1. آیا زندگی پس از سرمایه داری وجود دارد؟
Yes, I think there is not only life after capitalism…but a menagerie of sorts – so the question becomes, which post-capitalist life do we want.
برای مثال، زندگی پس از تداوم سرمایه داری در اتحاد جماهیر شوروی، و تا حدودی متفاوت، در یوگسلاوی، لهستان و غیره وجود داشت. با این حال، این یک زندگی بود که من آرزوی آن را ندارم. این زندگی بود که از آن به بعد سعی کرد به نوع سرمایه داری بازگردد، گزینه دیگری که من آن را رد می کنم.
من آن اقتصادهای سقوط کرده بلوک شرق را اقتصادهای هماهنگ کننده می نامم زیرا هماهنگ کننده ها افرادی در اقتصاد هستند که عمدتاً در انحصار کار توانمندسازی، درآمدهای بالاتر، قدرت بزرگ و موقعیت بالا هستند، همه اینها با مدارک تحصیلی و مهارت ها و دانش انحصاری توجیه می شود. که طبقه هماهنگ کننده، نه کارگران یا سرمایه داران، طبقه حاکم در آن اقتصادها بودند.
2. مشکل سرمایه داری چیست؟
سرمایه داری تولید، مصرف و تخصیص را به گونه ای سازماندهی می کند که چند درصد از جمعیت را به ثروت و قدرت عظیم برساند. این سرمایه داران، به دلیل داشتن دارایی، شرکت های بزرگی را به عنوان دیکتاتوری های اقتصادی از بالا به پایین اداره می کنند که به دنبال سود برای صاحبان خود هستند، نه اینکه به خرید یا اجبار نتایج سیاسی مورد علاقه خود اشاره کنیم. اقتصادهای سرمایه داری از طرف آنها سازماندهی می شوند و اقتصادهای پایین تر فقط به واسطه آنچه می توانند مطالبه کنند سود می برند. زندگی یک مبارزه است و زمین بازی به طرز وحشتناکی نابرابر است. همه چیز از غربت و گرسنگی گرفته تا بیگانگی، بی رحمی و جنگ از این ترکیب بیرون می آید.
3. مشکل بازارها چیست؟
Markets, even without capitalist ownership, bias valuations in ways that reduce social motivations and enlarge egocentric ones. Markets misprice goods and misallocate them whenever there are external effects of transactions such as when there is pollution or other ecological implications, or when there are social by products. Markets destroy solidarity by pitting actors against one another so that nice guys finish last. Markets tilt the motives of production toward amassing surplus regardless of the harsh or even deadly implications for others. Markets produce a division of labor that divides about 20% of the population who monopolize empowering work from about 80% of the population who are left with rote and obedient work, and markets also pit these two classes – coordinators and workers – against one another, elevating the coordinators to ruling status whenever there are no capitalists above.
4. چه مشکلی با خود مدیریتی یوگسلاوی رخ داد؟
در یوگسلاوی هیچ مالکیت خصوصی بر دارایی های تولیدی وجود نداشت که گامی مثبت فراتر از سرمایه داری بود. با این حال بازارها و یک تقسیم کار شرکتی مرتبط وجود داشت. هر شرکتی مجبور بود با همه شرکتهای دیگر برای مازاد رقابت رقابت کند، نه تنها برای تلاش برای افزایش پرداختها به کارکنان، بلکه برای به دست آوردن سهم بازار و در نتیجه اجتناب از رقابت خارج از تجارت. جمع آوری مازاد برای به دست آوردن سهم بازار مستلزم کاهش هزینه ها و امتناع از ارائه مزایای تضمین شده اجتماعی برای نیروی کار است. برای اجرای این دستور کار، حتی اگر کارگران اسماً آزاد باشند تا هر کاری که دوست دارند انجام دهند، کارگران مدیرانی را استخدام خواهند کرد که به نوبه خود از شرایط محیط کار و دستمزد پایین دور هستند تا تصمیمات زشت مورد نیاز برای کاهش هزینه های بقیه تولید را بگیرند. به منظور ماندن در تجارت و کسب سهم بازار. با گذشت زمان، این مدیران و سایرین فراتر از محل کار که شرایط و شرایط و منطق مشروعیت خود را با هم شریک هستند، به طبقه ای فراتر از بقیه کارگران تبدیل می شوند، یک طبقه هماهنگ کننده حاکم.
به عبارت دیگر، آنچه در یوگسلاوی، حداقل در گستردهترین و عمومیترین سطح اقتصادی، اشتباه رخ داد، این بود که خودمدیریتی واقعی وجود نداشت، بلکه فقط اشارهای لفاظی به خود مدیریتی داشت. یک سیستم بازار وجود داشت که به طور چشمگیری گزینه های اقتصادی و تقسیم کار شرکتی از جمله طبقه هماهنگ کننده حاکم را که بیشتر قدرت و درآمد را انحصار می کرد، محدود و محدود می کرد.
البته در یوگسلاوی نیز مشکل دولت اقتدارگرا وجود داشت، اما این موضوعی است که فراتر از نهادهای اقتصادی است و مهم است که هم نامطلوب بودن اقتدارگرایی سیاسی، همانطور که معمولاً شناخته میشود، و هم در مورد بازارها و تقسیم کار شرکتی که اغلب مورد توجه قرار نمی گیرد.
5. چگونه Parecon را برای کسانی که هرگز در مورد آن نشنیده اند توصیف می کنید؟
اقتصاد مشارکتی یک مدل یا چشم انداز برای روشی متفاوت برای انجام تولید، مصرف و تخصیص است. ارزش های راهنما همبستگی، تنوع، برابری و خود مدیریتی است. این ارزشها به معنای اهمیت دادن به همدیگر و اجتماعی بودن در تمایلات، داشتن گزینهها و نتایج متنوع، توزیع عادلانه ثروت، درآمد و همچنین شرایط است و همچنین به این معناست که افراد نسبت به تصمیماتی که بر آنها تأثیر میگذارد، نظر داشته باشند. میزان تأثیر آنها
وجود این ارزشها در هسته خود به این معنی است که اقتصاد مشارکتی نهادهایی را پیشنهاد میکند که (ادعا میکند) به جای پیشبرد رقابت ضد اجتماعی و فردگرایانه، همگنسازی نتایج و سلیقهها، نابرابری فاحش و قوانین سلسله مراتبی از بالا به پایین، این نتایج را پیش میبرند. دو مدل هماهنگ کننده پساسرمایه داری که طرفداران آنها به ترتیب سوسیالیسم بازار و سوسیالیسم برنامه ریزی متمرکز می نامند.
به جای آن، parecon چه موسساتی را ارائه می دهد؟
Workplace and consumer councils with self management decision making.
Balanced job complexes, which means a division of labor in which each actor has a mix of tasks and responsibilities that is balanced so as to convey average workplace quality of life and average empowerment to all.
Remuneration only for effort and hardship – not for output, power, or property.
و ...
Participatory planning – which is a cooperative interactive approach to allocation that replaces both markets and central planning.
بنابراین پارکون این نهادهای مرکزی را در یک سیستم اقتصادی ترکیب میکند که فعالیتهای اقتصادی را برای برآوردن نیازها و برآورده کردن پتانسیلها انجام میدهد و در عین حال همبستگی، تنوع، برابری و خود مدیریتی را پیش میبرد. بنابراین پارکن بیطبقهای واقعی را به ما میدهد و بنابراین جایگزینی برای سرمایهداری و سیستمهای وحشتناکی است که قبلاً در اروپای شرقی وجود داشت.
6. رابطه پارکن و اقتصاد جهانی چیست؟
اقتصاد مشارکتی سیستمی است برای کل اقتصادها. ما میتوانیم کم و بیش از این سؤال طفره برویم و بگوییم که رابطه این است که طرفدار پاراکون در نهایت میخواهد جهان به شیوهای پیشروانه عمل کند. اما، کوتاهمدتتر، رابطه این خواهد بود که «پاراکونیستها» میخواهند نوآوریهایی در روابط جهانی داشته باشند تا منافع حاصل از مبادله را که نصیب افراد فقیر و ضعیف میشود، به جای منافعی که نصیب افراد ثروتمند و ثروتمند میشود، افزایش دهد. قوی
بنابراین، آرمان جهانی پاراکونیستی کم و بیش مخالف جهانیسازی شرکتها است که زمین بازی اقتصادی را به گونهای کج میکند که بیشترین سود حاصل از مبادلات بینالمللی نصیب کسانی شود که قدرتمندترین و ثروتمندترین کار را آغاز کردهاند. از این رو، فرد پیشرو به خودی خود با روابط جهانی مخالف نیست، اما برخلاف جهانیسازان شرکتها، میخواهد زمین بازی را به گونهای کج کند که بیشتر سودها به کسانی برسد که فقیرتر و ضعیفتر هستند، تا عدم تعادل را جبران کند.
من کمی در این مورد نوشتهام و به عنوان جایگزینی برای صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی، نهادهای جدیدی را پیشنهاد کردهام که به سرمایهگذاری بینالمللی، قضاوت تجارت و غیره با هدف حفاظت و تقویت اقتصادهای داخلی ضعیف، حفاظت از محیطزیست میپردازند. حمایت از کارگران و مصرف کنندگان، توزیع مجدد ثروت به سمت پایین، و در غیر این صورت ایجاد نتایج مطلوب بین المللی.
7. What is the relation of Parecon and anarchism?
اقتصاد مشارکتی یک چشم انداز اقتصادی است. پیامد آن برای سایر بخشهای زندگی این است که هر یک از حوزههای کلیدی جامعه مانند سیاست و همچنین خویشاوندی و فرهنگ باید با اقتصاد مطلوب جدید سازگار باشد و بالعکس، که در این صورت به معنای احترام به سایر حوزههای زندگی است. بی طبقه بودن پاراکون و همچنین نیازهای فکری و سایر نیازهای آن برای افرادی که می توانند به صورت مشارکتی کار کنند، همانطور که باید برعکس اتفاق بیفتد و پاراکون باید به نیازهای نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه خوب احترام بگذارد.
من فکر میکنم اقتصاد مشارکتی خود یک دیدگاه اقتصادی آنارشیستی است، زیرا به کارکردهای اقتصادی مطلوبی دست مییابد که به درستی تأثیر و مشارکت هر فرد را در بر میگیرد. Parecon هیچ سلسله مراتب یا ساختار کلاسی ثابتی ندارد. نه تنها مشارکت و عادلانه بودن نتایج مادی و اجتماعی، بلکه خود مدیریت واقعی را نیز ایجاد می کند، که البته هدف مشخص آنارشیسم است.
I should think, in other words, that anarchists would not merely find parecon congenial, but see it as a very close match for their aspirations. Parecon is in accord with and expands on the council-centered themes of anarchist literature, as well as with anarchist entreaties for justice, solidarity, participation, and equity. Parecon, however, adds detail and depth via its attention to the structure of economic life and to issues of incentives, income distribution, quality of outcomes, productivity, avoiding waste, and attending to the ecology and social relations, all via its provision of specific positive economic institutions not previously clearly advocated by anarchists – perhaps most notably balanced job complexes and participatory planning.
8. برخی از پیامدهای استراتژیک طرفداری از Parecon چیست؟
در سطح جزییات، موارد زیادی وجود دارد، اما چنین مفاهیم دقیقی به زمان و زمینه حساس هستند. با این حال، چند بینش گسترده و کلی از شایستگی نیز وجود دارد.
A pareconist orientation will highlight three centrally important classes, not just two – workers, capitalists, and also coordinators. It will therefore seek to create movements that working class people will define and that have working class culture and values, not only attracting but empowering working people. This is no small commitment because it means not only rejecting capitalist domination of efforts at social change, but also rejecting coordinator domination of those efforts. It means creating organizations, that is, that eliminate the coordinator worker class hierarchy in their job definitions and allocations – incorporating balanced job complexes in the movement itself. I should perhaps also note that this focus goes beyond addressing the emergence of a political bureaucracy (sometimes called a class) from leninist organization and subsequent party rule. These need to be avoided as well, of course, but what I am talking about in this interview is economics, and the class relations I am addressing are rooted firstly in the economy and its modes of allocation and its division of labor.
دوم، یک استراتژی پاراکونیستی به نفع انقلاب اقتصادی است که بازارها را با برنامه ریزی مشارکتی، تقسیم کار شرکتی با مجتمع های شغلی متعادل و غیره جایگزین می کند. در این زمینه متوجه خواهد شد که اصلاحطلبی چنین تغییرات اساسی را رد میکند و در عوض تنها از ابزارهای کمرنگی برای بهبود دردهای کنونی حمایت میکند. اما این بینش معقول را به یک افراطی خود شکست نمی دهد. همه اصلاحات را با اصلاح طلبی اشتباه نمی گیرد و در عوض می فهمد که می توان برای اصلاحات بدون انقلاب جنگید و پیروز شد به گونه ای که هم شرایط و گزینه های فعلی مردم را بهبود بخشد و هم فرصت هایی را برای پیروزی های بیشتر در جامعه ایجاد کند. آینده. یک استراتژی پاراکونیستی درک خواهد کرد، یعنی اینکه طرفدار یک جامعه جدید، نادیده گرفتن درد و رنج کنونی مردم را تضمین نمی کند، اما این را تضمین می کند که وقتی برای رسیدگی به بیماری های فعلی تلاش می کنیم و برای بهبود فوری همه چیز تلاش می کنیم، باید این کار را انجام دهیم. بنابراین به روشهایی که آگاهی ما را بالا میبرد، حوزههای ما را توانمند میسازد، و سازمانهای ما را توسعه میدهد و بنابراین به مسیری از تغییرات مداوم منجر میشود که در تعریف ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جدید به اوج میرسد.
That is, a pareconist strategy will emphasize winning sequences of reforms that move us toward pareconist institutions and consciousness – such as winning redistributive taxes, changes in work relations and especially the division of labor, more participation in budgeting and workplace decision making, more access to information, and control over collective consumption, and so on, all in ways that build workplace and consumer councils and that arouse and empower ever wider circles of committed activists. The gains will be sought in ways that expand rather than delimit desires and that build activist organizations, allegiance, and empowerment, all headed toward new defining institutions.
A pareconist viewpoint will not dismiss people’s short run struggles for higher wages, an end to a war, affirmative action, better work conditions, a participatory budget, a progressive or radical tax, a shorter work week with full pay, abolishing the IMF, or whatever else – because it will respect the reality of how people’s consciousness and organizations develop through struggle, and, aggressively avoid the kind of contempt among activists for people’s courageous efforts to improve the quality of their lives which corrupts efforts at building movements, of course.
در نهایت، سوم، من امیدوارم که یک استراتژی پاراکونیستی اقتصاد را برای همه زندگی اشتباه نگیرد، بلکه در عوض اهمیت موازی فرهنگ، جنسیت، سیاست، بومشناسی و روابط بینالملل را درک کند و با جنبشهایی که ناشی از آن هستند متحد و حمایت کند. آرزوهای مثبت برای هر یک از این حوزه ها و همچنین برای اقتصاد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا