چند سال پیش، با یکی از سرگردهای اطلاعاتی آمریکا، یکی از اعضای «واحد سلولهای قرمز» آشنا شدم.
همانطور که او برای من توضیح داد، واحد او در واقع مسئول ارزیابی سایر فروشگاه های جاسوسی از طریق ارائه دیدگاه های دیگر، انتقاد از تخمین های اطلاعاتی و شاید حتی ارزیابی سیستم های امنیتی مانند متخصصانی بود که سیستم های فرودگاه را با بررسی نقاط نرم و آسیب پذیری آنها آزمایش می کنند و بررسی می کنند که آیا می توانند آنها را شکست دهند.
این سرباز به عنوان یکی دیگر از افسران تفنگدار به جنگ عراق فرستاده شده بود تا بازگردد، مانند بسیاری، اگر نگوییم ناامید، آگاه بودند که همه چیز خوب کار نمی کند. او در واقع در نگهبانی به اصطلاح HVT (زندانیان با ارزش) از جمله خود صدام حسین که قبل از مرگ نابهنگام با طنابی بر گردنش به هوش و ذکاوت خود احترام گذاشت، دست داشت.
بسیاری از جنایات و خطاهای صدام اغلب توسط خود ما ناچیز بود.
ایالات متحده امروز دارای دستگاه اطلاعاتی وسیعی در زمین، آسمان و حتی در فضا است. از نظر فنی، اتحاد جماهیر شوروی قدیمی را شرمنده می کند و روزانه میلیون ها ترابایت داده را جذب می کند.
اما این بدان معنا نیست که آنچه گزارش می شود درک می شود. تحلیلگران به دنبال درک آن هستند، اما سیاستگذاران اغلب چنان در قالبهای اقدام و استراتژیهای از پیش تدوینشده قفل میشوند که مطمئن میشوند ورودی منجر به اصلاح مسیر یا تغییر جهت نمیشود. آنها با نوعی بیماری «بسته» فکری عمل میکنند که ایدههای جدید را منجمد میکند.
این سیستم توسط ایدئولوگ ها اداره می شود و با ایدئولوژی خفه می شود و دائماً منجر به به اصطلاح "شکست"های اطلاعاتی می شود که بسیاری از قفسه های کتابخانه ها را پر می کند. با این حال، حتی زمانی که پرونده های مرگبار تشکیل می شود، تعداد کمی از دستگاه های امنیتی ملی ما حاضرند به گذشته نگاه کنند و درس عبرت بگیرند. آنها بیش از حد شلوغ، تنبل یا فقط هک هستند (برخلاف هکرها).
یک دلیل: آنقدر پول در عملیات رسانهای مخفی سرمایهگذاری میشود که واقعیت را میچرخاند و تحریف میکند که افراد داخل «ماشین فریب» اخباری را که خودشان میسازند و جعل میکنند باور میکنند. ادراک بیشتر از واقعیت هدایت کننده ادراک است.
موسسات رسانه ای نقش بزرگی در تکرار ادعاهای تزیین شده دولتی ایفا می کنند که اغلب به افشاگری ها و عواملی که از بوروکراسی های اطلاعات نادرست و دارایی های رسانه ای آن ها می آید، تکیه می کنند.
«قیامهای «شورشیان» در سوریه و لیبرا نمونههایی هستند. در هر دو کشور، نارضایتی از بین رفت، واحدهای نظامی توسط منافع خارجی جذب، آموزش، مسلح و مستقر شدند. برخی حتی با همان جهادی هایی که ما آنها را محکوم کرده ایم کار می کنند.
ایالات متحده و بریتانیا با کمک فرانسه و ناتو رهبری را به دست گرفتند. کشورهایی مانند قطر و عربستان سعودی بخشی از سود نفت خود را برای تأمین مالی این مداخلات بازیافت کردند و در عین حال سعی در حفظ فاصله عمومی داشتند. از قضا، برخی از افرادی که آنها مسلح کردند در گروه های تروریستی مرتبط با القاعده هستند که همیشه به عنوان "دشمن" ما توصیف شده اند. خیلی برای قوام!
سالها بعد، هکهای دولتی و مورخان در مورد این رویدادها مینویسند، معمولاً انتخابهای سیاستی را که سیاست ایالات متحده را هدایت میکرد، منطقی میدانند، اما گاهی اوقات بهخصوص زمانی که منفجر میشد، آن را نقد میکردند. هیچ کس در این جهان هنوز نتوانسته است بزرگ ترین شکست واشنگتن را به اندازه کافی توضیح دهد: اینکه چگونه انقلاب ایران را «از دست دادند».
رادیو عمومی ملی اخیرا با یکی از مورخین دولتی مصاحبه کرده است.
دیوید کریست، که کتابی به نام «جنگ گرگ و میش» نوشته است که به جزئیات «تاریخ مخفی» درگیری 30 ساله آمریکا با ایران میپردازد.
NPR گزارش می دهد: «این کتاب که بر اساس مصاحبه با صدها مقام و همچنین آرشیوهای نظامی طبقه بندی شده است، توضیح می دهد که چگونه جنگ مخفیانه پنج دوره ریاست جمهوری آمریکا را در برگرفته است و مکرراً دو کشور را به جنگ آشکار تهدید می کند.»
کریست دنیل السبرگ نیست. او همچنان به جنگ صلیبی آمریکا علیه ایران معتقد است و از اقدامات سخت گیرانه تر حمایت می کند.
او از تماس نزدیک کشتیهای نیروی دریایی آمریکا و ایران در سال 2003 میگوید، زمانی که او یکی از اعضای نیروهای عملیات ویژه بود.
حدود یک ساعت از ماموریت گذشته بودیم که ناگهان سه قایق سپاه پاسداران از آن سوی رودخانه میآیند، درست جلوی ما توقف میکنند، اسلحههایشان را بر میدارند و مستقیماً به سمت ما نشانه میروند و سپس ادامه میدهند. او می گوید که ما را با تگرگ از فحاشی های انتخابی آمریکایی بمباران کند. فرمانده ما در آن زمان یک نیروی دریایی بود که تا 16 سالگی در تهران زندگی می کرد و سعی می کرد با آنها صحبت کند. او حتی پرچم ایتالیا را که به پهلو چرخیده بود - که شبیه پرچم ایران بود - تقلب کرد تا نشان دهد ما قصد خصمانه ای نداریم. ما نقاب اسلحههایمان را باز کردیم، نیروی هوایی خود را خواستیم و فکر کردم در آستانه یک جنگ بزرگ تیراندازی با ایران هستیم.»
به کریست و نیروهای همکارش دستور عقب نشینی و عدم دشمنی با ایرانیان توسط مقامات عالی رتبه نظامی داده شد.
او میگوید: «بنابراین با ایرانیهایی که ما را دنبال میکردند، عقبنشینی کردیم، و چیزی که من در آن زمان متوجه نشدم این بود که این یک اشتباه بسیار مهم بود. "با این کار، ما تمام آبراه را به ایرانی ها تسلیم کردیم و آنها در جریان تهاجم متقابل به عراق بودند. و آنها جنوب عراق را با نیرو [و مسلح کردن شبه نظامیان شیعه] به جنوب عراق سرازیر می کردند. و این سه قایق چه می کردند. سعی می کرد مانع از دخالت ما در آن تهاجم متقابل شود."
کریست می گوید که ایالات متحده باید ایرانی ها را متوقف می کرد - یا تلاش هماهنگ تری برای متوقف کردن ایرانی ها انجام می داد. دشمنی او با ایران پنهان نیست. تعصب او آشکار است!
او می گوید: «با عقب نشینی، ما با آنها موافقت کردیم. و این بسیار فراتر از این یک حادثه قایق است. فکر می کنم ما فرصتی را برای کاهش میزان نفوذ ایران در عراق پس از آن از دست دادیم.
هرچه بیشتر اکانت او را بخوانید عجیبتر و ناآگاهتر میشود، اما به دلیل ارتباطات اطلاعاتی او، رسانههایی مانند NPR تصور میکنند که کریست یک «متخصص» باهوش است و به او زمان میدهند.
در اینجا گوشه ای دیگر از مصاحبه تری گروس در برنامه هوای تازه انجام شده است:
گروس: ایالات متحده چندین طرح جنگی مخفیانه برای حمله به ایران داشته است. اولین موردی که با آن برخورد کردید چیست؟
کریست: اولین مورد در واقع در اوایل دهه 1980، حدود سال 1980 بود. برای اتحاد جماهیر شوروی طراحی شده بود. ایران در واقع صفحه شطرنجی بود که قرار بود آمریکا و شوروی روی آن بازی کنند. و نکته شگفت انگیز این است که از طریق این طرح، از آنجایی که ایالات متحده در حال بحث در مورد راه های مقابله با تهاجم شوروی به ایران بود، که قرار بود پیش درآمدی برای تصرف نفت خلیج فارس باشد، تمام نقش و نگرش ایرانی ها حتی در این طرح مشخص نشد. .
گروس: منظور شما از نقش ایرانیها که هرگز در برنامه نبود چیست؟
کریست: هیچ فکری در مورد اینکه ایرانی ها چه واکنشی نسبت به تهاجم آمریکا یا شوروی داشته باشند وجود نداشت. اگر آنها به نوعی یک سرزمین بی طرف بودند، که ما قصد داریم با آن جنگ کنیم. تقریباً سه سال بعد نیست که ایالات متحده شروع به بررسی دقیق می کند، می دانید، ایرانی ها واقعاً نه ما را دوست دارند و نه از اتحاد جماهیر شوروی. از کجا بدانیم که اگر بخواهیم به آنها حمله کنیم، آنها با آغوش باز از ما استقبال خواهند کرد، یعنی تلاش برای جلوگیری از شوروی؟
گروس: پس این طرح جنگی برای حمله به ایران بود اگر شوروی حمله کرده بود یا برای جلوگیری از تهاجم قریب الوقوع شوروی در طول جنگ سرد؟
کریست: کاملاً درست است.
نظر او به عنوان بیان شده پذیرفته شده است. هیچ کس منتقد سیاست ایالات متحده در این برنامه حضور ندارد. هیچ کس او را به چالش نمی کشد.
آیا این یک مکاشفه بزرگ است؟ نه واقعا. اما این همه ماجرا نیست، کریست بعداً اعتراف کرد که هیچکس آثار او را نمیخواند. و او حتی اجازه ندارد آنچه را که از تاریخ کنونی می داند علنی کند.
کریست: من اخیراً مشاور رهبری ارشد نیز بودهام. بنابراین، بله، چیزهای زیادی است که من می دانم که نمی توانم در این کتاب داشته باشم.
GROSS: بنابراین شما در حال نوشتن کتاب هایی برای وزارت دفاع هستید که در خزانه ها قرار می گیرند. چه زمانی آنها - چه زمانی آن خزانه ها در نهایت باز می شوند؟
کریست: خوب، ما همین الان هستیم - فکر میکنم اداره فورد به تازگی در حال بررسی است تا از طبقهبندی خارج شود. بنابراین شما حدود 30 سال از زمان خود عقب هستید. بنابراین زمان زیادی است که اجازه دهید حساسیت بسیاری از مسائل کاهش یابد و همچنین به اندازه کافی طولانی است که بتوانید پس از آن به عقب برگردید و با نگاهی عینی تر از آنچه که اساساً در مورد آن نوشته بودید به یک موضوع نگاه کنید. رویداد جاری.
گروس: و تاریخ هایی که درباره آن می نویسید بر اساس اسناد طبقه بندی شده است؟
کریست: بله.
گروس: چه کار غیرعادی و جالبی.
کریست: اوه، این جذاب است. از نظر من این بهترین شغل برای یک مورخ است.
گروس: بهتر است اگر خوانندگان داشته باشید، درست است؟
کریست: متاسفم؟
گروس: اگر خواننده داشتید بهتر بود.
کریست: خیلی بهتر است. هیچ کس این را نمی خواند
و ادامه دارد. این محرکی است که برای تجزیه و تحلیل عمیق اخبار انجام می شود. «متخصصان» اطلاعاتی که چیزی برای گفتن ندارند، یا احتمالاً اجازه ندارند آنچه را که می دانند بیان کنند.
آیا جای تعجب است که آمریکایی ها تا این حد از روابط ایران و آمریکا بی اطلاع هستند؟ آیا این واقعا "جالب" (درشت) یا "جذاب کننده" است؟ (مسیح؟)
وقت آن است که با واحد گلبول قرمز تماس بگیرم، زیرا سلول های مغز من در حال مرگ هستند.
Dissector News Danny Schechter در Newsdissector.net وبلاگ می نویسد. آخرین کتابهای او تسخیر: تشریح تسخیر وال استریت، و بلاگوتون (کتابهای کوزیمو) هستند. او میزبان نمایشی در ProgressiveRadioNetwork.com (PRN.fm) است. این مقاله برای اولین بار در PressTV.com منتشر شد. نظرات به [ایمیل محافظت شده]