منبع: TomDispatch.com
عکس سرگئی باچلاکوف/Shutterstock
تهاجم روسیه به اوکراین به طور گسترده به عنوان آغاز یک جنگ سرد جدید توصیف شده است، بسیار شبیه به جنگ قبلی هم از نظر شخصیت ها و هم ماهیت ایدئولوژیک. پرزیدنت بایدن: "در رقابت بین دموکراسی و خودکامگی، بین حاکمیت و انقیاد، اشتباه نکنید - آزادی پیروز خواهد شد." ادعا کرد در یک سخنرانی تلویزیونی خطاب به ملت روزی که تانک های روسی وارد اوکراین شدند. اما در حالی که روسیه و غرب بر سر بسیاری از مسائل اصولی اختلاف نظر دارند، این تکرار جنگ سرد نیست. این یک مبارزه بیش از حد ژئوپلیتیکی قرن بیست و یکم برای برتری در یک صفحه شطرنج جهانی است که به شدت مورد مناقشه قرار گرفته است. اگر مقایسهها درست است، این لحظه را بیشتر به وضعیتی که اروپا قبل از جنگ جهانی اول با آن روبهرو بود، در نظر بگیرید تا پس از جنگ جهانی دوم.
ژئوپلیتیک - مبارزه بی امان برای کنترل سرزمین های خارجی، بنادر، شهرها، معادن، راه آهن، میادین نفتی و دیگر منابع قدرت مادی و نظامی - برای قرن ها بر رفتار قدرت های بزرگ حاکم بوده است. به جبل الطارق، پرل هاربر، معادن الماس آفریقا یا میادین نفتی خاورمیانه فکر کنید. قدرتهای مشتاق جهانی، از امپراتوری روم به بعد، همیشه از این فرض پیش میرفتند که به دست آوردن کنترل تا آنجا که ممکن است - به زور در صورت لزوم - مطمئنترین راه برای عظمت است.
در طول جنگ سرد، در محافل حکومتی بیان آشکار چنین انگیزههای فایدهگرایانه آشکاراً ناجوانمردانه تلقی میشد. در عوض، هر دو طرف برای رقابت شدید خود توضیحات ایدئولوژیکی بلندی را جعل کردند. با این حال، حتی در آن زمان، ملاحظات ژئوپلیتیکی اغلب غالب بود. برای مثال، دکترین ترومن، آن نمونه اولیه خشونت ایدئولوژیک جنگ سرد، ابداع برای توجیه تلاش های واشنگتن برای مقاومت در برابر تهاجمات شوروی در خاورمیانه، که در آن زمان منبع اصلی نفت برای اروپا (و درآمد شرکت های نفتی آمریکایی) بود.
امروزه، درخواستهای ایدئولوژیک هنوز توسط مقامات ارشد برای توجیه اقدامات نظامی غارتگرانه به کار گرفته میشود، اما پوشاندن اهداف ژئوپلیتیکی این همه رفتار بینالمللی روز به روز دشوارتر میشود. حمله روسیه به اوکراین بی رحمانه ترین و آشکارترین نمونه اخیر است، اما به سختی تنها نمونه است. در حال حاضر، واشنگتن سالهاست که با تقویت قدرت نظامی ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام، با افزایش قدرت چین مقابله میکند، که این امر باعث انجام اقدامات متقابل مختلفی از سوی پکن شده است. دیگر قدرت های بزرگ، از جمله هند و ترکیه، نیز به دنبال گسترش دامنه ژئوپلیتیک خود بوده اند. جای تعجب نیست که خطر جنگ در چنین صفحه شطرنج جهانی به احتمال زیاد افزایش می یابد، به این معنی که درک ژئوپلیتیک معاصر اهمیت بیشتری پیدا می کند. بیایید با روسیه و تلاش آن برای کسب مزیت نظامی شروع کنیم.
مبارزه برای موقعیت در فضای نبرد اروپا
بله، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، تهاجم خود را از نظر ایدئولوژیک با این ادعا که اوکراین دولتی مصنوعی است که به ناحق از روسیه جدا شده است، توجیه کرده است. او همچنین است تحقیر شده دولت اوکراین تحت نفوذ نئونازیها است که همچنان به دنبال خنثی کردن پیروزی اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم هستند. به نظر می رسد این ملاحظات در ذهن پوتین بیشتر شده است، زیرا او نیروهای خود را برای حمله به اوکراین جمع آوری کرده است. با این وجود، اینها را باید به عنوان انباشته ای از نارضایتی ها در نظر گرفت که مجموعه ای بسیار سختگیرانه از محاسبات ژئوپلیتیکی را پوشانده است.
از دیدگاه پوتین، خاستگاه مناقشه اوکراین به سالهای بلافاصله پس از جنگ سرد بازمیگردد، زمانی که ناتو با استفاده از ضعف روسیه در آن زمان، بیامان به سمت شرق گسترش یافت. در سال 1999، سه کشور متحد شوروی سابق، مجارستان، لهستان و جمهوری چک، که قبلاً همگی عضو پیمان ورشو (نسخه مسکو از ناتو) بودند، بودند. گنجانده شده است به اتحاد؛ در سال 2004، بلغارستان، رومانی و اسلواکی به همراه سه جمهوری واقعی سابق اتحاد جماهیر شوروی (استونی، لتونی و لیتوانی) اضافه شدند. برای ناتو، این گسترش خیره کننده خطوط مقدم دفاعی خود را از مرکز صنعتی خود در امتداد سواحل اقیانوس اطلس و مدیترانه دورتر کرد. در همین حال، خطوط مقدم روسیه صدها مایل به مرزهای این کشور نزدیکتر شد و قلب خود را در معرض خطر بیشتری قرار داد و نگرانی عمیقی را در میان مقامات ارشد مسکو ایجاد کرد، مقاماتی که شروع به صحبت علیه آنچه به عنوان محاصره توسط نیروهای متخاصم میدانستند، شدند.
پوتین گفت: «من فکر میکنم بدیهی است که گسترش ناتو هیچ ارتباطی با مدرنسازی خود ائتلاف یا تضمین امنیت در اروپا ندارد. اظهار شده در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2007. «برعکس، این یک تحریک جدی است که سطح اعتماد متقابل را کاهش می دهد. و ما حق داریم بپرسیم: این گسترش علیه چه کسی است؟
با این حال، این تصمیم ناتو در سال 2008 بود پیشنهاد عضویت به گرجستان و اوکراین، دو جمهوری شوروی سابق، که نگرانی های امنیتی مسکو را به طور کامل شعله ور ساخت. از این گذشته، اوکراین با روسیه 600 مایلی مرز مشترک دارد که مشرف به بخش بزرگی از قلب صنعتی آن است. استراتژیست های روسی نگرانند که اگر واقعاً به ناتو بپیوندد، غرب می تواند تسلیحات قدرتمند از جمله موشک های بالستیک را دقیقاً در مرز خود مستقر کند.
پوتین گفت: غرب سرزمین اوکراین را به عنوان صحنه نمایش آینده، میدان نبرد آینده که علیه روسیه هدف گرفته است، مورد بررسی قرار داده است. اظهار شده در یک سخنرانی آتشین در 21 فوریه، درست قبل از عبور تانک های روسی از مرز اوکراین. اگر قرار بود اوکراین به ناتو بپیوندد، تهدیدی مستقیم برای امنیت روسیه خواهد بود.
برای پوتین و دستیاران امنیتی ارشد او، هدف اصلی این حمله، جلوگیری از چنین احتمالی در آینده بود، در حالی که خطوط مقدم روسیه را از قلب آسیب پذیر خود دورتر می کرد و در نتیجه مزیت استراتژیک آن را در فضای نبرد اروپا افزایش می داد. همانطور که اتفاق میافتد، به نظر میرسد که آنها قدرت نیروهایی را که در برابر خود قرار دادهاند دستکم گرفتهاند - هم عزم مردم عادی اوکراین برای دفع ارتش روسیه و هم اتحاد غرب در اعمال تحریمهای شدید اقتصادی - و بنابراین احتمالاً از جنگ در یک جنگ بیرون میآیند. موقعیت بدتر اما هرگونه تهاجم ژئوپلیتیکی به این بزرگی چنین خطرات شدیدی را به دنبال دارد.
مکیندر، ماهان، و استراتژی ایالات متحده
واشنگتن نیز در طول قرن گذشته بهعلاوه ملاحظات ژئوپلیتیکی خونسرد هدایت شده است و مانند روسیه، اغلب در نتیجه با مقاومت مواجه شده است. ایالات متحده به عنوان یک کشور تجاری بزرگ که وابستگی قابل توجهی به دسترسی به بازارهای خارجی و مواد خام دارد، مدتهاست که به دنبال کنترل جزایر استراتژیک در سطح جهان از جمله کوبا، هاوایی و فیلیپین بوده و در صورت لزوم برای تامین امنیت آنها از زور استفاده میکند. این تلاش تا امروز ادامه دارد و دولت بایدن به دنبال حفظ یا گسترش دسترسی ایالات متحده به پایگاه های اوکیناوا، سنگاپور و استرالیا است.
در چنین تلاش هایی، استراتژیست های ایالات متحده تحت تأثیر دو رشته اصلی تفکر ژئوپلیتیکی قرار گرفته اند. یکی از جغرافیدان انگلیسی مطلع شده است سر هالفورد مکیندر (1861-1947)، معتقد بود که قاره اوراسیا ترکیبی دارای چنان سهم بزرگی از ثروت، منابع و جمعیت جهانی است که هر کشوری که قادر به کنترل آن فضا باشد، به طور عملکردی جهان را کنترل خواهد کرد. از آن به دنبال استدلال «کشورهای جزیرهای» مانند بریتانیای کبیر و، به بیان استعاری، ایالات متحده، باید حضور قابل توجهی در حاشیه اوراسیا حفظ میکردند و در صورت لزوم مداخله میکردند تا از کنترل هر قدرت اوراسیا بر سایر قدرتها جلوگیری شود.
افسر نیروی دریایی آمریکا آلفرد تایر ماهان (1840-1914) به طور مشابه معتقد بود، در جهانی در حال جهانی شدن که دسترسی به تجارت بینالمللی برای بقای ملی ضروری بود، «کنترل دریاها» حتی مهمتر از کنترل حاشیههای اوراسیا بود. ماهان، دانشجوی سرسخت تاریخ نیروی دریایی بریتانیا، که از سال 1886 تا 1893 به عنوان رئیس کالج جنگ نیروی دریایی در نیوپورت، رود آیلند خدمت می کرد، به این نتیجه رسید که کشورش نیز مانند بریتانیا باید دارای یک نیروی دریایی قدرتمند و مجموعه ای از پایگاه های خارج از کشور باشد. جایگاه خود را به عنوان یک قدرت تجاری برجسته جهانی ارتقا دهد.
از سال 1900 به بعد، ایالات متحده هر دو استراتژی ژئوپلیتیکی را دنبال کرده است, هر چند در طرف مقابل اوراسیا. با توجه به اروپا، تا حد زیادی به رویکرد مکیندر متکی است. در طول جنگ جهانی اول، علیرغم تردیدهای داخلی گسترده، رئیسجمهور وودرو ویلسون با استدلال انگلیسی-فرانسوی مبنی بر اینکه پیروزی آلمان منجر به قدرتی واحد میشود که قادر به تسلط بر جهان است و بنابراین منافع حیاتی آمریکا را تهدید میکند، متقاعد شد که مداخله کند. همین خط استدلال باعث شد که رئیس جمهور فرانکلین روزولت از ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم در اروپا و جانشینان او برای استقرار نیروهای قابل توجه در آنجا برای جلوگیری از تسلط اتحاد جماهیر شوروی (امروزه روسیه) بر این قاره حمایت کند. این در واقع دلیل اساسی ناتو برای وجود است.
با این حال، در تئاتر آسیا و اقیانوسیه، ایالات متحده عمدتاً از رویکرد ماهان پیروی کرده و به دنبال کنترل بر پایگاه های نظامی جزیره و حفظ قدرتمندترین نیروی دریایی منطقه. اما زمانی که ایالات متحده وارد جنگ در سرزمین اصلی آسیا شد، مانند کره و ویتنام، فاجعه و عقب نشینی نهایی به دنبال داشت. در نتیجه، استراتژی ژئوپلیتیک واشنگتن در زمان ما به این نتیجه رسیده است متمرکز شده است در مورد حفظ پایگاه های نظامی جزیره ای در سراسر منطقه و اطمینان از حفظ برتری نیروی دریایی این کشور در آنجا.
رقابت قدرت بزرگ در قرن بیست و یکم
در این قرن، جنگ جهانی شدید واشنگتن پس از 9 سپتامبر علیه تروریسم (GWOT)، با تهاجمات پرهزینه و بیهوده اش به افغانستان و عراق، توسط بسیاری از استراتژیست ها در واشنگتن به عنوان یک انحراف دردناک و نادرست از یک جنگ طولانی مدت تلقی شد. تمرکز بر ژئوپلیتیک جهانی است. تنها ترسی که آن را فراهم می کرد رشد کرد چین و روسیه با فرصت هایی برای پیشبرد جاه طلبی های ژئوپلیتیکی خود، در حالی که تمرکز ایالات متحده توسط تروریسم و شورش منحرف شده بود. در سال 2018، رهبری ارشد نظامی آمریکا، که به پایان صبر خود با جنگ بیپایان علیه تروریسم رسیده بود، دکترین استراتژیک جدیدی از «رقابت قدرتهای بزرگ» را اعلام کرد - یک تعبیر عالی برای ژئوپلیتیک.
"در این دوره جدید رقابت قدرت های بزرگ، مزیت های جنگی ما نسبت به رقبای استراتژیک به چالش کشیده شده است." توضیح داده شده مارک اسپر، وزیر دفاع در سال 2019. با پایان دادن به GWOT توسط پنتاگون، او خاطرنشان کرد: «ما در حال کار برای تخصیص مجدد نیروها و تجهیزات خود به سالنهای دارای اولویت هستیم که ما را قادر میسازد بهتر با چین و روسیه رقابت کنیم.»
وی در ادامه توضیح داد که این امر مستلزم اقدام هماهنگ در دو جبهه است: در اروپا در برابر روسیه ای که به طور فزاینده ای مدعی و مسلح می شود و در آسیا در برابر چینی که روز به روز قدرتمندتر می شود. در آنجا، اسپر به دنبال افزایش سریع نیروهای هوایی و دریایی همراه با همکاری نظامی نزدیکتر با استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و - به طور فزاینده - هند بود.
پس از شکست این کشور در جنگ افغانستان، چنین دیدگاهی از سوی دولت بایدن پذیرفته شد که حداقل تا زمان بحران کنونی بر سر اوکراین، چین را بزرگترین تهدید برای منافع ژئوپلیتیکی آمریکا میدید نه روسیه. به دلیل ثروت فزاینده، ظرفیت تکنولوژیکی افزایش یافته و ارتش در حال پیشرفت، چین به تنهایی قادر به به چالش کشیدن سلطه آمریکا در صفحه شطرنج ژئوپلیتیکی بود. کاخ سفید گفت: «بهویژه چین بهسرعت قاطعتر شده است». اظهار داشت: در دستورالعمل راهبردی امنیت ملی موقت خود در مارس 2021. "این تنها رقیب بالقوه ای است که می تواند قدرت اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و فناوری خود را برای ایجاد چالشی پایدار برای یک سیستم بین المللی باثبات و باز ترکیب کند."
در اوایل فوریه، برای ارائه راهنمایی های سطح بالا برای مبارزه «کل ملت» برای مقابله با چین، کاخ سفید یک «جدید» صادر کرد.استراتژی هند و اقیانوس آرامدرست زمانی که روسیه نیروهای خود را در امتداد مرزهای اوکراین بسیج می کرد. این استراتژی با توصیف هند و اقیانوس آرام به عنوان مرکز واقعی فعالیت اقتصادی جهان، خواستار تلاشی چند جانبه برای تقویت موقعیت استراتژیک آمریکا و استفاده از کلمه ای از عصری دیگر - مهار رشد چین در بیانی کلاسیک از تفکر ژئوپلیتیکی، بیان کرد:
"هدف ما تغییر [چین] نیست، بلکه شکل دادن به محیط استراتژیک است که در آن فعالیت می کند، ایجاد تعادلی از نفوذ در جهان که حداکثر برای ایالات متحده، متحدان و شرکای ما مطلوب باشد."
در اجرای این طرح، تیم امنیت ملی بایدن جزایر کلیدی و گذرگاه های دریایی را برای استراتژی خود برای مهار چین حیاتی می داند. مقامات ارشد آن بر اهمیت دفاع از آنچه آنها می گویند تاکید کرده اند.اولین زنجیره جزیره- از جمله ژاپن و فیلیپین - که چین را از اقیانوس آرام جدا می کند. البته تایوان که چین آن را متعلق به خود میداند و اکنون در واشنگتن (به شکل معمولی ماهانی) برای امنیت ایالات متحده ضروری است، در وسط این زنجیره قرار دارد.
در این زمینه، الی راتنر، دستیار وزیر دفاع در امور هند و اقیانوسیه گفته شده کمیته روابط خارجی سنا در دسامبر:
من می خواهم با مروری بر این که چرا امنیت تایوان برای ایالات متحده بسیار مهم است، شروع کنم. همانطور که می دانید، تایوان در یک گره حیاتی در اولین زنجیره جزیره قرار دارد و شبکه ای از متحدان و شرکای ایالات متحده را که برای امنیت منطقه و برای دفاع از منافع حیاتی ایالات متحده در اقیانوس هند و اقیانوس آرام حیاتی است، لنگر انداخته است.
با این حال، از دیدگاه پکن، چنین تلاش هایی برای مهار ظهور آن و جلوگیری از اعمال قدرت آن بر تایوان غیرقابل تحمل است. رهبران آن بارها اصرار داشته اند که دخالت ایالات متحده در آنجا می تواند از "خط قرمز" عبور کند و به جنگ منجر شود. «مسئله تایوان بزرگترین مشکل بین چین و ایالات متحده است.» گفت: «کین گانگ»، سفیر چین در آمریکا، اخیراً. اگر مقامات تایوانی که توسط ایالات متحده جسور شدهاند، به راه استقلال ادامه دهند، به احتمال زیاد چین و ایالات متحده، دو کشور بزرگ، را درگیر درگیری نظامی خواهد کرد.»
بسیاری از ناظران با ورود منظم هواپیماهای جنگی چین به حریم هوایی مورد ادعای تایوان و ناوهای جنگی ایالات متحده در حال گشت زنی در تنگه تایوان انتظار می رود تایوان، نه اوکراین، محل اولین درگیری نظامی بزرگ ناشی از رقابت قدرت های بزرگ در این دوران خواهد بود. بعضی ها الان هستند نشان می دهدبه اندازه کافی شوم، که عدم پاسخگویی موثر به تجاوز روسیه در اوکراین میتواند رهبران چین را وادار کند که حمله به تایوان را نیز آغاز کنند.
سایر نقاط اشتعال
متأسفانه، اوکراین و تایوان امروز به سختی تنها محل رقابت در صفحه شطرنج جهانی هستند. همانطور که رقابت قدرت های بزرگ شتاب گرفته است، نقاط اشتعال بالقوه دیگری به دلیل موقعیت استراتژیک یا دسترسی به مواد خام حیاتی یا هر دو ظاهر شده اند. از جمله:
- منطقه دریای بالتیک شامل سه جمهوری بالتیک (و SSR های سابق)، استونی، لتونی و لیتوانی است که اکنون همه اعضای ناتوی توسعه یافته هستند. ولادیمیر پوتین در حالت ایده آل دوست دارد آنها را از عضویت ناتو محروم کند و یک بار دیگر آنها را تحت نوعی هژمونی روسیه قرار دهد.
- دریای چین جنوبی، که با چین و همچنین برونئی، اندونزی، مالزی، فیلیپین و ویتنام همسایه است. چین دارد ادعا کرد تقریباً به کل این گستره دریایی و جزایر درون آن، در حالی که برای جلوگیری از استفاده سایر مدعیان از حقوق توسعه ای خود در منطقه، از زور استفاده می کنند. در دوران ریاست جمهوری ترامپ و بایدن، ایالات متحده این کار را کرده است عهد برای کمک به دفاع از این مدعیان در برابر "قلدری چینی".
- دریای چین شرقی، جزایر خالی از سکنه آن مورد ادعای چین و ژاپن. هر کدام دارند فرستاده هواپیماها و کشتیها را برای دفاع از منافع خود وارد منطقه کنند. اواخر سال گذشته، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه مطمئن وزیر خارجه ژاپن گفت که واشنگتن ادعاهای جزیرهای خود را در آنجا به رسمیت میشناسد و در صورت حمله چین از نیروهایش حمایت خواهد کرد.
- مرز بین هند و چین، که سایت بوده است درگیری های دوره ای بین نظامیان این دو کشور ایالات متحده با مواضع هند ابراز همدردی کرده است، در حالی که روابط نظامی نزدیکتر با این کشور را دنبال می کند.
- قطب شمال، ادعا می شود که تا حدی توسط کانادا، گرینلند، نروژ، روسیه و ایالات متحده ادعا می شود بندرگاه ذخایر عظیم نفت، گاز طبیعی و مواد معدنی با ارزش که برخی در مناطقی قرار دارند که دو یا چند کشور ادعای مالکیت آنها را دارند. این است نیز دیده می شود توسط روسیه به عنوان پناهگاه امن برای زیردریایی های موشکی هسته ای خود و توسط چین به عنوان یک مسیر بالقوه برای تجارت بین آسیا و اروپا.
در سالهای اخیر، درگیریها یا حوادث جزئی در همه این مکانها رخ داده و فراوانی آنها رو به افزایش است. در پی تهاجم روسیه به اوکراین، تنشها در سطح جهانی افزایش مییابد، بنابراین مراقب این نقاط اشتعال باشید. تاریخ نشان می دهد که ژئوپلیتیک جهانی به ندرت به صلح ختم می شود. تحت این شرایط، یک جنگ سرد جدید - با ارتشهایی که عمدتاً در جای خود منجمد شدهاند - ممکن است فقط یک خبر خوب باشد و این به همان اندازه که میشود ناامیدکننده است.
حق چاپ 2022 مایکل کلر
مایکل ت. کلار، a TomDispatch منظم، استاد بازنشسته پنج کالج مطالعات صلح و امنیت جهانی در کالج همپشایر و عضو ارشد مدعو در انجمن کنترل تسلیحات است. وی نویسنده 15 عنوان کتاب است که آخرین آنها می باشد همه جهنم ها شکسته می شوند: دیدگاه پنتاگون در مورد تغییرات آب و هوا. او یکی از بنیانگذاران است کمیته سیاست عاقلانه آمریکا و چین.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا