از کاخ سفید، گزارش هایی در مورد طرح هایی برای عراق پس از بعث منتشر می شود. سه مورد از سناریوهای اصلی اجازه توسعه دموکراسی در عراق را نمی دهد. هر یک از آنها بر اساس یک فرض نژادپرستانه ساخته شده اند: اینکه عراقی ها یا به یک دیکتاتور نظامی نیاز دارند یا به یک پادشاه - هر شکلی از دموکراسی قابل تصور نیست.
حداقل پنج سناریو وجود دارد که یکی از آنها برای امپراتوری آمریکا به صورت کامل در نظر گرفته می شود (این #4):
(1) عراق تحت ارتش.
کاخ سفید گهگاه درباره سرنگونی گروهک بعث به رهبری صدام حسین توسط ارتش عراق سر و صدا می کند. چندین گروه از افسران سابق ارتش عراق وجود دارد که اکنون در تبعید زندگی می کنند. در ژوئیه 2002، هفتاد نفر از آنها در شمال غربی لندن تحت حمایت پیمان ملی عراق که ادعا می کردند با تعداد زیادی از رهبران نظامی مهم در عراق در تماس هستند، ملاقات کردند. این دیدار شامل سرتیپ نجیب الصالحی، فرمانده سابق گارد جمهوری عراق، که رهبری جنبش افسران آزاد مستقر در ایالات متحده را بر عهده دارد، بود. این سازمان در سال 2001 ظهور کرد و توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده و کنگره ملی عراق مستقر در لندن، تحت حمایت ایالات متحده، مورد تقدیر قرار گرفت. در جلسه سال 2002، سخنگوی وزارت امور خارجه، ریچارد بوچر گفت که این یک "ابزار مفید" بود.
این تبعیدیان ارتش بارها و بارها در دهه 1990 فراخوانده شدند، که آخرین آنها در کودتای نافرجام در سال 1996 بود. در میان آنها نیز مشکل اعتبار وجود دارد. ژنرال نزار الخزرجی، رئیس سابق ستاد ارتش، اکنون در دانمارک زندگی می کند. الخزرجی یکی از رهبران جنگ ایران و عراق که در سال 1995 جدا شد، در وطن جدید خود به دلیل جنایات جنگی علیه کردها در سال 1988 تحت بازجویی قرار دارد. حتی در حالی که او مشتاق پیوستن به جنبش تبعید نظامی است، آنها از ورود او محتاط هستند. همانطور که آنها از افشای نقش خود در حملات شیمیایی به ایران و مردم کرد هستند.
عراق سنت ضعیفی در حکومت نظامی دارد. در سال 1958، سرتیپ عبدالکریم قاسم و سرهنگ عبدالسلام عارف نظام سلطنتی نامزد بریتانیا را سرنگون کردند، پس از کودتای افسران آزاد مصر به رهبری ناصر در سال 1952، جمهوری اعلام کردند و دولت را شکل دادند. برای پایان دادن به حکومت سرکوبگر نخبگان، حزب جسور شده کمونیست عراق مراکز مقاومت مردمی (المقاومه الشعبیه) را راه اندازی کرد، اما قاسم در حالی که دیکتاتوری او کارگری را در بر گرفت و سپس در هم شکست، به دنبال این سازمان ها رفت. و اتحادیه های دهقانی از آنجایی که ارتش به قدرت خود اطمینان بیشتری داشت، مخالفان خود را از بین برد. صدام حسین، که در آن زمان یک عضو بیست و دو ساله بعثی بود، در اکتبر 1959 در یک سوء قصد نافرجام به قتل قاسم شرکت کرد. در حالی که قاسم خود را از نیروهای سازمان یافته در جامعه دور کرد، بخشی از ارتش (به رهبری عبدالسلام عارف و بعث) او را در سال 1963 سرنگون کردند و راه اندازی کردند. اولین دولت بعث (به رهبری اسمی عارف ناصری و سپس پس از مرگ او در سانحه هلیکوپتر در سال 1966، برادرش). پس از آن، دیکتاتوری نظامی کلاسیک تنها از سال 1958 تا 1963 ادامه یافت. آنچه پس از آن توسط بعث، شاخه غیرنظامی آن و دفتر نظامی آن (که در سال 1962 تأسیس شد) بود. سال 1963 ظاهراً یک تغییر جانبی توسط اعضای ارتش علیه یکی از نیروهای خود بود، زمانی که در واقع تسلط این کشور توسط این حزب نیمه فاشیست متولد سوریه بود. در سال 1968، بعث که از سال 1959 در پشت صحنه حکومت می کرد، قدرت را به دست گرفت و رئیس جمهور جدید عراق احمد حسن البکر (یک افسر نظامی، اما قبل از هر چیز بعثی) بود. صدام حسین در جولای 1979 (زمانی که دشمنانش را در کنوانسیون معروف حزب بعث اعدام کرد) مسئولیت را از او گرفت. صدام حسین یک دیکتاتور نظامی نیست، اگرچه او دستگاه عظیمی از قدرت برای تضعیف مخالفان، کشتن مخالفان او و به راه انداختن جنگ در اختیار دارد.
رابطه ارتش عراق با قدرت دولتی پرتنش است. چه چیزی می تواند افسران ردیف دوم را برای کودتا علیه بعث تحریک کند؟ بسیاری از آنها به خوبی به یاد دارند که چگونه لشکر 24 پیاده نظام آمریکا کشتار نیروهای عراقی در حال عقب نشینی را در 2 مارس 1991 انجام داد. روزنامه نگار سیمور هرش پس از صحبت با دویست پرسنل نظامی ایالات متحده برای مقاله خود خاطرنشان می کند که این حمله «آنقدرها هم یک حمله نبود. ضد حمله ای که توسط آتش دشمن به عنوان تخریب سیستماتیک عراقی هایی که عموماً الزامات عقب نشینی را برآورده می کردند، تحریک می شد. با توجه به این موضوع، چرا ارتش عراق در معرض خطر کودتایی قرار می گیرد که ممکن است درها را به روی اقدام ایالات متحده باز کند؟ چه دلایل تاریخی برای اعتماد به دولت آمریکا دارند؟
(2) عراق تحت اشغال آمریکا.
این انکارها سریعاً پس از انتشار گزارشی توسط مطبوعات در اوایل اکتبر 2002 صورت گرفت که کاخ سفید به اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی و ایجاد یک رژیم اشغالگر مانند ژاپن پس از 1945 فکر می کند. نزدیک به صد هزار نیرو وارد عراق خواهند شد، ژنرال تامی فرانک به عنوان فرمانده عالی سرزمین های اشغالی به دست خواهد گرفت، رژیم «جنایتکاران جنگی» را دستگیر و محاکمه خواهد کرد و عراق را «بعث زدایی» خواهد کرد. زلمی خلیل زاد، فرستاده ویژه ایالات متحده در افغانستان، کارشناس شورای امنیت ملی در امور غرب آسیا و یکی از نکاتی که در مورد سناریوهای پسابرجامی دارد، اذعان کرد که "هزینه ها قابل توجه خواهد بود" (حداقل 16 میلیارد دلار در سال)، اما ایالات متحده متعهد خواهد شد. منابع لازم "و ما اراده خواهیم داشت تا زمانی که برای انجام کار لازم است بمانیم." هنگامی که از کالین پاول، وزیر امور خارجه آمریکا در مورد برنامههای اشغالگری پرسیده شد، گفت: «آیا باید به این هدف برسد، و رئیسجمهور امیدوار است که به این نتیجه نرسد، اما اگر این اتفاق بیفتد، ما موظف به ایجاد یک مکان بهتر خواهیم بود. رژیم، ارتش مسئولیت را بر عهده خواهد گرفت. ما آشکارا در حال انجام برنامه ریزی اضطراری هستیم، و مدل های مختلفی از تاریخ وجود دارد که می توان به آنها نگاه کرد: ژاپن، آلمان.
ژاپن نمونه ای است که اغلب توسط افراد آگاه ارائه می شود. در ژاپن، اشغال به رهبری مک آرتور بخشهایی از بوروکراسی فاشیستی را از بین برد، اما همچنین ظرفیت سوسیالیستها برای بازسازی پایههای سیاسی خود را از بین برد. وقتی مک آرتور به زایباتسو، دستههای صنعتی که همچنان بر جامعه ژاپن تسلط دارند، امتیاز داد، اتحادیههای کارگری مورد حمله قرار گرفتند. در سال 1951، مک آرتور نظریه اساسی نژادپرستانه خود را برای اشغال مطرح کرد: «با معیارهای تمدن مدرن، [ژاپنی ها] در مقایسه با رشد چهل و پنج ساله ما مانند یک پسر دوازده ساله خواهند بود». مک آرتور استدلال کرد که به دلیل رشد آهسته ژاپنیهای نادرست، ارتش ایالات متحده میتواند «مفاهیم اساسی» مانند احترام به اقتدار و قدرت نهادی را در آنجا جابجا کند (برای یک آغازگر عالی در مورد اشغال، به چند فصل اول در جان مراجعه کنید. Dower's Embracing Deeat: ژاپن در پی جنگ جهانی دوم، 1999).
موازی با ژاپن شاید شکوه پنتاگون را کمرنگ کند، اما کاملاً دقیق نیست. مقایسه واقعی برای منطقه، دوره حکومت عراق توسط قیمومیت بریتانیا (1914-1932) است. در نوامبر 1914، نیروهای انگلیسی در بصره پیاده شدند، بغداد و موصل را اشغال کردند و دولت جدید عراق را از این سه استان امپراتوری عثمانی تأسیس کردند. انگلیسی ها از ترس مجتهدین (روحانیون) شیعه، راهزنان کرد و همچنین جوامع عمدتاً بازرگان منطقه (که از میان آشوری ها، یهودیان، ایزدی ها، سبائیان و دیگران برگرفته شده بودند)، به نخبگان قدیمی عثمانی روی آوردند. برای متحدان خود شریفیان عمدتاً از سرشناسان سنی که در استان های اطراف بغداد زندگی می کردند، می آمدند. تا سال 1920، تودهها در عراق قیام کردند تا توسط قدرت بریتانیا سرکوب شوند (بیش از شش هزار عراقی و تنها پانصد سرباز انگلیسی و هندی در درگیری کشته شدند). انگلیسی ها که مشتاق حکومت توسط نیابت بودند، از فیصل دعوت کردند تا پادشاه عراق شود. فیصل فرزند امیر هاشمی، حافظ اماکن مقدس در عربستان و برادر عبدالله اردنی که اخیراً به تخت سلطنت نشسته است، از سال 1921 تا 1932 تحت قیمومیت حکومت کرد، قبل از اینکه از سال 1932 تا 1958 سلطنت خودمختار هاشمی را افتتاح کند. پادشاه بود (اما انگلیسی ها تاج را بر سر داشتند) نیروی هوایی سلطنتی شورش کردها را با نیروی وحشیانه سرکوب کرد (اولین بمباران هوایی بزرگ) و انگلیسی ها (با کمک ایالات متحده) نفت عراق را بین شرکت نفت انگلیس و ایران تقسیم کردند. 23.75 درصد، رویال داچ شل (23.75 درصد)، Compagnie Francaise des Petroles (23.75 درصد)، استاندارد اویل اند موبیل (23.75 درصد) و واسطه افسانه ای سیروس گلبنکیان (5 درصد). قیمومیت چارچوبی را هم برای سرکوب شیعیان و کردها و هم برای امتیاز نفت ایجاد کرد.
آرزوی بازگشت به سلطنت برای چند ماه در افغانستان (با ظاهرشاه) مطرح شد و سپس به نفع کرزی انعطاف پذیر رد شد. در ژاپن، علیرغم پرسشهایی درباره حفظ سلطنت غرق در فاشیسم، مک آرتور (به توصیه روت بندیکت) ترجیح داد سلسله هیروهیتو را حفظ کند. بدیهی است که ایالات متحده قصد ندارد به طور نامحدود در عراق بماند، اما مایل است یک یا دو پایگاه نظامی در این کشور داشته باشد، یک دست ثابت بر روی نفت و یک دوست در قدرت. آن دوست ممکن است یک جبهه دست نشانده مانند کنگره ملی عراق (حامد کرزی عراق) یا یک پادشاه ساخته دیگر باشد.
(3) عراق تحت حکومت هاشمی.
در جلسه ژوئیه 2002، افسران سابق ارتش از شاهزاده حسن اردن، عموی پادشاه کنونی، عبدالله دوم دعوت کردند. شاید او پادشاه بعدی عراق باشد. همچنین شریف علی بن الحسین که خانواده اش در سن دو سالگی از عراق گریختند، در لبنان بزرگ شد، سپس در بریتانیا تحصیل کرد (او در رشته اقتصاد تحصیل کرد) و در نهایت به یک شغل بانکداری سرمایه گذاری در شهر تبدیل شد. . بر خلاف اردنی ها که نسبت به جنگ و نتیجه آن احتیاط می کنند، الحسین پادشاه مدعی است که به بازگرداندن خاندان هاشمی چشم دوخته است.
اما هاشمیها نه حق طبیعی بر عراق دارند، نه سابقه طولانی در آنجا، و یقیناً حق فتح ندارند. آنها بر پشت فرمان بریتانیا به تاج و تخت رسیدند و پست های خود را به عنوان دست نشانده امپراتوری تشنه نفت به دست گرفتند. هنگامی که طبقات نخبگان عراق سرانجام قیمومیت را سرنگون کردند، هاشمی ها (فیصل تا 1933، سپس قاضی، 1933-39، سرانجام فیصل دوم، 1939-1958) نقش خود را از طریق گسترش نظامی وفادار به آنها (از 12,000 به 1932) نشان دادند. 43,000 نفر در سال 1941)، با استفاده منتخب از درآمدهای نفتی (حدود یک سوم بودجه در پایان سلطنت آنها)، با دستکاری یک جناح از دسته حاکم بر علیه گروه دیگر، و با سرکوب وحشیانه هر شکلی از شورش. یا مخالفت
زمانی که قاسم سلطنت را سرنگون کرد، این کار را در یک کودتای مخفیانه و بدون حمایت توده ای انجام داد. با این حال، هنگامی که او از مردم خواست برای حمایت از افسران آزاد به خیابان ها بیایند، احزاب سیاسی اصلی و تعداد بی شماری از افراد سازمان نیافته پاسخ دادند. حزب الوطنی الدین دمقراتی (حزب ملی دمکرات)، حزب بعث (رنسانس) و حزب کمونیست عراق (با بیست هزار عضو به اضافه) خیابان های بغداد و جاهای دیگر را پر کردند تا درگذشت بغداد را جشن بگیرند. سلطنت قدرت نمایی دست هرکسی را که می خواست بازسازی هاشمی را انجام دهد، خاموش کرد. آن خاطره ادامه دارد. تصور اینکه مردم عراق پس از صدام حسین از پادشاهی استقبال خواهند کرد، به معنای ایجاد تصورات نژادپرستانه در مورد ظرفیت کسانی است که اروپایی-آمریکایی نیستند.
(4) عراق بالکانیزه شده.
بالکانیزه شدن عراق یک سناریوی کابوس برای کاخ سفید است. در دهه گذشته، وقتی دیپلماتهای ایالات متحده وارد نقاط تاریک جهان میشوند، و وقتی میگویند «دموکراسی»، اغلب به معنای بالکانیزاسیون بودهاند. اگر بالکانیزاسیون تا دهه 1990 کلمه بدی بود، در آن دهه مادلین آلبرایت و دیگر روشنفکران وزارت امور خارجه آن را به عنوان یک استراتژی ارزشمند در خود بالکان ارزیابی کردند. از کوزوو تا کشمیر، کلمه مخوف "تقسیم" را بار دیگر شنیدیم. اما در عراق نه.
خلیل زاد از شورای امنیت ملی در عراق خاطرنشان کرد: در کوتاه مدت عراق را دوباره متحد خواهیم کرد، زیرا در حال حاضر عراق متحد نیست و تمامیت ارضی خود را حفظ می کند. این بدان معناست که مناطق خودمختار کرد در شمال و مناطق شیعه نشین در جنوب («مناطق پرواز ممنوع») اکنون در دولت شکسته ادغام خواهند شد. چرا باید این اتفاق بیفتد؟
به کردهای شمال نمی توان اجازه استقلال آنها داد، زیرا این امر باعث خشم دولت ترکیه خواهد شد - همانطور که آنها مشتاقند حق کردهای داخل ترکیه برای زندگی به عنوان انسان را انکار کنند. با توجه به اینکه ترکیه به عنوان یک متحد مهم در برنامه های استراتژیک ایالات متحده برای آسیای مرکزی و منطقه قفقاز است، پیش بینی حمایت آمریکا از کردستان مستقل در مرزهای آن غیرممکن است. دو حزب کردهای داخل عراق این را میدانند، آنها با بعث، با ایرانیها، با آمریکاییها و حتی با ترکها به تناسب تلاشهای محدود خودشان برای حفظ قدرت در سنگرهایشان، سازشهای مختلفی کردهاند. اتحادیه میهنی کردستان و حزب دمکرات کردستان بر سر محبت مردم کردستان عراق رقابت می کنند، اما در عین حال از میراث شیخ محمود برزینجی که اعتماد به نفسش در دسامبر 1918 باعث شد تا مقام فرمانداری را به دست آورد. کردستان سفلی از انگلیس. اگرچه دو حزب کرد به دلایل استراتژیک می توانند تقریباً هشتاد هزار جنگجو جمع کنند، اما نمی توانند اتحاد شمال عراق باشند.
شیعیان در جنوب به عنوان متحد برای یک کشور آینده به همان اندازه غیرممکن هستند. در حالی که اکثر شیعیان عضو هیچ سازمان سیاسی نیستند، دو تشکیلات مهم الدعوه (دعوه) و شورای عالی انقلاب اسلامی عراق (SCIRI) هستند. الدعوه، که در دهه 1950 شکل گرفت، تا دهه 1970، زمانی که شروع به درخواست برای تنظیم مجدد دولت بر اساس خطوط اسلامی کرد، مورد توجه قرار نگرفت. در سال 1970، آیتالله خمینی تبعیدی ایرانی، سلسله سخنرانیهایی در نجف ایراد کرد و از شیعیان جوان دعوت کرد که الدعوه را به اقدامات سیاسی پرشور سوق دادند. انقلاب 1979 ایران درهای جدیدی را به روی سازمان گشود. در مارس 1980، عضویت در الدعوه یک حکم اعدام از سوی رژیم بعث بود. هنگامی که فعالان الدعوه به ایران فرار کردند، SCIRI را در تهران در سال 1982 تأسیس کردند و یک شاخه مسلح به نام تیپ بدر را ایجاد کردند. به رهبری محمد باقر الحکیم، SCIRI برای ایجاد عراق در آیینه روحانیت ایرانی (ولایت فقیه) بحث می کند. آنها نه تنها با تهاجم ایالات متحده مخالفند، بلکه خیانت فرماندهان آمریکایی را به یاد می آورند، زمانی که شیعیان جنوب بدون پشتوانه موعود ایالات متحده در سال 1991 به پا خاستند – هزاران نفر از رزمندگان تیپ بدر که از مرز ایران و عراق عبور کردند، به شهادت رسیدند. ارتش عراق که به خوبی آموزش دیده است.
ایالات متحده اجازه بالکانیزاسیون عراق را نخواهد داد و همچنین به شیعیان اجازه نخواهد داد که کنترل کل کشوری را که اکثریت جمعیتی آن هستند، اعمال کنند. بنابراین بعید است که نیروهای شیعه و کرد به خود اجازه دهند برای آینده ای که به عنوان تاریک کنونی به نظر می رسد، استفاده شوند.
(5) کرزی عرب.
صدام حسین هرگز کرزای عرب نبود، اما زمانی که کاخ سفید با منافع استراتژیک شرکت های جهانی و پنتاگون سازگار بود، از متحدان نزدیک کاخ سفید بود. از زمانی که «هفت خواهران» (شرکتهای بزرگ نفتی جهانی) در غرب آسیا درگیر شدند، این منطقه وارد برنامههای استراتژیک ایالات متحده شد. در سال 1958، ایالات متحده تا آنجا پیش رفت که با سعودیها ائتلاف کرد و عربستان را به عنوان امتداد ایالات متحده تلقی کرد. کودتای تحت حمایت و مهندسی شده آمریکا علیه مصدق در ایران (1953) به دنبال حفظ نقش خود به عنوان ژاندارم آمریکا در منطقه بود. دبیر کل بعث در مورد کودتای 1963 بعث خاطرنشان کرد: "ما با قطار آمریکایی به قدرت رسیدیم"، به این معنی که بعث از بودجه دولت ایالات متحده (در کنار پول کویت) و حمایت ایستگاه های رادیویی سیا که از این کشور پخش می کردند، برخوردار بود. کویت با پیروزی خیره کننده اسراییل در جنگ 1967 علیه ارتش های عربی، نقش زیرمجموعه ایالات متحده در غرب آسیا را بر عهده گرفت: اسرائیل عضله را فراهم کرد، در حالی که شیوخ نفتی ظرافت دیپلماتیک را علیه سایر کشورهای عربی فراهم کردند. رابطه عراق با ایالات متحده به طور رسمی با جنگ 1967 در اعتراض به توافق جدید ایالات متحده با آن کشور پایان یافت. با انقلاب ایران در سال 1979، و با به قدرت رسیدن صدام حسین، ایالات متحده مشتاقانه برای اتحاد به عراق روی آورد. در سال 1983، مردم پرزیدنت ریگان با دیدار دسامبر بین صدام حسین و دونالد رامسفلد، کانالهایی را باز کردند. در 24 مارس 1984، رامسفلد با طارق عزیز وزیر امور خارجه (معاون کنونی نخست وزیر) ملاقات کرد، درست در همان روزی که سازمان ملل گزارشی در مورد استفاده عراق از سلاح های شیمیایی در جنگ علیه ایران منتشر کرد. وقتی صدام گازش را رها کرد، پنتاگون آنجا بود و از حاشیه او را تشویق کرد (این شرایطی است که صدام حسین احساس کرد که «چراغ سبز» سفیر ایالات متحده به آوریل گلاسپی برای حمله به کویت برای حفاری نفت جانبی آن در اختیار دارد. مزارع رومیلا در سال 1990).
ایالات متحده از متحد جدید خود با تسلیحات و تخصص حمایت کرد. "ایالات متحده" نه تنها شامل ارتش و دولت، بلکه شرکت ها نیز می شود. به گفته سعید ابوریش، در سال 1975، شرکت Pfaulder از روچستر، نیویورک، «به عراقیها طرح آبی ارائه داد که آنها را قادر ساخت اولین کارخانه جنگ شیمیایی خود را بسازند». ابوریش ادعا میکند که در سال 1983، بازرگانان ایالات متحده و رژیم عراق برای استفاده از موشکهای هارپون و سایر رفتارهای مشابه در جنگ علیه ایران، در سرکوب کردها و در حمله به کویت، معامله کردند. همانطور که ویلیام ریورز پیت می گوید، صدام حسین "به اندازه کوکاکولا و اولدزموبیل مخلوق آمریکایی است." او "عامل ثبات" بود تا اینکه در سال 1990 دست خود را بیش از حد دراز کرد.
آیا جایگزینی شبیه صدام در بال ها وجود دارد؟ آیا کرزی عرب واقعی وجود دارد؟ نزدیک ترین نامزد، احمد چلبی، دانشگاهی است که از خانواده ای ثروتمند عراقی می آید. در سال 1992، در وین، تعدادی از تبعیدیان عراقی گرد هم آمدند تا کنگره ملی عراق (INC) را تشکیل دهند. در اواخر سال، در صلاح الدین (در "پناهگاه امن" کردها)، INC چلبی را به رهبری آنها انتخاب کرد. در آن زمان، بزرگترین تشکیلات INC از اتحادیه میهنی کردستان و حزب دموکرات کردستان تشکیل می شد و نیروهای INC با حمایت ایالات متحده در سال 1995 شروع به درگیر شدن با ارتش عراق کردند. اما سال بعد، حزب دمکرات کردستان با صدام حسین معامله کرد. ، به ارتش عراق اجازه ورود به خاک خود را دادند و در حالی که INC را در منطقه تخریب کردند عقب نشستند.
در سال 1998، کنگره ایالات متحده قانون آزادی عراق را برای تأمین مالی این سازمان رو به زوال تصویب کرد. سعید ابوریش در سال 1997 استدلال کرد که برنامه INC «کاملاً غیرواقعی است»، اما «هنوز هم برای حفظ روحیه ضد صدام دولتهای غربی و مطبوعات غربی عمل میکند و بیانیههای مطبوعاتی منتشر میکند». او استدلال می کند که INC شامل بسیاری از همکاران سابق صدام حسین و اعضای بعث است که در جنگ علیه ایران و کردها جنایات خشونت آمیز انجام دادند. او خاطرنشان می کند: «از آنجا که آنها اعضای یک سازمان طرفدار غرب هستند، جنایات آنها نادیده گرفته می شود» (این از کتاب دوستی بی رحمانه: غرب و نخبگان عرب، 1997 است).
با وجود اینکه آنها اعتباری ندارند، INC شروع به گفتگو با بازرگانان نفتی فرانسوی و روسی در مورد دسترسی به نفت عراق کرده است. چلبی در سپتامبر 2002 به واشنگتن پست گفت: «شرکتهای آمریکایی ضربه بزرگی به نفت عراق خواهند زد.» در اواسط اکتبر 2002، INC گفت که «بخش نفت را به روی همه شرکتها، از جمله شرکتهای بزرگ آمریکایی، باز خواهد کرد و به قراردادهای منعقد شده با روسیه و فرانسه توجه ویژهای خواهد کرد». این یک راه آشکار برای جلب حمایت شورای امنیت نه تنها برای جنگ با عراق، بلکه برای جلب رضایت INC در آینده پس از بعث بود.
همه نشانه ها حاکی از رژیم اشغالگر ارتش ایالات متحده برای کوتاه مدت است، سپس یا بازگشت به سلطنت، ایجاد یک دیکتاتوری نظامی و یا در غیر این صورت تشکیل یک رژیم "دموکراتیک" تحت رهبری فردی مانند چلبی. هر کسی که حکمرانی کند باید تحت نظارت آمریکا کار کند، زیرا حافظ دومین ذخایر بزرگ اثبات شده نفت در جهان (115 میلیارد بشکه) و همچنین نیروی اصلی سیاسی-نظامی برای مقابله با ایران و بنیادگرایی سعودی است. هدف جنگ ایجاد یک عراق دموکراتیک نیست، بلکه تضمین تسلط نظامی ایالات متحده بر این منطقه و در نتیجه امکان فعالیت آزادانه شرکت های جهانی است. آزادی برای عراقی ها در راه نیست، فقط حمل و نقل رایگان برای گربه های چاق است.
ویجی پرشاد دانشیار و مدیر مطالعات بین المللی در کالج ترینیتی، هارتفورد، سی تی است. آخرین کتاب او این است: گربه های چاق و سگ های دونده: مرحله انرون سرمایه داری. دسترسی به پراشاد در: [ایمیل محافظت شده]
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا