منبع: The Intercept
ماه گذشته، اولین ملت Tk'emlúps te Secwépemc یک گور دسته جمعی از 215 کودک را در محوطه یک مدرسه مسکونی سابق در بریتیش کلمبیا، کانادا کشف کرد.
این هفته در Intercepted: نائومی کلاین با دورین مانوئل، بازمانده مدرسه مسکونی و خواهرزادهاش کاناهوس مانوئل در مورد وحشت مدارس مسکونی و رابطه بین کودکان دزدیده شده و زمین دزدیده شده صحبت میکند. پدر دورین، جورج مانوئل، یکی از بازماندگان مدرسه مسکونی کاملوپس هندی بود، جایی که گورهای بدون علامت کودکان 3 ساله پیدا شد. پدر کاناهوس، آرتور مانوئل، نیز از بازماندگان مدرسه مسکونی کاملوپس بود. این گفتگوی بین نسلی عمیقاً به این موضوع میپردازد که چگونه شرارتهای مدرسه کاملوپس، و سایرین مانند آن، در طول یک قرن مانوئل، تجربهای که بسیاری از خانوادههای بومی به اشتراک گذاشتهاند، و مبارزه چند دههای خانواده مانوئل برای بازپسگیری زمینهای دزدیده شده، بازتاب یافته است.
هشدار: این قسمت حاوی جزئیات بسیار ناراحت کننده ای در مورد قتل، تجاوز و شکنجه کودکان است.
اگر دانش آموز سابق مدرسه مسکونی در مضیقه هستید، یا تحت تأثیر سیستم مدرسه مسکونی قرار گرفته اید و به کمک نیاز دارید، می توانید با خط بحران 24 ساعته مدارس مسکونی هند تماس بگیرید: 1-866-925-4419
پشتیبانی و منابع اضافی سلامت روان برای مردم بومی در دسترس است اینجا کلیک نمایید.
[معرفی موسیقی.]
نائومی کلین: به Intercepted خوش آمدید، من نائومی کلاین هستم، میزبان این قسمت ویژه.
اول، یک هشدار. این قسمت حاوی جزئیات بسیار ناراحت کننده ای در مورد قتل، تجاوز و شکنجه کودکان است. اگر بازمانده هستید و نیاز به صحبت دارید، اطلاعات تماس در یادداشت های نمایش وجود دارد.
من از قلمرو غیرقابل واگذاری ساحل سالیش در جایی که اکنون به عنوان بریتیش کلمبیا شناخته می شود با شما صحبت می کنم. سرزمینی که من در آن زندگی می کنم قلمرو سنتی قوم شیشاله است.
این نوع تصدیق زمین در کانادا آنقدر رایج است که به نوعی تشریفات بوروکراتیک تبدیل شده است. آنها تقریباً در ابتدای هر گردهمایی عمومی صحبت می شوند. آنها اولین کلمات در وب سایت دبستان پسرم هستند. آنها به امضای ایمیل مقامات دولتی و اساتید دانشگاه چسبانده شده اند.
و اغلب، این قدردانی ها از صمیم قلب است. اما به ندرت ما مهاجران به معنای واقعی آنها فکر می کنیم.
اگر ما در سرزمین بومی هستیم، و آن زمین ها واگذار نشده است، به این معنی است که آنها هرگز تحت جنگ یا معاهده فروخته یا تسلیم نشده اند. این بدان معناست که عنوان اصلی این سرزمین ها هنوز در اختیار ساکنان اصلی آنهاست. که این سوال را پیش میآورد: چرا من این را بیش از کلمات نمیپذیرم؟ چرا من به جای مالیات به دولت شیشاله به دولت های شهری، استانی و فدرال مالیات می پردازم؟
یک سوال نگرانکنندهتر ممکن است این باشد: چرا این زمین در اختیار من و خانوادهام بود؟ چه چیزی آن را از وجود ساکنان اصلی اش پاک کرد، آنها را به منطقه حفاظت شده و در بسیاری از موارد به خیابان ها منتقل کرد؟ مکانیسم دقیق تصرف زمین چه بود؟
هیچ پاسخی برای آن سوال وجود ندارد. هزارتویی از قوانین و احکام بسیاری از کارها را انجام داد، که به طور یکجانبه تصویب و به طور اجباری اجرا شد. اما این تمام چیزی نیست که طول کشید. و بخشی از پاسخ به این سوال که چگونه این زمین پاکسازی شد، تقریباً دو هفته پیش رسید، زمانی که در چند ساعت رانندگی، یک گور دسته جمعی کشف شد.
سی ان ان: این کشف حیرتانگیز است، و همینطور درد و رنج، اعضای جامعه را در بسیاری از مناطق کانادا متحیر میکند. بقایای 215 کودک -
WBUR: - بقایای او در یک گور دسته جمعی در یک مدرسه مسکونی سابق در بریتیش کلمبیا پیدا شد -
France 24: - پیدا شده در یک گور دسته جمعی در مدرسه بومی کاملوپس ملت را شوکه و غمگین کرد.
ما فهمیدیم که این قبر بدون علامت حاوی بقایای 215 کودک است که برخی از آنها 3 ساله هستند. این مدرسه در محوطه مدرسه ای سابق که توسط کلیسای کاتولیک اداره می شد، به نام مدرسه مسکونی کاملوپس هندی است. این موسسه بزرگی بود و دانشجویان بومی از سراسر استان و حتی فراتر از آن، از جمله از محل زندگی من، به آنجا فرستاده شدند.
دو هفته گذشت، اما فاش شدن اینکه گور دسته جمعی در مدرسه ای وجود دارد که تا دهه 1970 به خوبی کار می کرد، هنوز به طرز باورنکردنی خام و تکان دهنده است. واضح است: اینکه مدارس مسکونی مکان های خشن، پیچ در پیچ و شوم بودند، شوکه کننده نبود. کانادایی ها از قبل این را می دانستند زیرا بارها به ما گفته اند. یک شکایت دسته جمعی گسترده علیه دولت توسط 86,000 بازمانده از مدارس مسکونی به یک توافق حل و فصل خاتمه یافت - توافقی که شامل ایجاد کمیسیون حقیقت و آشتی در سال 2008 بود. در سال 2015، TRC گزارش نهایی خود را منتشر کرد.
یافته ها دلخراش بود و ما همه چیز را در مورد آن شنیدیم.
سناتور موری سینکلر: در طول مدت مأموریت ما، کمیسیون اظهارات بازماندگان را شنید، اسناد را جمع آوری کرد و برای ایجاد تعدادی فراخوان برای اقدام با هدف رسیدگی به خسارت وارده کار کرد. فراخوان ها برای اقدام حول یک چالش اصلی در جامعه کانادا متمرکز شده اند: عدم درک گسترده از شرایط ناعادلانه و خشونت آمیز که کانادا مدرن از آن بیرون آمده است، و اینکه چگونه میراث مدارس مسکونی بخشی از آن تاریخ و کشور امروز ما است. .
NK: ما در مورد کودکان بومی شنیدیم که از والدین خود جدا شده اند، از خواهر و برادر و خویشاوندان خود جدا شده اند، به دلیل صحبت به زبان آنها مورد ضرب و شتم و شلاق قرار گرفته اند. ما در مورد کشیشان و راهبههایی شنیدیم که به کودکان میگفتند مراسم، هنرهایشان، والدین، پدربزرگها و مادربزرگهایشان، روشهای شناخت آنها نه تنها اشتباه، بلکه شیطانی است و راهی مطمئن به سوی جهنم است.
گزارش TRC از بدنهای جوانی میگوید که توسط جیرههای غذایی در سطح گرسنگی ویران شدهاند. روزهای پر از کار یدی اجباری؛ بافتههای مو که در بدو ورود بریده شدهاند. لباس های نازک مدرسه برای زمستان های سرد کانادا کاملاً ناکافی است. این گزارش از سل و سایر بیماری های عفونی که در مدارس رخنه کرده اند، می گوید.
ما در مورد خشونت جنسی سیستماتیک - تجاوز - توسط کشیش ها، برادران کاتولیک و راهبه ها شنیدیم. یکی از مدارس، سنت آن در انتاریو، یک صندلی برقی با میل لنگ داشت.
حالا این اتفاق در چند گوشه تاریک که هیچ کس به آن نگاه نمی کرد، رخ نداد. این در مقیاس صنعتی انجام شد: 150,000 کودک بومی بیش از یک قرن و نیم از سیستم مدارس مسکونی کانادا عبور کردند. و این سیاست رسمی دولت بود: ثبت نام در مدارس در سال 1920 اجباری شد.
هنگامی که TRC آن گزارش نهایی را منتشر کرد، این تلاش عمدی کلیسا و دولت برای از بین بردن فرهنگ و انسجام گروهی مردم بومی را به عنوان "نسل کشی فرهنگی" توصیف کرد.
اما موری سینکلر، قاضی محترم بومی که ریاست TRC را بر عهده داشت، اصرار داشت که او واقعاً قادر به انجام وظیفه خود - یعنی کشف حقیقت کامل - نبوده است. در واقع، او فقط سطح را خراشیده بود.
خانم: یکی از جنبههای مدارس مسکونی که واقعاً برای من کاملاً تکاندهنده بود، داستانهایی بود که ما شروع کردیم به جمعآوری از کودکانی که در مدارس جان باختند - کودکانی که گاهی عمداً به دست دیگران مردند. آنجا بودند و به این تعداد زیاد. بازماندگان در طول مدتی که آنجا بودند درباره کودکانی صحبت کردند که ناگهان گم شدند. برخی از بازماندگان در مورد دفن شدن کودکان به تعداد زیاد در محل دفن دسته جمعی صحبت کردند.
NK: بازماندگان مدام این را می گفتند. مشکل اثباتش بود مأموریت TRC مستندسازی تخلفات در مدارس و ترسیم مسیری به سوی آشتی بود. این سازمان برای تحقیق در مورد قتل جمعی یا قتل از روی سهل انگاری کودکان تشکیل نشده بود و همچنین منابع مالی یا اختیارات قانونی برای چنین اقدامی را نداشت. با این حال، دقیقاً همان جایی است که شهادت بازماندگان منجر به جنایات علیه بشریت تحت پوشش آموزش و پرورش شد.
در سال 2009، یک سال پس از فعالیت کمیسیون، سینکلر و همکارانش 1.5 میلیون دلار درخواست کردند تا سرنخ های موجود در مورد وجود مکان های دفن دسته جمعی در محوطه مدرسه را دنبال کنند. دولت کانادا که در آن زمان توسط نخست وزیر استفان هارپر رهبری می شد، آنها را تعطیل کرد و فعالانه تصمیم گرفت جنایات کشور را مدفون نگه دارد.
این هم دوباره موری سینکلر:
خانم: ما هیچ انتظاری نداشتیم که این بخشی از کاری باشد که انجام میدادیم، بنابراین از دولت خواستیم تا به ما اجازه دهد تا تحقیقات کاملتری در مورد آن بخش از کار TRC انجام دهیم تا آن را از طرف بازماندگان بررسی کنیم. و عموم مردم کانادا ما پیشنهادی ارائه کردیم، چون در حیطه وظایف ما نبود و درخواست کردیم که بودجه آن توسط دولت تامین شود. و این درخواست رد شد. و بنابراین، تا حد زیادی، ما آنچه را که میتوانستیم انجام دادیم، اما چیزی که باید انجام میدادیم و آنچه که باید بررسی میکردیم، نزدیک نبود.
NK: جلد چهارم گزارش نهایی TRC با عنوان "کودکان گم شده و دفن های بی نام" است و حاوی سوالات بسیار بیشتری است تا پاسخ. به این دلیل که تعداد زیادی از کودکان در داخل این مؤسسات جان خود را از دست دادند - با نرخی چند برابر در خارج از آنها - که دستورات مذهبی که آنها را اداره می کردند، شمارش رسمی را متوقف کردند، که این بیانگر نهایت تحقیر آنها از زندگی بومی بود. TRC توانست 4,100 کودک را که در حین تحصیل در مدارس جان خود را از دست داده اند شناسایی کند، اما سینکلر اکنون تخمین می زند که تعداد واقعی می تواند 15,000 باشد - یا حتی بیشتر.
TRC که قادر به کشف حقیقت کامل نیست - که به هر حال، هدف کمیسیون حقیقت است - خواستار بررسی کامل مکانهای تدفین بالقوه و همچنین تلاشهایی برای شناسایی بقایای جنازه شد. و از فرامین دینی و همه شاخه های حکومتی خواست تا سوابق خود را در رابطه با این مرگ ها از بین ببرند.
جاستین ترودو زمانی که در سال 2015 به قدرت رسید، قول داد که عدالت برای ملل اول را اولویت اصلی دولت خود قرار دهد. و هنگامی که از بازماندگان مدارس مسکونی عذرخواهی کرد، گریست:
نخست وزیر جاستین ترودو: از طرف دولت کانادا و همه کانادایی ها، این باری است که دیگر مجبور نیستید به تنهایی آن را به دوش بکشید.
NK: و با این حال، در شش سال پس از گزارش TRC - سالهایی که لیبرالهای ترودو در قدرت مستمر بودند - تنها 10 مورد از 94 فراخوان آن برای اقدام تکمیل شده است و عملاً هیچ اقدامی برای کشف حقیقت این کودکان گمشده انجام نشده است. : چند نفر، کجا هستند، چه کسانی بودند و چگونه مردند.
در آن شرایط عذاب آور بود که برخی از جوامع بومی اوضاع را به دست گرفتند. ملت اول tk'emlúps te Secwépemc خسته از انتظار، کارشناسانی را در رادارهای نفوذی به زمین برای بررسی زمین های اطراف مدرسه مسکونی سابق Kamloops استخدام کرد. به این ترتیب بود که شواهدی از بقایای آن 215 کودک پیدا کرد. جستجوی این ملک ادامه دارد، به این معنی که ممکن است اکتشافات مخوف بیشتری در انبار وجود داشته باشد.
و نه تنها در این یک جامعه در بریتیش کلمبیا: با سرازیر شدن بودجه فدرال، سایر ملل اول جستجوهای خود را آغاز کردهاند. به هر حال، مدرسه Kamloops تنها یکی از 139 مدرسه مسکونی بود که توسط TRC مورد بررسی قرار گرفت، و موری سینکلر میگوید که در واقع 1,300 موسسه در سراسر کشور وجود دارد که بسیاری از آنها به صورت خصوصی اداره میشوند.
این هم سینکلر دوباره:
خانم: ما می دانیم که احتمالاً سایت های زیادی مشابه Kamloops وجود دارد که قرار است در آینده آشکار شوند. و ما باید خود را برای آن آماده کنیم. کسانی که بازماندگان مدارس مسکونی هستند، از جمله بازماندگان بین نسلی، باید بدانند که این شواهد برای در دسترس قرار دادن کانادا مهم است تا کانادا بتواند بزرگی کارهایی را که انجام داده اند و در چه چیزی مشارکت داشته اند، درک کند.
از زمانی که افشای آنچه در کاملوپس کشف شد، اکنون ده ها و نه صدها نفر از بازماندگان غرق در تماس تلفنی با من شده اند. آنها اغلب با من تماس می گرفتند که فقط گریه کنند، فقط برای اینکه به ما بگویند: «به شما گفتم. من به شما گفتم که این اتفاق افتاده است. و اکنون ما شروع به دیدن آن کرده ایم.» و در صدای آنها نه تنها درد و ناراحتی را می شنوم، بلکه خشمی را نیز می شنوم که از این واقعیت که هیچ کس آنها را هنگام گفتن آن داستان ها باور نمی کرد، احساس می کردند.
NK: این غم در سراسر کانادا ظاهر می شود، این کشوری که در صدر بسیاری از ملل اول قرار دارد. این ناراحتی را میتوان در مراسمی در شهرها، شهرکها و مناطق ذخیرهسازی [صدای یک دایره نوازندگی دستهجمعی]، در یک دایره نوازندگی دستهجمعی که در مرز کانادا و ایالات متحده برگزار میشود شنید. [صدای بوق بوق] در کاروان هایی که از کنار مدرسه کملوپس می رانند، بوق می زنند. آن را میتوان در کوههای خرسهای عروسکی، گلها و در ردیفهایی از کفشهای ریز که در مقابل خانههای دولتی و در مکانهای مدارس مسکونی سابق ردیف شدهاند، مشاهده کرد.
و خشم فراوان است. دولت ترودو و واتیکان نیز زیر آتش است.
پیش از تعطیلات آخر هفته اول ژوئیه، #CancelCanadaDay پرطرفدار بوده است. و صدها استاد در دانشگاه رایرسون تورنتو، که به نام معمار کلیدی سیستم مدارس مسکونی نامگذاری شدهاند، شروع به معرفی موسسه خود به عنوان دانشگاه X کردهاند. هفته گذشته، معترضان بنای یادبود رایرسون را روی زمین کشیدند و سر مجسمه روی چوبی در محاصره بومی به نام 1 Land Back Lane ظاهر شد.
به طور خلاصه، کانادا - خوب، خوش خیم، خود راضی - دچار بحران هویت شده است. همانطور که باید.
استیو پیکین [دستور کار]: اگر کانادا می توانست به میراث غم انگیز مدارس مسکونی بومی در این کشور نگاه کند، این به وضوح دیگر درست نیست.
NK: سوال این است: چقدر عمیق خواهد شد؟
در طول این هفته های دست دادن، موضوعی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، «چرا؟» است.
چرا دولت و کلیسا در این دستگاههایی که برای شکستن روحیه و از بین بردن هویت 150,000 کودک طراحی شده بودند، همکاری کردند؟ آن ظلم چه خدمتی کرد؟
پاسخ سطحی غیر قابل اعتراض است. به قول ننگین نخست وزیر سابق کانادا، جان مکدونالد، نقش مدرسه مسکونی این بود که سرخپوستان را از کودک بیرون بیاورد.
پدر کاریون، یکی از مدیران اولیه مدرسه مسکونی کاملوپس هندی، قطعاً آن یادداشت را دریافت کرده است. او نوشت: «ما دائماً هدفی را که دولت در نظر دارد در برابر ذهن دانشآموزان نگه میداریم... که عبارت است از متمدن کردن سرخپوستان و تبدیل آنها به اعضای خوب، مفید و قانونمند جامعه».
اما آیا تمام ماجرا همین است؟ آیا همه این خشونت ها واقعاً از این ایده سرچشمه می گیرد که مردم بومی برای نجات جان خود باید «متمدن» شوند؟ یا آن نژادپرستی، آن برتری سفیدپوستان، هدف دیگری را نیز دنبال می کرد؟
یک جمله در گزارش چند جلدی کمیسیون حقیقت و آشتی وجود دارد که پاسخی را ارائه می دهد - توضیحی برای عمیق تر "چرا؟" پشت این مدارس شوم
در این بیانیه آمده است: "دولت کانادا این سیاست نسل کشی فرهنگی را دنبال کرد زیرا می خواست خود را از تعهدات قانونی و مالی خود در قبال بومیان خلاص کند و بر سرزمین و منابع آنها کنترل داشته باشد."
به عبارت دیگر، ما به همان جایی که شروع کردیم بازگشتیم: با زمین.
این فقط مربوط به این نبود که یک فرهنگ خود را برتر از فرهنگ دیگر میپندارد و راههای خود را از طریق بیرحمی تحمیل میکند - اگرچه قطعاً درباره آن نیز بود. در زیر آن منطق برتری طلبانه، همه چیز در مورد زمین نیز بود. درباره تلاش پرشور مهاجران اروپایی برای به دست آوردن کنترل بر زمین هایی که غنی از فلزات گرانبها بودند که می خواستند استخراج کنند و درختان سودآوری که می خواستند از بین بروند و خاک حاصلخیزی که می خواستند کشاورزی کنند. زمین هایی که حداقل در بریتیش کلمبیا هرگز واگذار نشده بود. اراضی که در سایر نقاط کشور مشمول معاهداتی بودند که بر سر تقسیم قلمرو با شهرک نشینان توافق داشتند نه اینکه آن را برای توسعه و استخراج بی حد و حصر تسلیم کنند.
و یکی از راههای به دست آوردن کنترل بر زمینهایی که توسط افراد دیگر اشغال شده است، درهم شکستن ساختارهای اجتماعی و خانوادگی آن مردم است - بیگانگی آنها از زبانها، فرهنگها و دانش سنتیشان، که همگی کاملاً مبتنی بر زمین هستند. اوه، و راه دیگر - شاید موثرترین راه برای انجام کار - خشونت جنسی است. زیرا هیچ چیز شرم، تروما و سوء مصرف مواد را به طور مؤثرتری گسترش نمی دهد. و این مدارس نسل به نسل معادن تجاوز جنسی بودند.
راه دیگری برای تفکر در مورد آن این است: شکنجه در مدارس سادیسم به خاطر خودش نبود، بلکه سادیسم در خدمت هدفی گسترده تر و بسیار سودآور بود - سرقت زمین در مقیاس بزرگ. مدارس موثرتر از هر بلدوزری زمین را پاکسازی کردند.
این همان چیزی است که می خواهم در ادامه برنامه با دو مهمان خارق العاده درباره آن صحبت کنم: رابطه بین کودکان دزدیده شده و زمین های دزدیده شده، بین گورهای دسته جمعی بدون علامت و دروغ استعماری زمین های خالی.
اینها موضوعات گسترده ای هستند، بنابراین برای اینکه آنها را به مقیاس انسانی برسانیم، می خواهیم از دریچه یک خانواده Secwepemc به آنها نگاه کنیم، اولین ملتی که گور دسته جمعی در قلمرو آنها پیدا شد - خانواده ای که اعضای آن مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. چندین نسل، توسط مدرسه مسکونی Kamloops هند. با این حال، خانواده ای در خط مقدم مبارزه برای تعیین سرنوشت بومیان و دفاع از زمین، در کانادا و در سطح بین المللی: خانواده افسانه ای مانوئل.
پیشینه: جورج مانوئل قبل از مرگش در سال 1989 به تأسیس جنبش مدرن حقوق بومیان کمک کرد و اتحادهای بین المللی را از گرینلند تا گواتمالا ایجاد کرد. او به عنوان رئیس ملی اخوان ملی سرخپوستان (اکنون مجمع ملل اول) انتخاب شد، او رئیس اتحادیه سران هندی پیش از میلاد مسیح بود و رئیس موسس شورای جهانی مردمان بومی بود. او کتاب برجسته "جهان چهارم" را نوشت و چندین بار نامزد جایزه صلح نوبل شد. جورج مانوئل همچنین یکی از بازماندگان مدرسه مسکونی کاملوپس بود.
پسر او، آرتور مانوئل، روشنفکر و استراتژیست برجسته ای بود که دو متن کلیدی را نوشت که نقش نقشه راه استعمار زدایی را دارند: «کانادای ناآرام» که در سال 2015 منتشر شد و «مانیفست آشتی: بازیابی زمین، بازسازی اقتصاد». من مفتخر بودم که مقدمه هر دوی این کتابها را بنویسم و در موارد متعددی از کارهای حقوقی خلاقانه آرتور گزارش دادم. آرتور در سال 2017 به طور ناگهانی و نابهنگام درگذشت. او مانند پدر و دو خواهر و برادرش یکی از بازماندگان مدرسه مسکونی کاملوپس بود.
اگرچه جورج و آرتور شناخته شده ترین افراد هستند، اما آنها بخشی از خانواده بزرگتری از هنرمندان، نویسندگان، شفا دهندگان و مدافعان زمین بودند که همگی با این اصل اصلی متحد شده بودند که مالکیت زمین بومی غیرقابل مذاکره است - و عدالت واقعی تنها زمانی حاصل خواهد شد که کشورهای ساکن شروع به بازگرداندن مقادیر زیادی از زمین به حوزه قضایی بومی می کنند.
دو نفر از حاملان آن میراث امروز با من هستند: دورین مانوئل، دختر جورج، یک فیلمساز برنده جوایز، مربی، و هنرمند با استعدادی است که در حال حاضر به عنوان مدیر مرکز فیلم و انیمیشن Bosa در دانشگاه کاپیلانو مشغول به کار است. او همچنین یکی از بازماندگان مدرسه مسکونی پورت آلبرنی است.
کاناهوس مانوئل، دختر آرتور، یک مدافع زمین Secwepemc و یکی از بنیانگذاران Tiny House Warriors است، یک جنبش مردمی که خانههای کوچک انرژی خورشیدی را روی چرخها ساخته و آنها را در مسیر پروژه توسعه خط لوله نفت Trans Mountain قرار داده است. او و دو خواهرش در حال حاضر به دلیل کار دفاع از زمین محاکمه می شوند. محاکمه آنها یادآوری است که حتی در شرایطی که سیاستمداران برای جنایات مدارس مسکونی عذرخواهی می کنند، جرم زمینه ای سرقت زمین های بیگانه تاریخ نیست. این یک جنایت در حال پیشرفت است.
برای شروع، دورین بخشی از زندگی نامه پدرش را در مورد مدرسه کاملوپس می خواند، «از برادری تا ملت».
دورین مانوئل: برای مانوئل نه ساله، مبارزه شخصی با دنیای بیرون چند ماه بعد شروع شد، زمانی که یک کامیون حمل گاو به انبار رفت و مامور هندی فهرست اسامی کودکانی را که قرار بود به کاملوپس فرستاده شوند، صدا کرد. مدرسه مسکونی نام جورج مانوئل در این لیست بود. نزدیک بود او را به چیزی که بعدها «آزمایشگاه و خط تولید سیستم استعماری» نامید انداخته شود.
ورود کامیون یک لحظه دردناک برای کل جامعه بود. یک زن Secwepemc که تقریباً همزمان با مانوئل در مدرسه تحصیل می کرد، به یاد می آورد که بسیاری از بچه های کوچکتر ترک اجباری خود را به عنوان تنبیهی برای کار اشتباهی می دانستند.
مدرسه کاملوپس توسط کاتولیک ها اداره می شد که خواهران سنت آن از طرف دختران کمک می کردند. انحصار آنها بر Secwepemc تا دهه 1960 ادامه داشت و همانطور که مانوئل می دید این بزرگترین هدیه ای بود که Dominion of Canada به کلیسا داده بود.
در سالهای بعد، او به مردم بومی پیشنهاد داد که علیه واتیکان به دلیل آزار نسلهای کودکان هندی که از دست کشیشها، برادران کاتولیک و راهبهها متحمل شدهاند، شکایت دستهجمعی به راه بیندازند. این سوء استفاده شامل رژیم غذایی نامناسب، تجویز زبان هندی، کار اجباری و نظم و انضباط به سبک نظامی بود که با ضرب و شتم اعمال می شد.
یکی از دانشآموزان مدرسه کاملوپس به یاد میآورد که به نظر میرسید تمام هدف این مؤسسه این بود که غرور خود را به عنوان سرخپوستان در هم بشکنند. مانوئل به یاد می آورد که زمان زیادی برای یادگیری واقعی صرف شده بود که پس از دو سال در مدرسه، به سختی توانست نام خود را بنویسد. آنچه او و بسیاری دیگر از دانشآموزان به وضوح و دردناکتر در مورد مدرسه به یاد میآورند، کار سختی نبود که گاهی با ضرب و شتم تحریک میشد، بلکه گرسنگی بود. همانطور که مانوئل می گوید: «گرسنگی اولین و آخرین چیزی است که می توانم در مورد آن مدرسه به خاطر بیاورم. نه فقط من هر دانشجوی هندی بوی گرسنگی می داد.»
دورین مانوئل و کاناهوس مانوئل در مورد وحشت مدرسه مسکونی کاملوپس هندی و سایر موارد مشابه، و رابطه بین کودکان دزدیده شده و زمین دزدیده شده
NK: ممنون دورین
دورین مانوئل، کاناهوس مانوئل، به Intercepted خوش آمدید و از شما برای صحبت با من در چنین زمان سختی متشکرم.
دورین، میخواهم با درخواست از شما شروع کنم که هر آنچه را که در مورد مدرسه کاملوپس و فضایی که در زندگی شما اشغال کرده بود، در میان بگذارید.
DM: اولین خاطره من از آن مدرسه، دیدار برادران و خواهران بزرگترم در آن مدرسه با مادرم بود.
درک این نکته مهم است که در زمان پدرم، او برخلاف میل خود و برخلاف میل خانواده اش به آنجا برده شد، و در زمان برادران و خواهران بزرگترم، و در زمان من، ما را به دلیل همسان سازی که قبلاً انجام داده بود، به آنجا بردند. اتفاق افتاد می دانید، مادر و پدر من هر دو در مدارسی که در آن بودند شکنجه شدند. و آنها می دانستند که چقدر بد هستند. و با این حال ما را به آنجا بردند.
تا حدودی به این دلیل بود که ما گرسنگی میکشیدیم. غذای کافی در خانه وجود نداشت. یادم میآید که غذای مرغ میخوردم، این تنها چیزی بود که باید میخوردم، در تمام طول روز، برای روزها. و دلیلش نبود غذا بود. ما جوجه ها را خورده بودیم و دیگر چیزی برای خوردن نبود. و این گرسنگی ناشی از تمام قوانینی بود که استعمارگران بر سر ما وضع می کردند. ما اجازه شکار یا ماهیگیری نداشتیم. بنابراین هیچ غذایی برای خوردن وجود نداشت، حتی اگر غذا در بوتهها بود و اگر اجازه داشتیم، میتوانستیم هر زمانی برویم و آن را بگیریم. در غیر این صورت، اگر تلاش میکردیم، پدر و مادرم به زندان میرفتند و ما به هر حال به مدرسه مسکونی میرفتیم.
بنابراین به یاد میآورم که با برادران و خواهرانم در آنجا ملاقات کردم، و این مانند ملاقات با کسی در زندان بود، رفتاری که با مادرم و من در آنجا که ما را به آنجا آوردند، و نظارت بر ملاقات انجام شد. و بعد رفتیم. و وقتی از آنجا بیرون آمدند، با زمانی که وارد شدند متفاوت بودند. و طبق تجربه من، وقتی من رفتم، برادرم آرتور در واقع به من یاد داد که چگونه بجنگم. او با مشت و لگد به من یاد داد و من 8 ساله بودم. و او به من درس مبارزه می داد. و واقعاً، این یکی از چیزهایی بود که به من کمک کرد در آنجا زنده بمانم، زیرا یکی از اولین برخوردهایی که داشتم این بود که توسط یکی از دخترها پریدم. و به دلیل آموزه های او بود که توانستم به عنوان یک کودک 8 ساله از پس زندگی خودم برآیم.
می دانید، ما همیشه در مورد قبرها صحبت کرده ایم. در واقع، این اساس یکی از اولین فیلم های من، «این دیوارها» است. من دیدی داشتم که فکر می کردم یک تجربه واقعی واقعی است، اما هر چه بیشتر در مورد آن فکر می کردم، متوجه شدم که اینطور نیست. داشتم از راهروی مدرسه مسکونی، آن مدرسه مسکونی با یک بزرگتر بالا می رفتم، و او به دیواری رسید و آن را لمس کرد و گفت: "فکر می کنم این همان دیواری است که آنها در آن دفن شده اند." و منظور او نوزادان، کودکان و نوزادان مدرسه بود.
بنابراین به مدرسه رفتم و در راهروها به دنبال همان راهرو گشتم، و راهرو را پیدا کردم اما نتوانستم دیوار را پیدا کنم، بنابراین آن را متوجه نشدم. اما بعد یک کابوس دیدم که خیلی واقعی بود. من این دو مورد را به یک فیلم کوتاه به نام «این دیوارها» تبدیل کردم و درباره نوزادان کشته شده و گم شده است.
گریس داو در نقش مری [از «این دیوارها»]: من بچه ها را دیدم.
آندره آ منارد در نقش کلر [از «این دیوارها»]: چی؟ چی گفتی؟
جی دی: من بچه ها را دیدم. در دیوارها. [گریه هیستریک.]
NK: دورین، من اخیراً آن فیلم را تماشا کردم. خیلی دلخراشه و البته موری سینکلر، رئیس کمیسیون حقیقت و آشتی، اخیراً در بیانیه خود در مورد چگونگی شنیدن آنها در مورد نوزادان صحبت کرده است.
خانم: به ما گفتند که برخی از بازماندگان در مورد نوزادانی که از دختران خردسال در مدارس مسکونی به دنیا آمدهاند و پدرشان کشیشها بودهاند، صحبت میکنند.
NK: من نمی دانم آیا شما معتقدید که ما هنوز بدترین را نشنیده ایم؟
DM: نه، نه، شما هنوز بدترین را نشنیده اید. مادرم به مدرسه مسکونی در کرنبروک رفت. و او از نزدیک شاهد کشته شدن دوست نزدیکش توسط یک راهبه بود. راهبه آن دختر کوچک را مانند یک عروسک پارچه ای از پله ها پایین انداخت و گردنش شکست.
در همان مدرسه، دختران هرگز نمی خواستند به تیمارستان بروند، آنها هرگز نمی خواستند بیمار باشند. چون اگر مریض بودی و وارد آنجا می شدی، آنجا مورد تجاوز قرار می گرفتی. کشیش ها هر شب یکی یکی پیش دخترها می رفتند و به تک تک آنها تجاوز می کردند. مادرم در آنجا مورد تجاوز قرار گرفت و او شاهد تجاوز به دوستانش در آنجا بود. و یکی از آن زنان باردار شد. و بعد او را از مدرسه بیرون کردند، او را فاحشه نامیدند.
من در آنجا واتربرد شده بودم. من را زیر آب نگه داشتند تا اینکه از هوش رفتم. من 8 ساله بودم. خب، دلیل این که با من این کار را کردند این بود که تختم را خیس کردم. تختم را خیس کردم چون ترسیده بودم. مجبور شدم برای زندگیم بجنگم. من بچه کوچکی بودم، ترسیده بودم، نمی دانستم چه خبر است. نمی دانستم چرا پدر مرا آنجا رها کرد. نمیدونستم مامان کجاست بنابراین هر شب تختم را خیس می کنم.
چیزهایی در حمام پیش می رفت که من در مورد آن شنیدم، مثل اینکه دخترانی در آنجا مورد تجاوز قرار گرفتند، اتفاقات مختلفی برای دختران رخ می داد، اگر نصف شب بیدار می شدی تا به دستشویی بروی. بنابراین من نمی خواستم به آنجا بروم. و من نکردم. و برای خیس کردن تختم شروع کردند به بستن من. و زمانی که این کار موثر نبود، به سمت مجازاتهای خشنتر و سختتر رفت، تا اینکه به آن رسید - فقط ناامیدی محض، زیرا آنها فکر میکردند که میتوانند آن را از من دور کنند، رفتار متفاوتی از من نشان دهند.
و این تاریخ من است. و این فقط یک تجربه از خودم بود که تحمل کردم. و، می دانید، چیزهایی که مادر و پدرم در مورد آنها صحبت کردند، داستان هایی که شنیده ام... من با مردی در ونکوور اینجا مصاحبه کردم و او به من گفت که او یکی از بچه هایی بود که بچه ها، او و دو پسر دیگر را دفن کرد. ، که وقتی بچه ای در آن مدرسه می میرد، شب ها که همه خواب بودند، باید برود و جسد را بپیچد. و این دو پسر دیگر، که نوجوانان جوانی بودند، باید جسد را بیرون می آوردند، قبر می کردند و در قبر می گذاشتند. و او این خاطره را با خود حمل می کند که چند کودک مجبور شد این کار را انجام دهد تا آنها کشته شوند.
و گرسنگی بود. مامانم به من گفت که مشغول آشپزی است. و صبحها خیلی زود پایین میرفت تا سعی کند تا جایی که ممکن است قبل از پختن بلغور جو دوسر آن را بچیند. حتی وقتی رفتم همینطور بود. آنها بیشترین دقت را نکردند. در آن ساختمانها موشها و موشها بودند و سرتاسر غذا میگفتند، و این همان غذایی است که ما میگرفتیم. و اگر فرنی خود را، یک پیمانه فرنی خود را هر روز صبح نمی خوردیم، آن را برای ناهار ذخیره می کردند. و اینکه باید ناهار بخوریم. اگر همه را در ناهار تمام نمیکردیم، آن را برای شام میخوردیم. و همینطور ادامه پیدا می کرد. بنابراین، می دانید، انتخاب های شما چیست؟ آن را بخور یا گرسنگی بکش.
NK: کاناهوس، می خواهم شما را وارد این گفتگو کنم.
این ساختمان عظیم آجری قرمز در قلمرو شما، در قلمرو Secwepemc بود، و من امیدوار بودم که بتوانید در مورد اینکه چگونه به نسل شما و فضایی که ساختمان در زندگی و تخیل شما اشغال کرده بود، توضیح دهید و بدانید که با پدرتان چه کرد. و پدربزرگ و بسیاری دیگر.
کاناهوس مانوئل: این ساختمان آجری یک ساختمان آجری عظیم است که امروزه فضای زیادی را در شهر کملوپس اشغال کرده است. بنابراین وقتی بچهای بزرگ میشدیم، همیشه به نزدیکترین شهر، که کاملوپس بود، رفت و آمد میکردیم، و همیشه آن ساختمان آجری را میدیدیم، و میدانستیم که مدرسه مسکونی کملوپس هندی است. ما می دانستیم که پدرمان در مدرسه مسکونی کاملوپس هندی درس می خواند. و ما می دانستیم که پدربزرگ و مادربزرگ ما نیز در آن شرکت داشتند. و این تنها مدرسه نبود. اما این همان چیزی بود که هر روز، یا تقریباً هر روز، یا هر بار که در آن منطقه رفت و آمد می کردیم، می دیدیم.
و مدرسه، زمانی که تشکیل شد، فقط Secwepemc نبود، فقط مردم بومی منطقه ما نبودند، اوکاناگان بودند، Stellat'en بودند، Tsilhqot?in بودند، شام. این همه کشورهای اطراف و حتی جاهای دیگر در سراسر کانادا بود که کودکان مجبور به رفتن بودند. بنابراین ما را بسیار تحت تأثیر قرار داده است، و فقط بصری اینکه باید هر روز آن را ببینیم، به صورت روزانه بر ما تأثیر می گذارد.
من چهار نفر از فرزندانم را خارج از آن سیستم بزرگ کردم و آنها را در هیچ نوع سیستم مدرسه دولتی قرار ندادم زیرا احساس می کردم که هر سیستم مدرسه دولتی به مدرسه مسکونی پیوند دارد زیرا راهی برای تلقین روش ها و ارزش های استعماری بود. آموزش به کودکان، و من هرگز نمی خواستم فرزندانم را به این سمت سوق دهم.
DM: بنابراین، آن مدارس، کارهای مختلفی انجام دادند، مانند حتی بدون سوء استفاده، نهادینه کردن نسل های کامل یک ملت از مردم. یعنی شکستن و حذف نظام خانواده ما. و، می دانید، شما می توانید سیستم خانواده ما را با هر سیستم خانواده دیگری مقایسه کنید، همین طور بود. اینجاست که یاد گرفتیم چگونه از یکدیگر مراقبت کنیم، چگونه پدر و مادر باشیم، چگونه عشق بورزیم، چگونه مرزهای سالم بسازیم، چگونه جهان را بفهمیم، و سپس فرهنگ و زبان ما را حذف کردند و شرم فرهنگی را جایگزین آن کردند. و همه چیزهای منفی که در مدرسه به ما گفته شد مانند ما احمق، فاحشه، هیچ فایده ای ندارد، تنبل. اینها پیامهای روزمرهای است که ما دریافت میکنیم، به جای این که «تو دوستداشتنی هستی، مهربانی، تو فوقالعادهای، میتوانی هر کاری را که بخواهی در این دنیا انجام دهی». پیام هایی که بچه های سفید پوست دریافت می کردند کاملاً بر خلاف پیام هایی بود که ما دریافت می کردیم.
و وقتی بچه ها را اینطور تربیت می کنی، از مدرسه بیرون می آیند و آثارش را می بینی. می دانید، من خودم، بسیاری از ما در خانواده، با سوء مصرف مواد دست و پنجه نرم می کردیم. و ما دورهای را در زندگی جوانتر گذراندیم که در آن واقعاً، واقعاً به سختی تلاش کردیم تا آن پیام را بشکنیم. و سپس آنچه اتفاق می افتد این است که شما به یک کمال گرا معتاد به کار تبدیل می شوید و تا حد مرگ خود را به کار می بندید. بنابراین در خانواده ما هیچ کس بیش از 67 سال زندگی نمی کند. مردن خیلی جوان است. هیچ کس بالای 67 سال زندگی نمی کند.
NK: کاناهوس، آیا با صحبت کردن در مورد برخی از آسیب های بین نسلی که به شما منتقل می شود، احساس راحتی می کنید؟ ما همیشه این جمله را می شنویم. اما گاهی این نوع زبان بالینی کلمات را از معنا میکشد. در واقع بودن در جامعه ای که در آن تعداد زیادی از بزرگسالان به آن مدارس رفته اند و با آن سوء استفاده بزرگ شده اند و با آن سیستم های شرمساری و جدایی بزرگ شده اند، به چه معناست؟
کیلومتر: یکی از چیزهایی که برای ما بسیار مهم است، درست همانطور که خانواده مانوئل ما نیز، این است که در مورد آسیبی که از آن مدرسه می آید، آسیب جنسی، آزار و اذیت، صحبت کنیم، همانطور که عمه ام دورین در مورد آن صحبت می کرد. اما بسیاری از کودکانی که به مدارس رفتند مورد آزار جنسی قرار گرفتند: پسرها مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند، دختران مورد تجاوز قرار گرفتند و اینها چیزهایی هستند که ما واقعاً باید در مورد آنها صحبت کنیم تا شفا پیدا کنیم. ما باید در مورد سوء استفاده صحبت کنیم، باید سوء استفاده کنندگان را افشا کنیم تا این اتفاقات برای خانواده ما رخ ندهد.
[کلمات در Secwepemc.] من نمی توانم به زبان خود صحبت کنم، می توانم کلمات را بگویم، اما این تأثیری است که آنقدر در روح من تأثیر می گذارد که می خواهم به زبانم آنقدر بد صحبت کنم و به زبان استعمارگرانمان صحبت می کنم. از دشمنی که هنوز بر ما نسل کشی می کند. و آوازها و رقص های ما، یکی از چیزهایی که از ما بریده بودند، نمی خواستند ما بخوانیم. آنها نمیخواستند ما برقصیم، و حتی تا به امروز، که ما آهنگها و رقصهای Secwepemc خود را احیا میکنیم و به زنان میگوییم: «بیا، با ما برقص! ما اکنون این رقص ها و آهنگ ها را می دانیم،» [آهنگ Secwepemc بی سر و صدا پخش می شود]، حتی برخی از زنانی که به مدرسه مسکونی رفتند یا آن مردانی که به مدرسه مسکونی رفتند، هنوز خیلی سخت است. آنها می خواهند خیلی سخت برقصند، اما نمی توانند. این ترس است. و این همان چیزی است که به مردم ما زدند.
و این نسل، و نسل من، و بهعنوان دختر کسی که بازمانده مدرسههای مسکونی بود، اما به یک رهبر بومی قوی و قدرتمند برای ملت ما - برای سرزمین ما - تبدیل شد و همیشه آن را به سرزمین وصل میکرد، و فکر میکنم این بزرگترین بخشی است که به بهبودی من و نسل من کمک کرده است، فقط شنیدن سخنان پدربزرگم است.
جورج مانوئل: قدرت هایی را که دارید گسترش دهید. به ما نشان دهید که می توانیم حقوق ماهیگیری خود را کنترل کنیم، به ما نشان دهید که می توانیم حقوق شکار خود را کنترل کنیم، به ما نشان دهید که می توانیم آموزش را کنترل کنیم، به ما نشان دهید که می توانیم از طریق نهاد سیاسی خود کل سرنوشت خود را کنترل کنیم.
کیلومتر: و پدرم:
آرتور مانوئل: وقتی به طور سیستماتیک فقیر می شویم، نمی توانیم بگوییم که بخشی از کانادا هستیم، زیرا آنها نمی دانند که ما مالک سرزمین خود، قلمرو خود هستیم.
کیلومتر: وقتی خانواده ما از زمین دفاع می کنند چه احساسی دارند و چه فکر می کنند، این به ما قدرت می دهد. به ما قدرت می دهد. چیزی که به ما قدرت بیشتری نسبت به افراد بعدی که با آن سوء استفاده و آن آسیبها و اثرات بین نسلی دست و پنجه نرم میکنند، زمانی است که میتوانیم بایستیم و مقابله کنیم.
و ما می دانیم که کانادا سوء استفاده کننده است. این بزرگترین سوء استفاده کننده است که حتی خانواده های ما را مجبور به ورود به این مدارس می کند. بیایید آن را افشا کنیم. بیایید انگشت خود را به سمت آنها بگیریم و بگوییم: «نه، این سیاستها، این قوانین، اینها همه غیرقانونی است، قدیمی است، اینها نقض حقوق بشر است. و راه حل چیست؟ خوب، شما ما را از زمین جدا کردید تا ما را در آن مدارس قرار دهید. از همین رو. شما ما را از زمین ما دریدید. فرهنگ ما از آنجا می آید. شما ما را از زمین ما دریدید. زبان ما از آنجا می آید، سیستم های خانوادگی ما از آنجا می آید.»
و بنابراین، این سرزمینی است که ما باید به تمرکز روی آن ادامه دهیم، این همان چیزی است که تمام فجایع ناشی از آن مدرسه مسکونی را التیام می بخشد، بازگشت به زمین، با جنگیدن برای زمین، زیرا زمین چه چیزی همه چیز را برای ما زنده می کند زمانی که زمین خود را داشته باشیم، پایگاه زمینی کافی برای تمرین فرهنگ و زبان خود داریم.
NK: خشم زیادی متوجه کلیسای کاتولیک شده است، به ویژه پس از ابراز تاسف پاپ در مورد گور دسته جمعی در کاملوپس، اما از عذرخواهی واقعی خودداری کرد.
کاناهوس، پدرت از این پاپ عذرخواهی و چشم پوشی می خواست، اما نه فقط برای مدارس مسکونی. آرتور قبل از مرگش این نامه سرگشاده بسیار قدرتمند را به پاپ فرانسیس نوشت. می توانید بخشی از آن را برای ما بخوانید؟
کیلومتر: من یکی از اعضای Secwepemc Nation از داخل بریتیش کلمبیا، کانادا، غربی ترین استان کانادا هستم، و ما هنوز در حال مبارزه با میراث تلخ استعمار اروپایی هستیم که توسط یکی از اسلاف شما پاپ نیکلاس پایه قانونی داده شده است. IV. منشورهای پاپ نیکلاس چهارم برکت کلیسا را به تجارت برده و نسل کشی علیه آنچه که او به عنوان "مشرکین و ساراسین ها" توصیف کرد، مشروعیت بخشید، که شامل همه افراد در جهان غیر از مسیحیان اروپایی می شد. این حمله سازماندهی شده، بین المللی و اروپایی را با هدف سلب ثروت از جهان و کاهش مردمش به بردگی آغاز کرد. هدف دزدی خام و بردگی یکسان باقی ماند و آنها هنوز هم توجیه قانونی نهایی برای استعمار اروپایی در قاره آمریکا و همچنین اساس قانون اساسی نهایی برای استعمار مهاجرنشین هستند. به همین دلیل است که مردم من - و مردم بومی در سراسر جهان - از شما خواسته اند که علناً از دکترین کشف و گاوهای پاپ پاپ نیکلاس چهارم چشم پوشی کنید. شما به تنهایی در جهان قدرت انجام این کار را دارید و چنین عملی به بازگرداندن ایمان بسیاری از مردم من و عدالت کلیسا کمک می کند. همچنین، در حد کمی، به ما در به دست آوردن عدالت در اینجا در کانادا کمک خواهد کرد، زیرا آن دکترین های کلیسا، بیش از 500 سال بعد، به عنوان توجیه قانونی اصلی برای مصادره سرزمین ما و انقیاد مردم ما باقی مانده است.
NK: بنابراین بالاخره یک بحث ملی در مورد مدارس مسکونی اتفاق می افتد. حتی برخی از شهرها امسال روز کانادا را لغو می کنند، که فکر می کنم آرتور احتمالاً آن را تأیید می کرد. اما کاناهوس، شما در رسانه های اجتماعی گفته اید که بحث هنوز به اندازه کافی پیش نمی رود. و شما روز پیش نوشتید، و من در اینجا نقل می کنم، «بچه های ما را بردند تا زمین بگیرند. اکنون، هیچ کس نمیخواهد به خاطر بیاورد که این موضوع در مورد زمین بوده است.»
دورین، فکر میکنید چه چیزی هنوز در مورد منافع اقتصادی که مدارس به آن خدمت میکردند، در مورد «چرا» پشت این مؤسسات هیولا نادیده گرفته میشود؟
DM: در آن زمان، با مدارس مسکونی، این بود که نسلهای کودک را از بین ببرند، شرم فرهنگی به آنها تحمیل کنند، آنها را وادار به بومی بودن نکنند، زبان را از بین ببرند، بنابراین هر گونه پیوندی با سرزمین. شما زبان را حذف می کنید، این پیوند محکم با زمین را از بین می برید، و سپس فرهنگ را، آن را از بین می برید. بنابراین شما افرادی دارید که حتی نمی خواهند بومی به نظر برسند.
ببینید دولت هر سال چند میلیارد و میلیاردها و میلیاردها دلار از زمین و منابع و در استفاده از ما می دزدد. البته در مورد زمین است. شما نمی توانید در فضای باز راه بروید و مورد توجه ما قرار نگیرید. این منابع و زمین ما است که برای هر خیابان، هر بزرگراه، تک تک تیر چراغ ها، تک تک خدماتی که به تک تک شهروندان ارائه می شود، هزینه می پردازد، این مال ماست. و آنها از آن استفاده می کنند و سپس جسارت این را دارند که علیه ما نژادپرستانه رفتار کنند، زمانی که آنها از ما زندگی می کنند. زنده ماندن آنها - هر روز - به خاطر ماست. به دلیل دزدی که هنوز ادامه دارد.
کیلومتر: وقتی همه این اخبار منتشر شد، حتی گفت که این بزرگترین مدرسه مسکونی در کانادا است، تصادفی نیست که بزرگترین مدرسه مسکونی در کانادا در واقع در بزرگترین زمین های واگذار نشده در کانادا ساخته شده و فعالیت می کند. Secwepemc 180,000 کیلومتر مربع وسعت دارد. این زمین واگذار نشده است: بدون معاهده، بدون خرید، بدون توافق زمین، بدون واگذاری یا تسلیم با بریتانیای کبیر، نه با کانادا، نه با بریتیش کلمبیا. این سرزمین تا به امروز، سرزمین های Secwepemc، واگذار نشده و تسلیم نشده باقی مانده است.
و هر کاری که کانادا برای غصب زمین های ما انجام داده است، برای کنترل مسیرهای تجاری ما، همه اینها - برای تحت کنترل گرفتن زمین های ما، کنترل ثروت ماست. آنها این مدارس را ساختند تا به زمین دسترسی پیدا کنند و جذب شوند. و برای آنها بسیار مهم بود که جذب و تلقین کنند، زیرا ما جنگجو هستیم، ما مدافع زمین هستیم، ما شفا دهنده هستیم. ما را به آن سرزمین وابسته کرد. ما برای بقای اساسی خود، برای آنچه که هستیم، بسیار به آن سرزمین وابسته بودیم. اما آنها میخواستند به آن سرزمین برسند، و میخواستند چوب بریزند، و میخواستند استخراج معدن کنند، و میخواستند تمام بزرگراهها و راهآهنهایشان را بسازند، زیرا همه آنها در زمانی ساخته شدند که آن بچهها در آن مدرسه بودند، در حالی که خانوادهها در آن مدرسه بودند. به دلیل دزدی فرزندانشان شکسته اند.
همه انواع صنعت، که پایشان به در بود، چون هر نوع مقاومتی را از آن سرزمین برمی داشتند. و این زمانی بود که ما اولین زنان و دختران بومی کشته و مفقود شده را دیدیم، زمانی بود که همه اینها وارد شد، معدن طلا، آن ها اولین اردوگاه های مردانی بودند که با آن بزرگراه ها و راه آهن ها وارد شدند. و سپس قوانین، با قانون هند، و اجبار سیستم رزرواسیون و ورود به این مدارس مسکونی، همه بخشی از یک سیاست بزرگ برای حذف ما از قلمرو بود.
و پدرم وقتی به دنیا گفت که ما فقط در 0.2 درصد از سرزمینهای بومی خود زندگی میکنیم بسیار واضح بود.
آرتور مانوئل: وقتی تمام ذخایر هند در کانادا را جمع کنید، همه آنها 0.2 درصد داریم. به این ترتیب است که ما فقیر هستیم. این بدان معناست که کانادا و استان تحت فرمان ملکه مالک 99.8 درصد هستند. به همین دلیل است که انتاریو ثروتمند است، به همین دلیل است که ثروتمندان بریتیش کلمبیا به این دلیل است که آن دولت ها این ادعا را دارند.
کیلومتر: شما به قلمرو ما نگاه می کنید و به آن مدرسه مسکونی کاملوپس هندی نگاه می کنید، آنها همه افراد ما را به آن 0.2 درصد حذف کردند زیرا آن مدرسه مسکونی هندی کاملوپس نیز در آن زمان در منطقه حفاظت شده هندی کاملوپس قرار داشت. و کاری که آن مدارس انجام دادند این بود که واقعاً روشی را که ما بر خودمان حکومت میکردیم خراب کردند و از هم پاشیدند، زیرا بهعنوان مردم بومی - و اکثریت مردم بومی - ما واقعاً از خط مادرزادی خود پیروی میکنیم، جایی که زنان، مادربزرگها و ... مادران و عمه ها و آنهایی که واقعاً به فکر ملت خود و سلامت فرزندان و ملت خود هستند، وقتی ما در مورد حکومت خود صحبت می کنیم واقعاً تصمیم گیرندگان هستند. و اکنون با این تلقین به مدرسه مسکونی، می بینیم که بسیاری از آن تغییر کرده اند، جایی که واقعاً به این پدرسالاری تلقین شده تبدیل شده است که بر جوامع بومی ما نیز تأثیر گذاشته است. و این از تصمیم گیری ها در مورد سرزمین های ما ناشی می شود.
DM: یکی از سخت ترین چیزهایی که من شخصاً به عنوان یک زن بومی متحمل شدم، که مدرسه مسکونی بر زنان بومی تحمیل کرد، این است که نحوه درک مردان از رابطه زن با خانواده به عنوان رهبر، و با جامعه به عنوان رهبر را بازسازی کرد. و آنقدر در مدرسه مسکونی سرما خورده بودم که در یک لحظه دیگر گریه نکردم و برای مدت زیادی از عمرم اشک دیگری نریختم.
و از همه چیزهای دیوانه کننده، این چیزی بود که پدرم بیشتر از همه در مورد من دوست داشت. همیشه می گفت من مثل بقیه زن های خانواده نیستم. و بنابراین او به من در زمینه رهبری آموزش داد. اما او به من آموزش داد تا یک سازمان دهنده، یک برنامه ریز و یک جمع آوری کمک مالی باشم، و چون من او را در همه جا دنبال می کردم، یاد گرفتم که چگونه صحبت کنم. و من همه چیزهای دیگری را که برادرانم یاد گرفتند یاد گرفتم، اما آن را یاد نگرفتم زیرا او به من یاد می داد، من آن را یاد گرفتم زیرا او آن را برای من الگو می کرد. این روشی متفاوت از برادران من بود.
و من همیشه این چیزی را که پدرم به من گفت به یاد دارم. من و او داشتیم سر چیزی بحث میکردیم - چیزی مسخره - و برگشتم به او و گفتم: «من را برای چه معامله میکنی؟ فکر میکنید من در چه سمتی در رهبری باشم؟» و رو به من کرد و گفت: "اوه، من تو را برای رهبری تربیت نمی کنم. من به شما آموزش می دهم که از یک رهبر حمایت کنید. من به شما آموزش می دهم که با یک رهبر ازدواج کنید و از آن شخص حمایت کنید و او را به یک رهبر بسازید و تبدیل کنید. و من واقعا ناراحت شدم و او گفت: "من قصد ندارم تو را آزار دهم، اما نگاه کن چند رئیس زن وجود دارد." و در آن زمان، در کنار هیچ وجود نداشت. و او گفت: «نمی دانم مردان ما با چه سرعتی در حال تغییر برای پذیرش یک رهبر زن هستند. و من نمیخواهم تو را برای چیزی تربیت کنم که وجود نخواهد داشت، شاید حتی در طول عمرت.»
اما من فکر میکنم زنان بیشتری باید خود را به سمت آن نقش سوق دهند، نقشی که برای ایفای آن به دنیا آمدهاند، و اجازه ندهند این طرز تفکر استعماری در آن نفوذ کند. ما چیزها را به وضوح میبینیم. ما می بینیم که برای چه چیزی می جنگیم، همیشه جلوی چشم ما، فرزندانمان است. و این ما را به یاد بچه هایی می اندازد که خواهند آمد.
و برخی از مردان قادر به انجام این کار هستند. اما خیلی ها اینطور نیستند. و این کلید رهایی ما از این مشکل است، مبارزه شدیدی است که باید رخ دهد و تمرکزی که باید اتفاق بیفتد.
کیلومتر: اگر از احیای شیوه ها و شیوه های فرهنگی خود صحبت می کنیم، اگر در مورد افرادی صحبت می کنیم که می خواهند از مردم بومی حمایت کنند و راه حل ها، و بهبودی که با این مدارس مسکونی از بین می رود، باید در مورد زمین صحبت کنیم و داریم. برای صحبت در مورد حکومت ما برای همیشه و همیشه به سرزمین خود متصل خواهیم ماند - Secwepemc [کلمات در Secwepemc]. عمه های من، آنها مطمئن شدند که من می دانم چگونه این را بگویم، "سرزمین Secwepemc برای همیشه و همیشه." و ما می دانیم که با صحبت کردن به زبان خود، و همه این چیزهایی که آنها سعی کردند از ما بگیرند، همراه با سرزمین های ما، اما هر چه بیشتر برای آن بجنگیم، بیشتر خودمان را قدرتمند می کنیم و بیشتر رهبری می کنیم. به عنوان مثال، به این دلیل که برخی از خانواده ها به اندازه کافی قوی نیستند، زیرا توسط سیستم و دولت، توسط این مدارس مسکونی بسیار مورد سوء استفاده قرار گرفته اند، اما ما به اندازه کافی قوی هستیم، بنابراین می توانیم رهبری کنیم، بنابراین می توانیم به مردم خود کمک کنیم. ببینید این سرزمین ماست، و من اینجا هستم و زندگی ام را وقف زمین می کنم، اینجا با فرزندانم در خط مقدم که با خط لوله ترانس کوهستان می جنگند، زیرا عمیقاً در روحم اعتقاد دارم که خانواده ام با بیرون آمدن از آن ها کار درست را انجام دادند. مدارس مسکونی و گفتن، «نه، ما برای زمین هایمان می جنگیم. و این کمک ما به ملت ماست.»
NK: همانطور که اشاره کردید کاناهوس در خط مقدم این مبارزه عظیم علیه توسعه خط لوله بزرگ قرار دارد که قیر را از ماسههای قیر آلبرتا به ساحل میبرد و از بسیاری از آبراهها در قلمرو Secwepemc عبور میکرد.
آخرین باری که من در قلمرو شما بودم، تجمع عظیمی از مردم در سواحل رودخانه تامپسون وجود داشت که آواز می خواندند، آتش روشن می کردند و قول می دادند که در برابر این خط لوله مقاومت کنند. اما دولت کانادا از آن زمان تا کنون تلاش کرده است. این خط لوله را ملی کرده و آن را از شرکت آمریکایی خریداری کرده است، که از پروژه عقب نشینی کرد، تا حدی به دلیل عدم اطمینان اقتصادی ناشی از اعمال عنوان و حقوق بومی.
و بنابراین یکی از بی رحمانه ترین طنزهایی که من در این لحظه احساس می کنم این است که روزی که خبر کشف این گور دسته جمعی در کملوپس، کاناهوس رسید، دو خواهر شما در دادگاه کملوپس در دادگاه بودند و به اتهامات مربوط به مقاومتشان از خود دفاع کردند. به این خط لوله، و شما خودتان به اتهامات دیگر در دادگاه هستید. آخرین باری که شما را دیدم، مچ دست شما توسط پلیس به عنوان بخشی از دستگیری بسیار خشن شکسته شده بود. چه می گوید که سه دختر مانوئل به اتهام مقاومت در برابر این خط لوله در دادگاه هستند و این مدارس در وهله اول چه چیزی بودند، یعنی سلب مالکیت از زمین؟
کیلومتر: به عنوان مردم بومی، ما حق داریم به این خطوط لوله و این پروژه ها و جلسات مشاوره فدرال که در تلاش برای جلب رضایت بومیان هستند، نه بگوییم، اما وقتی نه می گوییم، مجرم شناخته می شویم. و این نشان میدهد که این سیاستها و قوانین برای ساکت کردن مردم بومی هنوز سیستمی هستند، هنوز در هر بافتی از جامعه کانادا وجود دارد.
RCMP نقش بزرگی در حذف کودکان بومی از خانواده هایشان ایفا کرد. آنها کسانی بودند که به جوامع رفتند و در واقع بچه ها را به طور فیزیکی از اجتماع و خانواده خود خارج کردند و آنها را به زور سوار کامیون های حمل احشام کردند، هر چند که بچه ها را حمل می کردند. اما هنوز، تا به امروز، RCMP هنوز نقش بسیار مهمی در نسل کشی مردم بومی ایفا می کند، زیرا این استعمار است که عمل جنگ است. و استعمار خلع ید مردم بومی از سرزمین ماست.
حتی تا به امروز، هنگامی که ما در مورد دستورات قضایی صحبت می کنیم، RCMP کسانی هستند که در واقع برای حذف و دستگیری فیزیکی مردم بومی از سرزمین استفاده می شوند و آنها را به زندان می اندازند، و در صورت امتناع به آنها متهم به ممانعت از اجرای عدالت می کنند. برای ترک مناطقی که دستورات در آن وجود دارد. من میلی متر خارج از منطقه دستور هستم. و اینها غیرقانونی هستند، زیرا حقوق بینالمللی و بومی بشری ما را نقض میکنند، که ما حق تعیین سرنوشت و سرزمین داریم.
این خط لوله خانه های مردم بومی را در اطراف ماسه های قیر آلبرتا خراب می کند. آنها با سرعتی بر اثر سرطان می میرند که هیچ کانادایی دیگری نمی داند، مگر اینکه در اطراف ماسه های قیر آلبرتا زندگی کنند. اینگونه است که آنها می خواهند هندی را بکشند، اکنون سرزمین آنها را نابود می کند. آنها را از مدارس گرفتند تا هندی ها را نابود کنند. اکنون آنها زمین را از ما می گیرند و تا آنجا که می توانند از طریق صنایع خود تخریب می کنند.
NK: آیا احساس می کنید چیزی در حال تغییر است؟ آیا با دیدن این مجسمه ها و برگزاری این مراسم، افراد بیشتری را می بینید که بین مدارس، زمین و RCMP ارتباط برقرار می کنند؟ آیا ما در یک حساب واقعی هستیم؟
DM: من فکر میکنم بسیاری از مردم هنوز نسبتاً در اوایل سلامتی خود هستند، زیرا مدتها پیش بود که عذرخواهی آمد و بسیاری از مردم عذرخواهی دولت از ما در مورد مدرسه مسکونی را فقط یک مسخره دیدند.
اما برای من چیزی که دیدم این بود که: خوب، مطمئنا، این یک مسخره بود. بله، مطمئناً، این یک سند خوب، با دقت و با دقت نوشته شده بود که از دیدگاه دولت هدفی داشت. از دیدگاه من، آن را بیشتر شناخته شد. مردم می دانند اکنون مدرسه مسکونی چیست.
به عنوان مثال، من بیش از یک سال پیش به مطب دندانپزشکی رفتم. چیزی در مورد قرار گرفتن روی صندلی دندانپزشکی خاطره آسیب دیدگی روی صندلی دندانپزشکی در یک مدرسه مسکونی را تحریک کرد، و من شروع به گریه کردم و نمی توانستم خود را متوقف کنم، اما نمی خواستم مدرسه مسکونی یک روز دیگر از من بگیرد. نمی خواهم از اندوهم خجالت بکشم و از آنجا فرار کنم و بعد مجبور شوم در زمان دیگری برگردم. بنابراین وقتی دندانپزشک وارد شد، از او پرسیدم: "آیا می دانید مدرسه مسکونی چیست؟" و او گفت: "بله." و من گفتم: «در یک مدرسه مسکونی مورد آزار و اذیت قرار گرفتم و بخشی از آزار روی صندلی دندانپزشکی صورت گرفت و من روی این صندلی دندانپزشکی نشسته ام و خاطره دارم، اما هنوز از شما می خواهم که دندان هایم را درست کنید. آیا میتوانید آن را انجام دهید؟" و او گفت: "بله." و او در تمام مراحل بسیار مهربان و مهربان بود. او به روند بهبودی من کمک کرد.
ببینید، قبل از عذرخواهی، مطمئن نیستم که چنین اتفاقی بیفتد. قبل از انجام تمام شهادت هایی که در سراسر کانادا گرفته شد، مطمئن نیستم که چنین اتفاقی می افتاد. اما این اتفاق نه چندان دور پیش افتاد، جایی که مردم شهادت می دادند. و، می دانید، این کشف این قبرها در مدرسه مسکونی کملوپس در واقع قرار بود خیلی وقت پیش اتفاق بیفتد. یادم می آید. من در آن زمان که قرار بود این اتفاق بیفتد آنجا زندگی می کردم و آن را پیش بینی می کردم. اما آن موقع این اتفاق نیفتاد. بنابراین مانند امواجی است که ما از آن عبور می کنیم و شفابخشی است که از آن عبور می کنیم.
من فکر نمی کنم مبارزه ما دقیقاً آسان تر شود. فکر می کنم در مبارزه بهتر شده ایم. و هر بار که در جنگیدن بهتر می شویم، به جوان ترها یاد می دهیم که چگونه در جنگیدن بهتر شوند. بنابراین نمیتوانم بگویم که در حال از دست دادن هیچ زمینی هستیم، اما این یک حرکت آهسته به جلو است.
NK: خانواده شما در طول نسل های زیادی در مبارزه بوده اند، از طریق وحشت و ترومای بسیار. خط عبور چیست؟ چه چیزی این همه سال سازماندهی و فعالیت را به هم مرتبط می کند؟
DM: نقطه مشترک همه کارهایی که پدر و برادرانم انجام داده اند برای من این است که آینده ای برای نسل های آینده خلق کنند. منظورم این است که اینها همه استراتژی هستند. اما هر استراتژی با اندیشیدن به آن نسل های آینده ایجاد می شود. چگونه میخواهیم مطمئن شویم که حقوق بومیمان را بیشتر از دست ندهیم، کنترل بیشتری بر آموزشمان را از دست ندهیم یا جایگاه بیشتری را از دست ندهیم؟ برای من، تصمیمگیری در جامعه بومی ساده است: به زمین و حقوق بومی و نسلهای آینده پایبند باشید. آرتور همیشه در مورد آن صحبت می کرد. او این کار را برای خودش انجام نمی داد. او این کار را برای نوه هایش انجام می داد که قرار بود بیایند.
کیلومتر: من احساس می کنم که مردم بومی کار بزرگی برای انجام دادن دارند. ما میتوانیم تمام این زمان، یک عمر درمان را بگذرانیم. اما من آنچه را که مبارزان رادیکال آزادی به من می آموزند قبول می کنم. و می گویند: نه، آنچه در 10 سال پیش می آید، در سال های انقلاب باید دو سال دیگر اتفاق بیفتد. اگر بخواهیم واقعاً شاهد تغییر در نسل خود باشیم، این همان نوع سرعتی است که باید روی آن کار کنیم. آن زمان انقلابی است که ما در آن کار می کنیم، زیرا 500 سالی که آنها از ما گرفتند، باید آن را برگردانیم. و این کار است. در هر دقیقه بیداری از روزتان، کاری را که دولت کانادا میخواست انجام دهد، برعکس میکنید. و راهی که ما آن را معکوس میکنیم این است که راههایمان را باز میگردانیم و دوباره آن را با روشهایمان جایگزین میکنیم.
و بنابراین ما کار زیادی داریم. و این یک کار ضروری و حیاتی است که باید انجام شود، وگرنه کانادا به هدف خود در حذف ما و جذب ما، نابود کردن ما و ناپدید شدن ما و کانادایی کردن ما دست یافته است. اما ما هرگز و هرگز کانادایی نخواهیم بود. زیرا تا زمانی که ما اینجا هستیم، و تا زمانی که خون ما به جریان خود ادامه می دهد، و این نهرها ادامه می یابد، و این رودخانه ها به جریان خود ادامه می دهند، همیشه Secwepemc وجود خواهد داشت.
با این بقایا و این گور دسته جمعی آنها این را کشف می کنند تا همه ببینند. مثل خواهرم می خواستند ما را بپوشانند. اما ما بذرها هستیم و در حال رشد هستیم و هیچ کاری برای جلوگیری از این اتفاق نخواهد داشت.
NK: این مدافع زمین کاناهوس مانوئل و فیلمساز برنده جایزه، دورین مانوئل بود. از آنها برای صحبت با ما تشکر می کنیم.
[اعتبار موسیقی.]
NK: و این کار را برای این قسمت از Intercepted انجام می دهد.
ما پیوندهایی به کارهای مهمانانمان در یادداشت های برنامه داریم، همچنین اگر به کمک نیاز دارید و می خواهید صحبت کنید، تماس هایی داریم.
می توانید ما را در توییتر Intercepted@ و در اینستاگرام InterceptedPodcast@ دنبال کنید. Intercepted محصولی از First Look Media و The Intercept است. من نائومی کلاین، خبرنگار ارشد در The Intercept هستم. تهیه کننده اصلی ما جک دیسیدورو است. ناظر تهیه کننده لورا فلین است. بتسی رید سردبیر The Intercept است. ریک کوان نمایش ما را میکس کرد. موسیقی تم ما، مثل همیشه، توسط DJ Spooky ساخته شده است.
تا دفعه بعد.
نمایش یادداشت ها:
Doreen Manuel را میتوانید در @DoreenManuel1 و www.runningwolf.ca
Kanahus را می توانید در @kanahusfreedom و پیدا کنید www.tinyhousewarriors.com
"کانادای ناراحت کننده: زنگ بیداری ملی" توسط آرتور مانوئل
مانیفست آشتی: بازیابی زمین، بازسازی اقتصاد، توسط آرتور مانوئل
"از برادری تا ملت: جورج مانوئل و ایجاد جنبش مدرن سرخپوستان" نوشته پیتر مک فارلین با دورین مانوئل، پسگفتار کاناهوس مانوئل
"جهان چهارم: یک واقعیت هندی" توسط جورج مانوئل و مایکل پوسلونز
"این دیوارها" به کارگردانی دورین مانوئل
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا