>>"نانسی فولبر... گفت دیدگاه آنها از زندگی مانند یک جلسه طولانی شورای دانش آموزی بود." (داگ هنوود)
اگر نانسی این را گفته است، تا آنجا که من می دانم، آن را منتشر نکرده است. آنچه او در کتب گفته است (مجله Z، ژوئیه/آگوست 1991) این است که نگران است که یک اقتصاد مشارکتی در معرض «دیکتاتوری افراد اجتماعی» و «بیایید هیچ کس را ناراحت نکنیم» مستعد باشد. من و آلبرت در همان شماره مجله Z به هر دو انتقاد او پاسخ دادیم، و پس از بازخوانی، بر پاسخ خود خواهم ماند. به طور خلاصه گفتیم: 1) دیکتاتوری افراد اجتماعی بهتر از دیکتاتوری ثروتمندان، قدرتمندان یا روشنفکران اگر به این نتیجه برسد، اما 2) ما ویژگی هایی را در نظر گرفته بودیم که برای مبارزه با این خطر طراحی شده بودند - مجتمع های شغلی متعادل برای یکی را نام ببرید - و ما بسیار پذیرای هر و همه پیشنهادهایی بودیم که چگونه اکثریت شوراها و فدراسیونهای ما میتوانند از خود در برابر غصب خود مدیریتی توسط اقلیتی از افراد اجتماعیتر محافظت کنند، و 3) ما احساس کردیم نانسی به شدت به این موضوع پرداخته است. از برخی تجربیات شخصی بسیار خاص که او به عنوان مبنای ترس خود ذکر کرد (جلسات کمیته تصدی در UMass!) در مورد افرادی که نمیخواهند دیگران را عصبانی کنند، اشاره کردیم: 1) کمیتههای رتبهبندی تلاش در شوراهای کارگری ما به همان اندازه انگیزه داشتند. درجه بندی تنبل ها نسبت به افسران و سرپرستان در شرکت های سرمایه داری از آنجایی که رتبه های تلاش بالاتر برای یک کارگر مستلزم رتبه بندی تلاش کمتر برای سایر کارمندان است، 2) ناشناس ماندن برای درجه بندی ها و مراحل قانونی برای سؤال از متهمان به سادگی در تضاد است. ما حق رسیدگی عادلانه را بالاتر از ناشناس بودن افراد خجالتی میدانیم، 3) به طور کلی، اقتصاد مشارکتی و برنامهریزی با دقت ساخته شده بود به طوری که کسانی که پیشنهادات را تأیید یا رد میکنند، انگیزهای برای ملایمت، یا «لیبرال» و ملایم بودن نداشته باشند. بازدارنده مادی برای رفتار به این شکل.
به کنار نانسی فولبر، آیا اقتصاد مشارکتی مانند یک جلسه طولانی شورای دانش آموزی است؟ خیر. مسلماً دموکراسی مستقیم افراد بیشتری را در تصمیم گیری ها دخالت می دهد تا تصمیم گیری های اقتدارگرا. اما برای کسانی از ما که از هدف دموکراتیکتر کردن زندگی اقتصادی حمایت میکنیم و به مردم اجازه میدهیم تصمیمهایی بگیرند که بر زندگیشان تأثیر میگذارد، به نظر من این امر مسلم است. بنابراین، این سؤال به این کاهش مییابد: آیا مدل ما از اقتصاد مشارکتی مشارکت را تسهیل کرده است تا (الف) به مردم فرصت کامل برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیریها را متناسب با میزان تأثیرپذیری آنها بدهند، (ب) در حالی که مشارکت آنها کمتر از آنها را مصرف کند. زمان و انرژی تا حد امکان؟ تعدادی ویژگی خاص وجود دارد که چگونه توصیه میکنیم شوراهای کارگران و مصرفکنندگان عملکردی داشته باشند که برای انجام هر دو «a» و «b» طراحی شدهاند. اما مهمتر از همه، رویه برنامه ریزی مشارکتی ما روشی است که به معنای واقعی کلمه شامل هیچ جلسه ای نمی شود! مدل ما از این نظر با مدل های دیگر برنامه ریزی دموکراتیک کاملاً متفاوت است. (مدل هماهنگی مذاکره شده پت دیوین یک نمونه است.) نمی توانم بگویم که هیچ یک از منتقدان ما به خود زحمت داده اند که متوجه این ویژگی شوند. با توجه به انتقادات خاص تر در مورد اینکه مردم کجا و چرا باید "زمان ملاقات" زیادی را صرف کنند، نمی توانم پاسخ بیشتری بدهم. «تصور این که جامعهای از [پارکون یک] که در آن مردم این همه ملاقات حضوری انجام میدهند سخت است و در آن «اعمال تفویض اختیار و تقسیم کار» از دست رفته است. (داگ هنوود)
نه تفویض اختیار و نه تقسیم کار در اقتصاد مشارکتی از بین نمی رود. لب هایم را بخوانید: اقتصادی با تفویض اختیار و تقسیم کار مزخرف است. ما یک قطعه مزخرف طراحی و پیشنهاد نکردیم. یک تقسیم کار وجود دارد زیرا مجموعه شغلی هر فرد دارای وظایف بسیار کمی است - در مقایسه با میلیون ها کار کل. با این حال، ترکیبی از وظایف هیچ کس به طور قابل توجهی قدرتمندتر از دیگران، یا به طور قابل توجهی مطلوب تر از دیگران نخواهد بود. اگر منتقدان بخواهند به ایده متعادل کردن کار برای مطلوبیت و توانمندسازی اعتراض کنند، خوب است. ما اعتراف به گناه می کنیم. اما انتقاد از ما برای لغو تقسیم کار نادرست است. ما چنین چیزی را پیشنهاد نکردیم. اختیارات تفویضی هم داریم. رؤسای کمیته ها، روسای تیم های کاری وجود خواهند داشت. روسای ادارات و بخشهایی وجود خواهند داشت که صلاحیت دارند به افراد «زیر آنها» دستور دهند. اگر من رئیس یک تیم کاری هستم و شما در شرایط کاری از دستور من اطاعت نکردید، میتوانم شما را گزارش کنم و توصیه کنم برکنار شوید. اما چیزی که وجود نخواهد داشت، برخی از افرادی هستند که همیشه سفارش دهندگان هستند و برخی دیگر که همیشه سفارش دهندگان هر سایت کاری در یک محل کار هستند. هر فردی در موقعیتها و زمانهای مختلف، هم در اقتدار بودن و هم تحت اقتدار بودن را تجربه میکند.
>> Max Sawicky دریافت که ParEcon "کمتر بیگانه کننده" از "برنامه ریزی مبتنی بر شوروی" است، اما شاید به همان اندازه غیرعملی باشد، با "جلسات مداوم ... کمیته ها در مورد اندازه مناسب بلبرینگ ها بحث می کنند".
اگر مکس بتواند به من بگوید چه کسی یا چه چیزی اندازه مناسب بلبرینگ ها را در یک اقتصاد سرمایه داری تعیین می کند، به او خواهم گفت که چه کسی یا چه چیزی در این زمینه در اقتصاد مشارکتی تصمیم می گیرد. سپس خواهیم دید که آیا یک اقتصاد مشارکتی زمان بیشتری نسبت به سایرین برای بحث در مورد اندازه مناسب بلبرینگ ها تلف می کند یا خیر. به طور جدی تر، من فکر می کنم مکس نتوانسته است به طور جدی به سیستم برنامه ریزی مشارکتی ما - یعنی رویه های واقعی آن نگاه کند. چون باور نمی کنم اگر می کرد این ادعا را می کرد.
>> جاستین شوارتز می نویسد و چندین اعتراض را مطرح می کند:
>> من هر دو کتاب را با دقت خوانده ام و فکر می کنم انتقادات فولبر به پایان رسیده است. در واقع بدتر از این است، زیرا A&H به جای ملاقات چهره به چهره، همه را در لیست خرید خود در رایانه تایپ می کند، که داده ها پس از بحث به نوعی درخواست طرح جامعه محلی تبدیل می شوند.
توجه داشته باشید که ما در این مورد ملاقاتی نداریم. ما افرادی را داریم که به سادگی آنچه را که می خواهند درخواست می کنند.
>> این روند در سطح منطقه ای و ملی تکرار می شود، جایی که چندین طرح تکامل یافته و در نهایت پس از بحث و گفتگو بیشتر به رأی گذاشته می شود.
جاستین پیشنهاد ما را در اینجا به اشتباه بیان می کند. در تئوری، هیچ گروهی نیازی به تدوین برنامه های جایگزین برای رای دادن همه وجود ندارد. رویههای پیشنهادات از سوی همه شوراها و فدراسیونهای کارگران و مصرفکنندگان و به دنبال آن بازنگری در قیمتهای شاخص و بازنگری پیشنهادها توسط کسانی که آنها را انجام میدهند، میتواند تا رسیدن به یک برنامه عملی (و بهینه پارتو) ادامه یابد. اما این ممکن است اتلاف وقت غیر ضروری باشد. (توجه کنید که چگونه برای صرفه جویی در وقت مردم از هدر رفتن تلاش می کنیم!) هنگامی که تعداد کافی تکرار برنامه مورد نظر مردم را تعریف کرد - در اصل - دیگر نیازی به تلف کردن وقت مردم با وادار کردن همه شوراها و فدراسیون ها برای تجدید نظر بیشتر نیست. . ما پیشنهاد کردیم یک بار اما جزئیات نهایی حل و فصل شد، که پس از آن منطقی است که یک هیئت تسهیل کننده تکرار 3 یا 4 راه را برای نهایی کردن طرح ارائه دهد و آن را کاملاً عملی کند که همه بتوانند سپس به آن رأی دهند. اگر مسائل بزرگ هنوز حل می شد، روند تکرار اجتماعی (که جاستین آن را تایید می کند؟) ادامه می یافت. در غیر این صورت، برنامه ریزی مشارکتی شبیه یک نسخه دموکراتیک از برنامه ریزی مرکزی خواهد بود که ما آن را نقد، رد کرده ایم و جایگزینی برای آن پیشنهاد کرده ایم.
>> این بدان معنی است که ورودی مطمئناً نادرست است، زیرا هر فرد هم نیازهای خود را در هر سطح اغراق می کند و هم آنها را اشتباه تخمین می زند.
ما در مورد سازگاری انگیزهها بسیار مراقب بودهایم و اگر دیگران در هنگام انتقاد چنین دقت کنند، قدردانی میکنیم. هیچ انگیزه ای برای مصرف کنندگان وجود ندارد که ترجیحات خود را در یک اقتصاد مشارکتی ارائه دهند. آنها با این کار فقط بینی خود را می بریدند تا به صورت خود تهمت بزنند. این حتی در مورد کالاهای عمومی نیز صادق است، جایی که ما مشکل سواری آزاد را که اقتصادهای بازار را آزار می دهد، از بین برده ایم. ما معتقد نیستیم که هیچ بازیگری در یک اقتصاد مشارکتی وجود داشته باشد که انگیزه ای برای ارائه نادرست ترجیحات خود داشته باشد، اما از نظرات مخالف در صورت خاص بودن استقبال می کنیم. با توجه به توانایی مصرفکنندگان برای درخواست آنچه میخواهند برای یک سال تمام، ما به صراحت اعلام کردیم که از مردم انتظار داریم تغییراتی ایجاد کنند، و ما رویههایی را برای سازگاری با تغییراتی که معتقدیم محدودیتهای جدی برای مصرفکنندگان فردی اعمال نمیکنند، گنجاندهایم. ممکن است مصرفکنندهای در یک اقتصاد مشارکتی که میخواهد در آخرین لحظه تغییری شگرف در تقاضای مصرف خود ایجاد کند، در نهایت به همه آنچه میخواهد نرسد؟ آره. اما اغلب این اتفاق نمی افتاد، و اگر درست یادم باشد، هرکسی عروسک پچ کلم را که چند کریسمس پیش می خواست، به دست نیاورد.
>> (آیا می توانید از یک هفته قبل خرید کنید؟).
من یک هفته خرید می کنم، و سپس یک روز در میان برای خرید شیر یا تخم مرغ بیشتر به فروشگاه می روم - یا در واقع، کلوچه و بستنی که سعی کردم باور کنم که قرار است مصرفشان را کاهش دهم. من میتوانم این کار را در اقتصاد مشارکتی نیز انجام دهم. تنها تفاوت این است که از من خواسته می شود تا میزان مصرف سالانه اقلام خود را از قبل تخمین بزنم و یک نوع پیش تأیید برای آن مقدار بر اساس رتبه تلاشم دریافت خواهم کرد. در پایان برای آنچه واقعاً در طول سال مصرف کردهام «هزینه» دریافت میکنم که تا حدی با آنچه من درخواست کردم متفاوت است.
>> و نتیجه عملاً هیچ کس آنچه را که می خواهد می دهد.
او برعکس! مردم دقیقاً به آنچه می خواهند می رسند.
>> این مشکلات علاوه بر زمان صرف شده در مقابل ترمینال است که در مورد آنچه ممکن است بخواهد و دروغ می گوید و درگیر شدن در رفتار استراتژیک برای به حداکثر رساندن اولویت خود و جامعه در مقابل دیگران است.
همانطور که در بالا گفتم هیچ انگیزه ای برای دروغ گفتن در مورد ترجیحات فردی وجود ندارد. در مورد کالاهای عمومی، مردم ممکن است درگیر «رفتار استراتژیک» به معنای زیر باشند. اگر فکر کنم اکثر همسایههای من بیشتر به پیادهرویهای جانبی میخواهند در حالی که من ستهای تاب بیشتری را در پارک محلهمان میخواهم، ممکن است قویتر از آنچه واقعاً احساس میکنم به تابها رأی بدهم. البته، همسایه های دوست داشتنی من ممکن است همین کار را انجام دهند. من هیچ سیستم دموکراتیکی برای تأمین خیر عمومی نمی شناسم که این امکان را از بین ببرد. اگر جاستین یکی را می شناسد، باید به ما بگوید.
>> سپس مشکلات تبلیغاتی در مورد اعلام ترجیحات خود و توجیه آنها به جهان وجود دارد.
هرکسی که میخواهد درخواستهای مصرف ناشناس بدهد - به شورای مصرفکنندگان که همچنین ناشناس و غیرجغرافیایی است - میتواند این کار را انجام دهد. ما تحت تأثیر این تصور بودیم که بسیاری از مردم ممکن است از بازخورد همسایگان خود در شرایطی که این فقط می تواند «آن را قبول کنید یا آن را توصیه کنید» قدردانی کنند. پیتر کیلندر، با هم عقیده جاستین شوارتز، ادعا می کند که ParEcon "به شدت به رایانه ها وابسته است".
من فکر میکنم رایانهها میتوانند زمان لازم برای اجرای یک اقتصاد مشارکتی را کاهش دهند و همچنین اجازه اصلاحات و تنظیمات بیشتری را نسبت به آنچه در غیر این صورت ممکن است میدهند. اما در مقایسه با سایر سیستمهای برنامهریزی، برنامهریزی مشارکتی در واقع کمتر از سایرین به رایانهها متکی است. تنها محاسبات مورد نیاز، افزودن پیشنهادات فردی به پیشنهادات کل و مقایسه عرضه و تقاضای کل برای هر کالا است. بر اساس درصد مازاد عرضه یا تقاضا، قیمتهای نشاندهنده را میتوان بدون کمک رایانه نیز تنظیم کرد. نیازی به معکوس کردن یک ماتریس اقتصادی و حل یک مسئله برنامه ریزی خطی برای قیمت های سایه منابع نیست - همانطور که در برنامه ریزی مرکزی وجود دارد اگر بخواهیم ادعایی برای کارایی داشته باشیم. من در مورد برنامه ریزی مشارکتی با ببرهای تامیل، ساندینیستاها و کوبایی ها بحث کرده ام. کمبود کامپیوتر در هیچ یک از این موارد مشکلی نداشت. جاستین شوارتز مینویسد که هماهنگکنندهها «با توجه به تواناییشان در چارچوببندی گزینههایی که مردم از بین آنها انتخاب میکنند، قدرت بسیار زیادی خواهند داشت».
امیدوارم توضیح داده باشم که این نادرست است. اعضای هیئت تسهیل تکرار هیچ قدرتی ندارند زیرا تا زمانی که این طرح اساساً چکش کاری نشده و با آن موافقت نشده باشد، هیچ کاری انجام نمی دهند. با تاکید بیشتر، آنها طرح های جایگزینی را که مردم از بین آنها انتخاب می کنند ارائه نمی کنند. آنها برای یک عملیات پاکسازی کارآمد در پایان زمانی که مکانیسم تکرار اجتماعی از قبل بر روی جایگزینی که مردم می خواهند مستقر شده است، وجود دارند. اگر کسی از آنها می ترسید، نقش آنها می توانست به طور کامل حذف شود.
علاوه بر این، از آنجایی که جاستین از کلمه «هماهنگکنندگان» استفاده میکند که کلمهای است که من و آلبرت ابداع کردهایم، او باید بداند که ما صراحتاً از اقتصادهای دنیای واقعی و مدلهای نظری انتقاد کردهایم که معتقدیم ناگزیر تحت تسلط هماهنگکننده قرار خواهند گرفت. طبقه - به ویژه اقتصادهای شرکت های دولتی با برنامه ریزی متمرکز و بازار. از آنجایی که ما خودآگاهانه یک اقتصاد مشارکتی را برای جلوگیری از چنین اتفاقی طراحی کردیم، اگر دقیقاً برعکس عمل میکردیم، یا طنزآمیز (یا احمقانه) بود.
>> او ادعا می کند که آلبرت و هانل یک "نظریه" از "کلاس "هماهنگ کننده" دارند که "در اصل نظریه "طبقه جدید" جیلاس است که با دوز سالمی از نگرش های قدیمی خوب آمریکایی ضد لثه گرم شده است.
برای ساده تر شدن موضوع، من به گناه خود اعتراف می کنم.
>> جاستین ادعا می کند که آلبرت و هانل "شکل "دموکراتیک" را بر جوهر دموکراتیک برتری می دهند"
جاستین احتمالاً در اینجا درست میگوید، زیرا من فکر میکنم دموکراسی در نهایت به سیستمی از قواعد تصمیمگیری تقلیل مییابد و آنهایی که از «جوهر دموکراتیک» صحبت میکنند با دینامیت بازی میکنند.
من باید این را برای شما تکه غذا بفرستم. در ایمیل بعدی به نکات دیگر پاسخ خواهم داد.
لطفاً اگر این پاسخ ها را ارسال می کنید موارد زیر را نیز اضافه کنید:
من به بیل لیر پاسخ کامل تری به این انتقادات و سایر انتقادات ارسال کرده ام که به بیل اجازه داده ام تا در اختیار هر کسی که علاقه جدی به بررسی جوانب مثبت و منفی اقتصاد مشارکتی دارد قرار دهد. یا، خوشحال میشوم که پاسخ طولانیتر را به عنوان پیوست به یک پیام ایمیل برای هر کسی که آن را از من در این آدرس درخواست کند، ارسال کنم
[ایمیل محافظت شده]
جاستین ادعا می کند که آلبرت و هانل «شکل «دموکراتیک» را بر جوهر دموکراتیک برتری می دهند» زیرا آنها دموکراسی را «مجموعه ای از رویه ها می دانند که به خاطر خودشان ارزشمند هستند، در واقع، ارزشمندتر از چیزهایی که مردم ممکن است بخواهند با آن ها انجام دهند. زمان آنها». علاوه بر این، طبق گفته جاستین، ParEcon به مردم اجازه نمیدهد «تمام وقت خود را صرف وارد کردن [ترجیحات] خود در رایانهها و بحث در مورد اینکه کدام برنامهها ممکن است آنها را به حداکثر برسانند، صرف نکنند».
هیچ کس مجبور نیست بیش از آنچه که انتخاب می کند برای شرکت وقت بگذارد. و اگر زمانی که درخواست خود را انجام میدهید، تخمین میزنید که چه چیزی میخواهید مصرف کنید، فقط با احتمال کمی که ممکن است به شما گفته شود، تنظیمات بیشتری انجام میدهید - فقط نمیتوانید در این تاریخ دیرهنگام این تنظیم را انجام دهید. در رویههای برنامهریزی هیچ «مناظرهای» وجود ندارد، فقط پیشنهادات ارائه میشوند، رایهای مثبت یا منفی در مورد پیشنهادهای دیگران، و تجدیدنظر در پیشنهادات خود شخص وجود دارد. مناظره هایی از جمله جلسات اطلاع رسانی تلویزیون کابلی برگزار خواهد شد [آیا این هم فناوری بالایی دارد؟ اگر چنین است، پس ممکن است باید جلسات واقعی، وحشت!] برای اعضای محله ها، شهرها و غیره برگزار شود تا درباره آنچه که همه اعضای این گروه ها می خواهند به عنوان مصرف کالای عمومی خود درخواست کنند، بحث کنند. اما به محض اینکه کسی از شرکت یا حتی شنیدن مناظره خسته شد، کانال بحث کالاهای عمومی محلی را روشن نکنید یا به جلسه محله نروید. اما توجه داشته باشید که در این جلسات بحث مصرف شخصی نیست، بلکه در مورد مصرف کالاهای عمومی متناسب با هر سطح بحث می شود. چیزی که این فرآیند دموکراتیک و مشارکتی تر در سرمایه داری جایگزین آن می شود، انتخاب سیاستمدارانی است که در جلسات شورای شهر و شهرستان رای می دهند که می خواهند مالیات های محلی را صرف آن کنند. من فکر میکنم پیشنهاد ما به وضوح برتر از رویه فعلی است که منجر به فساد، قدرت نامتناسب برای توسعهدهندگان و ثروتمندانی میشود که نمایندگان منتخب را از طریق کنترل بخش عمدهای از تأمین مالی کمپینها دستکاری میکنند، و «بیتفاوتی منطقی» برای اکثریت شهروندان. می دانید، تمام نقدهای معمول چپ از به اصطلاح زندگی سیاسی سرمایه داری! و در حالی که همه میتوانند مستقیماً در مورد پیشنهادهای خیر عمومی در یک اقتصاد مشارکتی رای دهند، هیچ کس مجبور نیست بیشتر از آنچه که میخواهد به جلساتی برود یا به اطلاعات تلویزیون کابلی و برنامههای بحث گوش دهد.
>> به نظر می رسید نگرانی های نسبتاً غیرقابل بیانی در مورد "مبادله" بین کنترل دموکراتیک و کارایی وجود دارد. شاید یک تعریف جامع از اینکه کارایی چیست و بازارها چگونه (ناکارآمد) هستند خوب باشد.
من نمی خواهم اظهارات کلی در مورد رابطه بین مشارکت و کارایی داشته باشم، جز به این نکته که اگرچه ممکن است راه هایی وجود داشته باشد که مشارکت بیشتر کارایی نتایج را کاهش دهد، روش هایی نیز وجود دارد که می دانیم کارایی را افزایش می دهد. هر مطالعه ای که تاکنون انجام شده به این نتیجه رسیده است که هر چه گروهی از کارگران مشارکت بیشتری داشته باشند، بهره وری بیشتری دارند. معمولاً حتی تظاهر به مشارکت دادن کارگران، بهره وری کارگر را بالا می برد! همچنین، نظارت و اجرا به احتمال زیاد هزینه کمتری خواهد داشت، مشارکت بیشتر، زیرا شما مجبور نیستید افراد را به اندازه کافی پلیس کنید تا آنها را به انجام کارهایی که در وهله اول موافقت کرده اند، انجام دهید، و هر چه مشارکت بیشتر باشد، فرصت گسترده تر خواهد بود. نظارت رایگان با کیفیت بالا توسط همکاران.
من استدلال کردهام که بازارها بسیار ناکارآمدتر از آن چیزی هستند که جریان اصلی (و سوسیالیستهای بازار) در جاهای دیگر بپذیرند. (فصل 7 انقلاب آرام در اقتصاد رفاه، انتشارات دانشگاه پرینستون، 1990، یا مقاله ای در حال انجام به نام «به بازاریاب گوش کن!» خوشحال می شوم به هر علاقه مندی ایمیل بزنم.) بنابراین نمی خواهم در اینجا به آن بپردازم. تا آنجا که تعریف کارایی، در حالی که من احتیاط های خود را بیان کرده ام، برای اهداف این بحث، بیش از حد مایلم که از مفهوم استاندارد بهینه پارتو برای کارایی تخصیصی، و تعریف عقل سلیم از کارایی انگیزشی استفاده کنم. من فکر نمیکنم که این چیزی باشد که باعث ایجاد هر یک از اختلافات بیان شده در اینجا شود.
>> جاستین شوارتز ادعا می کند: "مشکل جمع آوری داده های دقیق ... برای پروژه [ParEcon] کاملاً کشنده است، جدا از نیازهای بی پایان زمان ما که شامل آن می شود."
جاستین تنها کسی است که این اتهام را مطرح کرده است که من از آن مطلع هستم. و بسیار بوده اند که انتقادات و شبهات خود را به صورت مکتوب بیان کرده اند. Parecon تخمین های با کیفیت بالاتری از هزینه ها و منافع اجتماعی واقعی را ایجاد می کند، بدون دردسرتر از هر اقتصادی که تاکنون طراحی شده است! اکثر منتقدان آگاه اقتصاد مشارکتی این را تصدیق می کنند، [هرب گینتیس، یکی را نام ببرم، و او از اقتصاد مشارکتی متنفر است! تام ویسکوپف یکی دیگر را نام برد، و او با احترام سوسیالیسم بازار را بر اقتصاد مشارکتی ترجیح می دهد.] بنابراین تا زمانی که جاستین نتواند توضیح دهد که چرا فکر می کند کیفیت اطلاعات - من فرض می کنم منظور او در درجه اول کیفیت قیمت های شاخص ما است - بسیار نادرست است، من چیزی ندارم. راه برای پاسخ دادن
>> از نظر جوزف نونان، ParEcon «به نظر بسیار شبیه «دموکراسی الکترونیکی» راس پرو با همهپرسی در همه چیز است. اوه."
من رفراندوم را دوست دارم یک سنت طولانی در میان دموکراتها با یک «د» کوچک و اقتصاددانان مترقی وجود دارد که تمایل به رفراندوم دارند تا اینکه نمایندگانی را برای تصمیم گیری ما انتخاب کنند. بنابراین این یکی از تمایلات عجیب من نیست. من از راس پرو متنفرم و معتقد نیستم که او تعهد جدی به دموکراسی دارد. تا زمانی که او در حال فریاد زدن برای دموکراسی باشد، با هدف او مطابقت دارد. به محض اینکه او در قدرت باشد، من شک دارم که استفاده زیادی از همه پرسی داشته باشد. به خاطر نمیآورم که او هیچ یک از شرکتهایش را بهعنوان شرکتهای مدیریت کارگری اداره میکرد.
>> جاستین شوارتز ادعا می کند که ParEcon "نمی تواند ورودی های دقیقی از تقاضای مصرف کننده ایجاد کند بدون اینکه بار بیش از حد بر مصرف کنندگان تحمیل شود، زیرا مردم نمی توانند برآوردهای دقیقی انجام دهند".
فکر میکنم بدون ارائه نسخه طولانی که برای بیل لیر فرستادم، به بهترین وجه به این موضوع پاسخ دادهام.
>> جاستین شوارتز ادعا می کند که ParEcon "سفت و سخت است، زیرا برای تغییرات نیاز به تایید و بحث بالا و پایین دارد."
اقتصاد مشارکتی تلاش میکند به تأیید همه کسانی که تحت تأثیر یک تصمیم هستند نیاز داشته باشد، جایی که تأیید به معنای ورودی تصمیمگیری در میزان تأثیرگذاری است. اما این در طول فرآیند برنامه ریزی است. برای تغییرات مصرف فردی نیازی به تایید و بحث بالا و پایین نداریم! بیشتر تغییرات را می توان در شوراهای مصرف کننده یا فدراسیون ها انطباق داد. فقط تغییراتی که مستلزم تغییر در تولید است نیاز به مشورت با کسانی دارد که باید بیشتر تولید کنند. حتی این چیزی نیست که افرادی که مقادیر متفاوتی از آنچه را که سفارش دادهاند دریافت میکنند، باید به آن توجه داشته باشند - توسط فدراسیونهای مصرفکنندگان و کارگران رسیدگی میشود.
>> علاوه بر این، به دلیل "هزینه های معاملات در رسیدن به ... اجماع .... تمایل به اجتناب از بحث و [زندگی] با مجموعه ای از انتخاب های بهینه وجود خواهد داشت.»
ما به اجماع نیاز نداریم این اغلب خیلی طول می کشد، ارزشش را ندارد و انگیزه هایی برای درگیر شدن در رفتار استراتژیک ایجاد می کند. برخی تصمیمات وجود دارند که به درجات مختلفی از اکثریت فوق العاده نیاز دارند، اما برای اکثر تصمیمات رای اکثریت کار را انجام می دهد.
>> جاستین شوارتز هنگام تعیین نیازهای مصرف نگران حریم خصوصی است. او ادعا می کند که "حتی اگر هیچ هویت فردی وجود نداشته باشد، بی میلی قابل درک برای وارد کردن ترجیحات شما برای چیزهایی که جامعه شما آنها را تایید نمی کند وجود خواهد داشت."
درخواست خود را به شورای مصرف ناشناس پراکنده جغرافیایی ارسال کنید. به هر حال، دانش آموزان من هنگام بحث در مورد این موضوع آن را "مشکل لباس زیر گره خورده" نامیده اند. ما درباره آن درباره حالت تهوع صحبت کردهایم و اکنون احساس میکنیم مشکل را لیسیدهایم.
یا، شاید جاستین باید یا حرکت کند یا کمی بیشتر با همسایگانش در مورد نگرش بیش از حد قضاوتکنندهشان مبارزه کند!
>> جاستین شوارتز، در مورد درخواست های مصرف، ظاهراً معتقد است که همه درخواست ها باید قبل از ارسال "بالا" (اصطلاح من) در سطح محلی تأیید شوند. به نظر می رسد او معتقد است که اگر شخصی کالایی را بخواهد که دیگران در سطح محلی آن را نمی خواهند، خرید کالا برای شخص غیرممکن خواهد بود. او میگوید: «تصمیمگیریها درباره آنچه که گرفته میشود باید در سطوح پایینتر قبل از جمعآوری و ارسال چندین بار تأیید شود…. اگر ترجیحات من برای آثار هایک هرگز از سطح محلی فراتر نرود، آنها چاپ نخواهند شد و من نمیتوانم آنها را با آنچه به دست میآورم بخرم.» به نظر من، این به نظر می رسد که چگونه درخواست های مصرف را گیج می کند. من نمیدانستم که درخواستهای مصرف خاصی تأیید شده است، فقط مقدار «پول تلاش» که شما به دست آوردهاید. اینکه به آنچه می خواهید دست یابید یا نه، تنها به این بستگی دارد که درخواست شما در محدوده تلاش شما باشد و تولید کننده کالایی که می خواهید بتواند آن را تامین کند.
بیل به درستی درک می کند که مصرف چگونه کار می کند. شورای مصرف محلی فرد [محله یا ناشناس] تنها زمانی میتواند درخواست مصرف را رد کند که هزینه اجتماعی آن بیشتر از آن چیزی باشد که توسط رتبه تلاش فرد تضمین میشود. آنها نمی توانند موارد خاصی را رد کنند. اگر درخواست ناشناس نباشد، آنها می توانند بازخورد و مشاوره در مورد موارد خاص ارائه دهند، اما تمام. اما هنگامی که درخواست فردی از طریق این فرآیند تأیید شد، درست است که شورای مصرف محلی سپس درخواستها را در یک درخواست کلی برای مصرف انفرادی از همه اعضای شورا جمعبندی میکند و آن را به همراه میانگین رتبه تلاش تلاش برای کار ارسال میکند. اعضای شورای محلی
اینکه هایک در یک اقتصاد مشارکتی منتشر خواهد شد یا نه بستگی به این دارد که آیا اثر او برای انتشار توسط شوراهای نویسندگان و/یا شوراهای دانشگاه تایید شود یا خیر. البته آنها باید با فدراسیونهای مصرفکنندگانی که اطلاعاتی در مورد آنچه و چه کسانی میخواهند بخوانند ارائه میدهند، سر و کار داشته باشند. از آنجایی که این موضوعی فراتر از اقتصاد است، من همچنین مقررات ویژه ای را برای تضمین دسترسی به بیان در قالب نشریه، رادیو، تلویزیون و غیره برای دیدگاه های جدید و اقلیت توصیه می کنم. اما هنگامی که هایک چاپ می شود، هیچ شورایی نمی تواند کسی را از سفارش نسخه باز دارد.
در مورد پاداش برای کار، جاستین شوارتز ادعا می کند که آلبرت و هانل «تکنیک خود را برای تعیین آنچه مردم «به دست آورده اند» به هیچ طریق قابل قبولی توضیح نمی دهند. این به مشکل کار انتزاعی برمی گردد که مارکس به نحوی رضایت بخش آن را درست کرد.» گار لیپو پاسخ داد که آلبرت و هانل «دقیقاً تکنیک خود را توضیح میدهند: «با تغییرات… آنها دقیقاً به ازای هر ساعت دستمزد یکسانی را به همه میپردازند». شوارتز پاسخ می دهد که «این غیرقابل باور است. این دقیقاً برخورد مارکس با کار انتزاعی است. این یک روش غیرمنطقی ناامیدکننده برای تخصیص نیروی کار است، زیرا [] کار را بر اساس ارزش اقتصادی یا ارزش تولید آن قیمت گذاری نمی کند. ماشینهای ماهر بسیار گرانتر از کارگران معمولی هستند و [آلبرت و هانل] هیچ روش غیر معتبری برای تخصیص نیروی کار به جایی که نیاز است ندارند.
اول از همه، من با مشکل کار انتزاعی و اندازه گیری آن آشنا هستم. اما در اقتصاد مشارکتی این مشکل را نداریم. این یک موضوع مهم است، بنابراین اجازه دهید خیلی دقیق باشم. مصرف بر اساس تلاش است. تلاش هر چیزی است که کمیته رتبه بندی تلاش در محل کار فرد می گوید. رویههایی که کمیتههای رتبهبندی تلاش میکنند تا به رتبهبندیهای خود دست یابند، به آنها و شورای کارگران محل کار خاص بستگی دارد. خود ارزیابی، ارزیابی همتایان، مشاهده، معیارهای خروجی، تغییرات در خروجی از دوره های قبلی، مراحل شکایت، یا پرتاب سکه! - همه اینها به تصمیم هر شورای کارگری بستگی دارد. ایده ما این است که تلاش با ارزش مشارکت یکسان نیست زیرا افراد استعدادها و تحصیلات متفاوتی دارند و آنچه عادلانه است پاداش تلاش یا فداکاری است و این چیزی است که کمیته ها باید تمام تلاش خود را برای انجام آن انجام دهند. آیا آنها آن را کامل دریافت خواهند کرد؟ نه. آیا شکایتی وجود خواهد داشت؟ آره. اما آنها تلاش را تا جایی که میتوانند برآورد میکنند و کسانی که به اندازه کافی ناراضی هستند، به جای دیگری میروند که بیشتر از آنها قدردانی شود.
اما این کلید است. هنگامی که شوراهای کارگری از نظر هزینه اجتماعی منابع تولیدی کمیاب که استفاده میکنند ارزیابی میشوند - برای مقایسه با منافع اجتماعی خروجیهایی که پیشنهاد میکنند با این نهادهها تولید کنند - بر اساس آن کارگران برای زمان کار کارگران خاص «هزینه» دریافت میشود. هزینههای فرصت اجتماعی واقعی [که برای برخی بالاتر از «دستمزد تلاش» و برای برخی دیگر از «دستمزد تلاش» آنها خواهد بود، اما این هیچ پیامد خاصی ندارد.] برآورد هزینههای فرصت اجتماعی واقعی کجاست. دسته های مختلف کار از کجا می آیند؟ هزینههای فرصت اجتماعی همه نهادههای مولد از یک جا سرچشمه میگیرد. آنها تنها یکی از قیمت های شاخص تولید شده توسط روش برنامه ریزی مشارکتی هستند. برای توضیح اینکه چگونه کار می کند، باید یک رساله نظری رفاه کامل را بازتولید کنم که رویه برنامه ریزی مشارکتی را ارزیابی می کند [به فصل 5 در اقتصاد سیاسی برنامه ریزی مشارکتی، انتشارات دانشگاه پرینستون، 1991 مراجعه کنید - یکی از دو کتابی که جاستین شوارتز «با دقت خواند» اما هیچکدام این ادعای ما را رد نکردهاند که بر اساس مفروضاتی که بسیار کمتر از مفروضاتی که برای اقتصادهای بازار محدود است، رویه ما قیمتهای شاخصی را تولید میکند که با دقت بیشتری هزینههای فرصت اجتماعی واقعی را منعکس میکنند تا قیمتهای بازار. و این لیست قیمت های شاخص شامل «دستمزد هزینه فرصت اجتماعی» برای هر دسته از نیروی کار است. این همان چیزی است که کسانی که از منابع کمیاب نیروی کار مولد استفاده می کنند، متهم می شوند. اما اینکه کارگران در هر یک از گروههای کارگری چه حقوقی دریافت میکنند، به طور مؤثر فقط به تلاش آنها بستگی دارد.
>> جاستین شوارتز ادعا می کند که به دلیل بار سیستم ParEcon، مردم به بازار سیاه متوسل می شوند.
چرا چیزی را در بازار سیاه بخرید در حالی که می توانید آن را از طریق مراحل قانونی با همان قیمت یا کمتر تهیه کنید؟ مشکل این نیست که مصرفکنندگان به بازارهای سیاه متوسل میشوند زیرا نمیتوانند چیزی را دریافت کنند یا نمیتوانند آن را ارزان از طریق روشهای درخواست مصرف معمولی خود دریافت کنند. یک مشکل بالقوه در مورد افراد بسیار با استعداد یا مهارتی وجود دارد که ممکن است سعی کنند خدمات کار خاص خود را در بازار سیاه بفروشند، جایی که ممکن است بر اساس رتبه تلاشی که شورای کارگری به آنها می دهد، دستمزد بیشتری دریافت کنند. من این مشکل را به طور مفصل در جای دیگری مورد بحث قرار داده ام. به طور خلاصه، صرفه جویی در مقیاس این امکان سود را برای اکثر مردم از بین می برد، و تعهد عمومی به عدالت اقتصادی از سوی مردم، تعداد خریداران را در بازار سیاه کاهش می دهد، زیرا خرید در بازار سیاه مشارکت در بی عدالتی اقتصادی است. فراتر از آن، هر کسی که می خواهد باید از من یا بیل نسخه طولانی پاسخ این سوالات را بپرسد.
>> جاستین شوارتز ادعا می کند که در ParEcon "تصمیمات بزرگ توسط برنامه ریزان مرکزی گرفته می شود".
هیچ برنامه ریز مرکزی وجود ندارد. تصمیمهای بزرگ دقیقاً توسط فرآیند برنامهریزی مشارکتی تکراری اجتماعی گرفته میشوند که برای دادن خود مدیریتی به همه طراحی شده است - ورودی تصمیمگیری به میزانی که تحت تأثیر قرار میگیرند. اعضای هیئت مدیره تسهیل تکرار، تغییرات جزئی را در برنامه انجام میدهند که برنامهریزی مشارکتی منجر به تنظیم دقیق آخرین مؤلفههای آن برای تضمین امکانسنجی برای صرفهجویی در زمان همه میشود.
جاستین شوارتز ادعا میکند که «کوز و ویلیامسون» استدلال میکنند که «در نقطهای مشخص هزینههای مبادلات برنامهریزی، استفاده از روابط بازار را کارآمدتر میکند و بالعکس».
من فرض می کنم که دقیقاً به چه نوع برنامه ریزی بستگی دارد، نه؟ علاوه بر این، آن نویسندگان به اقتصادهای بازاری فکر می کردند که در آن شرکت هایی وجود داشتند که با برنامه ریزی تصمیمات داخلی می گرفتند. در این زمینه احتمالاً اندازه بهینه شرکت بر اساس ملاحظات کارایی به تنهایی وجود دارد. اصل بحث و نظرشان همین بود. آنها در مورد مقایسه کل اقتصاد مبتنی بر نوعی برنامه ریزی خاص با اقتصاد بازار صحبت نمی کردند.
>> جاستین شوارتز معتقد است که شکست برنامه ریزی های شوروی گواه این است که برنامه ریزی ParEcon در بهترین حالت دشوار خواهد بود. برداشت من از این موضوع این است که مقایسه سیستم شوروی با ParEcon مقایسه سیب و پرتقال است. ParEcon قبل از هر چیز یک سیستم دموکراتیک است، در حالی که سیستم شوروی حداقل از همه یک سیستم دموکراتیک بود.
من با بیل لیر موافقم.
علاوه بر این، شوارتز ادعا میکند که «همه تغییراتی که [آلبرت و هانل] در برنامهریزی شوروی ایجاد میکنند، لایههایی از پیچیدگی و هزینههای تراکنش اضافی را اضافه میکنند. سیستم شوروی باید بهتر از سیستم آنها کار کند.» او با کنجکاوی در اینجا ادعا می کند که ParEcon به نوعی از یک سیستم به سبک شوروی گرفته شده است.
نظام ما دموکراتیکتر از نظام برنامهریزی مرکزی شوروی است که اتفاقاً بهعنوان نمونهای منفی یا ضدالگویی بود، نه یک مدل مثبت برای برنامهریزی مشارکتی. شرط می بندم که به این معنی است که طبق گفته جاستین شوارتز و تفسیر او از هزینه های تراکنش، ما به طور خودکار هزینه های تراکنش بیشتری نسبت به سیستم شوروی داریم. آیا جاستین چیزی فراتر از این می گوید: تصمیم گیری دموکراتیک هزینه های مبادله ای بیشتری نسبت به تصمیم گیری استبدادی دارد؟
>> Gar Lipow ادعا می کند که "شما 100٪ رای در مصرف شخصی خود، 1/1 رای در تیم محل کار خود، 100/100 رای در محل کار خود دارید." جاستین شوارتز پاسخ می دهد که «شما XNUMX درصد رای را در مصرف شخصی خود ندارید. شما باید برای چیزی که می خواهید ساخته شود درخواست دهید و سپس نزدیک ترین چیزی را که از فرآیند برنامه ریزی خارج می شود به آنچه خواسته اید دریافت می کنید.
Gar صحیح است (برای تیم های کاری 10 نفره و شوراهای کارگری 100 نفره). جاستین به سادگی اشتباه می کند. و مصرفکنندگان دارای شوراها و فدراسیونهای مصرفکننده قدرتمندی هستند که در رابطه با مشکلات کیفیت و تحویل در اقتصاد مشارکتی نیز با آنها مقابله کنند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا