منظور ما از «نظام طبقاتی» سازمانهای اساسی محل کار - روابط انسانی یا «روابط اجتماعی» است که تولید و توزیع کالاها و خدمات را انجام میدهند. برخی از نمونهها عبارتند از سازمانهای ارباب/برده، دهکده اشتراکی و ارباب/سرف. مثال دیگر، نظام طبقاتی سرمایه دار متمایز، متضمن سازمان کارفرما/کارمند است. در ایالات متحده و در بسیاری از نقاط جهان، اکنون سیستم طبقاتی غالب است. کارفرمایان - اقلیت کوچکی از جمعیت - شرکت ها و کارکنانی را که کالاها و خدمات تولید و توزیع می کنند، هدایت و کنترل می کنند. کارفرمایان نیروی کار کارمندان - اکثریت قریب به اتفاق جمعیت - را می خرند و آن را برای کار در شرکت های خود تنظیم می کنند. خروجی هر شرکت متعلق به کارفرمای آن است که تصمیم می گیرد آن را بفروشد، قیمت را تعیین می کند و درآمد حاصل را دریافت و توزیع می کند.
در ایالات متحده، طبقه کارمند از نظر ایدئولوژیکی و سیاسی به شدت دچار شکاف شده است. اکثر کارمندان احتمالاً با حزب دموکرات - با کاهش اشتیاق یا تعهد - ارتباط برقرار کردهاند. اقلیت قابل توجه و رو به رشدی در طبقه به ترامپ امید دارند. بسیاری علاقه خود را از دست داده اند و کمتر در سیاست های انتخاباتی شرکت کرده اند. شاید انشعابترین کارمندان مختلف «پیشرو» یا «چپ» باشند: برخی در جناح مترقی حزب دموکرات، برخی در احزاب مختلف سوسیالیست، سبز، مستقل، و احزاب کوچک مرتبط، و برخی حتی با تردید به سمت ترامپ کشیده میشوند. احتمالاً کارمندان چپگرا به جای کمپینهای انتخاباتی، به جنبشهای اجتماعی (بومشناسی، ضد نژادپرستی، ضد جنسیتگرایی و ضدجنگ) پیوسته و فعال میشوند.
طبقه کارمند ایالات متحده به طور گسترده ای احساس می کند قربانی جهانی شدن نئولیبرالی نیم قرن گذشته است. موج صادرات مشاغل تولیدی (و همچنین خدمات) همراه با امواج اتوماسیون (کامپیوتر، ربات ها و اکنون هوش مصنوعی)، عمدتاً اخبار بدی را برای آن طبقه به ارمغان آورده است. از دست دادن شغل، درآمد و امنیت شغلی، کاهش چشم اندازهای کاری در آینده و کاهش جایگاه اجتماعی مهمترین آنهاست. در مقابل، سودهای فوق العاده ای که تصمیمات صادرات و فناوری کارفرمایان را هدایت می کرد به آنها تعلق گرفت. توزیع مجدد ثروت و درآمد نیز به نفع کارفرمایان بود. کارمندان به طور فزایندهای شاهد توزیع مجدد اجتماعی موازی قدرت سیاسی و ثروتهای فرهنگی بودند که فراتر از دسترس آنها بود.
احساسات طبقاتی کارکنان به خوبی در تاریخ ایالات متحده ریشه دارد. توسعه سرمایه داری ایالات متحده پس از سال 1945، اتحاد فوق العاده طبقاتی کارکنان را که در طول رکود بزرگ دهه 1930 شکل گرفته بود، در هم شکست. پس از سقوط اقتصادی 1929 و انتخابات 1932، یک ائتلاف اصلاحطلب «نیو دیل» متشکل از رهبران اتحادیههای کارگری و احزاب قوی سوسیالیست و کمونیست بهعنوان حمایت از دولت فرانکلین دی. روزولت که تا سال 1945 حکومت کرد جمع شدند. سود برای طبقه کارمند از جمله تامین اجتماعی، غرامت بیکاری، اولین حداقل دستمزد فدرال، و برنامه مشاغل عمومی بزرگ. این حزب طرفداران زیادی برای حزب دمکرات در طبقه کارمند ایجاد کرد.
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال 1945، سایر اقتصادهای سرمایه داری بزرگ (بریتانیا، آلمان، ژاپن، فرانسه و روسیه) به شدت آسیب دیدند. در مقابل، جنگ سرمایه داری ایالات متحده را تقویت کرده بود. سرمایه داری جهانی را بازسازی کرد و آن را حول صادرات ایالات متحده، سرمایه گذاری های سرمایه ای و دلار به عنوان ارز جهانی متمرکز کرد. یک امپراتوری جدید و کاملاً آمریکایی ظهور کرد که بر امپریالیسم غیررسمی یا «استعمار نو» در برابر امپریالیسم های رسمی و قدیمی اروپا و ژاپن تأکید داشت. ایالات متحده امپراتوری جدید خود را با برنامه و حضور نظامی بی سابقه جهانی تضمین کرد. سرمایه گذاری خصوصی به علاوه مخارج دولتی در ارتش و خدمات عمومی عمومی، گذار از رکود و جنگ (با سهمیه بندی کالاهای مصرفی) به شکوفایی نسبی بسیار متفاوت از اواخر دهه 1940 تا 1970 را نشان می دهد.
ایدئولوژی جنگ سرد لباس سیاست های پس از 1945 را در داخل و خارج از کشور پوشاند. بنابراین مأموریت دولت در سطح جهانی گسترش دموکراسی و شکست سوسیالیسم بی خدا بود. این مأموریت هم هزینه های نظامی سنگین فزاینده و هم تخریب مؤثر سازمان های سوسیالیستی، کمونیستی و کارگری توسط مک کارتیسم را توجیه می کرد. جو جنگ سرد خنثی کردن و سپس معکوس کردن موج به سمت چپ سیاست ایالات متحده در رکود بزرگ را تسهیل کرد. پاکسازی چپ در اتحادیه ها به علاوه شیطان سازی بی امان احزاب چپ و جنبش های اجتماعی به عنوان پروژه های کمونیستی مستقر در خارج، ائتلاف نیو دیل را شکافت. سازمان های چپ را از جنبش های اجتماعی و هر دوی آنها را از طبقه کارمند به عنوان یک کل جدا کرد.
علیرغم اینکه بسیاری از کارمندان به حزب دموکرات وفادار ماندند (حتی وقتی ارتباطشان با اجزای چپ تحت تعقیب نیودیل قطع شد)، جنگ سرد تمام سیاست های ایالات متحده را به سمت راست سوق داد. حزب جمهوری خواه با حمایت تهاجمی از جنگ سرد و جمع آوری کمک های مالی از کارفرمایان مصمم به خنثی سازی نیو دیل به سود خود دست یافت. رهبری حزب دمکرات اتکای سابق خود را به تضعیف اتحادیه ها و بقایای بی روح و غیرفعال شده ائتلاف نیو دیل کاهش داد. در عوض، رهبری به دنبال سرمایه از همان ثروتمندان شرکتی بود که جمهوری خواهان از آنها استفاده کردند. نتایج قابل پیش بینی شامل شکست حزب دموکرات در معکوس کردن چرخش به راست سیاست ایالات متحده بود. دموکراتها نیز بیشتر تلاشها را برای تکیه بر دستاوردهای نیو دیل یا حرکت بیشتر به سمت سوسیال دموکراسی کنار گذاشتند. آنها به طور فزاینده ای حتی در محافظت از آنچه نیو دیل به دست آورده بود شکست خوردند. این تحولات بیگانگی بسیاری از کارگران را از حزب دمکرات یا به طور کلی مشارکت سیاسی عمیق تر کرد. یک چرخه نزولی باطل، با لحظات خیزش موقتی گاه به گاه، سیاست «پیشرو» را تحت الشعاع قرار داد.
آن چرخه معیوب مخصوصاً مردان مسن تر و سفیدپوست را به دام انداخت. در میان کارمندان، آنها بیشترین سود را از رونق 1945-1975 کسب کرده بودند. با این حال، پس از دهه 1970، اتوماسیون سود محور کارفرمایان و تصمیمات آنها برای انتقال تولید به خارج از کشور به طور جدی شغل و درآمد کارکنان آنها را به ویژه در بخش تولید تضعیف کرد. این بخش از طبقه کارمند در نهایت بر ضد «سیستم» - علیه جزر و مد اقتصادی غالب- روی آورد. آنها برای رفاه در حال ناپدید شدن سوگواری کردند. ابتدا از نظر سیاسی به راست گرایش پیدا کردند. جنگ سرد نهادها و فرهنگ چپ را منزوی و تضعیف کرده بود که در غیر این صورت ممکن بود کارمندان ضد سیستم را جذب کند. بسیج چپ علیه نظام به عنوان یک کل نادر بودند (برخلاف بسیج های تک موضوعی بیشتر در مورد موضوعاتی مانند جنسیت، نژاد و محیط زیست). نه اتحادیه ها و نه سازمان های دیگر حمایت اجتماعی لازم برای سازماندهی آنها را نداشتند. یا آنها به سادگی از تلاش می ترسیدند. حتی اخیراً افزایش ستیزهجویی کارگری و اتحادیهها تاکنون فقط به صورت ثانویه و حاشیهای موضوعات ضد سرمایهداری سیستماتیک را مطرح کرده است.
سیاستمداران جمهوریخواه و شخصیتهای رسانهای از این فرصت استفاده کردند تا رونق در حال ناپدید شدن پس از دهه 1970 را به گذشته ایدهآلشده آمریکایی تبدیل کنند. آنها با دقت از مقصر دانستن این ناپدید شدن به گردن سرمایه داری سود محور اجتناب کردند. آنها دموکراتها و «لیبرالها» را که برنامههای رفاه اجتماعی آنها هزینه زیادی دارد، مقصر میدانستند. آنها اصرار داشتند که مالیاتهای بیش از حد در برنامههای اجتماعی ناکارآمد برای «دیگران» (غیر سفیدپوستان و غیر مرد) تلف شده است. جمهوری خواهان تکرار کردند، اگر دیگران به همان سختی و کارآمدی مردان سفیدپوست کار می کردند، به جای اینکه به دنبال «سواری مجانی از سوی دولت» باشند، از همان رفاه برخوردار می شدند. بخشهایی از طبقه کارمند که با چنین استدلالی متقاعد شده بودند، از دموکرات به جمهوریخواه تغییر مکان دادند و سپس اغلب به شعار ترامپ «آمریکا را دوباره بزرگ کن» (MAGA) پاسخ دادند. تغییر آنها سیاستمداران جمهوری خواه را برانگیخت تا یک پایگاه توده ای جدید احتمالی را بسیار گسترده تر از ترکیب موجود بنیادگرایان مذهبی، دوستداران اسلحه و برتری گرایان سفید تصور کنند. جمهوریخواهان پیشرو به امکانات سیاسی که از زمان رکود بزرگ دهه 1930 در دسترس نبود، نگاهی انداختند که سیاست ایالات متحده را به سمت چپ سوسیال دموکراسی سوق داد.
راست افراطی جدید قرن بیست و یکمی که از درون یا اطراف حزب جمهوری خواه ظاهر شد، میهن پرستی کلاسیک انزواطلبانه ایالات متحده را در سراسر آمریکا اول احیا کرد. آنها آن را با یک سرزنش آزادانه آزادانه همه آسیب های اجتماعی به شر ذاتی دولت ترکیب کردند. جمهوری خواهان با هدایت دقیق نه انتقاد و نه سرزنش به سمت نظام اقتصادی سرمایه داری، از حمایت معمول (مالی، سیاسی، روزنامه نگاری) طبقه کارفرما برخوردار شدند. این شامل کارفرمایانی میشود که هرگز از چرخش جهانیسازی نئولیبرالی شکوفا نشدهاند، آنهایی که فرصتهای بزرگتر و بهتری را از یک چرخش ملیگرایانه/حمایتگرایانه اقتصادی میبینند، و همه کسانی که مدتها بر پروژه کارفرما محور خنثی کردن نیو دیل از نظر سیاسی، فرهنگی و تمرکز میکنند. از نظر اقتصادی این عناصر مختلف به طور فزاینده ای در اطراف ترامپ جمع شدند.
آنها اغلب از طریق بیانیههای هیستریک و بسیج علیه «تهاجمات» که به عنوان تهدید آمریکا تصور میشد، با مهاجرت مخالفت کردند. آنها هزینههای دولت برای مهاجران (با استفاده از مالیاتهای بومی و «سختکوش» آمریکاییها) را برای «دیگران» بیلیاقت هدر دادند. ترامپ از دیدگاههای آنها دفاع کرد و قربانیان موازی شهروندان و زنان سیاهپوست و قهوهای را بهعنوان ذینفعان نالایق از حمایتهای دولتی که در مقابل رأی دموکراتها رد و بدل میشد، تقویت کرد. برخی از جمهوریخواهان بهطور فزایندهای از تئوریهای توطئه (QAnon و دیگران) استقبال کردند تا توطئههای مختلفی را توضیح دهند که هدفشان از بین بردن مسیحیت سفیدپوست از سلطه بر جامعه آمریکا بود. MAGA و America First شعارهایی هستند که نارضایتی، تلخی، و اعتراض به قربانی شدن درک شده را بیان می کنند. ترامپرز با تغییر هدف از تصاویر جنگ سرد، لیبرالها، دموکراتها، مارکسیستها، سوسیالیستها، اتحادیههای کارگری و دیگرانی را هدف قرار دادند که به عنوان متحدان نزدیکی که برای «جایگزینی» مسیحیان سفیدپوست توطئه میکردند. ترامپ به طور علنی از آنها به عنوان "موجود موذی" یاد کرد که پس از اینکه دوباره رئیس جمهور شد آنها را شکست یا نابود خواهد کرد.
بخش بزرگی از طبقه کارمند ایالات متحده (هنوز) توسط جمهوری خواهان به دست نیامده است. تا کنون با دموکرات ها باقی مانده است. با این حال، شکاف اجتماعی تشدید شده در همه جا در فرهنگ و سیاست ایالات متحده مستقر شده است. بسیاری از کسانی که در درون حزب دموکرات باقی می مانند را می ترساند و آن را با وجود رهبران «مرکزگرا» و کمک کنندگان شرکتی آن، شری کوچکتر می دانند. دومیها بهویژه شامل شرکتهای بزرگ مالی و فناوری پیشرفته میشوند که دوره جهانیسازی نئولیبرالی پس از ۱۹۷۵ را بهطور سودآور رهبری کردند. رهبری میانهرو در حالی که از سیاستهای مالی اصلاحشده کینزی برای دستیابی به دو هدف استفاده میکرد، با دقت از توهین به حامیان شرکتهای خود اجتناب کرد. اولین مورد حمایت از برنامه های دولتی بود که به استحکام یک پایه انتخاباتی به طور فزاینده ای در میان زنان و شهروندان سیاه پوست و قهوه ای کمک کرد. دومی حمایت از نمایش قدرت نظامی و سیاسی ایالات متحده در سراسر جهان بود.
امپراتوری ایالات متحده که توسط آن سیاست محافظت می شد، به ویژه برای محافل مالی و فناوری پیشرفته بزرگ ترین مشاغل ایالات متحده سودآور بود. در همان زمان، بخش دیگری از طبقه کارمند ایالات متحده نیز شروع به مخالفت با سیستم کردند، اما راست جدید را غیرقابل قبول و «مرکزگرایی» را فقط اندکی کمتر یافت. حزب دموکرات تاکنون اکثر این افراد را حفظ کرده است، اگرچه بسیاری از آنها به طور فزاینده ای به سمت قهرمانان "مترقی" مانند برنی سندرز، الکساندرا اوکاسیو-کورتز و کوری بوش حرکت کرده اند. کرنل وست و جیل استین بنرهای مشابهی را در انتخابات امسال حمل می کنند، اما آنها اصرار دارند که این کار را از خارج از حزب دموکرات انجام دهند.
خصومت بین دو حزب اصلی تشدید شده است زیرا مخالفت آنها شدیدتر شده است. این به این دلیل ادامه دارد که هیچ راه حلی برای مشکلات عمیقی که ایالات متحده را در برگرفته است پیدا نکرده و اجرا نکرده است. ثروت و نابرابری های شدید درآمدی هر چه بیشتر باعث تضعیف آن چیزی می شود که از احساس جامعه ای ملزم کننده آمریکایی ها باقی مانده است. سیاستی که بیش از پیش توسط طبقه کارفرما و به ویژه افراد فوق ثروتمند کنترل می شود، خشم، استعفا و خشم گسترده ای را ایجاد می کند. قدرت نسبتاً در حال انقباض ایالات متحده در خارج از کشور، احساس عذاب قریبالوقوع را در داخل کشور ایجاد میکند. ظهور اولین رقیب ابرقدرت واقعی اقتصادی (چین) این شبح را ایجاد می کند که لحظه تک قطبی جهانی ایالات متحده جایگزین خواهد شد و به زودی.
هر یک از احزاب اصلی، دیگری را برای همه چیز سرزنش می کند. هر دو همچنین با حرکت به سمت راست به سمت نسخههای بدیل ناسیونالیسم اقتصادی - «اول آمریکا» - به جای تشویق جهانیسازی نئولیبرالی که هر دو طرف قبلاً به آن پرداختند، به امپراتوری رو به زوال پاسخ میدهند. جمهوری خواهان با دقت از مقصر دانستن سرمایه داری یا سرمایه داران برای هر چیزی امتناع می ورزند. در عوض، دولت بد، دموکراتها، لیبرالها و چین را مقصر میدانند. دموکرات ها نیز با دقت از سرزنش سرمایه داری یا سرمایه داران به خاطر هر چیزی امتناع می ورزند (به جز «پیشروها» که این کار را در حد متوسط انجام می دهند). دموکرات ها عمدتا جمهوری خواهانی را که «دیوانه شده اند» و «دموکراسی را تهدید می کنند» مقصر می دانند. آنها نسخه های جدیدی از شیاطین قدیمی خود را می سازند. روسیه و پوتین از اتحاد جماهیر شوروی و استالین بهعنوان خارجیهای وحشتناک با «کمونیستهای» چینی در جایگاه دوم ایستادهاند. دموکراتها با تلاش برای حفظ میانههای سیاسی، جمهوریخواهان و بهویژه افراد ترامپ/MAGA را به دلیل به چالش کشیدن 70 سال گذشته اجماع سیاسی محکوم میکنند. در آن نسخه حزب دموکرات از «روزهای خوب گذشته»، جمهوریخواهان و دموکراتهای منطقی پس از آن به طور متعهدانه در قدرت جابهجا شدند. نتیجه این بود که امپراتوری ایالات متحده و سرمایه داری ایالات متحده ابتدا با کمک به پایان دادن به امپراتوری های فرسوده اروپایی و سپس با سود بردن از هژمونی جهانی تک قطبی ایالات متحده، رونق گرفتند.
برنامه های بایدن وانمود می کند که امپراتوری آمریکا رو به زوال نیست. در سال 2024، او بیشتر از سیاست های تشکیلات قدیمی را ارائه می دهد. ترامپ اساساً در مورد امپراتوری ایالات متحده وانمود می کند، اما با دقت مناطق مشکل دار (مثلاً مهاجرت، رقابت چین و اوکراین) را انتخاب می کند که می تواند آنها را به عنوان شکست رهبری دموکرات معرفی کند. هیچ چیز اساسی با امپراتوری ایالات متحده و چشم انداز آن از نظر او اشتباه نیست. تنها چیزی که لازم است این است که بایدن و سیاست او را به عنوان ناتوان از احیای آن رد کنیم. بنابراین، برنامه های ترامپ خواستار یک ناسیونالیسم اقتصادی بسیار شدیدتر است که توسط دولت لاغرتر و پست تر اداره می شود.
هر یک از طرفین شکاف بین جمهوری خواهان و دموکرات ها را عمیق تر می کند. هیچ کدام جرأت نمی کنند امپراتوری درازمدت رو به زوال و مشکلات کلیدی (نابرابری درآمد و ثروت، سیاست فاسد شده توسط این نابرابری، بدتر شدن چرخه های تجاری، و بدهی های عظیم) را که توسط بنیاد سرمایه داری آن انباشته شده است، بپذیرند. دور زدن احزاب به موضوعات جایگزینی تبدیل می شود که مزایای انتخاباتی موقتی را ارائه می دهند. همچنین ناتوانی عمومی برای نقد و تغییر سیستمی را تقویت می کند. هر دو طرف بیپایان به جمعیتی متوسل میشوند که از خود بیگانگی عمیقتر میشود، زیرا زوال سیستمی بیامان راه خود را به زندگی روزمره و مشکلات همه میکشد. هر دو طرف بی ربط فزاینده خود را به طور فزاینده ای آشکار می کنند.
کمپین هیچ یک از طرفین راه حلی برای افول سیستمی ارائه نمی دهد. محاسبات اشتباه فاحش تغییر اقتصاد جهانی و کاهش قدرت سیاسی ایالات متحده در خارج زمینه ساز سیاست های شکست خورده هر دو طرف در رابطه با افغانستان، عراق، اوکراین و غزه است. چرخش به سوی ناسیونالیسم اقتصادی و حمایت گرایی مانع از افول نخواهد شد. چیزی بزرگتر و عمیق تر از آن چیزی که هر یک از طرفین جرات می کند در حال انجام است. سرمایه داری در طول نسل گذشته بار دیگر مراکز پویای خود را جابجا کرده است. این بار حرکت از غرب اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن به چین، هند و فراتر از آن، از G7 به BRICS انجام شد. ثروت و قدرت به ترتیب در حال تغییر هستند.
مکان هایی که سرمایه داری پشت سر می گذارد به افسردگی توده ای، مرگ های ناشی از مصرف بیش از حد و تشدید شکاف های اجتماعی فرو می رود. این بحرانهای اجتماعی در کنار عمیقتر شدن نابرابریهای ثروت، درآمد و تحصیلات بدتر میشوند. تغییر به سمت راست سیاست ایالات متحده پس از سال 1945 به طور پیوسته، اگر به طرز دیوانه کننده ای آهسته باشد، سرانجام به فرسودگی اجتماعی و ناکارآمدی رسیده است. شاید بدین ترتیب ایالات متحده یک قرارداد جدید احتمالی دیگر را با یا بدون سقوط دیگری به سبک 1929 آماده کند.
بنابراین، امیدواریم که یک درس مهم از نیو دیل آموخته و اعمال شود. بدون تغییر رها کردن ساختار طبقاتی سرمایهداری تولید - اقلیتی از کارفرمایان که بر اکثریت کارمندان تسلط دارند - به آن اقلیت امکان میدهد هر اصلاحاتی را که ممکن است هر نیو دیل به دست آورد، لغو کند. این همان کاری است که طبقه کارفرمای ایالات متحده پس از سال 1945 انجام داد. اکنون راه حل باید فراتر از سازمان کارفرما-کارمند محل کار باشد. جایگزینی آن با یک سازمان اجتماعی دموکراتیک - چیزی که ما در جاهای دیگر آن را تعاونی های کارگری می نامیم - عنصر گمشده ای است که می تواند اصلاحات مترقی را ثابت کند. وقتی کارمندان و کارفرمایان یکسان باشند، دیگر یک طبقه کارفرمای جداگانه انگیزه و منابع لازم برای لغو خواستههای اکثریت کارکنان را نخواهد داشت. جایگزینی محلهای کار سازماندهی شده توسط کارفرما و کارمند با قفسههای کارگری «جایگزین عالی» بسیار متفاوتی است که ما به آن نیاز داریم. بر اساس اصلاحاتی که از این طریق تضمین شده است، می توانیم آینده ای را بسازیم. ما می توانیم از تکرار شکست نیم قرن گذشته حتی در حفظ اصلاحات تحمیل شده بر سرمایه داری که در دهه 1930 سقوط کرد و سوخت، اجتناب کنیم.
این مقاله توسط اقتصاد برای همه، پروژه ای از موسسه رسانه های مستقل.
ریچارد دی. وولف، استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاه ماساچوست، آمهرست، و استاد مدعو در برنامه تحصیلات تکمیلی در امور بینالملل دانشگاه نیو اسکلت در نیویورک است. برنامه هفتگی وولف، "به روز رسانی اقتصادی" توسط بیش از 100 ایستگاه رادیویی پخش می شود و از طریق تلویزیون بیان آزاد به 55 میلیون گیرنده تلویزیونی می رسد. سه اخیر او کتاب هایی با دموکراسی در کار هستند بیماری سیستم است: وقتی سرمایه داری نتواند ما را از بیماری همه گیر یا خودش نجات دهد, درک سوسیالیسمو شناخت مارکسیسم، که مورد آخر اکنون در نسخه جدید منتشر شده 2021 با جلد گالینگور با مقدمه ای جدید توسط نویسنده در دسترس است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا