جولیان آسانژ صرفا به خاطر آزادی و جانش محاکمه نمی شود. او برای حق هر روزنامه نگاری مبارزه می کند تا بدون ترس از دستگیری و استرداد به ایالات متحده، روزنامه نگاری تحقیقی سخت انجام دهد. آسانژ بر اساس ادعای دولت دونالد ترامپ مبنی بر اینکه افشای جنایات جنگی آمریکا در عراق و افغانستان به منزله «جاسوسی» است، با 175 سال زندان در آمریکا روبرو است.
اتهامات وارده به آسانژ معنای «جاسوسی» را به شیوههای خطرناکی بازنویسی میکند. انتشار شواهد جنایات دولتی، همانطور که سازمان ویکی لیکس آسانژ انجام داده است، هم تحت پوشش دفاع از آزادی بیان و هم از منافع عمومی است. انتشار شواهد ارائه شده توسط افشاگران در قلب هر روزنامه نگاری است که می خواهد قدرت را به حساب بیاورد و کنترل کند. افشاگران معمولاً در واکنش به بخشهایی از دستگاههای سرکش ظاهر میشوند، زمانی که خود دولت شروع به زیر پا گذاشتن قوانین خود میکند. به همین دلیل است که روزنامه نگاری در ایالات متحده توسط متمم اول حمایت می شود. جتیسون که و دیگر نمی توان ادعا کرد که در یک جامعه آزاد زندگی می کند.
مقامات ایالات متحده با آگاهی از اینکه ممکن است روزنامه نگاران این تهدید را درک کنند و در همبستگی با آسانژ تجمع کنند، در ابتدا وانمود کردند که به دنبال محاکمه بنیانگذار ویکی لیکس به دلیل روزنامه نگاری نیستند - در واقع آنها روزنامه نگار بودن او را انکار کردند. به همین دلیل بود که آنها ترجیح دادند او را تحت قانون مخفیانه و بسیار سرکوبگرانه جاسوسی 1917 متهم کنند. هدف این بود که آسانژ را منزوی کنند و سایر روزنامه نگاران را متقاعد کنند که در سرنوشت او شریک نیستند.
آسانژ این استراتژی ایالات متحده را در سال 2011 به شکلی جذاب توضیح داد مصاحبه او به مارک دیویس روزنامه نگار استرالیایی داد. (بخش مربوطه از دقیقه 24 تا 43 رخ می دهد.) این زمانی بود که دولت اوباما برای اولین بار به دنبال راهی برای متمایز کردن آسانژ از سازمان های رسانه ای لیبرال، مانند نیویورک تایمز و گاردین که با او کار می کردند، کرد، به طوری که فقط او. متهم به جاسوسی خواهد شد
آسانژ سپس هشدار داد که نیویورک تایمز و سردبیر آن، بیل کلر، با اطمینان دادن به وزارت دادگستری – همانطور که اتفاق می افتد – که آنها صرفاً دریافت کنندگان منفعل اسناد ویکی لیکس بوده اند، سابقه ای وحشتناک در مشروعیت بخشیدن به تعریف مجدد جاسوسی توسط دولت ایجاد کرده اند. آسانژ خاطرنشان کرد (40.00 دقیقه):
«اگر من یک توطئه کننده برای ارتکاب جاسوسی هستم، پس همه این سازمان های رسانه ای دیگر و روزنامه نگاران اصلی در آنها نیز توطئه ارتکاب جاسوسی هستند. آنچه باید انجام شود این است که در این امر چهره ای متحد داشته باشیم.»
در طول جلسات استرداد کنونی، مقامات ایالات متحده برای قابل قبول بودن این اصل تمایز بسیار دشوارتر از آن چیزی بوده اند که تصور می کردند.
روزنامه نگاری یک فعالیت است و هر کسی که به طور منظم در آن فعالیت شرکت می کند، واجد شرایط روزنامه نگاری است. این با پزشک یا وکیل بودن یکسان نیست، جایی که برای تمرین به یک مدرک حرفه ای خاص نیاز دارید. اگر روزنامه نگاری می کنید، روزنامه نگار هستید – و اگر مانند آسانژ، اطلاعاتی را منتشر کنید که قدرتمندان می خواهند پنهان کنند، روزنامه نگار تحقیقی هستید. به همین دلیل است که در جلسات استرداد فعلی در اولد بیلی در لندن، استدلالهای وکلای ایالات متحده مبنی بر اینکه آسانژ یک روزنامهنگار نیست، بلکه فردی است که درگیر جاسوسی است، از بین میرود.
فرهنگ لغت من "جاسوسی" را به عنوان "عمل جاسوسی یا استفاده از جاسوسان، معمولاً توسط دولت ها برای به دست آوردن اطلاعات سیاسی و نظامی" تعریف می کند. جاسوس به کسی گفته می شود که "به طور مخفیانه اطلاعاتی درباره یک دشمن یا رقیب به دست می آورد".
واضح است که کار ویکی لیکس، یک سازمان شفافیت، مخفی نیست. ویکی لیکس با انتشار دفتر خاطرات جنگ افغانستان و عراق، جنایاتی را که ایالات متحده می خواست مخفی نگه دارد، افشا کرد.
آسانژ به یک کشور رقیب کمک نکرد تا برتری پیدا کند، او به همه ما کمک کرد تا از جنایاتی که ایالت های ما به نام ما مرتکب می شوند، بهتر آگاه شویم. او محاکمه می شود نه به این دلیل که با اسرار معامله کرده است، بلکه به این دلیل که تجارت اسرار را منفجر کرده است - همان نوع اسرار که غرب را قادر می سازد جنگ های دائمی و غنی از منابع را دنبال کند و گونه های ما را به آستانه انقراض سوق می دهد.
به عبارت دیگر، آسانژ دقیقاً همان کاری را انجام میداد که روزنامهنگاران ادعا میکنند که هر روز در یک دموکراسی انجام میدهند: نظارت بر قدرت برای منافع عمومی. به همین دلیل است که در نهایت دولت اوباما ایده صدور کیفرخواست علیه آسانژ را کنار گذاشت. بدون محاکمه روزنامه نگاران نیویورک تایمز، واشنگتن پست و گاردین به سادگی هیچ راهی برای متهم کردن او وجود نداشت. و انجام این کار به صراحت نشان می داد که مطبوعات آزاد نیستند بلکه با مجوز صاحبان قدرت کار می کنند.
بی تفاوتی رسانه ها
تنها به همین دلیل، میتوان تصور کرد که تمام رسانهها - از راستگرا تا رسانههای چپ لیبرال- در مورد وضعیت مخمصه کنونی آسانژ در آغوش خواهند بود. به هر حال، عمل روزنامهنگاری به شکلی که حداقل 100 سال است آن را میشناسیم در خطر است.
اما در واقع، همانطور که آسانژ نه سال پیش میترسید، رسانهها ترجیح دادهاند که «چهرهای متحد» را اتخاذ نکنند – یا حداقل، چهرهای متحد با ویکیلیکس نداشته باشند. آنها تماماً ساکت مانده اند. آنها - جدا از گاه به تمسخر - آزمایش وحشتناک آسانژ را نادیده گرفته اند، حتی اگر او ماه ها در زندان فوق امنیتی بلمارش محبوس بوده و در انتظار تلاش برای استرداد او به عنوان جاسوس است. آزار جسمی و روانی بسیار مشهود و طولانی آسانژ – چه در بلمارش و چه قبل از آن، در سفارت اکوادور، جایی که به او پناهندگی سیاسی داده شد – قبلاً بخشی از هدف خود را برآورده کرده است: منصرف کردن خبرنگاران جوان از تفکر در مسیر او.
شگفتانگیزتر این واقعیت است که رسانهها فقط به رویدادهای جلسه استرداد علاقهای گذرا نشان ندادهاند. گزارشهایی که وجود داشته است هیچ معنایی از سنگینی دادرسی یا تهدیدی که آنها برای حق مردم برای دانستن اینکه چه جنایاتی به نام آنها انجام میشود، ایجاد نکرده است. در عوض، پوشش جدی و دقیق به تعداد انگشت شماری از رسانه ها و وبلاگ نویسان مستقل محدود شده است.
نگرانکنندهتر از همه، رسانهها این واقعیت را گزارش نکردهاند که وکلای ایالات متحده در طول جلسه استماع، پیشفرض غیرقابل قبول استدلال اصلی خود را مبنی بر اینکه کار آسانژ به منزله روزنامهنگاری نیست، کنار گذاشتهاند. اکنون به نظر می رسد آنها پذیرفته اند که آسانژ واقعاً روزنامه نگاری کرده است و روزنامه نگاران دیگر ممکن است به سرنوشت او دچار شوند. همانطور که آسانژ هشدار داد، آنچه زمانی ضمنی بود، آشکار شده است: هر روزنامه نگاری که جنایات جدی دولتی را افشا کند، اکنون در معرض خطر است. تهدید تحت قانون ظالمانه جاسوسی تا آخر عمرشان محبوس شده اند.
این بیتفاوتی آشکار نسبت به این پرونده و نتیجه آن، در مورد آنچه که ما معمولاً به عنوان رسانه «جریان اصلی» از آن یاد میکنیم، بسیار آشکار است. در حقیقت، هیچ جریان اصلی یا محبوبی در مورد این نوع رسانه وجود ندارد. این در واقع یک نخبگان رسانه ای، یک رسانه شرکتی است که متعلق به مالکان میلیاردر است و به آنها پاسخگو است - یا در مورد بی بی سی، در نهایت به دولت - که واقعاً در خدمت منافع آن است.
بیتفاوتی رسانههای شرکتی نسبت به محاکمه آسانژ نشاندهنده این واقعیت است که آنها عملاً از نوع روزنامهنگاری که منافع شرکتها و دولتها را تهدید میکند و قدرت واقعی را به چالش میکشد، انجام میدهد. به سرنوشت آسانژ دچار نخواهد شد، زیرا، همانطور که خواهیم دید، تلاشی برای انجام آن نوع روزنامه نگاری که آسانژ و سازمان ویکی لیکس در آن تخصص دارند، انجام نمی دهد.
این بیتفاوتی به وضوح نشان میدهد که نقش اصلی رسانههای شرکتی – جدای از نقشهای آن در فروش تبلیغات به ما و آرام نگه داشتن ما از طریق سرگرمی و مصرفگرایی – این است که بهعنوان عرصهای عمل کند که در آن مراکز رقیب قدرت در درون تشکیلات برای محدودیتهای خود مبارزه کنند. منافع، تسویه حساب با یکدیگر، تقویت روایت هایی که به نفع آنها است و انتشار اطلاعات نادرست علیه رقبای خود. در این میدان نبرد، عموم مردم اکثراً تماشاگر هستند و منافع ما فقط به طور جزئی تحت تأثیر نتیجه قرار میگیرد.
دستکش پرتاب شد
رسانههای شرکتی در ایالات متحده و بریتانیا به اندازه احزاب سیاسی عمدهای که توسط شرکتها تامین مالی میشوند، متنوعتر و متکثرتر نیستند. این نوع رسانه منعکس کننده همان معایب احزاب جمهوری خواه و دموکرات در ایالات متحده است: آنها سرمایه داری جهانی شده مبتنی بر مصرف را تشویق می کنند. آنها طرفدار سیاست رشد ناپایدار و نامحدود در یک سیاره محدود هستند. و همواره از جنگهای استعماری، منفعتمحور و غاصب منابع، که امروزه اغلب به عنوان مداخله بشردوستانه پوشیده میشوند، حمایت میکنند. رسانه های شرکتی و احزاب سیاسی شرکتی در خدمت منافع همان قدرت هستند، زیرا آنها به طور مساوی در آن نهاد قرار دارند.
(در این زمینه، فاش شد که وقتی وکلای آسانژ در اوایل سال جاری استدلال کردند که او نمی تواند به ایالات متحده استرداد شود زیرا استرداد برای کارهای سیاسی بر اساس معاهده خود با بریتانیا ممنوع است، ایالات متحده اصرار داشت که آسانژ از این دفاع رد شود. آنها. استدلال کرد که "سیاسی" به طور محدود به "سیاسی حزبی" اشاره دارد - یعنی سیاستی که در خدمت منافع یک حزب شناخته شده باشد.)
از همان ابتدا، کار آسانژ و ویکی لیکس تهدیدی برای برهم زدن رابطه دنج بین نخبگان رسانه ای و نخبگان سیاسی بود. آسانژ به روزنامه نگاران، به ویژه آنهایی که در بخش های لیبرال رسانه هستند، دستکشی انداخت که خود را غارتگران بی باک و دیده بان قدرت معرفی می کنند.
برخلاف رسانه های شرکتی، ویکی لیکس برای افشاگری های خود به دسترسی به صاحبان قدرت، یا به یارانه های میلیاردرها یا درآمد تبلیغات شرکت ها وابسته نیست. ویکی لیکس اسناد محرمانه ای را مستقیماً از افشاگران دریافت می کند، که به مردم دیدگاهی بدون واسطه و بدون واسطه در مورد آنچه قدرتمندان انجام می دهند - و آنچه آنها می خواهند ما فکر کنیم که انجام می دهند، ارائه می دهد.
ویکی لیکس به ما این امکان را داده است که قبل از اینکه کت و شلوار و کراوات بپوشد، موهایش را صاف کند و چاقو را پنهان کند، قدرت خام و برهنه را ببینیم.
اما به همان اندازه که این یک پیشرفت قدرتمند برای عموم مردم بوده است، در بهترین حالت یک موهبت بسیار متفاوت برای رسانه های شرکتی است.
در اوایل سال 2010، سازمان نوپا Wikileaks اولین بخش از اسناد خود را از افشاگر ارتش ایالات متحده، چلسی منینگ دریافت کرد: صدها هزار پرونده طبقه بندی شده که جنایات ایالات متحده در عراق و افغانستان را افشا می کند. آسانژ و عناصر "لیبرال" رسانه های شرکتی برای مدت کوتاه و ناراحت کننده ای به آغوش یکدیگر انداخته شدند.
از یک سو، آسانژ به نیروی انسانی و تخصص ارائه شده توسط روزنامههای معتبر مانند نیویورک تایمز، گاردین و اشپیگل برای کمک به ویکی لیکس برای یافتن اطلاعات مهم و پنهان نیاز داشت. او همچنین به مخاطبان انبوهی نیاز داشت که این روزنامه ها می توانستند برای افشاگری ها تامین کنند، و همچنین به توانایی آن رسانه ها برای تنظیم دستور کار خبری در رسانه های دیگر نیاز داشت.
از سوی دیگر، رسانههای لیبرال برای جلوگیری از عقب ماندن در جنگ رسانهای برای داستانهای بزرگ و برنده جایزه پولیتزر، برای سهم مخاطبان و کسب درآمد، باید از آسانژ و ویکیلیکس محاکمه شوند. هر یک نگران این بودند که اگر معامله ای با ویکی لیکس انجام ندهد، رقیب آن موارد انحصاری ویرانگر جهان را به جای آن منتشر کند و سهم بازار خود را از بین ببرد.
نقش دروازه بان در معرض تهدید
برای مدت کوتاهی، این وابستگی متقابل تقریباً جواب داد. اما فقط برای مدت کوتاهی. در حقیقت، رسانه های شرکتی لیبرال به مدلی از روزنامه نگاری بدون واسطه و تمام حقیقت پایبند نیستند. مدل ویکی لیکس رابطه رسانه های شرکتی با تشکیلات قدرت را تضعیف کرد و دسترسی آن را تهدید کرد. تنش و تقسیمی بین کارکردهای نخبگان سیاسی و نخبگان رسانه ای ایجاد کرد.
این روابط صمیمانه و خودخواهانه در مشهورترین نمونه کار رسانه های شرکتی با یک "افشاگر" نشان داده شده است: استفاده از منبعی معروف به گلو عمیق که جنایات رئیس جمهور ریچارد نیکسون را در اختیار خبرنگاران واشنگتن پست وودوارد و برنشتاین قرار داد. در اوایل دهه 1970، در جایی که به واترگیت معروف شد. آن منبع، که خیلی دیرتر مشخص شد، در واقع دستیار مدیر اف بی آی، مارک فلت بود.
فلت به دور از این که نیکسون را از روی اصول نادیده بگیرد، آرزو داشت پس از اینکه برای ارتقاء از او کنار گذاشته شد، با دولت تسویه حساب کند. بعدها، و کاملاً جداگانه، فلت به دلیل مجوز دادن به جنایات سبک واترگیت خود از طرف FBI محکوم شد. در دوره قبل از آن مشخص شد که فلت، رئیس جمهور رونالد ریگان بوده است عفو کرد او به خاطر آن جنایات شاید تعجب آور نباشد که این زمینه کمتر با شکوه هرگز در پوشش تبریک خود واترگیت توسط رسانه های شرکتی ذکر نشده است.
اما بدتر از گسست بالقوه بین نخبگان رسانه ای و نخبگان سیاسی، مدل ویکی لیکس حاکی از افزونگی قریب الوقوع برای رسانه های شرکتی بود. در انتشار افشاگریهای ویکیلیکس، رسانههای شرکتی بیم داشتند که به نقش پلتفرمی تقلیل یابد - پلتفرمی که بعداً میتوان آن را کنار گذاشت - برای انتشار حقایقی که منبع آن در جای دیگری است.
نقش اعلام نشده رسانه های شرکتی، وابسته به صاحبان شرکت ها و تبلیغات شرکت ها، این است که به عنوان دروازه بان، تصمیم می گیرند که کدام حقایق باید در راستای "منافع عمومی" فاش شود، و کدام افشاگران اجازه انتشار اسرار در اختیارشان را دارند. مدل ویکی لیکس تهدید می کرد که نقش دروازه بان را فاش می کند و روشن تر می کند که معیار استفاده شده توسط رسانه های شرکتی برای انتشار کمتر «منافع عمومی» نسبت به «منافع شرکتی» است.
به عبارت دیگر، از همان ابتدا، رابطه بین آسانژ و عناصر "لیبرال" رسانه های شرکتی مملو از بی ثباتی و تضاد بود.
رسانه های شرکتی دو پاسخ احتمالی به انقلاب موعود ویکی لیکس داشتند.
یکی این بود که پشت سرش برود. اما این ساده نبود. همانطور که اشاره کردیم، هدف ویکی لیکس از شفافیت اساساً هم با نیاز رسانه های شرکتی برای دسترسی به اعضای نخبگان قدرت و هم با نقش تعبیه شده آن که نماینده یک طرف در "رقابت" بین مراکز قدرت رقیب است، در تضاد بود.
پاسخ احتمالی دیگر رسانه های شرکتی پشت سر گذاشتن تلاش های نخبگان سیاسی برای نابودی ویکی لیکس بود. هنگامی که ویکی لیکس و آسانژ غیرفعال شدند، ممکن است طبق معمول به تجارت رسانه ای بازگردند. رسانهها بار دیگر اطلاعات خرد را از دالانهای قدرت تعقیب میکردند و «انحصاریها» را از مراکز قدرتی که با آنها متحد بودند دریافت میکردند.
به بیان ساده، فاکس نیوز به دریافت انحصاری های خود خدمتی علیه حزب دموکرات ادامه خواهد داد و MSNBC انحصاری های خودخدمت را علیه ترامپ و حزب جمهوری خواه دریافت خواهد کرد. به این ترتیب، همه برشی از فعالیت های تحریریه و درآمد تبلیغاتی دریافت می کنند - و هیچ چیز قابل توجهی تغییر نمی کند. نخبگان قدرت در دو رنگ خود، دموکرات و جمهوری خواه، به اجرای نمایش بدون چالش ادامه می دهند و هر از گاهی در صورت نیاز به انتخابات، صندلی ها را عوض می کنند.
از وابستگی تا خصومت
گاردین که نشان دهنده روابط پرآشوب و اولیه رسانه ها با آسانژ و ویکی لیکس بود – که به سرعت از وابستگی اولیه به خصومت آشکار در حال کاهش بود. این کشور یکی از ذینفعان اصلی خاطرات جنگ افغانستان و عراق بود، اما خیلی سریع اسلحه خود را به سمت آسانژ برد. (به ویژه، گاردین همچنین رهبری حمله در بریتانیا به رهبر سابق حزب کارگر، جرمی کوربین را بر عهده خواهد داشت که به عنوان تهدید کننده یک شورش سیاسی «پوپولیستی» به موازات شورش رسانه ای «پوپولیستی» آسانژ دیده می شد.)
با وجود اینکه گاردین به طور گسترده به عنوان سنگر روزنامهنگاری چپ لیبرال تلقی میشود، در دهه گذشته به طور فعال در توجیه حبس و سوء استفاده آسانژ و بی اهمیت جلوه دادن تهدیدی که تلاشهای طولانی مدت واشنگتن برای او و آینده روزنامهنگاری واقعی ایجاد کرده است، شریک بوده است. او را برای همیشه قفل کنید
فضای کافی در این صفحه برای برجسته کردن تمام نمونههای وحشتناک مسخره کردن آسانژ توسط گاردین وجود ندارد (چند توییت گویا در این پست کافی است) و تحقیر کارشناسان مشهور حقوق بینالملل که سعی کردهاند توجه را بر او متمرکز کنند. بازداشت خودسرانه و شکنجه. اما گردآوری سرفصلهای توییت زیر برداشتی از ضدیتی است که گاردین از مدتها قبل نسبت به آسانژ داشته است، بیشتر آنها مانند جیمز بال. مقاله - اکنون به عنوان یک قصور روزنامه نگاری افشا شده است.
ناکامیهای گاردین به جلسات استرداد فعلی نیز کشیده شده است، که سالها سروصدای رسانهها و ترور شخصیتها را از بین برده است تا روشن شود که چرا آسانژ در 10 سال گذشته از آزادی خود محروم شده است: زیرا ایالات متحده میخواهد از او به دلیل انتشار شواهد انتقام بگیرد. از جنایات خود و به دنبال آن است که دیگران را از پیروی از راه او باز دارد.
در صفحات خود، گاردین به سختی به خود زحمت داده است که این پرونده را پوشش دهد. این هفته با تأخیر یک قطعه نظر انفرادی از لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهور سابق چپ برزیل منتشر کرد تا به این حقیقت که ده ها تن از رهبران پیشین جهان از بریتانیا خواسته اند تا روند استرداد را متوقف کند. به نظر میرسد که آنها به وضوح بیشتر از گاردین و سایر رسانههای شرکتی از اهمیت این پرونده آگاه هستند.
اما در میان ستوننویسهای خود گاردین، حتی ستوننویسهای ظاهراً چپگرای آن مانند Gorge Monbiot و Owen Jones، سکوت کاملی درباره این جلسات وجود داشته است. به سبک آشنا، تنها تفسیر داخلی در مورد این پرونده تا کنون، یک اخم دیگری است تکه تکه – این یکی در بخش مد نوشته هادلی فریمن. این به سادگی تحولات وحشتناک روزنامه نگاری را که در Old Bailey، نزدیک دفاتر گاردین رخ می دهد، نادیده می گیرد. در عوض فریمن ترس معتبر شریک آسانژ، استلا موریس را به سخره می گیرد، مبنی بر اینکه در صورت استرداد آسانژ، ممکن است دو فرزند خردسال او اجازه تماس مجدد با پدرشان را نداشته باشند.
هدف فریمن، همانطور که در شیوهی عملی گاردین معمول بوده است، طرح موضوعی اساسی درباره آنچه برای آسانژ اتفاق میافتد، نیست، بلکه کسب امتیازات توخالی در یک جنگ فرهنگی مزاحم است که روزنامه آنقدر در کسب درآمد مهارت دارد. فریمن در مقالهاش با عنوان «از هدلی بپرس: «سیاسیسازی» و «سلاحسازی» به بحثهای نسبتاً مناسبی تبدیل میشوند، از رنج آسانژ و موریس برای پیشبرد استدلال راحت خود استفاده میکند که از کلمه «سیاسیشده» استفاده نادرست زیادی میشود – به خصوص، به نظر میرسد، وقتی از گاردین به خاطر رفتارش با آسانژ و کوربین انتقاد کرد.
کاغذ نتوانست آن را واضح تر کند. این ایده را رد می کند که برای نظامی ترین دولت روی کره زمین، محاکمه یک روزنامه نگار به دلیل انتشار مدارک جنایات جنگی سیستماتیک خود، با هدف حبس دائمی او، یک اقدام "سیاسی" است.
رمز عبور فاش شد
ممکن است گاردین تا حد زیادی جلسات شنیداری را نادیده بگیرد، اما پیر بیلی از نادیده گرفتن گاردین فاصله زیادی دارد. نام این روزنامه بارها و بارها در دادگاه توسط وکلای ایالات متحده ذکر شده است. آنها مرتباً از سال 2011 نقل قول کرده اند کتاب در مورد آسانژ توسط دو خبرنگار گاردین، دیوید لی و لوک هاردینگ، برای تقویت استدلال های دیوانه وار دولت ترامپ برای استرداد آسانژ.
زمانی که لی با آسانژ کار می کرد، در سال 2010، او سردبیر تحقیقات گاردین و، لازم به ذکر است، برادر شوهر سردبیر آن زمان، آلن راسبریجر بود. در همین حال، هاردینگ یک خبرنگار قدیمی است که به نظر میرسد استعداد اصلی او در تهیه کتابهای گاردین با سرعت بالا است که نگرانیهای اصلی سرویسهای امنیتی بریتانیا و ایالات متحده را از نزدیک دنبال میکند. به منظور افشای کامل، باید توجه داشته باشم که در طول سالهایی که در گاردین کار میکردم، تجربیات بینظیری در برخورد با هر دوی آنها داشتم.
معمولاً یک روزنامه از درج گزارش مهم ترین محاکمه دوران اخیر، و به ویژه محاکمه ای که آینده روزنامه نگاری به آن بستگی دارد، در صفحه اول خود دریغ نمی کند. اگر شهادت خبرنگاران خود در تعیین نتیجه محاکمه نقش بسزایی داشته باشد، این امر بسیار قوی تر خواهد بود. برای گاردین، گزارش دقیق و برجسته و اظهار نظر درباره جلسات استرداد آسانژ باید یک اولویت مضاعف باشد.
پس چگونه می توان سکوت گاردین را توضیح داد؟
کتاب لی و هاردینگ، ویکی لیکس: درون جنگ جولیان آسانژ برای رازداری، پول زیادی برای گاردین و نویسندگانش به دست آورد که عجولانه از بدنامی اولیه در اطراف آسانژ و ویکی لیکس پول به دست آورد. اما مشکل امروز این است که گاردین دقیقاً هیچ علاقه ای به جلب توجه به این کتاب در خارج از محدوده یک دادگاه سرکوبگر ندارد. در واقع، اگر کتاب مورد بررسی جدی قرار می گرفت، اکنون ممکن است شبیه یک تقلب روزنامه نگاری شرم آور باشد.
این دو نویسنده از این کتاب نه تنها برای ابراز خصومت شخصی خود با آسانژ استفاده کردند - تا حدی به این دلیل که او از نوشتن بیوگرافی رسمی خود به آنها امتناع کرد - بلکه همچنین برای فاش کردن رمز عبور پیچیدهای که آسانژ به لی اعتماد کرده بود و دسترسی به حافظه پنهان آنلاین رمزگذاری شده را فراهم میکرد. اسناد. این اشتباه فاحش گاردین در را برای هر سرویس امنیتی در جهان باز کرد تا به پرونده و همچنین فایلهای دیگر نفوذ کند، زمانی که توانستند فرمول پیچیده آسانژ برای ابداع گذرواژهها را بشکنند.
بسیاری از عصبانیت ها در مورد شکست فرضی آسانژ در محافظت از نام ها در اسناد فاش شده منتشر شده توسط آسانژ - که اکنون در مرکز پرونده استرداد قرار دارد - ناشی از نقش بسیار مبهم لی در خرابکاری در کار ویکی لیکس است. آسانژ به دلیل بی کفایتی لی مجبور به انجام عملیات محدود کردن خسارت شد و او را مجبور کرد که با عجله پروندههایی را منتشر کند تا هرکسی نگران نام آنها در اسناد باشد، بتواند قبل از اینکه سرویسهای امنیتی متخاصم آنها را شناسایی کنند، بدانند.
این هفته در جلسات استماع آسانژ، پروفسور کریستین گروتوف، کارشناس کامپیوتر در دانشگاه برن، خاطرنشان کرد که لی در کتاب خود در سال 2011 بازگو کرده است که چگونه آسانژی را که تمایلی نداشت برای دادن رمز عبور به او فشار آورده است. در شهادت خود، گروتوف اشاره به لی به عنوان یک "بازیگر بد ایمان".
"منبع موثق نیست"
نزدیک به یک دهه پیش لی و هاردینگ نمیتوانستند تصور کنند که چه چیزی در این سالها بعد - برای آسانژ و سایر روزنامهنگاران - به دلیل اتهامی در کتابشان مبنی بر اینکه بنیانگذار ویکیلیکس با بیاحتیاطی نامها را قبل از انتشار افغانستان و عراق اصلاح نکرده است، تصور کنند. خاطرات جنگ
اساس اتهام بر خاطره بسیار جنجالی لی از گفتگو با سه روزنامه نگار دیگر و آسانژ در رستورانی در نزدیکی دفاتر سابق گاردین در جولای 2010، اندکی قبل از انتشار افشاگری های افغانستان، استوار است.
به گفته لی، آسانژ در طی گفتوگویی درباره خطرات انتشار برای کسانی که با ایالات متحده کار کردهاند، گفت: «آنها خبرچین هستند، سزاوار مرگ هستند». وکلای ایالات متحده بارها این خط را به عنوان دلیلی بر بی تفاوتی آسانژ نسبت به سرنوشت افرادی که در اسناد شناسایی شده اند ذکر کرده اند و از این رو در ویرایش نام ها دقتی به خرج نداده است. (اجازه دهید توجه داشته باشیم، به عنوان یک کنار، ایالات متحده نتوانسته است نشان دهد که کسی واقعاً در اثر انتشار در معرض آسیب قرار گرفته است، و در دادگاه منینگ یک مقام آمریکایی پذیرفته که به کسی آسیبی نرسیده است.)
مشکل این است که یادآوری لی از شام توسط هیچ کس تایید نشده است و یکی دیگر از شرکت کنندگان، جان گوتز از اشپیگل، به شدت مورد مناقشه قرار گرفته است. او سوگند یاد کرده است که می گوید لی اشتباه می کند. او هفته گذشته در اولد بیلی برای دفاع شهادت داد. قاضی فوقالعاده، ونسا برایتسر، به او اجازه اعتراض به ادعای لی را نداد، حتی اگر وکلای ایالات متحده مکرراً به این ادعا استناد کردهاند.
علاوه بر این، گوتز، و همچنین نیکی هاگر، یک روزنامهنگار تحقیقی از نیوزلند، و پروفسور جان اسلوبودا، از عراق بادی شمار، که همگی با ویکی لیکس برای ویرایش نامها در زمانهای مختلف کار میکردند، شهادت دادهاند که آسانژ در فرآیند ویرایش دقیق بوده است. . گوتز پذیرفته او شخصاً از تأخیرهای اعمال شده توسط آسانژ برای انجام اصلاحات خشمگین شده بود:
«در آن زمان، یادم میآید که از یادآوریهای مداوم و بیپایان آسانژ مبنی بر اینکه ما باید ایمن باشیم، چیزها را رمزگذاری کنیم و از چتهای رمزگذاریشده استفاده کنیم، بسیار بسیار عصبانی بودم. … میزان اقدامات احتیاطی در مورد ایمنی مواد بسیار زیاد بود. فکر میکردم پارانوئید و دیوانهکننده است، اما بعداً به یک روش استاندارد روزنامهنگاری تبدیل شد.»
پروفسور اسلوبودا خاطرنشان کرد که همانطور که گوتز در شهادت خود اشاره کرده بود، فشار برای کاهش دادن به ویرایش نه از جانب آسانژ، بلکه از طرف "شریک های رسانه ای" ویکی لیکس بود که ناامید بودند تا به انتشار ادامه دهند. یکی از برجسته ترین آن شرکا، البته گاردین بود. بر اساس حساب روند رسیدگی در Old Bailey توسط سفیر سابق بریتانیا کریگ موری:
گوتز [از اشپیگل] ایمیلی از دیوید لی از گاردین را به یاد آورد که در آن بیان شده بود که انتشار برخی از داستانها به دلیل زمان زیادی که ویکیلیکس به فرآیند ویرایش برای خلاص شدن از «موارد بد» اختصاص میدهد به تأخیر افتاده است.»
وقتی با وکیل ایالات متحده با ادعای لی در کتاب در مورد گفتگوی رستوران مواجه شد، هاگر مشاهده با پژمردگی: "من آن [کتاب لی و هاردینگ] را منبع قابل اعتمادی نمی دانم." او تحت سوگند، روایت لی از وقایع آن زمان را به «خصومت» نسبت داد.
اسکوپ به عنوان ساختگی در معرض دید قرار گرفت
هاردینگ نیز به سختی یک ناظر بیعلاقه است. جدیدترین "مشکل" او درباره آسانژ که دو سال پیش در گاردین منتشر شد، به عنوان یک لکه گیری کاملا ساختگی افشا شده است. این گزارش مدعی شد که آسانژ مخفیانه با یکی از دستیاران ترامپ، پل مانافورت، و «روسهایی» که نامش فاش نشده بود، در زمانی که در سفارت اکوادور در سال 2016 محبوس بود، ملاقات کرد.
هدف شفاف هاردینگ از طرح این ادعای نادرست، احیای لکهگیری به اصطلاح «روسیاگیت» بود که نشان میداد در آستانه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 2016، آسانژ با کمپ ترامپ و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه برای کمک به انتخاب ترامپ توطئه کرد. . این اتهامات در بیگانه کردن دموکراتهایی که در غیر این صورت ممکن بود به سمت آسانژ جمع شوند، بسیار مهم بود و به حمایت دو حزبی از تلاشهای کنونی ترامپ برای استرداد آسانژ و زندانی کردن او کمک کرد.
زمینه فراموش شده این ادعاها، انتشار ویکی لیکس اندکی قبل از انتخاب انبوه ایمیل های داخلی حزب دموکرات بود. آنها فساد، از جمله تلاش های مقامات دموکرات برای خرابکاری در انتخابات مقدماتی حزب برای تضعیف برنی سندرز، رقیب هیلاری کلینتون برای نامزدی ریاست جمهوری حزب را افشا کردند.
نزدیکترین افراد به انتشار ایمیلها گفتهاند که چنین بوده است نشت کرد توسط یکی از اعضای حزب دموکرات اما رهبری دموکرات نیاز مبرمی داشت که توجه را از آنچه ایمیلها فاش میکردند منحرف کند. در عوض آنها فعالانه به دنبال گرم کردن روایت جنگ سرد بودند که نشان میداد این ایمیلها توسط روسیه هک شده است تا روند دموکراتیک ایالات متحده را خنثی کند و ترامپ را به قدرت برساند.
هیچ مدرکی برای این ادعا ارائه نشد. با این حال، هاردینگ یکی از حامیان اصلی روایت روسی گیت بود که یکی دیگر از کتابهای معروف خود را در مورد این موضوع به نام تبانی تهیه کرد. فقدان کامل هیچ مدرکی برای ادعاهای هاردینگ زمانی که او توسط روزنامه نگار آرون میت مورد بازجویی قرار گرفت، به شکلی دراماتیک فاش شد.
هاردینگ داستان 2018 در مورد مانافورت قرار بود یک لایه دیگر از شرارت گیج کننده به یک کمپین لکه دار در حال حاضر ضعیف اضافه کند. اما برای هاردینگ مشکلساز بود، این که سفارت اکوادور در زمان بازدید احتمالی مانافورت احتمالاً تحت نظارت شدیدترین ساختمان در لندن بود. سیا، همانطور که بعداً متوجه شدیم، حتی داشت غیرقانونی نصب شده است دوربین های داخل اتاق آسانژ برای جاسوسی از او. هیچ راهی وجود نداشت که مانافورت و «روسها» مختلف بتوانند بدون به جا گذاشتن شواهد ویدئویی از آسانژ دیدن کنند. و با این حال هیچ کدام وجود ندارد. گاردین به جای پس گرفتن داستان، این کار را کرده است به زمین رفت، به سادگی از تعامل با منتقدان خودداری می کند.
به احتمال زیاد، یا هاردینگ یا یک منبع توسط یک سرویس امنیتی برای آسیب رساندن به آسانژ، این داستان را دریافت کرده اند. هاردینگ حتی گذراترین بررسی ها را انجام نداد تا مطمئن شود که "انحصاری" او درست است.
حاضر نیست در دادگاه صحبت کند
علیرغم سوابق تاسف بار لی و هاردینگ در تعامل با آسانژ، ممکن است تصور شود که در این نقطه حساس - چون آسانژ به دلیل انجام کار روزنامه نگاری با استرداد و زندان مواجه است - این زوج می خواهند صدایشان مستقیماً در دادگاه شنیده شود نه اینکه به وکلا اجازه دهند. به جای آنها صحبت کنید یا به روزنامه نگاران دیگر اجازه دهید بدون ایراد پیشنهاد کنند که آنها بازیگرانی "غیرقابل اعتماد" یا "بد نیت" هستند.
لی می تواند در بیلی قدیمی شهادت دهد که او بر ادعای خود مبنی بر اینکه آسانژ نسبت به خطراتی که برای خبرچین ها ایجاد می شود بی تفاوت است، می ایستد. یا می تواند بپذیرد که یادآوری وقایع ممکن است اشتباه بوده باشد. یا روشن کنید که، هرچه آسانژ در شام بدنام گفت، در واقع برای حذف نامها دقیق کار کرده است - همانطور که شاهدان دیگر شهادت دادهاند.
با توجه به خطرات سنگین، برای آسانژ و برای روزنامهنگاری، این تنها کار افتخارآمیز برای لی خواهد بود: شهادت خود و تسلیم شدن به بازجویی متقابل. در عوض، او در پشت تفسیر وکیل آمریکایی از سخنانش و امتناع قاضی برایتسر از اجازه دادن به دیگران برای به چالش کشیدن آن پناه می گیرد، گویی لی ادعای خود را از بالای کوه پایین آورده است.
گاردین نیز، با توجه به نقش محوری اش در حماسه آسانژ، ممکن است انتظار می رفت که اصرار بر حضور در دادگاه داشته باشد، یا حداقل سرمقاله هایی را منتشر کند که به شدت از آسانژ در برابر حمله قانونی هماهنگ به حقوق و آینده روزنامه نگاری او دفاع می کند. ستون نویسان چپ "ستاره" گاردین، چهره هایی مانند جورج مونبیوت و اوون جونز، به طور مشابه انتظار می رود که نگرانی های خوانندگان را هم در صفحات روزنامه و هم در حساب های رسانه های اجتماعی خودشان جلب کنند. در عوض آنها به سختی صدای خود را بالاتر از یک زمزمه بلند کرده اند، گویی از شغل خود می ترسند.
این ناکامی ها مربوط به رفتار هیچ یک از روزنامه نگاران نیست. آنها منعکس کننده فرهنگی در گاردین و به طور گسترده تر در رسانه های شرکتی هستند که از نوع روزنامه نگاری که آسانژ ترویج می کند متنفر است: روزنامه نگاری باز، حقیقتاً حقیقت جو، غیر همسو و مشارکتی و نه رقابتی. گاردین روزنامهنگاری را بهعنوان یک باشگاه بسته میخواهد، باشگاهی که در آن روزنامهنگاران بار دیگر بهعنوان کاهنان اعظم مورد توجه گله خوانندگان خود قرار میگیرند، زیرا تنها آنچه را رسانههای شرکتی حاضر به افشای آنها هستند، میدانند.
آسانژ در سال 2011 مشکل را درک کرد، همانطور که در مصاحبه خود با مارک دیویس (38.00 دقیقه) توضیح داد:
نکته ای وجود دارد که می خواهم در مورد نهادهای اخلاقی درک شده، مانند گاردین و نیویورک تایمز، اشاره کنم. گاردین افراد خوبی دارد. همچنین گروهی از افرادی را در بالا دارد که علایق دیگری دارند. ... آنچه روزنامه ای مانند گاردین یا نیویورک تایمز را به حرکت در می آورد، ارزش های اخلاقی درونی آنها نیست. به سادگی این است که آنها بازار دارند. در انگلستان بازاری به نام «لیبرال های تحصیل کرده» وجود دارد. لیبرالهای تحصیلکرده میخواهند روزنامهای مانند گاردین بخرند و بنابراین مؤسسهای به وجود میآید که این بازار را برآورده کند. ... آنچه در روزنامه است انعکاسی از ارزش های افراد در آن موسسه نیست، بازتاب تقاضای بازار است.
این تقاضای بازار، به نوبه خود، نه توسط ارزش های اخلاقی، بلکه توسط نیروهای اقتصادی شکل می گیرد - نیروهایی که به نخبگان رسانه ای نیاز دارند، درست مانند نخبگان سیاسی، تا از جهان بینی ایدئولوژیکی حمایت کنند که آن نخبگان را در قدرت نگه دارد. آسانژ تهدید کرد که کل ساختمان را خراب خواهد کرد. به همین دلیل است که اگر آسانژ باقی عمر خود را پشت میله های زندان سپری کند، نهادهای گاردین و نیویورک تایمز بیش از دونالد ترامپ و جو بایدن اشک نریزند.
این مقاله برای اولین بار در وبلاگ جاناتان کوک ظاهر شد: https://www.jonathan-cook.net/blog/
جاناتان کوک برنده جایزه ویژه روزنامه نگاری مارتا گلهورن شد. کتابهای او شامل «اسرائیل و برخورد تمدنها: عراق، ایران و طرح بازسازی خاورمیانه» (Pluto Press) و «فلسطین ناپدید شدن: آزمایشهای اسرائیل در ناامیدی انسان» (Zed Books) است. وب سایت او است www.jonathan-cook.net.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا