دانشگاه پراگر کلاس درس ندارد. هیچ خوابگاه یا کافه تریا یا دانشجویانی که در روزهای آفتابی در حال بازی فریزبی هستند، ندارد. این دانشگاه اصلاً دانشگاه نیست، اگرچه سخنرانی های زیادی دارد.
تا به امروز، PragerU 3,200 ویدیو بارگذاری کرده است. کانالی که با پشتیبانی بسیار زیاد ساخته شده است اهداکنندگان میلیاردر، دارای 3.22 است میلیون مشترکین این بیش از نیم میلیون بیشتر از CNBC است. چندین ایالت دارند اخیراً منتقل شده است تا ویدیوهای PragerU را برای استفاده در مدارس دولتی خود تأیید کنند.
همه اینها فقط به این دلیل نیست که هدف اعلام شده از "U" تلقین جناح راست است، اما همچنین به این دلیل که هر کسی که بیشتر برنامه درسی را پشت سر می گذارد ممکن است در نتیجه در تفکر انتقادی بدتر شود. یکی از جدیدترین ویدیوهای آنها را با عنوان نگاه کنید «موردی اخلاقی برای سرمایه داری» به روایت دانیل هانان محافظه کار بریتانیایی.
هانان یکی از اعضای بلندپایه حزب محافظه کار در مجلس اعیان است - که هیچ کدام در این ویدئو ذکر نشده است. او فقط به عنوان نویسنده کتابی به نام شناخته شده است ابداع آزادی: چگونه مردم انگلیسی زبان جهان مدرن را ساختند.
با شروع ویدیو، هانان قولی جسورانه می دهد. او میگوید در حالی که بسیاری از مردم میپذیرند که سرمایهداری یک سیستم اقتصادی بسیار کارآمد است، او کاری غیرعادیتر انجام میدهد: یک مورد «اخلاقی» برای آن مطرح خواهد کرد.
پس ممکن است فکر کنید که محتوای ویدیوی او در پرداختن و رد دلایل استانداردی که منتقدان سرمایه داری برای ناعادلانه پنداشتن سیستم ارائه می کنند، مورد استفاده قرار می گیرد. در عوض، هانان وانمود می کند که این انتقادات وجود ندارند.
نکته: منتقدان سرمایه داری معمولاً از فئودالیسم حمایت نمی کنند
هانان هرگز «سرمایه داری» را تعریف نمی کند، اما به نظر می رسد که به طور مبهم این کلمه را با وجود بازارها، نهادهای سیاسی لیبرال و حاکمیت قانون، یا شاید ترکیبی مبهم از این دو شناسایی می کند. اما هیچ یک از این دو برای متمایز کردن سرمایه داری از سیستم های جایگزین کافی نیست. بازارها در انواع جوامع غیر سرمایه داری وجود داشته اند. آنها ممکن است تحت برخی از نسخه های باقی بمانند بازار سوسیالیسم. و سوسیالیستهای دموکراتیک، نهادهای سیاسی را که به حقوق فردی احترام میگذارند، محور درک ما از جامعه پساسرمایهداری مطلوب قرار میدهند.
بیشتر زمان پخش هانان به ترسیم تصویری تلخ از زندگی اختصاص دارد قبل از نظام سرمایه داری. این بخش عمدتاً دقیق است، با یک حذف آشکار و بسیار مهم: هانان ساعت را در انقلاب کشاورزی شروع می کند.
هانان سرمایهداری را صرفاً بهعنوان زاییده «طبیعت انسانی» معرفی میکند. اگر هانان به وجود مرحله طولانی تاریخ بشری که کارل مارکس آن را «کمونیسم بدوی» مینامد، اذعان میکرد، این روایت به شدت تضعیف میشد. انسان ها در اکثریت قریب به اتفاق تاریخ ما به عنوان یک گونه در قبایل شکارچی-گردآورنده با روابط مالکیت مشترک سازماندهی شدند و این جوامع لزوماً بی طبقه بودند. به سادگی غذای کافی برای رفت و آمد برای حمایت از طبقه حاکمه ای که شکار یا جمع آوری نمی کرد وجود نداشت.
چگونه است که نخستین جوامع بشری و جوامعی که طولانیترین عمر را دوام آوردهاند، با ماهیت ادعایی ما به عنوان یک گونه در تضاد بودند؟ هانان به جای دست و پنجه نرم کردن با این تضاد، همانطور که مارکسیست ها انجام می دهند، یک تاریخ شروع دلخواه تعیین می کند. او میگوید حدود «دوازده هزار سال پیش»، «یکی از اجداد ما به کشفی دست یافت که جهان را تغییر داد.» اگر بذرها را در خاک حاصلخیز رها کنید، گیاهان از آنها رشد خواهند کرد. متأسفانه، "طولی نکشید تا کسی کشف بعدی را انجام دهد"، که این بود که شما می توانید از اجبار استفاده کنید تا دیگران را مجبور کنید برای شما غذا بکارند.
هانان با فشرده کردن همه چیز بین آن زمان و «تقریباً پایان قرن هفدهم و تولد سرمایهداری لیبرال مدرن»، میگوید که «تقریباً همه افراد روی کره زمین . . . در بندگی زندگی میکردند» و هر جامعهای که پیش از «سرمایهداری لیبرال مدرن» بود، «بر اساس ستم نظاممند بود».
این کمابیش درست است - حداقل اگر داستانمان را مانند او از ابتدای جامعه طبقاتی شروع کنیم. برده داری و فئودالیسم سیستم های بسیار بدی هستند. این نکتهای است که مارکسیستهای تندرو میتوانند با مدافعان سرسخت «سرمایهداری لیبرال مدرن» موافق باشند.
اما به سختی می توان گفت که این ویدئو چگونه به عنوان دفاع از سرمایه داری در برابر برجسته ترین منتقدان قرن نوزدهم، بیستم، یا بیست و یکم عمل می کند. منتقدان سرمایه داری آرزوی بازگشت به فئودالیسم را ندارند. ما فکر می کنیم که گذار از فئودالیسم به سرمایه داری گامی بلند در مسیر درست بود. ما فقط فکر نمی کنیم که به اندازه کافی پیش برود. به طور خلاصه، ویدیوی هانا آنقدر با دیدگاه های واقعی ما درگیر نیست که آنها را رد کند.
حق با هانان است که می گوید سرمایه داری ظرفیت های تولیدی جامعه ما را بسیار کارآمد توسعه داده است، بنابراین سطحی از فراوانی مادی را ایجاد کرده است که برای اجداد شکارچی-گردآورنده ما و همچنین اجداد فئودالی ما غیرقابل تصور است. اما در حال حاضر این ظرفیتها بهطور غیردموکراتیک توسط اقلیتی کوچک از جمعیت کنترل میشود و فراوانی حاصل از آن به شکلی عجیب و مساوی توزیع میشود. که چیزی که سوسیالیست ها به دنبال تغییر آن هستند.
"وضعیت تا قرارداد"
هانان با نقل قول از حقوقدان بزرگ ویکتوریا، هنری مین، حرکت از فئودالیسم به سرمایه داری (یا به فرمول هانان، «حرکت به سوی آزادی مدرن») را با عبارت «وضعیت به قرارداد» خلاصه می کند. به عبارت دیگر، مردم تحت سرمایه داری به جای اینکه به عنوان رعیت یا ارباب به دنیا بیایند، آزادند که هر آنچه را که می توانند بخرند و قراردادهای کاری را به دلخواه خود منعقد کنند.
مشکل این نیست که او در مورد چیزی واقعی و مهم صحبت نمی کند. این است که او در مورد موضوعی صحبت نمی کند که در مورد آن با سوسیالیست ها مخالف است، و هیچ چیزی که او می گوید به جایی که مدافعان سرمایه داری در واقع با منتقدان سرمایه داری درگیر می شوند مربوط نمی شود.
فیلسوف سوسیالیست جیآی کوهن در مورد سه مفهوم مختلف از «برابری فرصتها» صحبت کرد. کتاب او چرا سوسیالیسم نه؟. «برابری فرصت بورژوایی» یعنی حذف همه حقوقی موانعی برای هر کسی که بتواند در جامعه پیشرفت کند. دستیابی به این نوع برابری قطعا مهم است. اما آیا این تنها نوع برابری است که ارزش آن را دارد؟ یک دیستوپیا آزادیخواهانه که در آن همه مدارس خصوصی شدند و بچه های فقیر به محض اینکه بتوانند راه بروند در معادن زغال سنگ کار می کردند. این یک نوع فرصت برابر، تا زمانی که هیچ قانونی علیه تحرک رو به بالا وجود نداشته باشد.
مفهوم سطح دوم کوهن از برابری، «برابری فرصت های چپ-لیبرال»، شامل تلاش برای حذف موانع اجتماعی برای پیشرفت افراد است، مانند مدارس غیر استاندارد در مناطق فقیر. تلاشهای دولتهای رفاه مختلف برای حرکت در مسیر فرصتهای برابر چپ-لیبرال، قطعاً نشاندهنده بهبودی نسبت به فرصتهای برابر بورژوازی است.
اما کوهن به عنوان ایدهآل واقعی که ما باید از آن برای ارزیابی پیشرفت اجتماعی استفاده کنیم تا چه اندازه به «برابری سوسیالیستی فرصتها» نزدیک میشوند - این ایده که همه نابرابریها ناعادلانه هستند اگر خارج از کنترل هر کسی باشد که در نهایت به نتیجه کوتاهی میرسد، ناعادلانه است. از چوب این یک چیز است که یک نفر بیشتر از دیگری داشته باشد، زیرا ساعت های طولانی تری کار کرده است یا پذیرفته است که کاری خاص انجام دهد که دیگران نمی خواهند، و یک چیز دیگر برای یک سرمایه دار ثروتمند که به سادگی تجارتی را از پدرش به ارث می برد، همانطور که پادشاهان آنها را به ارث می برند. تاج و تخت یا حتی برای برخی از افراد بسته به اینکه آیا مجبور به انجام مشاغل ضعیف هستند یا اتفاقاً با مجموعه ای از مهارت ها متولد شده اند که به آنها کمک می کند از نردبان تحرک رو به بالا طبقه متوسط بالا بروند، زندگی بسیار بهتری نسبت به دیگران دارند.
اصل «برابری سوسیالیستی فرصتها» کوهن ما را مجبور میکند به این فکر کنیم که آیا و چرا افرادی که از نظر اجتماعی کار ضروری اما «غیر ماهر» انجام میدهند، سزاوار زندگی بدتر از وکلا یا حسابداران هستند یا خیر. به نظر نمی رسد چنین پرسش هایی در جهان بینی هانان مطرح شود. به نظر میرسد او فکر میکند افرادی که ساعتهای طولانی با دستمزد کم کار میکنند باید سکوت کنند و شکرگزار باشند که بهعنوان رعیت یا برده به دنیا نیامدهاند.
قراردادها، وضعیت، و کلاس
مهمترین منتقد سرمایه داری در تاریخ نظام که نامش در ویدیوی هانان دیده نمی شود، کارل مارکس است که شاهکار اوست. سرمایه دقیقاً به تجزیه و تحلیل این موضوع اختصاص دارد که جامعه ای که در آن تولید بر اساس «قرارداد» به جای «وضعیت» مدون رسمی سازماندهی شده است، واقعاً چه کار می کند. یکی از بحثهای اصلی آن کتاب این است که سرمایهداری نیز یک جامعه طبقاتی است، حتی اگر روشی که طبقات حاکم «مازاد» ایجاد شده توسط جمعیت کارگر را استخراج میکنند با روشی که در سیستمهای فئودالی و بردهداری کار میکند متفاوت باشد.
مارکس پیشنهاد کرد که در همه این سیستمها «تولیدکنندگان فوری» (چه رعیت، برده یا کارگران مدرن) زمان خود را بین ساعاتی که برای رفع نیازهای خود کار میکنند و ساعاتی که برای غنیسازی برده کار میکنند تقسیم میکنند. مالکان یا اشراف فئودال یا سرمایه داران. تحت فئودالیسم، همه چیز در فضای باز اتفاق می افتد. رعیت مجاز است برای چند هفته در سال زمین کوچک خود را کشاورزی کند و طبق قانون موظف است در هفته های دیگر زمین ارباب خود را کشاورزی کند. مارکس میگوید، هم در دوران بردهداری و هم در سرمایهداری، تقسیمبندی پنهان است، هرچند به روشهای متضاد.
به نظر می رسد برده ها خرج می کنند تمام ساعات کاری آنها برای ثروتمند کردن صاحبانشان کار می کنند، اما این گمراه کننده است، زیرا منابعی که صاحبان برای تغذیه و پوشاک آنها صرف می کنند، خودشان توسط کار برده تولید می شوند - چه مستقیماً یا از طریق بردگانی که محصولاتی را که مالک فروخته و برای خرید غذا استفاده می کند و تن پوش. در مقابل، در نظام سرمایه داری، کارگران رسماً به ازای هر ساعت کار خود دستمزد دریافت می کنند، اما در عمل آنها کالاها یا خدماتی را معادل آنچه در طول مدت دریافتی خود در حقوق خود دریافت می کنند، می سازند. بخش در طول روز، و در بقیه آنها برای رئیس سود تولید میکنند. اگر کارگری در طول یک روز هشت ساعته 400 دلار کالا تولید کند و فقط 200 دلار دستمزد دریافت کند، در واقع چهار ساعت برای خود کار کرده و چهار ساعت را برای کار بدون مزد از طرف رئیس صرف کرده است.
مارکس می گوید: استخراج این ساعتهای کار بدون مزد غیرارادی است، حتی اگر در سرمایهداری این ساعتها نه با اجبار مستقیم، مانند اشکال قبلی جامعه طبقاتی، بلکه با «اجبار خاموش» ضرورت اقتصادی استخراج شوند. اکثریت قریب به اتفاق افرادی که در طبقه کارگر متولد شده اند - یعنی اکثریت قریب به اتفاق جامعه - هیچ راه واقع بینانه ای برای امرار معاش ندارند جز اینکه ساعات کاری خود را به یک سرمایه دار بفروشند. این بدان معناست که برای گذاشتن غذا روی میز و پرداخت کرایه، هیچ انتخاب قابل قبولی ندارند جز اینکه یک قرارداد کاری امضا کنند که در آن موافقت میکنند تا بیشتر خودمختاری خود را برای هشت ساعت از هر روز رها کنند و سهم انبوهی را از آنچه به سرمایه دار تولید می کنند.
به تعبیر مارکس، کارگران تحت سرمایه داری «آزادی مضاعف» دارند – هم از نظر قانونی «آزاد» برای بستن قراردادهای کاری با هر سرمایه داری که آن را داشته باشد، و هم «آزاد» از هر گونه راه جایگزین برای تأمین مخارج زندگی. به عبارت دیگر، آنها مجبور به امضای قراردادهایی هستند که به آنها یک وضعیت فرعی می دهد.
سوسیالیست ها به دنبال تغییر آن از طریق نوعی مالکیت جمعی هستند. کسانی از ما که از اشکال دموکراتیک سوسیالیسم دفاع می کنیم، فکر می کنیم که کارگران و جوامع باید منابع تولیدی را کنترل کنند و با هم تصمیم بگیرند که چگونه از آنها استفاده کنند. بنابراین، برای مثال، آمازون، تجارتی که هانان به عنوان مثال از آن استفاده میکند، میتواند یا به تعاونی کارگری تبدیل شود یا توسط یک دولت دموکراتیک ملی شود، یا نمایندگان کارگران و ایالتها میتوانند آن را با هم در ترکیبی از این دو مدل اداره کنند. نکته از دیدگاه سوسیالیستی دموکراتیک این است که، در عبارتی که توسط نظریهپرداز سیاسی، مایکل والزر رایج شد، «آنچه همه را لمس میکند» باید «توسط همه تصمیمگیری شود».
به غیر از معدود ارجاعات اهانت آمیز به رژیم های استبدادی مانند کره شمالی - که به سختی مدلی است که هر سوسیالیستی در جامعه خود از آن حمایت می کند - تنها جمله ویدیویی که حتی این احتمال را تصدیق می کند که حرکت از فئودالیسم به سرمایه داری می تواند گامی به سوی چیزی باشد. بهتر از سرمایه داری (به جای مقصد نهایی اقتصادی بشریت) جایی است که او می گوید "سوسیالیسم روابط طبیعی انسانی ما را با کنترل دولتی جایگزین می کند." اما او به ما نمی گوید چرا افراد طبقه کارگر که به طور جمعی و دموکراتیک تصمیم می گیرند، برای مثال، چگونه صنعت حمل و نقل بسته باید کار کند، نسبت به کارگران انبار که از جف بزوس سفارش می دهند، «طبیعی» تر است.
چرا PragerU از تبادل آزاد ایده ها می ترسد؟
اگر هانان اذعان میکرد که هر یک از این انتقادات وجود دارد، ممکن است استدلال کند که اجبار در سکوت یک اجبار واقعی نیست و وظیفه نهادهای اجتماعی و سیاسی نیست که تضمین کنند که نیازهای همه برآورده میشوند، بلکه فقط از حقوق همه محافظت میکنند. او بارها و بارها از سرمایه داری به عنوان تنها سیستمی که به نظر او مبتنی بر «اجبار» نیست، تجلیل می کند.
این دفاع از پیشنهاد ضعیف هانان بیشتر می شود. اما باز هم صاف می شد. شرایط مادی که اجبار بی صدا را ایجاد می کند با اجبار مستقیم حفظ می شود. هر سیستم توزیع منابع کمیاب بر اجبار متکی است. نامه ای از IRS مبنی بر اینکه شما هنوز بدهکار مالیات هستید، یا نامه ای از یک دولت سوسیالیستی که به شما می گوید کسب و کار شما ملی شده است، مطمئناً حداقل یک تهدید ضمنی به زور را به همراه دارد - اما علامت "ممنوع از تجاوز" روی آن نیز وجود دارد. ملک شخصی. اجرای حقوق مالکیت بنا به تعریف استفاده از اجبار برای اطمینان از دسترسی برخی افراد و نه دیگران به منابع محدود است.
اگر او مایل بود با ایدههای نویسندگان و متفکران ضد سرمایهداری درگیر شود، هانان مجبور میشد توضیح دهد که چرا اجبار برای محافظت از احتکار ثروت بزوس، اجبار «واقعی» مانند ملی کردن آمازون نیست. جالب است که ببینیم او چگونه برای انجام این کار تلاش می کند.
اما او با این ایده ها درگیر نمی شود. در عوض، او فقط در مورد بازارها و اینکه چرا جامعه مدرن بهتر از فئودالیسم است صحبت می کند که در بحث های واقعی در مورد سرمایه داری و سوسیالیسم به طور کامل نقاط اختلاف را حذف می کند. بنابراین، برای مثال، او آمازون را به عنوان نمونه ای از چگونگی سودمندی مبادلات بازار برای هر دو طرف مطرح می کند. بزوس "جزئی ثروتمندتر" می شود، اما مصرف کنندگان چیزهای مورد نیاز خود را دریافت می کنند. در همین حال، کارگران آمازون به طور کامل در این تصویر ناپدید می شوند.
در واقع، نزدیکترین چیزی که هانان به وجود تمایزات طبقاتی در جوامع سرمایهداری اعتراف میکند - هرگز اهمیتی ندارد که از آن تمایزات دفاع کنیم - زمانی است که او از اقتصاددان جوزف شومپیتر نقل میکند که میگوید «دستاورد سرمایهداری» شامل فراهم کردن «جورابهای ابریشمی» نیست. ملکهها» اما در ارزانتر کردن آن جورابهای ابریشمی به اندازهای که آنها را در دسترس «دختران کارخانهای» قرار دهد.
یک بیننده با دقت ممکن است بپرسد: «صبر کنید، این در مورد دختران کارخانه چیست؟ این به نظر یک تقسیم طبقاتی است! چرا بیشتر در این مورد نمی گویی؟» اما این دقیقاً همان نوع مکالمهای است که مبلغان PragerU از انجام آن فریاد میزنند.
دانشگاههای واقعی، در بهترین حالت، دانشجویان را در معرض طیف گستردهای از دیدگاهها قرار میدهند و مهارتهای تفکر انتقادی آنها را تقویت میکنند تا بتوانند برای تصمیمگیری درباره آنچه که فکر میکنند، مجهزتر شوند. PragerU فقط علاقه دارد به مردم بگوید که چه فکری کنند.
اگر به «دختران کارخانه» و مشابههایشان در انبارهای حملونقل معاصر اجازه دهید خودشان فکر کنند، در نهایت، ممکن است وضعیت خود را زیر سوال ببرند. و کی میدونه کجا که می تواند منجر شود؟
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا