دوباره همان موقع از سال است.
داعش، اوباماکر، و سیاست های ریاست جمهوری آمریکا را فراموش کنید - هنوز یک سال دیگر باقی مانده است.
تغییرات آب و هوایی و جنگ های امپریالیستی را فراموش کنید.
روی چیزی که قرار است رسانههای آمریکایی روی آن تمرکز کنند، زیباترین لباسهای روی فرش قرمز هالیوود – نه یک نماد سیاسی – و البته، چه کسی از خانوادههای سلطنتی واقعی ما برنده جایزه اسکار خواهد شد، تمرکز کنید.
و آیا میدانستید که به همه شرکتکنندگان هدایای ارزشمندی داده میشود که از شرکتها برای یک پلاگین تبلیغاتی برداشته شدهاند؟ بسیاری از لباس ها و جواهرات نیز برای خودنمایی در شب نمایش ها اهدا می شود.
تخمین زده می شود که بیش از دو میلیارد نفر وارد این برنامه شوند.
درک کنید که بیشتر تبلیغات رسانه ای در مورد زرق و برق و زرق و برق چه چیزی را از قلم می اندازد که فیلم ها «هنر نمایشی» نیستند، بلکه تجارت نمایشی هستند و در واقع یک تجارت جهانی هیولا هستند. این شامل برنامه های تلویزیونی، دی وی دی و بسیاری از «محصولات» مرتبط است. برای شرکتها، ساخت برندها و کتابخانههایی است که بارها و بارها در سراسر جهان فروخته میشوند.
مقیاس بسیار زیاد است و پس از ساخت هواپیما، سرگرمی در آمریکاست #2 صنعت با سایر نقاط جهان یک بازار و تامین کننده است، اگرچه در بسیاری از مناطق، دولت ها مکانیزمی برای یارانه دادن به تولید دارند. در اینجا مشوق های تولید و معافیت های مالیاتی مختلفی وجود دارد.
بر اساس مطالعه ای توسط IDATE مستقر در فرانسه، «بازار تلویزیون جهانی در سال 2013 مجموعاً 323 میلیارد دلار کسب و کار تولید خواهد کرد که 44 درصد آن از طریق تبلیغات، 47 درصد هزینه اشتراک و 50 درصد از بودجه عمومی تامین می شود. با توجه به اینکه هزینه های برنامه نویسی حدود 160 درصد از کل درآمد تلویزیون را تشکیل می دهد، می توانیم با خیال راحت فرض کنیم که محتوا حداقل 20 میلیارد دلار از این مبلغ را تشکیل می دهد. به عنوان یک نقطه مرجع، در ایالات متحده، شبکه های کابلی به تنهایی مجموعا بیش از XNUMX میلیارد دلار در سال برای برنامه ها هزینه می کنند.
مسلم است که ایالات متحده نزدیک به 36 درصد از کل بازار تلویزیون جهانی را به خود اختصاص داده است، اما اروپا با 30 درصد فاصله چندانی ندارد و پس از آن آسیا و اقیانوسیه (21 درصد)، LATAM (تقریبا نه درصد) و MEA (نزدیک به سه درصد) قرار دارند.
از نظر صادرات حق پخش تلویزیونی/ویدیویی، ایالات متحده حدود 20 میلیارد دلار در سال درآمد دارد که با اضافه شدن به تجارت تلویزیون داخلی ایالات متحده، کل تجارت فروش محتوای تلویزیونی را به نزدیک به 70 میلیارد دلار در سال می رساند. اگر بیشتر در نظر بگیریم که تا 70 درصد این تجارت عمدتاً توسط استودیوهای ایالات متحده کنترل می شود، حدود 50 میلیارد دلار بین هفت شرکت تقسیم می شود که به طور متوسط هر سال 7 میلیارد دلار است.
بنابراین ما در اینجا فقط در مورد کیفیت فیلم صحبت نمی کنیم، بلکه برنامه نویسی است که بیشتر از آنچه می گوید می فروشد. بازاریابی شدید است و یک تجارت بیهوده است.
همانطور که یکی از تحلیلگران می گوید، «در واقع، مدل کسب و کار استودیوهای تلویزیونی ایالات متحده آنقدر منحصر به فرد است که هیچ کشور دیگری قادر به تکرار یا تکرار آن نبوده است. اساساً، این به این دلیل است که هیچ مفهوم تجاری ندارد. آیا هر صنعت تلویزیون دیگری در جهان میخواهد یا میتواند بیش از 500 میلیون دلار در سال برای ساخت برنامههایی هزینه کند که تا 80 درصد نرخ شکست دارند؟»
اینجاست که سرمایهگذاران دیدهنشده فیلم، «بستهبندان» نرمافزار روابط عمومی، شرکتهای وال استریت، حسابداران باهوش، مدیران استودیوها و ارتشهای معاملهگران و مزاحم وارد میشوند.
در حالی که مطبوعات بر فروش و درآمدهای بلیت تمرکز می کنند، توجه کمی به خرید وام و کسب درآمد از آنها با درآمدهای معاملاتی می شود. سیستم استودیو مانند بانکی عمل می کند که استهلاک را محاسبه می کند و راه هایی برای قرار دادن فیلم ها در فروشگاه هایی که از قبل دارند می کند.
تأثیری که این صنعت فرهنگ بر سیاست ما می گذارد به طور فزاینده ای قابل مشاهده و محوری است. جنجال اخیر بر سر کمدی کثیف، «مصاحبه»، فیلمی که خواهان ترور یک رهبر خارجی است، پس از هک شدن یک استودیو توسط منتقدان، به نمادی از «آزادی بیان» تبدیل شد تا آن را مشروعیت بخشد. ما هنوز نمی دانیم چه کسی این کار را انجام داده است - کره شمالی همانطور که ایالات متحده اصرار می کند یا یک منبع داخلی همانطور که بسیاری از کارشناسان امنیتی حدس می زنند.
و سپس «تک تیرانداز آمریکایی» به کارگردانی کلینت ایستوود جمهوریخواه است که یک سرباز گرسنه هدف در عراق را که به مردم محلی تحقیر میکرد شیر میدهد، از قضا، این قهرمان بعداً توسط یک سرباز دیگر کشته شد.
و اکنون، فیلمی در مورد کمپین مارتین لوتر کینگ جونیور برای حقوق مدنی به نام سلما وجود دارد که تحسین های زیادی را به دست آورده است اما نامزدی آنچنانی نداشته است. بازیگران سیاه پوست فریاد می زنند، ناعادلانه هستند و به نژادپرستی اشاره می کنند. ناگفته نماند که همین اتفاق سال گذشته برای فیلم نلسون ماندلا رخ داد که فقط برای آهنگی از بونو نامزدی دریافت کرد. آفریقایی ها از این درمان احساس ناراحتی کردند.
دانشمندان علوم اجتماعی که این موارد را مطالعه می کنند، دیگر با عباراتی مانند امپریالیسم فرهنگی یا دشمنی با تغییرات اجتماعی در نهادهای رسانه ای صحبت نمی کنند. کلیدواژه های جدید عبارتند از جریان متضاد فرهنگی-زبانی و نزدیکی فرهنگی یا «وابستگی متقابل نامتقارن». متاسفم که نمیتوانم در اصطلاح به آن نفوذ کنم تا توضیح دهم که آنها در مورد چه چیزی صحبت میکنند.
از قضا، در حالی که نقد اجتماعی صریح در دستور کار نیست، الگویی از فیلم ها وجود دارد که فقط دوست دارند کشور را منفجر کنند.
نشریه ای به نام The Concourse می پرسد: «چند بار شهر نیویورک را ویران شده روی پرده دیده اید؟ لس آنجلس؟ کانزاس؟ تقریباً از زمانی که فیلمها وجود داشتهاند، فیلمهای فاجعهبار نیز وجود داشتهاند. نقشه بالا 189+ چنین حمله سینمایی را نشان می دهد — با استفاده از a بسیار تعریف گسترده ای از ژانر "فاجعه" - که بخش های مختلفی از ایالات متحده را تحت تأثیر قرار داده است.
بنابراین، حتی با وجود اینکه نیاز به کسب درآمد از مخاطبان خود دارد، در مورد شکست دادن آمریکا به خرده فروشی ها هیچ احتیاطی ندارد.
مخاطب چگونه از بمباران فرهنگی که از هالیوود دریافت می کند، احساس می کند؟ منتقدان متفکری مانند آنیتا واتس هستند که در فیلم مجله می نویسند. او به نکات زیادی اشاره می کند که قابل تامل است از جمله:
- پول کافی برای آموزش سواد رسانه ای در مدارس وجود ندارد. ما بچهها را با محتوا بمباران میکنیم، اما به آنها ابزاری برای رمزگشایی آن نمیدهیم، چه رسد به دفاع از خود در برابر آن.
- فیلمسازان حتی زمانی که به طور مداوم فیلم های موفقی می سازند، نمی توانند امرار معاش کنند. بودجه ها در طول سال ها کاهش یافته است - و هزینه ها با آنها کاهش می یابد. فیلمها از نظر سالها برای سازندگانشان بسیار اندک هستند و بدون قراردادهای سربار یا کنسرتهای آموزشی، برای یک سازنده سخت است که روی فیلم متمرکز بماند، مگر اینکه فردی ثروتمند باشد. و البته، سود خالص روزانه بیشتر از حد یک شوخی رشد می کند (اگرچه مجبور نیستند).
*"اوه، من فرت کردم" عنوان غالب "تخصصی" میل در این ایالات متحده آمریکا است. لعنت به فیلم هنری عنوان گازی (تخیلی) با حسن نیت تهیه کننده مایک رایان است که از آن به عنوان کوتاه نویسی برای آنچه که به عنوان استراتژی خرید اکثر شرکت ها می دید استفاده کرد: عنوان ستاره کاذب متجاوز با تمرکز بر جوانان مخاطب پسند. فیلم هنری مرده است هدف شرکتهای توزیع تنها ارائه خواستههای مردم نیست. آنها همچنین رهبری می کنند زیرا همه می دانند که مردم به طور کلی آنچه را که می خواهند دوست دارند (سندرم خرگوش سفید). ما به کجا هدایت می شویم؟
بنابراین، همانطور که مجذوب رویدادهایی مانند اسکار میشویم، با سؤالات بیشتر و بیشتری مواجه میشویم که پاسخهای کمتری ارائه میدهند.
کالبد شکافی اخبار دنی شچتر ویرایش می کند Mediachannel.org. نظرات به [ایمیل محافظت شده].
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا