سیاستمداران، رسانهها و روشنفکران نظام، از واژه نسلکشی با بیتوجهی، اما با گزینشی بسیار سیاسی شده استفاده میکنند. این واژه اهانت آمیز است، مانند تروریسم، به طوری که اتصال آن به دشمن و هدف در شیطان سازی مفید است، در نتیجه هدفی برای بمباران و تهاجم ایجاد می کند و پرونده ای برای تعقیب رهبران آن از طریق جوخه های ترور یا دادگاه ها ایجاد می کند.
نسلکشی اغلب برای توصیف «زمینهای کشتار» پل پوت مورد استفاده قرار میگرفت، اما نه کشتار ویتنام، جایی که ایالات متحده کشور را ویران کرد، افراد بیشتری را نسبت به پل پوت کشت، و یک کشور ویران شده و میراث جنگ شیمیایی صدها نفر را به جا گذاشت. هزاران کودک با نقص مادرزادی این کلمه هرگز در جریان اصلی ایالات متحده برای توصیف عملیات اندونزی در تیمور شرقی استفاده نشد، جایی که تهاجم سال 1975 و اشغال مرگبار بین یک چهارم تا یک سوم از جمعیت را کشت، بخش بزرگتری نسبت به کامبوج و غیرقابل انتساب، حداقل در بخشی، به یک جنگ قبلی و اثرات پس از آن (مانند کامبوج).
«نسلکشی» مکرراً برای توصیف اقدامات صربها در بوسنی و کوزوو در دهه 1990، اقداماتی که ظاهراً مبنای «مداخله بشردوستانه» بوده و یک عملیات بزرگ دادگاه برای محکوم کردن صربها به کار میرفت. در اینجا پیوند بین هدف غربی، استفاده از واژههای ناپسند، تمرکز توجه «چپ موشک کروز» و اخبار و تفسیرهای جریان اصلی، و پیگیری اختصاصی، طولانیمدت و پرهزینه دادگاهی شروران منتخب، چشمگیر است. معذرت خواهان روشنفکر امپریالیسم غربی وانمود کرده اند که دادگاه یوگسلاوی کاملاً سیاسی نیست، بلکه به دنبال عدالت است، زیرا آنها از این واقعیت چشم پوشی می کنند که هیچ اتفاقی برای توجمان، ایزت بیگوویچ یا سایر مقامات عالی غیر صرب مجرم جنایات جنگی در این کشور نیفتاده است. بالکان
(اینها به درستی شامل کلینتون، بلر و دستیاران ارشد آنها می شود، که علاوه بر تاکتیک های بمباران، مرتکب تجاوز نیز بودند که حتی دیده بان حقوق بشر، یک معذرت خواهی بدنام برای سیاست های ناتو در بالکان، آن را به عنوان نقض "قانون بین المللی بشردوستانه" محکوم کرد).
عذرخواهان ادعا کردند که دسترسی جهانی به عدالت در حال نزدیک شدن به نهادینه شدن در دهه 1990 است - که حقوق بشر «نه فقط به عنوان یک شعار، بلکه به عنوان یک اصل عملی در همه پایتختهای بزرگ غربی» (دیوید ریف) - که فراتر از یوگسلاوی است. دادگاه به تلاش اسپانیا برای محاکمه کردن پینوشه، پرونده بلژیکی علیه آریل شارون و تأسیس دیوان بین المللی دادگستری (ICJ).
آنها این واقعیت را نادیده گرفتند که هیچ اتفاقی برای پینوشه نیفتاده است، پرونده علیه شارون با تغییر قوانین بلژیک (تحت فشار ایالات متحده) خاتمه یافته است، هیچ دادگاهی برای رسیدگی به سوهارتو نسل کش سه گانه تشکیل نشده است، و اینکه ICJ توسط ایالات متحده رد شده است. دولت ها علیرغم تلاش های سخت و سازشکارانه برای انطباق با درخواست های ایالات متحده برای معافیت مطمئن از صلاحیت ICJ.
بنابراین این یک حقیقت حزبی است که فقط یک هدف ایالات متحده می تواند مرتکب «نسل کشی» یا حتی شرکت در «پاکسازی قومی» شود، در حالی که ایالات متحده می تواند تجاوز آشکار را با موافقت سازمان ملل متحد با کمی تأخیر انجام دهد، و خود و مشتریانش تجاوز نمی کنند. ، پاکسازی قومی یا مرتکب نسل کشی شود. این تا حد زیادی در کل کاربرد دارد..
تضاد بین رفتار یوگسلاوی و اسرائیل-فلسطین، نمونه ای چشمگیر از استاندارد دوگانه است. اولاً، پاکسازی قومی اسرائیل از فلسطینیان از «سرزمین موعود» نیم قرن است که ادامه دارد، و واضح است که سلب مالکیت، تخریب و کشتار مستمر فلسطینیان به نفع شهرکهای یهودی است، نه به نفع شهرکهای یهودی. "امنیت." پس این به همان اندازه که در روی زمین میتوان نمونهای از پاکسازی قومی است. بنی موریس، مورخ اسرائیلی، در اعتراف اخیر خود به این «تصفیه قومی»، تنها از این شکایت کرد که به اندازه کافی پیش نرفته است.
در مقابل، حملات صرب ها به آلبانیایی های کوزوو قبل و در طول جنگ بمباران 1999 هرگز فضایی را برای شهرک سازی صرب ها فراهم نکرد، آنها ویژگی یک جنگ داخلی مداوم (که توسط بیگانگان برافروخته شد) بود، به طوری که این پاکسازی قومی واقعی نبود. همه. پاکسازی قومی در بوسنی و کرواسی وجود داشت، اما این پاکسازی توسط همه احزاب انجام شد، که در تلاش برای برقراری کنترل زمین در یک جنگ داخلی تشویق شده خارجی بودند. با این وجود، عبارت پاکسازی قومی برای توصیف اقدامات صرب ها در کوزوو و همچنین بوسنی به وفور مورد استفاده قرار گرفت، اما به ندرت در مورد رفتار اسرائیل به کار می رود.
در کنوانسیون نسلکشی 1948، کلمه نسلکشی بهصورت آزادانه تعریف شد، بهعنوان هر عملی که «به قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام میشود». اقدامات نسل کشی شامل ایجاد «آسیب روانی» جدی یا ایجاد «شرایط زندگی» با هدف چنین تخریبی بود. آیا چیزی واضح تر از این می توان یافت که دولت شارون با ایجاد «شرایط زندگی» غیرقابل تحمل تلاش می کند فلسطینیان را به عنوان یک گروه ملی نابود کند؟
تحت «عملیات سپر دفاعی»، اسرائیل «فرایند سیستماتیک تخریب اموال عمومی و خصوصی فلسطینیها و مصادره انبوه زمینهای فلسطینیها به نمایندگی از شهرکنشینان» را انجام داد (تقاضای 153 دانشگاهی اسرائیلی). «ارتش اسرائیل عمداً داخل هر مؤسسه فلسطینی را به سطل آشغال انداخت که به طور کامل تخریب نکرد: مدارس، مؤسسات خیریه، سازمانهای بهداشتی، بانکها، ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی، حتی یک تئاتر عروسکی» (گیلا سویرسکی).
همانطور که رانیا عواد گفته است: «راه حل شارون این است که با غیرقابل تحمل کردن زندگی برای شهروندانش، سرزمین های اشغالی فلسطین را تا حد امکان خالی از سکنه کند. و چه چیزی غیرقابل تحمل تر از این است که فرزندانت را ببینی که از گرسنگی، شب به شب گریه می کنند؟» رهبری اسرائیل در صدد نابودی همه فلسطینی ها نیست، اما آنها آماده هستند که آزادانه آنها را بکشند، سرزمینشان را بگیرند و زندگی را چنان سخت کنند که بمیرند یا ترک کنند. این که این یک روند نسل کشی است، گاهی در رسانه های اسرائیل مطرح می شود، اما در مطبوعات آزاد نه.
موشک کروز چپ کاملاً به خط حزب در مورد نسل کشی پایبند است، به همین دلیل است که اعضای آن در نیویورک تایمز و سایر وسایل نقلیه سازمانی پیشرفت می کنند. این در مورد پل برمن، مایکل ایگناتیف و دیوید ریف صدق می کند، اما من در اینجا روی سامانتا پاور تمرکز خواهم کرد، که جلد بزرگش در مورد نسل کشی، "مشکلی از جهنم": آمریکا و عصر نسل کشی برنده جایزه پولیتزر شد، و در حال حاضر در حال حاضر است. کارشناس منتخب در مورد این موضوع در رسانه های اصلی (و حتی در Nation و نمایش بیل مویرز).
قدرت هرگز از گزینشی که خط حزب حاکم دیکته می کند دور نمی شود. این امر، قبل از هر چیز، مستلزم نادیده گرفتن موارد نسل کشی مستقیم یا تحت حمایت ایالات متحده (یا تایید شده) است. بنابراین جنگ ویتنام، که در آن میلیونها نفر مستقیماً توسط نیروهای آمریکایی کشته شدند، در فهرست یا متن پاور نشان داده نمیشود.
گواتمالا، جایی که بین سالهای 100,000 تا 1978 در آن کشتار جمعی 1985 سرخپوست مایا رخ داد، در آنچه عفو بینالملل آن را «برنامه دولتی قتلهای سیاسی» نامید، اما توسط دولتی نصب شده و حمایت شده توسط ایالات متحده، نیز نشان نمیدهد. بالا در شاخص پاور.
کامبوج البته شامل می شود، اما فقط برای مرحله دوم نسل کشی - مرحله اول، از سال 1969 تا 1975، که در آن ایالات متحده حدود 500,000 تن بمب در حومه کامبوج ریخت و تعداد زیادی را کشت، او اشاره نمی کند. . در مورد نسل کشی خمرهای سرخ، پاور می گوید که آنها 2 میلیون نفر را کشتند، رقمی که پس از آن که ژان لاکوتور این عدد را اعلام کرد، به طور گسترده به آن اشاره شد. اعتراف بعدی او مبنی بر اختراع این عدد هیچ تأثیری در استفاده از آن نداشت و با هدف پاور مطابقت دارد.
یک نسل کشی بزرگ مورد تشویق و حمایت ایالات متحده در اندونزی در سال های 1965-66 رخ داد که طی آن بیش از 700,000 نفر به قتل رسیدند. این نسل کشی توسط سامانتا پاور ذکر نشده است و نام اندونزی و سوهارتو در فهرست او دیده نمی شود.
او همچنین به پاپوآ غربی اشاره نمی کند، جایی که 40 سال اشغال جنایتکارانه اندونزی بر اساس معیارهای او نسل کشی محسوب می شود، اگر تحت نظارت های مختلف انجام شود.
پاور با اختصار بسیار به تیمور شرقی اشاره میکند و میگوید: «در سال 1975، زمانی که متحدش، اندونزی تولیدکننده نفت و ضد کمونیست، به تیمور شرقی حمله کرد و بین 100,000 تا 200,000 غیرنظامی را کشت، ایالات متحده به دور نگاه کرد» (146). -7). این رفتار او را با این موضوع تمام میکند، اگرچه قتلها در تیمور شرقی بخش بزرگتری از جمعیت را نسبت به کامبوج شامل میشد، و تعداد کشتهشدگان احتمالاً بیشتر از کل کل بوسنی و کوزوو بود که او بخش بزرگی از خود را به آن اختصاص میدهد. کتاب
او همچنین نقش ایالات متحده را نادرست معرفی میکند. او «نگاه نکرد»، تأیید خود را صادر کرد، از تجاوز در برابر هرگونه واکنش مؤثر سازمان ملل محافظت کرد (در زندگینامهاش، دانیل پاتریک موینیهان، سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد درباره اثربخشی خود در حفاظت از اندونزی لاف زد. از هرگونه اقدام سازمان ملل) و کمک های تسلیحاتی خود به اندونزی را به شدت افزایش داد و در نتیجه نسل کشی را تسهیل کرد.
پاور به سرکوب مشابهی دست می زند و نقش ایالات متحده را در رفتارش با نسل کشی در عراق به رسمیت نمی شناسد. او با دقت و درازمدت به استفاده صدام حسین از جنگ شیمیایی و کشتار کردها در حلبچه و جاهای دیگر میپردازد و درباره شکست آمریکا در مخالفت و انجام هرگونه اقدام علیه صدام حسین در این مقطع بحث میکند.
اما او به نزدیکی دیپلماتیک با صدام در بحبوحه جنگ او با ایران در سال 1983، حمایت لجستیکی فعال آمریکا از صدام در آن جنگ، و موافقت آمریکا با فروش و انتقال تسلیحات شیمیایی و بیولوژیکی در این دوره اشاره نمی کند. او از سلاح های شیمیایی علیه کردها استفاده می کرد. او همچنین به تلاشهای فعال ایالات متحده و بریتانیا برای جلوگیری از اقدامات سازمان ملل که ممکن است مانع از کشتار صدام شود، اشاره نمیکند.
به گفته جان و کارل مولر، کشتار بیش از یک میلیون عراقی از طریق «تحریمهای کشتار جمعی»، بیش از تعداد کشتهشدگان توسط تمام سلاحهای کشتار جمعی در تاریخ 1999)، مسلماً بزرگترین نسل کشی دوران مدرن بود. سامانتا پاور به آن اشاره ای نکرده است.
باز هم، ارتباط بین طرد، مسئولیت ایالات متحده، و این دیدگاه که به قول مادلین آلبرایت، چنین قتلهایی از نقطه نظر منافع ایالات متحده «ارزش آن را دارد» روشن است. مبنای سیاسی مشابهی برای ناکامی پاور در گنجاندن نسلکشی کمشدت فلسطینیان توسط اسرائیل و «درگیری مخرب» آفریقای جنوبی با کشورهای خط مقدم در دهه 1980 وجود دارد. دهه 1990 نه اسرائیل و نه آفریقای جنوبی که هر دو به طور سازنده توسط ایالات متحده درگیر هستند، در شاخص پاور حضور ندارند.
نتیجه گیری سامانتا پاور این است که سیاست ایالات متحده در قبال نسل کشی بسیار ناقص بوده و نیاز به جهت گیری مجدد، فرصت طلبی کمتر و قدرت بیشتر دارد. برای پاور، ایالات متحده راه حل است، نه مشکل. این نتیجهگیریها و توصیههای خطمشی به شدت بر تعصب چشمگیر او در انتخاب پرونده استوار است:
او به سادگی مواردی را که از نظر ایدئولوژیکی ناخوشایند هستند دور می زند، جایی که ایالات متحده احتمالاً مرتکب نسل کشی شده است (ویتنام، کامبوج 1969-75، عراق 1991-2003)، یا از فرآیندهای نسل کشی حمایت مثبت کرده است (اندونزی، پاپوآ غربی، تیمور شرقی، گواتمالا، اسرائیل. و آفریقای جنوبی).
گنجاندن آنها در یک تحلیل منجر به نتیجه گیری ها و برنامه های سیاسی کاملاً متفاوتی می شود، مانند درخواست از ایالات متحده برای توقف انجام آن، یا ترغیب مخالفت جهانی قوی تر به تجاوز و حمایت ایالات متحده از نسل کشی، و پیشنهاد یک تغییر انقلابی بسیار مورد نیاز در داخل کشور. ایالات متحده ریشه های نیروی امپریالیستی و نسل کشی خود را از بین ببرد.
اما تعصب عظیم واقعی، که به خوبی با اعتراف به عیوب و نیاز به بهبود در سیاست ایالات متحده خمیر می شود، به راحتی توضیح می دهد که چرا سامانتا پاور مورد علاقه نیویورک تایمز است و جایزه پولیتزر را برای شاهکار طفره رفتن و عذرخواهی خود از نسل کشی های «ما» دریافت کرده است. خواستار تعقیب تهاجمی تر از "آنها" هستند.