مجله Z
آوریل، 2008
نقد و بررسی کتاب: روزنامه نگاری سافاری:
جان آر. شیندلر ترور نامحسوس در مقابل
ادوارد اس. هرمان
ظرفیت انسانی برای تقسیم بندی فکر و سرکوب حقایق ناخوشایند همواره به ایجاد زمینه های جدید در خدمت به مطالبات سیاسی در حال تحول ادامه می دهد. پس از 9 سپتامبر، تلاش طولانی ایالات متحده برای ایجاد القاعده، بن لادن و دیگر گروه های شورشی افغان (از جمله طالبان)، با کمک عربستان و پاکستان، برای جذب اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، آن را گرفتار کنید و در نهایت شکست خورده بود در نهایت نتیجه معکوس داشت. این چرخش بعدی فرزندان ما پس از ناگهانی
یک مورد مشابه و نزدیک مرتبط شامل این است
شیندلر، پروفسور استراتژی در
اما قدرت آن در جزئیات عظیمی است که او در مورد اهمیت آن ارائه می دهد رادیکالیسم اسلامی در جنگهای بوسنی 1992-1995 و در سالهای پس از آن و میزانی که کارشناسان غربی آن پدیده را دست کم گرفتند و به ایجاد تصویری نادرست از رهبری مسلمان بوسنیایی دمکراتیک چند قومیتی کمک کرد. خنده دار است، همچنین، زیرا او سخنگوی بخش مهمی از نهادهای رسمی و اطلاعاتی ایالات متحده است، که دیدگاه های آن تقریباً کاملاً متضاد با دیدگاه های بخشی از تشکیلات است که مشتاقانه از "انسان دوستانه" حمایت می کند. مداخله» به کمک مسلمانان بوسنیایی (و تا حدی کرواتها) در برابر صربهای اهریمنی. این جناح اخیر شامل رهبران وزارت امور خارجه کلینتون (مادلین آلبرایت، ریچارد هالبروک) بود. بیل کلینتون، ال ال گور،
دیدگاه او درباره این شکست جدی رسانه ای با دیدگاه او مطابقت داشت
شیندلر ادعا میکند که ایزتبیگوویچ و «پیشاهنگ اسلامگرایان به سبک لنینیستی» او احتمالاً مهمترین نیرو در تولید جنگهای بوسنی و فروپاشی این کشور بودهاند. صرب های بوسنی تلاش کردند قبل از شروع هر جنگی، در سال 1990، با ایزت بیگوویچ به توافق برسند، اما «مسلمانان ابراز علاقه نکرد» (63); توافقی برای تقسیم قدرت با صربها که در ژوئیه 1991 مذاکره شد و باعث شد که ایزتبیگوویچ بگوید "مواضع ما بسیار نزدیک است"، زیرا "ایزتبیگوویچ به سختی اتاق را ترک کرده بود وقتی که درخواست را رد کرد" و حزب او به زودی اعلام کرد که "مواضع ما بسیار نزدیک است" در هیچ ترتیبات تقسیم قدرت با صرب ها شرکت نکنید» (71). آخرین تلاش برای جلوگیری از یک جنگ بزرگ در اواخر فوریه 1992، هر سه طرف را به لیسبون آورد، جایی که همه آنها توافقنامه ای را با یک دولت واحد امضا کردند که به مناطق قومی خودمختاری قابل توجهی می داد. اما "به محض اینکه او مجوز داد، ایزتبتگوویچ نظر خود را تغییر داد." همانطور که شیندلر میگوید، «ویرانی لیسبون علت فوری جنگ بود» (74).
این خروج از توافق لیسبون با تشویق سفیر ایالات متحده، وارن زیمرمن، و شیندلر و سایر مفسران آگاه ادعا میکنند که امتناع ایزتبیگوویچ از مذاکره بر اساس اعتقاد و درک او بوده است که میتواند ایالات متحده را به خدمت بگیرد. ناتو برای رسیدن به اهداف سیاسی خود از طریق جنگ. به گفته دزمالودین ایدئولوگ حزب، SDA (حزب اقدام دموکراتیک) او چه می خواست Latic، حداقل 45 درصد بود بوسنی به اضافه سندزک (منطقه ای در خود صربستان!)، هدفی که «سارایوو بدون کمک نظامی عمده آمریکا هیچ شانسی برای دستیابی به آن نداشت» (202). ژنرال فیلیپ موریلون، فرمانده نیروهای سازمان ملل در
آنها موفق شدند و پیشنهاد کردند که ایزت بیگوویچ و او
شیندلر مدعی است، و شواهد حمایتی ارائه میدهد، که ایزتبیگوویچ و حزبش نه تنها آتشبسها و قراردادهای دیگر را بیش از صربها یا کرواتها نقض کردند، بلکه او مایل بود غیرنظامیان مسلمان کشته شده را بکشد یا ببیند تا امتیازات سیاسی به دست آورد (با توجه به اینکه با سافاری و کمک های رسمی ایالات متحده به این قتل ها همیشه به صرب ها نسبت داده می شود، و اینکه جنایات علیه غیرنظامیان و زندانیان دشمن که توسط نیروهای او انجام می شود، که شامل 4,000 یا بیشتر مجاهد می شود. بی رحم و در مقیاس بزرگ بودند.
در مرکز تحلیل شیندلر این است که نشان میدهد ایزتبیگوویچ یک بنیادگرای اسلامی بود، که هرگز طرفدار یک دولت متحمل چند قومی نبود، اما همیشه این موضوع را از افراد ساده لوح و متحیر پنهان میداشت. کارشناسان غربی، که مشتاق باور بودند و مراقب بودند که خیلی دقیق نبینند - او به ویژه در مورد سوزان سونتاگ، که «بصیرت قابل تشخیصی درباره مشکلات بالکان»، اما «اظهارات هیستریک فزایندهای ارائه میکرد و اروپا را بهخاطر عدم جنگیدن از جانب مسلمانان «بی ارزش» محکوم میکرد. شیندلر اعتقادات ایزتبیگوویچ را از خدمت به نازیها در بخش Handschar Waffen-SS، از طریق عضویت او در مسلمانان جوان، تا زمانی که اعلامیه اسلامیبه سفرهای متعددش به نشانه های دوستی و حمایت مادی از سوی سعودی ها و ایران خمینی به استقبال وی از هزاران مبارز مجاهد وارد بوسنی از سال 1992 به بعد، و اقدامات متعدد او که برای غیرمسلمانان و مسلمانان دارای گرایش بیش از حد سکولار آزار دهنده بود. اما او همیشه حرف و حرکاتی برای امثال او داشت سونتاگ، دیوید ریف، اد وولیامی،
Vulliamy با دقت از نقل قول از آن اجتناب می کند اعلامیه اسلامی در فصل طولانی خود در مورد بوسنی در "مشکلی از جهنم" (کتاب های پایه، 2002)، سامانتا پاور هرگز به این کتاب اشاره نمی کند. در حالی که ریف از آن نقل قول می کند، نه با نام، بلکه از زبان یک صرب، سپس توضیح نمی دهد که چرا معنی ندارد. وولیامی رد سریال ایزت بیگوویچ را توضیح می دهد طرح های صلح از لیسبون به بعد در نتیجه تعهد او به "جمهوری چند قومی" و اعتقاد او به اینکه هر نوع تقسیم "بدون پاکسازی قومی غیرممکن خواهد بود" است.فصل ها در جهنم، 67-68) - زمانی که او در واقع خواهان یک تقسیم مساعدتر بود، با جنگ و پاکسازی قومی که به طور قابل پیش بینی از اعلام استقلال او جاری می شد، و همانطور که در زیر توضیح داده می شود، او کار کاملی را انجام داد. اخراج صرب ها از منطقه سارایوو.
ایزت بیگوویچ هرگز او را انکار نکرد اعلامیه اسلامیو شیندلر مورد قانعکنندهای مطرح میکند که ایزتبیگوویچ، در عین دو رو بودن و گریزان بودن، اساساً با دموکراسی و یک دولت چند قومی مخالف بود و مصرانه تلاش میکرد تا یک کشور اسلامی را ایجاد کند که بر اساس اصول اسلامی تعیین شده توسط خمینی در سال 2018 اجرا شود.
در طول جنگ و پس از آن، سارایوو به طور مداوم در معرض پاکسازی قومی - صربها توسط مسلمانان - قرار گرفت. آزار و اذیت روزانه، و قتل های منظم، از جمله قتل های متعدد توسط ارتش خصوصی مسلمانان بوسنیایی، مرگبارترین "باند قاتل" که توسط یک کاکو اداره می شود. SDA [حزب ایزت بیگوویچ] باندها سهم بزرگی از کار را انجام دادند - کشتن، تجاوز، دزدی و غارت، که برای ایجاد یک سارایوو کاملاً مسلمان طراحی شده بود، و تیپ کاکو پرانرژیترین تیپ بود» (شیندلر، 104). "یک نیم سال طول کشید تا ایزت بیگوویچ باند کاکو را ببندد" پس از اینکه به او در مورد قتل ها توصیه شد، و او به خوبی از این موضوع آگاه بود. مسلمانان بوسنیایی "اردوگاه های کار اجباری" را در مجاورت سارایوو مدیریت کردند (او اشاره کرد آنها را با نام در جلسات خصوصی). بر اساس توافقنامه دیتون 1995، صرب ها ص
اما چشم گریزی، انتخاب پذیری و تکرار هزینه های متورم خط حزب در پروژه سافاری نقش اساسی داشت. شواهد متناقض گسترده نادیده گرفته شد. ناصر اوریچ، فرمانده قاتل نیروهای مسلمان در سربرنیتسا، که همانطور که شیندلر اشاره می کند، بیش از هزار غیرنظامی صرب را در منطقه سربرنیتسا کشت و با افتخار به خبرنگاران غربی فیلم هایی از سر بریده صرب ها نشان داد و درباره یک مورد که در آن 114 صرب را سلاخی کرد، به خود می بالید. در فهرست کتاب های وولیامی، ریف یا سامانتا پاور دیده نمی شود. شیندلر همچنین چندین تصویر دراماتیک از کشتار کرواتها و صربها توسط مبارزان مجاهد مسلمان بوسنیایی انجام میشود، اما این قتلعامها نیز به کتابهای سافاری وارد نمیشوند - فقط اقدامات صربها (و عکسهای مرتبط) قابل پذیرش است.
برای همه این تحلیلگران، درگیری بوسنی مصداق «نسل کشی» صرب ها بود. که ریف ادعا کرد در سال 1994 "همه اما تکمیل شد". با یافته های محققین تأسیس، اوا تابو، ژاکوب بیجک و میرصاد توکاکا، دو نفر اول که برای دفتر دادستانی کار می کردند. ICTY، توکاکا با بودجه دولت نروژ، که تنها حدود 100,000 نفر در بوسنی 1992-1995 کشته شدند، از هر طرف، و مجموع تلفات غیرنظامیان از هر طرف حدود 65,000 نفر بود. تلفات غیرنظامیان بوسنیایی کمتر از 50,000 نفر بود. در همین بازه زمانی چند صد هزار عراقی بر اثر «تحریمهای کشتار جمعی» جان باختند، اما تیپهای صفری علاقهای نداشتند. در واقع، در کتاب سامانتا پاور در مورد نسل کشی، «مشکلی از جهنمنه عراق، ویتنام، اندونزی و نه تیمور شرقی در فهرست او دیده نمی شوند - اما او این فصل طولانی در مورد بوسنی دارد. جایی که گویا "نسل کشی" اتفاق افتاده بود! (پاور ادعا کرد که تلفات بوسنیایی 200,000 نفر بوده است. اما او هیچ تفکیکی بین مرگ مسلمانان، صربها و کرواتها ارائه نکرد و همچنین بین مرگ سربازان و غیرنظامیان تفاوتی قائل نشد. او در یک نقطه اشاره می کند که جورج کنی در اعتراض به وزارت امور خارجه از سمت خود استعفا داد یک سیاست تهاجمی ناکافی بود، اما او اشاره نمی کند که بعداً نظر خود را تغییر داد و در آوریل 1995 تخمینی از مرگ بوسنیایی از همه طرف در حدود 25,000 تا 60,000 داد.)
و در مطالعه او از
جالب است که ببینیم چگونه در حال حاضر، در حالی که ارتباط با القاعده اثبات نهایی شرارت در سیاست و رسانه ایالات متحده است، واقعیت ناخوشایند کلینتون، هالبروک و مداخله جویان بشردوستانه از آرمان مسلمانان در جنگ بوسنی حمایت می کنند. باعث شده آنها حضور و حضور القاعده در بوسنی را بپذیرند و حتی به طور مثبت آن را تشویق کنند، قابل ذکر نیست. این است که بخش بندی راحت از فکر می کرد با کدام کمک و اتحاد با اشرار زمانی که ما بعداً علیه شرورها روبهرو میشویم و میخواهیم وانمود کنیم که به اخلاق بالاتری پایبند هستیم، در یک مقطع زمانی میتوان نادیده گرفت. این بیشتر در کار سامانتا پاور نشان داده شده است، جایی که در کتاب اخیرش، تعقیب شعله (پنگوئن، 2008)، او در نهایت از القاعده و اسامه بن لادن نام می برد، اما فقط به افغانستان، اندونزی و عراق اشاره می کند، نه بوسنی، که او فضای زیادی را در خود به آن اختصاص داده است.مشکلی از جهنم" این به تمیز نگه داشتن آن جنگ صلیبی و سافاری قدیمی کمک میکند، حتی زمانی که ما اکنون توجه خود را به شرورانی که قبلاً نادیده گرفته شدهاند اختصاص میدهیم.
در اینجا دو کنایه دیگر وجود دارد. یکی این که مبلغان سافاری و لابی نسل کشی بوسنی تقریباً به طور قطع در پاکسازی قومی و کشتار در بوسنی، 1992-1995 نقش داشته اند، زیرا مبارزات یک جانبه و دیوانه وار آنها به ایزت بیگوویچ و دولت کلینتون کمک کرد تا از یک توافق سیاسی از لیسبون به بعد جلوگیری کنند. جنون شیطان سازی آنها همچنین به محیط اخلاقی کمک کرد که جنگ و اشغال کوزوو را امکان پذیر کرد. همچنین ممکن است به یاد بیاوریم که به گفته بیل کلینتون، جنگ کوزوو برای ایجاد یک "دموکراسی متحمل و چند قومیتی" در آن استان انجام شد که در واقع به پاکسازی قومی و همچنین مواد مخدر و زنان تبدیل شد. پایتخت تجاری اروپا پاکسازی قومی در کوزوو تحت اشغال ناتو، بزرگترین پاکسازی در جنگ های بالکان در شرایط متناسب، و گسترش به روم ها و همچنین صرب ها، توسط دیوید ریف به دلیل «انتقام» توضیح داده شد. دشمنان به دلیل پاکسازی خونخواهی، طمع و برنامه هایی برای "بزرگتر" (
طنز بیشتر این است که
میهن پرستان واقعی دوست ندارند این موارد برجسته را یادآوری کنند
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا