چیزی که به طور خاص این پاسخ را برانگیخت، اظهارات جود بود که لیبرالها «به سیاست خارجی فاجعهبار پرزیدنت بوش رضایت دادهاند»، که به گفته AG به اندازه ادعای راستگرایان مبنی بر اینکه لیبرالها «دستگاه اسامه بن لادن» هستند، مزخرف است. بر خلاف جود، ادعای AG، "اکثر" لیبرال ها "روی مسیر را ادامه دادند...[و] به طور مداوم و علنی سیاست های ویرانگر دولت بوش را انکار کردند"، قاطعانه به "اصول لیبرالی" که بوش انکار کرده بود، پایبند بودند. این نظر کوتاه به بررسی آن ادعا می پردازد.
همچنین شکل و شدت مخالفت با جنگ مطرح است. تعداد کمی از لیبرال ها، از جمله تاد گیتلین، به دلیل رهبری نادرستشان (ANSWER) از تظاهرات ضد جنگی که قبل از جنگ رخ داده بود، فاصله گرفتند و زمان زیادی را صرف کردند و پوشش رسانه های اصلی جریان اصلی آنها را پوشش دادند. انتقاد از اعتراضات جورج پکر در مقالهای درباره «مشکلات لیبرال بر سر عراق» در مجله نیویورک تایمز در 8 دسامبر 2002 بر «مسئولیت جدی» اعتراضات ضدجنگ جاری تأکید کرد «که تقریباً ناتوانی آن را تضمین میکند». این توسط "دورترین نقاط چپ آمریکا" کنترل می شود، افرادی که احساس نمی کنند لازم است توضیح دهند که چگونه "این قاتل دسته جمعی [یعنی پکر یعنی صدام، نه بوش] و سلاح هایش را تحت کنترل داشته باشند." پکر نتیجه می گیرد که "این یک جنبش لیبرال ضد جنگ سازنده نیست." مصاحبه شوندگان لیبرال او نیز در بلاتکلیفی قرار داشتند و با پکر در مورد وضعیت تاسف بار اپوزیسیون جنگ سازمان یافته موافق بودند. به طور خلاصه، مخالفت آنها با جنگ در بهترین حالت به خطر افتاد.
دوم، در مورد خاورمیانه، AG اعلام کرد که "ما معتقدیم که دولت اسرائیل حق اساسی وجود دارد، بدون حمله نظامی، در مرزهای امن نزدیک به مرزهای 1967" و دولت ایالات متحده مسئولیت ویژه ای دارد. برای رسیدن به صلح "حق اساسی وجود" به عنوان یک کشور یهودی با قوانین نژادپرستانه، یا برای رهایی از تجاوز؟ تونی جود به حمایت از مخالفان «حق وجود» اسرائیل در زیر سؤال بردن پایگاه نژادپرستانه جامعه و سیاست اسرائیل متهم شده است. استفاده مبهم از این زبان توسط AG به این انتقاد از جود توسط مدافعان اصول نژادپرستانه کمک می کند. این تصور که اسرائیل با هر گونه تهدیدی برای موجودیت خود در غیر این صورت مواجه است، قانع کننده نیست، اگرچه تهدیدهای دولت نظامی شده اسرائیل برای موجودیت ملی فلسطین و وجود کشور شکننده ای مانند لبنان بسیار واقعی است.
همچنین توجه داشته باشید که AG تنها از سیاستهای بوش در قبال اسرائیل و فلسطین انتقاد میکند، نه از سیاستهای کلینتون و دولتهای قبلی ایالات متحده، که همگی از پاکسازی قومی و نژادپرستی اسرائیل حمایت کردهاند، و از طریق حمایت بیدریغ نظامی و دیپلماتیک خود از اسرائیل مشارکت داشتهاند. مسئول شکست چندین دهه در اجرای اجماع بین المللی در مورد راه حل است. با وجود این تبانی، AG می گوید که ایالات متحده "مسئولیت ویژه ای در قبال دستیابی به صلح پایدار خاورمیانه دارد." آیا تظاهر به اینکه ایالات متحده بخشی از مشکل نیست و پرهیز از ذکر صریح این واقعیت که راه حل مستلزم چرخش در تفکر ایالات متحده است که همانطور که این بیانیه لیبرال انجام می دهد، ابتدا بر روی تمرکز نمی کند با اصول لیبرال سازگار است؟ منافع اسراییل، و آیا مایل به مقابله با قدرت گروه های ذینفع شکل دهنده سیاست ایالات متحده است؟
این تصور که جنگهای بوسنی، کوزوو و افغانستان در بوسنی، کوزوو و افغانستان «آخرین راه حل» بودند، بر اساس یک سوء تفاهم عمیق از تاریخ اخیر است. در بوسنی، ایالات متحده در توافقنامه مهم لیسبون در سال 1992 که میتوانست جنگ بوسنی را زودتر به پایان برساند، خرابکاری کرد، هرگز به دنبال حلوفصل در کوزوو نبود و از کنفرانس رامبویه صرفاً برای تثبیت مقدمات جنگ استفاده کرد زیرا صربها «نیاز به بمباران کوچک داشتند. و حمله آن به افغانستان انتقامجویانه، غیرقانونی بود و به سختی برای دستگیری بن لادن طراحی شده بود. این تصور که هر یک از این سه جنگ یا "آخرین راه حل" یا "مداخله بشردوستانه" بوده است بر جهل آشکار و اراده باور استوار است (برای شواهد قانع کننده، به ادیسه بالکان لرد دیوید اوون مذاکره کننده جنگ بوسنی مراجعه کنید [Harcourt Brace: 1995]، و پروفسور حقوقی کانادایی مایکل ماندل، چگونه آمریکا با قتل خلاص می شود [Pluto Press: 2004]).
یکی از امضاکنندگان بیانیه AG، مایکل توماسکی، سردبیر اجرایی The American Prospect، توضیح داده است که دموکرات ها باید با حمایت شدید از «ترویج دموکراسی» به عنوان یک هدف ملی، خود را در امنیت ملی ثابت کنند (در فصل خود در جورج پکر، مبارزه برای دموکراسی است [Harper Perennial: 2003]). احتمالاً در دست دموکراتها هیچ «کاربرد نادرست» در استفاده از زور وجود نخواهد داشت، و بیانیه آلبرایت که حاکی از تمایل آماده به استفاده از زور است را میتوان نادیده گرفت. این امر به توجیه بودجه نظامی عظیم داخلی کمک خواهد کرد و پوششی برای نمایش قدرت امپریالیستی تحت نظارت مناسب فراهم می کند (بوش نیز مشتاق ترویج دموکراسی است، اما تمایل به اعمال نادرست دارد). بنابراین ساختار قدرت یک سیاست خارجی مداخله گرانه را دیکته می کند و مشکل لیبرال ها ساختن منطق متمایز خود برای مداخله گرایی است که احتمالاً با ارزش های لیبرال سازگار است و «نسخه ای برای امپراتوری» نخواهد بود. (به "جورج پکر و مبارزه برای حمایت از امپریالیسم" من، به تفسیر ZNet، 28 ژانویه 2005 مراجعه کنید)(6)
به طور خلاصه، یک دولت امپریالیستی و نظامی شده، بی وقفه از قدرت نظامی خود استفاده خواهد کرد، و اثرات بازخورد این جنگ مزمن ناگزیر مستلزم تجاوز به آزادی داخلی خواهد بود. اما AG نمی تواند با این رابطه عمیق تر مقابله کند و نظامی گری و دولت امپریالیستی را به چالش بکشد. آنها خود را با آن تطبیق می دهند و در این فرآیند «اصول لیبرال» به خطر افتاده و کنار گذاشته می شوند و لیبرال ها در واقع به عنوان «احمق های مفید» دولت امپراتوری عمل می کنند.
(1) http://www.lrb.co.uk/v28/n18/judt01_.html
(3) http://www.prospect.org/web/page.ww?section=root&name=ViewWeb&articleId=12123
(5) http://socserv2.mcmaster.ca/~econ/ugcm/3ll3/hobhouse/liberalism.pdf