بدون رئیس حدود دو ماه پیش منتشر شد من می خواهم از منتقدان متعدد تشکر کنم و نظرات آنها را با پاسخ دادن جدی بگیرم. من نکات مثبت منتخبی را نقل می کنم تا امیدوارم دلیلی برای بازدید از آن ارائه کنم صفحه کتاب at nobossesbook.com. من به انتقادات می پردازم تا امیدوارم بحث های بیشتری برانگیخته شود. در اینجا اولین برداشت وجود دارد، قسمت دوم که بعداً دنبال می شود
جری فرسیا: *بازگشت به اخلاص در دنیای هنر* (ZNet)
این مرور، اولین نقدی است که ظاهر می شود، بیشتر یک نقاش/هنرمند موفق است که مقاله ای روشنگر درباره عناصر هنر و ایجاد و توزیع هنر ارائه می دهد تا مروری بر بدون رئیس فی نفسه من از بررسی، و از قسمت پادکستی که با Fresia انجام دادم، یاد گرفتم، و در نتیجه به این نتیجه رسیدم که اقتصاد مشارکتی نه تنها یک اقتصاد خودگردان، همبستگی، متنوع، عادلانه، بی طبقه و پایدار، بلکه یک اقتصاد هنری است. امیدوارم تجاوز نکرده باشد. باید اضافه کنم که در حالی که فرزیا از آن دفاع می کرد بدون رئیسمثلاً وقتی نوشت:
«سیستم هنری را تصور کنید که در آن هنرمندان اخلاص را بالاتر از موفقیت بازار قرار میدهند، جایی که زندگی کاری ما فرآیندی است که در آن آشکار میشود تا هر یک از ما بتوانیم به آنچه که هستیم تبدیل شویم، جایی که زیبایی همیشه در گفتگو با عدالت است. من به آنچه آلبرت انجام داده اینگونه فکر می کنم.»
برخلاف فرسیا، برخوردهای من حاکی از آن است که بسیاری از هنرمندان در ابتدا در مورد رویکرد مشارکتی کار و تخصیص تردید دارند. به طور خلاصه، آنها نگرانند که اقتصاد مشارکتی خلاقیت هنری را کاهش دهد و آن را تابع ذائقه عمومی قرار دهد. این گونه شبهات به طور کامل در خود کتاب مطرح شده است. اما کوتاه آن این است. هنرمندان آنچنان که گاهی اوقات خود را نقاشی می کنند منحصر به فرد نیستند، اگرچه البته استعدادهای خاص آنها ممکن است بی بدیل باشد. ورزشکاران، دانشمندان، پزشکان، سرآشپزها، سازندگان – هیچ کدام دسته متفاوتی از انسان ها نیستند که نسبت به بقیه ما مستحق استانداردهای متفاوت و شرایط متفاوتی باشند.
از برخی جهات، به عبارت دیگر، یک اندازه برای همه مناسب است - یعنی همه ما باید از مدیریت خود لذت ببریم، از پاداش عادلانه بهره مند شویم، سهم عادلانه ای در کار توانمندسازی و ناتوانی انجام دهیم، و در دنیایی زندگی کنیم که به همه امور شخصی توجه دارد. پیامدهای اجتماعی و زیست محیطی تولید، مصرف و تخصیص. اگر ما مؤسساتی داریم که همه اینها را تقویت می کنند، آنگاه خواسته های هنری که فعالیت ما مطابق، آشکار و توسعه دهنده تمایلات و پتانسیل های ما باشد برای همه اعمال می شود. خلاقیت انسان اشکال بیپایانی متنوعی از تحقق و رشد انسان را به همراه خواهد داشت.
الکساندریا شانر: *زندگی پس از سرمایه داری را تصور کنید* (کنتر پانچ)
سه چیز در یک بررسی وجود دارد که باید برای نویسندگان فعال لبخند بیاورد. اول وقتی است که یک نقد به طرز درخشانی نوشته شده است. شانر است. دوم، زمانی است که یک مرور نقدهای واقعاً روشنگری ارائه می کند که همه چیز را به جلو می برد. پشتیبانی شانر به آنجا نمی رود. سوم، وقتی یک مرور نکاتی را که نویسنده بیان کرده خلاصه میکند، بهتر از نویسنده این کار را انجام میدهد، و وقتی یک نقد انگیزهها یا خواستههای یک کتاب و رویکرد منطقی آن را توضیح میدهد، آنقدر خوب این کار را انجام میدهد که نویسنده باید بگوید، خوب، کسی واقعاً به نیت من رسید.
بنابراین معلوم میشود که برای نقد شانر باید از ستارههایم برای چنین خواننده/حامی سخنوری تشکر کنم. جهنم، اگر احساس می کنید برای کتاب وقت ندارید، نقد شانر را بخوانید. شاید به شما انگیزه دهد که وقت بگذارید. در اینجا شانر نتیجه گیری می کند:
«در روح آغازها، پس از بررسی عمیق و جدی زندگی پس از سرمایه داری، تخیل وحشی می شود. اگرچه آلبرت به صراحت تمام پیامدهای بالقوه اقتصاد مشارکتی را توضیح نمی دهد، اما آنها بسیار گسترده هستند. تصور کنید که اگر سیستم اقتصادی ما به راحتی به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان اجازه دهد هزینهها و منافع زیستمحیطی را در تصمیمگیری در نظر بگیرند و برای انباشت دائمی فراتر از نیاز یا خواسته فشار نیاورد، چه تأثیری بر محیطزیست (و بقای ما بهعنوان یک گونه) داشته باشد. تصور کنید که من و شما و همه در مورد همه مسائل به تناسب میزان تأثیر آنها بر ما، به جای متناسب با میزان پول یا قدرتی که در اختیار داریم، صدای اقتصادی داشته باشیم. جامعهای را تصور کنید که در آن چیزها عمداً برای نارضایتی یا شکست تولید نمیشوند تا تقاضا بالا نگه داشته شود. تصور کنید دیگر از زباله های انبوه خبری نیست. تصور کنید دیگر خبری از امور مالی غارتگرانه نیست، دیگر خبری از تبلیغات غارتگرانه نیست. نوآوری که زندگی همه را بهبود می بخشد. تصور کنید دیگر نه بیکاری، نه استثمار، نه سلسله مراتب، نه ظلم. دیگر نه حبس دسته جمعی، نه جنگ، نه شهرک نشینی در سایه کاخ ها، نه اطاعت کورکورانه. بی کلاسی تصور کنید، «لحظهای غیر ابزاری و بیانگر را در همه کارها بگنجانید، و یک لحظه اجتماعی را در تمام هنرهای با مزد [درج] کنید، و همه کارها را به هنر و همه هنرها را به کار تبدیل کنید» (118). تصور کنید که این جامعه از افراد کاملی تشکیل نشده است که مایلند همیشه نوعدوستانه رفتار کنند، بلکه از من و شما و بقیه تشکیل شده است. این جامعه در عوض دارای نهادها و سیستم هایی است که به جای غیرممکن، ما را به طور خودکار به خود، همدیگر، محیط و همه چیزهای بیرونی دیگر در نظر می گیرد. برابری، همبستگی، خود مدیریتی، تنوع و پایداری را ترویج و پاداش می دهد. ما مرتکب اشتباه خواهیم شد و به انسان بودن ادامه خواهیم داد، اما فقط تصور کنید که دیگر برای شکست آماده نشده بودیم. تصور کن بدون رئیس"
بریجت میهان: *"بدون رئیس" را بخوانید* (Irish Feasta / Resilience) به همان اندازه شیوا، میهان نیز طرفدار آن است بدون رئیس. او محتویات آن را مرور میکند، شایستگیهای آن را استدلال میکند و همیشه به چشمانداز جستجوی تغییر ترجمه میکند. میهان می نویسد:
این کتاب که به سبک معمول شاعرانه و دلسوزانه مایکل آلبرت نوشته شده است، دنیایی بهتر و عاری از بیماری های سرمایه داری را متصور است و ما را در مسیر رسیدن به آن آغاز می کند. او به مشکلات موجود نمی پردازد. به اندازه کافی در مورد آنها نوشته شده است و همه ما بیش از حد از آنها آگاه هستیم. ناف نگري به آنها ما را از مخمصه خارج نمي كند. این فقط به ما می گوید که چقدر در تجزیه و تحلیل وضعیت مخمصه خود باهوش هستیم. که در بدون رئیس، نه ناف نگري وجود دارد، نه بازخواني قابل پيش بيني، نه نابودي. این کتاب خوش بینانه و منحصراً آینده نگر و راه حل محور است.
بنابراین، میهن یک بررسی دیگر است که نگرانی یا انتقادی برای پرداختن به آن ارائه نکرده است. فقط می توانم امیدوار باشم که او درست می نویسد:
"خواندن بدون رئیس و شما تغییر خواهید کرد آن را بخوانید و امیدوار خواهید شد. آن را بخوانید و می خواهید در دنیای پارسوک زندگی کنید. آن را بخوانید و از خود خواهید پرسید، چرا ما قبلاً این کار را انجام نمیدهیم؟»
اما نکته ای در اینجا وجود دارد که میهن ممکن است به عنوان زیرمتن سوال آخر در نظر گرفته باشد یا نداشته باشد. آیا گواهی بالا باعث میشود خوانندگان بالقوه با خود فکر کنند "میخواهم به این کتاب کمی توجه کنم" یا باعث میشود خوانندگان از آن دوری کنند؟
من گمان میکنم که بسیاری از افراد بسیار پیشرو از بینایی اجتناب میکنند، زیرا فکر میکنند هیچ پیشنهادی وجود ندارد، نمیشود یا نمیتوان آن را پیشنهاد داد که شایستگی جدی داشته باشد، پس چرا کتابی درباره بینایی بخوانید؟ اما من همچنین فکر میکنم که برخی از افراد بسیار پیشرو از بینایی اجتناب میکنند، زیرا، خوب، اگر کمی توجه، همانطور که میهان ادعا میکند، امید را افزایش دهد، چه؟ چه می شود اگر باعث ایجاد خواسته ها شود؟ اگر یک یا دو شغل دارید، فشارهای مضحک را تحمل می کنید، و شک و تردیدهای قابل درک در خود دارید، ممکن است به امیدی که فکر می کنید نادرست است فکر نکنید، و ممکن است نخواهید آرزوهایی را احساس کنید که فکر می کنید بی پاسخ خواهند ماند.
آیا من در این برداشت درست هستم؟ نمیدانم، اما فکر میکنم بهویژه بسیاری از جوانان از فعال بودن خودداری میکنند و یا حتی به شدت آن را تحقیر میکنند و آن را نادیده میگیرند، بسیار کمتر انقلابی بودن را که گویی به آینده جامعه اهمیت میدهند، امری ناخوشایند یا حتی احمقانه است. آیا چنین دیدگاهی می تواند منعکس کننده این واکنش منفی به داشتن امید، به داشتن میل باشد؟ اگر چنین است، چگونه کسانی که به دنبال تغییر هستند می توانند با موفقیت به این سکوت پاسخ دهند؟
مارک ایوانز، *بدون رئیس* (رویاهای مشترک)
بررسی بعدی نیز بسیار مثبت بود و همچنین به فعالیت و نه فقط درک توجه داشت. ایوانز پس از ارائه نقشه راه برای کتاب، می نویسد:
"بعد از خواندن بدون رئیس شما با ایده بسیار متفاوتی در مورد اینکه چپ بودن به چه معناست – یا می تواند معنی داشته باشد – خواهید دید. به جای اینکه فقط «ضد...» این و «ضد...» باشیم و دائماً به هوسهای فاجعهبار تشکیلات راست/لیبرال واکنش نشان دهیم و روی پایمان گرفتار شویم، وضوح فکری که آلبرت ارائه میکند به این معنی است که ما پتانسیل اتخاذ موضعی بسیار فعال تر، جلوتر قرار دادن و سازماندهی برای پیروزی."
برای ایوانز، همانطور که برای من، نکته بدون رئیس، فراهم کردن داربستی از ویژگی های اقتصادی مهم است که نه تنها به عنوان جنبه های اصلی دیدگاه پساسرمایه داری، بلکه به عنوان ابزاری برای ایجاد انگیزه و جهت دهی به مبارزه فعلی ضروری تلقی می شوند. ایوانز ادامه می دهد:
"[بدون رئیس] اشاره می کند...رویکردی برای سازماندهی که به ما امکان می دهد بذرهای آینده را در زمان حال بکاریم. اگر مانند من، این مطالب را بخوانید و برای مشارکت در سازماندهی برای نوع اقتصاد/جامعه ای که آلبرت در مورد آن صحبت می کند، الهام بگیرید، از دیدن آن بسیار خرسند خواهید شد. بدون رئیس با فهرستی از منابع که شامل برخی از وب سایت ها (از جمله: https://www.realutopia.org/ ) که بر سازماندهی برای یک اقتصاد/جامعه مشارکتی تمرکز دارند.»
آیا میتوانیم چشماندازی متناسب با اهداف آینده و نیازهای فعلی به اشتراک بگذاریم؟ نه مگر اینکه تلاش کنیم. من طرفداری ایوان از اتوپیای واقعی.
توماس کلیکاور، *بدون رئیس*، (مارکس و فلسفه)
پنجمین بررسی که ظاهر شد، نگرانی را برانگیخت، اگرچه بیشتر در حالی که دور دیگری از حمایت را ارائه میکرد.
«به طور کلی، کتاب آلبرت استدلالی معقول، اندیشیده، بسیار روشنگر، بسیار خوانا و ساختاری عالی برای آنچه او اقتصاد مشارکتی مینامد ارائه میکند. بر خلاف 99 درصد کتابهایی که از آسیبشناسیهای سرمایهداری نئولیبرال ابراز تاسف میکنند، آلبرت موفق شده است کتابی را ارائه کند که با جزییات کامل و با موفقیت نشان میدهد که جایگزین سرمایهداری چیست.»
با این حال، نگرانی کلیکاور، که او با جزئیات قابل توجهی آن را ثبت کرد، استفاده من از کلمه «مدیریت» است، حتی اگر آن را به عنوان «مدیریت خود» تقویت کنم. کلیکاور می نویسد:
«مدیریت همیشه مستلزم مدیریت از بالا به پایین است. به مدیران و کارگران، زیردستان و زیردستان دلالت دارد. حاکی از آنهایی است که کنترل می کنند و کسانی که کنترل می شوند. همچنین به سلسله مراتب، اقتدارگرایی، مدیریت ماچو، استبداد، و ضد دموکراسی دلالت دارد.»
فکر میکنم این بیشتر شبیه نگرانی من در مورد استفاده از کلمه «سوسیالیسم» است. من یک چشم انداز اقتصادی را پیشنهاد می کنم. آیا باید آن را «سوسیالیسم» یا شاید «سوسیالیسم مشارکتی» بنامم، یا شاید کاملاً از این برچسب اجتناب کنم؟ آیا مفاهیم منفی «سوسیالیسم» درک آنچه را که ارائه میکند مخدوش میکند؟ یا حتی بدتر از آن، آیا استفاده از آن برچسب شروع به تحریف آنچه ارائه می کند خواهد بود؟ تماس آسانی نیست.
من فکر میکنم کلیکاور به طور مشابه میگوید که کلمه «مدیریت»، مهم نیست که چگونه آن را ماساژ میدهید، چمدانهای زیادی را حمل میکند تا یک برچسب مفید برای تصمیمگیری مشارکتی ما باشد. من با ارزیابی کلیکاور از مدیریت در طول تاریخ موافقم. اما من فکر می کنم که «مدیریت خود» که در زمینه حمایت از یک تقسیم کار مشارکتی جدید استفاده می شود، چمدان برچسب را از بین می برد.
کلیکاور می خواهد آنچه را که من «مدیریت خود»، «خود سازماندهی» می نامم، بنامد. من گمان میکنم که فراتر از معناشناسی، اکثراً موافقیم که طبقهای بین کار و سرمایه وجود دارد. برخی آن را PMC و برخی آن را کلاس Coordinator می نامند. اما هر چه آن را بنامیم، زمانی که طبقه مالک حذف شود، این طبقه می تواند به مقام حاکم برسد. علاوه بر این، تقسیم کار فعلی شرکت و همچنین بازارها و/یا برنامه ریزی مرکزی به طور اجتناب ناپذیری به نتیجه رئیس جدید منجر می شود. از آنجایی که ما در عوض میخواهیم یک اقتصاد پساسرمایهداری بدون طبقه بدون مدیریت از بالا به پایین و با داشتن نظر مردم در تصمیمگیریها متناسب با تأثیر آنها ایجاد کنیم، باید هم تقسیم کار فعلی شرکتها و هم بازارهای آشنا و/یا مرکزی را جایگزین کنیم. برنامه ریزی. چه ما هدف خود را «خود سازماندهی»، «تصمیم گیری مشارکتی»، «خودمدیریت مشارکتی»، «خودمدیریت جمعی» یا صرفاً «مدیریت خود» بنامیم، این موضوع باقی می ماند.
اما بیشتر، یک جنبه اجتناب ناپذیر از آنچه ما معمولاً «مدیریت» می نامیم وجود دارد که برای انجام کارها باید اتفاق بیفتد. این شامل تصمیم گیری مشترک در مورد زمان، روش ها، سرعت، ترکیب، ابزار و ویژگی کار است. مشکل واقعی یک اقتصاد جدید این است که چگونه، توسط چه کسی و با چه سطوحی از نفوذ برای همه دست اندرکاران چنین تصمیماتی باید اتخاذ شود.
الکس: امید به آینده، الهام برای امروز (ZNet)
الکس در جوانی در روسیه می نویسد. به این ترتیب او بر آنچه که متمایز است تمرکز می کند بدون رئیس از گذشته کشورش او می نویسد که بدون رئیس آشکار می کند که «برای تحقق وعده شوراها (شوراها)، ما باید آنچه را که آلبرت آن را «مجتمع های شغلی متعادل» می نامد اجرا کنیم که وظایف را در محل کار ما به گونه ای ترکیب می کند که همه برای مشارکت در تصمیم گیری های جمعی به اندازه کافی آگاه و ماهر باشند. ساخت."
الکس ادامه می دهد:
اما از نظر من، مهمترین چیز در مورد اقتصاد مشارکتی، درست مانند کار مایکل آلبرت به طور کلی، این است که برای شما امید و جاه طلبی به ارمغان می آورد: در دنیایی که به نظر می رسد همه چیز در آستانه فروپاشی است، شما آینده ای را کشف می کنید. برای کار کردن، چشم اندازی امیدبخش برای تلاش کردن. و من امیدوارم بدون رئیس خوانندگان را ترغیب خواهد کرد تا در کمک به همه ما برای رسیدن به دنیایی بهتر مشارکت کنند."
و البته این هدف است. و شنیدن آن از داخل کشوری که چه چیزی را تحمل کرد بدون رئیس نه «سوسیالیسم»، بلکه «هماهنگی»، اقتصادی که توسط طبقه هماهنگ کننده اش اداره می شد، به نظر من نشانه بسیار مثبتی است.
مایکل آلبرت: بدون رئیس، بررسی خود (ZNet)
آیا قرار نیست همه ما خود انعکاسی باشیم؟ این بررسی خود اینگونه شروع می شود: «نوشتم بدون رئیس زیرا من معتقدم که برای حفظ امید، جهت دهی به استراتژی و تشدید تعهد به دید مشترک نیاز داریم. اخیراً به این فکر کردم که چه میشود اگر از من برای بررسی دعوت شود؟ بدون رئیس? چه بگویم؟"
سپس من توضیح می دهم که کتاب چه قصدی دارد، چه چیزی را پوشش می دهد، چه چیزی را امیدوار می کند. و با این پایان می دهم:
«نوشتن یک تلاش موفق یا از دست رفته است. من بهعنوان نویسنده آن، میتوانم به سؤالات مصاحبه پاسخ دهم و هر کار دیگری برای کمک انجام دهم بدون رئیس خواندن من حتی می توانم با جسارت خود آن را بررسی کنم. اما چه چیزی تعیین خواهد کرد بدون رئیس موفقیت یا شکست خوانندگان کتاب خواهند بود. آیا خوانندگان آن بررسی، نقد، تصحیح، گسترش یا در غیر این صورت فعالانه درگیر خواهند شد نه رئیس؟ آیا رسانهها واکنشها، بررسیها و بحثهای خوانندگان را خواهند داشت؟ آیا رسانهها به نگرانیهای خوانندگان رسیدگی میکنند، برونیابیهای آنها را گسترش میدهند، مضرات آنها را ارزیابی میکنند، و الحاقاتشان را به تفصیل توضیح میدهند؟ آیا افراد، سازمانها و رسانههایی که به سرمایهداری شک دارند یا قبلاً آن را رد میکنند، گامهای پرسوجوگر، انتقادی و خلاقانهای را برای دستیابی به حمایت مشترک از اقتصاد جدید برای جهانی بهتر آغاز خواهند کرد؟ فقط زمان و شما خواهید گفت که آیا حداقل تا حدودی از طریق ارزیابی اتفاق می افتد یا خیر بدون رئیس"پیشنهادات سوسیالیستی مشارکتی."
برتراند باب گوارا: نه رئیس، من وارد هستم (هدف)
این بررسی توسط برتراند (راسل) باب (دیلان) (چه) گوارا (و در نتیجه در واقع توسط من "کانال" آنها) به طور خلاصه پیش نمایش و خلاصه نظرات (تخیلی) آنها است. برای سرگرمی، همچنین به طرز سرگرمکنندهای حاوی «تخمهای عید پاک» بسیاری است که سه نویسنده فرضی را نقلقول، تقلید یا ترجمه میکنند.
برای من نوشتن در مورد کتابم به اندازه کافی مشکوک است. انجام این کار در لباس فکری، موسیقیایی و مردمی شخصیت های بزرگ تاریخی، آن را از مسیر شکسته دورتر می کند. اما اینکه من درباره کتابم بنویسم؟ این مضحک خواهد بود، اینطور نیست؟ برتراند باب گوارا پاسخ می دهد:
"بدون رئیس کتابی در مورد جایگزینی افراد بد در موقعیت های بالا نیست. کتابی در مورد کاهش فساد نیست. کتابی در مورد بانداژ کردن فوران های درد نیست. بدون رئیس کتابی در مورد حذف مقام های بالا است. این کتاب در مورد تولید یکپارچگی است. کتابی است درباره زدودن اسباب جوشان درد و به جای آوردن زمینه های کرامت و تحقق. بدون رئیس کتابی است درباره انقلاب اقتصادی و اجتماعی. این کتابی است درباره پس از ورود کشتی ما.»
و در اینجا چگونگی آن است he پایان بررسی:
برتراند (راسل)، باب (دیلان) و چه (گوارا) این نقد را ننوشتند، اما بخشهای زیادی از تاریخ و فرهنگ را نوشتند که منجر به انتخاب من برای نوشتن کتاب شد. اعمال، ایده ها و سخنان آنها به محتوای چشم انداز کمک کرد بدون رئیس هدیه.
«نویسندگان مهم هستند. من یک نویسنده هستم. پس چی؟ مربیان، دوستان، شرکا، عاشقان و عمدتاً خوانندگان اهمیت بیشتری دارند. من گفته بودم. و خواننده عزیز چه می گویید؟ این چیزی است که اکنون اهمیت دارد.
و بله، من مایکل آلبرت هستم، یک مشتاق اقتصاد جدید برای دنیایی بهتر که در حالت دیوانگی در انتظار بدون رئیس انتشارات اتفاقاً احساسات ارائه شده در این بررسی را تصور کرد. جسور؟ شاید. مستاصل؟ مطمئنا. ما در جهانی در یک چهارراه تاریخی زندگی می کنیم. باران سختی وجود دارد که باید از آن اجتناب کنیم. رویایی هست که نباید آن را به تعویق بیندازیم.
لوکاس آلدن: تامل در مورد بدون رئیس (متا) در آخرین بررسی که در این پاسخ قسمت اول به آن پرداخته می شود، اوایل آلدن گزارش می دهد که:
ارتدوکس مدرن و کلاسیک «لیبرال» و «محافظهکار» در برابر ابهامات و اعلامیههای آزادی، برابری، برادری، عدالت و دموکراسی ضرر نمیکند. نگاهی به اطراف بنداز. آیا امروزه جوامع ما مملو از این اصول هستند؟ آیا حتی قابل تشخیص هستند؟ آیا آنها در گذشته بودند؟ اگر نه، چرا نه؟"
بررسی آلدن یکی دیگر از مواردی است که از آن حمایت می کند بدون رئیس. اما او کار را کمی متفاوت انجام می دهد، و نگرانی بیشتری را به روند کتاب اختصاص می دهد که، او می گوید:
«[من] در واقع کار یک مربی را انجام میدهم، برخلاف بسیاری از به اصطلاح «آموزگاران» و بهاصطلاح «رهبران» و «هماهنگکنندگان» در محیطهای کاری و جنبشها. که شاید بیشتر نقد نقش های از پیش تعیین شده و ساختارهای موروثی باشد تا خود افراد. [بدون رئیس] نه تنها تلاش می کند تا اقتصاد و جامعه ای را ایجاد کند که در آن همه به طور فعال توانمند شده باشند، بلکه ما در وهله اول قادر به تحقق بخشیدن به این هستیم. که همه می توانند و باید در شرایط جمعی خود حرفی حیاتی داشته باشند. ارزش هر یک از ما بسیار بیشتر از شرایط واقعی - یا ارتدوکسی استقرار یافته - باعث می شود ما باور کنیم که هستیم. این که ما در مجموع توانایی بسیار بهتری داریم. این نگرانی ها - و اهداف مشترک - بسیار بیشتر از اولویت های فردی یا فرقه ای است. و همه اینها ارتباط زیادی با معکوس کردن و فراتر رفتن از واقعیت فعلی دارد."
آلدن نتیجه می گیرد که "بدون رئیس—و Parecon— بینش ارزشمندی را برای هر کسی که میخواهد در هر سطحی و به هر نحوی در جستجوی جهانی بهتر مشارکت جمعی داشته باشد، ارائه میکند.» امیدوارم حق با او باشد.
پاسخ به نظرات، قسمت دوم، برای اینکه کمی در مسیر ظاهر شود، شامل واکنشهایی به Gavin Otooe میشود: چشم انداز درهم; اختلال سیستمیک: تصور دنیایی بدون رئیس; برایان توکار: *بررسی No Bosses* (اندیشه اجتماعی سبز)؛ ویل فروبرگ: نقد و بررسی *بدون رئیس* (سوسیالیست دیترویت / دیترویت DSA)؛ کید استفنسون: نقد و بررسی *بدون رئیس* (ZNet)، و هر چیز دیگری که ممکن است به زودی ظاهر شود. همه بررسی های شناخته شده دوباره در سایت ارسال می شوند صفحه کتاب No Bosses، جایی که مصاحبه ها، توصیفات و مطالب دیگر نیز وجود دارد.
من امیدوارم که مشاهده آن محتوا الهام بخش مردم باشد تا پیشنهادهای اقتصادی پسا سرمایه داری را به طور جدی در نظر بگیرند بدون رئیس به جای مالکیت خصوصی داراییهای تولیدی، یک اشتراک مولد ارائه میکند. برای کارگران و مصرف کنندگان شوراهای خود مدیریتی به جای تصمیم گیری از بالا به پایین؛ برای تقسیم کار جدید که شامل مشاغل متعادل برای اثرات توانمندسازی به جای تقسیم کار فعلی شرکت ما است. برای پاداش عادلانه برای مدت، شدت و سختی کار با ارزش اجتماعی به جای پاداش برای دارایی، قدرت چانه زنی یا خروجی؛ و برای برنامه ریزی مشارکتی به جای بازارها و یا برنامه ریزی مرکزی به عنوان داربستی از نهادهای کلیدی جدید که قادر به ارائه کارآمد اقتصادی هستند که تنوع، همبستگی، برابری، مدیریت شخصی، پایداری زیست محیطی و بی طبقه واقعی را تقویت می کند.
مطمئناً این یک لقمه است، اما آیا نباید هر یک از ما بخواهیم تعیین کنیم که آیا این نهادهای پیشنهادی در واقع می توانند این اثرات ادعا شده را داشته باشند؟ آیا هر یک از ما نباید با اطمینان با ارزیابی الکساندریا شانر موافق یا مخالف باشیم که به جای سرمایه داری، این اقتصاد «موسسات و سیستم هایی خواهد داشت که به جای غیرممکن، خودمان را، همدیگر را، محیط زیست را در نظر بگیریم. و تمام عوامل خارجی دیگر اقتصاد مشارکتی برابری، همبستگی، خود مدیریتی، تنوع و پایداری را ترویج میکند و به آنها پاداش میدهد. ما مرتکب اشتباه خواهیم شد و به انسان بودن ادامه خواهیم داد، اما فقط تصور کنید که دیگر برای شکست آماده نشده بودیم. تصور کن بدون رئیس"
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا