5 فصل:
چه چیز دیگری می توانید به من نشان دهید؟
این فصل پنجم از کتاب تسخیر استراتژی است که جلد سوم و پایانی این مجموعه با عنوان Fanfare برای آینده. در هفتههای آینده گزیدههای بیشتری از این جلد را دنبال خواهیم کرد، اما امیدواریم بسیاری از خوانندگان آن را از ما سفارش دهند. فروشگاه آنلاین برای خودتان و سپس به دیگران انتقال دهید.
«بصیرت لحظه ای گاهی اوقات است
ارزش یک عمر تجربه را دارد.»
- الیور وندل هلمز جونیور
جنبشها چه خواستههایی را میتوانند در یک برنامه، یا هستهی اصلی یک برنامه، که بر همه جنبههای زندگی متحمل میشود، در هم آمیخت؟ و به علاوه، چگونه می توان در مورد چنین چیزی فکر کرد؟
هدف یک برنامه برای برخی جنبشها یا سازمانها این است که کار بر روی کمپینهای متمرکز آن و برنده شدن در آنها، گسترش جنبش و میل مشارکتکنندگان را افزایش دهد، آگاهی اعضای جنبش را غنیتر کند، فراتر از جنبش به عادات و باورهای افراد دیگر برسد و آنها را پذیراتر کند. کمپین های اضافی و برای جستجوی یک نظام اجتماعی کاملاً جدید، نیازهای واقعی و شایسته در درون و بیرون جنبش را برآورده می کند، نمایش می دهد و غنی می کند و حتی شروع به اجرای اهداف آینده می کند، و ابزار جنبش را برای به دست آوردن دستاوردهای بیشتر افزایش می دهد.
اقتصاد
«اگر همه اقتصاددانان سر به سر گذاشته شوند،
به نتیجه نخواهند رسید.»
- جورج برنارد شاو
بیایید یک مثال ممکن را در نظر بگیریم. یک نفر کمپینی را پیشنهاد می کند – که یکی از معدود مواردی است که تمرکز مردم را به خود جلب می کند – که جنبش برای افزایش درآمد پزشکان کار کند. برای ارزیابی آن به عنوان یک ایده محوری برای یک کمپین، باید پرسید که آیا مبارزه برای هدف و پیروزی در آن تأثیرات مطلوبی خواهد داشت؟ پاسخ این است، نه، این کار را نخواهد کرد. این به حوزهای کمک میکند که در حال حاضر از نظر اقتصادی بسیار خوب عمل میکند - هم از نظر سهم درآمد و هم از نظر سهم یا قدرت یا نفوذ. برای کمک به کسانی که باید بخواهند کمک کنند یا هیچ کمکی نمی کند. ارزشها و ساختارهایی را در قلب نظام کنونی ایجاد و تایید میکند، نه ارزشها و ساختارهایی که به سمت یک نظام جدید منتهی میشوند. بسیار بعید است که منجر به روابط و عادات حرکتی جدیدی شود که مورد استقبال بیشتر مردم قرار می گیرد، در مقایسه با، مثلاً، استقبال فقط از پزشکان، و شاید وکلا یا مهندسانی که امیدوارند ذینفعان بعدی باشند. اما اگر این پیشنهاد خوب نیست، پس چه چیزی می تواند خوب باشد؟
فرض کنید با فکر کردن به وضعیت کارگران در سراسر جهان شروع کنیم. یک چیزی که معمولاً در زندگی اقتصادی صادق است این است که تعداد زیادی از مردم ساعت های طولانی کار می کنند، و با این حال بسیاری دیگر کار کافی برای انجام ندارند و کم کار یا حتی بیکار هستند. البته، سهم محصول اجتماعی که مردم برای کار خود دریافت میکنند نیز معمولاً – حداقل برای افراد طبقه کارگر – بسیار کمتر از حد مطلوب است.
با توجه به تجزیه و تحلیل اساسی ما از طبقه - و به ویژه روابط مالک / هماهنگ کننده / کارگر، و با توجه به آرزوهای ما برای ویژگی های جدید در محل کار مانند مجتمع های شغلی متعادل، تصمیم گیری های خود مدیریتی، و دستمزد عادلانه - آیا می توانیم کمپینی ارائه دهیم که ممکن است به شدت برای افراد شاغل جذابیت دارد، مزایای مطلوب و شایسته را ارائه می دهد، آگاهی جدیدی را که منجر به خواسته های جدید می شود، برانگیخته و بازیگران را بیش از پیش توانمند می سازد؟ اینگونه باید فکر کنیم، تا به چیزی برسیم که واقعاً بتوانیم از آن عقب نشینی کنیم.
بسیار خوب، فرض کنید سازمان یا جنبش این خط فکری را دنبال می کند و به عنوان یک کمپین احتمالی، روز کاری را کوتاه می کند، شاید در یک کارخانه، یا صنعت، یا کل کشور، یا حتی در سطح بین المللی. این بلافاصله برای کسانی که ساعات زیادی کار می کنند خوب است – اما در مورد کسانی که کم کار یا بیکار هستند چطور؟ خب، اینجا هم پیشنهاد خوب است. اگر کسانی که اکنون بیش از حد کار می کنند کمتر کار کنند، برای کسانی که اکنون خیلی کم کار می کنند، کار در دسترس خواهد بود.
اما مشکل دیگری پیش می آید. ما نه تنها در مورد حجم کار، بلکه در مورد درآمد نیز نگران هستیم که سهم هر فرد از محصول اجتماعی است. فرض کنید هفته ای 70، 60، 50 یا حتی 40 ساعت کار می کردم. فرض کنید تقاضا این است که همه حداکثر 35 ساعت در هفته کار کنند. وقت آزاد بیشتری به من می دهد. این به کسانی که قبلاً کار نمی کردند چیزهایی را برای تولید می دهد. اما، اگر قبلاً، مثلاً سطح درآمدم را پشت سر می گذاشتم، چه؟ وقتی ساعات کارم کم میشود، درآمدم کاهش مییابد و نمیتوانم آن را بپردازم. ناگهان از دوست داشتن برنامه به سمت ترس از آن حرکت می کنم.
چه می توانیم بکنیم؟ تقاضای ساده ما برای کاهش ساعات کار آنطور که هست جواب نمی دهد، اما چرا اگر ساعات کاری من کاهش یابد، درآمد من باید کاهش یابد؟ چرا دستمزد ساعتی من نمی تواند به عنوان بخشی از تغییر افزایش یابد، بنابراین من همان درآمد قبلی یا حتی بیشتر را دریافت می کنم، اما اکنون برای ساعات کار کمتر؟
پاسخ می تواند باشد، باید باشد، با توجه به تحلیل ما – از دو مکان اصلی. کل کار انجام شده در یک شرکت همان چیزی است که قبلا بوده است. اما اکنون کارگران هر کدام 35 ساعت کار می کنند، اما تعداد آنها بیشتر است. با افزایش دستمزد ساعتی، صورتحساب دستمزد کلی برای کل نیروی کار بسیار افزایش یافته است. این پرداخت اضافی از کجا می آید؟
رتبه اول سود است. سود می تواند تا جایی که حرکت بتواند آنها را پایین بیاورد کاهش یابد. رتبه دوم درآمد 20 درصد نیروی کار است که قبلاً 35، XNUMX و حتی XNUMX برابر متوسط کارمند درآمد داشتند - طبقه هماهنگ کننده. و چگونه کار می کند؟ آیا واقعاً می خواهیم دستمزد ساعتی آنها را کاهش دهیم؟ روزی، بله، البته، ما معتقدیم که دستمزد باید برای مدت، شدت و سختی کار با ارزش اجتماعی باشد. هیچ کس نمی تواند پنج، ده و پنجاه برابر میانگین درآمد داشته باشد، با این معیار. اما در حال حاضر تقاضای ما میتواند سادهتر از این باشد، حتی اگر میتوانیم در مورد ارزشهای بلندمدت خود در تلاش برای برنده شدن آن صحبت کنیم. اعضای کلاس هماهنگ کننده - مهندسان، پزشکان، وکلا، مدیران سطح بالا و مدیران عامل و غیره در محل کار، صنعت یا کشور - هر کدام که تمرکز کمپین باشد - به XNUMX ساعت نیز کاهش می یابد. اما آنها دستمزد ساعتی قدیمی خود را بدون افزایش در ساعت نگه می دارند. بنابراین اکنون آنها ساعت های کمتری کار می کنند و به دلیل ساعات کمتری که دارند، در مجموع درآمد کمتری نسبت به قبل دارند.
اما هنوز مشکل دیگری وجود دارد. درست کردن یک کمپین، علم موشکی نیست، اما نیاز به تفکر و مراقبت جدی دارد. اگر کارگران توانمند طبقه هماهنگکننده اکنون هر کدام فقط 35 ساعت کار میکنند – و فرض کنید قبل از میانگین 50 ساعت کار میکردند – چه کسی کاری را انجام میدهد که ساعات پایینتر آنها دیگر قادر به انجام آن نیست؟ پاسخ باید این باشد، کسانی که قبلا این کار را انجام نمی دادند. گاهی اوقات سایر کارگران -اعضای طبقه کارگر- می توانند به درستی وارد عمل شوند، اما گاهی اوقات آنها باید مهارت ها را بیاموزند و شرایط را برای انجام این نوع کار به عنوان بخشی از حجم کار کلی خود به دست آورند. بنابراین یک انتقال وجود دارد که طی آن ما آموزش شغلی داریم که منجر به تعاریف شغلی متنوعتر میشود. در حالی که آموزش هنوز در حال انجام است چه اتفاقی می افتد؟ اعضای کلاس هماهنگ کننده به انجام وظایف توانمند شده ادامه می دهند، اما برای کاهش سطح درآمد ناشی از ساعات کاهش یافته، و ساعات آنها تنها زمانی کاهش می یابد که افراد بیشتری قادر به انجام وظایفی هستند که دیگر انجام نمی دهند.
در یک کمپین، به مسائل مربوط به مدت زمان کار، دستمزد و تقسیم کار پرداختهایم – و میتوانیم برای آن با ارائه تحلیلها و آرمانهای کامل خود مبارزه کنیم، به طوری که وقتی پیروز شدیم، راه را به سوی دستاوردهای بعدی هموار کردهایم.
رسانه ها
من از دادن دست متنفرم
مگر اینکه کل فرد آن را همراهی کند.»
- رالف والدو امرسون
بیایید مثال دیگری بزنیم. تلاش برای برنده شدن در تغییر تا حدی به ارتباطات بستگی دارد. این تا حدودی مربوط به جنبشهایی است که روشهای رسانهای جایگزین خود را برای اطلاع رسانی دارند، اما به ناچار پیامهای رسانهای اصلی را نیز در بر میگیرد.
بنابراین یک کمپین رسانه ای مفید برای بخشی از یک برنامه جنبش چیست؟ رسانههای خوب خود ما باید از ساختارها و سیاستهای سازمانی داخلی که توانایی آن را برای برخورد صادقانه و کامل با موضوع خود به خطر میاندازد، عاری باشند.
این بدان معناست که رسانه ما نباید حاوی محتوای نژادپرستانه یا جنسیتی باشد و نباید دارای تقسیم کار نژادپرستانه و جنسیتی، تفاوت درآمد و فرضیات رفتاری باشد. این به طور کلی در سمت چپ تایید می شود، اگرچه گاهی اوقات به طور کامل انجام نمی شود. اما رسانه های خوب نیز نمی توانند طبقاتی باشند زیرا در این صورت به خوبی با مسائل طبقاتی در جامعه برخورد نخواهند کرد.
اما طبقهگرا نبودن به این معناست که رسانههای خوب نمیتوانند سودجو باشند، زیرا این امر منجر به ناتوانی آنها در رسیدگی صادقانه به موضوعات مالکیت خصوصی و سودجویی در جامعه بزرگتر میشود.
طبقهگرا نبودن به این معنی است که رسانههای خوب نمیتوانند تبلیغات را بفروشند، در نتیجه به سمت جذب مخاطبانی با درآمد قابل تصرف و همچنین دوری از محتوایی که توجه مخاطب را به تبلیغات کاهش میدهد، سوگیری میکند، و حتی کمتر تجاریگرایی را به چالش میکشد.
طبقه گرا نبودن همچنین به این معناست که نمی توان رسانه های خوب را برای توانمندسازی و غنی سازی عده ای که جایگاه های نخبگان را اشغال می کنند سازماندهی کرد، در حالی که برای کسانی که موقعیت های فرعی را اشغال می کنند، قدرت را از دست دادند و هزینه کمتری پرداخت کردند. هر رسانه ای که آن تقسیم کار شرکتی قدیمی را داشته باشد، به خوبی با به چالش کشیدن آن نوع ترتیبات، یا حتی با توجه به وجود آن در جامعه گسترده تر برخورد نخواهد کرد.
رسانههای خوب همچنین نمیتوانند تصمیمگیری از بالا به پایین، چه توسط مالکان و چه توسط کسانی که کار توانمندسازی را در انحصار خود دارند، داشته باشند. اگر رسانهها تصمیمگیری از بالا به پایین داشته باشند، با مسائل قدرت و بهویژه خود مدیریتی در جامعه بزرگتر کار خوبی انجام نمیدهند.
ما رسانههای جریان اصلی خوبی نداریم، و تا زمانی که کل جامعه را متحول نکنیم، نخواهیم داشت، اما میتوانیم برنده تغییراتی باشیم که رسانههای جریان اصلی را در جهت مطلوبی مطابق با اهداف بلندمدت ما حرکت میدهد.
بنابراین، یک برنامه رسانه اصلی خوب ممکن است بر موارد زیر تمرکز کند:
- کاهش و در نهایت حذف ویژگی های نژادپرستانه و جنسیتی رسانه ای
- کاهش و در نهایت حذف مالکیت خصوصی
- به چالش کشیدن و در نهایت سرنگونی تقسیم کار قدیمی برای اطمینان از اینکه همه کارگران به طور قابل مقایسه قدرت دارند.
- به چالش کشیدن تصمیم گیری از بالا به پایین و به جای آن، حرکت به سمت خود مدیریتی کارگران
- به چالش کشیدن و در نهایت حذف تبلیغات به عنوان منبع درآمد
- به چالش کشیدن و کاهش اختلاف درآمد بین کارگران و در نهایت دستیابی به دستمزد عادلانه.
با این حال، اگر رسانههای ما آنچه را که ما برای جریان اصلی موعظه میکنیم، اجرا نکنند - و اغلب اوقات هم اینطور نیستند، مجموعه اهداف بالا یک حلقه توخالی خواهد داشت.
رسانههای ما معمولاً انتفاعی نیستند، اما کمککنندگان عمدهای دارند که تا حد زیادی در اختیار دارند. آنها تقسیم کار قدیمی و تقسیم طبقاتی داخلی را دارند. آنها تصمیم گیری از بالا به پایین توسط کسانی که کار توانمندسازی را در انحصار خود دارند، و کسانی که دستشان بر بودجه است، دارند. آنها تبلیغات را دریافت می کنند، و تفاوت زیادی در سطح دستمزد دارند.
بنابراین، یک رویکرد احتمالی به رسانه، یک کمپین سه جانبه است.
اول، ما ممکن است یک کمپین بین المللی به نام مطبوعات مطبوعات را داشته باشیم. این کمپین خواستار بخشهای کارگری، بخش صلح، بخش زنان و غیره در روزنامهها و رسانههای دیگر است. و ایجاب میکند که این بخشهای جدید توسط فعالانی با تجربه در پرداختن به این موضوع – که به شیوهای ضد طبقاتی عمل میکنند، تشکیل شود. این به نوبه خود به معنای درخواست تصمیم گیری خودگردان توسط کارمندان در این بخش های نهادهای رسانه ای اصلی است. و این بدان معناست که فقط برای مدت زمان کار افراد، میزان سختی کار و سختی شرایطی که ممکن است برخی متحمل شوند، پاداش بخواهید. و این به معنای رهایی از تقسیم کار قدیمی با تقسیم کار توانمندسازی بین همه است تا هر کارگر تجربه کاری نسبتاً قدرتمندی داشته باشد. و در نهایت، تا آنجا که اکنون ممکن است، به معنای نظرسنجی نیازهای واقعی خوانندگان/بینندگان است، نه نتایج مالی، از جمله نداشتن تبلیغات، بلکه پذیرش کمک های مالی.
مبارزه برای بخشهایی از رسانههای جریان اصلی که همانطور که در بالا نشان داده شد، مبارزه برای دستاوردهایی است که ارزش زیادی دارد. این کشور برای دستیابی به دستاوردهایی مبارزه می کند که با منطق آنها بسیار بیشتر است، برای مثال، به نوسازی کل رسانه های جریان اصلی، نه فقط بخش های جدید. این اجازه می دهد که مبارزه به گونه ای باشد که آگاهی ایجاد کند، مشارکت را امکان پذیر کند و اهداف جدیدی را القا کند.
سپس، برای رسانههای جایگزین خودمان، میتوانیم بخش دوم تلاشمان، یک کمپین اصلاح رسانهها را داشته باشیم. این ممکن است نقصهای ساختارهای رسانهای ما را برطرف کند و رسانههای ما را ترغیب کند که به طور سازنده خود مدیریتی کارگران، دستمزد عادلانه، مجتمعهای شغلی متعادل، و منطق غیربازاری را که فروش کاربران به تبلیغکنندگان را رد میکند، نصب کنند.
در نهایت، کمپین سومی که میتوانیم به عنوان بخشی از یک برنامه رسانهای داشته باشیم، Alt Media Creation است که هدف آن ایجاد رسانههای جمعی جایگزین با ساختارهای داخلی بیطبقه جدید است – به همین دلیل به سرعت تبدیل به مدلی میشود که میتواند کمپین مطبوعات را مشروعیت بخشد.
ایده این است که ترکیب - مطبوعات، اصلاح رسانههای جایگزین، و ایجاد رسانههای جایگزین - که همگی با دیدگاه ضد نژادپرستی، ضد جنسیتگرایی، و ضد طبقاتی هدایت میشوند و همه به دنبال اصلاحات ساختاری نهادی هماهنگ با ارزشهای آن هستند، نمیتوانند تنها راه درازی برای پرداختن به مشکلات رسانه ای معاصر دارد، اما می تواند به عنوان الگویی برای کمپین ها برای سایر بخش های جامعه نیز عمل کند.
اگر این کمپین برای مردم معتبر بود و حمایت و مشارکت گسترده ای را به دست آورد، آنگاه می توانست به بخشی رسانه ای از برنامه جنبش تبدیل شود. در غیر این صورت، ما باید راه بهتری برای رسیدگی به مشکلات رسانه ارائه کنیم. زیرا مطمئناً این مشکلات یکی از مهمترین مشکلاتی است که ما در تلاش برای دستیابی و توسعه جنبش های گسترده و آگاهانه برای ایجاد دنیایی جدید با آن روبرو هستیم.
خویشاوندی
من نمی توانم و نمی خواهم وجدانم را کوتاه کنم
متناسب با مدهای امسال.»
- لیلیان هلمن
یک مثال دیگر را در نظر بگیرید. یک برنامه کامل قرار است به تمام ابعاد زندگی که برای برنده شدن در تغییر اجتماعی و یک جامعه جدید مرکزی تلقی می شوند، بپردازد. پس چه چیزی ممکن است جزء برنامه مرتبط با مسائل جنسیتی و جنسیت باشد؟
با پیروی از همان نوع تفکری که در دو مثال بالا وجود داشت، میتوان جنبشی را تصور کرد که مبارزات خویشاوندی دارد. عنصر سختتر این است که در این حوزه نیاز به انجام دادن «قوانین» جدید نیست، بلکه صرفاً اجرای آنها، خودمان، در زندگی روزمره است. با این حال، استثناهایی وجود دارد.
به عنوان مثال، بار مهدکودک فردی بسیار زیاد است، و یک تخته یا هدف، میتواند مهدکودک با بودجه عمومی تعمیم یابد که از نظر قانونی در همه مکانهای کاری فراتر از اندازه حداقلی مورد نیاز است.
در مورد دوره بلافاصله قبل و بعد از زایمان چطور؟ مرخصی استحقاقی مطمئناً یک قدم رو به جلو خواهد بود. اما یک مشکل وجود دارد. اگر زنان در ماه های آخر بارداری خود مرخصی بگیرند، و سپس، مثلاً، یک سال در آغاز زندگی هر فرزند جدید، کارفرما عاقلانه – البته نه چندان انسانی – در مورد استخدام بسیاری از زنان فکر می کند. اگر زنی را استخدام کنم، دورههای قابل توجهی وجود خواهد داشت که احتمالاً دور میماند، و باید به او دستمزد بدهم، و همچنین باید کار او را انجام دهم – شاید با پرداخت اضافهکاری به دیگران، یا استخدام یک جایگزین موقت، یا هر چیز دیگری. اگر مردی را استخدام کرده بودم، مشکلی نداشت.
در واقع، در ونزوئلا، چند سال پیش، زمانی که قانون بسیار پیشرفته مرخصی زایمان تصویب شد، این دقیقاً همان چیزی است که کارفرمایان متوجه شدند و به آن عمل کردند - کاهش تمایل آنها به استخدام زنان، و حتی تلاش برای جایگزینی آنها. راه حل دولت این نبود که به زنانی که به دنیا می آیند و مادر می شوند، پشت کند، بلکه در عوض، تسری همان حقوق به مردان پدر شدن بود. این مانند مورد بالا است، که در آن ما تغییر در ساعات کار را پیشنهاد می کنیم و سپس پیامدها را دنبال می کنیم تا هدف را برای داشتن اثرات مفید اضافی و حذف اثرات منفی ناخواسته اصلاح کنیم.
البته مطالبات اضافی در روابط بین زن و مرد می تواند به موارد دیگری نیز بپردازد: حقوق کامل سقط جنین، اما همچنین تمرکز مناسب بر سلامت زنان به طور کلی، در مقایسه با مشغله بیش از حد به مردان تا حذف زنان. مراقبت های بهداشتی رایگان به طور کلی، برای آن موضوع. دستمزد برابر برای کار برابر. تغییر در حقوق کودک، رهایی کامل همجنسگرایان و لزبین ها از محدودیت ها و نقض ها - می توان ادامه داد.
برای مثال، یکی دیگر از برنامههای بالقوه مرتبط با حوزه خویشاوندی، میتواند فشار برای تغییر قوانینی باشد که حقوق مشارکت (بازدید از بیمارستان، تصمیمات پایان عمر، و غیره) و مزایای اقتصادی (بیمه سلامت، مزایای مالیاتی، مشارکت مشترک) را ارائه میکنند. مالکیت اموال، مزایای بازنشستگی/تامین اجتماعی، و غیره) به برخی از ترتیبات خانوادگی و نه به برخی دیگر. این در حال حاضر در سراسر جهان اتفاق می افتد، زیرا جنبش آزادی همجنس گرایان دستاوردهایی را در تعریف مجدد قانونی ازدواج به دست آورده است. اما بازتعریف ازدواج برای شامل زوجهای همجنستر یک سود محدود است. در واقعیت، خانواده ها بسیار پیچیده تر هستند. خانواده هستهای - همانطور که توسط دو بزرگسال که به صورت عاشقانه درگیر هستند و فرزندان آنها تعریف میشود - بازتاب واقعی خانوادهای نیست که بسیاری از مردم آن را تجربه میکنند یا آرزوی آن را دارند. میتوان تصور کرد که ترتیبات گروهی، خانوادههای چند نسلی، دوستانی که با بچهها یا بدون آنها زندگی میکنند، و بسیاری از ترکیبهای دیگر از افراد رضایتدهنده که متعهد به مراقبت از یکدیگر هستند و با هم به عنوان یک خانواده عمل میکنند، نباید در مقایسه با خانوادههایی که مناسب هستند، ضعیف باشند. شکل "سنتی" زن و شوهر با فرزندان.
تغییرات در حقوق کودک نیز می تواند بخشی از این برنامه باشد، که با کاهش سن رای دادن و جدا کردن درآمد کودکان از والدینشان، از طریق مالیات های بالای ارث و پرداخت های دولت به کودکان فقیر آغاز می شود. یکی دیگر از زمینههای کاری میتواند بازنگری در سیستم آموزشی باشد تا به کودکان اجازه دهد تا در مدیریت آموزش خود مشارکت بیشتری داشته باشند، تأمین بودجه یکسان برای مدارس دولتی (به جای بودجه مبتنی بر مالیات بر دارایی)، و آموزش دانشگاهی رایگان.
این اهداف برنامهای میتواند بخشی از کمپینی باشد که دری را به روی برابری جنسیتی، ترتیبات جدید زندگی و فرصتهای جدیدی برای کنترل زندگی کودکان باز کند.
پارامترهای برنامه
بحث بالا در مورد کمپین های احتمالی که ممکن است در یک برنامه ممکن جمع آوری کنیم مختصر است و به هیچ وجه تجویزی نیست. این کمپینها میتوانند بخش مهمی از یک جنبش یا برنامه سازمانی کامل را تشکیل دهند، که با توجه به دیدگاههای فانفار، احتمالاً به موضوعات فرهنگی، سیاسی، زیستمحیطی و روابط بینالملل نیز میپردازد، حداقل – همگی برای اجازه کار در این موارد حیاتی. حوزهها، پیشبرد آگاهی، جلب حمایت و مشارکت، کسب دستاوردهایی که به نفع مردم است، کاشت بذر آینده در زمان حال و غیره. از کمپین های ذکر شده و برای آن بهتر باشید.
در هر صورت، یک برنامه نیازی به انجام هر کاری که قابل تصور یا حتی مطلوب است ندارد. یک برنامه محدود به زمان است. شاید فقط برنامه یک ساله منطقی باشد. ممکن است محدود به یک شهر یا منطقه یا کشور باشد، یا بین المللی باشد، و در هر صورت، برای همه بازیگران اجباری نخواهد بود، اما برخی از آنها بر یک بخش و برخی دیگر بر روی بخش دیگر تمرکز می کنند. و در هر صورت، منعطف خواهد بود، و در پرتو درس ها در مورد اینکه چه چیزی خوب کار می کند و چه چیزی خوب نیست، سازگار خواهد بود.
کمپینها و برنامههایی که در طول زمان و از مکانی به مکان دیگر تعدیل و تغییر شکل میدهند، به طور ایدهآل به مسیری رو به جلو کمک میکنند، راهی به جایی که فرد میخواهد به آن برسد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا