پل کاگامه: «مرد نوع ما»
ادوارد اس. هرمان و دیوید پترسون
در سال 1995، یکی از مقامات ارشد دولت کلینتون، در مورد سوهارتو، رئیس جمهور اندونزی، که در آن زمان در سفری دولتی به واشنگتن بود، اظهار نظر کرد، او را به عنوان "مرد نوع ما" نامید.1او در مورد یک دیکتاتور وحشی و دزد و یک نسل کش دوگانه (اول در خود اندونزی، سپس تیمور شرقی) صحبت می کرد، اما فردی که نسل کشی اش در اندونزی به هر گونه تهدید چپ در آن کشور پایان داد، اندونزی را از نظر نظامی به عنوان یک متحد غربی و دولت مشتری همسو کرد. و در را به روی سرمایه گذاری خارجی باز کرد، حتی اگر با اتهام رشوه سنگین. بنابراین اولین بخش از نسل کشی مضاعف (1965-1966) در خدمت منافع ایالات متحده بود و از سوی تشکیلات سیاسی و رسانه ای به رسمیت شناخته شد. در واقع، رابرت مک نامارا پس از کشتارهای دسته جمعی در اندونزی، از این تحول به عنوان "سود سهام" پرداخته شده توسط سرمایه گذاری نظامی ایالات متحده در آنجا یاد کرد.2] و در نیویورک تایمزجیمز رستون ظهور سوهارتو را «درخشش نور در آسیا» نامید.3]
رئیس جمهور رواندا، پل کاگامه، آشکارا یکی دیگر از «مردان ما» است: کاگامه مانند سوهارتو یک نسل کشی دوگانه است، و کسی که به هر گونه تهدید سوسیال دمکراتیک در رواندا پایان داد، رواندا را محکم با غرب به عنوان مشتری ایالات متحده متحد کرد و در را باز کرد. به سرمایه گذاری خارجی بعدها، و به مراتب سودآورتر، کاگامه به ایجاد فرصتهای استخراج منابع و سرمایهگذاری برای همکاران خود و ایالات متحده و دیگر سرمایهگذاران غربی در همسایه زئیر، کشور عظیم و غنی از منابع آفریقای مرکزی که به جمهوری دموکراتیک کنگو (DRC) تغییر نام داد، کمک کرد. در سال 1997 در جریان جنگ اول کنگو (ca. جولای 1996 - ژوئیه 1998).
سالهاست که کاگامه در رسانههای جریان اصلی غربی به عنوان ناجی رواندا به تصویر کشیده میشود که گفته میشود به نسلکشی مرتکب شده علیه گروه قومی اقلیت خود، توتسیها، توسط اکثریت هوتو پایان داده است (آوریل - ژوئیه 1994).4] او و حامیانش مدتهاست که ارتش جبهه میهنی رواندا را توجیه کرده اند iتهاجمات زئیر - DRC به عنوان یک تعقیب ساده برای هوتوها نسل کشان که در جریان جنگ داخلی و فتح کشور توسط کاگامه از رواندا گریخته بود. این عذرخواهی که مدتها توسط بسیاری از مخالفان به حاشیه رانده شده تقلبی تلقی می شد، در نهایت حتی در داخل تشکیلات با افشای اطلاعات زیر سوال رفت[5] و سپس انتشار گسترده پیش نویس گزارش سازمان ملل که برای کمیساریای عالی حقوق بشر تهیه شده است (یعنی "گزارش تمرین نقشه برداری که مستند به جدی ترین موارد نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه بین المللی در قلمرو جمهوری دموکراتیک کنگو بین مارس 1993 تا ژوئن 2003 است.," ژوئن 2010). این گزارش نه تنها قساوت های عظیمی را که در یک دوره ده ساله در جمهوری دموکراتیک کنگو انجام شده فهرست می کند، بلکه مسئولیت جدی ترین این جنایات را به RPF نسبت می دهد. پیش نویس گزارش یافته های تحقیق سازمان ملل در سال 1997 (بند 510) را نقل می کند: «نمی توان انکار کرد که قتل عام های قومی انجام شده است و قربانیان اکثراً هوتوهای بوروندی، رواندا و زئیر بودند. فاکتورگیری در "مقیاس جنایات و تعداد زیاد قربانیان" و همچنین "ماهیت سیستماتیک حملات فهرست شده علیه هوتوها...[p]به ویژه در کیوو شمالی و کیووی جنوبی... پیشاندیشی و روششناسی دقیقی را پیشنهاد میکند." بند 514). بخش پیشنویس گزارش در مورد «جنایت نسلکشی» نتیجهگیری میکند: «حملات سیستماتیک و گسترده… که تعداد بسیار زیادی از پناهندگان هوتو رواندا و اعضای جمعیت غیرنظامی هوتو را هدف قرار دادند و به کشته شدن آنها منجر شدند، تعدادی از عناصر نفرینکننده را آشکار میکنند که: اگر در دادگاه صالح ثابت شده باشد، می تواند جرایم نسل کشی طبقه بندی شود.» (بند 517).6همانطور که لوک کوت، بازپرس سابق و رئیس دفتر حقوقی دادگاه بین المللی کیفری رواندا (ICTR)، مشاهده کرد: "برای من شگفت انگیز بود. من الگویی را در کنگو دیدم که در رواندا دیده بودم. ده ها و ده ها حادثه وجود دارد که شما همان الگو را دارید. به طور سیستماتیک انجام شد.»7]
در واقع، این اولین بار نیست که سازمان ملل به عملیات نسل کشی کاگامه در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو اشاره می کند. حتی قبل از تحقیق سال 1997 (به نقل از بالا)، خلاصه کتبی باقیمانده از ارائه شفاهی رابرت جرسونی در سازمان ملل در اکتبر 1994 گزارش "کشتار و آزار و اذیت سیستماتیک و مستمر جمعیت غیرنظامی هوتو توسط [RPF]" در جنوب رواندا از آوریل تا پایان دارد. آگوست همان سال، و «قتلهای بیرویه در مقیاس بزرگ مردان، زنان، [و] کودکان، از جمله بیماران و سالمندان…». گزارش Gersony از آوریل به بعد هر ماه بین 5,000 تا 10,000 مرگ هوتو را تخمین زده است. به نظر میرسد که اکثریت قریب به اتفاق مردان، زنان و کودکانی که در آن اقدامات کشته شدهاند از طریق شانس محض دستگیر شدن توسط [RPF] هدف قرار گرفتهاند.» ("خلاصه ارائه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در برابر کمیسیون کارشناسان"، 11 اکتبر 1994.) مهمتر از همه، اعضای این کمیسیون سازمان ملل متحد در این زمان موافقت کردند که شهادت و شواهد جرسونی را "محرمانه" تلقی کنند و دستور دادند که "فقط باید ارائه شود". در دسترس اعضای کمیسیون» - که به سرعت یافته های آن را سرکوب کردند.8] (نگاه کنید به نامه نوشته شده در مورد استقرار کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان توسط فرانسوا فوینات، خطاب به خانم ب. مولینا-آبرام از کمیسیون کارشناسان رواندا، 11 اکتبر 1994.)
در میان بسیاری دیگر از گزارشهای سازمان ملل در مورد جمهوری دموکراتیک کنگو، دومین گزارش از مجموعه کارشناسان سازمان ملل در مورد «استثمار غیرقانونی منابع طبیعی و سایر اشکال ثروت جمهوری دموکراتیک کنگو» است.S / 2002/1146، اکتبر، 2002) نیز برجسته است. هیئت سازمان ملل تخمین زد که تا سپتامبر 2002، حدود 3.5 میلیون مرگ بیش از حد در پنج استان شرقی به عنوان "نتیجه مستقیم اشغال جمهوری دموکراتیک کنگو توسط رواندا و اوگاندا" رخ داده است (بند 96). این گزارش همچنین منطق رژیم کاگامه مبنی بر اینکه تداوم حضور نیروهای مسلح آن در شرق جمهوری دموکراتیک کنگو برای دفاع از رواندا در برابر نیروهای متخاصم هوتو که منطقه مرزی را به وحشت می اندازند و تهدید به حمله به آن می کنند، مورد نیاز است را رد کرد. در عوض، "هدف واقعی درازمدت... "تامین اموال" است"، سازمان ملل متحد پاسخ داد (بند 66).9] اما اگرچه دستور سرکوب این گزارش سال 2002 مانند گزارش جرسونی در سال 1994 داده نشد، با این وجود در رسانه های غربی نادیده گرفته شد، علیرغم این واقعیت که 3.5 میلیون کشته بسیار فراتر از بالاترین آمار نسبت داده شده به "نسل کشی رواندا" در سال 1994 است.
این سرکوب مطمئناً نتیجه این واقعیت بود که کاگامه یک مشتری آمریکایی است، که تلاشهای مرگبار او در DRC در واقع در راستای سیاست ایالات متحده برای باز کردن کشور به روی ایالات متحده و سایر منافع معدنی و تجاری غرب بود. در واقع، فیلیپ کراولی، دستیار وزیر امور خارجه ایالات متحده، در پاسخ به سؤالات مربوط به این گزارش فاش شده، اعتراف کرد که «ما جدا از تاریخ غمانگیز نسلکشی و سایر مسائل دهه 1990 با رواندا رابطه داریم. رواندا اخیرا نقش سازنده ای در منطقه ایفا کرده است. این کشور نقش مهمی در انواع ماموریت های سازمان ملل ایفا کرده است. کمک به حرفه ای شدن نیروهای نظامی به نفع ماست. و ما سخت روی آن در نقاط مختلف جهان کار می کنیم. بنابراین ما با رواندا نامزد کرده ایم.»[10] کراولی و شرکت در آن زمان به مطالعه پیش نویس گزارش سازمان ملل نرسیده بودند. اما سپس، از سوی دیگر، گزارشهای قبلی سازمان ملل در مورد کشتار جمعی غیرنظامیان توسط کاگامه در رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو وجود داشت که به هیچ واکنش قابلتوجهی از سوی ایالات متحده یا سازمان ملل (به جز، همانطور که اشاره شد، سرکوب) منجر نشد. آیا ممکن است این پاسخهای قابل قبول آن «نیروهای نظامی حرفهای» باشد، همانطور که به عملکرد نیروهای حرفهای سوهارتو و سربازان آمریکای لاتین آموزش دیده توسط ایالات متحده که تازه از مدرسه قاره آمریکا خارج شدهاند، بوده است؟ آیا ممکن است این وحشتها در آفریقا نیز «سود سهام» و «درخشش نور» جدیدی باشند؟
جالب است بدانید که اولی نیویورک تایمز مقاله مربوط به پیشنویس گزارش سازمان ملل، نوشته هوارد فرنچ، به دشواریهای پیشآمده در انتشار این گزارش جدید اشاره میکند – در واقع ابتدا به بیرون درز کرد. لوموند در فرانسه توسط خودیهایی که نگران بودند قسمتهای واقعاً حیاتی آن قبل از انتشار قطع شود. سازمان ملل قبلا احساس کرده بود که لازم است این پیش نویس را برای اظهار نظر به دولت کاگامه نشان دهد.11] و محکومیت آن دولت از این سند "ظالمانه" در یک پاراگراف کامل در مقاله NYT بیان شده است. همانطور که فرنچ توضیح داد، انتشار این گزارش به دلیل مخالفتهای دولت «که مدتها از حمایت دیپلماتیک قوی ایالات متحده و بریتانیا برخوردار بوده است»، «مشکلاتی در طول هفت ماه» وجود داشت.12]
شاید خودیها و رسانههای سازمان ملل با مجموع 93 درصد آرا که کاگامه در انتخابات ریاستجمهوری 9 اوت 2010 به دست آورد، جرأت یافتند، جایی که به نظر میرسد او حمایت گستردهای از هوتوها که بستگان و هموطنان قومیشان مشغول کشتار آنها بود به دست آورده بود. چنین مقیاس بزرگی در DRC. این انتخابات تبلیغات کافی داشت تا رواندا را به صحنه رسانه ای بازگرداند، حتی به طور خلاصه، حتی دولت ایالات متحده «نگرانی» ملایمی را دربارهآنچه به نظر می رسد تلاش های دولت رواندا برای محدود کردن آزادی بیان باشد» (فیلیپ کراولی، 9 اوت)،13] و خواستار اصلاحات داوطلبانه است. فرض کنید شواهد معتبری توسط سازمان ملل یافت شد که هوگو چاوز ونزوئلا هزاران زن، کودک، سالخورده و زخمی پناهنده را در یک کشور همسایه قتل عام کرده است. آیا می توانید تصور کنید که سازمان ملل از چاوز بخواهد تا در مورد پیش نویس گزارش فعالیت هایش اظهار نظر کند و هفت ماه قبل از افشای آن به یک روزنامه بزرگ به او اجازه دهد؟
همچنین ممکن است توجه داشته باشیم که این نسلکشی احتمالی جمهوری خلق کنگو توسط هاوارد فرنچ و بقیه رسانههای جریان اصلی در چارچوب تا حدی تبرئهکننده «نسلکشی» در سال 1994 مورد بحث قرار میگیرد، جایی که گفته میشود کاگامه ناجی بود که به کشتار دسته جمعی مهندسی شده توسط هوتوها پایان داد. همانطور که فرنچ می نویسد، پیرو خط حزب مستقر غربی، «در سال 1994، بیش از 800,000 نفر که عمدتاً اعضای گروه قومی توتسی در رواندا بودند، توسط هوتوها سلاخی شدند».14در این گزارش و دیگر گزارشهای جریان اصلی، اولاً، نسلکشی اولیه توتسیها توسط هوتوها وجود داشت، که اکنون به نظر میرسد ممکن است یک نسلکشی ثانویه در پاسخ توتسیها علیه هوتوها به دنبال داشته باشد.
اما این زمینه بر اساس یک دروغ بنیادی تاریخی درباره نسلکشی اول است، و در واقع مشکل بزرگ در تبلیغ کشتار جمعی در جمهوری دموکراتیک کنگو یک منبع مشترک آشکار با آن دروغ دارد: بهعنوان اینکه کاگامه خدمتگزار ایالات متحده و سایرین است. قدرتهای امپریالیستی غربی، گزارشهای جنایات وی توسط مقامات غربی نادیده گرفته میشود و در رسانههای اصلی از آن اجتناب میشود. حقیقتی که هوارد فرنچ و همکارانش نمی توانند آن را بپذیرند این است که نسل کشی واقعی 1994 بود. همچنین عمدتاً کار پل کاگامه، با کمک بیل کلینتون، بریتانیایی ها و بلژیکی ها، سازمان ملل، و رسانه های جریان اصلی.15]
پل کاگامه برای حفظ سلطه خود بر رواندا بر اسطوره نقش ناجی خود تکیه می کند.16] اگرچه این صرفاً وابستگی اولیه او به زور را تکمیل می کند. اما او «انکار نسلکشی» را با الگوی استاندارد «نسلکشی رواندا» بهعنوان حقیقت در نظر گرفته است، بهگونهای که با کسانی که قدرت او را به چالش میکشند، میتوان بهعنوان «منکر نسلکشی» یا «تقسیمگرایان» رفتار کرد و بهخاطر جنایات علیه مردم تحت تعقیب قرار داد. ایالت رواندا بر این اساس، پیتر ارلیندر، وکیل آمریکایی و وکیل مدافع ارشد در ICTR، هنگامی که در اواخر ماه مه وارد رواندا شد، به نمایندگی از ویکتوریا اینگابیره اوموهوزا، یک نامزد سیاسی اپوزیسیون هوتو، که او نیز دستگیر و از نامزدی منع شده بود، دستگیر شد. دفتر سیاسی اگرچه ارلیندر در اواسط ژوئن به قید وثیقه آزاد شد، اما دستگیری او و سرکوب سیستماتیک احزاب مخالف و نامزدهای قبل از انتخابات اوت برای مدافعان منجی و مدل استاندارد ناخوشایند بود.17]
در مورد شخصیت اسطوره ای آن مدل به موارد زیر توجه کنید:
* "رویداد محرک" در اولین نسل کشی به طور کلی پذیرفته شده است که سرنگونی جت حامل جوونال هابیاریمانا، رئیس جمهور هوتوهای رواندا، و سیپرین نتاریامیرا، رئیس جمهور هوتوهای بوروندی در 6 آوریل 1994 بوده است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد این تیراندازی توسط پل کاگامه سازماندهی شده است. این نتیجه گیری مایکل هوریگان بود، محققی که در سال 1996 در مورد این موضوع برای ICTR تحقیق کرد.18] اما گزارش او در این مورد به لوئیز آربور، دادستان ICTR، پس از مشورت با مقامات آمریکایی کنار گذاشته شد و ICTR در 13 سال آینده در هیچ تحقیق دیگری درباره "رویداد محرک" شرکت نکرد. چرا ICTR، مخلوق شورای امنیت تحت تسلط ایالات متحده، این موضوع را کنار می گذارد مگر اینکه شواهد معتبری به کاگامه و RPF مورد حمایت ایالات متحده اشاره کند؟
* تحقیقات گسترده تر از "رویداد محرک" توسط قاضی فرانسوی ژان لوئیس بروگر به این نتیجه رسید که کاگامه ضروری "حذف فیزیکی" هابیاریمانا برای به دست گرفتن قدرت دولتی در رواندا قبل از انتخابات ملی که توسط توافقنامه آروشا در سال 1993 برگزار شد، انتخاباتی که کاگامه تقریباً به طور قطع شکست میخورد، با توجه به اینکه تعداد اقلیت او توتسی از اکثریت هوتوها بیشتر بود. [19] بروگر همچنین خاطرنشان کرد که RPF به تنهایی در رواندا در سال 1994 یک نیروی نظامی سازمان یافته بود و آماده حمله بود. و RPF به رهبری کاگامه از نظر سیاسی ضعیف اما از نظر نظامی قوی انجام داد اعتصاب، از سرگیری حمله به دولت رواندا در عرض دو ساعت پس از ترور هابیاریمانا. این نشاندهنده دانش پیشرفته و همچنین برنامهریزی و سازمانی آماده برای عمل است، در حالی که به نظر میرسد برنامهریزان هوتو در نسخه اسطورهای این وقایع سازماندهی نشده، بیش از حد همسان شدهاند و به سرعت بر آن چیره شدهاند. در کمتر از 100 روز، کاگامه و RPF رواندا را کنترل کردند. با این فرض که سرنگونی در طرح بزرگتر قدرت هوتوها و نسل کشی مرکزی بود، این امر مستلزم معجزه ای از بی کفایتی هوتوها بود. اما اگر توسط نیروی کاگامه به عنوان بخشی از آن انجام شود، کاملاً قابل درک خواهد بود شان طرح تصرف قدرت دولتی
* کاگامه در فورت لیونورث، کانزاس آموزش دید و از زمانی که فرماندهی RPF را به عهده گرفت، اندکی پس از تهاجم RPF به رواندا از اوگاندا در اکتبر 1990، از حمایت مادی و دیپلماتیک ثابت ایالات متحده برخوردار شد.20] یک اقدام تجاوزکارانه جدی که به نوعی در شورای امنیت جدی گرفته نشد، تا آخرین حمله RPF به کشور رواندا که در 6 آوریل 1994 آغاز شد. در جریان بود، بقایای دولت رواندا از سازمان ملل خواست تا نیروهای بیشتری را برای مهار خشونت فراهم کند، اما پل کاگامه از آنجایی که از پیروزی نظامی مطمئن بود، نیروهای بیشتری را نمی خواست، و - شگفت آور! - ایالات متحده نیز مخالف بود. چنین نیرویی اضافه شده است. در نتیجه، شورای امنیت تا حد زیادی کاهش تعداد سربازان سازمان ملل در رواندا - تطبیق آن با این روایت استاندارد که محل مسئولیت اصلی 100 روز کشتار، متعلق به "قدرت هوتو" (و قاتلان) و نقشه نسل کشی آنها است، کمی سخت است. عذرخواهی بیل کلینتون در سال 1998 از طرف "جامعه بین المللی" به خاطر "پس از شروع قتل به اندازه کافی سریع عمل نمی کند.21] بود ریاکاری بی وجدان دولت کلینتون به جای شکست در برخی از اهداف بشردوستانه غیرموجود، فتح رواندا توسط کاگامه را در سال 1994 تسهیل کرد، بنابراین کلینتون در جنایت کاگامه برای خشونت در رواندا و خشونتی که RPF سالها به شدت به جمهوری کنگو گسترش داد، شریک است.
* در مورد شواهد مربوط به قتلها، شکی نیست که بسیاری از توتسیها کشته شدهاند، گرچه عمدتاً در انفجارهای پراکنده و قتلهای انتقامجویانه موضعی، نه در نتیجه عملیات برنامهریزی شده منظم فرماندهان هوتو. فقط نیروهای کاگامه به نظر می رسد که بر اساس سیستماتیک و برنامه ریزی شده کشته شده اند. و کشتار آنها توسط سازمان ملل و ایالات متحده کم اهمیت جلوه داده شد. نه تنها گزارش Gersony در سال 1994 در مورد کشتار هوتوها توسط RPF توسط سازمان ملل سرکوب شد، یک یادداشت داخلی به وزیر امور خارجه ایالات متحده در سپتامبر 1994 که قتل "10,000 یا بیشتر غیرنظامیان هوتو در ماه" توسط نیروهای توتسی را گزارش کرد، همچنین هرگز شاهد آن نبود. روشنایی روز، به جز کشف آن توسط پیتر ارلیندر و استفاده از آن به عنوان مدرک در ICTR.22زمانی که دانشگاهیان آمریکایی کریستین داونپورت و آلن استام، که در ابتدا توسط ICTR برای ثبت همه مرگهای رواندا در سال 1994 استخدام شدند، به این نتیجه رسیدند که "اکثریت قربانیان احتمالاً هوتو هستند و نه توتسی"، بلافاصله اخراج شدند. آنها می نویسند: «به نظر می رسید که کشتار در منطقه تحت کنترل FAR [یعنی نیروهای مسلح رواندا] با ورود [RPF] به داخل کشور و تصاحب قلمرو بیشتر تشدید می شود. از تحقیقات آنها هنگامی که [RPF] پیشرفت کرد، کشتار در مقیاس بزرگ تشدید شد. هنگامی که [RPF] متوقف شد، کشتار در مقیاس بزرگ تا حد زیادی کاهش یافت.23]
آیا این باورنکردنی نبود که نیروهای توتسی کاگامه، تنها نیروی کشتار سازمان یافته در رواندا در سال 1994، که موجهایش در میدان نبرد به طور سیستماتیک با افزایش مرگ و میر همراه بود، و توانستند رواندا را در 100 روز فتح کنند. آیا نمیتوانید از پیشی گرفتن مرگهای توتسی از تلفات هوتوها، همانطور که مدل استاندارد «نسلکشی رواندا» است، جلوگیری کنید؟ در واقع، باورنکردنی است و باید آن را یک افسانه تبلیغاتی در نظر گرفت.
* این افسانه با اعداد اولیه جمعیت نیز ناسازگار است. همانطور که برای اولین بار در جای دیگری گزارش دادیم،[24] و اکنون در اینجا تکرار خواهد شد (جدول 1، زیر را ببینید)، سرشماری رسمی 1991 رواندا، تقسیم قومی کشور را 91.1٪ هوتو، 8.4٪ توتسی، 0.4٪ توا، و 0.1٪ "سایر" تعیین کرد. بنابراین از جمعیت رواندا در سال 1991 که 7,099,844 نفر بود، جمعیت اقلیت توتسی رواندا 596,387 نفر بود، در مقایسه با جمعیت اکثریت هوتو 6,467,958. علاوه بر این، همانطور که داونپورت و استام در خود اشاره می کنند میلر-مک کیون در مقاله، سازمان بازماندگان توتسی IBUKA ادعا کرد که "حدود 300,000 توتسی از کشتار سال 1994 جان سالم به در بردند" - این تعداد به این معنی است که "از 800,000 تا 1 میلیون نفری که در آن زمان کشته شدند، بیش از نیمی از آنها هوتو بودند."25در واقع، به احتمال زیاد بیش از نیمی از کشته شدگان در رواندا در دوره آوریل تا ژوئیه 1994 هوتو بوده اند. و البته پس از اینکه RPF قدرت دولتی را در ژوئیه به دست گرفت، مرگ هوتوها در رواندا و بعداً در جمهوری دموکراتیک کنگو برای یک دهه و نیم دیگر بی وقفه ادامه یافت.
نتيجه گيري
تداوم زیادی در سیاست آمریکا در جهان سوم وجود دارد و خوشایند نیست. بنابراین، یکی از مقامات بیل کلینتون توانست در سال 1995 سوهارتو قاتل دسته جمعی را "از نوع ما" بیابد و سوهارتو به مدت 33 سال از طریق دولت های جانسون، نیکسون، فورد، کارتر، ریگان و کلینتون تا زمان سقوطش از حمایت ثابت ایالات متحده برخوردار شد. در طول بحران ارزی آسیا در سال 1998. در یک بازه زمانی جدیدتر، از سال 1990 تا امروز، پل کاگامه، یک قاتل جمعی وحشی تر، از جورج بوش اول، بیل کلینتون، جورج بوش دوم و اکنون حمایت شده است. باراک اوباما (که معاون وزیر امور خارجه حاضر نشده بود به پیش نویس گزارش سازمان ملل درباره کشتار جمعی کاگامه در جمهوری دموکراتیک کنگو نگاه کند). همچنین جالب است که می بینیم رسانه ها با این "مرد هم نوع ما" اخیر اینقدر مهربانانه با لیبرال ها رفتار می کنند اهل نیویورک'فیلیپ گورویچ حتی کاگامه را با آبه لینکلن مقایسه می کند (در کتاب 1998 خود می خواهیم به شما اطلاع دهیم که فردا با خانواده هایمان کشته خواهیم شدو استیون کینزر در حال انتشار تصویری از این عامل مرگبار قدرت ایالات متحده (هزار تپه: تولد دوباره رواندا و مردی که آن را در خواب دید [2008]).
این گزارش فاش شده سازمان ملل و تبلیغات منفی ناشی از انتخابات ساختگی کاگامه در اوت 2010 ممکن است جریان اصلی را کمی برای بررسی صادقانه تر این قاتل جمعی مورد حمایت ایالات متحده باز کند. اما با توجه به ارزش خدمات او به قدرت ایالات متحده در آفریقا، و با توجه به تعهد عمیق تشکیلات ایالات متحده به روایتی که برای سال ها از "مردی که رویا دیده" محافظت کرده و حتی آن را تقدیس کرده است، این چیز مطمئنی نیست.
[ ادوارد اس. هرمان و دیوید پیترسون از نویسندگان مشترک این کتاب هستند سیاست نسل کشی، منتشر شده در سال 2010 توسط انتشارات مانتلی ریویو. ]
ادوارد اس. هرمان و دیوید پیترسون، "پل کاگامه: «نوع ما»," مجله Z، اکتبر 2010.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا