بازبینی از فاجعه گرایی: سیاست آخرالزمانی فروپاشی و تولد دوباره، توسط ساشا لیلی، دیوید مک نالی، ادی یوئن و جیمز دیویس (Oakland: PM Press, 2012, 178 pp.)
سال 2012 نه پایان جهان را برای ما به ارمغان آورد، نه پایان سرمایه داری و کوکاکولای که اوو مورالس تابستان گذشته وعده داده بود. هنوز باید دید که آیا مقاومت بومی که توسط بیش از 40,000 زاپاتیستایی که در 21 دسامبر در چیاپاس راهپیمایی کردند اعلام شد یا خیر، آغاز خواهد شد یا خیر.st. اما تحولات سیاسی جدیدی که در سالهای آینده ممکن است برای ما به ارمغان بیاورد یا نکند، واضح است که ما پایان چشمانداز آخرالزمانی را که سال 2012 نمایانگر آن بود، ندیدهایم.
فرهنگ عامه، البته، مدت هاست که در آخرالزمان و فاجعه به سر می برد. از ادبیات جدی گرفته تا داستان های عامه پسند، از موسیقی پانک و آلت-راک تا رمان های نوجوان، از خانه هنری گرفته تا مالتی پلکس – که البته به دنیای فوق خشونت آمیز بازی های ویدیویی اشاره نکنیم – فرهنگ آمریکا از مدت ها قبل با تصاویر آخرالزمان اشباع شده است. 2012. با توجه به اینکه پیشبینیهای آب و هوایی فاجعهبار مدلهای آبوهوای دانشمندان با دقتی ویرانگر، دهها سال زودتر از آنچه پیشبینی میشد به نتیجه میرسند، احتمالاً برای مدتی پایان تفکر آخرالزمانی را نخواهیم دید.
این برای جنبش های اجتماعی و برای ما که در بحبوحه خرابی آب و هوا و عدم اطمینان مالی مداوم به دنبال نظم انسانی عادلانه تر هستیم، چه معنایی دارد؟ آیا شبح آخرالزمان می تواند در خدمت تقویت جنبش های مردمی باشد یا صرفاً خروجی برای فرار و ناامیدی است؟ در مورد صفوف مهم محیط بانان رادیکال که اکنون معتقدند احیای تنوع زیستی تنها می تواند به دنبال فروپاشی تمدن باشد چه؟ آیا چنین دیدگاه هایی بخشی از راه حل است یا بخشی از مشکل؟
یک کتاب جدید، فاجعه گرایی: سیاست آخرالزمانی فروپاشی و تولد دوبارهتوسط چهار فعال-پژوهشگر مرتبط با گروه Retort مستقر در برکلی، کمک اساسی به این بحث عمیقا مهم است. هر یک از نویسندگان به نوبه خود دیدگاه، دانش و بینش متمایز خود را برای تحلیل "فاجعه گرایی" در میان طرفداران محیط زیست، در جنبش های چپ و راست و در خود فرهنگ عامه ارائه می دهند. در مجموع، مشارکتکنندگان یک مورد قانعکننده برای این دیدگاه مطرح میکنند که تفکر آخرالزمانی یک بنبست برای چپ، یک توانمندساز مزمن برای راست، و چشماندازی است که جنبشهای رادیکال در معرض خطر آن هستند.
پیشگفتاری از داگ هنوود، این جلد را با یادداشتی دعوتکننده، اما اغلب طعنهآمیز معرفی میکند، و از همان ابتدا تأکید میکند که تفکر فاجعهآمیز اساساً برای جنبشهای مردمی فلجکننده است. او انتقاد گزنده انگلس از پیشبینیهای هنوز محبوب مالتوس در مورد عذاب را بهعنوان «خشنترین، وحشیانهترین نظریهای که تا به حال وجود داشته است، سیستمی از ناامیدی» نقل میکند و در عوض استدلال میکند که «بازیابی یک حساسیت اتوپیایی عملیترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم. همین الان." این موضوعی است که من در کتاب اخیرم در مورد عدالت آب و هوا بررسی کرده ام، و موضوعی است که به طور قابل توجهی توسط نسل جدیدی از محققان آرمان شهر توضیح داده شده است. مایه تاسف است که هیچ یک از مشارکت کنندگان اصلی این کتاب تصمیم به توضیح بیشتر در مورد این موضوع نکردند.
با این حال، مروری پانوراما و اغلب روشنگر از کاربردها و سوء استفادههای فاجعه در حوزههای مختلف فکری به ما پیشنهاد میشود. مقدمه ساشا لیلی دو موضوع دائمی این جلد را مطرح میکند: این که «سیاست ترس... با نقاط قوت راست بازی میکند، نه چپ»، و اینکه تفکر فاجعهآمیز به طور مداوم وعدههای خود را برای «میانبر» محقق نمیکند. به دنیای بهتر مفسران محبوبی مانند کریس هجز و نائومی ولف، که تمایل دارند فاشیسم را در هر گوشه ای در کمین ببینند، تمایل دارند راه هایی را که در آن «سیاست ترس» به «هراس و ناتوانی» منجر می شود، که در نهایت به برنامه های راست افراطی خدمت می کند، نادیده بگیرند. .
ادی یوئن، ویراستار دو جلد اساسی که ظهور جنبشهای ضد سرمایهداری را در ارتباط با اعتراضات سازمان تجارت جهانی سیاتل تحلیل میکند، فصل خود را بر رواج تفکر آخرالزمانی در جنبش زیستمحیطی متمرکز میکند. در حالی که شکی نیست که ما در "لحظه ای واقعاً فاجعه بار" در تاریخ بشر هستیم، طوفان های فاجعه که اغلب توسط محیط بانان تاکید می شود، منجر به "خستگی فاجعه" شده است که در نهایت به جای انرژی بخشیدن به بیشتر مردم، آرامش می بخشد. یوئن از چهرههای آشنای توماس مالتوس و ال گور استفاده میکند تا تحلیل خود را از چگونگی پیشبینیهای فاجعهآمیز اغلب در ایجاد پیامدهای اجتماعی مثبت به پایان برساند. (به ندرت اذعان می شود که گور یکی از اولین کسانی بود که پیش بینی کرد که پاسخ ناکافی به تغییرات آب و هوایی احتمالاً منجر به افزایش سرکوب سیاسی می شود.) علاوه بر این، پیش بینی های نادرست از فاجعه، از "بمب جمعیتی" تا دیوانگی "Y2K" - تا حدی توسط هلن کالدیکات و بسیاری از محیطبانان تقویت میشود - اغلب برای بیاعتبار کردن پیشبینیهای زیستمحیطی در چشم بسیاری از مردم عمل میکنند.
سناریوهای آخرالزمانی، به قول یوئن، به عنوان «نوعی «جانشینگرایی» عمل میکنند، که در آن یک رویداد معجزهآسا... آگاهی را دگرگون میکند، صفحه را پاک میکند و جهان را [بدون] نیاز به سازماندهی دشوار و سیاستهای متضاد تغییر میدهد. برای یوئن، پیشبینیکنندگان محبوب امروزی فروپاشی زیستمحیطی احتمالاً به تعصب جناح راست دامن میزنند. به عنوان مثال فراخوانی برای بستن مرزها بر روی مهاجران، به جای تسهیل بیداری مترقی. راهحلهای واقعی «باید پیشگویانه و عملی و همچنین رویایی و مشارکتجویانه باشند» و به جای «ریاضت و انضباط» به «جامعه و همبستگی» جذاب باشند، اما متأسفانه کتاب پیشنهادهای کمی برای چگونگی تحقق این امر ارائه میکند. تلاشهای رادیکال کمکرسانی به بلایای طبیعی، از زمین مشترک در نیواورلئان تا تسخیر سندی، یک مدل الهامبخش از چگونگی کمک به انتظارات آرمانشهری بیشتر در زمانهای آخرالزمانی ارائه میدهد، و تحلیل در اینجا میتوانست با بحث در مورد نمونههایی از این قبیل تقویت شود.
دو فصل عمیق تاریخی کتاب از نظر دامنه گستردهتر هستند و عموماً رضایتبخشترین فصلها هستند. نویسنده و در برابر دانه ساشا لیلی، مجری رادیویی، تحلیل انتقادی نسبتاً کاملی از روندهای فاجعه بار در سمت چپ، از اواسط قرن نوزدهم تا کنون ارائه می دهد. رویکرد او بر اساس تمایزی است که زمانی توسط لوکاچ بین دیدگاه «جبرگرایانه» مبنی بر اینکه بحرانهای روزافزون سرمایهداری از لحاظ تاریخی اجتنابناپذیر هستند، و دیدگاهی «ارادتگرا» که بر پتانسیل انقلابی واکنشهای مردمی به بدتر شدن شرایط اقتصادی تأکید میکند، متمایز میشود. البته این دو رویکرد اغلب مانند دست و دستکش به هم مرتبط هستند. در حالی که مارکس بر تقدم مبارزه طبقاتی تأکید میکرد، همکاران و جانشینان او تمایل بیشتری به استناد به اجتنابناپذیری بحران و «قطعیت عذاب» سرمایهداری داشتند. در اوایل 20th رزا لوکزامبورگ معتقد بود که سرمایهداری «بر خلاف محدودیتهای مطلق فرو میریزد» و چپ استالینیستی اغلب انقلاب جهانی را قریب الوقوع میدید، اما متفکرانی مانند گرامشی و کمونیست شورایی آنتون پانهکوک دیدگاه سنجیدهتری ارائه کردند و راههایی را که بحران اغلب در خدمت آنهاست پیشبینی کردند. برای تقویت نظام سرمایه داری لیلی نسبت به نظریه سیستم جهانی والرشتاین و تحلیلهای غالباً پیشبینیآمیز باران و سویزی از گرایشهای کنونی سیستم به سمت رکود نادیده گرفته میشود، اما عموماً این دیدگاهها را در یک چشمانداز تاریخی روشن و جذاب قرار میدهد.
خاستگاه رویکرد «ارادگرایانه» تا حدودی زودتر پدیدار شد و ریشه در نیهیلیسم روسیه در اواسط قرن نوزدهم، در میان دیگر دیدگاهها داشت. در ایالات متحده، قوی ترین استدلال ها برای دیدگاه «بدتر، بهتر» اغلب ریشه در خیزش چشمگیر کارگری در سال 1930 دارد، اما لیلی به طور قانع کننده ای استدلال می کند که جنبش کارگری عصر رکود استثنایی بود که این قاعده را ثابت می کرد. به طور معمول، لیلی استدلال می کند که ستیزه جویی کارگری در دوره های توسعه اقتصادی و افزایش انتظارات افزایش یافته است، روندی که به طور قابل توجهی جنبش های دهه 1960 را نیز شکل داد. وقتی چپها از فاشیسم و دیکتاتوری به عنوان منادی یک شورش قریبالوقوع استقبال کردهاند، معمولاً به شدت ناامید شدهاند، از کمونیستهای ایتالیایی و آلمانی دهههای 1920 و 30 گرفته تا هواخواهان و جناح ارتش سرخ در اواخر دهه شصت و 1970.
از استونی در دهه 1920 تا بولیوی چه در دهه شصت، این باورها مبنی بر اینکه انقلاب ناگزیر از "شرایط عینی" و سرکوب شدید دولتی پدید می آید، انقلابیون را بیشتر به سمت فاجعه سوق داده است تا پیروزی. اما این مانع از آن نشد که انقلابیون جاه طلب از انتظارات بالا لذت ببرند. لیلی گزارش می دهد که هم مائو در چین و هم یک تروتسکیست آرژانتینی مبهم به نام پوساداس اعلام کردند که سوسیالیسم ناگزیر از یک جنگ هسته ای بیرون خواهد آمد. در حالی که جناح راست معمولاً «با ترس رشد میکند»، او به درستی تأکید میکند که «جنبشهای تودهای [رادیکال» معمولاً رشد میکنند زیرا امیدی برای تغییر مثبت ایجاد میکنند».
به همان اندازه در گستره تاریخی خود، فصلی است که نویسنده و فیلمساز ایرلندی جیمز دیویس در مورد فاجعه گرایی جناح راست نوشته است. دیویس استدلال میکند که دیدگاههای آخرالزمانی «مرکز تبلیغات و ایدئولوژی راست مدرن هستند» و او شواهد فراوانی را برای بازگرداندن این نکته به خانه ارائه میکند. همانند دیدگاههای دوگانه که فاجعهگرایی چپ را شکل میدهند، نسخه راست نیز دو شکل مرتبط به هم دارد. "فاجعه گرایی بیماری" ریشه در سناریوهای فروپاشی قریب الوقوع اجتماعی دارد، از "گرگ و میش غرب" اسپنگلر تا "برخورد تمدن ها" هانتینگتون، در حالی که "فاجعه درمانی" به طور کامل در انواع سناریوهای انتقام جویانه از فانتزی یک رستگاری بیان می شود. جنگ نژادی به ایده هزاره مسیحی از خلسه. دیویس استدلال می کند که هر دو به طور محکم در "الگوی روایی آخرالزمان مذهبی" ریشه دارند. (متاسفانه این دو قطب فاجعه گرایی راست تا نزدیک به پایان فصل به طور واضح تعریف نشده اند.)
دیویس خاستگاه انجیلیسم مسیحی مدرن را از اوایل سال 19 بازگو می کندth قرن تا ظهور بیلی گراهام در دهه 1950 و سیاسی شدن فزاینده جنبش در واکنش به پیشرفت اجتماعی گسترده نیو دیل و دهه 1960. در حالی که این داستان در جای دیگری با جزئیات بسیار بیشتر گفته شده است، روایت دیویس بر ریشه های ایدئولوژیک گرایش های مختلف در سمت راست تأکید می کند. برای مثال، فاجعهگرایی جناح راست مدتها در تئوری توطئه غوطهور بوده است، با حمله راستگرایان دهه 1970 به مکتب فرانکفورت به دلیل منشأ «مارکسیسم فرهنگی» (دیدگاهی که ظاهراً از نشریات چپگرای سابق لیندون لاروش وام گرفته شده است)، و البته قربانی امروز پسا روشنفکران دهه شصت مانند فرانسیس فاکس پیون. از نظر جناح راست، تمدن غرب همیشه در حال افول است، چه علت اصلی «برابری گرایی مجاز»، چه «امپراتوری شیطانی» (هر دو اصطلاح ریشه در نوشته های لئو اشتراوس دارند)، یا افراط گرایی اسلامی امروزی. جمعیت مسلمانان اروپا در سالهای اخیر هدف جنبشهای راستگرای بیگانههراسی متعددی قرار گرفتهاند، و دیویس ریشههای ایدههایی را که بهشدت نگرانکنندهتر در مانیفست قاتل جمعی آندرس برویک، درست قبل از حمله مرگبار او به یک جوان سوسیال دموکرات بیان شده بود، تشریح میکند. کمپ در نروژ در سال 2010.
در حالی که جناح راست اغلب پوششی از ضد دولت گرایی را به کار می گیرد، همواره قدرت نظامی و پلیس ایالت را تمجید می کند. راستگرایان حتی در حالی که دولت را بهعنوان «وسیلهای برای پیشرفت لیبرال» محکوم میکنند، تمایل دارند «سیاستهای خشن و قبلاً ممنوعه» را که ناشی از تلقی کردن مهاجرت و جنایت به عنوان مشکلات فاجعهبار است، تحسین کنند. سیاست ترسی که توسط فاجعه پردازان راست منتشر می شود، در خدمت "منحرف کردن چپ" است و اغلب آن را در حالت تدافعی قرار می دهد. دیویس استدلال میکند که «ترس» همکار فاجعهگرایی جناح راست است و به طرز ماهرانهای توسط دولت دستکاری میشود. نمونه های فراوانی از منشاء جنگ سرد تا (چنی، رامسفلد، و همکاران) پیشبینیهای یک قرن جدید آمریکا در مورد «پرل هاربر جدید» و حتی برخی از لفاظیهایی که با کمک مالی سال 2008 به بانکهای بزرگ ایالات متحده همراه بود. دیدگاه دیویس مبنی بر اینکه «[c]فاجعه گرایی برای حق، مبارزه با برابری و جنگ، سلسله مراتب و خشونت دولتی است»، با شواهد فراوان، چه تاریخی و چه معاصر، در تئوری و همچنین در عمل پشتیبانی می شود.
به دنبال این دو بررسی تاریخی گسترده، دیوید مکنالی، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه یورک، اجمالی اجمالی جذاب از شیوههایی که دیدگاههای آخرالزمان در فرهنگ عامه به تصویر کشیده میشود، ارائه میکند. چگونه میتوانیم تصاویر فراگیر از زامبیها و خونآشامها را در فرهنگ پاپ امروز به بهترین شکل درک کنیم و این موضوع در سایر نقاط جهان چه شکلهای متفاوتی به خود گرفته است؟ توسعه یافته ترین بحث در اینجا درباره تصاویر و معانی متنوع مرتبط با داستان فرانکنشتاین، از آغاز قرن نوزدهم تا امروز است. به گفته مک نالی، لندن مری شلی به معنای واقعی کلمه در یک «اقتصاد جسد» غوطه ور بود، جایی که بازارهای اعضای بدن انسان در افزایش دانش و آموزش پزشکی نقش اساسی داشتند، حتی با وجود ریتم های وحشیانه کار صنعتی اولیه تصاویر «مرده های زنده» را تکثیر می کرد. " با این حال، وقتی هالیوود این داستان را پذیرفت، هیولای فرانکنشتاین از خودآگاهی واضحی که در روایت شلی بسیار محور بود، محروم شد و تصویر زامبی شده فزایندهای از کارگران در دوران سرمایهداری متاخر را پیشبینی میکرد.
مکنالی ظهور افسانههای زامبی را توضیح میدهد که با جهانی شدن بردهداری غرب آفریقا و شرح کامل آن در مزارع عصا در هائیتی همراه بود. زامبی ها به عنوان برده شروع به کار کردند، اما به زودی به استعاره ای از «سلب مالکیت خود» از طریق کار مزدی تبدیل شدند. در دهههای 1960 و XNUMX در هالیوود، زامبیها به گوشتخواران تبدیل شدند و بنابراین استعارهای شدیدتر از مصرفگرایی شیدایی شدند. جالب اینجاست که زامبیها و جادوگران به تصاویر فرهنگی مهمی در آفریقای امروزی تبدیل شدهاند، جایی که ویرانیهای اقتصاد جهانی جوامع را ویران کرده و بیماریها و آوارگیهای بیسابقهای را گسترش داده است. ظاهراً تصاویری از شورش زامبیها در آفریقای معاصر نیز دیده میشود، اما مکنالی جزئیات بیشتری در این مورد ارائه نمیکند، در عوض به توضیحی طولانی از فیلمی از وس کریون که تصاویر تمثیلی آن از زامبیهای درون شهری کمی بیش از حد آشکار میآیند، میپردازد. . مک نالی با اصرار به اینکه فجایع امروزی را به صورت دیالکتیکی بخوانیم، نتیجه گیری می کند تا ضمن اجتناب از فراخوان های ساده آخرالزمان، حقیقت زیربنایی آنها را بررسی کنیم. پیشنهاد میکنم اگر او این توصیه را بهطور کاملتر دنبال میکرد، این فصل میتوانست رضایتبخشتر باشد.
از جهاتی می توان در مورد کلیت کتاب نیز گفت. به عنوان یک اثر تحلیل تاریخی، دامنه آن چشمگیر و اغلب روشنگر است. نویسندگان اصرار دارند که خوانندگان را برای اجتناب از نتیجه گیری های ساده انگارانه و جذابیت سطحی تصاویر آخرالزمانی که پیامی قانع کننده و مهم برای جنبش های امروزی است، تحت فشار قرار دهند. اما به جز چندین درخواست گسترده از ضرورت سازماندهی توده ای، آنها تصاویر متضاد زیادی از راه بهتری به جلو ارائه نمی دهند. اگر اذعان کنیم که روندهای کنونی به سمت افزایش هرج و مرج زیست محیطی و مالی هر دو احتمالاً ادامه خواهند داشت، این یک نظارت قابل توجه است. اگر هشدارهای دانشمندان آب و هوا را بپذیریم، خشکسالی های ویرانگر، سیل ها و آتش سوزی های جنگلی سال های اخیر تنها اولین تلنگرهای یک رژیم آب و هوایی ناپایدار فزاینده است که اثرات واقعی فاجعه باری بر جوامع سراسر جهان خواهد داشت.
این ممکن است برای بسیاری در ایالات متحده خبری باشد، اما در بسیاری از مناطق جنوبی جهان، مردم چندین سال است که با این واقعیت تغییر یافته زندگی می کنند. حتی اگر انتشار گازهای گلخانهای در این دهه به شدت کاهش یابد - سناریویی که با عدم پیشرفتهای اخیر در مذاکرات بینالمللی آب و هوایی تحت حمایت سازمان ملل منع شده است - تداوم دی اکسید کربن در جو به این معنی است که همه با پیامدهای افزایش آب و هوا زندگی خواهند کرد. هرج و مرج برای کل زندگی ما واضح است که اگر میخواهیم از فروپاشی در ناامیدی کامل جلوگیری کنیم، به درک دقیقتری از فاجعه و پتانسیل زیربنایی برای دگرگونی مثبت نیاز است. پتانسیل دگرگونکننده سناریوهای آخرالزمانی اغلب در تفکر اتوپیایی، از جنبشهای هزارهگرای رادیکال قرون وسطی تا دهه 20 میلادی، مرکزی بوده است.th احیای سنت اتوپیایی قرن در نوشته های اچ جی ولز و دیگران. در حالی که نویسندگان از فاجعه گرایی یک پادزهر اساسی برای سیاست سطحی آخرالزمان و رستگاری ارائه می دهد، این بر عهده دیگران است، به ویژه نسل نوظهور کنشگران و نظریه پردازان، که دیدگاهی را بیان کنند که می تواند الهام بخش دگرگونی های اجتماعی عمیق باشد که بحران زیست محیطی و مالی امروز بیش از آن ضروری است. همیشه.
برایان توکار، مدرس مطالعات محیطی در دانشگاه ورمونت، مدیر موسسه اکولوژی اجتماعی (social-ecology.org)، نویسنده، اخیراً، از به سوی عدالت اقلیمی: دیدگاه هایی درباره بحران آب و هوا و تغییرات اجتماعی (New Compass Press, 2010) و سردبیر (به همراه فرد مگداف) کشاورزی و غذا در بحران: درگیری، مقاومت و تجدید (منتشر بررسی ماهانه، 2010).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا