«عادت به استناد اعتقادات بر شواهد، و دادن به آنها فقط آن درجه از یقین که شواهد تضمین می کند.»
- برتراند راسل
«عدالت برقرار نخواهد شد مگر اینکه کسانی که آسیب ندیدهاند به اندازه کسانی که آسیب دیدهاند خشمگین نشوند.»
- سولون 560 ق.م
گاهی صدایی در فضا و زمان طنین انداز می شود. گاهی اوقات صدایی در جایی، زمانی احساس می کند که گم شده است. گاهی اوقات یک صدا هر دو را به طور همزمان و برای همیشه انجام می دهد.
برای همه افراد مشهوری که در دوران دانشجویی ام در دانشگاه MIT گذرانده اند، یا از آن زمان به بعد آنها را با هر عنوان دیگری می شناسم، یا حتی از آنها خوانده ام یا درباره آنها خوانده ام، برای همه دستاوردهای بزرگی که در هر زمان و مکانی تفاوت ایجاد کرده اند. ، در زندگی من مهمترین چیز نوام چامسکی بوده است. مثال او مسیرهای زیادی را روشن کرده است که من و افراد بیشماری سعی کردهایم در آنها پیمایش کنیم. به جای پرتاب سنگریزه های چرتی به سمت یک غول، ترجیح می دهم فقط تشکر کنم. و تولدت مبارک نوام 7 دی 95! هر اتفاقی بیفتد، باشد که برای همه ما همیشه جوان باشی.
زمانی که نوام را در دوره "روشنفکران و تغییرات اجتماعی" در MIT که در آنجا دانشجو بودم، گذراندم، ملاقات کردم. دهه شصت بود و ما با هم دوست شدیم - من دانشجو بودم، او مربی نوزده سال از من بزرگتر بود، و لطفاً توجه داشته باشید که در آن زمان نوزده سال یک عمر واقعی بود - و با این حال از آن زمان به مدت شش دهه نزدیک بوده ایم.
من بارها شنیده ام که مردم از نوام می پرسند "چه چیزی تو را اینقدر سازنده می کند؟" من بارها شنیده ام که او کمی تکان می خورد و سپس پاسخ می دهد که تنها چیزی که در آرایش خود می دید و با اکثر افراد دیگر متفاوت به نظر می رسید این بود که می توانست بعد از مدتی دوری در یک پروژه بنشیند و پس از بازگشت فوراً برگردد. در دنده نویسندگان دیگر - من به خوبی میدانم - معمولاً وقتی به پروژههایی بازمیگردیم که حتی برای یک روز بسیار کمتر از آنها کنار میگذاریم، وقت خود را برای بازخوانی و ادغام مجدد تلف میکنند. اما علیرغم حکمت شگفتآور پاسخ ساده او، من در نوام تفاوتهای تعیینکنندهتری را دیدم.
برای نزدیک به شصت سال من اغلب از نظرات و کمک های نوام در کارم لذت می بردم و حتی گاهی اوقات واکنش های ناآگاهانه ای به او ارائه می کردم. من او را در انواع تعاملات دیده ام و همه نوع لحظه های شخصی و سیاسی، اجتماعی و خصوصی، روی صحنه و بیرون را با او به اشتراک گذاشته ام. این یکی از نکات برجسته زندگی من بوده است که نه تنها نوام را به عنوان یک دوست و راهنما داشتم، بلکه از بسیاری از داستان ها و کارهای او آموختم و از آنها لذت بردم. حتی آزاردهنده نبوده است که هر وقت برای صحبت به جایی رفته ام، از فلوریدا تا اوهایو، نیویورک تا آلاسکا، یونان تا برزیل، انگلیس تا هند، لهستان تا استرالیا، و کره تا ونزوئلا، همیشه زمان زیادی برای پاسخ دادن سپری شده است. سوالاتی در مورد نوام نوام حالش چطوره؟ آیا نوام واقعا یک آنارشیست است؟ نوام در مورد تهاجم چه فکر می کند؟ چرا نوام این چیزها را در مورد کامبوج گفت؟ نوام چگونه این کار را انجام می دهد؟ نوام چگونه این کار را انجام می دهد؟ نوام چگونه این کار را انجام می دهد؟ و حتی گاهی می توانید زبان شناسی نوام را توضیح دهید؟ درخشش نوام به همه جا می رسد. به معنای واقعی کلمه در همه جا. صدایش طنین انداز می شود. بنابراین در اینجا چند پاسخ فوری در مورد چیزهای باورنکردنی، خوب، مشکل ساز و مهتابی وجود دارد که من این امتیاز را داشتم که دست اول ببینم.
من و لیدیا سارجنت در سال 1980 به لهستان رفتیم. این سفر به این دلیل رخ داد که ساوت اند پرس اخیراً کتاب اسلاومیر ماگالا، نویسنده جوان لهستانی را در مورد قیام های کشورش و ظهور حزب کارگران لهستان به رهبری لخ والسا منتشر کرده بود. من و لیدیا برای تجارت به نمایشگاه بین المللی کتاب در فرانکفورت آلمان رفته بودیم و سپس به ملاقات ماگالا ادامه دادیم تا از رویدادهای لهستان مطلع شویم. یادم می آید که لیدیا با یک ژنرال چپ در مورد فمینیسم صحبت می کرد. بیدار شد من و لیدیا را نیز به یاد دارم که در آپارتمانی با سوواک – نام مستعار نویسنده – و تعدادی از دوستانش صحبت می کردیم. یک زمانی داشتم به سوالی درباره آمریکا پاسخ میدادم و موضوع نوشتههای سیاسی چامسکی مطرح شد. بعداً بحث کلی تری مطرح شد و از آنجایی که یک زبان شناس حضور داشت، نظریه های زبان شناختی چامسکی برای پخش مطرح شد. در حالی که داشتم برای میزبانانم داستانی درباره چامسکی زبان شناس تعریف می کردم، درست همانطور که قبلاً داستان هایی درباره چامسکی سیاستمدار نقل کرده بودم، شخصی گفت: «یک دقیقه صبر کنید، چگونه می توانید هر دو چامسکی را شخصا بشناسید؟ این کاملاً تصادفی است.»
شروع کردم به خندیدن اما متوجه شدم که سوال کننده جدی است. معلوم شد که این فعالان، که مطمئناً از جهانگراترین مردم لهستان بودند، تقریباً همه فکر میکردند که چامسکی سیاسی است و کتابهایی درباره تاریخ، ویتنام و انقلاب نوشته است، و چامسکی دیگری که زبانشناس بوده و مینویسد. کتاب هایی در مورد دستور زبان، شناخت و طبیعت انسان. با تأمل، متوجه شدم که اگرچه در ابتدا این سؤال را عجیب میدانستم، اما در واقع کاملاً منطقی بود. به هر حال، آیا این احتمال بیشتر نبود که دو نفر یک نام مشترک داشته باشند تا اینکه یک نفر دو شغل فوقالعاده درخشان اما کاملاً نامرتبط داشته باشد. بنابراین اول، چه چیزی چامسکی را تا این حد روشنگر و سازنده می کند؟ دوم، چه چیزی چامسکی را قابل تحسین می کند؟
تا حدودی بینش و بهره وری چامسکی ذاتی بود. اما وقف ژنتیکی، اگرچه آشکارا مطلوب است، اما چیزی نیست که ما باید آن را ستایش کنیم و نمی توان از آن تقلید کرد. ما میتوانیم از سرعت غیرقابل مقایسه یوسین بولت، نثر جادویی فئودور داستایوفسکی، صدای پراحساس ادل، شهود فیزیکی انیشتین، درخشش کلامی مارتین لوتر کینگ، اشعار متعالی دیلن و خلاقیت ریاضی امی نوتر شگفت زده شویم. ما می توانیم از دیدن چنین ویژگی هایی در کار لذت ببریم. ما می توانیم توسط آنها شگفت زده شویم. ما می توانیم مجذوب آنها شویم و روشنگری کنیم. ما حتی می توانیم از آنها الهام بگیریم. اما منطقی نیست که بگوییم مالک شایسته احترام خاص، تحسین یا تقلید است که صرفاً به این دلیل است که با توانایی های ویژه متولد شده است.
حافظه ویژه نوام می تواند هم ضربات گسترده و هم جزئیات دقیق را با یادآوری کامپیوتری حفظ کند. حافظه همه با افزایش سن رو به کاهش است، حتی نوام، اما حتی در هفتاد و پنج و سپس هشتاد و پنج، و حالا نوام نوام را خیره می کند. در دهه 1960، در آن دوره ای که من خواندم، نوام به طور معمول از کتاب هایی که خوانده بود ارجاع می داد و اگر از او پرسیده می شد گاهی حتی به یک صفحه یا حتی گاهی به بخشی از یک صفحه مراجعه می کرد. اما حافظه نوام به هیچ وجه عکاسی نبود، فقط عمیق بود، و حتی در آن زمان، فقط برای چیزهایی که او مهم میدانست. در جلسات سخنرانی، مردم همه موضوعات مهم را کاملاً خارج از دستور کار صحبتی که به او اختصاص داده بود، پرس و جو می کردند، و نوام تقریباً همیشه با اطلاعات عمیقی پاسخ می داد که دامنه و دقت آن در زمینه ای غیر از خود حتی متخصصان در آن موضوع دیگر شگفت زده می شد. من این اتفاق را بارها و بارها با سؤالاتی در مورد شرایط حاکم در کشورهایی که او بازدید می کرد و همچنین در مورد ایده هایی در زمینه زبان شناسی، فلسفه، تاریخ، علوم شناختی و علوم زیستی دیدم. بنابراین، واقعاً چهار دهه و نیم پس از گفتگو در لهستان - یک، دو یا چند نوام؟ خودت قضاوت کن هر زمان که بخواهید می توانید چنین تبادلاتی را در یوتیوب ببینید.
دوم، تفکر سریع و روشن نوام را در نظر بگیرید. اگر او مثلاً فیزیکدان یا ریاضیدان بود، بهتر میتوانستیم این بخش ذاتی ظرفیت او را بهعنوان فوقالعاده اساسی قضاوت کنیم، مانند بسیاری از دانشمندان بزرگ، یا بهعنوان پدیدهای کاملاً درست، مانند فون نویمان یا فاینمن. اما یکی دیگر از ویژگیهای نوام دارای جنبههای ذاتی و تربیتشدهای بود که از تلاش و انضباط او بیرون میآمد. نوام به طور معمول خود را از عادت و آشنایی رها می کند تا احتمالات را به طور قابل توجهی متفاوت از آنچه بیشتر مردم در نظر می گیرند در نظر بگیرد. فقط این نیست که او تعداد زیادی داده را جذب کند، یا ارتباط برقرار کند و احتمالات منطقی را آزمایش کند که بیش از ظرفیت های افراد دیگر باشد. دیگرانی که حتی با حافظه عالی و ذهن سریع به دنیا می آیند، عمدتاً فقط آنچه را که شناخته شده است جمع آوری، برشمرد و جزئیات می دهند، یا شاید یک واقعیت جدید، یا حتی گاهی اوقات یک ارتباط جدید را کشف می کنند، اما آنها به طور مکرر بینش های بسیار جدیدی ایجاد نمی کنند که مکررا کل رشته باز هم از یوتیوب دیدن کنید. می توانید تماشا کنید که نوام به طور مکرر سؤالات غیرمنتظره می پرسد. او خارج از هر جعبه عمل می کند. او امکان غیر قابل مشاهده را سرگرم می کند. او ارتباط پنهان را می بیند.
به انیشتین فکر کنید. کاری که انیشتین انجام داد این بود که حقایق فیزیکی کلی را از تکههایی از واقعیت فیزیکی استخراج کرد تا بینشهای ناشناخته قبلی ایجاد کند. دو آزمایش فکری هدایتکننده انیشتین، برای اندیشیدن به این که اگر کسی در کنار یک پرتو نور بدود چه اتفاقی میافتد، یا فکر کردن به دینامیک یک آسانسور در حال سقوط، نیازی به ظرفیت محاسباتی فوقالعادهای نداشت. انیشتین مجبور نبود یک رشته فکری منطقی را طی مراحل پیچیده بی شماری دنبال کند. نابغهای که انیشتین به نمایش گذاشت، اغلب نه از نظر تعداد مراحل استنباطهایش بود و نه از نظر سختی فنی آنها برای محاسبه. نبوغ او در انجام مراحل کلیدی و سپس دنبال کردن آنها در مسیرهایی بود که دیگران حتی متوجه آن نشدند یا جرات عبور از آنها را نداشتند. نبوغ او در جهش هایش از مسیر شکست خورده بود. روش مکرر انیشتین برای جهش چیزی بود که دانشمندان آن را آزمایش های فکری می نامند. این ژیمناستیک ذهنی جزئیات غیرضروری احتمالی واقعیت را حذف کرد تا عمیقترین معانی اصلی آن را بهتر برجسته کند. برای انجام این کار، انیشتین زمینه های دست نیافتنی را متصور شد و با حذف جزئیات بی پایان، آنها را در سر خود خالص و بکر کرد. سپس جوهر را از داخل به بیرون و زیر و رو کرد تا اینکه توضیح جدیدی داشت.
یکی از راههایی که نوام نوآوری کرده است، استفاده از قیاسها (کم و بیش شبیه آزمایشهای فکری) بسیار بیشتر و بسیار مؤثرتر از افراد دیگر بوده است. نوام موقعیتی آشنا را انتخاب می کند - و این ویژگی است که ما می توانیم از آن یاد بگیریم و سعی کنیم از آن الگوبرداری کنیم - و دیگری را پیدا می کند که از نظر ساختاری شبیه اولی بود، اما در مورد آن عادات و تعصبات او (و ما) با قدرت کمتری عمل می کرد یا اصلاً عمل نمی کرد. . او از این تکنیک هم برای برقراری ارتباط موفقیتآمیز با ارزیابیهای مخاطبان محتاط استفاده میکرد که اگر در ابتدا درباره موقعیت اول به آنها پیشنهاد میداد، مردم را مورد آزار قرار میداد و پیشداوریها یا انتظارات قبلیشان از آن دور میشد – و من گمان میکنم او از چنین تغییر زمینه استفاده میکرد. به خود کشف دیدگاه های جدید. او این جادو را با تجزیه و تحلیل وضعیت ساختاری مشابه اما کمتر بحث برانگیز و کمتر آشنا که اختراع کرده بود یا در قیاس به خاطر میآورد، انجام داد و سپس به خود (یا ما) معنایی را نشان داد که فضای دوری برای محیط پر از احساسی وجود داشت که پیامدهای آن عبارت بود از توسط پیش فرض ها مسدود شده است.
فیزیکدانان جزئیات بیشماری را انتزاع میکنند، انواع سادهسازیهایی را که در دنیای واقعی دست نیافتنی هستند، در نظر میگیرند، و آنچه را که در دنیای سادهتر تصور میشود در چشمان خود مشاهده میکنند تا درونیترین پویاییهای دنیای واقعی را تشخیص دهند، بدون اینکه اجازه دهند حقایق درهمتنیده بیپایان و تعصبات شخصی، حقیقت عمیق را پنهان کنند. . ترفند قیاس نوام نیز مشابه است، اما بیشتر برای قلمرو امور دنیوی مناسب است، اگرچه من حدس میزنم که در مورد زبانشناسی احتمالاً از قیاسها و آزمایشهای فکری یا شاید تلاقی بین این دو استفاده کرده است. به عنوان مثال، در زبانشناسی، پیشرفتی که او انجام داد، و بسیاری از او تألیف کرد، زمانی حاصل شد که از او پرسید که چگونه نوزادان میتوانند تنها چند نمونه از ارتباط را بشنوند و سپس به طور کامل یک زبان را صحبت کنند و بفهمند. او متعجب بود که چه چیزی باید به طور ذاتی در داخل نوزاد وجود داشته باشد، همه نوزادان، اما نه سنجاب ها یا حتی سگ ها، تا این اجازه را بدهند.
تکنیک قیاسی که نوام از آن استفاده کرد را می توان در تمام نوشته های اجتماعی او یافت. او از صحبت کردن در مورد ایالات متحده در ویتنام (که در آن زمان توسط پیش داوری های احساسی و تعصبات مبنی بر اینکه ایالات متحده هیچ غلطی نمی تواند انجام دهد پنهان شده بود) به نقش روسیه در اروپای شرقی (جایی که یک آمریکایی می توانست تهاجم و امپریالیسم را واضح تر ببیند) تغییر می کند. او از بحث در مورد امکان تهاجم ایالات متحده به افغانستان (که عمیقاً باورهای بدیهی ایالات متحده مغرضانه به رسمیت شناختن آن از آنجایی که ایالات متحده هرگز مهاجم بدی نبوده است) به احتمال حمله ایران به افغانستان (که تصور آن برای کسی از ایالات متحده آسانتر است) تغییر خواهد کرد. او از ارزیابی جنایتکارانه ایالات متحده برای مجازات کل جمعیت افغانستان به دلیل اسکان تروریستهایی که به ایالات متحده حمله کردهاند (به هر حال سردرگم، چگونه میتوانیم جنایتکار باشیم) توسط ایالات متحده به مجازات ایالات متحده برای مسکن و مجازات تغییر خواهد داد (اگر این کار را انجام داده بود) تأمین مالی اقدامات IRA در بریتانیا (تحلیل آن آسان است زیرا مسلماً هر کس دیگری می تواند جنایتکار باشد). یا او رسانه هایی را که بر 9 سپتامبر تاکید می کنند به عنوان تروریسم مقایسه می کند، اما تحریم عراق را از سوی ایالات متحده به عنوان جنگ شیمیایی و بیولوژیکی که علیه غیرنظامیان به راه انداخته شده تلقی نمی کند. او از بحث در مورد پویایی رسانه های ایالات متحده به بحث در مورد پویایی رسانه های قدیمی شوروی یا از بحث در مورد سیاست خارجی ایالات متحده به بحث در مورد رفتار مافیاها و غیره می رفت. قیاسها برای آشکار کردن ویژگیهای اصلی، سوگیریهای گیجکننده را دور میزنند و سپس او برای دیدن آنها در شرایط سختتر مانند دانشمندانی که در آزمایشهای فکری به طور کلی تر انجام میدهند، برمیگردد.
نوام، تقریباً مانند همه نابغه ها، سخت کار کرد. آیا هنگام کار، او رانده، اجباری، و حتی بیش از حد بوده است؟ با استانداردهای روزمره، بله، مسلماً او چنین کرده است. اگر از بیست ورزشکار، بازیگر و موسیقیدان برجسته در سی سال گذشته نام میبردید، نوام احتمالاً نام دو یا سه یا حداکثر پنج نفر را میشنید و میتوانست اساساً اطلاعاتی در مورد هیچ یک از آنها ارائه دهد. هیچ خاطره ای برای آن وجود ندارد. نوام شاید دو یا سه فیلم در سال ببیند. او در سال چند ساعت تلویزیون غیر از اخبار می دید. او تقریباً به هیچ رادیویی گوش نمی داد. او آنچه را که میخواست بداند میدانست و در آن قلمرو دانش او رشتهای بود.
نوام قبلا یک خانه تابستانی در ولفلیت، ماساچوست داشت. یک قایق موتوری و یک قایق بادبانی کوچک وجود داشت، و او و همسرش کارول تابستانها در یک دریاچه و بقیه سال در خانهای در لکسینگتون، ماساچوست زندگی میکردند. در طول هر تابستان، او و کارول به سختی بیش از چند بار با هر یک از قایقها از اقیانوس خارج میشدند. آنها اغلب از طریق یک پیاده روی کوتاه، از جمله با مهمانان، از ساحل کوچک دریاچه ای که در کنارشان بودند دیدن می کردند و من و لیدیا بارها آنجا بودیم. با این حال، عمدتاً نوام در تابستان مانند بقیه ایام سال در مطالعه، خواندن و نوشتن علاقه مند بود. ساعت به ساعت می خواند و می نوشت. این سخت کوشی را با توانایی شروع سریع او و با ویرایش بسیار کمی که از زمان پایان نوشتنش مورد نیاز است، ترکیب کنید، من در مورد این حدس می زنم، تقریباً همانطور که در ابتدا منتشر می شود، و شما خروجی زیادی دریافت می کنید، و در واقع خروجی بسیار بیشتری دریافت می کنید. بیش از آن چیزی که اکثر افرادی که با تولیدات سیاسی یا علمی او و یا حتی با هر دو آشنا هستند، متوجه می شوند.
ببینید، نوام معمولاً حتی به نامههای کوتاه افراد ناشناس با حروف طولانی به اندازه مکاتبات یک کتاب کوچک در هر ماه پاسخ میدهد. علاوه بر این، نوام در زبانشناسی و آنچه علم شناختی نامیده میشود، انقلابی ایجاد کرد - نه یک بار در طول زندگی، بلکه چندین بار. در واقع، برای دههها در MIT، نوام هر جمعه یک سمینار زبانشناسی تدریس میکرد که مردم از نزدیک، اما از دور فقط برای شرکت در آن میآمدند. چرا؟ زیرا نوام هر هفته مطالب اصلی را ارائه میکرد که در هفته قبل به آن پرداخته بود. این به تنهایی، حتی بدون دخالت های دیگر او، سرعت تولید غیرقابل درک بود.
اما در این میان، دخالت های دیگری نیز وجود داشت. نوام دیگری انتقادات شدیدی را از سیاست خارجی ایالات متحده انجام داد، دسیسه های رسانه ای جریان اصلی را مورد انتقاد قرار داد و پدیده های مختلف سیاسی را به طور جامع روشن کرد. نوام دهها بار در سال علناً صحبت میکرد و هر جا که میرفت، تاریخ و رویدادهای کنونی آن مکان را تقریباً با همان دقت و نوآوری باورنکردنی که در مورد مذاکرات نوام ایالات متحده ارائه میکرد، اغلب ساعتها ادامه میداد، بیان میکرد. او مصاحبه های بی شماری انجام داد، اغلب هر هفته چند مورد. هر بخش از زندگی او تقریباً غیرممکن به نظر می رسید، با این حال همه بخش ها اتفاق افتادند و بارها و بارها اتفاق افتادند. بنابراین، دو، سه، بسیاری از نوام؟
سخت کوشی هر کسی شایسته تحسین است، اگرچه شاید در دنیایی مطلوب هیچ کس به اندازه نوام در دنیای ما رانده نباشد. در واقع، در دنیایی مطلوب، در حالی که نوام از شادی و موفقیت، همچنان روی علم خود بیوقفه کار میکرد، بدون شک بیشتر دریانوردی میکرد، بیشتر در باغش علفهای هرز میزد و حتی بیشتر به فیلمها میخندید. از آنچه او در دنیای ما انجام داده است. بنابراین فداکاری او برای صرف زمان زیادی برای آشکار کردن خستگی ناپذیر بیعدالتیها شایسته تحسین است. اما تحسین برانگیزترین نوام، همیشه به نظر من، نوام صادقانه دقیق بوده است. نوام نام دیگری برای صداقت در عرضه عظیم است. تحسین برانگیزترین نوام به دیگران احترام می گذارد، اما نسبت به دیگران تحسین نمی کند. او اهمیت می دهد.
درک صداقت آسان است. نوام همیشه چیزی را که در ذهنش است می گوید، گاهی اوقات با هزینه. در واقع، بد می تواند از خوب باشد. چنگال ناگسستنی نوام بر حقیقت، گاه با فضایل دیگری، مانند حساسیت به تأثیری که سخنانش ممکن است بر دیگران بگذارد، تداخل داشته است. در ارزیابی کسی که در موقعیت نوام قرار دارد، من تمایل دارم فکر کنم که گفتن حقیقت باید بیشتر از آنچه که حساسیت نامیده می شود اولویت داشته باشد، اما گاهی اوقات چیزی بیش از سازش یا حتی ریاکاری نیست - اگرچه دیگران ممکن است در این مورد مخالف باشند، و مطمئناً یک اندازه نیست. .
مشخص کردن صداقت سخت تر است. احتمالاً به معنای وفادار بودن به ارزشهای خود است، زمانی که فرد ارزشهایی دارد که میتواند به آنها صادق باشد. نوام دارای ارزش هایی بوده و به آنها وفادار بوده است. این نیز می تواند به سطوحی برسد که باعث ایجاد مشکلات شود. نوام از هر کسی که بر انتخاب های دیگری به جز منطق و شواهد تأثیر بگذارد اجتناب می کرد. شما می توانید تأثیرات این را در سبک صحبت کردن و نوشتن او مشاهده کنید و باعث شده است که نوام به شدت نسبت به او محتاط باشد و اغلب حتی بدنامی خود را انکار کند. او مکرراً نگران بوده است که سخنانش مورد توجه شنوندگانش قرار نگیرد. این امر اغلب باعث شده است که نوام از نصیحت کردن تا حدی بیزار باشد که از سخنانی که ممکن است مفید شنیده شده باشند خودداری کند.
احترام گذاشتن به دیگران یک دام دیگر برای نوام داشت. او دائماً توسط افرادی که نسبتاً از آنچه می پرسیدند بی اطلاع بودند سؤال می شد. فردی که در موقعیتی مانند نوام قرار دارد به این نوع سوالات عادت می کند. برای نوام، احترام گذاشتن به پرسشگرانش به معنای جدی گرفتن آنها و پاسخ صادقانه با صبر و توجه به برقراری ارتباط واضح بود. نوام این کار را انجام داد، دوباره در سطحی که بررسی دقیق آن ممکن است از نظر انسانی غیرممکن به نظر برسد. نوام نامههایی را دریافت میکرد. برخی فرمولهای مضحک دارند یا سؤالاتی میپرسند که او هزاران بار پاسخ داده است. ایرادی نداره. او طوری به همه پاسخ می داد که انگار به یک همکار آگاه یا مصاحبه کننده ای که با او چت می کرد پاسخ می داد. اما او همچنین کاملاً منطقی می خواست که چنین مبادلاتی ادامه یابد و بنابراین گاهی اوقات مشکلی پیش می آمد زیرا نوام همچنین به معنای مطالعه بسیار سریع است.
وقتی کسی شروع به پرسیدن چیزی آشنا از نوام می کرد، گاهی اوقات نوام تمایل داشت جاهای خالی را پر کند. بعد از شنیدن چند کلمه، نوام قصد شخص را استنباط میکرد و حتی قبل از اینکه سؤالش را تمام کند، شروع به پاسخ دادن میکرد. این امر در مواردی میتواند نوام را از شنیدن آنچه واقعاً به خاطر صرفهجویی در زمان و حتی تحمیل دقت در زمانی که گروهی از مردم میخواهند توجه او را پس از یک صحبت میخواهند بشنود، منحرف کند تا حرکت در امتداد و وسعت مبادله مهم باشد. تجربه تقویت میکند و بنابراین اغلب نوام با دقیقتر و کاملتر کردن سؤالکنندگان به سؤالکنندگان کمک میکند. با این حال، مواقع دیگر، نوام خیلی سریع می پرید و سؤال سؤال کننده را به اشتباه درک می کرد، زیرا فکر می کرد منظور سؤال کننده را تشخیص داده است در حالی که در واقع او این کار را نمی کند. به عبارت دیگر، گاهی اوقات فردی که از نوام سؤال می کند یا با او مخالف است، با کسانی که قبلاً اساساً از همان کلمات اولیه استفاده می کردند، نکته متفاوتی داشت. ممکن است نوام این تفاوت را از دست بدهد، بنابراین به نظر می رسد که از مقاصد و بینش واقعی شخص غافل است. وقتی برای شما اتفاق افتاد خوشایند نبود، اما هرگز انگیزه بدی نداشت.
درک مراقبت سخت است. افرادی هستند که به طور معمول به صورت شفاهی برای دیگران ابراز همدردی و نگرانی می کنند - می گویند روز خوبی داشته باشید - اما حداقل در تجربه من، صادقانه به آنها توجهی نمی کنند. چیزی که به نظر می رسد و به نظر می رسد مراقبت است، وجود دارد، و بسیاری از مردم بسیار تحت تاثیر ظاهر آن هستند، اما چند دقیقه یا حتی چند ثانیه بعد، نگرانی ظاهری ممکن است از بین برود. ظاهر بدون ذات، قدرت ماندگاری کمی دارد یا اصلاً وجود ندارد و آثار کمی فراتر از ظواهر دروغین دارد. برای نوام، مراقبت کمتر مشهود، کمتر نمایشی، کمتر نمایشی بود، اما ماندگار بود و پیامدهایی داشت.
نوام شدیداً به مدنیت اعتقاد دارد، اگرچه من فکر میکنم بسیاری از افرادی که با او وارد بحث و مناظره شدهاند و دیدگاههایشان تجزیهوتحلیل شده است – گاهی اوقات با کلماتی مانند «بیاهمیت» که نقطهگذاری آن کالبد شکافی است- باورشان به مدنیت سخت است. اما برای نوام، بی اهمیت خواندن یک ادعا غیر مدنی نیست، بلکه صادقانه است. این یک نظر در مورد یک فکر است و نه نظر در مورد شخصی که آن فکر را ارائه کرده است. از این نظر، نوام یک دانشمند بود به این معنا که دانشمندان به طور معمول بحث می کنند و بی رحمانه نظرات یکدیگر را به سیخ می کشند. و دانشمندان در این مورد توهین نمیکنند، یا حتی توهین را درک نمیکنند. حقیقت یابی و فرار از باطل که دلیل وجود دانشمند است، این رفتار را می طلبد. من دیده ام که نوام علناً می گوید یک ایده احمقانه است - به ویژه برخی از ایده های من - اما هرگز او را ندیده ام که علناً بگوید یک شخص گنگ است.
نوام دیگران را تحقیر نکرد تا خود را بسازد یا دیگران را به زمین بزند. به همین ترتیب، نوام آن نوع نگرانی های تحقیرآمیز و خودفروشی یا احساس گناه را برای دیگران که در بسیاری از محافل بسیار رایج است، نشان نداد. مراقبت نوام واقعی بود. هیچ شکوه یا شرایطی وجود نداشت. او به طور عملی گریه وحشیانه نمیریخت یا بهطور افسانهای فوران نمیکرد. و مراقبت او از خطی پیروی نمی کرد که از جای دیگر دیکته شده بود، بلکه از درون می آمد. نوام نیازهای مردم را به یاد آورد. او خواسته ها را برآورده کرد. او متوجه درد شد و سعی کرد کارهای واقعی برای کاهش آن انجام دهد. او به موقع بود که وقت دیگران را تلف نکند. او مدنی بود. حتی می توانید نوام را در ویژگی های زندگی روزمره محافظه کار بنامید. اگر نشانه ای برای دوری از چمن وجود داشت، نوام اطاعت می کرد حتی اگر عبور از چمن او را به جایی که می خواست سریعتر برود می رساند. در واقع، من شاهد بوده ام که نوام به طور معمول تقریباً از همه قوانین پیروی می کند، مگر اینکه ارزش های بالاتر اولویت داشته باشند. نوام نیز کلمه دیگری برای خصوصی است. در طول پنجاه سال من او را به ندرت دیدم که داوطلبانه در مورد چیزهایی صحبت می کند که کاملاً شخصی می دانست. فکر می کنم تعداد کمی بیشتر دیده باشند.
برای هفتادمین سالگرد تولد نوام، بیست و پنج سال پیش در دسامبر امسال، به عنوان هدیه، نوعی ادای احترام به شهادت را ترتیب دادم. من ابزاری را در اینترنت قرار دادم که به وسیله آن مردم میتوانستند پیامی را بنویسند که نوام در یک جلد صحافی در روز تولدش دریافت میکند. حدود هزار نفر به صورت آنلاین پیام وارد کردند. بیشتر اینها افرادی بودند که نوام هرگز از نزدیک یا حتی اصلاً آنها را نمی شناخت، اما آثار او را خوانده بودند، یا صحبت های او را شنیده بودند و به شدت تحت تأثیر او قرار گرفتند و فقط می خواستند تشکر کنند. بسیاری از مشارکتکنندگان دیگر نوام را میشناختند، و همچنین میخواستند قطعهشان را به دوست، متحد، دانشآموز، معلم، همکار یا آنچه شما دارید بگویند.
در حالی که پیامهای احساسی یکسانی را جمعآوری میکردم، نوشتهای که بیش از همه تحت تأثیر قرار گرفتم توسط فرد برانفمن نوشته شده بود که خود مدافع بسیار مؤثر حقوق بشر و حامی مردم هندوچین در برابر خشونت غیرقابل تصور بیرحمانه ایالات متحده بود. برانفمن نوشت:
«وقتی در سال 1970 در لائوس از من دیدن کردید، من در یک نقطه بسیار ضعیف بودم، از بمباران مضطرب بودم و تقریباً کاملاً منزوی بودم. اشتیاق، تعهد و درد مشترک شما در مورد نیاز به توقف بمباران، و حمایت گرم و شخصی و مراقبت، برای من بیش از آن چیزی بود که هرگز نمی دانید. همچنین به دلایلی که نمی توانم کاملاً توضیح دهم که برای من بسیار مهم بود که از بین ده ها و ده ها نفری که برای مصاحبه با پناهندگان بمباران به کمپ ها بردم، تنها شما، به جز من، گریه می کردید. مقاله بعدی شما برای New York Review of Books و تمام نوشته ها و صحبت های دیگری که در مورد لائوس انجام دادید، همچنین تنها مجموعه کاری بود که آن را کاملاً درست نشان داد. از آن زمان به من کمی بیشتر به این گونه ایمان آورده است که بدانم موجودی با صداقت، اشتیاق و عقل فراوان به وجود آورده است. من در روز تولدت عشق زیادی به تو دارم - و سرم را با تعجب تکان میدهم که میدانم هرگز متوقف نخواهی شد.»
من و نوام در طول این سال ها با هم بحث و جدل داشتیم. نوام می تواند در سطح جهانی سرسخت باشد، حتی اگر در این مورد تظاهر کند یا در این مورد کوتاهی کند. بعد هم وقتی حق با شماست، آیا این لجبازی است؟ نوام انتظار داشت که حق با او باشد، زیرا تقریباً همیشه حق با او بود، و احتمالاً به این دلیل که وقتی چیزی را ادعا می کرد که بازتابی نبود، به طور جدی در مورد آن فکر می کرد. اما او همچنین دوست نداشت اشتباه کند. در مورد او، این ممکن است کمی شبیه کسی باشد که دوست ندارد هنگام عبور از اتاق به زمین بیفتد، یا دوست ندارد در وان لیز بخورد. به عبارت دیگر، او دوست نداشت به چیزی که به شدت ناآشنا بود و جنبه منفی هم داشت دچار شود. برای برخی از افراد این ممکن است آزاردهنده، ناامیدکننده و حتی آزاردهنده باشد. با این حال، در مجموع، من هرگز کسی را باهوش تر، با حافظه بهتر، با امکانات بیشتر برای فرار خلاقانه از مرزهای تفکر قابل قبول، یا، قابل تحسین تر، با صداقت، صداقت، احترام به دیگران، و نگرانی واقعی جهانی نشناختم. و تعهد به انجام کاری که نیاز به انجام دادن دارد. مانند همه افراد، نوام چند وجهی است. فقط این است که در سفر نوام ضلع های پایین بسیار کمی وجود داشته اند و طرف های بالا بسیار بزرگ بوده اند. و آیا باور می کنید، او همچنین یک پسر بسیار بامزه است.
علیرغم اینکه توانستم به اندازه کافی از نوام بیاموزم، بنابراین معمولاً متوجه میشدم که با او موافقم، گاهی اوقات من و نوام آنچه را که در جهان وجود دارد کمی متفاوت میدیدیم و احساس میکردیم که پاسخها باید ویژگیهای متفاوتی داشته باشند. چند بار اختلاف نظر بزرگتری داشتیم. در اینجا دو مورد وجود دارد که فکر می کنم هر کدام ویژگی های نوام را در تکامل خود آشکار می کنند.
اولین مورد در مورد چیزی بود که ما میتوانیم آن را یک اثر ازدحامکننده بنامیم، وام گرفتن آن برچسب از اقتصاددانان. نوام بیرون رفت و با مخاطبان بسیار زیادی صحبت کرد. بسیاری از سالنها عاقلانه از نوام میخواستند که صحبت کند. تعداد کمتری از سالنها، بسیاری از سخنرانان موجود دیگر را نادیده گرفتند که اگرچه به خوبی نوام نیستند، اما بسیار زیاد هستند. نتیجه این بود که نوام با حجم بسیار زیاد صحبت میکرد، اما حتی با فرکانس زیادش، بسیاری از مکانها به هیچ کس دیگری جز نوام رضایت نمیدادند و بنابراین سخنران نداشتند. یک پیامد ناخواسته این بود که سخنرانان غیرقابل انکاری شایسته که شهرت نوام را نداشتند، دعوتهایی دریافت نمیکردند که باید میگرفتند، زیرا اگر دعوت شوند، مخاطبان کافی را جذب نمیکردند. چه باید کرد؟
در طول سالها، من از نوام خواستم به کسانی که از او میخواهند بیاید صحبت کند، بگوید که این کار را انجام نمیدهد مگر اینکه سخنران دیگری در لایحه با او باشد که او انتخاب کند. هر بار که او در آن سناریو بیرون میرفت، استیو شالوم هم میرفت، یا هالی اسکلار، یا سینتیا پیترز، یا پیتر بومر، یا کلارنس لوسان، یا رابین هانل، و غیره. به این ترتیب دیگران دیده میشدند، دهان به دهان کیفیت صحبتهایشان پخش میشد و به مرور زمان آن افراد مستقیماً دعوت میشدند. سپس آن افراد دیگر که بیشتر شناخته شده بودند، خودشان می توانند همین کار را انجام دهند و سخنرانان بیشتری را در معرض دید قرار دهند. پس از مدتی، افراد بسیار بیشتری که به طور پیوسته از نظر سابقه و تجربه متنوعتر بودند، سخنرانی میکردند و سخنرانیهای بیشتری ارائه و شنیده میشد.
نوام تقریباً هرگز این کار را نکرد و ما چندین بار در مورد آن بحث کردیم. مقاومت او تا حدی ایدئولوژیک و بخشی شخصی بود. از نظر ایدئولوژیک، او نمیخواست از «قدرت چانهزنی» خود برای تحمیل شرایط به میزبانان احتمالی استفاده کند - و همچنین تمایل داشت که با طرح چنین خواستههایی پاسخ مثبت دریافت کند، که تواضع بر واقعیت غلبه میکرد. او همچنین شخصاً، من گمان میکنم، نمیخواست بیش از حد صحنه را با یکی از سخنرانان به اشتراک بگذارد، زیرا این باعث میشد که به همان اندازه سفر کند، به همان اندازه از کارهای دیگر فاصله بگیرد، اما صحبت کند و به سؤالاتی بپردازد. زمان بسیار کمتر من خودم از اولین اختلاف نظرهایمان در مورد این موضوع به طور علنی بسیار زیاد صحبت می کردم، هرچند فقط کسری به اندازه نوام، و با انجام این کار به درک بهتری از طرف او در این اختلاف رسیدم. در واقع، من متوجه نشدم و آن را تحسین کردم که نمی خواهد اراده اش را تحمیل کند. و همچنین در نهایت متوجه شدم که او نمی خواهد زمان پخش خود را به نصف کاهش دهد. اکنون فکر میکنم آنچه لازم است این نیست که سخنرانان برجسته درخواستهایی را از میزبانان ارائه کنند، بلکه این است که دفاتر سخنرانان شرایطی را از طرف جامعه سخنرانان تحمیل کنند.
اختلاف دوم بر سر مسائل چشم انداز است، عمدتاً اقتصادی، اما در موارد دیگر نیز. این یک بحث و حتی اختلاف بوده است، جایی که باید بگویم که باز هم با گذشت سالها در حالی که او تا حدودی تعدیل می کرد، من بیشتر از مقداری تعدیل می کردم. نوام احساس می کرد که تلاش برای توصیف جامعه آینده می تواند و در واقع می تواند از مرزهای موجود دانش فراتر رود. همچنین ممکن است با تعیین اهداف پیش از موعد، خلاقیت را از بین ببرد. و ممکن است به سمت فرقه گرایی گرایش پیدا کند. او احساس میکرد ارزشهای گستردهای برای آیندهای بهتر همه آن چیزی است که ما باید ارائه کنیم، بهعلاوه تمرین، تمرین، و تمرین بیشتر که نوآوریهای روزانه را در لحظه به بار میآورد که منجر به پیادهسازی راههای جدید برای بودن از پایین به بالا میشود. نوام احساس میکرد که پیشاندیشی و ارائه چشمانداز نهادی از قبل میتواند چنین کاوشی را مهار کند. من در عوض احساس کردم که همه اینها خوب و خوب است به عنوان هشداری منصفانه در مورد احتمالات منفی که باید مراقب آنها بود، با این تفاوت که پس از چند صد سال از چنین تلاش هایی، ما باید چیزهای بیشتری برای نشان دادن داشته باشیم. به این فکر کردم که چگونه میتوانست درسهای سخت اندیشی، تحلیل و آزمایش بخشی از جنبشهای گسترده شود، اگر توسط جنبشهای گسترده ارائه، بحث، اصلاح و در نهایت حمایت نمیشد؟
به نظر من، بدیهی به نظر میرسید که ما به پاسخهایی برای سؤال «چی میخواهی» نیاز داریم که فراتر از ارائه ارزشهای ارزشمند است. ما به پاسخ هایی نیاز داشتیم که بتواند امید، جهت و لحن مثبتی را ارائه دهد که بتواند هم تحلیل و هم استراتژی را ارائه دهد، و من فکر می کردم که این مستلزم چیزی بیش از ارائه فهرستی از ارزش ها و آرزوهای گسترده است. فکر میکردم نیاز به محتوای نهادی دارد. در مقابل، نگرانی نوام تضمین مشارکت و جلوگیری از ظهور نخبگان برای تحمیل دیدگاه بر جنبش ها بود. من با هدف او موافق بودم، اما همچنین احساس میکردم اگر جنبشهایی پر از شرکتکنندگانی نداشته باشیم که دیدگاه ارزشمندی را که میتواند انگیزه و جهت مشارکت پایدار را برانگیزد و جهتدهی کند، درک میکنند، حمایت میکنند، به آنچه میترسید به دست میآورم. من فکر میکردم که جایگزین بینش نخبهگرایانه، نداشتن دیدگاه نهادی نیست، بلکه داشتن در دسترسترین، گستردهترین، متقاعدکنندهترین و اساسیترین اما نه بیش از حد جزئی و در هر صورت کاملاً انعطافپذیر دیدگاه نهادی است که میتوانستیم بنویسیم. مناظره، پالایش و دفاع کنید. خلاصه فکر کردم درست میگم. اما با گذشت زمان به آگاهی بیشتری از اعتبار نگرانی های نوام و نیاز به توجه به آنها رسیدم، حتی در حالی که هنوز به اهمیت داشتن چشم انداز نهادی اصلی اعتقاد داشتم. نکته؟ حتی در موارد نادری که نوام کاملاً درست نمیگفت، حتی با فرض اینکه چنین موردی باشد، او همیشه آنقدر حق داشت که توجه دقیقی به آن داشته باشد و اخراج نکند. یعنی مخالفت با نوام بدون در نظر گرفتن دقیق نکات او و تطبیق دقیق با آنها معمولاً کاملاً احمقانه است. خلاصه اینکه این مرد حتی وقتی اشتباه می کند هم درست می گوید.
من زمانی را به یاد میآورم که در دفتر نوام در یکی از شاخههای MIT که از زمان جنگ جهانی دوم تا حد زیادی توسط پنتاگون تأمین مالی میشد. سال 1969 یا تقریباً همین حدود بود. من و رابین هانل توسط سازمان هواشناسی جذب می شدیم. از نوام راهنمایی خواستم. به یاد داشته باشید، نوام از ارائه توصیه های زندگی شخصی خوشش نمی آمد. او همچنین احساس میکرد که چیزی برای ارائه در مورد استراتژی ندارد و نمیخواست کلماتش بیش از حد سنگین باشد. دوبار در جواب دادن اما در این مورد به هر حال جواب داد. او گفت، تقریباً، مایکل، مردم آب و هوا شجاع و صادق به نظر می رسند، اما آنها چیزهایی را منفجر می کنند و شاید خودشان را نیز منفجر می کنند، و با این کار به جای کمک به تغییر، آسیب خواهند رساند. رابین و من به توصیه او توجه کردیم. هیچ کدام از ما به Weatherman نپیوستیم.
من یک بار با تجربه خواندن چامسکی و تأثیر آن بر مردم و به ویژه بر من، و همچنین از تعجبم که چگونه نوام موفق شد دائماً خود را در این همه داده در مورد دردهای اجتماعی و بی عدالتی غوطه ور کند، بدون اینکه خسته شود، قطعه ای نوشتم. اینطور نبود که نقب زدن او در قبرهای غرق در خون بی عدالتی اثری نداشته باشد. انجام داد. مواقعی وجود دارد که نوام با اخباری که کالبدشکافی میکند، پایین میآید و زمانهایی که سیمکشی شده و سخت شده است. اینکه چگونه خانواده اطراف او از همه اینها عبور کردند ممکن است به اندازه برخی از دستاوردهای نوام شگفت انگیز باشد. به هر حال، مقاله ای که من نوشتم با این افکار شخصی و البته با مشکل تغییر جهان تقویت شده بود، «قطار کشتار را متوقف کنید» نام داشت. برای من، تلاشی نادر برای شاعرانه بودن بود. من فکر میکنم که این مقاله که پیش از جنگ اول خلیج فارس نوشته شده، اکنون کمتر از زمانی است که برای اولین بار نوشته شده است، دقیقاً به این دلیل که درسهایی از نوام هرگز کمتر از به موقع نخواهد بود. پیام آن قطعه این بود که همه چیز در اطراف افتضاح است. خشونت حتی بیشتر از آن چیزی است که به نظر می رسد. بی عدالتی از آن چیزی که به نظر می رسد، شرورتر است. نیاز به مقاومت و جستجوی بهتر مشهود و مهم است. پس ناله نکن، دنبال بهتر باش. و شاید آن پیام، پیام او، راه خوبی برای حرکت از بحث در مورد نوام فی نفسه، تا توجه به پاسخ نوام به این مقاله باشد. او به من می گفت که دیگر در مورد او و زندگی اش حرف نزنم، اما اگر مجبوری این کار را انجام دهی، ممکن است بگوید، حداقل در مورد دنیا آن طور که هست و می تواند درس بگیری.
بنابراین در نهایت، در مورد شناخت نوام، ممکن است آنچه را باب دیلن درباره دیو ون رانک میگفت، تکرار کنم: «هیچ وقت هیچ رشته عروسکی روی او نیست. او بزرگ بود، به آسمان بلند بود، و من به او نگاه کردم. او از سرزمین غول ها آمد.»
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
8 نظرات
"نوام دیگران را تحقیر نکرد تا خود را بسازد یا دیگران را به زمین بزند."
چیز جالبی برای گفتن در مورد مردی که شهرتش به اینکه دیگران را "شارلاتان"، "کلاهبردار" و "دروغگو" خطاب میکند، پیش از او در هر اتاقی است.
مقایسه او با اینشتین رقت انگیز است. کار انیشتین با آزمایش و نوآوری فناوری تأیید می شود. چامسکی از نظر شواهدی که ادعاهایش را تایید کند، چمباتمه ای ندارد. در واقع، او یک گزارش کامل از پیش آماده شده در مورد اینکه چرا به شواهد نیاز ندارد (اما ظاهراً همه افراد دیگر نیازی به مدرک دارند) دارد. https://chomsky.info/responsibility02/
مقاله درخشان - من همیشه به دنبال این بینش های نادر در مورد مرد پشت کلمات هستم.
چامسکی بعد از سال اول تحصیلم در دانشگاه تأثیر عمیقی بر من گذاشت. سخنان او کمک می کند تا دنیای دردناک اطرافم را جمع کند و من را به عمل تحریک کند. که بعداً من را مجبور کرد تا به تأسیس Extinction Rebellion کمک کنم.
تعجب می کنم که چند پروژه درخشان دیگر با سخنان او برانگیخته شده است؟
سلام رابین
هر چقدر هم که پاسخ سوال شما زیاد باشد، مطمئنا Extinction Rebellion یکی از بهترین هاست!
چه تجلیل زیبایی شاید در آخرین مصاحبه رسانه ای خود قبل از دوره عدم دسترسی فعلی، پیرز مورگان از چامسکی پرسید که روی سنگ نوشته خود چه خواهد گذاشت. پاسخ چامسکی این بود: «اینجا نوام چامسکی نهفته است. او تمام تلاشش را کرد.» این خطی است که هر بار که آن را می خوانم گریه ام می گیرد. من فکر می کنم این خطی است که تمامیت او را به بهترین شکل نشان می دهد. او به کمک های تاریخی خود نگاه می کند، اما در سطح بسیار عمیقی می فهمد که چه در زبان شناسی باشد و چه در امور انسانی، مسائل مهم تر است.
مایک، از بازتاب فوقالعاده نوام در 95 متشکرم. در زیر چند فکر به ذهن خطور می کند. در صلح و همبستگی، دوغ
1. من خوش شانس بودم که در دهه 1990 دو ترم در کلاس فلسفه ذهن نوام در دانشگاه MIT شرکت کردم. تمام گروههای زبانشناس و فیلسوف از دانشگاههای سواحل شرقی هر هفته رانندگی میکردند تا در حضور درخشش نوام باشند، از نوام بیاموزند و شاید فقط شگفتزده شوند. مردم از سواحل غربی و گاهی از اروپا به آنجا پرواز می کردند. تقریباً دوازده دانش آموز ثبت نام شده بودند، اما حدود 200 نفر در اتاق بودند. فلسفه ذهن حوزههای مختلف دغدغهای را در بر میگیرد، از تاریخ ایدهها، تا علوم شناختی، تا فلسفه، تا روانشناسی، تا زبانشناسی و غیره، و غیره. اتاق پر از افراد بسیار باهوش بود (من یکی از آنها نبودم - من امیدوار بودم که شاید کمی به من نفوذ کند - به اندازه کافی نبود، لعنتی!). در طول این دو ترم (96 و 97) افراد سوالات و مقالات و کتاب های مرجع را در طیف گسترده ای از موضوعات مطرح می کردند. هرگز نبود که نوام کتاب یا مقاله ارجاعی را نخوانده باشد، و به کلاس یک مرور کلی قاطعانه از نکات کلیدی ارائه دهد، توجه داشته باشد که نویسنده/نویسندگان چه چیزی را درست و چه چیزی را اشتباه کردهاند، و بهبود چامسکی را ارائه کند. ، هر زمان. به یاد میآورم که فکر میکردم: «ممکن نیست کسی همه چیز را خوانده باشد».
2. قبل از رویدادی در سینکینگ اسپرینگز، PA، در حوالی سال 1994، نوام و اد هرمان (استاد U. Penn که چند کتاب با نوام نوشته بود) به خاطر تعهد طولانی مدت خود به صلح، جایزه یک عمر دستاورد را دریافت کردند. حقیقت و عدالت اجتماعی قبل از این رویداد، من خوش شانس بودم که با نوام و اد گفتگو کردم. در نقطه ای، نوام برای گفتگوی دیگری فراخوانده شد. به صحبت کردن با اد ادامه دادم و در نهایت از او سوالی پرسیدم: «چگونه میتوان از تمام کتابهای مهمی که مدام منتشر میشوند همگام بود؟» اد گفت: "درست می گویید - کتاب های مهم مدام منتشر می شوند. من هر هفته کتابهایی را از طریق پست دریافت میکنم که مردم از من میخواهند آنها را مرور کنم یا برایشان تارنما بنویسم و غیره.» گفتم: «بله، پس چگونه ادامه میدهی؟» اد گفت: "باشه، راز خواندن همه کتاب های مهم را با شما در میان می گذارم." داشتم فکر می کردم: "وای، هیچ کس تا به حال این راز را با من در میان نگذاشته است! آیا باید اینجا یادداشت برداری کنم؟» خوب، من با توجه زیاد گوش دادم، به این امید که بتوانم "راز" را به خاطر بسپارم. اد راز را به اشتراک گذاشت. او گفت: «اینجا کاری است که باید انجام دهید. یک جعبه نسبتا بزرگ تهیه کنید، تمام کتاب هایی را که می خواهید بخوانید در جعبه قرار دهید. جعبه را ببندید. آدرس جعبه به نوام چامسکی. مدتی بعد از دریافت جعبه توسط نوام، او با تلفن تماس می گیرد و به شما می گوید که در هر یک از کتاب هایی که ارسال کرده اید چه چیزی مهم است.
3. در سال 1992، من در Girona، کاتالونیا (اسپانیا) بودم تا یک هفته سخنرانی نوام در مورد زبان شناسی در دانشگاه را ضبط کنم. هر روز قبل از شروع سخنرانی در ساعت 9:00، یک نفر از یک روزنامه، یک ایستگاه تلویزیونی، یک ایستگاه رادیویی و غیره برای مصاحبه با نوام (او هفته را با سرماخوردگی شدید شروع کرد) آنجا بود. سپس او یک سخنرانی سه ساعته ارائه میکرد (همیشه همراه با پرسشهای فراوان از سوی شرکتکنندگان - یکی از معروفترین زبانشناسان/فیلسوفان اسپانیایی را به خاطر میآورم که میگوید: «نوآم مقاله اخیر شما را درباره «برنامه مینیمالیستی» خواندم. دو پاراگراف اول من کاملاً فهمیدم. بعد از آن من کاملاً گم شدم.) به محض اینکه نوام سخنرانی صبحگاهی را تمام کرد، یک نفر منتظر مصاحبه بود. مردم منتظر بودند تا او را به ناهار ببرند. نوام به ناهار میرفت و برای جلسه بعدازظهر که از ساعت 2 تا 5 برگزار میشد، برمیگشت. بلافاصله بعد از جلسه بعد از ظهر، شخصی برای مصاحبه با نوام آنجا بود. افرادی هستند که منتظرند تا او را به شام ببرند. به محض اینکه شام تمام می شد، نوام به سرعت به محلی می رفت که در آن یک سخنرانی شبانه در مورد موضوعات مختلف مانند رسانه های شرکتی، سیاست خارجی ایالات متحده، روابط شمال و جنوب و غیره و غیره، هر شب یک سخنرانی متفاوت برای پنج نفر برگزار می کرد. شب ها (آخرین شب در بارسلونا). جلسات عصر معمولاً از ساعت 8 تا 11 برگزار می شد. نوام بعداً در گروه های کوچک با مردم صحبت می کرد. و سپس مردم نوام را برای یک جلسه آخر شب به یک کافه محلی می بردند. ساعت 7 صبح او را برای صبحانه میبردند و همان روال را دنبال میکردند، مصاحبهها در هر لحظه فراغت، سخنرانیها و بحثهای گروهی کوچک (ناهار و شام نیز اساساً جلسات مصاحبه بودند - من و جان هولدر یک بار با نوام ناهار خوردیم. در دفتر او در MIT: موضوع گفتگوی ناهار: سلاحهای هستهای و تهدید نابودی هستهای... ما گوش دادیم... فکر میکنم شکممان کمی ناآرام بود). چیزی که در خیرونا خیره کننده بود این بود که نوام در طول سخنرانی های عصرانه همیشه اطلاعات جدیدی از روزنامه های سراسر جهان از جمله برخی از روزنامه های محلی در اسپانیا را درج می کرد. به یاد میآورم که فکر میکردم «اما زمانی برای جمعآوری اطلاعات جدید وجود ندارد». به نوعی او این کار را کرد). من و جان هولدر یک بار از نوام پرسیدیم که آیا او هرگز میخوابد؟ او گفت: "معمولاً حدود هفت ساعت." دستیار نوام برای سالها، Bev Stohl، برای ما نشان داد که نوام چگونه کتاب می خواند. من نمی توانم آن را توصیف کنم، اما سریع است ... و با جزئیات ترسناک او آنچه را که می خواند به یاد می آورد. گذشته از تمام درخشش ها، نوام در زمان خود بسیار سخاوتمند است، به طرز چشمگیری مهربان و دلسوز است و به مبارزه علیه استبداد، تهاجم نظامی، و تخریب محیط زیست، و مبارزه برای عدالت اجتماعی، صلح، دموکراسی اساسی و کرامت انسانی متعهد است. هر کسی که تا به حال ملاقات کرده ام ویوا نوام!
من آن نقطه دوم را دوست دارم! باید مهارتهای خواندن و حافظهام را تقویت کنم تا با چنین دستاورد بزرگی مطابقت داشته باشم.
یک قطعه بسیار آموزنده و صمیمانه که به درک بهتر نوام چامسکی کمک می کند.
در اینجا یک مقاله جدید، بحث برانگیزتر، وجود دارد:
https://aeon.co/essays/an-anthropologist-studies-the-warring-ideas-of-noam-chomsky
این مقاله برای چامسکی بیش از حد سخاوتمندانه است. سیاست او اغلب به اندازه زبان شناسی او دیوانه کننده و خلاف واقع است.
https://www.e-flux.com/notes/470005/open-letter-to-noam-chomsky-and-other-like-minded-intellectuals-on-the-russia-ukraine-war
https://www.newsweek.com/noam-chomsky-says-ukraine-desire-heavy-weapons-western-propaganda-1706473
https://www.youtube.com/watch?v=VCcX_xTLDIY