در سال 1863، نیکولای چرنیشفسکی، منتقد اجتماعی روسی، رمانی با عنوان "چه باید کرد؟" منتشر کرد. داستان آن حول محور قهرمان اصلی، ورا پاولونا، و چهار رویای او می چرخد. زندگی شخصی او و آشفتگی اجتماعی انتقال روسیه در آن زمان از فئودالیسم به سرمایه داری را به طرز درخشانی در هم آمیخته است. چرنیشفسکی، انقلابی زندانی توسط دولت تزار، رمانی نوشت که چیزی کمتر از یک اثر پیشگام از فمینیسم سوسیالیستی نبود. در آن، او همچنین مشتاقانه برای یک اقتصاد شهری و صنعتی مبتنی بر تعاونیهای کارگری، نسخهای مدرن و دگرگونشده از کمونهای کشاورزی قبلی روسیه درخواست کرد. لنین قدردان یکی از مهمترین جزوه های سیاسی خود را که در سال 1902 منتشر شد، عنوان کرد: "چه باید کرد؟"
دو دهه بعد، پس از انقلاب شوروی که مهاجمان خارجی و دشمنان داخلی را در یک جنگ داخلی طولانی شکست داد. لنین به موضوع تعاونی های کارگری بازگشت. در شرایط شوروی، که تغییرات زیادی نسبت به روسیه چرنیشفسکی داشت، لنین با قدرت استدلال کرد که فعالان اتحاد جماهیر شوروی اهمیت عظیم ساخت، گسترش و احترام به تعاونیها را به عنوان کلید آینده سوسیالیسم شوروی تشخیص دهند. او استدلال کرد که تعاونی های کارگری به این سوال سیاسی داغ در میان فعالان پاسخ دادند: چه باید کرد؟ در اینجا میخواهم استدلال لنین را با شرایط اجتماعی امروزی که همان سؤال را با فوریت بیشتری مطرح میکنند، تطبیق داده و به کار ببرم.
سرمایه داری امروز جهانی است - ساختار اقتصادی اساسی اقتصاد جهانی مدل اصلی کارفرما-کارمند آن را نشان می دهد. "روابط تولید" در داخل شرکت ها (کارخانه ها، دفاتر و فروشگاه ها) اقلیتی کوچک از شرکت کنندگان در محل کار را به عنوان کارفرما قرار می دهد. آنها تمام "تصمیمات تجاری" اساسی را در مورد اینکه چه چیزی، چگونه، و کجا تولید کنند و با محصول (و درآمد زمانی که آن را می فروشند) انجام دهند، می گیرند. آنها به تنهایی تمام این تصمیمات را می گیرند. کارمندان، اکثر شرکت کنندگان در محل کار، از این تصمیمات مستثنی هستند.
سرمایه داری امروزه نیز در سطح جهانی به دو بلوک عمده تقسیم شده است: یکی قدیمی و دیگری جدید. قدیمی با ایالات متحده متحد است. علاوه بر قدیمیتر بودن، G7 اکنون کوچکتر از دو بلوک است و در دهههای اخیر از اهمیت جهانی نسبی کاسته شده است. این شامل بریتانیا، آلمان، فرانسه، ایتالیا، کانادا و ژاپن و همچنین ایالات متحده است. بلوک جدیدتر که اکنون به سرعت در حال رشد است، بریکس، ابتدا شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بود. اخیراً از شش کشور عضو جدید از ژانویه 2024 دعوت کرده است: مصر، ایران، عربستان سعودی، اتیوپی و آرژانتین. از سال 2020، کل تولید ناخالص داخلی BRICS از G7 فراتر رفت و این شکاف بین آنها همچنان در حال افزایش است.
«سرمایه داری های بالغ» G7 همگی زنده ماندند و رشد کردند زیرا کارگران سازمان کارفرما-کارمند محل های کار را پذیرفتند. در میان و علیرغم جشن های ایدئولوژیک بی پایان کشورهای G7 از دموکراسی، کارگران فقدان کامل دموکراسی در شرکت های سرمایه داری را پذیرفتند. به جز برخی استثناها و مقاومت، این امر به یک عرف عادی تبدیل شد که دموکراسی نمایندگی به نحوی به جوامع مسکونی تعلق دارد، اما نه در جوامع محل کار. در داخل بنگاه های سرمایه داری، خودکامگی یک هنجار بود. کارفرمایان بر کارمندان حکومت می کردند اما از نظر دموکراتیک در برابر آنها پاسخگو نبودند. کارفرمایان در هر بنگاه سرمایهداری با تحویل بخشهایی از درآمد به خود، صاحبان شرکت و چند مدیر ارشد، حلقه منتخبی را غنی کردند. آن حلقه منتخب نفوذ سیاسی و فرهنگی فوقالعادهای داشت. فقدان دموکراسی در شرکت های خود را با حفظ دموکراسی خارج از آنها صرفاً رسمی تکرار کرد. دولتها در سرمایهداری معمولاً توسط لابیگران پولی، کمکهای مالی مبارزات انتخاباتی و تولیدات رسانههای جمعی دستمزد آن حلقه شکل میگرفتند. در سرمایه داری مدرن، پادشاهان و ملکه های تبعید شده در قرون پیشین، به عنوان مدیران عامل در شرکت های سرمایه داری بزرگتر که بر کل جوامع تسلط داشتند، دوباره ظاهر شدند، تغییر یافتند و نقل مکان کردند.
مخالفت واقعی یا پیش بینی شده کارمندان با محرومیت دموکراسی در محیط های کاری همیشه سرمایه داری را تسخیر کرده است. یکی از راههای اصلی که کارفرمایان میتوانند این مخالفتها را منحرف کنند، تعریف محدود تعهدات خود در قبال کارکنان بر حسب دستمزد پرداختی برای فعال کردن مصرف است. دستمزدهای مناسب برای مصرف ضروری شد و به صراحت پاداش جبرانی کافی برای کار به طور ضمنی، آنها به همین ترتیب غرامت کارمندان برای نبود دموکراسی در محیط کار شدند. افزایش سطح مصرف کارکنان نشان از یک سرمایه داری "موفق" داشت. در مقابل، افزایش دموکراسی در محیط کار هرگز به معیاری قابل مقایسه برای ارزیابی سیستم تبدیل نشد.
تبدیل مصرف به نقطه و هدف کار، به ارزشگذاری اجتماعی مصرف به خودی خود کمک کرد. تبلیغات نیز به این ارزش گذاری بیش از حد کمک کرد. جامعه سرمایه داری مدرن «مصرف گرایی» را به فهرست نارسایی های اخلاقی خود اضافه کرد. بنابراین روحانیون مرتباً به ما هشدار می دهند که ارزش های معنوی را در عجله برای مصرف غافل نشویم (البته، این ارزش های معنوی به ندرت شامل حقوق دموکراتیک در محیط های کار می شود).
امپراتوری ها و اقتصادهای رو به زوال G7 که با چین و بریکس مواجه شده و با آن رقابت می کنند، اکنون این خطر را دارند که مصرف انبوه به طور فزاینده ای محدود شود. در امپراتوریهای رو به زوال، ثروتمندان و قدرتمندان، ثروت و امتیازات خود را حفظ میکنند و در عین حال هزینههای زوال را بر دوش تودههای کارمندان میاندازند. خودکارسازی مشاغل، صادرات آنها به مناطق با دستمزد کمتر، واردات نیروی کار ارزان مهاجر و مبارزات گسترده علیه مالیات، مکانیسم های آزمایش شده و واقعی برای انجام این تخلیه هستند.
چنین «ریاضتهایی» اکنون تقریباً در همه جا در حال انجام است. آنها بخش خوبی از خشم و تلخی تودههای طبقه کارگر را در سرمایهداریهای قدیمی (از نوع G7) توضیح میدهند که در ژستهایی علیه «نخبگان» اجتماعی بیان میشود. با توجه به طرفداری طولانی مدت سرمایه داری که به جناح راست خود در مقابل منتقدان چپ آن نشان داده شده است، نباید هیچ کس را متعجب کرد که خشم و تلخی ابتدا شکل راستگرایان را به خود می گیرد (ترامپ، بوریس جانسون، ویلدرز، آلترناتیو برای آلمان، و ملونی).
وسوسه سیاسی برای چپ این خواهد بود که اکنون که سرمایه داری رو به زوال آن را تضعیف کرده است، مانند گذشته بر تقاضای افزایش مصرف تمرکز کند. سرمایه داری وعده مصرف فزاینده ای را داد که اکنون در انجام آن ناکام است. به اندازه کافی منصفانه است، اما این کافی نیست. اغلب در گذشته، سرمایه داری قادر به افزایش دستمزدهای واقعی و استانداردهای زندگی کارگران بود. و ممکن است دوباره در واقع، چین اکنون دقیقاً همین را ارائه می دهد.
درس روشن این است که چپ به پاسخی جدید و متفاوت به این سوال که چه باید کرد نیاز دارد. نقد آن باید به طور مؤثری سرمایه داری را در زمان و جایی که دستمزدهای فزاینده ارائه می دهد و به همین ترتیب زمانی و در کجا که چنین نیست، نقد کرده و با آن مخالفت کند.
اکنون زمان افشای و حمله به محرومیت سرمایه داری از دموکراسی در محل کار و آسیب های اجتماعی ناشی از آن (نابرابری ها، بی ثباتی ها، و صرفاً دموکراسی سیاسی رسمی) است. اهداف کارگران هرگز لازم نبود و هرگز نباید محدود به افزایش دستمزدها می شد، هر چند که مهم بود و هست. این اهداف می تواند و باید شامل تقاضا برای دموکراسی کامل در محیط کار باشد. در غیر این صورت، هر اصلاحات و دستاوردهایی که مبارزات کارگری به دست آورد، متعاقباً میتواند لغو شود (همانطور که در مورد نیو دیل در ایالات متحده و سوسیال دموکراسی در بسیاری از کشورهای دیگر اتفاق افتاد). کارگران باید بیاموزند که فقط محل کار دموکراتیزه شده می تواند امنکارگران اصلاحات پیروز می شوند آنچه باید در مراکز قدیمی و رو به زوال سرمایه داری انجام شود این است که مبارزات طبقاتی شامل دموکراتیزه کردن بنگاه ها شود. گذار به سمت اقتصادهای مبتنی بر شرکت های تعاونی کارگری هدف استراتژیک است.
در سرمایهداریهای نوین و رو به رشد در جهان، بریکس، منطق متفاوتی دوباره به سمت تعاونیهای کارگری بهعنوان هدف محوری برای سیاست و سازماندهی سوسیالیستی منتهی میشود. در میان بریکس ها، همان مدل کارفرما-کارمند کارخانه ها، دفاتر و فروشگاه ها را سازماندهی می کند. برخلاف G7، کارفرمایان نسبتاً بیشتر هستند نه خصوصی. در عوض، برخی از کارفرمایان شرکت های خصوصی را اداره می کنند، در حالی که برخی دیگر مقامات دولتی هستند که شرکت های تحت مالکیت دولت را اداره می کنند. در جمهوری خلق چین، که تقریباً نیمی از شرکتها خصوصی و نیمی دولتی هستند، تقریباً همه مدل سازمانی کارفرما-کارمند را اتخاذ کردهاند.
در جایی که دولت نقش بزرگ، عمده یا فرماندهی در توسعه اقتصادی ایفا می کند و به ویژه جایی که این یا آن ایدئولوژی سوسیالیستی همراه و آن نقش را توجیه می کند، اکنون چرخش به سمت تمرکز بر تعاونی های کارگری به موقع است. به عنوان گام بعدی ضروری سوسیالیسم، بسیاری را در آن کشورها جذب خواهد کرد. «توسعه» یا سوسیالیسم انجام شده در آنجا - تغییرات در سطح کلان که قبلاً (از طریق مبارزات و انقلابهای استعمارزدایی) حاصل شده است - مورد تجلیل قرار میگیرند، اما به طور گسترده به عنوان ناکافی شناخته میشوند. اهداف و تغییرات اجتماعی بزرگتر انگیزه آن مبارزات و انقلاب ها شد. دموکراتیزه کردن شرکتها، «توسعه» را به سطح کاملاً جدیدی میبرد تا به آن اهداف برسد.
منبع دیگری برای پاسخ وجود دارد که اکنون به این سؤال پاسخ می دهد: چه باید کرد؟ ویژگیهای دموکراسی که تا به امروز در G7، BRICS یا اکثر کشورهای دیگر به دست آمده است، بیشتر رسمی بوده است تا محتوایی. در جایی که انتخابات نمایندگان رخ می دهد، تأثیرات نابرابری ثروت و درآمد، قدرت اجتماعی مدیران عامل و کنترل آنها بر رسانه های جمعی، دموکراسی را بیشتر نمادین می کند تا واقعی. بسیاری از مردم آن را می دانند؛ هنوز بیشتر آن را احساس کنید گسترش دموکراسی در اقتصاد و به طور خاص در سازمان داخلی شرکت ها نشان دهنده گامی بزرگ در حرکت دموکراسی سیاسی فراتر از صرفاً رسمی و نمادین به محتوای واقعی و واقعی است. و تقریباً همین امر در مورد سوسیالیسم فراتر از اشکال قبلی آن صدق می کند.
فریاد قدیمی به کارگران جهان برای متحد شدن - "شما چیزی برای از دست دادن ندارید جز زنجیر خود" - پاسخی اولیه و جزئی به این سوال بود: چه باید کرد؟ پس از یک قرن و نیم توسعه و سوسیالیسم، اکنون میتوانیم پاسخی بسیار کاملتر و مشخصتر به این سؤال ارائه دهیم. برای فراتر رفتن از هسته سرمایه داری -روابط تولیدی کارفرما در مقابل کارمند- باید صریحاً آن روابط را با محل کار دموکراتیک شده جایگزین کنیم، تا تعاونی های خودگردان کارگران را جایگزین تجارت سلسله مراتبی سرمایه داری کنیم.
این مقاله توسط اقتصاد برای همه، پروژه ای از موسسه رسانه های مستقل.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا