این اعتقاد که تهاجم، بمباران و نیروهای ویژه به بخشهای بزرگی از جهان منتفع میشوند، در عین حال که با آرمان افلاطونی منافع ملی همخوانی دارند، در اعماق روان آمریکاییها جریان دارد. مانند شاعر استوی اسمیت گربه، ایالات متحده "دوست دارد برای انجام کارهای خوب تاخت بزند." گربه حمله می کند و از دست می دهد، گاهی اوقات خود را زخمی می کند، اما تسلیم نمی شود. همانطور که ایالات متحده باید، درخواست می کند،
چه خوبه
از تاختن در مورد انجام خوب
وقتی فرشتگان سر راه می ایستند
و آنطور که باید عمل نکنند
هیچ چیز اعتقاد آمریکایی ها به نیروی نظامی را تضعیف نمی کند. مهم نیست که ایالات متحده هر چند وقت یکبار به نارضایتی و آشفتگی منجر میشود، ایالات متحده دوباره بلند میشود تا در جاهای دیگر خوب انجام دهد. ناکامی در بهبود زندگی در ویتنام، لبنان، سومالی، عراق، افغانستان و لیبی عزم را برای به دست آوردن آن در دفعه بعد سخت تر می کند. این تصور در میان عناصر سیاسی شده ارتش افسری حاکم است. بسیاری از رسانه ها، چه به طور اسمی لیبرال یا محافظه کار. نخبگان سیاست خارجی به طور چهارساله بین اندیشکده های اعطایی شرکت ها و دولت بازیافت می کردند. و بیشتر سیاستمداران در صحنه ملی. برای آنها و مردمی که بر آنها تأثیر می گذارند، سؤال کمتر از زمان، کجا و چگونه استقرار نیرو است.
از سال 1979، زمانی که ایرانیان شاه را سرنگون کردند و شوروی به افغانستان حمله کرد، ایالات متحده قدرت آتش خود را در جایی متمرکز کرده است که سرهنگ سابق ارتش ایالات متحده اندرو باسویچ آن را "خاورمیانه بزرگ" می نامد. این منطقه بیشتر آنچه را که پیشینیان امپراتوری آمریکا، بریتانیایی ها، خاورمیانه و نزدیک می نامیدند، تشکیل می دهد، منطقه ای وسیع از غرب پاکستان تا مراکش. در جدیدش کتاب, جنگ آمریکا برای خاورمیانه بزرگباسویچ می نویسد: «از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1980، عملاً هیچ سرباز آمریکایی در حین خدمت در آن منطقه کشته نشد. در عرض یک دهه، یک تغییر بزرگ رخ داد. از سال 1990، عملاً هیچ سرباز آمریکایی در هیچ کجا کشته نشده است جز خاورمیانه بزرگ." این مشاهدات به تنهایی ممکن است رأی دهندگانی را که تبلیغات کمتری دارند، برانگیزد تا علیه رهبرانی که سیاست هایی را تداوم می بخشند و در عین حال که سربازان آمریکایی را می کشند و ناقص می کنند، جوامعی را که آنها را لمس می کنند، ویران می کنند.
باسویچ یک کادر وفادار از روشنفکران و صاحب نظران را توصیف می کند که از جنگ پس از جنگ حمایت می کنند، زمینه های اخلاقی را برای تهاجم فراهم می کنند و وقتی اشتباه می کنند آنها را بهانه می کنند. او خاطرنشان میکند که در سال 1975، زمانی که امپراتوری آمریکا در هندوچین در حال فروپاشی بود، محافظان استثناگرایی آمریکا، ادعای خود را برای حفظ ایالات متحده به عنوان استثنایی از قوانین بینالمللی تجدید کردند. مقاله ای از رابرت تاکر در تفسیر آن سال با این گزاره که «اصرار بر اینکه قبل از استفاده از زور باید تمام راهحلهای دیگر را تمام کرد، چیزی بیشتر از معادل عملکردی پذیرش هرج و مرج است» به راه افتاد. یکی دیگر از انجیلیان برای اقدام نظامی، مایلز ایگنوتوس، در این مقاله نوشت هارپر دو ماه بعد که آمریکا با کمک اسرائیل باید برای تصرف میادین نفتی عربستان سعودی آماده شود. مایلز ایگنوتوس که در لاتین به معنای «سرباز ناشناس» است، معلوم شد که ادوارد لوتواک، مشاور پنتاگون و غیرنظامی شناخته شده است. لوتواک خواستار "انقلاب" در دکترین جنگ به سمت "نیروهای سریع و سبک برای نفوذ به مراکز حیاتی دشمن" شد و عربستان سعودی یک نمونه آزمایشی بود. آزمون عملی، با نتایجی که برای اکثر کشورهای جهان آشناست، 27 سال بعد در عراق خواهد آمد.
پنتاگون، که غرور و اعتبارش در ویتنام جریحه دار شده بود، مطمئناً به اندازه اجساد 150,000 سرباز آمریکایی زخمی شده بود، در دریافت این اشاره کند بود. پایان خدمت اجباری ارتش، نیروی انسانی را برای مداخله گسترده جهانی از آن ربود. افشای جنایات جنگی و شیطنت های سیاسی از سوی کمیته کلیسای سنا و کمیته پایک در مجلس، بر ناامیدی عمومی از ماجراجویی های نظامی و دخالت اطلاعاتی در امور سایر کشورها افزود. برای درمان "سندرم ویتنام" آمریکا، یعنی ترجیح راه حل های دیپلماتیک به راه حل های نظامی، سال ها تلاش لازم است.
در خاورمیانه، رئیس جمهور جرالد فورد دلیلی برای لغو سیاست سلف خود، دکترین نیکسون مبنی بر اتکا به مشتریان محلی که توسط ایالات متحده برای محافظت از نفت خلیج فارس برای مصرف کنندگان تشنه گاز آمریکا مسلح شده بودند، نمی دید. با این حال، هیچ اتفاق خاصی نیفتاد، تا اینکه یکی از ژاندارم های محلی، شاه ایران، به دست یک انقلاب مردمی افتاد و شوروی به افغانستان حمله کرد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا