صحنه: یک ایست بازرسی نظامی در عمق خاک فلسطین در کرانه باختری. مردی سالخورده بلند قد و لاغر با عصا در دست، از کنار صف فلسطینی ها عبور می کند، که بسیاری از آنها مردان جوان هستند و مطیعانه در پشت موانع سیمانی منتظر مجوز یک سرباز اسرائیلی برای خروج از یک منطقه فلسطینی، شهر نابلس، هستند. وارد یکی دیگر از مناطق فلسطینی، روستای همجوار Huwara شوید. صف طولانی به آرامی در حال حرکت است، سرباز وقت خود را صرف بررسی اوراق هر فرد می کند.
پیرمرد عمداً از یک خط موازی اما خالی که مخصوص بازرسی وسایل نقلیه است، حرکت می کند. یک سرباز جوان که ترافیک انسان را کنترل می کند او را می بیند و به او دستور می دهد که به صف برگردد. پیرمرد می ایستد، سرباز را با نگاه خیره تعمیر می کند و امتناع می کند. سرباز از نمایش غیرمنتظره سرپیچی مبهوت و ناراحت به نظر می رسد. با ملایمت بیشتری به پیرمرد می گوید که به صف برگردد. پیرمرد سر جای خود ایستاده است. پس از چند لحظه تنش، سرباز تسلیم می شود و پیرمرد می گذرد.
آیا این رویارویی نمایانگر انسانیت سرباز است؟ برای جوانان فلسطینی که در پشت موانع بتنی نقش بسته اند، این گونه به نظر می رسد - یا احساس می کند. آنها فقط می توانند صحنه را در سکوت تماشا کنند. هیچکس جرأت نمیکرد سرباز را به همان شیوهای که پیرمرد خطاب میکرد - یا طرف او را بگیرد، اگر اسرائیلیها رفتار متفاوتی داشتند. بعید است که یک پیرمرد در یک ایست بازرسی بازداشت یا کتک بخورد. بالاخره چه کسی باور میکند که او به سربازی حمله کرده یا تهدید کرده، یا در مقابل دستگیری مقاومت کرده، یا سلاح حمل کرده است؟ اما مردان جوان میدانند که جراحات یا دستگیریهایشان به سختی ارزش یک خط در روزنامههای اسرائیل را دارد، چه رسد به تحقیق.
و بنابراین، پستهای بازرسی، به بهای اخاذی پسران و نوههایشان، از جنگجویان بالقوه پدربزرگهای فلسطینی ساختهاند.
من این حقارت کوچک را مشاهده کردم - این تحقیرها در حال حاضر برای هر فلسطینی که نیاز به حرکت در کرانه باختری دارد - در حین جابجایی با دیده بان ماکسوم جزء اصلی زندگی است. سازمان مردمی که توسط زنان اسرائیلی در سال 2001 تأسیس شد، رفتار سربازان را در چند ده پست بازرسی در دسترس تر (به عبری "ماخسوم") زیر نظر دارد.
پستهای بازرسی مدتها قبل از وقوع انتفاضه دوم در اواخر سال 2000 و حتی قبل از اولین بمبگذاری انتحاری فلسطینیان در کرانه باختری (و قبل از جدایی، در غزه نیز) بر زندگی فلسطینیان مسلط شدند. آنها پاسخ اسرائیل به توافقنامه اسلو بودند که تشکیلات خودگردان فلسطین را برای اداره مناطق محدودی از سرزمین های اشغالی ایجاد کرد. اسرائیل شروع به محدود کردن فلسطینیهای مجاز به کار در اسرائیل به کسانی کرد که مجوز خروج داشتند. سیستمی که از طریق شبکه رو به رشد موانع نظامی اعمال می شود. به زودی پستهای بازرسی نیز حرکت در داخل سرزمینهای اشغالی را محدود کردند، ظاهراً برای محافظت از شهرکهای یهودی ساخته شده در سرزمینهای اشغالی.
به گفته دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل، تا اواخر سال گذشته، 528 ایست بازرسی و مسدود شدن جاده ها در کرانه باختری ثبت شد که هر چند مایلی جاده های آن را خفه می کردند. روزنامه اسرائیلی هاآرتص این رقم را حتی بالاتر میآورد: در ماه ژانویه 75 ایست بازرسی دائمی، حدود 150 ایست بازرسی سیار و بیش از 400 مکان وجود داشت که جادهها توسط موانع مسدود شده است. همه این محدودیتها برای جابهجایی برای مکانی که طبق کتاب اطلاعات جهانی سیا، بزرگتر از ایالت کوچک کلرادو در ایالات متحده نیست.
در نتیجه، جابجایی کالاها و افراد از یک نقطه به نقطه دیگر در کرانه باختری به کابوسی از لجستیک و تاخیرهای پرهزینه تبدیل شده است. در ایستهای بازرسی، غذا غنیم میشود، بیماران میمیرند و از رسیدن کودکان به مدارس جلوگیری میشود. بانک جهانی ایست های بازرسی و موانع جاده را عامل خفه کردن اقتصاد فلسطین می داند.
ایهود اولمرت، نخست وزیر اسرائیل، که از تبلیغات اخیر در مورد افزایش تعداد پست های بازرسی خجالت زده بود، در ماه دسامبر به محمود عباس، رئیس جمهور فلسطین وعده داد که محدودیت های سفر در کرانه باختری کاهش خواهد یافت - بر اساس گزارش ها، تأثیر چندانی نخواهد داشت. در رسانه های اسرائیل اگرچه ارتش ماه گذشته اعلام کرد که 44 مانع زمینی در اجرای تعهد اولمرت برداشته شده است، اما بعداً مشخص شد که هیچ یک از موانع در وهله اول آنجا نبوده است.
برخلاف تصور اکثر ناظران، اکثریت ایست های بازرسی حتی در نزدیکی خط سبز، مرز شناخته شده بین المللی اسرائیل تا زمانی که در سال 1967 کرانه باختری و غزه را اشغال کرد، نیستند. برخی از آنها آنقدر در داخل خاک فلسطین قرار دارند که ارتش اجازه نمی دهد ساعت مکسوم از آنها بازدید کند. زنان می گویند که در آنجا هیچ کس نمی داند چه ظلم هایی در مورد فلسطینیان مرتکب شده است.
اما در ایست بازرسی هوارا، جایی که پیرمرد حاضر به تسلیم نشد، سربازان میدانند که بیشتر اوقات توسط اسرائیلیهای هموطنان زیر نظر هستند و رفتار آنها در گزارشهای ماهانه ثبت میشود. Machsom Watch سابقه انتشار عکس ها و فیلم های شرم آور از اقدامات سربازان را دارد. برای مثال، نوار ویدئویی در سال 2004 از یک مرد جوان فلسطینی را نشان میداد که مجبور میشد ویولن خود را در ایست بازرسی بیت ایبا بنوازد، داستانی که توجه جهانی را به خود جلب کرد، زیرا بازتاب خواریهایی بود که یهودیان به دست نازیها متحمل شدند.
Machsom Watch حدود 500 عضو دارد که بنا بر گزارش ها، دختر چپ اولمرت، دانا، نیز یکی از آنهاست. اما تنها حدود 200 نفر به طور فعال در وظایف ایست بازرسی شرکت میکنند، تجربهای که بسیاری را در محکوم کردن اشغال صریح گذاشته است. این سازمان به طور گسترده توسط افکار عمومی اسرائیل به عنوان افراطی تلقی می شود و گروه های طرفدار اسرائیل زنان را به "اهریمن سازی" اسرائیل متهم می کنند.
این همان انتقادی است که برای نومی لالو، از کفار ساوا، به طرز دردناکی آشناست. او که یک کهنه کار دیده بان ماکسوم است، مادر سه فرزند است که دو نفر از آنها قبلاً در ارتش خدمت کرده اند و کوچکترین آنها که 17 سال سن دارد، قرار است اواخر امسال به ارتش ملحق شود. او میگوید: «او بیشتر در معرض تجربیات من در Machsom Watch بوده است و با دیدگاه من همدردی میکند.» "اما پسر بزرگم نسبت به فعالیت های من بسیار خصمانه بود. تنش زیادی در خانواده ایجاد کرده است.â€
بسیاری از زنان در یک ایست بازرسی شیفت می کنند، اما من با انجام وظیفه "موبایل" در منطقه مرکزی، بین ده ها پست بازرسی در غرب نابلس حرکت می کنم.
او میخواهد با نشان دادن سیستم جادهای مجزا در کرانه باختری به من شروع کند، با جادههای نامحدود و باکیفیت که برای شهرکنشینان یهودی که بهطور غیرقانونی در سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند، در نظر گرفته شده است، در حالی که فلسطینیها مجبورند سفرهای دشوار و طولانی را بر فراز تپهها و درهها انجام دهند. اغلب کمی بیشتر از مسیرهای خاکی هستند.
Machsom Watch این را "آپارتاید" می نامد، قضاوتی که روزنامه لیبرال هاآرتص به اشتراک گذاشته است، که اخیرا سرمقاله ای نوشت که والدین اسرائیلی باید "بسیار نگران باشند که کشورشان پسران و دخترانشان را به یک ماموریت آپارتاید بفرستد: محدود کردن. تحرک فلسطینی ها در داخل اراضی اشغالی - به منظور امکان تردد آزادانه یهودیان.
از شهر کوچک فلسطینی ازون در نزدیکی شهر قلقیلیا خارج می شویم و مستقیماً به سمت شمال به سمت شهر دیگری به نام تولکرم حرکت می کنیم. سفری که باید کمی بیشتر از یک ربع ساعت طول بکشد، اکنون برای اکثر فلسطینی ها غیرممکن است.
نومی خاطرنشان می کند: «این جاده تقریباً خالی است، اگرچه مسیر اصلی بین دو شهر بزرگ کرانه باختری است». این به این دلیل است که اکثر فلسطینی ها نمی توانند مجوزهای لازم برای استفاده از این جاده ها را دریافت کنند. آنها بدون مجوز نمی توانند از ایست های بازرسی عبور کنند، بنابراین یا در روستاهای خود می مانند یا باید به دنبال مسیرهای مداری و خطرناک خارج از جاده های اصلی باشند.
به زودی به یکی از پست های بازرسی می رسیم که نومی درباره آن صحبت می کند. در ارس، دو سرباز در یک پناهگاه بتنی کوچک در مرکز تقاطع اصلی بین تولکرم و نابلس نشسته اند. سربازان بی حوصله منتظر ماشین بعدی و راننده ای هستند که باید اوراقش را بازرسی کنند.
مرد جوان فلسطینی با کلاه پشمی برای محافظت از سرما، کنار یک پست تلگراف در نزدیکی تقاطع ایستاده است. بلال، 26 ساله، به مدت سه ساعت توسط سربازان در همان نقطه "بازداشت" شده است. او با عصبانیت به ما می گوید که در حال تلاش برای رسیدن به پدر بیمارش در بیمارستان تولکرم است. نومی قانع نشده به نظر می رسد و پس از صحبت با سربازان و تماس تلفنی خود با فرماندهان آنها، تصویر واضح تری دارد.
او به طور غیرقانونی در اسرائیل کار میکرده و او را در تلاش برای بازگشت به خانهاش در کرانه باختری دستگیر کردند. سربازها او را اینجا نگه می دارند تا تنبیهش کنند. آنها می توانند او را زندانی کنند، اما با توجه به وضعیت وخیم اقتصاد فلسطین، زندان های اسرائیل به زودی مملو از جویندگان کار خواهد شد. بنابراین نگه داشتن او در تمام روز اینجا راهی برای رنج بردن او است. این غیرقانونی است، اما، مگر اینکه کسی از Machsom Watch پیدا شود، چه کسی میداند؟
آیا خوب نیست که فرماندهان نظامی حاضر به گفتگو با او هستند؟ آنها میدانند که ما میتوانیم فعالیتهایشان را در کرانه باختری به شکلی خشن نشان دهیم و بنابراین همکاری میکنند. آنها تبلیغات بد نمی خواهند. وقتی با آنها صحبت می کنم هرگز این را فراموش نمی کنم. وقتی آنها مفید هستند، به خودم یادآوری می کنم که انگیزه اصلی آنها محافظت از تصویر شغل است.
نومی شواهدی را در مواردی مانند بلال میبیند که پستهای بازرسی و سد فولادی و بتنی اسرائیل در کرانه باختری - یا به قول خودش حصار - آنطور که اسرائیل ادعا میکند کار نمیکند. "اول، حصار در زمین فلسطین ساخته شده است، نه در خط سبز، و فلسطینی ها را از زمین های کشاورزی خود و شانس آنها برای اشتغال قطع می کند. آنها را مجبور می کند که برای کار به اسرائیل بروند. خود باخت است.
و دوم اینکه، هزاران فلسطینی مانند بلال هر روز از کرانه باختری در جستجوی کار به اسرائیل می رسند. هر یک از آنها می تواند یک بمب گذار انتحاری باشد. حصار به سادگی از نظر متوقف کردن آنها موثر نیست. اگر فلسطینی هایی که به اندازه کافی مصمم به کار در اسرائیل هستند بتوانند از پست های بازرسی اجتناب کنند، کسانی که می خواهند به اسرائیل حمله کنند قطعا می توانند از آنها اجتناب کنند. هیچ کس بمبی را نمی بندد و به سمت یک ایست بازرسی می رود. در عوض این فلسطینیان عادی هستند که رنج می برند
نومی میگوید، روزی دیگر، یک استاد انگلیسی از دانشگاه بیرزیت را پیدا کرد که در این ایست بازرسی نگهداری میشد، درست مثل بلال. او سعی کرده بود در زمان منع آمد و شد، برای تدریس کلاسی در دانشگاه نزدیک شهر رام الله، در حدود 40 کیلومتری جنوب اینجا، دزدکی از تولکرم خارج شود. مداخله Nomi در نهایت او را آزاد کرد. او به تولکرم بازگردانده شد. خیلی از من تشکر کرد، اما واقعا ما برای او یا شاگردانش چه کردیم؟ ما مطمئناً او را به دانشگاه نرساندیم
پس از دور تماس های نومی، یکی از سربازان بلال را فرا می خواند. سرباز در حالی که انگشت خود را به نشانه سرزنش تکان می دهد، برای چند دقیقه به بلال سخنرانی می کند و سپس او را با تکان دادن دست به راه می فرستد. یک اهانت کوچک دیگر.
همانطور که ما را ترک می کنیم، Nomi از یک گروه Machsom Watch در ایست بازرسی Jitt، چند مایلی دورتر، تماسی دریافت می کند. تیم زنان می گویند که وقتی برای شروع شیفت خود حاضر شدند، سربازان فلسطینی ها را با بستن ایست بازرسی تنبیه کردند. زنان وحشت زده هستند زیرا پشت سر خودروها – عمدتاً تاکسی ها و کامیون هایی که توسط فلسطینی ها دارای مجوزهای خاص رانندگی می شوند – در حال ساخت هستند. پس از مدتی بحث با نومی، تصمیم گرفته میشود که زنها را ترک کنند.
سربالایی به سمت ایست بازرسی دیگری می رویم، در حدود 500 متری ارس، نگهبانی از ورودی جباره، روستایی که جمعیت تحصیل کرده آن شامل معلمان و بازرسان مدرسه زیادی است. با این حال، امروز روستاییان در میان چند هزار فلسطینی هستند که در یک منطقه قانونی گرگ و میش زندگی می کنند و در سمت اسرائیلی دیوار گیر افتاده اند. روستاییان که از بقیه کرانه باختری جدا شده اند، اجازه پذیرایی از مهمانان را ندارند و برای رسیدن به مدارس محل کارشان به مجوزهای ویژه نیاز دارند. (یک چهارم میلیون فلسطینی دیگر هم از اسرائیل و هم از کرانه باختری در محله های یهودی نشین خود محصور شده اند.)
نومی میگوید: «کودکانی که خارج از جبارا ازدواج کردهاند، حتی اجازه ندارند با والدین خود در اینجا ملاقات کنند.» «زندگی خانوادگی از هم پاشیده شده است و مردم نمی توانند در مراسم ختم و عروسی شرکت کنند. من نمی توانم تصور کنم که برای آنها چگونه است. دادگاه عالی خواستار جابجایی حصار شده است، اما ایالت می گوید که در حال حاضر پولی برای ایجاد تغییرات ندارد.
فرزندان جبارا یک ایست بازرسی به نام خود دارند که باید هر روز از آن عبور کنند تا به مدارس خود در نزدیکی کرانه باختری برسند.
در انتهای جبارا باید از دروازه ای قفل شده عبور کنیم تا روستا را ترک کنیم. در آنجا با یک ایست بازرسی دیگر روبرو می شویم، این یکی نزدیک تر به خط سبز در جاده ای که شهرک نشینان برای رسیدن به اسرائیل از آن استفاده می کنند. این یکی از تعداد فزایندهای است که به طرز مشکوکی شبیه گذرگاههای مرزی هستند، حتی اگر در خط سبز نیستند، با غرفهها و خطوط ویژه سربازان برای بازرسی خودروها.
سربازان پلاک زرد ما را می بینند که ما را از پلاک سبز فلسطینی ها متمایز می کند و ما را با دست تکان می دهند. نومی از نقشه شهرک نشینانی که از یک پمپ بنزین در داخل اسرائیل خریده است استفاده می کند تا راه ما را به سمت ایست بازرسی بعدی، آنابتا، در نزدیکی یک شهرک منزوی به نام اناو حرکت کند.
اگرچه زمانی اینجا یک جاده اصلی شلوغ بود، ایست بازرسی خالی است و سربازان در اطراف آسیاب میکنند که کاری برای انجام دادن ندارند. پیرمرد فلسطینی با روسری سیاه و سفید که توسط یاسر عرفات رایج شده بود به آنها نزدیک می شود و جوراب می فروشد. هیچ فلسطینی بازداشتی وجود ندارد، بنابراین ما ادامه می دهیم.
نومی در مورد ادعاهایی که در رسانه های اسرائیل می شنود در مورد ایست های بازرسی که حملات انتحاری را خنثی می کنند، به همان اندازه که درباره ادعاهای ارتش مبنی بر رفع موانع جاده ها شک دارد. «تمام روز را به نظارت بر یک ایست بازرسی می گذرانم و عصر به خانه می آیم، تلویزیون را روشن می کنم و می شنوم که چهار بمب گذار انتحاری در ایست بازرسی که در آن کار می کردم دستگیر شده اند. خیلی اوقات اتفاق می افتد. من خیلی وقت پیش ارتش را باور نکردم.â€
به سکونتگاه دیگری می رسیم که شامل چند ده خانواده یهودی به نام شاوی شمرون است. این شهر در کنار جاده 60 قرار دارد که زمانی مسیر اصلی بین نابلس و شمالی ترین شهر فلسطینی، جنین بود. امروز جاده خالی است زیرا به جایی نمی رسد. ظاهراً برای محافظت از شامرون توسط ارتش مسدود شده است.
نومی میگوید: «فلسطینیها مجبورند ساعتها در سراسر کشور رانندگی کنند تا به جنین برسند، فقط به این دلیل که تعداد انگشت شماری از مهاجران میخواهند در کنار جاده اصلی در اینجا زندگی کنند».
در فاصله کمی دورتر، همچنین در جاده 60، یکی از پست های بازرسی بزرگتر و شلوغ تر است: بیت ایبا، محلی که فلسطینی مجبور شد ویولن خود را بنوازد. در چند کیلومتری غرب نابلس، این ایست بازرسی در بعید ترین مکان ها ساخته شده است، یک معدن کاری که منطقه را زیر گرد و غبار سفید ریز پوشانده است. نومی میگوید: «من به این مکان نگاه میکنم و فکر میکنم ارتش حداقل حس شوخ طبعی دارد.»
تاکسی های زرد فلسطینی در یک انتهای معدن منتظر هستند تا فلسطینی هایی را که اجازه خروج از نابلس را با پای پیاده از طریق ایست بازرسی دارند، سوار کنند. در نقطه بازرسی وسیله نقلیه، یک الاغ و گاری که با جعبههای دارو روی هم قرار گرفته بودند، در کنار آمبولانسها و کامیونها بررسی میشوند.
در نزدیکی راهروی آشنای دروازههای فلزی، گردانها و موانع بتنی وجود دارد که فلسطینیها باید یکی یکی از آنها عبور کنند تا مورد بازرسی قرار گیرند. روی یک میز ضرب و شتم، مرد جوانی در حال خالی کردن محتویات چمدان کوچکش است، احتمالاً پس از اقامت در نابلس. او مجبور شده است لباس های زیر خود را جلوی سربازان و تماشاگران فلسطینی بالا بگیرد. یک اهانت کوچک دیگر.
در اینجا حداقل فلسطینی ها زیر یک سایبان فلزی منتظر می مانند که از آفتاب و باران محافظت می کند. نومی می گوید: «سقف و میز کار ماست». "قبل از اینکه فلسطینی ها مجبور شوند کیسه های خود را روی زمین خالی کنند."
ساعت مچسوم همچنین مسئول یک دفتر کوچک پورتاکابین در همان نزدیکی است، با یک پله باریک از پله های سیمانی، با علامت خودنمایی «پست بشردوستانه» کنار در. “بعد از شکایت ما از زنانی که نوزادانشان ساعتها در صف منتظر می مانند، ارتش این کابین را با وسایل تعویض نوزاد، پوشک و شیر خشک آماده کرد. سپس از رسانه ها دعوت کردند که بیایند و از آن فیلمبرداری کنند
این آزمایش ظاهراً کوتاه مدت بود. پس از دو هفته ارتش ادعا کرد که فلسطینی ها از این پست استفاده نمی کنند و تأسیسات را حذف کردند. می روم بالا و نگاه می کنم. این کاملاً برهنه است: فقط چهار دیوار و یک حوضچه بسیار گرد و غبار.
او احساس می کند ساعت مکسوم چقدر موثر است؟ آیا واقعاً به فلسطینیها کمک میکند یا صرفاً با پیشنهاد دادن، مانند پست بشردوستانه، که اسرائیل به رعایای اشغالیاش اهمیت میدهد، پوششی از مشروعیت به پستهای بازرسی اضافه میکند؟ نومی اذعان می کند که این سوالی است که او را به شدت آزار می دهد.
"این یک معضل است. فلسطینیهای اینجا قبلاً مجبور بودند زیر آفتاب بدون سرپناه یا آب صف بمانند. حالا که سقفی برایشان قائل شده ایم، شاید این شغل را کمی انسانی تر، کمی قابل قبول تر جلوه داده ایم. برخی از زنان هستند که استدلال می کنند ما فقط باید تماشا کنیم و دخالت نکنیم، حتی اگر ببینیم فلسطینی ها مورد آزار و اذیت یا ضرب و شتم قرار می گیرند.
این اتفاق می افتد، زیرا گزارش های ماهانه Machsom Watch به تفصیل مستند می شود. حتی رسانه های اسرائیلی شروع به گزارش ناخوشایندی در مورد رفتار این سرباز کرده اند، از حمله به سربازان تا ادرار کردن سربازان در مقابل زنان مذهبی.
نومی میگوید که در بیت ایبا در ماه اکتبر، یک جوان فلسطینی پس از اینکه در صف وحشت کرد و فریاد نمیکشید که نمیتواند نفس بکشد، توسط سربازان اسرائیلی مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. هاآرتص بعداً گزارش داد که سربازان او را با قنداق تفنگ خود کتک زدند و عینک او را شکستند. سپس او را به سلولی در ایست بازرسی انداختند.
و در ماه نوامبر، هیتم یاسین، 25 ساله، مرتکب این اشتباه شد که با یک سرباز در یک ایست بازرسی کوچک در نزدیکی بیت عبا به نام عسیره الشمالیه مشاجره کرد. وقتی سربازان زنان مذهبی را که با آنها تاکسی مشترک داشت مجبور کردند به عنوان یک اقدام امنیتی بر بدن آنها دست بزنند، ناراحت شد. به گفته امیرهس، خبرنگار کهنه کار اسرائیلی، یاسین سپس توسط یکی از سربازان هل داده شد و به عقب رانده شد. در این درگیری، یاسین از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت. سپس به او دستبند زده و با قنداق تفنگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت، در حالی که سربازان دیگر مانع آمدن آمبولانس به او شدند. یاسین چند روزی بیهوش ماند.
بیت ایبا را ترک می کنیم و در عرض چند دقیقه در جاده دیگری، در جیت قرار می گیریم. این جایی است که سربازان ایست بازرسی را به روی ترافیک بستند، زمانی که تیم دیده بان ماکسوم زودتر ظاهر شد. نومی می خواهد با آنها صحبت کند. کمی دورتر، پشت صف ماشین های فلسطینی پارک می کنیم و او به سمت آنها می رود.
یک بحث کوتاه وجود دارد و او برگشته است. در همین حین یکی از سربازها یک مگافون را در می آورد و به راننده تاکسی جلوی صف زنگ می زند. به او گفته می شود که ماشینش را روی تابلوی انتظار بگذارد و پیاده به پاسگاه 100 متری نزدیک شود. آنها خوشحال نیستند. الان دارند راننده ها را مجازات می کنند چون من آمده ام. دقیقاً همان پاسخ امروز صبح است. Nomi تصمیم می گیرد که Machsom Watch دوباره عقب نشینی کند. وقتی صف ماشین ها شروع به جمع شدن می کند، آنجا را ترک می کنیم.
ایست بازرسی بدنام Huwara که از جاده اصلی به نابلس از جنوب محافظت می کند، مقصد بعدی ما است. در اوایل انتفاضه، مرتباً داستان هایی از آزار سربازان فلسطینی در اینجا وجود داشت. امروزه، Machsom Watch تقریباً دائمی است، همانطور که افسران ارتش نگران تبلیغات بد هستند.
صحنه ای سورئال است. ما در اعماق کرانه باختری، با فلسطینیها در همه جا هستیم، اما دو یهودی جوان - با ظاهر شیک هیپی در میان مهاجران مذهبی افراطیتر - در کنار جاده لم دادهاند و منتظر آسانسور هستند تا آنها را به یکی از مبارزانتر ببرند. شهرک هایی که نابلس را احاطه کرده اند. یک سرباز، برای محافظت از آنها، ایستاده و مشغول گفتگو است.
نومی میگوید: «اینجا یک ایستگاه تاکسی در انتظار فلسطینیها بود که از پاسگاه عبور میکردند»، اما این مکان بسیار دورتر منتقل شده بود تا شهرک نشینان یک نقطه امنتر برای وانت داشته باشند. راحتی شهرک نشینان به این معنی است که روزانه هزاران فلسطینی، از جمله زنان باردار و معلولان، باید بیش از صد یارد پیاده روی کنند تا به تاکسی برسند.
در حالی که دارم از ایست بازرسی عکس میگیرم، سربازی که چکمههای قرمز قهوهای به تن دارد - به گفته نومی نشان یک چترباز - با من روبرو میشود و هشدار میدهد که دوربینم را مصادره خواهد کرد. نومی حقوق او و من را می شناسد و از او می پرسد که با چه مرجعی چنین تهدیدی می کند. قبل از اینکه او عذرخواهی کند، چند دقیقه به زبان عبری بحث می کنند و می گویند که من را با یک فلسطینی اشتباه گرفته است. «آیا فقط فلسطینیها اجازه ندارند از پستهای بازرسی عکس بگیرند؟» نومی او را سرزنش میکند و به عنوان یک فکر بعدی اضافه میکند: «نشنیدهاید که تلفنهای همراه مدرن دوربین دارند؟ چگونه می توانید جلوی عکس گرفتن از یک ایست بازرسی را بگیرید؟
چهره دلپذیر هووارا، میچا، افسری از دفتر هماهنگی منطقه است که بر سربازان نظارت می کند. هنگامی که او در ماشین خود ظاهر می شود، نومی او را درگیر گفتگو می کند. میچا به ما می گوید که دیروز نوجوانی را که چاقو و تجهیزات ساخت بمب حمل می کرد در پاسگاه متوقف کردند. نومی مسخره میکند، که باعث آزار میچا میشود.
او از او میپرسد: «چرا همیشه نوجوانان را در پستهای بازرسی متوقف میکنند؟» «شما هم مثل من میدانید که شین بت [سرویس امنیت داخلی اسرائیل] این جوانان را برای توجیه وجود پستهای بازرسی به کار میگیرد. چرا کسی باید نابلس را با چاقو ترک کند و آن را به ایست بازرسی هوارا بیاورد؟ برای رضای خدا، می توانید شمشیر را در آن طرف پاسگاه، در روستای هوارا بخرید.
ما هووارا را ترک می کنیم و به عمق کرانه باختری می رویم، در امتداد «جاده ای استریل» - اصطلاح ارتش برای فلسطینی ها نمی توانند از آن استفاده کنند - که امروز به شهرک نشینانی که به ایلان موره و ایتیمار می رسند خدمات می دهد. یک بار فلسطینی ها راه روستای بیت فوریک را طی کردند اما دیگر نه. "اسرائیل تابلوهایی را نصب نمی کند که به شما بگوید دو سیستم جاده در اینجا وجود دارد." در عوض این وظیفه فلسطینی هاست که بدانند نمی توانند در این جاده رانندگی کنند. هر کسی که اشتباه کند دستگیر می شود
در جنوب شرقی نابلس از خود روستای بیت فوریک می گذریم که ورودی آن دارای دروازه فلزی بزرگی است که ارتش می تواند آن را به میل خود قفل کند. با فاصله کوتاهی به ایست بازرسی بیت فوریک و فراتر از آن می رسیم، خانه های خاکستری شهر نابلس که به طرز وسوسه انگیزی به چشم می خورد.
دوباره وقتی میخواهم عکس بگیرم، سربازی به سختی عصبانیتش را پنهان میکند به سمت من هجوم میآورد. نومی با او مخالفت می کند، اما او در خلق و خوی ناپسند است. دور از او، او اعتماد میکند: «آنها میدانند که این پستهای بازرسی قوانین بینالمللی را نقض میکنند و در جنایات جنگی شریک هستند. بسیاری از سربازان از عکس گرفتن می ترسند.â€
در مواجهه با سرباز متخاصم، به زودی بیت فوریک را رها کرده و به هوارا برمی گردیم. کمتر از یک دقیقه از هوارا (نومی مرا وادار میکند ساعتم را چک کنم)، به یک ایست بازرسی دیگر رسیدیم: Yitzhar. انبوهی از تاکسی ها، کامیون ها و چند خودروی شخصی مسیر بازرسی فلسطینی ها را مسدود کرده است. در یک لاین مجزا که مخصوص خودروهای پلاک زرد (استرلرها) است از صف سبقت می گیریم و به آن طرف پاسگاه می رسیم.
در آنجا راننده تاکسی را می یابیم که کنار جاده در کنار تاکسی زردش منتظر است. فائک 90 دقیقه است که پس از اینکه یک پلیس اسرائیل شناسنامه و گواهینامه رانندگی او را ضبط کرد و سپس با آنها ناپدید شد، در آنجا بوده است. آیا فائک نام پلیس را برده است؟ نه، او پاسخ می دهد. نومی اعتراف می کند: «البته که نه». "کدام فلسطینی این خطر را دارد که از یک مقام اسرائیلی نام خود را بپرسد؟"
نومی چند تماس دیگر برقرار میکند و به او گفته میشود که فائک میتواند برای جمعآوری اوراقش به ایستگاه پلیس در شهرک نزدیک آریل بیاید. اما، در حقیقت، فائک به دام افتاده است. او بدون کارت شناسایی نمی تواند از پست های بازرسی که او را از آریل جدا می کند عبور کند. و حتی اگر بتواند یک مسیر پر پیچ و خم در اطراف پست های بازرسی پیدا کند، باز هم می توانست به دلیل نداشتن مجوز دستگیر شود و جریمه ای به مبلغ چند صد مثقال صادر شود، مبلغی ناچیز برای اسرائیلی ها، اما مبلغی که برای پرداخت آن با مشکل مواجه بود. او بی سر و صدا به انتظار بازگشت پلیس ادامه می دهد.
نومی امیدوار نیست. «برداشتن اوراق او بدون دادن رسید غیرقانونی است، اما این جور چیزها همیشه اتفاق می افتد. فلسطینی ها چه کار می توانند بکنند؟ جرات بحث ندارند. اینجا غرب وحشی است
مدتی بعد، با پایین آمدن خورشید در آسمان و وزش باد خنک، فائک همچنان منتظر است. تغییر نومی در حال پایان است و ما باید به اسرائیل برگردیم. او قول می دهد که به فشار تلفنی پلیس برای بازگرداندن مدارک او ادامه دهد. نزدیک به دو ساعت بعد، وقتی به خانه میرسم، فائک بهطور غیرمنتظره تماس میگیرد و میگوید بالاخره اوراقش را پس گرفته است. اما او هنوز خوشحال نیست: پلیس برای او جریمه 500 مثقال (115 دلار) صادر کرده است. او می گوید که تلفن Nomi مشغول است. آیا می توانم به کاهش جریمه کمک کنم؟
جاناتان کوک یک روزنامه نگار ساکن ناصره، اسرائیل است. کتاب «خون و دین» او در سال گذشته توسط Pluto Press منتشر شد. وب سایت او www.jkcook.net است
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا