یکی از همکارانم در علوم زیست محیطی اخیراً به من گفت که بودجه او در شرف تمام شدن است زیرا کمک هزینه اکتشاف شورای علوم طبیعی و تحقیقات مهندسی (NSERC) دو بار متوالی تمدید نشده است. دانشمندانی مانند او که بر روی کار خود متمرکز شدهاند، تشویق میشوند که فکر کنند بودجه آنها تمدید نشده است، زیرا مشکلی در آنها یا تحقیقاتشان وجود دارد. در واقع، نیروهای اجتماعی گسترده تری در حال بازی هستند.
به نظر می رسد که شعار فمینیستی شخصی سیاسی است به علم نیز مربوط است. برای چندین دهه، کارت عضویت در باشگاه دانشمندان کانادایی کمک هزینه کشف NSERC بود. هدف از این کمک مالی، دادن بودجه اولیه به هر دانشمند شاغل برای انجام تحقیقات خود بود. در سال های اخیر دو تغییر در این پارادایم ایجاد شده است. اول، همانطور که در کتاب جدید کریس ترنر شرح داده شده است، دولت فدرال یک جنگ آشکار علیه علم اعلام کرده است، بودجه تحقیقات پایه را کاهش داده و آن را به پروژه های تجاری دوستانه هدایت می کند. دوم، NSERC به مدل پاداش دادن به «تعالی» رفته است، که در واقع ربطی به برتری ندارد، بلکه به معنای تمرکز بودجه بر روی تعداد کمتری از محققان است در حالی که بسیاری از محققان را بیچون و چرا نمیگذارد.
سپتامبر گذشته، گروهی از دانشمندان گامی منحصربهفرد برای سازماندهی خود در جنبشی به نام شواهد برای دموکراسی برداشتند. آنها با برپایی مجموعه ای از تجمعات و رویدادهای رسانه ای، پلتفرمی را اعلام کردند که دولت فدرال را با سه خواسته هدف قرار می دهد: تأمین مالی تحقیقات از پایه تا علوم کاربردی. مبنا قرار دادن تصمیمات بر اساس بهترین علم و شواهد موجود؛ و یافته های علمی را در معرض دید عموم قرار دهند.
در حالی که خواسته های آنها به سختی رادیکال است، این دانشمندان به دلیل یک دولت کانادایی که مانند جنبش محافظه کار آمریکای شمالی که از آن منشعب شده است، از علم بیزار است تا از آزمایشگاه های خود خارج شوند و وارد عرصه عمومی شوند. ما در نقطه ای در کانادا هستیم که دولت نخست وزیر هارپر ارتباطات دانشمندان دولتی از محیط زیست کانادا و وزارت شیلات و اقیانوس ها را کنترل می کند. سمت مشاور علمی ملی را حذف کرده است. این سازمان سرشماری طولانی مدت اداره آمار کانادا (برای تحقیقات در مورد نابرابری اجتماعی حیاتی است) و آزمایشگاه ها و ایستگاه های نظارت بر محیط زیست را تعطیل کرده است. و بیش از هر دولت دیگری در جهان امروز، دولت کانادا به انکار نتایج علم تغییرات آب و هوا و جلوگیری از اقدامات نجات دهنده تمدن در انجمن های بین المللی آب و هوا اختصاص دارد.
حمله جنبش محافظه کار به علم دارای چندین شاخه است. در جایی که میتوانند به مقام دولتی برسند، مانند کانادا، از ابزارهای بسیار مؤثر تأمین مالی و کاهش بودجه، و مقررات و مقرراتزدایی برای کنترل دانشمندان دولتی و جسور کردن منافع خصوصی استفاده میکنند. هدف انتقال قدرت و منابع از خدمات عمومی و علم عمومی به مؤسسات خصوصی است، در حالی که اغلب در این فرآیند به آموزه های اخلاقی و دینی متوسل می شود.
موفقیت این حملات به علم تا حدودی به دلیل آسیب پذیری های ناشی از شیوه انجام خود علم در جامعه ما است. علم معانی متعددی دارد
علم و کنجکاوی
آلبرت اینشتین می گفت که علم پالایش تفکر روزمره است. از این نظر، علم یک فعالیت اساسی انسانی است: به معنای توجه به شواهد، استفاده از منطق، ارائه مفروضات صریح و آزمایش فرضیه ها به طور رسمی به روشی که توسط دیگران قابل تکرار باشد. این نوع علم است که مورد حمله محافظه کاران و دیگر اشکال قدرت قرار می گیرد. اجازه دهید این نوع علم را علم C بنامیم، جایی که C مخفف کنجکاوی است.
امروزه خرده فرهنگ هکرها علم C را بهتر از علم آکادمیک نشان می دهد. هکرها به دنبال کنجکاوی خود در هر کجا که می روند و جنبش نرم افزار منبع باز و آزاد که اکثر هکرها به آن تعلق دارند نیز به دسترسی آزادانه و جهانی به اطلاعات اختصاص دارد. هیچ کس بهتر از آرون سوارتز، علم سی و فرهنگ هکرها را مثال نمی زد. سوارتز Creative Commons، Reddit و سایر آثار نوآورانه را قبل از اینکه به طور صریح به فعالیت گرایی برود، توسعه داد.
Creative Commons یک سازمان و یک سیستم صدور مجوز است که به اشتراک گذاری و استفاده از کار خلاق را تسهیل می کند. مانند مجوز عمومی گنو (GPL) برای نرمافزار توسعهیافته توسط ریچارد استالمن، Creative Commons یک فلسفه ضمنی دارد که کار خلاقانه یک تلاش جمعی است و غرایز انسان برای به اشتراک گذاشتن دانش و اطلاعات باید مورد تجلیل و تشویق قرار گیرد، نه سرکوب. این روح علم سی است.
Creative Commons و GPL ابزارهای قانونی برای تسهیل اشتراکگذاری هستند و در حوزههای خود مشابه بررسی و انتشار در مجلات علمی برای دانشمندان هستند. با این حال، مانند تضاد بین نرم افزار رایگان و اختصاصی، تضاد بین دسترسی آزاد و دسترسی اختصاصی به انتشارات علمی وجود دارد، تضادی که آرون سوارتز به عنوان یک فعال از آن آگاه شد.
سوارتز از خصوصی سازی دانش علمی در مجلات گران قیمت چنان وحشت زده شد که اقدام مستقیمی برای عمومی کردن مجلات انجام داد و حق چاپ پایگاه داده دانشگاهی به نام JSTOR را نقض کرد. همانطور که سوارتز توضیح داد، بدون دسترسی عمومی گسترده، "همه چیز تا به حال از بین رفته است." سوارتز معتقد بود که باید در برابر کالایی شدن دانش ضروری به شدت مقاومت کرد: «آکادمیک ها را مجبور می کنیم برای خواندن آثار همکارانشان پول بپردازند؟ کل کتابخانهها را اسکن میکنید اما فقط به افراد حاضر در Google اجازه میدهید آنها را بخوانند؟ ارائه مقالات علمی به کسانی که در دانشگاه های نخبه در جهان اول هستند، اما نه برای کودکان در جنوب جهانی؟ این ظالمانه و غیرقابل قبول است.»
آرون سوارتز که با اتهامات وخیم فدرال مواجه بود که میتوانست او را برای چندین دهه به زندان بیاندازد، در ژانویه 2013 خودکشی کرد.
علم و اختیار
اگر علم C در مورد کنجکاوی باشد و به این ترتیب یک تهدید بالقوه برای صاحبان قدرت باشد، علم می تواند به معنای اقتدار نیز باشد. هر کس ادعایی می کند می خواهد بگوید که علم از آنها حمایت می کند. در رسانه های عامه پسند، دانشمندان دولتی و دانشگاه های معتبر می توانند اظهارات معتبری داشته باشند، زیرا دارای اعتبار علمی هستند. اجازه دهید این جنبه از علم را علم الف برای اقتدار بنامیم. در حالت ایده آل، عمل به علم C می تواند به اقتدار علم الف منجر شود. اما در واقعیت، از اقتدار علم الف سوء استفاده شده و به عنوان یک کالا فروخته می شود.
در یک مورد معروف از اواسط دهه 90، نانسی اولیویری، محقق پزشکی دانشگاه تورنتو، اثرات مضر دارویی اختلال خون به نام دفریپرون را کشف کرد. در جنجالهایی که پس از آن به وجود آمد، اولیوری مجبور شد از خود، تحقیقات و شغلش در برابر طیف وسیعی از حملات سازنده دارو و کارکنان ارشد بیمارستانش دفاع کند.
با این حال، مهمترین حمله به قدرت علمی امروز، بر اجماع دانشمندان آب و هوا در هیئت بیندولتی تغییرات آب و هوا است که پنجمین و وحشتناکترین گزارش خود را در اکتبر گذشته منتشر کرد. جیمز هانسن قبل از استعفا از ناسا به عنوان اقلیم شناس برجسته جهان، یک بار از «سیاسی شدن گزارش گرمایش جهانی» ابراز تاسف کرد. هانسن تاکید کرد که با ادغام رسانههای شرکتی، وظیفه مقاومت در برابر سیاسی شدن منفی تحقیقات علمی، از جمله حمله به اعتبار دانشمندان، "فوق العاده" است.
چنین حملات مستقیمی به اقتدار علمی نسبتاً نادر است، اما نشان میدهد که چگونه منافع تجاری قدرتمند به دنبال بیاعتبار کردن اقتدار علمی هستند، وقتی یافتههای علمی سود و کنترل اجتماعی آنها را به چالش میکشد. موذیانه تر، چنین منافع تجاری صرفاً منتظر حمله به نتایج علمی نیستند که دوست ندارند. برعکس، آنها روش های پیچیده ای را برای هدایت و کنترل کنجکاوی علمی ایجاد کرده اند.
علم و تجارت
این همان چیزی است که من علم B، تجارت علم می نامم. حقیقت غم انگیز این است که بیشتر کارهایی که دانشمندان انجام می دهند، علم C نیست، بلکه جهان را از طریق تحقیقات سیستماتیک کاوش می کنند. بیشتر کارهایی که دانشمندان انجام میدهند، تلاش برای جمعآوری سرمایه، تولید نشریات در مجلات معتبر، یافتن دانشآموزانی برای کار بر روی پروژههای خود، و همگام شدن با دانشمندان دیگر بر اساس این معیارها است. علم B مانند سایر بخش های جامعه سرمایه داری عمل می کند. رقابتی، مقایسه ای است و بر اساس وضعیت به سوپراستارها، has-beens و همچنین-rans تقسیم می شود.
انجمن معلمان دانشگاه کانادا (CAUT) تابستان گذشته کمپینی به نام علم را درست دریافت کنید راه اندازی کرد. CAUT با هدف بازنگری سیاست علمی فدرال که بر علم B نظارت میکند، به دنبال پول بیشتر برای علوم پایه است، زیرا بودجه در علوم طبیعی از سال 6.4 تا 2007 درصد کاهش یافته است. در همین حال، دولت فدرال بودجه برای مشارکتهای تحقیقاتی را افزایش داده است - مشارکت بین علم و تجارت - 23 درصد از سال 2011.
کسب و کار علم، علم را در برابر حمله دولتهای استبدادی و جنبشهای محافظهکار آسیبپذیر میکند و فرصتهایی را برای ثروتمندان و قدرتمندان فراهم میکند تا علم را به نفع خود هدایت کنند. در نتیجه، ما میتوانیم دهها هزار ماده شیمیایی ایجاد کنیم، اما خیلی به این فکر نکردهایم که بعد از استفاده از آنها چه کنیم. نیم دوجین کشور دارای تسلیحات هسته ای هستند که می تواند کل شهرها را نابود کند، اما هیچ کشوری سیستم انرژی های تجدیدپذیر فعال ندارد. کنجکاوی انسانی (علم C) میتوانست مشکلات محیطی ما را مدتها پیش حل کند، اما نمیتواند پرواز کند، زیرا در علم B گرفتار شده است.
نوشتن برای گوینده مجله، انسان شناس فرهنگی معروف دیوید گرابر این مشکل را ارزیابی کرد. «نفوذ فزاینده دولت، دانشگاه و شرکتهای خصوصی باعث شده است که همه از زبان، حساسیتها و اشکال سازمانی که در دنیای شرکتها سرچشمه میگیرد، استفاده کنند. اگرچه این ممکن است به ایجاد محصولات قابل فروش کمک کند، زیرا بوروکراسی های شرکتی برای انجام این کار طراحی شده اند، از نظر ترویج تحقیقات اولیه، نتایج فاجعه بار بوده است.
عقل سلیم نشان میدهد که اگر میخواهید خلاقیت علمی را به حداکثر برسانید، افراد باهوشی را پیدا کنید، منابع مورد نیاز را در اختیار آنها قرار دهید تا هر ایدهای را که به سرشان میآید دنبال کنند و سپس آنها را به حال خود رها کنید... اگر میخواهید احتمال پیشرفتهای غیرمنتظره را به حداقل برسانید. ، به همان افراد بگویید که هیچ منبعی دریافت نخواهند کرد مگر اینکه بیشتر وقت خود را صرف رقابت با یکدیگر کنند تا شما را متقاعد کنند که از قبل می دانند چه چیزی قرار است کشف کنند."
گرایبر بینش مهمی در مورد اینکه چگونه Science B به علم C غلبه کرده است به ما می دهد. در همین حال چپ ها حامیان طبیعی علم C هستند و دانشمندان چپ مانند زیست شناس تکاملی ریچارد سی لوونتین و بوم شناس ریاضی ریچارد لوینز از این اصطلاح استفاده می کنند. "علم مردمی" برای توصیف اینکه چگونه علم می تواند در جامعه ای بهتر انجام شود. در حالی که بیشتر ما یک سلسله ضد اقتدار سالم داریم که می تواند ما را با مرجعیت علمی (علم الف) در تضاد قرار دهد، بهترین چالش ها برای آن مرجع، در واقع هر مرجع، خود بر اساس منطق، شواهد و تحقیق انجام می شود. پس یکی از وظایف چپ سیاسی، آزادسازی و تشویق کنجکاوی شدید علم سی است.
علم و جنبش های اجتماعی
مارکس و سوسیالیستهای اولیه کار خود را ماهیت علمی میدانستند و حتی اشتباهات آنها را میتوان بهعنوان ناتوانی در عمل بر اساس اصول علمی خود درک کرد. نسلها بعد، سوسیالیستهایی مانند تروتسکی، لوکزامبورگ و دیگران تلاش کردند تا اکتشافات علمی و فرهنگ فکری را برای مردم رایج کنند. امروزه، با وجود اینکه چپها تعدادشان کم است و تأثیر خاصی ندارند، علوم طبیعی و اجتماعی مکانهای خوبی برای جستجوی آنها هستند.
چپ ها سعی می کنند با متقاعد کردن تعداد زیادی از مردم برای اقدام در جنبش های اجتماعی تغییر ایجاد کنند. بینش علوم اجتماعی می تواند چپ ها را در این تلاش ها آگاه کند. برای مثال، مطالعات اخیر که طیف وسیعی از مشکلات اجتماعی را با نابرابری اقتصادی مرتبط میکند، نشان میدهد که مردم نسبت به وضعیت بسیار حساس هستند و سیاست اجتماعی باید طوری طراحی شود که نابرابری را با در نظر گرفتن این موضوع به حداقل برساند. فیلسوفان مدتها در مورد اینکه آیا طبیعت انسان غریزه آزادی دارد یا خیر، بحث کردهاند، و در حالی که دانش علمی در مورد طبیعت انسان بسیار محدود است، آنچه علم کمی آشکار کرده است نشان میدهد که انسانها هم برای آزادی و هم برای برابری غرایز دارند.
مجموعه دیگری از مطالعات، در مورد مجوز اخلاقی، نشان می دهد که درخواست های داوطلبانه محدودیت های شدیدی دارد. در یک مطالعه، افرادی که انتخاب مصرفکنندهای سبز یا دوستدار محیطزیست داشتند، پس از آن کمتر احتمال داشت که به یک هدف خوب کمک کنند یا به یک فرد نیازمند کمک کنند. در اینجا نیز، تحقیقات علوم اجتماعی را می یابیم که نشان می دهد اتکا به همبستگی بهتر از تکیه بر خیریه کار می کند، زیرا صدقه می تواند شکننده باشد.
حوزه سوم تحقیقات نشان می دهد که ایدئولوژی سیاسی بر انتخاب های مصرف کننده تأثیر می گذارد. یک مطالعه آمریکایی منتشر شده در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم دریافت که «افراد محافظهکار زمانی که لامپهای کم مصرف گرانتری را با یک پیام زیستمحیطی برچسبگذاری میکردند نسبت به زمانی که بدون برچسب بود، کمتر احتمال داشت که لامپهای کم مصرف گرانتری بخرند». جامعه سرمایهداری امروزی بدان معناست که بسیاری از این بینشها از تحقیقات تجاریمحور در مورد بازاریابی و رفتار سازمانی ناشی میشوند. چپها نباید از مطالعه این بینشها، دور انداختن چیزهای بیفایده و تطبیق آنهای مفید ابایی داشته باشند.
هیچ جایگزینی برای چپ وجود ندارد
افراد دارای تفکر علمی به طور خودکار به سمت چپ سیاسی گرایش پیدا نمی کنند. تا حدی به دلیل تأثیر علم الف (مرجع) و علم ب (کسب و کار)، بسیاری از افراد دارای تفکر علمی تصور می کنند که علمی بودن به معنای بی طرف بودن، محفوظ ماندن قضاوت، امتناع از موضع گیری حتی در مورد بحرانی ترین مسائل روز است. در واقع علم چنین چیزی را نمی گوید. عینیت علمی به معنای آگاه بودن از تعصبات در چارچوب معین و اقدام برای به حداقل رساندن آنها در حین آزمایش ادعاها در برابر شواهد است. این به معنای نداشتن نظر و نداشتن دیدگاه (یا در این مورد، پذیرش یک چارچوب معین بدون سوال) نیست. در واقع در کتاب خطای دکارتآنتونیو داماسیو، متخصص مغز و اعصاب، مطالعاتی را انجام می دهد که نشان می دهد تصمیم گیری منطقی بدون احساسات غیرممکن است.
در مورد تغییرات آب و هوایی، ما یک اجماع علمی قاطع و تقریباً بیسابقه داریم، با تمام قدرتی که علم A میتواند همراه با تمام دانشی که علم C توانسته است ایجاد کند، به همراه داشته باشد. اما بدون تغییرات سیاسی عمده، نخبگان می توانند در مسیر استفاده بیشتر از سوخت فسیلی و گسست اقلیمی فزاینده ادامه دهند. مانند سایر موضوعات، منافع شخصی با کنترل فعال جهت علم (علم B)، استفاده از رسانه ها و سازمان های دولتی برای حمله به اعتبار دانشمندان، شهرت و روحیه آنها، و مخفی کردن یا گیج کردن اطلاعات در دسترس عموم، سیاست را هدایت می کنند. . در مواجهه با این نوع اپوزیسیون قاطع سیاسی باید رویکرد، استراتژی و مجموعه ای از اصول سیاسی انتخاب شود. خود علم نمی تواند این چیزها را فراهم کند.
وقتی دو رویکرد متفاوت برای مبارزه با تغییرات فاجعه بار آب و هوا را در نظر بگیریم، این موضوع روشن می شود. برای بسیاری از فعالان محیط زیست جریان اصلی، مسیر همیشه روشن به نظر می رسید. بالاخره ما در یک دموکراسی زندگی می کنیم. بنابراین، ابتدا به تعداد کافی مردم را متقاعد می کنیم که مشکل آب و هوا جدی است. ما نشان میدهیم که این فناوری برای حل آن بدون از دست دادن اکثر راحتیها و راحتیها در دسترس است. سپس ما رهبران خود را متقاعد می کنیم که تغییرات فنی و سیاستی لازم را انجام دهند و اگر این کار را نکردند، رهبرانی را انتخاب می کنیم که انجام دهند. بسیاری از کسانی که تصمیمات اقتصادی می گیرند انتخاب نمی شوند، درست است. اما آنها را نیز می توان با استدلال های عقلی قانع کرد. رهبران کسب و کار به طور منظم با محیط بانان ملاقات می کنند. اگر بخشهایی از سیاره غیرقابل سکونت شود و یک سری فجایع مرتبط با آب و هوا رخ دهد، برای تجارت بد خواهد بود. بنابراین حتی کاپیتان های صنعت نیز با استدلال ها و پیشنهادات درست همراه خواهند شد.
در سال 2014، در حالی که تولید نفت و گاز با سرعتی سرسام آور در کانادا و ایالات متحده ادامه دارد، ما بیش از حد کافی شواهد داریم که بدانیم چنین رویکرد غیرسیاسی لابی و متقاعدسازی به طرز فاجعهباری شکست خورده است. ماهیت اساسی سیستمی که ما در آن زندگی می کنیم دموکراتیک نیست. این سیستمی است که عناصر حیات - طبیعت، زمین، آب، انرژی، فرهنگها و مردم را - میگیرد و آنها را به کالاهایی برای سود و کنترل تبدیل میکند. سیستم منطق خودش را دارد. اگر در آن بازیکن هستید، باید این منطق را دنبال کنید. شما باید آنچه را که می توانید به دست آورید - برای اکثر مردم این زندگی خودشان است - و آن را به پول تبدیل کنید. اگر از سیستم کنار گذاشته شده باشید، از ابزار بقا نیز کنار گذاشته شده اید. اگر طرد شوید و سعی کنید وسایل بقای خود یا عزیزانتان را خارج از سیستم به دست آورید، با خشونت مواجه خواهید شد. سود، انباشت و رشد اقتصادی بیش از ایده های غالب هستند: آنها سرمایه داری را به عنوان یک سیستم روابط تعریف می کنند.
بنابراین، برای یک جو تثبیت شده، ما باید برخی از افراد و نهادهای بسیار قدرتمند را در فرآیند رهایی خود - و علم - از دستورات سود شکست دهیم. موفقیت در این مبارزه مستلزم تمام ابزارهای تغییر اجتماعی است: سازماندهی، ارتباطات، نمایش و آزمایش با اقدامات مختلف.
هوشی که تحقیقات علمی را به پیش می برد، یک ظرفیت عمیق انسانی است، اما علم به تنهایی هرگز نمی تواند به ما بگوید که چگونه عمل کنیم. نمیتواند اصولی را ارائه کند، حتی اگر به ما کمک کند تا زمانی که آنها را داشته باشیم، در چارچوب آنها عمل کنیم. به همین دلیل، علم هرگز برای مبارزه سیاسی با جنبشهای محافظهکار یا شرکتهای قدرتمند کافی نخواهد بود. برای آن، مردم باید از دیگر ظرفیتهای انسانی و سایر منابع فرهنگی مانند هنر، ادبیات، فلسفه، روابط و حتی در جایگاه مناسب خود، دین، راهنمایی اخلاقی پیدا کنند. در مبارزه برای جهانی عادلانه و پایدار، هیچ جایگزینی برای مبارزه سیاسی سازمان یافته وجود ندارد - واقعیتی که خود دانشمندان به طور فزاینده ای به آن پی می برند.
جاستین پودور دانشیار مطالعات محیطی در دانشگاه یورک است که در آنجا بوم شناسی منظر و سیستم های اطلاعات جغرافیایی را تدریس می کند. او در مورد سیاست بین الملل وبلاگ می نویسد podur.org
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا