انقلاب زاپاتیستا از سال 1914 در چیاپاس در جنوب مکزیک باقی مانده است و این یک معجزه است. زاپاتیست ها حملات شبه نظامیان دولتی، خیانت های روسای جمهور مکزیک و فقر را تحمل کردند. زاپاتیستاها در مورد نخبگان مکزیک در آغاز اولین قیام خود گفتند: «آنها اهمیتی نمی دهند که ما چیزی نداریم، مطلقاً هیچ چیز، حتی سقفی بالای سرمان، بدون زمین، بدون کار، بدون مراقبت های بهداشتی، بدون غذا، نه آموزش، نه حق انتخاب آزادانه و دموکراتیک نمایندگان سیاسی و نه استقلال از بیگانگان.»
این شبح فقر بر زاپاتیستاها و در واقع میلیون ها نفر از مردم بومی به دلیل نفتا ظاهر شد. پس از یک جنگ 12 روزه علیه ایالت مکزیک در سال 1994، زاپاتیستاها با حفظ کنترل زمین های خود در چیاپاس، با آتش بس موافقت کردند. بنابراین ارتش آزادیبخش ملی زاپاتیستا (EZLN) همیشه آماده نبرد است. سربازان آن ممکن است روزهای خود را با کاشت ذرت و لوبیا بگذرانند، اما در یک لحظه بیل های خود را رها می کنند و تفنگ های خود را به دست می گیرند. به این دلیل که شبهنظامیهای دولتی میتوانند در هر زمانی دوباره ظاهر شوند و همراه با آنها، خطر بازگرداندن بردگی نزدیک مزارع فینکای نفرتانگیز وجود داشته باشد. این فینکاها هدف اصلی زاپاتیستاها در سال 1994 بودند. انقلابیون فینکاها را زیر پا گذاشتند، صاحبان آنها را اخراج کردند و قومهای بومی را قدرتمند کردند، بنابراین به تجاوز سیستماتیک به زنان و دختران بومی و به دار آویختن مردان بومی که حاضر به تحویل دخترانشان نبودند پایان دادند. تمرین شلاق زدن این رعیت ها برای کوچکترین تخلف نیز متوقف شد. از هر نظر، زندگی این افراد که قبلاً مانند خاک با آنها رفتار می شد بهبود یافت.
بر اساس مقدمه کتاب جدید، زنان یک سوم ارتش زاپاتیستا را تشکیل می دهند. داستان های زاپاتیستا برای رویای دنیایی دیگر، توسط فرمانده فرعی مارکوس، رهبر آنها، اگر بتوان گفت که آنها یکی دارند. و زنان در تلاش زاپاتیستا برای ایجاد نظم اجتماعی-سیاسی-اقتصادی جدید در سرزمین هایشان نقش محوری داشتند. «اعلام قانون انقلابی زنان قبل از قیام 1994 اصرار بر این بود که حقوق زنان نمی تواند تا پس از انقلاب صبر کند. آنها بخشی از انقلاب ها هستند.» قانون انقلاب زنان، برای مثال، حق رانندگی را شامل می شد. بنابراین زنان را قادر میسازد تا در آنچه زاپاتیستاها دقیقاً «جنگ نئولیبرال علیه بشریت» مینامند، شرکت کنند.
مقاومت در برابر سرمایه داری، نه تنها نوع نئولیبرالی، یک روش زندگی برای زاپاتیست ها است که به بهترین وجه از طریق پروژه خودمختاری آنها قابل درک است. آنها مناطق خودمختار جدید خود را "کاراکول" نامیدند - با اشاره به پوسته های حلزونی که برای احضار اجتماعات استفاده می شود. «این پنج کاراکول شهرداریهای زاپاتیستایی موجود را در شورش هماهنگ خواهند کرد. این دومی که در سال 1994 ایجاد شد، بر اساس تصرف گسترده زمین های آنها در طول قیام بود. اینجا هیچ منطقه تجاری آزاد وجود ندارد! کاراکول ها دارای حکومت سوسیالیستی هستند. به گفته دیلن الدریج فیتزواتر در کتاب خود درباره زاپاتیستاها، زاپاتیستها حکومت را به عنوان شکل خاصی از کار در خدمت به جامعه می دانند، نه به عنوان اعمال قدرت از طریق اداره یا حکومت. خودمختاری در قلب ماست، که حدود چهار سال پیش منتشر شد.
شورش سال 1994 به طور خاص در پاسخ به لغو NAFTA برای محافظت از زمین های محلی بومی از فروش و خصوصی سازی رخ داد. این حمایتها قبلاً در قانون اساسی مکزیک ذکر شده بود که مربوط به انقلاب 1910-19 امیلیانو زاپاتا بود. هنگامی که آنها از بین رفتند، EZLN وارد عمل شد. این ارتش منحصر به فرد از نیروهای آزادیبخش ملی (FLN) که چریکهای کمونیست مارکسیست بودند، ایجاد شده بود. آنها در سال 1983 به جنگل لاکاندون مهاجرت کرده بودند تا یک جناح دهقانی را سازماندهی کنند. در عوض، همانطور که فیتزواتر نوشت، «در طول سالها، این سازمان [FLN] توسط جوامع بومی Tsotsil، Tzeltal، Chol، Toyolabal، Mam و Zoque که به صفوف آن پیوستند، دگرگون شد». آرمان های FLN طی ده سال سازماندهی مخفیانه از «تصرف قدرت دولتی و توزیع مجدد منابع ملی به... خودمختاری خودمختار محلی» شکل گرفت.
مجموعه داستان های جدید ساب فرمانده مارکوس نشان می دهد که دیدگاه زاپاتیستا چقدر منحصر به فرد و ضروری است. داستان اول، "آنتونیو رویاها"، جنگ بین رویاهای دهقانان و رویاهای حاکمان را توصیف می کند. «داستان دوریتو» سوسکی را ارائه میکند که عینک میزند و پیپ میکشد، که «نئولیبرالیسم و استراتژی آن برای تسلط بر آمریکای لاتین» را مطالعه میکند. «داستان دیگران» به ما میگوید که «اولین توافقی که خدایان نخستین به آن دست یافتند، تشخیص تفاوت و پذیرش وجود دیگری بود». در داستان کوتاه دیگری، راوی توضیح می دهد که "خال کور شد زیرا به جای اینکه به بیرون نگاه کند، شروع به نگاه کردن به قلب خود کرد." نتیجه می گیرد: «به همین دلیل است که خال از شیر نمی ترسد. مردی که بلد است چگونه به قلبش نگاه کند اینطور نیست.» برخی از این داستان ها مانند تمثیل خوانده می شوند. شبیه دیگران افسانه های ازوپ. همگی تخیلی قوی را نشان می دهند که در موضوعات انقلابی قابل استفاده است. یکی از تفاسیر انتهای کتاب، تفسیری انتزاعیتر ارائه میکند: «عناصر بنیادی شعر و تاریخ زاپاتیستا، پیشگویی، گردهمایی جمعی و شورش هستند - تخیل آینده، فرآیند دموکراتیک داخلی، امتناع از تسلیم شدن. "
برخی از داستانهای ساب فرمانده مارکوس به طور غیر مستقیم به فاجعه استعماری در آمریکای لاتین میپردازند، برخی دیگر مستقیماً این کار را انجام میدهند. در مورد فاتحان اروپایی، یک روایت به ما می گوید: «عدالت آنها فقط برای دادن به آنها و گرفتن از ما بود. طلا خدای آنها بود. بر اعتقاد آنها برتری دارد. حرف آنها را فریب دهید ظلم به روش آنها.» برخی از داستانها به حمله دولت علیه زاپاتیستاها اشاره میکنند، در حالی که برخی دیگر درباره اعمال خدایان سازنده جهان صحبت میکنند. برخی جنبه هایی از افسانه های خلقت را ارائه می دهند. به عنوان مثال، یکی نتیجه می گیرد: «این گونه است که مردان و زنان یاد گرفتند که می توانید به دیگران نگاه کنید، بدانید که آنها وجود دارند، آنها آنجا هستند، آنها دیگری هستند، و به این ترتیب، به آنها برخورد نکنید، آسیب نبینید، گام بردارید یا زمین نخورید. آنها.»
برای اکثر غربی ها، این داستان ها واقعاً رویای دنیای دیگری را می بینند. یکی از مبارزات بزرگ یکی که بهتره
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا