سال 2020 برابری بین کل تولید ناخالص داخلی G7 (ایالات متحده به علاوه متحدان) و کل تولید ناخالص داخلی گروه BRICS (چین به اضافه متحدان) بود. از آن زمان، اقتصادهای بریکس سریعتر از اقتصادهای G7 رشد کردند. اکنون یک سوم کل تولید جهان از کشورهای بریکس تامین می شود در حالی که جی 7 کمتر از 30 درصد را تشکیل می دهد. فراتر از نمادگرایی آشکار، این تفاوت پیامدهای واقعی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به دنبال دارد. آوردن Zelenskyy اوکراین به هیروشیما برای رسیدگی به G7 اخیراً نتوانست توجه G7 را از موضوع بزرگ جهانی منحرف کند: آنچه در اقتصاد جهانی در حال رشد است در مقابل آنچه در حال کاهش است.
شکست آشکار جنگ تحریم های اقتصادی علیه روسیه شواهد بیشتری از قدرت نسبی اتحاد بریکس ارائه می دهد. این اتحاد اکنون میتواند و میتواند جایگزینهایی برای انطباق با خواستهها و فشارهای G7 که زمانی هژمونیک بود به کشورها ارائه دهد. به نظر می رسد تلاش های روسیه برای منزوی ساختن روسیه بومرنگ شده و در عوض انزوای نسبی G7 را آشکار کرده است. حتی ماکرون فرانسوی با صدای بلند فکر کرد که آیا فرانسه ممکن است در مسابقه اقتصادی G7 و BRICS درست زیر سطح جنگ اوکراین، روی اسب اشتباهی شرط بندی کند. شاید پیش از این، پیش سازهای کمتر توسعه یافته آن نژاد بر جنگ های زمینی شکست خورده ایالات متحده در آسیا از کره تا ویتنام تا افغانستان و عراق تأثیر گذاشته بودند.
چین به طور فزاینده ای آشکارا با ایالات متحده و متحدان بین المللی وام دهنده اش (صندوق بین المللی پول و بانک جهانی) در وام های توسعه به جنوب جهانی رقابت می کند. G7 به چینی ها حمله می کند و آنها را متهم به تکرار وام های غارتگرانه می کند که استعمار G7 برای آن بود و نو استعمار G7 عادلانه بدنام است. با توجه به نیاز به چنین استقراضی که باعث استقبال از سیاست های وام چین می شود، این حملات تأثیر چندانی نداشته است. زمان نشان خواهد داد که آیا تغییر همکاری اقتصادی از G7 به چین قرنها وامهای غارتگرانه را پشت سر میگذارد یا خیر. در همین حال، تغییرات سیاسی و فرهنگی همراه با فعالیت های اقتصادی جهانی چین از قبل مشهود است: برای مثال، بی طرفی کشورهای آفریقایی در قبال جنگ اوکراین و روسیه علیرغم فشارهای گروه 7.
دلارزدایی نمایانگر بعد دیگری از اصلاحات سریع اکنون در اقتصاد جهانی است. از سال 2000، نسبت ذخایر ارزی بانک های مرکزی به دلار آمریکا به نصف کاهش یافته است. این کاهش ادامه دارد. هر هفته اخباری در مورد کاهش مبادلات تجاری و سرمایه گذاری کشورها به دلار به نفع پرداخت به ارزهای خود یا ارزهای دیگر به غیر از دلار منتشر می شود. عربستان سعودی در حال بستن سیستم دلار نفتی است که به طور اساسی از دلار آمریکا به عنوان ارز برتر جهانی حمایت می کرد. کاهش اتکای جهانی به دلار آمریکا همچنین دلارهای موجود برای وام به دولت ایالات متحده را برای تامین مالی استقراض خود کاهش می دهد. اثرات بلندمدت آن، بهویژه زمانی که دولت ایالات متحده کسری بودجه زیادی دارد، احتمالاً قابل توجه خواهد بود.
چین اخیراً میانجیگری بین دشمنان ایران و عربستان سعودی بوده است. تظاهر به اینکه چنین صلحسازی بیاهمیت است، نمایانگر تفکری کاملاً آرزویی است. چین به دو دلیل کلیدی می تواند و احتمالاً به صلح ادامه خواهد داد. اول، منابعی (وام، معاملات تجاری، سرمایه گذاری) برای متعهد شدن به شیرین کردن توافقات بین دشمنان دارد. دوم، رشد خیره کننده چین در سه دهه گذشته تحت و به وسیله یک رژیم جهانی که عمدتاً در صلح بود، انجام شد. جنگها در آن زمان بیشتر به مکانهای خاص و بسیار فقیر آسیایی محدود میشد. آن جنگها تجارت جهانی و جریان سرمایه را که چین را غنیتر کرد، به حداقل رساند.
جهانی شدن نئولیبرال به طور نامتناسبی به نفع چین بود. بنابراین چین و کشورهای بریکس جایگزین ایالات متحده به عنوان قهرمان تداوم یک رژیم تجارت آزاد جهانی و جابجایی سرمایه به طور کلی تعریف شده اند. خنثی کردن منازعات، به ویژه در خاورمیانه پر مناقشه، چین را قادر می سازد تا اقتصاد صلح آمیز جهانی را که در آن شکوفا شده است، ارتقا دهد. در مقابل، ملیگرایی اقتصادی (جنگهای تجاری، سیاستهای تعرفهای، تحریمهای هدفمند و غیره) که توسط ترامپ و بایدن دنبال میشود، چین را بهعنوان یک تهدید و خطر تهدید کرده است. در واکنش، چین توانسته است بسیاری از کشورهای دیگر را برای مقاومت و مخالفت با سیاست های ایالات متحده و G7 در مجامع مختلف جهانی بسیج کند.
منبع رشد اقتصادی چشمگیر چین – و کلید چالش کنونی موفق کشورهای بریکس در برابر سلطه اقتصادی جهانی G7 – مدل اقتصادی ترکیبی آن بوده است. چین با سازماندهی نکردن صنعت بهعنوان شرکتهای عمدتاً دولتی و تحت مدیریت، از مدل شوروی خارج شد. با سازماندهی نکردن صنایع بهعنوان شرکتهای خصوصی و تحت مدیریت، از مدل ایالات متحده خارج شد. در عوض، ترکیبی را سازماندهی کرد که شرکتهای دولتی و خصوصی را تحت نظارت سیاسی و کنترل نهایی حزب کمونیست چین ترکیب میکرد. این ساختار اقتصادی کلان ترکیبی باعث شد که رشد اقتصادی چین از اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده پیشی بگیرد. هر دو شرکت خصوصی و دولتی چین، محل کار خود را سازماندهی می کنند - در سطح خرد سیستم های تولیدی خود - در ساختارهای کارفرما-کارمند که نمونه ای از شرکت های دولتی شوروی و خصوصی ایالات متحده است. چین از آن ساختارهای اقتصاد خرد خارج نشد.
اگر سرمایهداری را دقیقاً بهعنوان آن ساختار اقتصادی خرد خاص (کارفرما-کارمند، کار مزدی و غیره) تعریف کنیم، میتوانیم آن را از ساختارهای اقتصاد خرد ارباب-برده یا ارباب-رعیت مکانهای کار برده و فئودالی متمایز کنیم. به دنبال این تعریف، آنچه چین ساخت یک سرمایه داری ترکیبی دولت به اضافه خصوصی است که توسط یک حزب کمونیست اداره می شود. این یک ساختار طبقاتی نسبتاً بدیع و خاص است که توسط خود ملت به عنوان "سوسیالیسم با ویژگی های چینی" تعیین شده است. آن ساختار طبقاتی برتری خود را نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و G7 از نظر نرخ رشد اقتصادی و توسعه مستقل تکنولوژیکی نشان داد. چین به اولین رقیب سیستماتیک و جهانی تبدیل شده است که ایالات متحده در قرن گذشته مجبور به رویارویی با آن بوده است.
لنین زمانی از اوایل اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک "سرمایه داری دولتی" یاد کرد که وظیفه انتقال بیشتر به سوسیالیسم پساسرمایه داری را به چالش کشید. شی جین پینگ میتواند از چین امروز به عنوان یک سرمایهداری ترکیبی دولت به اضافه خصوصی یاد کند که به طور مشابه با وظیفه پیشبرد راه خود به سوی سوسیالیسم پساسرمایهداری واقعی به چالش کشیده شده است. این امر مستلزم انتقال از ساختار محل کار کارفرما-کارمند به ساختار اقتصاد خرد جایگزین دموکراتیک است: یک جامعه تعاونی محل کار یا یک شرکت خودگردان کارگران. اتحاد جماهیر شوروی هرگز این انتقال را انجام نداد. دو سوال کلیدی برای چین مطرح می شود: آیا می تواند؟ و خواهد شد؟
ایالات متحده نیز با دو سوال کلیدی مواجه است. اول اینکه، بیشتر رهبران ایالات متحده تا کی بیشتر در انکار سقوط اقتصادی و جهانی آن پافشاری خواهند کرد و طوری رفتار می کنند که گویی موضع ایالات متحده از دهه های 1970 و 1980 تغییر نکرده است؟ دوم، چگونه می توان رفتار چنین رهبرانی را توضیح داد، در حالی که اکثریت بزرگ آمریکایی این کاهش ها را به عنوان روندهای درازمدت مداوم تصدیق می کنند؟ یک نظرسنجی تصادفی از مرکز تحقیقات پیو که بین آمریکاییها بین 27 مارس و 2 آوریل 2023 انجام شد، نشان داد که آنها انتظار دارند وضعیت ایالات متحده در سال 2050 در مقایسه با امروز چگونه باشد. حدود 66 درصد انتظار دارند که اقتصاد ایالات متحده ضعیف تر شود. هفتاد و یک درصد انتظار دارند که ایالات متحده در جهان اهمیت کمتری داشته باشد. هفتاد و هفت درصد انتظار دارند که ایالات متحده از نظر سیاسی دودستگی بیشتری داشته باشد. هشتاد و یک درصد انتظار دارند شکاف بین فقیر و غنی افزایش یابد. مردم آنچه را که رهبرانشان به شدت آن را انکار می کنند به وضوح درک می کنند. این تفاوت سیاست ایالات متحده را آزار می دهد.
این مقاله توسط اقتصاد برای همه، پروژه ای از موسسه رسانه های مستقل.
-
ریچارد دی. وولف، استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاه ماساچوست، آمهرست، و استاد مدعو در برنامه تحصیلات تکمیلی در امور بینالملل دانشگاه نیو اسکلت در نیویورک است. برنامه هفتگی وولف، "به روز رسانی اقتصادی" توسط بیش از 100 ایستگاه رادیویی پخش می شود و از طریق تلویزیون بیان آزاد به 55 میلیون گیرنده تلویزیونی می رسد. سه اخیر او کتاب هایی با دموکراسی در کار هستند بیماری سیستم است: وقتی سرمایه داری نتواند ما را از بیماری همه گیر یا خودش نجات دهد, درک سوسیالیسمو شناخت مارکسیسم، که مورد آخر اکنون در نسخه جدید منتشر شده 2021 با جلد گالینگور با مقدمه ای جدید توسط نویسنده در دسترس است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا