نبردهای زیادی به نام عدالت اجتماعی در جریان است... برخی از آنها تنومندتر از دیگران است. با این حال، به طور کلی، این مبارزات به لطف یک طومار، شمعافروزی، یا کشیدن رای به پیروزی منجر نمیشود. به عبارت دیگر، کسانی که به دنبال صلح، عدالت و همبستگی هستند، هرگز نباید قدرت بی امان و وحشیانه چیزی را که در برابر آن قرار دارند دست کم بگیرند. هر بار که کتابی شگفتانگیز از جنیفر هاربوری، «پل شجاعت: داستانهای زندگی کامپائروسها و کامپائراهای گواتمالایی» (مطبوعات شهامت مشترک، 1995) را دوباره میخوانم، این را به یادم میآورم.
گواتمالا (کشوری که در مرز چیاپاس، مکزیک قرار دارد) مکان آسانی برای چشمپوشی است. بنابراین، اگر بخواهیم به رسانههای شرکتی اعتماد کنیم، دانش ما به سخنان ناآگاه و نژادپرستانه محدود میشود، مانند این که کلیفورد کراوس از نیویورک تایمز (9 آوریل 1995): «گواتمالا نه به کارل مارکس نیاز دارد و نه به اطلاعات مرکزی. آژانس توسط جنگ طبقاتی و قومی تسخیر می شود، و ... ارتش گواتمالا، که در حال حاضر در اخبار است زیرا برخی از افسران آن مبالغ مخفیانه سیا دریافت می کردند، اساساً در حال تکمیل کاری است که فاتحان آغاز کرده بودند. صلیب و شمشیر ممکن است با تاکتیکهای ضد شورش مدرن جایگزین شده باشند، اما نیروهای محرکه اصلی تاریخ گواتمالا ثابت میمانند... واقعیت این است که گواتمالاییها برای کشتن یکدیگر نیازی به تشویق ندارند.»
کراوس در ادامه از جوجههایی گفت که «قربانی شدهاند... برای... خدایان پیش از کلمبیا» و فرقههای مذهبی «عجیب» (تاکتیکهای کراس در واقع برای کسانی است که به دنبال تبرئه ایالات متحده از هر گونه گناه در تخریب بیرویه مردم هستند). کراوس ضمن اعتراف به همدستی سیا در کودتای 1954 که منجر به پایان یاکوبو آربنز شد، به سرعت به ما یادآوری می کند که "تاریخ سیاسی مدرن گواتمالا با کودتای 1954 آغاز نشد."
او یک نکته دارد. در یک کنفرانس فوریه 1945 بود که لارنس دوگان، مشاور سیاسی وزارت امور خارجه، خواستار "منشور اقتصادی قاره آمریکا" شد و از اینکه "آمریکای لاتین متقاعد شده است که اولین ذینفعان از توسعه منابع یک کشور باید مردم آن کشور باشند" شکایت کرد. از این فرض غیرقابل قبول، بذر کودتای 1954 کاشته شد و نتایج تحت حمایت ایالات متحده شامل ویرانی های احتمالاً غیرقابل برگشت زیست محیطی و بیش از 200,000 غیرنظامی کشته یا ناپدید شدند.
در یک پیروزی قاطع، جاکوبو آربنز آزادانه و منصفانه به عنوان رئیس جمهور گواتمالا در سال 1951 انتخاب شد. با آرزوی تغییر کشورش، اصلاحات ملایم آربنز و قانونی کردن حزب کمونیست توسط او در محافل تجاری آمریکا مورد انتقاد قرار گرفت. دولت آربنز هدف کمپین روابط عمومی ایالات متحده قرار گرفت. دو سال پس از اینکه آربنز رئیس جمهور شد، مجله لایف قطعه ای را در مورد اصلاحات ارضی «قرمز» او منتشر کرد و مدعی شد که کشوری که فقط «دو ساعت از کانال پاناما بمباران می کند» «علنا و با پشتکار برای ایجاد یک کشور کمونیستی تلاش می کند.» این مهم است. کم است که اتحاد جماهیر شوروی حتی روابط دیپلماتیک با گواتمالا را حفظ نکرد. جنگ سرد کاملاً تأثیر داشت. زمانی که آربنز برخی از زمینهای بلااستفاده تحت کنترل شرکت یونایتد فروت را مصادره کرد، طبقه تجاری ایالات متحده به دنبال آن بهانه ارزشمند، یک کودتای روابط عمومی انجام داد. پیشنهاد پرداخت او به طور قابل پیش بینی نامناسب تلقی شد. جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه، تصریح کرد: «اگر به ازای هر موز یک تکه طلا می دادند، مشکل همچنان نفوذ کمونیست ها بود.»
سیا عملیات موفقیت را وارد عمل کرد. هاوارد زین توضیح می دهد: «یک دولت منتخب قانونی توسط یک نیروی هجومی از مزدوران که توسط سیا در پایگاه های نظامی هندوراس و نیکاراگوئه آموزش دیده بودند و توسط چهار هواپیمای جنگنده آمریکایی که توسط خلبانان آمریکایی پرواز می کردند، سرنگون شد. عملیات موفقیت آغازگر 40 سال سرکوب، بیش از 200,000 کشته و آنچه ویلیام بلوم آن را «بیتردید یکی از غیرانسانیترین فصلهای قرن بیستم» میخواند. به عنوان مثال، اسرائيل.
یوآو کارنی، روزنامه نگار اسرائیلی در یدیعوت آحرونوت گفت: اسرائیلی ها ممکن است به عنوان نمایندگان آمریکا در هندوراس و گواتمالا دیده شوند. همچنین، خبرنگار هاآرتص، گیدون صامت، توضیح داده است که مهمترین ویژگی همکاری استراتژیک آمریکا و اسرائیل در دهه 1980 در خاورمیانه نبود، بلکه با آمریکای مرکزی بود. گامت در 6 نوامبر 1983 نوشت: «ایالات متحده به دلیل مشکلات دولت در دریافت مجوز کنگره برای برنامه های کمک های بلندپروازانه خود و طبیعتاً برای اقدامات نظامی، از جمله دلایل دیگر، به اسرائیل در آفریقا و آمریکای لاتین نیاز دارد. مدت هاست که علاقه مند به استفاده از اسرائیل به عنوان خط لوله ای برای کمک های نظامی و دیگر کمک ها به آمریکای مرکزی بوده است. در اوایل همان سال، یوسف پریل در داور گزارش داد که آمریکای لاتین «به بازار پیشرو برای صادرات تسلیحات اسرائیل تبدیل شده است».
این دولت ها چه کسانی هستند که با این همه میل سلاح های تولید شده در سرزمین مقدس را به دست می آورند؟ یک مثال گواتر، بله، گواتمالا است. در سال 1981، مدت کوتاهی پس از موافقت اسرائیل با ارائه کمک نظامی به این رژیم سرکوبگر، یک افسر گواتمالایی مقاله ای برجسته در بررسی کالج کارکنان ارتش منتشر کرد. در آن مقاله، افسر آدولف هیتلر، ناسیونال سوسیالیسم و راه حل نهایی را ستود و به طور گسترده از «نبرد من» نقل قول کرد و یهودی ستیزی هیتلر را به «کشف» رساند که کمونیسم بخشی از یک «توطئه یهودی» بود. ایدئولوژی ظاهراً ناسازگار، کمک نظامی اسرائیل به گواتمالا در سال 1982 90 میلیون دلار برآورد شد.
دولت گواتمالا با کمکی که از کشوری پرجمعیت از هزاران بازمانده هولوکاست دریافت کرد، چه نوع سیاست هایی را دنبال کرد؟ این سوال ما را به کتاب هاربوری برمی گرداند... کتابی پر از «فصل های غیرانسانی» که بلوم به آن اشاره می کند. یکی از اعضای مقاومت گواتمالا که هاربوری با او مصاحبه کرد، لورنا بود و داستان او نمونه خوبی از اتفاقاتی است که در یک کشور مشتری ایالات متحده (با کمک اسرائیل) رخ می دهد.
معشوق لورنا، یک همدم به نام دانیل، با یک واحد کوچک برای درگیر شدن با سربازان گواتمالایی بود که مورد اصابت آتش دشمن قرار گرفت. لورنا اتفاق بعدی را می گوید: «همراهان دیگر به جایی که دانیل افتاده بود دویدند و او را در حال مرگ یافتند، آرام اما بسیار روشن. او به آنها اجازه نداد تلاش کنند و او را پانسمان کنند و به آنها گفت که ابتدا بروند و دیگرانی را که شانس زنده ماندن داشتند پیدا کنند. او وسایل داخل بستهاش، غذا، پتو، کتاب کوچکش را داد. وقتی او را ترک کردند، متزلزل اما مصمم یادداشتی نوشت. یادداشت برای من بود، اما هرگز آن را دریافت نکردم.»
وقتی لورنا از جراحات دنیل باخبر شد، به همراه یکی از دوستانش به نام روبرتو دویدند تا او را پیدا کنند. لورنا گفت: «من و روبرتو با نفس نفس زدن به جایی رسیدیم که او دانیل را ترک کرده بود، اما در ابتدا چیزی نمی دیدیم.» وقتی روبرتو سعی کرد او را از نگاه کردن به سمت خاصی محافظت کند، لورنا از آنجا جدا شد تا ببیند. او گفت: «دنیل آنجا نبود. جسدش با کولهاش، چکمههایش، کتابش و یادداشتی برای من ناپدید شده بود. فقط مغزش روی زمین بود، خونین و دست نخورده.» لورنا نتیجه گرفت: «سربازان ابتدا دانیل را پیدا کردند.»
(به کنار: آیا کسی میتواند تصور کند که آمریکاییها تحت چنین شرایط سختی سازماندهی کنند؟ اگر کسی 11 کالا را به خط اکسپرس سوپرمارکت بیاورد، احساس خسخیز میکنیم.)
همانطور که یکی دیگر از مبارزان مقاومت در «پل شجاعت» توضیح داد: «در مورد گاندی با من صحبت نکن. او یک هفته در اینجا زنده نمی ماند.
داستان های مشابهی را می توان از کشورهای منطقه استخراج کرد، اما ظاهراً تأثیر کمی بر سیاست خارجی ایالات متحده یا اسرائیل داشته است. به عنوان مثال، زمانی که اسرائیل پس از جنگ 1967 با تحریم تسلیحاتی بین المللی مواجه شد، طرحی برای هدایت تسلیحات بلژیکی و سوئیسی به سرزمین مقدس اجرا شد. این سلاحها ظاهراً به مقصد بولیوی بوده و توسط شرکتی به مدیریت کلاوس باربی منتقل میشوند. مانند «قصاب لیون».
هرگونه شرط اخلاقی در مورد چنین ترتیبی با یک بهانه مبهم «امنیت ملی» که باید برای هر آمریکایی آشنا به نظر برسد، رد می شود. مایکل شور، مدیر تاس، صنایع نظامی دولتی اسرائیل در 23 اوت 1983 هاآرتص گفت: «رفاه مردم و دولت ما جایگزین همه ملاحظات دیگر است. اگر دولت به نفع صادرات تصمیم گرفته باشد، وجدان من راحت است.»
یکی از شخصیت های یهودی که می توان انتظار داشت چنین سیاستی را ایراد بگیرد، الی ویزل است. اپیزودی از اواسط سال 1985، که توسط یوآو کارنی در هاآرتص مستند شده است، باید هرگونه انتظارات عالی از اخلاق گرایان محترم را از بین ببرد. هنگامی که ویزل نامه ای از یک برنده جایزه نوبل دریافت کرد که در آن مشارکت اسرائیل در جنایات گواتمالا را نشان می داد و به وی پیشنهاد می کرد که از نفوذ قابل توجه خود برای توقف عملیات اسرائیل در تسلیح نئونازی ها استفاده کند، ویزل آهی کشید و به کارنی اعتراف کرد که این کار را انجام داده است. به آن نامه خاص پاسخ نده او توضیح داد: "من معمولاً یکباره جواب می دهم، اما چه جوابی می توانم به او بدهم؟"
فقط باید تعجب کرد که چگونه آه خاموش ویزل در پاسخ به نامه ای نه در مورد همدستی یهودیان در قتل گواتمالایی ها بلکه در مورد عملکرد آشویتس در دهه 40 بود.
در سال 1951، خوان خوزه آریوالو، رئیس جمهور گواتمالا (که دوره ریاست جمهوری او به آن کشور یک مهلت ده ساله از حکومت نظامی داد که طی آن با الگوبرداری از دولت خود «از بسیاری جهات پس از توافقنامه روزولت»، خشم ایالات متحده را برانگیخت) استعفا داد تا به جای او جایگزین شود. جانشین بدبخت و روح خویشاوند، آربنز فوق الذکر. این در مورد آنچه آروالو درباره عواقب جنگ معروف به "خوب" می گفت: "بازوهای رایش سوم شکسته شد و فتح شد ... اما در گفتگوی ایدئولوژیک ... برنده واقعی هیتلر بود."
هرگز فراموش نکنید: این چیزی است که ما با آن روبرو هستیم.
Mickey Z. را می توان در وب در نشانی http://www.mickeyz.net.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا