Tکنفرانس آناپولیس در 27 نوامبر 2007، به عنوان یک "کنفرانس صلح" معرفی شده است که برای کمک به حل مسالمت آمیز مناقشه اسرائیل و فلسطین برگزار می شود. اما این یک فریب و تقلب است. باید به خاطر داشت که دوره بوش-بلر قبل از تهاجم-اشغال عراق بر اساس سلاح های کشتار جمعی صدام و تهدید ابر قارچی در نیویورک توجیه شد. این یکی از آن پارادوکس های دوران کافکا بود: جنگی برای جلوگیری از جنگ با اقدام پیشگیرانه. و ترس ادعایی بوش در مورد ایران این است که داشتن احتمالی سلاح هستهای در آینده منجر به جنگ جهانی سوم شود، بنابراین خواستار اقدام پیشگیرانه - یعنی جنگ جهانی سوم امروز... برای جلوگیری از جنگ جهانی سوم است. با توجه به این پیشینه، و طبل پیاپی جنگ علیه ایران توسط دولت بوش، هر اقدام سازماندهی شده ای که هر گونه ارتباطی با ایران داشته باشد، باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد، حتی - یا شاید به ویژه - زمانی که برچسب کنفرانس صلح نامیده می شود.
این نکته با این واقعیت تقویت می شود که اگرچه این کنفرانس ظاهراً یک کنفرانس صلح بود که به مبارزه در همسایگی ایران می پرداخت، نه ایران و نه متحدان محلی آن - حزب الله لبنان و حماس در کرانه باختری - دعوت نشدند. این به نظر می رسد که تلاشی عمدی برای گرد هم آوردن همه کشورهای خاورمیانه که مشتریان و متحدان ایالات متحده بودند برای ارائه یک جبهه مشترک و خصمانه برای ایران و متحدانش صورت گرفته است. یک کنفرانس صلح واقعی تلاش میکرد تا زمینه مشترک بین همه این کشورها پیدا کند. یک کنفرانس جنگی که تلاش می کرد اختلافات را تشدید کند و زمینه را برای جنگ آماده کند، کارها را همانگونه انجام می دهد که بوش و رایس انجام داده اند.
در واقع، گرد هم آوردن کشورهای عربی که از حمله برنامه ریزی شده ایالات متحده به ایران حمایت می کنند یا احساس حمایت می کنند، یک هدف شناخته شده کنفرانس بود. این کشورهای عربی "میانه رو" - که مهمتر از همه شامل سه دیکتاتوری مصر، اردن و عربستان سعودی است - به شدت به فشار ایالات متحده پاسخ می دهند، که باید بر برخی از آنها اعمال می شد، زیرا "یکی از شروط تحمیل شده وجود نداشت. توسط اتحادیه عرب برای مشارکت محقق شده است» (آلن گرش). با قرار دادن آنها در صف، «ایالات متحده میتواند امیدوار باشد که به هدف اساسی خود - که ربطی به فلسطینیها ندارد - دست یابد تا جبهه گستردهای از کشورهای عربی به اصطلاح میانهرو، اسرائیل، خود و برخی اروپاییها ایجاد کند. نقش ویژه فرانسه)، در برابر «تهدید ایران». مارتین ایندیک، سفیر دوران کلینتون در اسرائیل و دوست معروف اسرائیل، با گرش موافق است و به یکی از حضار موسسه بروکینگز می گوید: «تلاش ایران برای هژمونی... فرصتی را برای ایالات متحده ایجاد کرده است تا یک اتحاد عربی و اسرائیلی را علیه این کشور ایجاد کند. ایران» و اینکه تعامل جدید بوش در صلح خاورمیانه «یک حرکت تاکتیکی برای یک هدف استراتژیک... برای مقابله با تهدید ایران در عراق و در منطقه است». خالد مشعل، رهبر سیاسی حماس مستقر در دمشق نیز با گرش و ایندیک موافق است، که اخیراً در نشستی با روشنفکران عرب گفت که این کنفرانس استتاری برای "بازی استراتژیک" اصلی ایالات متحده است که جنگ علیه ایران است.
دلیل دیگری برای طبقهبندی آناپولیس به عنوان «کنفرانس جنگ» این است که به خوبی با برنامههای اسرائیل برای سرکوب حماس، از نظر نظامی و همچنین با تشدید فشار اقتصادی بر غزه (گرسنگی، محرومیت پزشکی و غیره) مطابقت دارد. کنفرانس صلحی که قصد داشت برای حل و فصل سیاسی با فلسطینی ها تلاش کند، از حماس که بیش از 50 درصد از فلسطینی های کرانه باختری-غزه را نمایندگی می کند دعوت می کرد، زیرا هیچ راهی وجود ندارد که محمود عباس و دولت اقلیت او بتوانند در مورد صلح با اسرائیل مذاکره کنند. خود، قانونی یا با محتوای معنادار. اولمرت بارها گفته است که بدون ریشهکن کردن «زیرساختهای تروریستی» هیچ کار سازندهای نمیتوان انجام داد، و او بارها تهدید کرده است که اقدامات نظامی شدیدتری به دلایل «امنیتی» انجام شود. کنفرانس «صلح» که در آن مذاکرات آتی به پایان دادن به «تروریسم» (فلسطینی) بستگی دارد، برای اولمرت درآمدی بادآورده به همراه دارد. او برای صلحی امضا می کند که تنها به دنبال یک جنگ موفقیت آمیز علیه حماس و غزه خواهد بود و او اعتبار تلاش های صلح را حتی بدون کوچکترین قصدی برای موافقت با یک راه حل صلح به دست می آورد. این یک فرمول قدیمی است، اما در غرب جواب می دهد، و می توان انتظار داشت که عباس نیز با آن همراهی کند، زیرا او به ارتش اسرائیل نیاز دارد تا حتی ظاهر حاکمیت بر فلسطینی ها را به او بدهد.
آخرین دلیل برای توصیف آناپولیس به عنوان یک کنفرانس جنگی این است که صلح مستلزم امتیازاتی از سوی اسرائیل است که مطمئناً در راه نیست، که این کنفرانس را به یک شوخی تبدیل میکند - اگرچه، همانطور که اوری آونری میگوید، شوخی است که «خندهدار نیست». مسئله بزرگ و نیروی علت و معلولی در مبارزه، اشغال اسرائیل است: تسلط گسترده اسرائیل بر زمین و آب فلسطین در کرانه باختری و بیت المقدس شرقی، با نقض کنوانسیون چهارم ژنو، که در این مرحله یک کشور فلسطینی را غیرقابل دوام می کند. اسرائیل مدتهاست که از هرگونه "تسویه نهایی" اجتناب کرده است. در مصاحبه ای بدنام در سال 2004، مشاور شارون، داو وایزگلاس، ابراز خوشحالی کرد که «عدم تعامل [از غزه] در واقع فرمالدئید است. این مقدار فرمالدئید لازم را تامین میکند تا روندی سیاسی با فلسطینیها وجود نداشته باشد.
اسرائیل خواهان یک «فرآیند سیاسی» واقعی نیست که ممکن است مستلزم دست کشیدن از شهرکسازیهای خود باشد و هیچ فشاری برای انجام این کار بر او وارد نمیشود. عدم توازن قدرت بین اسرائیل و انشعاب عباس که ظاهراً نماینده فلسطینیها است، بیشتر از همیشه است، به طوری که بدون فشار زیاد غرب - بهویژه ایالات متحده بر اسرائیل، هیچ چیز مفیدی نمیتواند رخ دهد. اما این از نظر سیاسی قابل بحث نیست و بوش به صراحت گفته است که "ایالات متحده نمی تواند دیدگاه ما را" بر اسرائیل و فلسطین تحمیل کند. در عراق او میتواند یک کشور را با خشونت نابود کند تا "دیدگاه ما را تحمیل کند"، اما در مورد اسرائیل، که میلیاردها هنگفت و حمایت دیپلماتیک و نظامی ایالات متحده را دریافت میکند، فقط میتواند "تسهیل" کند. بدیهی است که این به نفع حزب مسلط است که صرفاً به حمایت طولانی مدت بالفعل از پاکسازی قومی اسرائیل ادامه می دهد.
La نیویورک تایمز در مورد اسرائیل و فلسطین
اسرائیل و فلسطین منطقه ای است که در آن تعصبات ایدئولوژیک نیویورک تایمز آشکار است و در نتیجه همه قوانین اخلاقی برای سردبیران از هم می پاشد. حمله اسرائیل به لبنان در سال 2006 نقض آشکار منشور سازمان ملل بود. بمباران تأسیسات غیرنظامی و در روزهای پایانی جنگ، قرار دادن بیش از یک میلیون بمب خوشهای پراکنده در حومه لبنان جنایات جنگی جدی بود، اما برای سردبیران تایمز نه. شهرکسازیهای اسرائیل در کرانه باختری، نقض کنوانسیون چهارم ژنو است که بدون قید و شرط «قدرت اشغالگر» را از معرفی شهرکنشینان و جابجایی کسانی که در اختیار دارند، منع میکند («افراد محافظتشده که در سرزمینهای اشغالی هستند، با هیچ الحاقی محروم نخواهند شد». ماده 47: «دولت اشغالگر نباید بخشهایی از جمعیت غیرنظامی خود را به سرزمینی که اشغال کرده است اخراج یا منتقل کند،» ماده 49). تایمز هرگز به این موضوع اشاره نکرده یا شهرکسازیها را بهعنوان نقض قانون محکوم نکرده است، و همچنین اسرائیل را به دلیل اینکه در محکومیت دیوار آپارتاید از سوی دادگاه بینالمللی خنثی کرده، مورد حمله قرار نداده است. به طور خلاصه، سردبیران (و همچنین خبرنگاران) این دیدگاه را درونی کردهاند که قوانین بینالمللی فقط در مورد دیگران اعمال میشود، نه برای اسرائیل و حامی آن، «حاکم جهان».
همین نکته در مورد پاکسازی قومی نیز صادق است. سردبیران نیویورک تایمز و گزارشگر آنها مارلیس سیمونز از پاکسازی قومی منتسب به صرب ها در طول جنگ های بالکان بسیار خشمگین بودند، اما پاکسازی قومی گسترده توسط کروات ها در عملیات طوفان و آلبانیایی های کوزوو پس از تسلط ناتو بر کوزوو در ژوئن 1999، باعث شد. اصلا اذیتشون نکن ماهیت اشغال کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی توسط اسرائیل و دلیل تأخیر مستمر در «استقرار نهایی»، پاکسازی قومی مستمر فلسطینیان به نفع مردم «برگزیده» بوده است. سردبیران و خبرنگاران نیویورک تایمز دلیل واقعی تاخیر حل و فصل را نمی پذیرند. آنها کلاهبرداری «امنیت علیه تروریسم» را به عنوان کلید خلع ید عظیم، تخریب بیش از 13,000 خانه فلسطینی و یک میلیون درخت زیتون و هزاران کشته فلسطینی می پذیرند. آنها اسرائیل را به دلیل پاکسازی قومی طولانی مدت، وحشیانه و غیرقانونی محکوم نمی کنند. این بدان معناست که سردبیران/خبرنگاران مخالف اصولی پاکسازی قومی نیستند، بلکه تنها در مواقعی که از نظر سیاسی مناسب باشد با آن مخالفت میکنند که آنها را هم غیراصولی و هم منافق میکند.
کنفرانس آناپولیس توسط دولت بوش پس از هفت سال سازگاری کامل با منافع اسرائیل از جمله: حمایت از تهاجم اسرائیل به لبنان، گسترش مستمر شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی، رفتار بسیار خشن با 1.5 تشکیل شد. میلیونها فلسطینی در نوار غزه، پذیرش ادامه ساخت دیوار آپارتاید در داخل خاک فلسطین، امتناع از پذیرش پیروزی انتخاباتی حماس در کرانه باختری و تشویق مثبت جنگ داخلی فلسطین و عدم اتحاد، و هیچ فشاری برای نهایی شدن آن. حل و فصلی که مرزهای یک کشور فلسطینی را مشخص می کند. در 14 آوریل 2004، بوش در نامه ای به شارون، حتی صراحتاً "واقعیت های جدید در میدان" را به عنوان چیزی که هر راه حل نهایی باید بپذیرد، تحریم کرد و بدین ترتیب موافقت خود را با پاکسازی قومی اسرائیل، تداوم نقض ژنو چهارم اعلام کرد. کنوانسیون، کنار گذاشتن «نقشه راه» اصلی، و تضعیف امکان هر کشور معنی دار فلسطینی.
«فکر کردن فراتر از آناپولیس» و «شروع از آناپولیس»
این عناوین دو مورد است نیویورک تایمز سرمقاله های کنفرانس آناپولیس (24 نوامبر و 28 نوامبر 2007)، که ارزش بررسی دقیق را دارد تا تعصبات ساختاری که از پاکسازی قومی درازمدت حمایت می کند، مشاهده شود. بیایید آنها را به همراه عناصر مرتبط گزارشهای خبری تایمز، که از نزدیک چارچوببندی و مقدمات سرمقالهها را به اشتراک میگذارند، بررسی کنیم.
- «پس از شش سال غفلت از این موضوع، رئیس جمهور بوش و کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه، باید به خاطر تلاش نهایی مورد ستایش قرار گیرند» (ویرایش، 11-24). بند اول یک خطای واقعی را بیان می کند - بوش و رایس از این موضوع غافل نشدند. آنها یک نقشه راه ارائه کردند که دارای نقاط ضعف جدی بود، اما به اسرائیل اجازه دادند که آن را نادیده بگیرد و همانطور که قبلاً اشاره شد، از جنگ اسرائیل در لبنان، ساخت دیوار بر خلاف حکم دادگاه بین المللی، تسریع شهرک سازی - که بوش صریحاً آن را تحریم کرد، حمایت فعال کردند. در آوریل 2004 - گرسنگی غزه، و اقدامات متعدد دیگر برای تقویت کنترل اسرائیل بر سرزمین فلسطین و وحشیگری فلسطینیان. بند دوم حاکی از آن است که این تلاش تلاشی جدی برای حل مشکلی است که برای شش سال نادیده گرفته شده است، که انگیزه های واقعی قابل قبول تر را نادیده می گیرد.
«آنچه که این نشست باید به وجود بیاورد، یک روند منضبط از مذاکرات است که به تمام موضوعات اصلی که اسرائیلیها، فلسطینیها و آقای بوش تاکنون از پرداختن به آن امتناع کردهاند، رسیدگی میکند» (11-24). این واقعیت را نادیده می گیرد که ضعف فلسطینی ها و منافع اسرائیلی ها مدت هاست که «مذاکرات» را به مضحک تبدیل کرده است. این واقعیت را نادیده می گیرد که موضوع اصلی اشغال و سرقت اموال فلسطینیان است. دادههای اداره مدنی اسرائیل نشان میدهد که حدود 40 درصد از شهرکها در زمینهای خصوصی فلسطینیها «در حفاظت از تنها دارایی آنها که در روز روشن توسط یک دولت اشغالگر غارت شده است، درمانده نیستند» (گیدئون لوی، «چی منظورتان از «نه» گفتن است؟» هاآرتص، 18 نوامبر 2007). البته 60 درصد دیگر، زمین های دولتی فلسطین بود که به طور غیرقانونی توسط اسرائیلی ها تصاحب شده بود. و این واقعیت را نادیده می گیرد که اسرائیلی ها بدون فشار خارجی عظیمی از سوی غرب که سردبیران تایمز هرگز آن را تایید یا حمایت نکرده اند، هرگز امتیازی در مورد موضوع کلیدی نمی دهند. البته دروغ است که «فلسطینی ها» از پرداختن به این موضوع اصلی خودداری کرده اند.
- «آمریکاییها چیزی به کمک مورد نیاز خود دریافت نکردهاند» (11-24) - اشاره به این که کشورهای عربی برای شرکت در کنفرانس پای خود را به تعویق انداختند. اما آمریکایی ها برای اعمال فشار لازم بر اسرائیل به هیچ حمایتی از سوی کشورهای عربی نیاز ندارند – آنها به فشار داخلی نیاز داشتند. با این حال، همانطور که اوری اونری خاطرنشان می کند، «بوش نمی تواند کوچکترین فشاری را اعمال کند - صحنه انتخابات [ایالات متحده] از قبل آغاز شده است، و دو حزب بزرگ سنگرهایی هستند که در برابر هرگونه فشار بر اسرائیل ایستاده اند. لابیهای یهودی و انجیلی، همراه با نومحافظهکاران، اجازه نخواهند داد که یک کلمه انتقادی درباره اسرائیل بدون مجازات گفته شود. به طور خلاصه، حمایت بی قید و شرط کنونی ایالات متحده از هر کاری که اسرائیل انجام می دهد، که به معنای فشار صفر بر اسرائیل برای هر چیز اساسی است، به خودی خود کنفرانس را به یک مسخره تبدیل می کند.
-"جای تعجب نیست که حتی رهبران میانه رو عرب هم به مهارت های دیپلماتیک خانم رایس و نه به تمایل آقای بوش برای فشار بر اسرائیلی ها برای سازش اعتماد زیادی ندارند" (11-24). این سرمقاله قبل از اینکه بوش نشان دهد که قصد ندارد کسی را تحت فشار قرار دهد نوشته شده است، اما سردبیران نمی پذیرند که بوش با توجه به شرایط سیاسی آمریکا قادر به اعمال فشار بر اسرائیل نبوده است. همچنین توجه داشته باشید که ویراستاران در اینجا نمیگویند چه «مصالحههایی» ممکن است معقولانه از اسرائیلیها خواسته شود. در سرمقاله 28 نوامبر ویراستاران اشاره می کنند که تعهدات تحت "نقشه راه" 2003 شامل "پایان دادن به شهرک سازی های اسرائیلی" است. اما نه در این سرمقالهها و نه در مقالههای خبری ضمیمهشان به کنار گذاشتن نقشه راه توسط بوش در آوریل 2004 و پذیرش شهرکها اشاره نمیشود.
گیدئون لوی در هاآرتص میگوید: «از همه بیعدالتیهای اسرائیل در سرزمینهای اشغالی – وحشیگری، ترورها، محاصره، گرسنگی، خاموشیهای برق، ایستهای بازرسی و دستگیریهای دستهجمعی – هیچکدام شاهدی بر نیات واقعی آن [بیشتر] نیست. شهرک ها…. اکنون در آستانه یک رویداد صلح دیگر هستیم، با این حال در طول سال گذشته 3,525 واحد مسکونی جدید دیگر در مناطق تحت نظارت دولتی که بی وقفه درباره پایان اشغال و دو ایالت صحبت می کند، ساخته شد. این شرکت یک لحظه متوقف نشده است. اکنون متوقف نخواهد شد.» با خواندن این بیانیه، می توانید بفهمید که چرا این گزارشگر اسرائیلی معمولی هاآرتص هرگز در نیویورک تایمز یا جاهای دیگر خط کشی نمی شود.
- «اما همه آنها اصرار دارند که خواهان حل و فصل هستند. محمود عباس، رئیسجمهور فلسطین، بسیار ضعیف و تحت فشار بیش از حد شبهنظامیان حماس است که نمیتواند بدون حمایت آنها مصالحه جدی کند، در حالی که اسرائیل باید بداند که اگر در مورد توافق جدی باشد، از سردی استقبال خواهد شد. 11-24). توجه داشته باشید که این عباس است که باید «سازشهای جدی» انجام دهد، مصالحههایی نامشخص اما احتمالاً از «امنیت اسرائیل» محافظت میکند. در هر دو سرمقاله، کلمه «خشونت» فقط در مورد فلسطینی ها به کار رفته است. آنها در به کار بردن چنین واژه اهانت آمیزی در مورد اقدامات اسرائیل مشکل زیادی دارند، اگرچه جیمز بنت گزارشگر خود روزنامه چندین سال پیش خاطرنشان کرد که تا انتفاضه دوم (یعنی 2001 و پس از آن) نسبت قربانیان خشونت فلسطینی به اسرائیلی 20 به 1 بود. - و اگرچه رکورد پس از آن نشان می دهد نسبتی از 3-1 به تعداد افزایش یافته اخیر 37 به 1 (150 فلسطینی در مقابل 4 اسرائیلی کشته شده، 17 ژوئیه تا 24 نوامبر 2007). علاوه بر این، تعدادی از متخصصان اسرائیلی اذعان کردهاند که خشونت ضد اسرائیلی ناشی از استیصال مردم درهم شکسته است - آمی آیالون، رئیس سابق شین بث گفته است که بمبگذاران انتحاری، که به انتفاضه دوم بازمیگردند، منعکسکننده «یاس بیته» هستند. فلسطینی ها - و مطمئناً با پایان دادن به خشونت اولیه و بزرگتر (ضد فلسطینی) فروکش کرده یا ناپدید خواهند شد. اما سردبیران تایمز این دروغهای بزرگ راحت را درونی کردهاند که خشونت فلسطینیها بیشتر از اسرائیل است و عامل «تلافیجویانه» اسرائیل است.
سوال بزرگ این است که آیا اسرائیل هرگز می تواند "در مورد توافقی" که برنامه پاکسازی قومی آنها را متوقف کند، چه رسد به عقب انداختن آن، "جدی باشد". گیدئون لوی اشاره میکند که «به نظر میرسد یک جزئیات کوچک فراموش شده است: اسرائیل یک سری توافقنامههای الزامآور برای توقف فعالیتهای شهرکسازی امضا کرده است، که هرگز قصد انجام آنها را نداشت. از 40 سال اشغال، تنها در سه سال ساخت و ساز با وجود تمام توافقات و وعده های انجام شده متوقف شده است. هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم این بار اسرائیل رفتار دیگری خواهد داشت.»
- «حماس، جناح اسلامی که در ژوئن گذشته غزه را از دست نیروهای فتح آقای عباس تصرف کرد، دعوت نامه ای دریافت نکرد. هنوز هم از پذیرش حق موجودیت اسرائیل امتناع می ورزد. یک نشست سازنده، با فهرستی از میهمانان عرب پرقدرت، ممکن است رهبران حماس را وادار کند که در مورد مانع تراشی خود و یا ساکنان غزه در حمایت خود از حماس تجدید نظر کنند» (11-24). فتح، اسرائیل، ایالات متحده و نیویورک تایمز از احترام گذاشتن به نتایج انتخابات دموکراتیک فلسطین که به حماس قدرت داد و حماس غزه را در یک ضدکودتا علیه امتناع فتح از احترام به حقوق انتخاباتی حماس "تسخیر" کرد، خودداری کرده اند. حماس از به رسمیت شناختن اسرائیل به عنوان دولتی که به آوارگان فلسطینی اجازه بازگشت طبق قوانین بین المللی را نمی دهد و با غیر یهودیان به عنوان شهروندان درجه دوم رفتار می کند، خودداری می کند. اما هنوز هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم حماس با دولت اسرائیل معامله نخواهد کرد. حتی با وجود تداوم خشونت اسرائیل، به آتش بس با اسرائیل برای چندین ماه احترام گذاشت. اسرائیل حق حماس را برای وجود یا روی کار آمدن پس از یک انتخابات دموکراتیک به رسمیت نمی شناسد و هنوز هم حق فلسطینی ها را برای داشتن کشوری بر اساس مرزهای خط سبز به رسمیت نمی شناسد. ماهیت "انسدادگرایی" حماس چیست؟ پیروزی در انتخابات و امتناع از اجازه دادن به اقلیت مورد علاقه اسرائیل برای حکومت؟ امتناع از پذیرش شهرک سازی های اسرائیلی که نقض قوانین بین المللی است؟
«اسرائیل پیش از آناپولیس برای تقویت آقای عباس حرکت کرده است، برخی از اسرای فلسطینی را آزاد کرده، با ارسال محموله مهمات و کامیون های زرهی به نیروهای امنیتی عباس در کرانه باختری موافقت کرده و بار دیگر قول داده است که شهرک سازی های یهودی را متوقف کند. (11-24). همچنین به شکست در این سرمقاله در توضیح و تأمل در مورد این واقعیت توجه کنید که آن وعدههای قبلی برای توقف شهرکسازیها "عدم اجرا" بود. به عدم ذکر این نکته توجه کنید که تنها چند صد نفر از 10,000 زندانی آزاد شدند که تقریباً همگی بدون روند قانونی زندانی شدند، و اینکه اسرائیل در ماه اکتبر تعداد بیشتری از فلسطینیها را دستگیر کرد (حدود 600 نفر). به رضایت سردبیران از تسلیح فتح و کمک به دامن زدن به درگیری های درون فلسطینی و بی علاقگی کامل آنها به یک راه حل از طریق مذاکره در میان فلسطینی ها توجه کنید.
ویراستاران همچنین هرگز به این سؤال نمی پردازند که چرا عباس در میان فلسطینیان محبوبیت ندارد و چرا حماس زمینه سیاسی را در مورد او به دست آورده است. تا حد زیادی به این دلیل است که وقتی او در سال 2005 به قدرت رسید، اسرائیلیها (با رضایت ضمنی ایالات متحده) با استفاده از توصیف تحقیرآمیز آریل شارون با او مانند یک «مرغ کنده شده» رفتار کردند و به او اجازه دادند که هیچ پیشرفتی در شرایط فلسطین نشان ندهد. هنری زیگمن رفتار اسرائیل با عباس را هنگامی که او در سال 2005 به قدرت رسید، توصیف می کند، در آن زمان کاندولیزا رایس و جیمز ولفنسون، که در آن زمان فرستاده گروه چهارجانبه (اتحادیه اروپا، سازمان ملل، ایالات متحده و روسیه) بود، توافقنامه مفصلی را با این کشور تنظیم کردند. دولت اسرائیل بسیاری از بیش از 500 ایست بازرسی و موانعی را که «اقتصاد فلسطین را ویران کرده و زندگی فلسطینیها را در تمام جنبههای آن به یک کابوس بیپایان تبدیل کردهاند» بردارد (زیگمن، «آناپولیس: هزینه شکست»، نیویورک ریویو. کتاب، 21 نوامبر 2007). این طرح شامل ایجاد یک گذرگاه امن بود که کرانه باختری و غزه را که "اسرائیل قبلاً در توافقنامه اسلو به آن متعهد شده بود" متصل می کرد. زیگمن خاطرنشان میکند که «هدف این توافق این بود که به فلسطینیان نشان دهد که میانهروی عباس و مخالفت با خشونت میتواند به نتیجه برسد». اما، زیگمن میگوید، «برعکس آن را ثابت کرد. به گفته ولفنسون، اسرائیل قبل از خشک شدن جوهر امضای نمایندگانش، این توافق را نقض کرده است. و به گفته ولفنسون، "در ماه های بعد، همه جنبه های توافق لغو شد." ناگفته نماند که نیویورک تایمز هرگز این تحول و معنای آن را از نظر منابع خشونت فلسطین و دلایل ظهور حماس و افول عباس گزارش نکرده است.
برای معتبر بودن، کنفرانس باید گفتگوهای جدی، مفصل و مستمر را در مورد موضوعات اصلی آغاز کند: مرزهای یک کشور فلسطین، سرنوشت پناهندگان، آینده اورشلیم و تضمینی برای امنیت مشروع اسرائیل (11-24). ). به عدم توجه کامل به «امنیت مشروع فلسطین» توجه کنید، تصوری که ممکن است برای سردبیران وجود نداشته باشد، زیرا آنها هیچ توجهی نکرده اند و نسبت به افزایش نرخ سوء تغذیه و بحران پزشکی در غزه ناشی از محاصره اسرائیل ابراز ناراحتی نکرده اند. (البته سردبیران تایمز هرگز شوخی دوو وایزگلاس مشاور ارشد سابق شارون را برای خبرنگاران نقل نکرده اند که می گوید او غزه ها را از گرسنگی نمی کشد، بلکه آنها را کمی گرسنه می کند – «ایده این است که فلسطینی ها را در رژیم غذایی قرار دهیم. ، اما کاری نکنید که آنها از گرسنگی بمیرند."
همچنین به عدم تصریح سردبیران تایمز در بیانیه در مورد مسائل اصلی، به جز آن "ضمانت" امنیت اسرائیل توجه کنید. مقالههای خبری این روزنامه همچنین اولویت این موضوع را نشان میدهد - «امنیت، موضوعی که در کانون اختلافات سیاسی بین اسرائیلیها و فلسطینیها باقی میماند» (مایرز و ارلانگر، «بوش، در روز سوم گفتگوها، گفتگوی صلح را ترویج میکند، ” 3 نوامبر 29). این موضوعی را که اسرائیلیها برای جلوگیری از شهرکسازی استفاده کردهاند - امنیت اسرائیل - با موضوع اصلی فلسطینیها و جهان - اشغال و پاکسازی قومی اشتباه میگیرد. در نهایت به عدم ذکر این نکته توجه کنید که «مذاکرات»، حتی اگر ادامه داشته باشد، بدون فشار بر طرفی که سابقه طولانی دارد و علاقه مند به توقف برای اجازه سرقت بیشتر زمین/آب است، به جایی نمی رسد.
آلوف بنن در هاآرتص اشاره می کند که شرکت در مذاکرات سطح بالا و ژست دادن به فلسطینی ها "مناسب ترین وضعیت دیپلماتیک" را برای اولمرت و اسرائیلی ها ایجاد می کند، زیرا چنین ژست هایی "به خودی خود برای برداشتن فشار بین المللی بر اسرائیل برای عقب نشینی از سرزمین ها کافی است. و برای پایان دادن به اشغال». این تفکر و تحلیل استراتژی سیاسی را نمی توان در نیویورک تایمز یافت.
«پرزیدنت بوش قرار است جلسه را با سخنانی آغاز کند که امیدواریم یک سخنرانی بی سابقه باشد. او باید نشان دهد که یک استراتژی روشن پس از آناپولیس و اراده سیاسی - که هنوز مشهود نیست - برای حفظ آن در طول 14 ماه گذشته خود در قدرت دارد. این مزخرف است و محتوای یک «استراتژی» مفید را ندارد. سخنرانی بوش از اعمال هر گونه فشاری منصرف شد و بنابراین از نظر دستیابی به هر چیزی مفید در فلسطین بی ارزش بود، چیزی که بسیار قابل پیش بینی بود. تاکید او بر این بود که باید فلسطینیها «نشان دهند که یک کشور فلسطینی مسئولیت خود را میپذیرد و این توانایی را دارد که منبع ثبات و صلح برای شهروندان خود، برای مردم اسرائیل و برای کل منطقه باشد. ” آن کشور فلسطینی هنوز وجود ندارد و مردم آن دهها سال است که مورد ضرب و شتم، گرسنگی و خلع ید قرار گرفتهاند، اما از قربانی آنها خواسته نمیشود که «منبع ثبات و صلح» باشد، اگرچه بیشتر جهان آن را منبع اصلی میداند. از بی ثباتی و جنگ و بوش فقط از اشغالگر و خلع ید غیرقانونی می خواهد که «به گسترش شهرک ها پایان دهد».
«بهترین راه برای پیشبرد این است که کنفرانس سندی تهیه کند که پارامترهای مورد توافق و جدول زمانی برای مذاکره را مشخص کند.» اما این کار به طور مرتب در گذشته انجام شده است و سند اولیه که توسط مذاکره کنندگان اسرائیلی و فلسطینی در اواسط نوامبر تهیه شد، حتی نتوانست در مورد "سند" یا صرفا "بیانیه" بودن آن به توافق برسد و شامل هیچ درخواستی از سوی طرفین نمی شد. فلسطینیها برای برچیدن پستهای بازرسی یا دیوار جدایی، رفع محاصره غزه یا حتی توقف شهرکها در جریان مذاکرات. اسرائیلی ها شامل درخواست برای به رسمیت شناختن کشور اسرائیل (به عنوان یک کشور یهودی؟) و محکوم کردن و پایان دادن به ترور بودند (امیرا هاس، "فلسطینیان: وضعیت نهایی باید ظرف هشت ماه توافق شود"، هاآرتص، 22 نوامبر، 2007).
پرزیدنت بوش در سخنرانی افتتاحیه خود به اسرائیلی ها و فلسطینی ها اطمینان داد که "آمریکا هر کاری که در توان ما باشد برای حمایت از تلاش آنها برای صلح انجام خواهد داد." امیدواریم منظور او باشد» (11-28). این به اشتباه فرض میکند که هر دو طرف خواستار صلح مستقل از اهداف بزرگتر هستند، مانند حق و فرصت برای تصرف بیشتر سرزمینهای فلسطینی از سوی اسرائیلیها و حق مقاومت در برابر چنین سلب مالکیت از سوی فلسطینیها. همانطور که جف هالپر، فعال صلح اسرائیلی مکرراً اشاره کرده است، یک کشور فلسطینی "انتقالی"، با "مذاکرات" بر سر مرزهای بی پایان، "ایده آل است، زیرا امکان تحمیل مرزها و گسترش به مناطق فلسطینی را فراهم می کند." حل و فصل نهایی توسط «تروریسم…» برای مدت نامعلومی به تعویق افتاد. اگر مسئله صلح و امنیت واقعاً مطرح بود، اسرائیل میتوانست 20 سال پیش آن را داشته باشد، اگر 22 درصد از کشور مورد نیاز برای یک کشور پایدار فلسطین را واگذار میکرد. اکنون، با قویتر شدن اسرائیل و حمایت ایالات متحده حتی بدون قید و شرط، «چرا، از عموم یهودیان اسرائیل و دولتی که انتخاب میکند، بپرسیم، آیا باید چیز مهمی را بپذیریم؟» («وقتی نقشه راه یک خیابان یک طرفه است: استراتژی اسرائیل برای اشغال دائمی»، CounterPunch.org، 28 نوامبر 2007). سردبیران نیویورک تایمز نمی توانند بپذیرند که این دیدگاه اسرائیل است، زیرا این امر به معنای امتناع عمدی اسرائیل از تسویه حساب به نفع ادامه خلع ید و پاکسازی قومی، در حال حاضر و همچنین در گذشته است، اگرچه می توان آن را با اظهارات مکرر اسرائیل تأیید کرد. رهبران
نیویورک تایمز که نقش خود را به عنوان یک ارگان تبلیغاتی نشان میدهد، مدتهاست که از هالپر، یک دانشگاهی اسرائیلی که هماهنگکننده کمیته اسرائیل علیه تخریب مجلس نمایندگان و منتقد شیوای سیاستهای اسرائیل است، بیخبر کرده است. این شاید نشاندهنده سوگیری عظیم آن باشد که استناد روزنامه به افرادی مانند هالپر را با استفاده از مقامات و معذرتخواهان اسرائیل مقایسه کند. جف هالپر، نویسنده فصیح اسرائیلی و فعال صلح، اوری اونری، خبرنگاران هاآرتص، امیره هاس، گیدئون لوی، و دنی روبینشتاین، و هنری زیگمن-رئیس سابق کمیته یهودیان آمریکا که چند سال پیش از نقش معذرت خواهی کنار رفت. از 1 ژانویه 2002 تا پایان نوامبر 2007، مارتین ایندیک و دنیس راس پنج ستون نوشتاری داشتند. در این دوره در مورد مسائل خاورمیانه. ایندیک مدیر مرکز سابا برای سیاست خاورمیانه در بروکینگز است، یکی از همکاران سابق اندیشکده طرفدار اسرائیل، موسسه واشنگتن برای سیاست خاورمیانه، محقق سابق لابی پیشرو طرفدار اسرائیل AIPAC بود و به عنوان ایالات متحده خدمت می کرد. سفیر اسرائیل در دوران کلینتون. راس هم قبل و هم بعد از آن که به عنوان فرستاده کلینتون در مذاکرات اسرائیل و فلسطین خدمت کرد، به مؤسسه واشنگتن نیز وابسته بود.
بنابراین درب گردان ایالات متحده بین لابی های طرفدار اسرائیل، وزارت امور خارجه ایالات متحده و صفحه نظر نیویورک تایمز قرار دارد. رفتار گمراهکننده تایمز با کنفرانس آناپولیس بر این اساس دنبال میشود که منعکسکننده یک پاکسازی قومی عمیق، قوانین ضد بینالمللی و تعصب نژادپرستانه در این مورد مهم است. به همین دلیل است که مقاله نمی تواند کنفرانس آناپولیس را در پرتو واقعی آن به عنوان یک کنفرانس جنگی به جای یک کنفرانس صلح به تصویر بکشد، همانطور که نمی تواند دروغ های منتهی به تهاجم-اشغال به عراق را افشا کند یا آن را به عنوان یک تجاوز برنامه ریزی شده توصیف کند. و نقض منشور سازمان ملل
ادوارد هرمن استاد بازنشسته امور مالی در مدرسه وارتون، دانشگاه پنسیلوانیا، اقتصاددان و تحلیلگر رسانه است. او نویسنده کتاب های متعددی از جمله Tشبکه وحشت واقعی، افسانه رسانه های لیبرال: خواننده ادوارد هرمان، قابلیت تخریب شده: رسانه ها و بحران کوزوو (تدوین شده با فیل هاموند) و ارتباط واشنگتن و فاشیسم جهان سوم (با نوام چامسکی).