همانطور که اقتصادهای اطراف ما نفس می کشند و منقبض می شوند، افراد بیشتری مایلند آنچه را که همیشه مشهود بوده به طور جدی تشخیص دهند – که سرمایه داری حتی در بهترین حالت و مطمئناً در بدترین حالت، یک هیولا نابسامان یک سیستم است.
به عنوان جایگزین پیشنهادی برای سرمایه داری، پارکن رد می کند:
1. مالکیت خصوصی
2. تصمیم گیری مستبدانه
3. حق الزحمه اموال، توان یا خروجی
4. تقسیم کار شرکتی، و
5. بازارها و برنامه ریزی مرکزی.
در عوض، Parecon به نفع:
1. مالکیت جمعی عمومی (یا عدم مالکیت، در صورت تمایل) با تبدیل شدن مالکیت به غیر عاملی که هیچ نقشی در توزیع درآمد یا تأثیر اقتصادی ندارد.
2. کارگران و مصرف کنندگان در شوراهایی سازماندهی شده اند که بر تصمیمات تأثیر می گذارند که متناسب با تأثیرات هر تصمیم بر آنها است، یا آنچه که طرفداران پارکون آن را خود مدیریتی می نامند.
3. کارگران در صورتی که طولانیتر، سختتر یا در شرایط بدتر کار کنند و کار با ارزش اجتماعی انجام دهند، درآمد بیشتری کسب میکنند، اما بدون هیچ دلیل دیگری، که طرفداران پارکون آن را پاداش عادلانه مینامند.
4. همه مشاغل از جمله ترکیبی از وظایف به گونه ای که تأثیر کلی توانمندسازی بر روی هر کارگر از مجموع کل وظایف او تقریباً برابر با تأثیر کلی توانمندسازی هر کارگر دیگر از مجموع وظایفی است که هر یک انجام می دهند. طرفداران parecon مجتمع های شغلی متعادل را می نامند.
5. در نهایت، سطوح تولید و توزیع توسط یک مذاکره مشارکتی بین کارگران خود مدیریت و شوراهای مصرف کنندگان تعیین می شود، که در آن کارگران و مصرف کنندگان ترجیحات را با توجه به اطلاعات مربوط به سایر اولویت های کارگران و مصرف کنندگان و در پرتو موارد ضمنی پیشنهاد می کنند و سپس آنها را تطبیق می دهند. هزینه ها و مزایای اجتماعی کامل، که طرفداران پارکون آن را برنامه ریزی مشارکتی می نامند.
در اینجا هفت دلیل وجود دارد که چرا من از parecon دفاع می کنم، و امیدوارم دیگران نیز از این کار حمایت کنند.
1. این ویژگی ها به بی کلاسی می رسند
رویکرد معمول به طبقه تأکید می کند که سرمایه داران مالک ابزار تولید هستند و کارگران تنها مالک توانایی آنها برای انجام کار هستند. کلاس های دیگر وجود دارد، اما کمتر متمرکز. صاحبان کوچک و بزرگ و کارگران ماهر و غیر ماهر نیز وجود دارند، اما در درجه دوم. عمدتاً، به موجب حقوق مالکیت خود، سرمایهداران حکومت میکنند، حتی اگر کارگران تعداد و ظرفیت جمعی برای به دست آوردن کنترل را داشته باشند.
در فکر کردن به آن فرمول، سالها پیش، رابین هانل و من به این نتیجه رسیدیم که تقریباً یک سوم آن را گمراه میکند. مدیران، پزشکان، وکلا و مهندسان چطور؟ ما از گروه بندی کارکنان بسیار قدرتمند که از نفوذ و درآمد بالایی برخوردار بودند، چه با کارگران زیردست و چه با صاحبان دارایی ثروتمند در بالا، ناراضی بودیم. به نظر ما این بود که گروهی که بین کار و سرمایه قرار دارد اساساً با گروه بالا و همچنین با گروه پایین متفاوت است.
با شروع از این باور، پارکون بینش آنارشیستهای اولیه مانند باکونین را که دیدگاه مشابهی داشتند، و سوسیالیستهای لیبرتارین بعدی مانند باربارا ارنرایش که تقریباً همین دیدگاه را داشتند و بسیاری از تفکرات ما را در مورد این موضوع برانگیخت، گسترش داد تا برجسته کند که یک گروه تبدیل میشود. اگر موقعیت اقتصادی آن به آن یک روش مشترک برای پیشرفت شخصی، یک تصویر مشترک از خود و تصویری از طبقات دیگر و به ویژه پتانسیلی برای حکومت بر زندگی اقتصادی بدهد. این می تواند به دلیل روابط مالکیت باشد، اما همچنین می تواند به دلیل روابط اجتماعی کار و توزیع باشد.
این ما را به این دیدگاه سوق داد که طبقه بین کار و سرمایه (که ما آن را طبقه هماهنگ کننده نامیدیم) نه تنها به چگونگی کارکرد سرمایه داری، بلکه به آنچه می تواند جایگزین سرمایه داری شود نیز اهمیت دارد.
با برجسته شدن این طبقه سوم، یعنی برای ما روشن شد که سوسیالیسم قرن بیستم بی طبقه نبود، بلکه در عوض دارای نهادهای اصلی بود که این طبقه را حتی با حذف مالکان، ارتقا می بخشید. کارگران در سوسیالیسم قرن بیستم نتایج اقتصادی را خودشان مدیریت نمیکردند یا به طور عادلانه در تولیدات جامعه سهیم نمیشدند، اما در عوض، سوسیالیسم قرن بیستم یک طبقه هماهنگکننده داشت که بالاتر از کارگران قرار داشت، که عملاً تمام وظایف توانمندسازی را انجام میداد و در نتیجه، نتایج اقتصادی را در عین حال غنیسازی میکرد. خود با هزینه کارگران
بنابراین با این مجموعه از بینش ها، برای ما روشن شد که در حالی که فراتر رفتن از سرمایه داری ممکن است به بی طبقه ای برسد، ممکن است به هماهنگی نیز برسد. یعنی یک اقتصاد جدید فراتر از سرمایهداری ممکن است کسانی را که شرایط قدرتبخش را در انحصار خود دارند - طبقه هماهنگکننده - بالاتر از کسانی که عمدتاً از دستورات پیروی میکنند و از شرایط خستهکننده رنج میبرند - طبقه کارگر - مانند مورد سوسیالیسم قرن بیستم، ارتقا دهد.
در مقابل، Parecon، و این یکی از دلایلی است که من از آن حمایت می کنم، هماهنگ کننده ها را بالا نمی برد، بلکه در عوض بی کلاسی واقعی را ایجاد می کند. مهمترین ویژگی parecon در بی طبقه بودن آن این است که parecon توضیح می دهد و تأکید می کند که چگونه تقسیم کار و تخصیص بازار شرکت ها به تولید هماهنگ کننده ها به عنوان یک طبقه مسلط کمک می کند، و اینکه parekon به جای آنها مجتمع های شغلی متعادل و همچنین برنامه ریزی مشارکتی را ایجاد می کند که با هم حذف می شوند. تفاوت توانمندسازی در ریشه هماهنگی
2. Parecon به خود مدیریتی می رسد
من در اواسط دهه 1960 با این ایده رایج که مردم باید زندگی خود را کنترل کنند، یک چپگرا شدم. با این حال، تلاش برای اعمال این احساسات چندان آسان نبود. برای من واضح بود که همه ما نمیتوانیم هر کاری که میخواهیم انجام دهیم، دیدگاهی که برخی از دوستانم در چپ جدید به آن گرایش داشتند. ما نمی توانستیم مثلاً یک نفر را به عنوان برده مزدوری استخدام کنیم. ما نمی توانستیم دزدی کنیم یا بکشیم. علاوه بر این، ما نمیتوانستیم بهطور یکجانبه هر کاری را که مشتاق آن بودیم انجام دهیم، یا هر کالایی را که مشتاق آن بودیم مصرف کنیم، زیرا مدیریت خودمان باید به گونهای انجام شود که دیگران بتوانند به همان میزان خودشان را مدیریت کنند.
به دنبال آن منطق مشارکتی، خود مدیریتی برای من به این معنا بود که هر فرد باید تا حد امکان بر تصمیمات متناسب با میزان تأثیر تصمیمات بر او تأثیر بگذارد.
گاهی اوقات، قانون اکثریت آشنا بهترین تقریب برای خود مدیریتی است. در مواقع دیگر، اجماع بهتر به ارائه خود مدیریتی نزدیک می شود. گاهی اوقات، برای نزدیکتر شدن به خودمدیریتی، ممکن است دو سوم برای تصمیمگیری لازم باشد، یا حتی یک نفر به تنهایی، مانند اینکه من تصمیم میگیرم چگونه میز کارم را بچینم.
به همین ترتیب، گاهی اوقات بحث گسترده، بحث، و اصلاح پیشنهادها ممکن است گاهی برای خود مدیریتی مورد نیاز باشد، اما در موارد دیگر، رویههای سریعتر ممکن است کافی باشد.
آنچه از این بینشهای کاملاً واضح و حتی پیش پا افتاده حاصل شد، این بود که ما باید رویههای تصمیمگیری را انتخاب کنیم تا به بهترین نحو اطمینان حاصل کنیم که همه شرکتکنندگان به نسبتی که تحت تأثیر قرار میگیرند، نفوذ رسمی دارند تا جایی که جستجوی دقت بیشتر در آن تعادل هزینه بیشتری خواهد داشت. از آن به دست آورد. خود مدیریتی که به این صورت تعریف میشود، تبدیل به یک دستور بلند و راهنمای قوی برای آنچه میتوانیم از آن دفاع کنیم، میشود.
اقتصاد یک سیستم کلی است که در آن هر انتخاب زمینه را برای همه انتخاب های دیگر تعیین می کند. اگر من یک مداد مصرف کنم، شما نمی توانید آن را مصرف کنید. اگر 100,000 مداد تولید کنیم، با نیروی کار و منابعی که برای 100,000 مداد صرف شده است، هر چه می توانستیم تولید کنیم، تولید نمی کنیم. میبینیم که انجام هر کاری از استفاده از انرژی، منابع و نیروی کار برای انجام کارهای دیگر صرف نظر میکند. این تولید بر آن تولید و بالعکس در کل اقتصاد تأثیر می گذارد.
علاوه بر این، البته کارگرانی که مداد تولید می کنند، به شدت تحت تأثیر تولید مداد قرار می گیرند. به همین ترتیب، مصرف کنندگان مداد به طور قابل توجهی تحت تأثیر آن قرار می گیرند. اما ما همچنین باید توجه داشته باشیم که کسانی که مداد نمیخواهند نیز تحت تأثیر قرار میگیرند، زیرا اگر تولید مداد وجود نداشت، ممکن بود خودکارهای بیشتر یا خودکارهای ارزانتر یا چیزهای دیگری که کسانی که از مداد متنفرند لذت ببرند، وجود داشت.
نتیجه این است که کارگران مداد باید در محل کار خود در مورد فعالیت های تولیدی خود نظری داشته باشند، اما همچنین مصرف کنندگان مداد و هر کس دیگری نیز باید نظر داشته باشند - و در واقع همه ما باید در مورد هر چیزی که تولید و مصرف می شود نظری داشته باشیم. ، همه به نسبتی که هر یک از ما تحت تأثیر هر مورد قرار می گیریم، که البته از موردی به مورد دیگر متفاوت است و شامل تحت تأثیر قرار گرفتن از حذف یا فرسایش نیز می شود.
به عبارت دیگر، داشتن شوراهای کارگران و مصرف کنندگان و اینکه هر شورا از روش های تصمیم گیری خود مدیریت شده در انتخاب های فوری محلی خود استفاده کند، کافی نیست. این ضروری است، بله، اما فرض کنید کارگران در یک کارخانه تصمیمات عملیاتی مختلف محلی را به شیوه ای خود مدیریت محلی اتخاذ می کنند، اما برنامه ریزان مرکزی سپس به آنها می گویند که چقدر باید تولید کنند، یا بازارها سطوح خروجی را تحمیل می کنند که آنها حق اظهار نظر بسیار کمی دارند. خداحافظ خود مدیریتی
به همین ترتیب، فرض کنید برخی از مصرفکنندگان به صورت محلی آنچه را که میخواهند از میان خروجیهای جامعه با استفاده از روشهای بسیار خود مدیریتی مانند مشاهده فهرستهای موجودی و انتخاب آزادانه از میان آنها انتخاب میکنند، اما فهرست اقلامی که از میان آنها انتخاب میکنند و قیمت نسبی آن اقلام مشخص میشود. اکثراً با همان مصرف کنندگانی که حرف خیلی کمی دارند. باز هم: خداحافظ خود مدیریتی.
حتی فراتر از موارد فوق، داشتن بازارها مشکلات تصمیمگیری بسیاری را تحمیل میکند، از جمله اینکه کسانی که از آلودگی هوا تنفس میکنند تقریباً همیشه حرف کمی در فروش خودرو دارند، مگر اینکه خریدار باشند، یا اینکه آنهایی که دوچرخه تولید میکنند معمولاً سهم کمی در فروش خودرو دارند. در دسترس بودن لاستیک یا جاده برای سواری.
بنابراین، گفتن اینکه پاراکون به مدیریت خود دست می یابد، که دلیل دوم من برای حمایت از آن است، این است که نه تنها از رویه های تصمیم گیری خود مدیریتی در شوراهای کارگری و مصرف کننده خود استفاده می کند، بلکه همچنین می گوید که پاراکون عملکردهای اقتصادی را در کل در عین حال انجام می دهد. حداقل در یک حاشیه خطای قابل قبول - به همه می گویند خود مدیریتی متناسب.
مهمترین ویژگی های پارکن برای حل مشکل خود مدیریتی، درک این موضوع است که تقسیمات کار و تخصیص بازار شرکتی، طبقه هماهنگ کننده را به عنوان یک نخبه مجزا و مسلط تولید می کند، و متوجه می شود که تصمیم گیری سلسله مراتبی شدید و تفاوت های شدید در درآمد، آنها را نابود می کند. خود مدیریتی، و در نهایت، تعهد نهادی به شوراهای خود مدیریت، مجتمعهای شغلی متوازن، دستمزد عادلانه و برنامهریزی مشارکتی به جای گزینههای سرمایهداری و هماهنگکننده متخلف.
3. Parecon به عدالت می رسد
در مورد برابری، پارکون میگوید که هر یک از ما باید برای مشارکتهای مورد نظر اجتماعی خود، سهمی از خروجیها را متناسب با تلاش و فداکاری مفیدی که صرف میکنیم، دریافت کنیم - به این معنی که اگر کار مفید را طولانیتر، شدیدتر یا در مدت زمان طولانیتر انجام دهیم، باید بیشتر به دست آوریم. تحمل شرایط سخت تر، اما بدون هیچ دلیل دیگری.
در مجموع، هیچ بیل گیتسی وجود ندارد که به دلیل داشتن دارایی، درآمدی برابر با کل جمعیت کشورهای متعدد داشته باشد. همچنین هیچ تایگر وودزی وجود ندارد که کمتر از گیتس دریافت کند، اما به دلیل ارزش استعداد فوق العاده ورزشی او برای کسانی که از مسابقات گلف لذت می برند، مبلغ فوق العاده زیادی دریافت می کند. هیچ کس به دلیل متولد شدن با استعدادها یا ظرفیت های بسیار ارزشمند، به دلیل شانس تولید چیزی با ارزش، به دلیل کار با شرکای بسیار سازنده، به دلیل داشتن دارایی، یا به دلیل قوی بودن شخصی یا جمعی به اندازه کافی درآمدی به دست نمی آورد. برای گرفتن آن ممکن است استعداد بیشتری داشته باشید یا روی چیزی با ارزش تر یا قوی تر کار کنید و غیره، اما درآمد بیشتری را فقط برای تولید محصول مفید اجتماعی، طولانی تر، سخت تر یا تحت شرایط بدتر به دست می آورید.
چرا مدام ذکر می کنم که محصولی که درآمد کسب می کند باید از نظر اجتماعی مفید باشد؟ من این کار را انجام میدهم زیرا روشن میکند که شما نمیتوانید با حفر چالهها در حیاط پشتی خود و پر کردن آنها درآمد کسب کنید، هر چند طولانی یا شدید در آن کار کنید. همچنین نمیتوانید برای ساختن چیزی که مردم میخواهند، درآمد کسب کنید، اما به شیوهای بیکفایت یا بیکفایت کار کنید. در چنین مواردی، تمام زمان یا شدتی که صرف میکنید به دلیل مطلوبیت پیشبینیشده محصول تولید شده نسبت به داراییهای مصرفشده در تولید تضمین نمیشود، و بنابراین همه آنها مستحق پاداش نیستند. من نمیتوانم برای تیم نیویورک یانکیز یا مرکز لسآنجلس لیکرز یا یک جراح برای هر کسی که در یک پاراکون حضور دارد باشم، مهم نیست چقدر حاضرم در آن کار کنم. فقدان استعدادهای مرتبط من مانع از چنین انتخابی می شود.
بنابراین، این ادعا که پاراکون برابری را به دست میآورد به این معنی است که ترکیب روشها و ساختارهای پارکن تضمین میکند که به هر کارگر سهمی از محصول اجتماعی به نسبت تلاش و فداکاریای که برای آنچه که جامعه بهعنوان وظایفی که از نظر اجتماعی تضمین میشود خرج میکند، در اختیار میگیرد. اما پاراکون البته تا دهم اعشار شیدایی نیست، و در مکانهای کاری متفاوت با اطمینان میتوانیم پیشبینی کنیم که کارگران روشهای اندازهگیری را که ترجیح میدهند، هر چند مطابق با دستورالعملهای کلی، اتخاذ خواهند کرد. به همین ترتیب، کسانی که نمی توانند کار کنند، البته درآمد کامل و همچنین برای نیازهای پزشکی خود دریافت می کنند.
بنابراین، آنچه که پاراکون در رابطه با برابری کمک می کند و دلیل سومی که چرا من از آن دفاع می کنم، روشن شدن معنا و ترکیب ارزش سهام، به علاوه نهادهای اصلی است که دستیابی غیر مداخله جویانه به برابری را تسهیل می کنند، از جمله سیستم برنامه ریزی مشارکتی آن، هنجار جدید پاداش، و شوراهای خود مدیریت.
4. Parecon به همبستگی اقتصادی می رسد
جنبش مهمی از فعالان با مرکزیت در آمریکای لاتین و بخشهایی از اروپا، به ویژه اسپانیا، طرفدار آنچه آنها اقتصاد همبستگی می نامند. آنها روابط اقتصادی را که باعث می شود بازیگران یکدیگر را به عنوان مخالف یا وسیله ای برای رسیدن به هدف ببینند، رد می کنند. آنها در عوض از چیدمان منافع هر بازیگر مطابق با منافع سایر بازیگران دفاع می کنند.
با این حال، حتی در یک اقتصاد همبستگی، اگر میخواهم کوارتربک کلتها یا یانکیها را شروع کنم، باید با پیتون منینگ یا درک جتر رقابت کنم. اما به محض اینکه ما مسئولیتهایی داریم، طرفداران اقتصاد همبستگی میخواهند که تلاش هر فرد برای منفعت مطابقت داشته باشد یا حتی آن را تقویت کند. طرفداران همبستگی ترتیبی را رد می کنند که به دست آوردن من مستلزم آن است که شما ببازید یا برعکس. در واقع، طرفداران همبستگی ترجیح میدهند که یک اقتصاد حتی افراد حریص را وادار کند که به موفقیتهای دیگران احترام بگذارند و آنها را تسهیل کنند، اگر میخواهند به دستاوردهای خودشان برسند.
این ادعا که parecon همبستگی را ترویج میکند، که چهارمین دلیل من برای حمایت از آن است، بنابراین به این معنی است که نهادهای parecon تضمین میکنند که برای پیشرفت مادی من، یا مستلزم رشد کل محصول اجتماعی است - که به نفع همه است - یا مستلزم این است که من طولانیتر و سختتر کار کنم. یا تحت شرایط بدتر، که مانع از کسب درآمد مشابه دیگران نمی شود.
به همین ترتیب، به این معنی است که وقتی انتخابهایی را برای فناوریهای جدید یا سایر تصمیمهای سیاسی در نظر میگیریم، منافع من و سایر افراد هرگز بهطور سیستماتیک و مکرر با هم تضاد نمیکنند و اغلب با هم مطابقت دارند. به عنوان مثال، همه ما از موثرترین کاهش در کار طاقت فرسا سود می بریم و نه تنها از تغییری که در محل کار خودمان ایجاد شده است، زیرا وقتی گرد و غبار بر روی صرفه جویی در نیروی کار می نشیند، هر جا که تقریباً در اقتصاد اتفاق می افتد، همه ما با میانگین (متعادل) مواجه می شویم. ) شرایط کاری به گونه ای که رسیدن به بهترین میانگین به نفع همه باشد.
طرح پاداش Parecon، مجتمع های شغلی متعادل و تخصیص مشارکتی با هم این زمینه همبستگی را ایجاد می کند.
5. Parecon می تواند به غلبه بر بدبینی، که مانع بزرگی برای فعالیت است، کمک کند
مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت بریتانیا، با شادی گفت: «هیچ جایگزینی برای پذیرش وحشت سرمایه داری وجود ندارد». و اگر تاچر درست می گفت که در واقع هیچ جایگزینی بهتر از سرمایه داری وجود ندارد، در واقع منطقی است که از آنچه داریم بهترین استفاده را ببریم. افرادی که فکر می کنند هیچ جایگزینی وجود ندارد، به طور کاملا منطقی، درخواست های چپ به انقلاب را به عنوان یک حماقت نوجوانانه می دانند. به ما می گویند زندگی را بدست آوریم. به ما می گویند بزرگ شویم. و منحرف نیستند. در واقع، من نیز ممکن است چنین چیزی را به کسی بگویم که مدام مرا با التماس برای رد پیری، پایان دادن به جاذبه، یا وزش در باد تشویق میکند.
التماسهای بیپایان برای انجام کاری که به نظر احمقانه به نظر میرسد، یعنی به درستی پاسخهای کوتاهی را ایجاد میکند. و این گونه است که اکثر مردم، کنشگری رادیکال را یک کار احمقانه می دانند. اگر جامعه یک جنگ را دنبال نکند، جنگ دیگری را دنبال خواهد کرد. اگر گروهی بی خانمان یا گرسنه نباشند، گروهی دیگر بی خانمان یا گرسنه خواهند بود. اعتقاد مردم به اجتنابناپذیری رنج اجتماعی، که در واقع اگر باور داشته باشید که بیخانمانی و گرسنگی فقط واقعیتهای اجتنابناپذیر زندگی هستند، موجه است، انفعال اجتماعی آنها را تضمین میکند.
منظور من از این ادعا که پاراکون میتواند به غلبه بر بدبینی کمک کند، که پنجمین دلیل من برای حمایت از آن است، این است که اگر پاراکون به دیدگاهی آشکارا بیان شده و به اشتراک گذاشته شده تبدیل شود، به مردم کمک میکند تا تشخیص دهند که فردی بیطبقه، همبسته، منصف و منصف است. مدیریت جایگزینی برای سرمایه داری که بتوانند آن را درک کنند، تطبیق دهند، از آن دفاع کنند و برنده شوند.
6. Parecon می تواند به تمرکز فعالان اطلاع دهد
ما یک دنیای جدید می خواهیم. خوب، اما پس چه خواسته هایی باید داشته باشیم؟ چگونه باید در مورد تغییراتی که به دنبال آن هستیم صحبت کنیم؟ چگونه باید توضیح دهیم که تغییرات مورد نظر به کجا می انجامد؟
جستوجوی دستاوردهایی که زندگی مردم را بهبود میبخشد راههایی که آگاهی از مشکلات اساسی کنونی و جایگزینهای ترجیحی آینده را افزایش میدهد و به طور همزمان تمایلاتی را برای آینده ترجیحی برمیانگیزد، در مرکز مبارزه اجتماعی قرار دارد.
پروژه های ما نه تنها باید به دنبال پاسخگویی به نیازهای فعلی باشند، بلکه باید تمایلاتی را برای تغییرات بیشتر ایجاد کنند و راه را برای پیروزی در آنها آماده کنند.
برای مثال، هنگامی که به دنبال دستمزد بهتر برای کارگران میگردید، یک طرفدار پاراکون استدلال نمیکند که خروجی آنها آن را تضمین میکند، یا اینکه آنها قدرت گرفتن آن را دارند، اما عدالت آن را میطلبد و حتی بیشتر هم میطلبد.
هنگام مبارزه برای اصلاح بیعدالتیهای آشکار در محل کار، یک مدافع پاراکون آن را به عنوان هدف کامل پیشنهاد نمیکند، بلکه در عوض آن را بهعنوان گامی به سوی شوراهای خودگردان و مجتمعهای شغلی متعادل استدلال میکند.
هنگام ایجاد اصلاحات جزئی در بازارها، یا اجرای ساختارهای موازی مانند بودجه مشارکتی، یک مدافع پاراکون این کار را برای کامل کردن بازارها انجام نمی دهد، بلکه به عنوان تغییرات ارزشمندی که به سمت برنامه ریزی مشارکتی واقعی اشاره می کند.
به طور خلاصه، ادعای من مبنی بر اینکه پاراکون میتواند تمرکز کنشگران را مشخص کند، که ششمین دلیل من برای حمایت از آن است، به این معنی است که معتقدم پاراکون میتواند به ما کمک کند تا مبارزه را نه تنها با توجه به امکانات کنونی و قدرت موجود، بلکه در پرتو مکانهایی که داریم درک و پیگیری کنیم. ما می خواهیم در آینده به پایان برسیم و آگاهی و اعتماد به نفسی را تقویت کنیم که می تواند به ما کمک کند تا به آنجا برسیم.
7. Parecon می تواند به سازمان فعال اطلاع دهد
این یک ضرب المثل قدیمی آنارشیستی است و به نظر من یک ضرب المثل بسیار درست است که ما باید بذرهای آینده را در زمان حال بگنجانیم. همانطور که مارتین بوبر نسخه خود را از این بینش بیان می کند، "در ماهیت چیزها نمی توان انتظار داشت که درخت کوچکی که به چماق تبدیل شده است، برگ براند."
ایده به اندازه کافی ساده است. جنبشهای ما از نظر ساختار سازمانی، روشهای تصمیمگیری، شیوههای پاداش و تقسیم کار، و همچنین در روابط جنسی، جنسی، نژادی، فرهنگی و سیاسی و در پیوندهایشان با یکدیگر باید. تا آنجا که ممکن است سعی کنید روابطی را که می خواهیم در آینده تحت آن زندگی کنیم، تجسم، اصلاح و دفاع کنید، نه اینکه ویژگی های ستم هایی را که ما به دنبال فراتر رفتن یا اجتناب از آنها هستیم، به خود اختصاص دهید.
این تا حدی به این دلیل است که ما بتوانیم در مورد آن بیشتر بیاموزیم و در نتیجه بهتر بتوانیم به دنبال اهداف نهایی خود باشیم. با این حال، تا حدودی به این دلیل است که تلاشهای ما به جای مخالفت با ارزشها و آرمانهایمان صادق است، و بنابراین ما به افرادی که به آنها خطاب میکنیم الهام میدهیم تا اینکه آنها را دفع کنیم.
به این ترتیب، ما باید جنبشهایی داشته باشیم که آنچه را برای روابط نژادی، روابط جنسیتی، روابط سیاسی و روابط اقتصادی جستجو میکنیم، مجسم کند. پیامدهای چشم انداز روشن است زیرا بدون چشم اندازی از آینده، تجسم خودآگاهانه ویژگی های آینده در زمان حال غیرممکن است.
به عنوان مثال، از آنجایی که ما جامعهای با خود مدیریتی اقتصادی و مشارکت سیاسی و خود مدیریتی میخواهیم، سازمانهای سلسله مراتبی ایجاد نمیکنیم که چند عضو را بالاتر از بقیه قرار دهد و حتی اگر در مقطعی چنین ترتیباتی داشته باشیم، بهعنوان باقیماندهای از گذشته. یا برای فعالیت در زمینههای بسیار محدود، سخت تلاش میکنیم تا آنها را مطابق با اهداف خود، و به طور مشابه در رابطه با جنسیت، نژاد، و روابط طبقاتی ظالمانه باقیمانده در سازمانهایمان اصلاح کنیم.
به طور خلاصه، و این هفتمین دلیل من برای مدافع بودن است، این ادعا میگوید که پاراکون میتواند نحوه ساخت و اجرای پروژهها، سازمانها و جنبشهای خود را برای ترکیب، به بهترین نحوی که اکنون میتوانیم، بذرهای روابط اقتصادی آینده را آگاه کند. از جمله شوراها، تصمیم گیری های خود مدیریتی، دستمزد عادلانه، مجتمع های شغلی متوازن و حتی روابط متقابل بین بازیگران که منطق و گاه حتی ویژگی های برنامه ریزی مشارکتی را در بر می گیرد.
8. Parecon، یا اگر نه، چه؟
در اینجا نوعی ادعای هشتم است، برای پایان دادن به این مقاله کوتاه.
اگر پس از آزمایش عقلانی آنها و مقایسه با تجربیات مربوطه متوجه شدیم که هفت ادعای بالا درست است، مطمئناً با هم توافق خواهیم کرد که آنها مجموعهای از دلایل قانعکننده را تشکیل میدهند نه تنها برای من برای حمایت از parecon، بلکه برای شما یا هر کس دیگری که به دنبال آن است. بی طبقه بودن، خود مدیریتی، برابری، همبستگی، پایان دادن به بدبینی، ایجاد تمرکز فعالانه روشن، و ایجاد سازمان فعال فعال موثر، همچنین برای حمایت از پارکن.
با این حال، اگر متوجه شدیم که هفت ادعای بالا نادرست هستند - آنگاه شما، من و دیگرانی که با ما موافق هستند، باید دیدگاه اقتصادی دیگری و همچنین دیدگاه اجتماعی گستردهتری پیدا کنیم که بتواند معیارهای ضمنی ارزش را برآورده کند. این اهداف
هر دستور کار کمتری نشان میدهد که آینده ما به سختی روشنتر و انسانیتر از گذشته ما خواهد بود - و این برای ما و همه فعالانی که آزادی و رهایی انسان را دنبال میکنند باید غیرقابل قبول باشد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا