[در زیر متن ویرایش شده کمی از قسمت 267 پادکست با عنوان است. RevolutionZ.]
عنوان را قرض گرفتم زمان امروز فرا رسیده است از آهنگی از برادران چمبرز، که در سال 1967 منتشر شد. من به آن آهنگ "انقلابی شدن" را اضافه کردم که در آن موسیقی 1967 احساس کردم.
اما اکنون 2024 است. یک چشم به هم زدن بعد. یک میلیارد عمر بعد و به نقل مجدد از برادران چمبرز، "اکنون زمان آن فرا رسیده است." و اینجا استدلال سال 2024 من برای "انقلابی شدن" است قبل از اینکه خیلی دیر شود. بحث کمی آخرالزمانی، کمی خوش بینانه و کمی متضاد است. من آن را دقیقاً همان طور که احساس میکنم بیان میکنم: با ترس، امید و مشت.
به اطراف نگاه می کنم. من آنچه را که می بینم می بینم. آنچه را که می شنوم می شنوم. فصل NBA بیش از نیمه تمام شده است. تصاویر کابل پایانی ندارند. همه جا پلتفرم های جدید اخبار تیلور سویفت را بدون توقف ارائه می دهند. ترامپ از هر شیپوری. رمان های فراوان و البته یوتیوب همه جا حاضر. این سرگرمی بی نهایت وجود دارد. آن بیرون بهشت است.
اما همزمان ارتش های طلاکاری شده جهنم مقدس را آزاد می کنند. آب زیاد شهرها را سیل می کند. کم آب سفره های زیرزمینی را تخلیه می کند. تعصب خود شیفته عشقی را می سوزاند که زندگی را تایید می کند. سر در انکار کثیفی، ریاکاری هولناکی ایجاد می کند. بزدلی شناور در مرکز صحنه ازدحام می کند. آنها را گرسنه نگه دارید، آنها را مریض کنید، به آنها شلیک کنید، آنها را منفجر کنید. این یک رژه نسل کشی است. و آیا می توانید وظیفه امروز ایالات متحده را باور کنید: من شوخی نمی کنم، یک بمب هسته ای جدید طراحی کنید، اولین بمب جدید در سی سال گذشته. و پسر آیا ما به آن نیاز داریم. آنجا جهنم پرخوری است.
این چیزها فراتر از گفتار است. فراتر از درد فراتر از میل فراتر از شرم فراتر از احساس فراتر از عقل فراتر از آن.
ولی هی مشکلی نیست نگران نباشید. خوشحال باش. هورا برای تیم من تیم خود را بسوزانید یک سلفی برای من هزار میلیون کاهش برای شما. قتل با حرکت آهسته تبدیل به قتل عام می شود. یک دروغ گاه به گاه تبدیل به طوفان دروغ می شود. از تلویزیون گرفته تا سالن کنسرت، از مهدکودک تا خانه تشییع جنازه، دروغ گفتن بلوغ جدید است. سلفی بگیر یکی دیگه بگیر به فرزندان خود آموزش دهید. پروانه ها فریاد می زنند.
چرا کاری را که انجام می دهیم انجام می دهیم؟ آیا فقط به این دلیل است که این همان کاری است که ما انجام دادهایم و پس از انجام آن... دوباره این کار را انجام میدهیم تا مبادا متوجه شویم که در تمام مدت به طرز وحشتناکی اشتباه کردهایم؟ و سپس دوباره این کار را انجام می دهیم. و دوباره. تا مرگ آیا فقط برای قدرت، برای پول، برای رابطه جنسی، برای لاف زدن؟ یا فقط برای تسلط به جای تحت سلطه گرفتن است؟ اما هی، هورا برای تیم من. تیم خود را بسوزانید یک اسباب بازی جدید برای من هزار میلیون کاهش برای شما. شیرها گریه می کنند.
علم خجالت می کشد. احترام پژمرده می شود دروغ بر حقیقت غالب است. حقیقت می میرد آیا بی صداقتی سرنوشت ماست؟ آیا خودپرستی میراث ماست؟
به طور رباتیک از روبات هایی که انسان به نظر می رسند استقبال می کنند. به صورت رباتیک از عشق ربات استقبال می کنیم. لعنت به ربات لعنت به ربات درش را ببند، یک سیگار بکش. اما صبر کنید، این بیمار است. آن را درپوش بگذارید. ویدئویی از یک پهپاد خشن را تماشا کنید. این سالم است. می توانید همه آن را در مرکز خرید تهیه کنید. برای لذت این کار را انجام دهید. برای درد انجامش بده تفاوت کاهش می یابد. سیگار بخور شاید یک مفصل. هر چه. سگ ها ناله می کنند.
خشونت خود را فضیلت می نامد. خشونت پیش می آید خشونت ویروسی می شود. خشونت با گلوله شماره یک است. خشونت گرسنگی و بمب است. خشونت طوفان و سیل است. خشونت هنگ و اجبار است. خشونت تجاوز است. خشونت ویروسی می شود. خشونت من و تو هستیم. ما نمی توانیم منکر این موضوع شویم.
خشونت در مرکز خرید است. خشونت در مدرسه است. خشونت در کار است. خشونت در آشپزخانه است. سقط جنین در میدان های تیراندازی شلیک کنید. و مرکز خرید نیز.
خشونت فریاد می زند، "من را همه جا ببین." "من عالی هستم." "به من تعظیم کن." خشونت ایجاب می کند که "برای من زانو بزن." "اسم من چیه؟ "بازی من چیست؟" "گروول یا در غیر این صورت" "از همه چیز متنفرم." «من را جسور صدا کن. مرا غارتگر صدا کن.»
طمع ثروت را به چنگ می آورد. واعظان برای خدایان پنت هاوس دعا می کنند. احمق ها استاد جنگ هستند. دیوانه ها تخریب را روغن کاری می کنند. احمق ها تاریخ را به آتش می کشند. نفرت را یاد بگیرید آموزش نفرت هدف. شلیک. سوگواری. یا بهتر از آن: عزاداری نکن، مهمانی. آسمان در آتش است. آسمان گریه می کند. هیچ جا ساکت نیست
اما کمی صبر کنید. بله، همه چیز وجود دارد. ما نمی توانیم آن را از دست بدهیم. اما الهامگیری هم همینطور است. خواستار صلح است. تقاضا برای مراقبت تقاضا برای سلامتی تقاضا برای دانش. تقاضا برای شفای جنسی تقاضا برای پایان دادن به سود میلیاردرها. مطالبات برای پایان دادن به میلیاردرها، دوره. خواسته ها برای پایان دادن به رئیس جمهور. تقاضا برای پایان دوره کارفرمایان دیگر خبری از کدنویسی رنگ نیست. دیگر زندگی آتروفی نمی شود. هیچ زندگی دیگری به سختی زندگی کرد. دیگر هیچ جانی خاموش نشد.
مطالبات کرامت خواستار نجات کره زمین است. مطالبات کرامت می خواهد خود را نجات دهیم. مطالبات کرامت خواستار توقف شلیک شلیک کن لعنتی تقاضاها در آنجا زیاد می شود. کبوترها بیدار می شوند تغییر خواهد آمد
خواسته ها خوب هستند، اما برای اجرای خواسته ها به برنامه ریزی دقیق و تلاش مستمر نیاز داریم. و برای دستیابی به برنامه های دقیق و تلاش مستمر ما به تعداد زیادی از افراد نیاز داریم. و برای همسو کردن تعداد زیادی از افراد، و سپس افراد بیشتر، و سپس افراد بیشتر، باید خوب گوش کنیم. و برای خوب گوش دادن به صداهای واضح نیاز داریم. ما به اقدامات الهام بخش نیاز داریم. ما به آنچه روی دیوارهای مترو نوشته شده و آنچه در تالارهای مسکونی طنین انداز است نیاز داریم.
استنتاج: برای اینکه تعداد زیادی از مردم به دنبال صلح، عدالت و رهایی باشند، ما به تعداد زیادی از مردم نیاز داریم تا امکان استقبال امیدبخش جنبش را ببینند و موفقیت های شایسته جنبش را پیش بینی کنند. فراتر از بیداری، ما به بسیاری از افراد نیاز داریم که به طور سازگار و نوازشگرانه به اشتراک بگذارند که کجا می خواهند بروند و چگونه می خواهند به آنجا برسند.
ما نمی توانیم انکار کنیم که زمان ما در چهره ماست. که روزگار ما غیرقابل انکار شرم آور است. اینکه دوران ما از جدول منزجر کننده است. که روزگار ما به طرز بیعقلی گستاخانه و به طرز خودکشی آشکاری است. شیطان آن را فریاد می زند.
اما نمیتوانیم انکار کنیم که دوران ما نیز غیرقابل انکار امیدوارکننده است. اتحادیهها، جوامع، جوانان، زوجها، افراد تنها، والدین و بچهها در حال سوختن هستند. هم می زنیم. بیدار می شویم. جهنم نه، ما نمی رویم.
در مرحله سمت راست، آخرالزمان نازی ها موج می زند و تکثیر می شود. نفرت را بر می انگیزد. در مرحله سمت چپ، آزادی، عزت، احترام، کمک متقابل، و دنیایی جدید نمایان میشود و به اوج میرسد. زنده ماندن. حرکات خم می شوند. عزت دوباره گام برداشت.
روزگار ما انکارناپذیر اسفناک است. روزگار ما انکارناپذیر است. دوست ما کدام طرف است؟ طرفدار کدومی؟ ما در کدام طرف هستیم؟
دیگر خبری از گردگیری نیست. دیگر خبری از ارواح نیست. دیگر از خود توهم خبری نیست. دیگر خبری از تجارت معمول نیست. دیگر خبری از روزنامه های دیروز نیست. دیگر بهانه ای برای پیوستن به طرف اشتباه وجود ندارد. دیگر بهانه ای برای سکوت نیست. سکوت طلایی است، اما فقط برای ثروتمندان. سکوت رزق و روزی است، اما فقط برای خشونت. هی، این چه صدایی است؟ مردم دور پیچ می آیند.
دیگر سازگار نیست. دیگر مشغول مردن نیست. بهتر امکان پذیر است. بهتر لازم است. وقار بهتر است. زندگی بهتره زمان امروز فرا رسیده است.
هیچ راهی برای جلوگیری از این رویارویی جوشان وجود ندارد. ما یا مرده زنده و سپس مرده خواهیم بود، یا بارها و بارها از نو متولد خواهیم شد. آزاد شد.
من از فرمول های آخرالزمانی متنفرم. من نمی توانم آنها را تحمل کنم. اما من اینجا هستم. اینجا هستیم. آخرالزمان در هر گوشه ای به گوش می رسد. ما دیگر نمیتوانیم تغییرات اساسی را انکار کنیم، بترسیم، مسخره کنیم یا بازی کنیم. زمان امروز فرا رسیده است. اما پرتگاه عمیق است. شاخک های آن قوی است. ما دنیا را با یک جرعه نخواهیم برد. ما دنیا را میخواهیم، بله، اما نمیتوانیم آن را در یک جلسه به دست آوریم. لفاظی یک قلپ مزخرف است. جمع آوری پشتیبانی زمان می برد. انباشته کردن حمایت نیاز به دراز کردن و استقبال دارد. خروج از ورطه به زیبایی کار یک ساعت نیست. تاریخ زمان می برد.
برای برنده شدن باید رشته های زیادی را متحد کنیم. برای متحد کردن بسیاری از رشتهها، باید گامهای جزئی بیشماری را در هم ببافیم که بر گذشته غلبه کرده و آینده را بسازد. مراحل جنسیت مراحل فرهنگی مراحل قانونی مراحل اقتصادی مراحل اکولوژیکی گام های بین المللی مراحلی که به آنها کمک می کنیم اتفاق بیفتد. مراحل اسرارآمیز جادویی که به جایی می رسند که می خواهیم برسیم. بدون پیشتاز، بدون محافظ عقب، فقط جمعی برای ایجاد یک مدینه فاضله واقعی.
نتیجه: دیگر منکر بدیهیات نیست. دنبال کردن ما، شغل ما، دستور کار ما، حرفه ما، آنچه ما تحسین می کنیم، آرزو داریم، آنچه را که به آن احترام می گذاریم، آنچه را جشن می گیریم، چه کسی می خواهیم باشیم، چه کسی باید باشیم و چه کسی خواهیم بود، باید صبور باشیم. ، هوشمندانه و بی امان انقلابی. بادبان در، بادبان در، به تغییر اساسی. ما باید انقلابی های دلسوز، بالغ و هوشیار شویم. بدون مزخرفات ماچو عدم سکوت منفعلانه قدم به قدم باید خودمان را درگیر کنیم تا زمانی که خودمان را متمدن کنیم. تا زمانی که دنیا را متمدن کنیم. زمان امروز فرا رسیده است.
زمانی که برادران چمبرز آهنگ خود را می خواندند، آن را حس کردم. بنابراین در اینجا اشعار آنها مربوط به سال 1967 است. آنها بسیار خوب هستند. اما با موسیقی، اگر آن را گوش کنید، باز هم بهتر می شوند. ممکن است شما هم امروز آن را احساس کنید.
زمان امروز فرا رسیده است
قلب های جوان می توانند راه خود را طی کنند
نمی توان آن را یک روز دیگر به تعویق انداخت
برایم مهم نیست دیگران چه می گویند
می گویند ما به هر حال گوش نمی کنیم
زمان امروز فرا رسیده است
(هی)
اوه قوانین امروز تغییر کرده اند (هی)
من جایی برای ماندن ندارم (هی)
من به مترو فکر می کنم (هی)
عشق من پرواز کرده است (هی)
اشک های من آمدند و رفتند (هی)
ای پروردگار من، من باید پرسه بزنم (هی)
من خانه ندارم (هی)
من خانه ندارم (هی)
اکنون زمان آن فرا رسیده است (زمان)
جایی برای دویدن نیست (زمان)
من ممکن است توسط خورشید بسوزم (زمان)
اما من لذت بردم (زمان)
من را دوست داشته اند و کنار گذاشته اند (زمان)
من توسط جزر و مد غلت خورده ام (زمان)
و روح من روانی شده است (زمان)
اکنون زمان آن فرا رسیده است (زمان)
چیزهایی برای درک وجود دارد (زمان)
زمان امروز فرا رسیده است (زمان)
زمان امروز فرا رسیده است (زمان)
به یاد دارم که در یک کنسرت در همه جا، استادیوم فوتبال دانشگاه هاروارد در کمبریج، ماساچوست شنیدم. تماشاگران با ضرب آهنگ طنین انداز شدند. پاهایمان را به موقع در تمام جایگاه ها کوبیدیم. نه فوتبال، انقلاب. هزاران و هزاران جنایتکار در چشم آمریکا. با یکدیگر. همه جا لرزید. تصورش کن.
برای ما، در سال 1967، زمان امروز فرا رسیده بود. اما نه، به نظر می رسید، اما اینطور نبود. بیش از نیم قرن پیش لرزش های زیادی ادامه داشت، اما ما به اندازه کافی نسازیم. ما به اندازه کافی متحد نشدیم. ما به اندازه کافی تصور نمی کردیم. به اندازه کافی به اشتراک نمی گذاشتیم. ما به اندازه کافی کامل نشدیم. ما به اندازه کافی از زمان استفاده نکردیم.
خب حالا چی؟ در مورد 2024 چطور؟ چه چیزی تضمین شده است؟ چه چیزی مورد نیاز است؟ این را از خود می پرسید؟ چه چیزی در ذهن ماست؟ یک محصول جدید در مرکز خرید؟ پخش تلویزیونی امشب؟ امتحان فردا؟ چگونه از عصبانی کردن مدرسه، رئیس، نسل بزرگتر، نسل بعدی، متولد نشده، مرده جلوگیری کنیم؟
چه چیزی در ذهن ماست؟ شام؟ خوابیدن؟ پرداخت اجاره؟ چگونه از رختخواب بلند شویم؟ چگونه از رختخواب بلند شویم؟ چگونه از رختخواب بلند شویم؟ چگونه غرق نشویم؟ این طعنه نیست این همه کاملا منطقی است. قطعا اینطور است. با انبردست های جامعه، برای اینکه باور کنیم کاملاً آزاد هستیم، هیچ کاری انجام نمی دهیم. ما باید از گزینه های باریک و چمدان های سنگین عبور کنیم. اما در مورد این که بپرسید چگونه همه چیز را بچرخانیم، چگونه زنجیرهای تحمیلی را بشکنیم، چگونه بهتر برنده شویم، چطور؟
آیا عصبانی، خشمگین و همچنین کنجکاو هستید که چگونه خارج شوید؟ اگر نه، چرا لعنتی نه؟ پس از همه، زمان امروز فرا رسیده است.
دادگاهی اعلام می کند - خوب بله، اجازه دهید در آن فکر کنیم، اجازه دهید آن را پاپی کنیم، با ما صبور باشید - اما خوب، بله، خوب، قطعا، بله، ما آن را می بینیم، نسل کشی نسل کشی است. وای! حیرت آور. به هر حال، تا کنون نسل کشی کار شجاعانه ای بوده است که خداوند در کنار ما انجام داده است. لباسها خلاف این را زمزمه میکنند و اکنون ما میدانیم. نسل کشی است. اما حالا چی؟ بازگشت به مدرسه؟ بازگشت به کار؟ دور از چشم، دور از ذهن؟ جز اینکه دور از چشم نیست و تا زمانی که توخالی نشویم ذهنمان را خواهد خورد.
دانشمندان می گویند - سیل، کولاک و پیش نویس ها به تازگی در حال شروع شدن هستند. آنها می دانند که از کجا صحبت می کنند. خوب حالا چه؟ بازگشت به مدرسه؟ بازگشت به کار؟ دور از چشم، دور از ذهن؟ جز، گوش کن، آنها می گویند، این تازه آغاز است. بنابراین دنیا مراقب خودکشی است. اما چه کسی تماشا می کند؟ مهمتر اینکه چه کسی مداخله می کند؟ ترامپ؟ بایدن؟ البته که نه. پس ما چطور؟ امروز زمان فرا رسیده است - اینطور نیست؟
یکی از دوستان، هم سن و سال من، و هر چیزی که ممکن است به خودم بگویم، پیری است که دندان هایش از دست رفته، چشم هایش از بین رفته، گوش هایش خراب شده است، اخیراً به من گفت که اکثر همه کسانی که می شناسد، و او افراد زیادی را می شناسد، افراد عادی، افراد خوب، هیچ فکری برای خاورمیانه، هیچ فکری برای گرم شدن کره زمین، و هیچ فکری برای فاشیسم دیوانه هجوم نداشته باشید. در عوض، او به من گفت، آنها ممکن است با مودبانه برای یک دقیقه در مورد آن چت کنند، آنها فقط به طور جدی به چیزهای جدید در مرکز خرید، آنچه در تلویزیون می گذرد فکر می کنند. آنها فقط به تأثیرگذاری بر نزدیک ترین و فردی ترین چیزها فکر می کنند.
و من آن را دریافت می کنم. اون آدما دیوونه نیستن اما امیدی ندارند. بیدار می شوی، از رختخواب بلند می شوی، شانه ای را روی سرت می کشی. شما یاد می گیرید که برقصید، لباس بپوشید، سعی کنید موفق باشید. در همین حال، زندگی بیرون در اطراف شما جریان دارد ... تا زمانی که اینطور نیست.
در اینجا چند شعر دیگر نیز از آن زمان وجود دارد که من همصدا با خیلی های دیگر ایستادم و پاهایم را کوبیدم، احساس می کردم که کل استادیوم لعنتی و هاروارد نیز وجود دارد، و هر استاد نخبه جهان مانند هاروارد قرار است پایین بیاید، و اینکه ما جهان را از نو می ساخت زمانی بود که زمان من و بسیاری دیگر فرا رسیده بود، اما زمانی بود که در نهایت موفق نشد. ما موفق نشدیم ما بچه بودیم باید بچه می ماندیم بهتر انجام بده جوان باش جوان بمان.
از کمی بعد، در اینجا آهنگ جکسون براون با عنوان The Pretender است. هشدار او این است که در یک چشم به هم زدن ممکن است بزرگ شوید و ممکن است تبدیل به یک تظاهر شوید. پس من از چه غر می زنم؟ تظاهر نکن. عشق بورزید، بلکه بجنگید. برای امروز، بلکه برای فردا زندگی کنید. بنابراین جکسون براون خواند:
من برای خودم خانه اجاره می کنم
در سایه اتوبان
صبح ناهارمو جمع میکنم
و هر روز سر کار برو
و هنگامی که غروب می پیچد
من به خانه می روم و بدنم را روی زمین می گذارم
و هنگامی که نور صبح به داخل می آید
بلند میشم و دوباره انجامش میدم آمین
باز هم بگو آمین
من می خواهم بدانم که تغییرات چه شد؟
ما منتظر بودیم تا عشق بیاورد
آیا آنها فقط رویاهای ناگوار بودند
از برخی بیداری بزرگتر؟
من از گذشت زمان آگاه بودم
می گویند در نهایت این یک چشم بر هم زدن است
وقتی نور صبح می آید
بلند میشی و دوباره انجامش میدی، آمین
گرفتار بین اشتیاق عشق
و مبارزه برای مناقصه قانونی
جایی که آژیرها آواز می خوانند و ناقوس کلیسا به صدا در می آیند
و مرد آشغال گلگیرش را می کوبد
جایی که جانبازان آرزوی مبارزه را دارند
به سرعت در چراغ راهنمایی به خواب رفته است
و بچه ها به طور جدی منتظرند
برای بستنی فروش
بیرون تا خنکای عصر
مدعی را قدم می زند
او می داند که تمام آرزوها و آرزوهایش
از آنجا شروع و به پایان می رسد
آه، عاشقانی که در شب می دوند
چیزی جز انتخاب کردن و جنگیدن باقی نگذاشتن
و دنیا را با تمام وجودشان پاره می کنند
در حالی که کشتی ها رویاهای خود را حمل می کنند
بادبان دور از دید
من خودم را دختری خواهم یافت
چه کسی می تواند به من نشان دهد خنده یعنی چه؟
و رنگ های از دست رفته را پر می کنیم
در رویاهای رنگ به عدد یکدیگر
و بعد عینک تیره مان را می زنیم
و ما تا زمانی که قدرتمان از بین برود عشق می ورزیم
و هنگامی که نور صبح به داخل می آید
بلند می شویم و دوباره این کار را انجام می دهیم
دوباره بلندش کن
من یک احمق خوشحال خواهم شد
و مبارزه برای مناقصه قانونی
جایی که تبلیغات هدف می گیرند و ادعای خود را مطرح می کنند
به دل و جان خرج کننده
و به هر چه دروغ است ایمان بیاور
در آن چیزهایی که با پول می توان خرید
جایی که عشق واقعی می توانست یک رقیب باشد
آیا شما آنجا هستید؟ برای متظاهر دعا کنید
کسی که اینقدر جوان و قوی شروع کرد که فقط تسلیم شد
برای متظاهر دعا کنید
آیا برای مدعی آنجا هستید؟
برای متظاهر دعا کنید
آیا برای مدعی آنجا هستید؟
آیا برای مدعی آماده هستید؟
بارد من هم در آن زمان می خواند. غرغر من خیلی طولانی می شود، بنابراین این فقط یک بیت است:
علائم تبلیغاتی که شما را به این فکر میاندازد که شما خودتان هستید
که می تواند کاری را انجام دهد که هرگز انجام نشده است،
که می تواند چیزی را بدست آورد که هرگز برنده نشده است،
در عین حال زندگی بیرون در اطراف شما جریان دارد.
و اوه خوب، این هم یک بیت دیگر از همان آهنگ:
چشمانم با قبرستان های پر شده برخورد می کند
خدایان دروغین، من کتک می زنم
در ریزه کاری که بسیار خشن بازی می کند
وارونه در داخل دستبند راه بروید
پاهایم را لگد بزن تا از بین برود
بگو باشه، بسه
چه چیز دیگری می توانید به من نشان دهید؟
پس این مایکل آلبرت است که میگوید دنیای ما خوب نیست، به همین دلیل زمان ما فرا رسیده است، و به همین دلیل است که ما باید راه خود را برای کنار گذاشتن مبارزه برای حقوق قانونی و انقلابی شدن نشان دهیم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا