فقط در صورتی که کسی نیاز به یادآوری داشته باشد که "ایالات متحده آمریکا" همیشه مخفف "United States of Aggression" بوده است، در اینجا چند مورد فراموش شده از فایل های فوریه آورده شده است:
فوریه 1898
در سال 1897، تدی روزولت صراحتاً گفت: "من باید تقریباً از هر جنگی استقبال کنم، زیرا فکر می کنم این کشور به آن نیاز دارد." انتظار او کمتر از یک سال طول کشید.
15 فوریه 1898 سهشنبهای پر از تنش در بندر هاوانا بود. حدود 350 خدمه و افسر در عرشه مستقر شدند مین. نویسنده تام میلر می نویسد: «در ساعت 9:40 بعد از ظهر، انتهای کشتی به طور ناگهانی خود را از آب بلند کرد. «در امتداد اسکله، رهگذران صدای انفجاری را شنیدند. در عرض چند ثانیه، فوران دیگری - این فوران کر کننده و عظیم - کمان را خرد کرد و هر چیزی را که کوبیده نشده بود فرستاد و بیشتر آن بیش از 200 فوت به هوا پرواز کرد.
La مین در سال 1898 در بندر هاوانا در یک مأموریت ظاهرا دوستانه بود. هاوارد زین می نویسد: «در نقطه ای مشخص در آن بهار، (رئیس جمهور) مک کینلی و جامعه تجاری متوجه شدند که هدف آنها، یعنی خارج کردن اسپانیا از کوبا، بدون جنگ محقق نمی شود، و هدف همراه آنها، تامین نفوذ نظامی و اقتصادی آمریکا در کوبا را نمیتوان به شورشیان کوبایی واگذار کرد، بلکه تنها با مداخله ایالات متحده تضمین میشد.
روزنامه های آمریکایی، به ویژه آنهایی که توسط هرست اداره می شوند (نیویورک
روزنامه) و پولیتزر (نیویورک جهان)، روی آن پرید مین انفجار به عنوان توجیه ایده آل برای براندن حمایت عمومی از جنگ امپریالیسم. کنت سی دیویس، مورخ، میگوید: «سرفصلهای تابلیید که جنایات اسپانیاییها علیه کوباییها را به تصویر میکشد، رایج شد و روزنامههای تأثیرگذار هر دو مرد در فریادهای هیجانانگیز برای جنگ از یکدیگر پیشی گرفتند». هنگامی که هرست هنرمندی به نام فردریک رمینگتون را برای تهیه عکس به کوبا فرستاد، او گزارش داد که نتوانسته جنگی را پیدا کند. هرست در پاسخ معروف گفت: «شما عکسها را تهیه میکنید، و من جنگ را تجهیز میکنم».
(در سال 1976، دریاسالار هیمن ریکوور از نیروی دریایی ایالات متحده تحقیقاتی را در مورد مین فاجعه. ریکاور و تیم کارشناسانش به این نتیجه رسیدند که انفجار احتمالاً ناشی از «احتراق خود به خود در داخل سطلهای زغالسنگ کشتی» بوده است، مشکلی که در کشتیهای آن دوران رایج بود.)
فوریه 1901
پس از جنگ اسپانیا و آمریکا، ایالات متحده یک جنگ فتوح وحشیانه را در اقیانوس آرام انجام داد. تا سال 1900، بیش از 75,000 سرباز آمریکایی - سه چهارم کل ارتش ایالات متحده - به فیلیپین فرستاده شدند. فیلیپینی ها در مواجهه با این قدرت نمایی بسیار به جنگ چریکی روی آوردند. نسخه 5 فوریه 1901 نیویورک جهان پاسخ ایالات متحده به تاکتیک های چریکی را روشن می کند: «سربازان ما اینجا و آنجا به اقدامات وحشتناکی با بومیان متوسل می شوند. سروان ها و ستوان ها گاهی قاضی، کلانتر و جلاد هستند. فرمان شفاهی فرماندار کل سه ماه پیش، "من نمیخواهم زندانی دیگری به مانیل فرستاده شود." اکنون رسم بر این است که انتقام مرگ یک سرباز آمریکایی را با آتش زدن تمام خانه ها و کشتن راست و چپ بومیان که فقط مظنون هستند، بگیریم.
فوریه 1939
تظاهراتی را تصور کنید که در آن راهپیمایی های زیادی انجام شد و دست های بلند شده برای ادای احترام نازی ها به رهبرشان بود. شاید جایی نزدیک نورنبرگ؟ دوباره حدس بزن. محل برگزاری مدیسون اسکوئر گاردن بود، جایی که اعضای دیوانه گروه آلمانی-آمریکایی باند، فریتز کوهن را در حالی که در مقابل یک پرتره 30 فوتی از جورج واشنگتن در کنار صلیب شکسته های سیاه ایستاده بود، تشویق می کردند و آنها را با شعار "آمریکای آزاد!" (فریاد تجمعی که اخیراً جایگزین «Sieg Heil!» شده بود)، در حالی که سیصد و سیصد پلیس شهر نیویورک بیرون ساختمان نگهبانی می دادند.
یک شهروند آمریکایی که در طول جنگ جهانی اول در ارتش آلمان خدمت می کرد، وفاداری کوهن به آدولف هیتلر تنها با نفرت او از یهودیان پیشی گرفت (او مانند هنری فورد تا آنجا پیش رفت که یهودیان را به خاطر خیانت بندیکت آرنولد سرزنش کرد). وقتی از کوهن پرسیده شد که آیا یهودیان خوبی وجود دارد، "کوهن" پاسخ داد: "اگر پشه ای روی بازوی شما باشد، نپرسید که پشه خوب است یا بد. شما فقط آن را پاک کنید.» قبل از اینکه کوهن را به عنوان یک شخصیت حاشیه ای رد کنید، این را در نظر بگیرید: تجمع 20 فوریه 1939 که در بالا توضیح داده شد، 22,000 دنبال کننده مشتاق را به خود جلب کرد.
فوریه 1942
فرانکلین دلانو روزولت فرمان اجرایی 9066 را امضا کرد که به ارتش قدرت نامحدودی را برای دستگیری - بدون حکم یا کیفرخواست یا جلسات دادرسی - هر آمریکایی ژاپنی-آمریکایی در یک نوار 150 مایلی در امتداد ساحل غربی (تقریباً 110,000 مرد، زن و کودک) و حمل و نقل آنها را امضا کرد. به اردوگاه های بازداشت در کلرادو، یوتا، آرکانزاس و سایر ایالت های داخلی که در شرایط زندان نگهداری شوند. دادگاه عالی این حکم را تایید کرد و ژاپنی-آمریکایی ها بیش از سه سال در بازداشت ماندند. آ لس آنجلس تایمز نویسنده از جابجایی های اجباری با توضیح به خوانندگانش دفاع کرد که "افعی هرجا که تخم بیرون بیاید، افعی است." بنابراین یک آمریکایی ژاپنی-آمریکایی که از والدین ژاپنی متولد شده است، ژاپنی می شود، نه آمریکایی."
زندگی در اردوگاه های اسارت مستلزم فضاهای زندگی تنگ با غذای مشترک و حمام بود. ابعاد آپارتمان های یک اتاقه بیست در بیست فوت بود و هیچ کدام آب روان نداشت. به زندانیان اجازه داده شد «وسایل شخصی ضروری» را از خانه به همراه داشته باشند، اما از آوردن تیغ، قیچی یا رادیو منع شدند. بیرون از بخش های مشترک سیم خاردار، برج های نگهبانی با مسلسل و نورافکن وجود داشت.
ژاپنی-آمریکاییهای جابجا شده حدود 400 میلیون دلار از فروش اموال اجباری در طول سالهای بازداشت متحمل ضرر شدند و ممکن است انگیزه ماکیاولیستی بیشتر از نفرت نژادی باشد. میچیو کاکو، فیزیکدان هسته ای و فعال سیاسی مشهور که والدینش از سال 1942 تا 1946 بازداشت شده بودند، می گوید: "موتور بزرگی برای زندانی های ژاپنی-آمریکایی، تجارت کشاورزی بود." -آمریکایی ها.»
در سال 60,000 یک عذرخواهی رسمی از 1990 بازمانده از اردوگاههای بازداشت صورت گرفت. دولت ایالات متحده به هر کدام 20,000 دلار پرداخت کرد. در حالی که یوجین وی. روستو، استاد حقوق دانشگاه ییل، بعداً اردوگاههای بازداشت را «بدترین اشتباه ما در زمان جنگ» نامید، زین با صراحت میپرسد: «آیا این یک «اشتباه» بود یا اقدامی بود که از ملتی با سابقه طولانی نژادپرستی انتظار میرفت. و کدام یک در حال جنگ بود، نه برای پایان دادن به نژادپرستی، بلکه برای حفظ اصول سیستم آمریکایی؟»
فوریه 1945
با پیشروی سریع روس ها به سمت برلین، ده ها هزار غیرنظامی آلمانی به درسدن گریختند و معتقد بودند که از حمله در امان هستند. در نتیجه، جمعیت شهر از 600,000 نفر معمول به حداقل یک میلیون نفر افزایش یافت. درسدن در کنار جریان پناهجویان به دلیل چینی و معماری باروک و روکوکو نیز شناخته شده بود. گالری های آن آثاری از ورمیر، رامبراند، روبنس و بوتیچلی را در خود جای داده بودند. در غروب 13 فوریه، هیچ کدام از اینها اهمیتی نداشت.
با استفاده از استادیوم فوتبال درسدن به عنوان نقطه مرجع، بیش از 2000 لنکستر بریتانیایی و قلعه پرنده آمریکایی در هر 50 یارد مربع بمب های بنزینی را از این نشانگر پرتاب کردند. شعله عظیمی که حاصل شد هشت مایل مربع عرض داشت و دود به ارتفاع سه مایل بیرون می آمد. تا هجده ساعت بعد، بمب های معمولی بر روی این دم عجیب ریخته می شد. 150 دقیقه پس از بمباران، بادهایی با سرعت XNUMX مایل در ساعت همه چیز را در دل طوفان فرو برد. از آنجایی که هوا فوق العاده گرم شد و به سمت بالا حرکت کرد، آتش بیشتر اکسیژن خود را از دست داد و گردبادهایی از شعله ایجاد کرد که می تواند هوا را مستقیماً از ریه های انسان بمکد.
هفتاد درصد از کشته شدگان درسدن یا خفه شدند یا در اثر گازهای سمی که بدن آنها را سبز و قرمز کرد جان خود را از دست دادند. گرمای شدید برخی از اجسام را مانند آدامس در پیاده رو ذوب کرد یا آنها را به صورت لاشه های زغالی به طول سه فوت کوچک کرد. خدمه نظافت چکمه های لاستیکی پوشیده بودند تا از میان "سوپ انسانی" موجود در غارهای مجاور عبور کنند. در موارد دیگر، هوای فوقگرم قربانیان را به سمت آسمان سوق میداد تا به صورت تکههای کوچک تا پانزده مایلی خارج از درسدن پایین بیایند. فیلیپ نایتلی، روزنامهنگار نوشت: «شعلهها همه چیز ارگانیک را خورد، هر چیزی که میسوخت. «مردم هزاران نفر مردند، پخته شدند، سوزانده شدند یا خفه شدند. سپس هواپیماهای آمریکایی روز بعد به سراغ بازماندگان مسلسل آمدند که در حال تقلا به سواحل البه بودند.
بمباران متفقین چیزی بیش از شوک و هیبت انجام داد. کمپین بمباران بیش از 100,000 نفر را که عمدتاً غیرنظامی بودند، به قتل رساند... اما به دلیل تعداد بالای پناهندگان در منطقه، ممکن است هرگز عدد دقیق مشخص نشود.
فوریه 1946
ادگار ال جونز، خبرنگار سابق جنگ در اقیانوس آرام، در این مقاله نوشت ماهنامه آتلانتیک: «به هر حال غیرنظامیان تصور می کنند که ما چه نوع جنگی داشته ایم؟ ما زندانیان را با خونسردی تیراندازی کردیم، بیمارستان ها را از بین بردیم، قایق های نجات را به باد گرفتیم، با غیرنظامیان دشمن کشتیم یا بدرفتاری کردیم، دشمن را مجروح کردیم، کشته شدگان را با مردگان به چاله انداختیم، و در اقیانوس آرام گوشت جمجمه های دشمن را جوشانده بودیم تا زیور آلات سفره درست کنیم. عزیزان، یا استخوان هایشان را در بازکن های نامه تراشیدند.»
فوریه 1966
دیوید لارنس، سردبیر اخبار ایالات متحده و گزارش جهانی، نوشت: «کاری که ایالات متحده در ویتنام انجام می دهد، مهم ترین نمونه از بشردوستی است که توسط مردمی به مردم دیگر گسترش یافته است که در زمان خود شاهد آن بوده ایم. هنگامی که با داستان های جنایات آمریکایی در ویتنام به چالش کشیده شد، لارنس توضیح داد: "مردم بدوی با وحشیگری در قلب خود باید کمک شوند تا اساس واقعی یک وجود متمدن را درک کنند."
فوریه 1968
از یک سرگرد ناشناس آمریکایی که توسط آسوشیتدپرس در 8 فوریه 1968 نقل شده بود، در مورد حمله آمریکا به شهر بنتره ویتنامی سؤال شد. سرگرد توضیح داد: برای نجات شهر لازم شد شهر را ویران کنیم.
فوریه 1991
در بالای یک باتلاق، بیش از 60 مایل از بزرگراه ساحلی 8 از کویت به عراق، یک لشکر از گارد جمهوری خواه عراق در 26-27,1991 فوریه 660 عقب نشینی کرد. رادیو بغداد به تازگی پذیرفتن پیشنهاد آتش بس توسط عراق را اعلام کرده بود و بر اساس قطعنامه 2 سازمان ملل متحد، به نیروهای عراقی دستور داده شد تا به مواضعی که قبل از 1990 اوت XNUMX نگه داشته شده بودند، عقب نشینی کنند. رئیس جمهور جورج هربرت دبلیو بوش با تمسخر این اعلامیه را "یک خشم" خواند و "یک حقه بی رحمانه."
جویس چدیاک، روزنامهنگار لبنانی-آمریکایی، میگوید: «هواپیماهای آمریکایی کاروانهای طولانی را با از کار انداختن وسایل نقلیه در جلو و عقب به دام انداختند و سپس ساعتها بر راه بندانهای ترافیکی کوبیدند. یکی از خلبانان آمریکایی گفت: «این مثل تیراندازی به ماهی در بشکه بود. رمزی کلارک میگوید: «بسیاری از قتل عامشدگانی که از کویت گریختند، اصلاً سربازان عراقی نبودند، بلکه فلسطینیها، سودانیها، مصریها و سایر کارگران خارجی بودند.»
رندال ریچارد از مجله Providence این پیام را از عرشه ناو یو اس اس رنجر ارسال کرد: «حملات هوایی علیه نیروهای عراقی که از کویت عقبنشینی میکردند، امروز از این ناو بهقدری تب و تاب انجام میشد که خلبانان میگفتند هر بمبی را که اتفاقاً به عرشه پرواز نزدیکتر باشد، بردند. خدمهها که روی تم تکاور تنها کار میکردند، اغلب پرتابه انتخابی را از دست میدادند... زیرا بارگیری آن خیلی طول میکشید.»
چدیاک پس از بازدید از صحنه گزارش داد: «همه وسیله نقلیه به باد گرفت یا بمباران شد، هر شیشه جلو شکسته شد، هر مخزن سوخته، هر کامیون مملو از قطعات پوسته بود. وی گفت: «هیچ بازمانده ای مشخص نیست یا احتمال دارد. کابین کامیونها آنقدر بمباران شده بود که به داخل زمین رانده شدند و نمیتوان دید که در آنها راننده وجود دارد یا نه. شیشههای جلو آب شدند و مخازن بزرگ به ترکش تبدیل شدند.»
باب دروگین در گزارش می گوید: «در یک نقطه». لس آنجلس تایمز"سگهای وحشی که خرخر میکردند، دو جسد را به دندههای برهنه تبدیل کردند. پرندگان مردار غول پیکر از دیگری می چینند. فقط یک پای چکمه پوش و جمجمه بدون چشم قابل تشخیص است.»
سرگرد باب نوجنت، افسر اطلاعاتی ارتش، گفت: «حتی در ویتنام هم چنین چیزی ندیدم. رقت انگیز است.»
تصحیح: وقتی در مورد آمریکا صحبت می کنید، اینطور نیست تأسفبار - رقت انگیز... این است سیاست.
Mickey Z. را می توان در وب در نشانی http://www.mickeyz.net.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا