اکنون یک بحث بزرگ به شکلی در جریان است که احتمالاً به چشماندازهای مترقی آسیب میزند. هر یک از طرفین موقعیت هایی را به طرف های دیگر نسبت می دهد که در اختیار ندارند. هر یک از طرفین به دیدگاه ها و انگیزه های فرضی حمله می کند. ما می توانیم بهتر عمل کنیم.
موقعیت های مدعی عبارتند از:
موقعیت 1: به کلینتون به عنوان خیر برتر رأی دهید
موقعیت 2: به کلینتون به عنوان شیطان کوچکتر رأی دهید
موقعیت 3: به سبز رأی دهید یا رأی ندهید
موقعیت 4: به بهترین نتیجه کلی رای دهید
هنگامی که متخاصمان به شدت، عجیب و غریبانه به یکدیگر حمله میکنند، بهبودی شکافهای متعاقب آن سخت میشود و ما دستاوردها را از دست میدهیم، همبستگی بیشتر تسهیل میشود. آیا می توانیم بهتر عمل کنیم؟
- مترقیانی که می گویند به کلینتون به عنوان خیر بزرگتر رأی دهید، فکر می کنند که کلینتون به عنوان رئیس جمهور بهترین موفقیت قابل دستیابی است. به نظر آنها حمایت نکردن تهاجمی از کلینتون، از دلایل هوشیارانه برای ظاهر مترقی صرف نظر می کند.
- مترقیانی که می گویند کلینتون را به عنوان شری کوچکتر انتخاب می کنند، فکر می کنند که کلینتون به عنوان رئیس جمهور بدترین نتیجه قابل دستیابی است. آنها نیز احساس می کنند که اگر به کلینتون رای ندهند، دلیل واقع بینانه برای ظاهر رادیکال را کنار می گذارند.
- مترقیهایی که میگویند به سبز رأی دهید یا اصلاً رأی نمیدهند، فکر میکنند سبزها تا حد امکان رای بیشتری کسب کنند یا احزاب اصلی کمترین رای ممکن را کسب کنند، بهترین موفقیت قابل دستیابی است. آنها احساس میکنند که دست برداشتن، موفقیت را فدای همنوایی میکند.
- مترقیانی که می گویند بر اساس متن رأی می دهند بی تفاوت نیستند. ما نه به دنبال حمایت از کلینتون بدون لیبرال ظاهر شدن هستیم، نه به دنبال حمایت از سبزها بدون اینکه بی ربط به نظر برسیم، نه به دنبال این نیستیم که رای نیاوریم اما مسئول جلوه دهیم. ما فقط فکر می کنیم می توانیم کیک خود را بخوریم و آن را هم بخوریم. ما با مواضع یک، دو و سه عمدتاً در مورد اینکه بهترین موفقیت قابل تصوری که می توانیم داشته باشیم، تفاوت داریم.
من خودم طرفدار مقام چهار هستم، به صورت متناظر رأی بدهم. اما اگر بگویم کسانی که طرفدار موقعیت یک یا دو هستند چیزی فراتر از کلینتون نمیخواهند، اگر بگویم کلینتون آنقدر بد است، هیچ چیز بدتر نیست و آنهایی که نمیتوانند این را ببینند در تسخیر دروغهای او هستند، اگر بگویم کسی که به کلینتون رای میدهد، یک خرافات است. حزب دموکرات و انکار میکند که این وسیله بیعدالتی شرکتی است، اگر بگویم کسی که ترامپ را با رای ندادن به کلینتون در ایالات مورد مناقشه به خطر میاندازد، به کسانی که آسیب ترامپ را متحمل میشوند اهمیتی نمیدهد، اشتباه میکنم.
چیزی که باید بگویم این است که یک دقیقه صبر کنید. پیروزی کلینتون بسیار بهتر از پیروزی ترامپ است. اما کلینتون در مقام ریاست جمهوری آینده بهتری را رقم نمی زند، بلکه بیشتر از این آینده را رقم می زند. دستاوردهای مثبت مستلزم مخالفت قدرتمند، آگاه، گسترده و ستیزه جو است. اگر ترامپ را به گونهای شکست دهیم که مخالفت فعالان را به کمتر از حد ممکن کاهش دهد، به بزرگترین موفقیت قابل تصوری که میتوانستیم دست پیدا نخواهیم کرد. علاوه بر این، هیچ چیز در مورد اینکه بخواهیم کلینتون ترامپ را شکست دهد، و حتی هیچ چیز در مورد دوست داشتن برخی جنبه ها در مورد کلینتون، مانع درک این حقیقت ساده نمی شود که هرکسی که خواهان دستاوردهای واقعی برای فقرا و ستمدیدگان است باید متوجه شود که ما به چیزی بیش از یک آرای برنده نیاز داریم.
به همین ترتیب، اگر من بگویم افرادی که در موقعیت سه قرار دارند، موضعگیری میکنند، مقدستر از شما، در مورد آیندهشان دچار توهم هستند، مسئولیت خود را انکار میکنند، یا از فاجعه استقبال میکنند، اشتباه میکنم. چیزی که باید بگویم این است که بله، مشارکت گسترده سبزها (و شاید رای ممتنع نیز) می تواند به الهام بخشیدن و حتی توسعه یک اپوزیسیون سازمان یافته و پایدار کمک کند. اما، جمع آوری آرای سبز یا ممتنع و پیروز شدن ترامپ، هر گونه مزیتی را که از نظر مخالفان در زیر کوهی از بدهی ها به دلیل برخورداری ترامپ از قدرت دولتی خنثی می شود، خنثی می کند. اگر ما تعداد زیادی رای سبزها و ممتنع های زیادی داشته باشیم، اما ترامپ را در دفتر بیضی شکل بگیریم، به بهترین نتیجه ممکن دست نیافته ایم. علاوه بر این، هیچ چیز در مورد تمایل به ایجاد یک اپوزیسیون قدرتمند، سازمان یافته، پایدار و چپ با تمایل کلینتون برای پیروزی خود در انتخابات ناسازگار نیست. در واقع، شکست دادن ترامپ یکی از جنبه های خواستن قدرتمندترین چپ پس از انتخابات است.
من نمی توانم کلینتون را تحمل کنم. من نمی توانم حزب دمکرات را تحمل کنم. اما رد کردن آنها برای هر لحظه برای تقریباً نیم قرن به هیچ وجه مانع از این نمی شود که بدانم شکست دادن ترامپ برای جلوگیری از فاجعه و همچنین برای ظهور مثبت ترین و آینده نگرترین چپ ها ضروری است.
من میخواهم کلینتون ترامپ را شکست دهد، اما حمایت از کلینتون را با گفتن اینکه او یا حزب دموکرات راهی به سوی آیندهای بهتر است، رد میکنم. من این را رد می کنم که بگویم ما باید به شر کوچکتر، کلینتون، همه جا رای دهیم. کلینتون و حزب دموکرات شرور هستند، البته در این مورد شریانی کمتر. ما باید به ترامپ کمک کنیم که شکست بخورد و در عین حال به رشد مخالفان کمک کنیم.
من میخواهم سبزها عملکرد فوقالعادهای داشته باشند و به ایجاد یک اپوزیسیون پایدار و رو به رشد با اهداف روشن، شایسته و الهامبخش کمک کنند. من میخواهم سندرز و همه مترقیها در ایجاد اپوزیسیون گسترده، ستیزه جو، استوار و مثبت گرا برای دولت کلینتون مشارکت کنند. اما من همچنین می خواهم ترامپ ببازد.
از همه کسانی که در بحث فعلی شرکت می کنند، از همه ما می خواهم که انتخاب را به عنوان یا/یا مطرح نکنیم. همه ایالت ها شبیه هم نیستند. این نادرست است که هر مترقی نیاز به رأی دادن به کلینتون یا سبز یا ممتنع برای به دست آوردن بهترین نتایج دارد. این امکان، مطلوب و حتی ضروری برای مترقیها بهعنوان کل گروه است که به طور همزمان برای اطمینان از شکست ترامپ و رشد چپها تلاش کنند. اما برای آن، افراد مختلف بسته به جایی که در آن هستیم، باید در ده دقیقه ای که رای می دهیم، وظایف مختلفی را انجام دهند.
اگر مترقیها در ایالتهایی که ممکن است ترامپ پیروز شود به کلینتون رأی دهند، میتوانیم ترامپ را شکست دهیم و جنبش ایجاد کنیم، اما کاملاً واضح است که پس از خروج ترامپ از صحنه، بدون وقفه با او مخالفت خواهند کرد. و اگر مترقیها در ایالتهایی که ترامپ یا کلینتون به طور کامل برنده میشوند، ما به انتخاب خودمان رأی میدهیم، چه برای سبزها یا اصلاً، و رأی ما به ایجاد مخالفت پایدار کمک خواهد کرد.
فرض کنید اکتبر آینده است. بیایید بگوییم که کمپین ترامپ درهم شکسته است. ما می دانیم که او تقریباً هیچ ایالتی را نخواهد برد، یا آنقدر اندک است که در کل انتخابات به طور کامل شکست خواهد خورد. در آن شرایط، هیچ مترقی هیچ دلیلی برای رای دادن به کلینتون در هیچ کجا نخواهد داشت و اختلافات ناپدید خواهند شد. با این حال، اگر ماه هاست که به انگیزه های یکدیگر حمله کرده باشیم، ممکن است احساسات بد به این سرعت از بین نرود.
یا فرض کنید اکتبر آینده است. بیایید بگوییم که ده ایالت مورد مناقشه و محوری وجود دارد. هر کس بیشتر آن ده را برد، در انتخابات پیروز خواهد شد. در سایر ایالت ها تردید وجود ندارد. بنابراین در هر ایالت غیرمعارض، مترقیها به سبز رأی میدهند یا رأی نمیدهند. در ده ایالت مورد مناقشه، ترقی خواهان به ترامپ رای می دهند. آنها حتی می توانند در شب انتخابات تجمعات گسترده ای برگزار کنند با این مضمون که ما از هیلاری و حزب دموکرات متنفریم، اما ما از دونالد خیلی بیشتر متنفریم - پر از تابلوهایی برای سبزها، و با سخنرانان حزب سبز در دست، و امید است سندرز در آنجا باشد. نیز با اتخاذ همین موضع. اگر نشانهها و سخنرانان در مورد برنامهای که مترقیها علیه کلینتون در مقام ریاست جمهوری خواهند داشت، صریحتر بود، حتی بهتر بود.
و بنابراین به سندرز می رسیم. او تاکنون در شرایط آشفتهای که طی کرده است، کاملاً به جایگاه چهار نزدیک شده است. او بارها گفته است که باید ترامپ را شکست دهیم. او هیچ چیز مثبتی در مورد کلینتون نگفته است. او گفته است که نظام دو حزبی و دموکرات ها به انقلاب سیاسی نیاز دارند. او برنامه مثبتی ارائه کرده و مهمتر از همه بارها و بارها گفته است که سازماندهی و مبارزه برای برنامه های مثبت در سطح مردم مهمتر است.
سندرز ممکن است در مسیر فعلی خود پافشاری نکند، اما تاکنون بدون تحقیر یا ارائه نادرست دیدگاه ها یا انگیزه های دیگران در حال حرکت است. بقیه ما بهتر است از آن تقلید کنیم.
یک بحث بالقوه مفید در مورد همه این موضوعات مضر خواهد بود اگر شرکت کنندگان به طور معمول شرکت کنندگان دیگر را برای کلینتون، بی احساس نسبت به بی عدالتی، انکارکنندگان واقعیت و بدتر از آن صدا بزنند. چنین صحبت های آشغالی بی نیاز و سمی است. از آن اجتناب کنیم. بیایید دموکرات ها را متحد نکنیم. بیایید یک چپ واقعی را متحد کنیم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
19 نظرات
نکته ای که در همه این بحث ها مغفول مانده مواضع نامزدها در مورد جنگ و صلح و جنگ طلبی با روسیه و چین است. و امپریالیسم به طور کلی. هیلری یک شاهین است، مدافع اسرائیل تا دم، برای نظامی گری. ترامپ بهتره این یک ناشناخته بزرگ است، اما ناشناخته است، و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد او کمتر جنگ طلب است. یک حادثه می تواند منجر به فاجعه هسته ای شود. این مسائل سیاست خارجی بیش از همه در ذهن من است. میلیونها نفر قبلاً با اوباما، جانشین بوش، کشته یا آواره شدهاند. برای من جای تعجب است که این موضوعات در این بحث ظریف شده است. در مورد من، من به وجدان خود رای خواهم داد، که نمی تواند به هیچ کدام از کلینتون رای دهد. من به گرین/استاین رای خواهم داد.
من کنجکاو هستم که رای دادن وجدان شما چه معنایی برای شما دارد. همچنین به نظر شما چه کسانی به وجدان خود رای نمی دهند؟
در مورد بدتر بودن یا نبودن ترامپ از کلینتون - فکر می کنم همه چیز در حال حاضر وجود دارد. در واقع این یکی از مشکلات است. یعنی تمرکز چپ از تلاش برای توسعه برنامه مثبت و دنبال کردن آن، در مقابل صرف تمام انرژی خود برای دفع وحشت - ترامپ یا کلینتون - تغییر می کند.
برای ده دقیقه در یک اتاق رای گیری، در وضعیت نوسانی، من رای دادن به کلینتون را توصیه می کنم – و البته مخالفت با دولت او. در صورت پیروزی ترامپ، چرخش در تمرکز و جهت عمومی را تصور کنید... که ممکن است بر انتخاب شما تأثیر بگذارد.
من فقط پس از تایید (غیر) معروف برنی از کلینتون، با این گفتگو آشنا شدم. در حالی که این اقدام مایوس کننده است و بدیهی است که کاتالیزور دور جدیدی از محکومیت ها از انواع مختلف بوده است، می خواهم در اینجا بگویم که من با پیشنهاد مایکل در اینجا موافق هستم – یعنی اگر چپ بتواند حول آن متحد شود مفید خواهد بود. استراتژی رای دادن سبز (یا رای ندادن) در همه ایالتهایی که بحرانی و مورد نیاز نیستند، در حالی که انرژی و منابع خود را برای سازماندهی جنبش تودهای که مدام به شکلهای مختلف به سطح میآید اما هنوز هم به شدت تکهتکه است، صرف میکند. کاملاً واضح است، هرکسی که در سمت چپ به کلینتون رأی میدهد، این کار را تنها به دلایلی انجام میدهد که بدتر از دو مورد است یا به این دلیل که دولت کلینتون کالاهایی (همراه با بد) تولید میکند که دولت ترامپ تولید نمیکند.
من با این دیدگاه موافقم که ترامپ یک فاجعه خواهد بود - عمدتاً به این دلیل که (الف) من حتی یک لحظه هم فکر نمیکنم شانس واقعی برای تضعیف TPP، NAFTA یا TTIP در حال مذاکره با اتحادیه اروپا وجود داشته باشد (یعنی من هیچ چیز «مترقی» را که او میگوید بهتر از هر چیزی «مترقی» نمیدانم که کلینتون میگوید، و ب) زیرا او شکافهای ایدئولوژیکی را تقویت خواهد کرد که پیشرفت را برای چپ به شدت دشوار کرده است. به (بسیاری) از کارگران خشمگین سفیدپوست، مردم شهرهای کوچک یا مشاغل کوچک، بازنشستگان، و غیره که به "دولت بزرگ" / ترس از سایر گروه های راست خریده اند. بدتر شدن، از این نظر، به نظر من، کار را برای چپ آسان تر نمی کند که بتواند ادعای خود را مطرح کند (یا متحد شود).
اما همچنین اضافه میکنم که فکر میکنم این احتمال واقعی وجود دارد که این انتخابات بتواند صدمات قابلتوجهی به هر دو طرف وارد کند – که پایگاه ترامپ ممکن است برای کسانی که به خرید بمبهای او (عمدتا راستها) و پایگاه کلینتون ادامه میدهند، محدود شود. منهای برخی فمینیست های لیبرال گمراه و رنگین پوستان) به مرکز شرکت محدود می شوند. این امر باعث میشود بسیاری از رأیدهندگان به طور بالقوه به دو گزینه دیگر مهاجرت کنند: آزادیخواهان و سبزها - که به نوبه خود، ممکن است فضایی را برای چپ ایجاد کند تا بتواند با تأثیرات بیشتری ادعای خود را مطرح کند، حتی باعث ایجاد یک همسویی مجدد ایدئولوژیک رأیدهندگان شود.
صفحهای از کتاب بازی مایکل را برمیدارم و از دیلن نقل قول میکنم: «اینجا چیزی در جریان است، اما تو نمیدانی آن چیست...» در هر دو سوی اقیانوس اطلس، در سمت چپ و راست، ارزیابی مجدد دیوانهوار دستور است. روز آیا این یک «کسری دموکراتیک» چامسکی است یا یک مورد «رضایت ساختگی»؟ آیا ناحیه تناسلی بیگانه هراسی است یا فقط یک 99 درصد بدهی؟ رای به سبز یا مست شدن؟
جان وینسنت به "نقطه ظریف" مایکل در بالا اشاره می کند، اما توسل سریع به هیتلر چیزی جز این به نظر می رسد. رئیس عزیز ما مائو چطور؟ "همه چیز زیر بهشت هرج و مرج است - وضعیت عالی است." شاید اگر در زمان کاندیداتوری هامفری، کلینتون، گور، اوباما "تضاد را تشدید کرده بودیم" امروز در این مکان نبودیم (به دیو میسون). تنها چیزی که واقعاً می دانیم این است که یک دوره طولانی شکست بوده است. مایکل معتقد است که این رای مشروط هیلاری راهی برای "جنگ با ترامپ و ساختن چپ" است، اما هر چهار سال یک بار دقیقاً همین فرمول منطقی و عملگرایانه را می شنویم - از نامزد حمایت می کنیم و سپس علیه آنها کار می کنیم - اما هرگز واقعاً به این شکل کار نمی کند. خیانت های هیلاری باعث تضعیف روحیه و بدبینی نسل دیگری خواهد شد.
برخی در اینجا می دانند که تمرکز من آب و هوا است، مسلماً مبرم ترین و وجودی ترین سؤالی که چپ با آن مواجه است، بنابراین بیایید به این موضوع رأی گیری از دریچه کربن اتمسفر نگاه کنیم، یا به عبارت جامع تر، «شکاف متابولیک» (همانطور که دوستان اکوسوسیالیست ما آن را توصیف می کنند). ). کدام نامزد گازهای گلخانه ای بیشتری را در آسمان پخش می کند؟ کلینتون تولید ناخالص داخلی آمریکا را به هر قیمتی ارتقا خواهد داد و مترقیان را با وعده سرمایه داری سبز و بازارهای کربن آرام خواهد کرد. او این کار را با توافق نخبگان به قیمت جان، حقوق بشر و عدالت اجتماعی انجام خواهد داد.
از سوی دیگر، ترامپ میتواند آلودگی و تولید ناخالص داخلی را از طریق مخالفت با معاملات تجاری، رویکرد بیسابقهاش به جهانیسازی و شکست در جنگ ارزی با چین کاهش دهد. به عبارت دیگر، دقیقاً رشد زدایی که برنی هرگز جرات ذکر آن را نداشت.
«میتواند»... اگر میتوانست با حفظ جنبش بومیگرا و ملیگرای خود، یعنی (برکسیت) به مخالفت با اجماع نخبگان با سیاست واقعی ادامه دهد. آیا این تحقیر دموکرات ها و خودسوزی جمهوری خواهان گشایشی برای چپ-چپ خواهد بود؟ آیا میتوانیم خطر را از قلب آزادیخواهی، محافظهکاری و لیبرالیسم آمریکایی عبور دهیم؟ نه فردا و نه حتی هفته آینده - اما باید از زمانی شروع کنیم.
«میتواند»... اگر میتوانست با حفظ جنبش بومیگرایانه و ملیگرای خود، یعنی (برگزیت) به مخالفت با اجماع نخبگان با سیاست واقعی ادامه دهد».
بله، این سوال است... "می تواند"؟ به نظر من شبکه برق هژمونیک Big Daddy White Geezer بسیار هوشمندتر از آن است. راه به سوی نئولیبرالیسم پس از جنگ جهانی دوم در حالی آغاز شد که همه در دوران طلایی برنامه اقتصادی پس از جنگ دراز کشیده بودند. ترامپ هیچ رشته ای نمی کشد.
من صدایت را می شنوم دیو گشایشی برای چپ-چپ؟ مشکل این است که تا زمانی که چپ-چپ ها از دعوا و کشیدن موهای یکدیگر عبور می کنند، یک نفر احساس می کند که یک پیش ران شده و آن در را می بندد.
دیوید، نسبت دادن ارجاع به هیتلر به کسی که چنین اشاره ای نکرده است، غیرصادقانه است. جستجو نشان می دهد که تنها مرجع هیتلر تنها مال شما بوده است. احتمالاً این کار برای تأثیر دراماتیک برای جلوگیری از معنای واقعی آنچه دیگران می گویند انجام می شود و به جایی نمی رسد.
مایکل:
همه ما در اینجا پرونده سازی می کنیم و تکرار نکردن مواضع سخت است. سعی میکنم بدون تکرار زیاد توضیح بدهم، اما در مورد «بحث» زیاد نیستم. در عوض، ما مواضع خود را در آنجا قرار می دهیم و مردم تصمیم می گیرند که چه کنند. تغییر ذهن و رفتار، IMO، تابعی از تغییر شرایط است. تابعی از ساختن و اعمال قدرت.
1) رای به کلینتون (یا ترامپ) رای به تداوم دووپلی و وضعیت موجود زمانی است که فرصت تاریخی برای وارد کردن آسیب شدید به آن وجود داشته باشد.
2) در حالی که هر انتخابات ریاست جمهوری دیگری در خاطرات ما (تقریباً همسن و سال هستیم) مطمئناً یک چیز عجیب و غریب بوده است، این یکی از IMO از نظر کیفی به دلیل لحظه سندرز متفاوت است، همانطور که پر از تناقضات است.
3) لحظه سندرز، پس از اشغال، زندگی سیاهان مهم است، پیروزی SA در سیاتل، نبرد سیاتل و غیره به بسیاری از مردم زبانی داده است که قبلاً نداشتیم و بهتر می توانیم سوسیالیسم را درک کنیم و با هر یک از آنها ارتباط برقرار کنیم. دیگر، اگر نه آنچه که چپ ایالات متحده را از دهه 60 تشکیل داده است.
4) در حالی که هر رأی یا تقریباً هر عمل زندگی یک تجربه "شیطان کوچکتر" است، برخی از بدی های کمتر مثبت هستند و برخی نه. بعضیا فقط میرن در مورد رای کلینتون در چارچوب لحظه سندرز، مسئله اینکه چه کسی رئیس جمهور خواهد شد، مهم نیست که چه پتانسیل هایی برای ایجاد جنبش به دست می آید، آسیب می بیند یا از دست می رود.
5) من استدلال می کنم که بسیاری از افراد جدید با همه اینها سیاسی شده اند و اگر آنها از رهبران و فعالان چپ درازمدت جدا شوند زیرا نمی توانند بدگرایی کمتر را مثبت ببینند، این یک منفی بزرگ است. برای من، این یک وحشت است.
6) در حالی که شواهد در مورد کلینتون واضح و ثابت است، شواهد در مورد ترامپ واضح نیست. بهترین حدس، ما در نهایت با گروه معمولی بوروکراتهای Duopoly نمایش را برای میلیاردرها اجرا میکنیم.
بنابراین پاسخ نهایی من، در رابطه با این انتخابات، این است که با رای دادن به سبز - یا خروج از جایی که فرصت در دسترس است - کاری است که باید انجام دهیم زیرا این به افراد جدیدتر پلتفرم هایی می دهد تا در بسیاری از سطوح با هم ارتباط برقرار کنند و سازماندهی انتخاباتی داشته باشند، مانند ما تا به حال. در مدتی دیده شده است سازماندهی کنید و به چیزی رای دهید و به Duopoly آسیب بزنید. یک دوفر.
همچنین، اگر سبزها 10 درصد را به دست آورند، این یک پلتفرم قابل دوام ضد دووپولی برای افرادی است که خود را «سوسیالیست دموکراتیک» و «پیشرو» میدانند.
در حالی که من کاملاً آگاهم که عرصه انتخابات هرگز عرصه اصلی سازماندهی نیست، اما در این انتخابات یک مورد خاص است و اگر چپ سنتی آن را نادیده بگیرد، بسیاری از فداکاری هایی که در تاریکی تلاش برای حفظ چپ انجام داده اند. زنده در ایالات متحده از دست خواهد رفت. این واقعا چیز بدی است.
به هر حال تکرار می کنم؛ برای اینکه دیگر وقتتان را تلف نکنید، این من نیستید که شما نگران آن باشید (به هر حال من همیشه راه خودم را می روم). اما این جوانان هستند که در چند دهه گذشته در خیابان بودند و واقعاً در لحظه سندرز نقش داشتند. امیدوارم Z به کارهای شگفت انگیزی که برای چندین دهه دارد ادامه دهد و راه هایی برای آنها بیابد. زیرا هر دوی ما کاملاً موافقیم که اگر بخواهیم قدرت کافی برای انجام هر کاری ارزشمند داشته باشیم، به یک چپ متحد نیاز داریم.
یه مدت ساکت میشم
تام
مایکل:
آنچه من در "Z" خوانده ام شامل تحلیلی نیست که از این موضع حمایت کند که ریاست جمهوری کلینتون بهتر از ریاست جمهوری ترامپ است. اگر آن تحلیل در دسترس است، لطفاً به من اشاره کنید. من فکر میکنم بسیاری از مقاومتهایی که شما و نوام در مورد توصیههای خود به «رای به کلینتون» دریافت میکنید، به دلیل عدم اطمینان در مورد این است که آیا هیلاری واقعاً بهتر از ترامپ است یا نه.
به عنوان مثال: ترامپ یک جعبه سر و صدای بیگانه هراسی در مورد مهاجرت بوده است، اما هیچ دولتی در واقع بیشتر از دولت اوباما افراد را اخراج نکرده است.
دولت های کلینتون و اوباما از معاملات تجاری که مشاغل را حذف کرده اند (NAFTA، TPP و همکاران) به نفع نیازهای «میلیاردرها» حمایت کرده اند. می دانم... هیلاری TPP را انکار کرده است... و من پلی به بروکلین دارم که روی آن می توانم شما را بسیار عالی کنم.
دولت کلینتون فقرا را قربانی کرد و AFDC را به نفع TANF حذف کرد.
وقتی بوش از قدرت کنار رفت، ما دو جنگ داشتیم، اکنون پنج جنگ داریم... و داعش.
شکاف بین فقیر و غنی افزایش یافته است. بانک ها قدرتمندتر از همیشه هستند. هیلاری بهترین دوستی است که گلدمن ساکس تا به حال داشته است.
دموکراتها به همان اندازه که جمهوریخواهان بیسازمان هستند، منحرف هستند.
و به همین ترتیب.
لطفاً بدانید که افکار شما در مورد مسائل پیرامون و فراتر از این انتخابات روشن و به خوبی پذیرفته شده است. اما، به نظر من، ایده های شما واقعاً با نام تجاری دزدان دریایی ساکن کاخ سفید مرتبط نیست.
من در ماساچوست زندگی نمی کنم. من در کلرادو زندگی می کنم، یک ایالت نوسان. و "رای من به هیلاری" که با استدلال شما اجباری است، بسیار آسان تر خواهد بود اگر من واقعاً فکر کنم که او جایگزین بهتری برای دونالد است.
ترامپ پر سر و صدا و پر از خودش است. او فاقد جلای سیاسی است و دل به آستین می زند. «سیاستهای» او فورانهای احساسی است، با این حال من معتقدم که او آنچه را که فکر میکند، یا اغلب احساس میکند، میگوید. هیلاری یک سیاستمدار با تجربه با سابقه ای است که از متوسط تا مخرب است. او دوگانه است. و او خریداری شده است.
باز هم لطفاً به من یک تحلیل اشاره کنید. متشکرم.
لطفاً این را اشتباه نگیرید، اما هرگز به ذهن من خطور نکرده بود که یک فرد نسبتاً آگاه، بسیار کمتر آگاه، با پیشنهادات بسیار کم متوجه نشود که نه تنها کلینتون بدتر است، بلکه ترامپ یک فاجعه عظیم خواهد بود، نه حداقل برای سازماندهی چپ - انجام هر کاری جز تلاش برای حفظ سمت راست، در مقایسه با کسب چیزی مثبت. اما، من آنچه شما می گویید را می شنوم و می بینم که آیا می توانم چنین قطعه ای را از کسی بخواهم ...
مردم ایالات متحده باید علیه مرکز متحد شوند - همانطور که عموم مردم بریتانیا انجام دادند. هیلاری مرکز افراطی است. تنها راه برای تغییر سیستم غافلگیر کردن آن است. آخرین چیزی که یک درصد انتظار دارند یا می خواهند، ریاست جمهوری ترامپ است. آنها را غافلگیر کنید. هرچه ترامپ در واقع «غیرانتخابناپذیرتر» باشد، در صورت پیروزی واقعی، سیستم را بیثباتتر خواهد کرد.
کاری که مردم بریتانیا انجام دادند، گاهی از ترس، گاهی تلاش برای ارسال پیامی بدون تصور اینکه ممکن است واقعاً برنده شود، گاهی به دلیل خشم موجه از نخبگان و نه فقط عصبانیت نابجا از مهاجران - راه اندازی فرآیندی بود که به معنای واقعی کلمه نمی توانست در حال حاضر اراذل و اوباش جناح راست را قدرتمند کنید، اما به معنای واقعی کلمه آنها را در بسیاری از جاها از جمله فرانسه مستقر کنید... اینکه این را یک پیروزی یا الگویی برای تقلید بنامیم، خوب، متأسفم که بگویم اشتباه فاحشی است.
منطق شما، اما، چیز جدیدی در تاریخ نیست – این منطق در بین چپها در آلمان کاملاً گسترده بود... قبل از پیروزی نازیها. و سپس، دهها میلیون نفر از دست رفتند، و در پایان، نه یک قدم غولپیکر به جلو، بلکه بازگشت به محل شروع، و مسلماً بسیار بدتر. نه تنها این ایده که باید از فاجعه دعوت کرد تا مقاومت را تقویت کند، به طور عینی نسبت به کسانی که بیشترین آسیب را خواهند دید، بیرحمانه است، بلکه مقاومت مثبت را قربانی شرط دفاع، اگر نگوییم کشتار، میکند. اگر ترامپ پیروز می شد، مقاومت عظیمی که البته امیدواریم به وجود بیاید، برای بازگشت به وضعیت قبلی بود، نه برای پیروزی در جامعه ای جدید…
من کاملاً موافقم که آنچه از چپ ایالات متحده باقی مانده است (که تعریف آن بسیار سخت است) با شکاف های عمیق تری بر سر این انتخابات مواجه است.
برای من، اصل مشکل اینجاست:
«...هیچ چیزی در مورد تمایل به ایجاد یک اپوزیسیون قدرتمند، سازمان یافته، پایدار و چپ با این که بخواهیم کلینتون در انتخابات پیروز شود، سازگار نیست. در واقع، شکست دادن ترامپ یکی از جنبه های خواستن قدرتمندترین چپ پس از انتخابات است.
گروه دوگانه، به ویژه دموکرات ها، پیوسته ثابت کرده اند که توانایی همدستی با پوپولیست ها، چپ ها، احزاب چپ و جنبش های چپ را دارند. این در واقع نقش اصلی آنها در داخل کشور است.
چرا وقتی میلیون ها نفر در ایالات متحده، به ویژه جوانان، با صدای بلند و علنی اعلام کرده اند که آماده اند تا ارتباط یک چپ واقعی را در نظر بگیرند، چرا از شکستن این کابوس بیمار با یک استراتژی دیگر "بد کمتر" می ترسیم. ایالات متحده آمریکا؟
اگر حرکت لحظه سندرز را با تأیید مجدد بازی Duopoly به عنوان تنها بازی مرتبط در شهر رد کنیم، در این صورت یک فرصت واقعاً تاریخی برای تضعیف شدید هر دو بال Duopoly را از دست خواهیم داد.
بدتر از آن، ما در سطح ملی به زیر سنگ بی ربطی خواهیم خزید.
تام،
آیا می توانید این کلمه "دوپولی" را تعریف کنید؟ با وجود کنار گذاشتن اکثر منافع طبقه کارگر توسط دموکرات ها، آیا در واقع ادعا می کنید که هیچ تفاوتی در پیشنهادات سیاسی بین احزاب دموکرات و جمهوری خواه وجود ندارد؟
و دقیقاً چگونه انتخاب ترامپ (نتیجه اجتناب ناپذیر امتناع از در نظر گرفتن رأی گیری استراتژیک در صورتی که رقابت در ماه نوامبر نزدیک باشد) «هر دو بال دوپولی» را به شدت تضعیف می کند؟ به نظر من انتخاب ترامپ تنها دموکراتها و گروه دوگانه را به سمت راستتر سوق میدهد (همانطور که هر بار که دموکراتها کرسیهای خود یا ریاست جمهوری را به جمهوریخواهان از دست دادهاند اتفاق افتاده است)، در حالی که هر نوع سازماندهی چپگرا در نابههنجاری از اتهامات قرار میگیرد. همانطور که در حال حاضر در بریتانیا پس از برگزیت اتفاق می افتد - که از بسیاری جهات شبیه سازی بسیار نزدیک از پیروزی ترامپ است.
و علاوه بر این، من واقعاً هیچ تناقضی بین ادامه و گسترش «لحظه سندرز» (منظور شما جنبش است؟) و حضور کلینتون در کاخ سفید نمیبینم. اگر ترامپ به دلایلی که مایکل قبلاً گفته بود انتخاب شود، این جنبش با چالشهای بسیار بزرگتری مواجه خواهد شد.
به جای یک تز پر سر و صدا، می توان گفت: به هر که می خواهی رأی بده، فقط به رفیقت بدگویی نکن.
در مورد "تظاهرات توده ای در شب انتخابات"، من پتانسیل سازماندهی زیادی را در پیچیده شدن در Spectacle نمی بینم.
چرا فقط نمی گوییم «سیاست/دموکراسی» سرمایه داری ساختگی است و بهتر است زمان صرف کنش مستقیم شود؟
چرا عقب ننشینید و به سیاست حزبی در صحنه جهانی نگاه نکنید؟ نیروی کار در انگلستان، سیریزا در یونان، Podemos در اسپانیا، MAS در آمریکای لاتین، PS در فرانسه، PRD یا PRD در مکزیک و غیره. همه انرژی حرکات را گرفتند و آن را به کثافت تبدیل کردند. تمام سالهای گرانبها را هدر دادهاند تا به دنبال رأی باشند در حالی که فاسد هستند. همه فکر می کنند که می توانند اراده مردم را بیان کنند در حالی که سرمایه داری ریسمان را می کشد. دموکراتها در مقایسه با این استادان بازی، پوزتر هستند.
"به هر کس که می خواهی رای بده، فقط رفیقت را بدگویی نکن"
این اساساً همان توصیه ای است که پل رایان، رئیس مجلس نمایندگان به همتایان جمهوری خواه خود کرد. از طرف دیگر، من فکر می کنم مایکل چیز بسیار ظریف تری را بیان کرده است. یک استراتژی مناسب برای دستیابی به یک زمینه مشترک تا بتوانیم دست نخورده زنده بمانیم و بعد از نوامبر پیش برویم.
فکر نمیکنم هر چیزی که مایکل در اینجا گفته است، هیچ اقدام مستقیمی را که مردم از الان تا نوامبر انجام میدهند، رد یا از آن کم کند. آیا چیزی را از دست دادم؟
نکته آخر چیست: احزاب سیاسی استقرار و پیشرفت، انرژی جنبشهای مترقی و چپ را به کار میگیرند و آن را به گند تبدیل میکنند؟ بنابراین تا زمانی که ما در یک سیستم سرمایه داری به زندگی خود ادامه دهیم، جنبش سازی اتلاف وقت است؟ چه جایگزین هایی را پیشنهاد می کنید؟
جان، من نگفتم جنبش سازی اتلاف وقت است، بلکه سیاست حزب است. و درست است که پرونده مایکل اقدام مستقیم را «رد» نمیکند، اما به بحث ظرفیت و اولویتها با توجه به منابع محدود، یا بهترین نحوه صرف زمان برمیگردد. رایگیری یک ساعت طول میکشد، اما جمعآوری پول، کمپینهای تبلیغاتی انرژی زیادی میکشد که میتواند بهتر صرف سازماندهی جنبش شود. به همین دلیل است که من تمام احزاب «پیشرو/سوسیال دمکرات» را فهرست کردم.
تام، من متوجه هستم که موضع شما یک موقعیت، یک بحث، یک مورد است. چیزی که من را گیج میکند این است که چرا آن را پیشنهاد میکنید، اما رویکرد پیشنهادی را به چالش نمیکشید. فکر میکنید چرا ریسک کردن ترامپ به نوعی منجر به تلاش بیشتر، تلاش موفقتر، در ساختن چپ میشود. من راهی را برای مبارزه با ترامپ و ساختن چپ در همان زمان پیشنهاد کردم، در واقع با احتمال موفقیت بیشتر از کمتر، و بدون خطر تحمیل تعداد زیادی به محرومیتهای بدتر. باید بگم واقعا جواب نمیدی شما دلایل خود را برای موضع خود ارائه می کنید، اما با هیچ چیز در این قطعه مشکل واضحی ندارید.
شما مطمئناً در مورد آن بد نیستید، اما بحث کردن نیست... شنیدن آنچه در این قطعه است و پاسخ دادن به آنچه می گوید نیست.
میتوانم بگویم که این بارها و بارها اتفاق میافتد. مردم دیدگاه دارند. شخصی چیزی می نویسد که با آن متفاوت است، یا حتی می گوید اشتباه است، یا در اینجا دیدگاه دیگری وجود دارد که می تواند کارهای بیشتری انجام دهد. سپس مردم عمدتاً آنچه را که ارائه می شود نادیده می گیرند. اما گاهی اوقات جواب می دهند. اما وقتی این کار را انجام میدهند، فقط آنچه را که در طول مدت احساس کردهاند، تکرار میکنند، هیچ اشارهای، هیچ اشاره جدی به چیزی که به آن پاسخ میدهند، نمیکنند.
به من بگو چرا فکر میکنی اگر مردم آنطور که من پیشنهاد میکنم، یا هر چیزی شبیه آن را انجام دهند، لزوماً، یا حتی به احتمال زیاد، در ساختن یک چپ پایدار و پایدار کمتر کار میکنند؟ به من نشان دهید که چرا هر چیزی که نوشته ام یا پیشنهاد داده ام با هم تداخل دارد؟ یا توضیح دهید که چرا گرفتن چند رای بیشتر برای سبزها، یا چند رای بیشتر برای کلینتون، در ایالت های مورد مناقشه، به نوعی تفاوت جدی ایجاد می کند، به غیر از، شاید انتخاب ترامپ.
"تنها راه حل، انقلاب غیرخشونت آمیز است..."
http://sjlendman.blogspot.com/2016/06/us-v-them.html