این فصل بیست و چهارم کتاب است RPS/2044: تاریخ شفاهی انقلاب بعدی آمریکا. RPS/2044 خودش را دارد صفحه کتاب، با موضوع اصلی، بررسی، مقاله، مصاحبه، توصیفات و مکانی برای تعامل کاربر با مصاحبه شوندگان.
برتراند دلینگر و لیدیا لوکزامبورگ دیدگاه سیاسی و خویشاوندی را مورد بحث قرار دهید.
برتراند، در جستوجوی مروری بر ارزشها و ایدههایی که پایههای RPS را تشکیل میدهند و هنوز هم تشکیل میدهند، به چشماندازی رسیدهایم، و البته در مورد آن برای یک ربع قرن نوشته، بحث، توهین، حمایت، اشتراکگذاری و پیگیری شده است. و اکنون بسیار شناخته شده است، شاید بتوانید به طور خلاصه عناصر کلیدی بینش سیاسی RPS را توصیف کنید.
وقتی از فعالان گذشته پرسیده شد چشم انداز شما چیست، فضایل یا دستاوردهای اجتماعی مانند برابری، عدالت و غیره را فهرست می کردند.
برای RPS، چشم انداز شما چیست به این معنی که RPS از چه نهادهایی برای دستیابی به دستاوردهایی مانند عدالت، عدالت و مدیریت شخصی حمایت می کند؟ در پاسخ به این سوال که چشم انداز شما چیست، ما همیشه مؤسسات ترجیحی و نقش آنها را توصیف می کنیم، زیرا نادیده گرفتن این جنبه، هر آنچه را که در مورد ارزش ها پیشنهاد می کنیم، تضعیف می کند.
بنابراین، برای سیاست، RPS تشخیص داد که فعالیت سیاسی شامل قانون گذاری قوانین، داوری در مورد اختلافات و اجرای دسته جمعی برنامه های مشترک است. البته یک نظام سیاسی جدید باید این کارکردها را انجام دهد، بلکه باید همبستگی و تنوع ایجاد کند.
ما پرسیدیم، اگر بخشی از یک جامعه، ایالت یا کشور هستیم، چگونه باید خود را سازماندهی کنیم تا به چنین نتایجی برسیم؟ چگونه باید تعامل کنیم تا تصمیم گیری ما باعث پیشرفت هر شهروند از طریق پیشرفت همه شهروندان شود؟ چگونه ممکن است به چندین مسیر رو به جلو احترام بگذاریم و یک ذهن درست یا یک مسیر درست را رعایت نکنیم؟
ما می دانستیم که سیاست باید ساختار داخلی و روابط نقشی داشته باشد که نتایج عادلانه ایجاد کند، عدم تعادل های گذشته را جبران کند، از آینده جلوگیری کند و خود مدیریت جمعی را برای همه ایجاد کند. اما چگونه میتوانیم از نظر سازمانی آن اهداف متنوع را به طور سازگار با یکدیگر به انجام برسانیم؟
میدانستیم که باید به تجربیات و درسهای گذشته احترام بگذاریم، بلکه باید ایدههای جدید را نیز امتحان کنیم. ما مکانیسمهای پایهای را که فعالان تمایل داشتند بهطور خودجوش تشکیل دهند، با جستجوی شوراهای تودرتو با شوراهای سطح اولیه، از جمله هر بزرگسال در جامعه در شوراهای محلی، و برخی افراد انتخاب شده در شوراهای سطوح بالاتر، و لایههای دیگر، و لایههای دیگر، به عنوان محل شروع خود در نظر گرفتیم.
از طریق تجربه عملی آموختیم که تعداد اعضای هر شورا باید به اندازه کافی کم باشد تا تضمین کند که افراد می توانند در بحث های رو در رو درگیر شوند، در عین حال به اندازه کافی زیاد باشد که امکان تنوع کافی در نظرات فراهم شود و اطمینان حاصل شود که تعداد سطوح شوراهایی که همه جامعه را در خود جای می دادند قابل مدیریت بودند. بیست و پنج عضو در هر شورا انتخاب خوبی بود. با بیست و پنج لایه، هفت لایه حتی بزرگترین کشور را نیز می پوشاند.
در هر شورا، ما باید در مورد وظایف نمایندگان و مسئولیتهای مرتبط، روشهای بحث و ارزیابی، و قوانین رأیگیری و جمعبندی تصمیم میگرفتیم. چگونه باید به ترجیح استفاده از یک رویکرد بر رویکرد دیگر در سطوح خاص و برای انواع خاصی از تصمیمات برسیم؟
پاسخ RPS این بود که در هر موردی باید به دنبال خود مدیریتی با روش هایی باشیم که به طور قابل اعتمادی به انتخاب های عاقلانه نیز می رسند. به همین ترتیب، ما باید از تنوع محافظت کرده و به دنبال آن باشیم. ما باید احساسات و اعمال همبستگی را حفظ کنیم. ما باید کارها را بدون تاخیرهای ناتوان کننده انجام دهیم.
ما متوجه شدیم که افراد معقول اغلب در مورد یک موضوع یا موارد دیگر اختلاف نظر دارند. برخی از مردم ممکن است حقایق یک موضوع را متفاوت از دیگران ببینند، مثلاً سقط جنین یا یک موضوع محلی تر توسعه زمین. برخی ممکن است اشتباه محاسبه کنند، مثلاً در مورد شایستگی برخی سازوکارهای قضایی، در حالی که برخی دیگر دقیق هستند. برخی ممکن است اولویت ها، ارزش ها یا شهودهای متفاوتی نسبت به سایرین در مورد پیامدهای پیچیده قانون جدید در مورد سفر فضایی یا آلودگی داشته باشند، یا صرفاً قرار دادن یک استخر جدید در یک محله.
ما متوجه شدیم که ترفند دستیابی به ساختار قانونگذاری موفق، داشتن سیستمی است که امکان انتخابهای خود مدیریتی جمعی و مشارکتی را فراهم میکند که در آن همه موافقند که نتایج بهطور عادلانه برای همه به دست میآیند و مشمول بررسی میشوند، حتی زمانی که گزینههای جایگزین هنوز بررسی میشوند. این همان چیزی است که ما احساس کردیم یک سیستم شورای تودرتو، با تأکید بر مشورت های مشارکتی و با هدایت تعهدات به خود مدیریتی، همبستگی و تنوع می تواند به آن دست یابد.
با این حال، فراتر از قانون، ما همچنین میدانستیم که سیستمهای قضایی اغلب به بررسی قضایی (آیا خود قوانین ما عادلانه هستند؟)، عدالت کیفری (آیا افراد خاصی قوانین را نقض کردهاند؟) و قضاوت مدنی (چگونه اختلافات را حل کنیم؟) میپردازند.
ما آزمایشهای زیادی را در مورد چگونگی پاسخگویی قانونگذاری و مردم انجام دادیم و به طرفداری از سیستم دادگاهی رسیدیم که با سطوح سلسله مراتبی در مورد انتخابهای شورا مورد مناقشه قضاوت کند.
آیا روش ما بهترین رویکرد ممکن است؟ آیا میتوانیم آن را برای اجرای بهتر خود مدیریتی اصلاح کنیم؟ آزمایش، که بسیاری از آنها در حال انجام است یا هنوز در راه است، نشان خواهد داد.
برای امور کیفری و همچنین قضاوت مدنی، وکلای مختلف و وکلای حقوقی گزینههای مختلفی را پیشنهاد و آزمایش کردند تا اینکه در یک سیستم دادگاهی کاملاً متفاوت از آنچه قبلاً داشتیم، بهعلاوه پلیس تحت کنترل جامعه با مجتمعهای شغلی متعادل و پاداش تلاش و فداکاری مستقر شدیم. به ویژه در مورد پلیس، مبارزه زیادی وجود داشت.
زمانی که RPS در حال تشکیل دپارتمان های پلیس بود، هنوز در حال نظامی شدن بودند، نه انسانی. حبس در حال افزایش بود و تقریباً کاملاً مجازات بود. پلیس هنوز مکرراً درگیر تخلفات نژادپرستانه، جنسیتی، و طبقاتی از آزار و اذیت تا دستگیری ناعادلانه و قتل است. ما مبارزات تودهای بر سر همه اینها داشتیم، بر اساس جنبش قبلی زندگی سیاهپوستان مهم است، که شامل تظاهرات، تجمعات، راهپیماییها، اشغالها و اعتصابها بود. در واقع، اعتصابات زندانیان کمی قبل از حرکت RPS آغاز شد و سپس به شدت شتاب گرفت. اقدامات خانوادههای زندانیان و اعضای جامعه که بهجای سرکوب برای محلههای خود به دنبال قانونگرایی بودند، همینطور بود.
نتیجه آن کاهش جنبه تنبیهی اجرای قانون و تاکید بر توانبخشی بود. عملکرد، روشها و کنترل پلیس از آن زمان تاکنون با تظاهرات، سازماندهی داخلی، قوانین جدید و نظارت بر جامعه و با همه تغییرات اساسی - که باید بگویم نه تنها برای شفافسازی در مورد یک سیاست جدید حیاتی است - به چالش کشیده شده است. ، بلکه در مورد روابط جنبش در دوره ای که ما از آن عبور کرده ایم.
چرا دیدگاه RPS از پلیس باعث خشم بسیاری از چپهایی شد که خواهان جامعهای بهتر بودند؟
تا زمانی که جامعه جدیدی نداشته باشیم، پلیس اغلب به گونهای عمل میکند که به جای کمک به همه نخبگان محدود، آسیب میزند. RPS و دیگر فعالان مدتهاست که با آن مواجه شده بودند، به ویژه زمانی که پلیس ما را سرکوب کرد. بسیاری به این نتیجه رسیدند که در یک جامعه جدید باید پلیس را کاملاً کنار بگذاریم. در واقع، این رایج ترین دیدگاه در میان پرانرژی ترین اعضای ما در اولین روزهای RPS بود. اما رفتن از رد جنبه های پلیسی به رد همه ابزارهای سازمانی ممکن برای انجام وظایف شایسته پلیس بسیار بحث برانگیز بود.
ممکن است این نکته را کمی بیشتر توضیح دهید؟
این نوع گسترده اختلاف در تاریخ RPS و رادیکالیسم پیشین نیز بارها مطرح شده است. برای مثال، دولتها اغلب به جای کمک به همه نخبگان محدود، صدمه میزنند. فقط به تاریخ نگاه کنید. آنها جاسوسی می کنند، تنظیم می کنند، زندانی می کنند، غارت می کنند، شکنجه می کنند و قتل می کنند. بنابراین، آیا ما باید از همه کارکردهای سیاسی/حکومتی خلاص شویم؟
محلهای کار اغلب آلودگی ایجاد میکنند، نیروی کار را زیر پا میگذارند، و مصرفکنندگان را دستکاری میکنند، و با انجام این کار، به جای کمک به همه نخبگان محدود، آسیب میرسانند. آیا باید از شر همه نهادهای ساختاریافته محل کار خلاص شویم؟
خانوادهها، فرهنگها، مدارس، روزنامهنگاران و پزشکان حتی امروزه اغلب عادات و باورهای وحشتناک و مخربی را دنبال میکنند. آیا باید از تمام ساختارهای نهادی برای پرداختن به پرورش، اجتماعی شدن، آموزش، جشن و ارتباطات خلاص شویم؟
منظور من این است که فردی که اصرار می کند که محل کار، پلیس، سیاست یا خانواده ها را رد کند، معمولاً ادعا می کند که انجام این کار باعث رهایی فضایل انسانیت می شود. با این حال، شخص به طور همزمان میگوید انسانیت آنقدر ناقص است که نمیتواند نهادهایی ایجاد کند تا به طور جمعی کارکردهای اجتماعی مختلف را بدون ایجاد اثرات تضعیفکننده انجام دهند. منتقد داشتن موسسات محل کار، پلیس، سیاسی یا خانوادگی، در حالی که بنری را در دست دارد که بیانگر کمال انسانی است، به طعنه فرض میکند که ناکامیهای انسانی مانع از داشتن ویژگیهای مطلوب نهادها میشود.
حل چنین اختلافاتی به طرز شگفت آوری سخت بود. تصور کنید که ما به یک نسخه بهبودیافته از پلیس برای افرادی نیاز داریم که به طور معمول سرشان توسط پلیس شکسته شده یا شاهد کشته شدن یکی از اعضای خانواده توسط یکی از اعضای خانواده بوده اند. اشتیاق عظیمی به وجود آمد. قطعنامه ها سریع نبودند. گاهی اوقات مردم حتی RPS را، حداقل برای مدتی، به خاطر چنین مسائلی ترک میکنند. حتی تمایل RPS برای حفظ کاوش در راههای رسیدگی به اختلافات و جنایتهایی که مستلزم حفظ عملکرد پلیس نبودند - در صورتی که نظر اکثریت مبنی بر اینکه این عملکرد باید باقی بماند، اگرچه به شدت بازتعریف شده بود، اشتباه بود - برای حفظ مقداری ضدیت کافی نبود. اعضای پلیس درگیر
برای درک آنچه که در حال حاضر یک دیدگاه تقریباً وجود ندارد، تصور کنید که شما عضو RPS هستید و مورد تجاوز قرار گرفته اید و RPS می گوید در جامعه جدیدی که ما به دنبال آن هستیم، جایی برای تجاوز وجود دارد که به طور مناسب تعریف شده است. شما می ترسید. شما با جنون مبارزه می کردید و اگر شکست می خوردید، به طور موجه تصمیم می گرفتید که سازمان جدید ارزش حمایت و مشارکت شما را ندارد. من فکر می کنم برخی از اعضایی که RPS را به عنوان بخشی از جامعه جدید حفظ کردند، با سطح مشابهی از انزجار و خشم ترک کردند. چیزی که در مورد RPS تحسین برانگیز بود این است که حتی در غیاب آنها ما به کاوش در مورد جایگزین ادامه دادیم. این به خودی خود منجر به حذف پلیس نشد، اما منجر به پیشرفتهای زیادی در درک ما از آنچه آموزش و عملکرد پلیس باید شامل شود، از جمله درک ما این است که پلیس نیست، بلکه قضاوت، وکالت حقوقی و تصمیمگیری قانونی است. بهبود چشمگیر در یک جامعه بهتر بسیار دشوار است. اینجاست که مسائل مبهم و تجربی باقی می مانند.
آیا این یک جنبه استراتژیک هم نداشت؟
بله، در حال حاضر چگونه با پلیس ارتباط برقرار کنیم؟ به بیان خیلی واضح، آیا ما با آنها به عنوان دشمنانی فراتر از عقل یا به عنوان متحدان بالقوه برای سازماندهی رفتار می کنیم؟ این بحث همان شور و شوق بحث رویایی را داشت، اما بعد فوریت و استراتژی را اضافه کرد. آیا با رفتار با پلیس مانند بیگانگان یا حیوانات شرور، یا با واقعبین بودن در مورد موقعیتها و دیدگاههای آنها، اما تلاش برای برقراری ارتباط و حتی سازماندهی آنها، به چشماندازهایی برای برنده شدن در تغییرات کمک کردیم؟
چندی قبل از ظهور RPS، یک چهره به سختی به یاد میآوریم در این مورد. یک سازمان سوسیالیستی که با هجوم مردمی که با انگیزه مبارزه با ترامپ به شدت در حال رشد بود، یک کنوانسیون تشکیل داد و کمیته راهبری را انتخاب کرد.
یکی از نامزدها که پیروز شد، سابقه طولانی و بسیار چشمگیر در سازماندهی کارگری داشت. پس از رای گیری منتشر شد... اگرچه هر کسی که به سوابق او نگاه می کرد، می توانست به راحتی زودتر بفهمد که او با اتحادیه پلیس سازماندهی کرده است. بدلم قابل توجهی به دلیل احساس افراد مختلف رخ داد که باید او را رد صلاحیت کنند. اصطکاک قابل توجهی وجود داشت. یک فصل بیانیه ای در مورد مخالفت با خشونت پلیس منتشر کرد که گویی سازماندهی پلیس با این دیدگاه ناسازگار است. بنابراین، حتی در آن زمان، حتی در یک سازمان سوسیالیستی، بسیاری سازماندهی پلیس را نه به عنوان یک کنشگری جدی و عاقلانه و حتی ضروری، بلکه بهعنوان یک فعالیت بیمصرف میانگاشتند. این ناراحت کننده بود، اما طولی نکشید که بحث بعدی دیدگاه های جدیدی را منتشر کرد. حقیقت ساده این بود که اهریمن ساختن مخالفان هیچ کاری برای کاهش یا معکوس کردن مخالفت آنها انجام نداد و همچنین باعث شد که ما شخصاً بسیار کمتر قابل تحسین باشیم.
=====
لیدیا، RPS در مورد خویشاوندی چه می گوید؟ دیدگاه آن در مورد چگونگی انجام تولید مثل، پرورش و اجتماعی شدن چگونه پدیدار شد؟
ارزشهای RPS حاکی از آن است که نقشهای خویشاوندی باید همبستگی را تقویت کند، تنوع را حفظ کند، مزایا و مسئولیتها را به طور عادلانه تقسیم کند و تأثیر خود مدیریتی را منتقل کند - همه اینها در هر حوزهای از زندگی منطقی است. بنابراین با آن مجموعه آرزوها، سؤالات زیادی برای ما به وجود آمد. آیا خانواده ها باید به همان صورتی که اکنون آنها را می شناسیم ادامه دهند؟ هر خانواده ای که خواهیم داشت، چه چیز دیگری باید وجود داشته باشد؟ آیا تربیت باید تا حد زیادی با آنچه اکنون می دانیم متفاوت باشد؟ خواستگاری و رابطه جنسی چطور؟ ارتباط پیر و جوان با بزرگسالان و بزرگسالان با سالمندان و جوانان چگونه باید باشد؟
برای تحقق ارزشهایمان، میدانستیم که روابط خویشاوندی جدید باید زنان و مردان را رهایی بخشد تا اینکه اولی را تابع دومی کند. اما چگونه؟ حقیقت این است که ما هنوز در حال پاسخگویی هستیم.
ما میدانستیم که سود حاصل از تغییر روابط خویشاوندی، حذف ویژگیهایی است که باعث ایجاد تبعیض جنسی، همجنسگرا هراسی، و سنگرایی میشود، به علاوه ایجاد مجموعهای از پیشرفتهای مثبت که تا زمانی که پیشنهادهای کاملتری را بهطور کاملتر آزمایش نکرده باشیم، فقط میتوانیم حدس بزنیم. اما ما همچنین میدانستیم که همه رنجهای مربوط به جنسیت به طور کامل ناپدید نمیشوند. حتی در یک جامعه شگفت انگیز، ممکن است کسی را دوست داشته باشم که مرا دوست نداشته باشد. روابط قوی قبلی ممکن است از بین برود. تجاوز جنسی و سایر اعمال خشونت آمیز ممکن است همچنان اتفاق بیفتد، البته بسیار کمتر. تغییر اجتماعی درد از دست دادن دوستان و خویشاوندان به مرگ زودرس را از بین نخواهد برد. همه بزرگسالان به طور ناگهانی در برقراری ارتباط مثبت با کودکان یا افراد مسن یا بالعکس مهارت یکسانی ندارند.
ما فکر میکردیم که روابط جدید نقض سیستماتیک زنان، همجنسبازان، لزبینها، دوجنسهها، تراجنسیتیها، کودکان و سالمندان را از بین میبرد، اما همچنین میدانستیم که روابط جدید همه نقضهای فردی را از بین نخواهد برد. ما فکر میکردیم که تغییرات، اجبار ساختاری مردان و زنان، دگرجنسگرایان و همجنسگرایان، و بزرگسالان و کودکان را به الگوهایی تبدیل میکند که به طور سیستماتیک همبستگی، تنوع، برابری و مدیریت خود را نقض میکنند، اما همچنین میدانستیم که تمام موارد نقض فردی را از بین نمیبرند.
نهادهایی که روابط خویشاوندی بهتر را تعریف می کنند چگونه به نظر می رسند؟
RPS میدانست که جوامع معاصر زنان را نسبت به مردان به گزینههای کمتوانتر و رضایتبخشتر میسپارند. ما باید ساختارهای اجتماعی تعریفکنندهای را که باید تغییر میدادیم تعیین میکردیم تا آن نظمدهی سیستماتیک را حذف کنیم.
فمینیسم مدتها تعلیم داده بود که جنسیتگرایی در مردانی که شرایط مسلط و ثروتمندتری نسبت به زنان دارند شکل آشکاری پیدا میکند و از طریق عادتهای دیرینه ارتباط و رفتار شکل ظریفتری به خود میگیرد. فمینیستها همچنین نشان داده بودند که چگونه تبعیض جنسی توسط نهادهایی تولید و بازتولید میشود که مردان و زنان را از هم متمایز میکنند، مانند تجاوز و ضرب و شتم، اما همچنین بهطور ماهرانهتر از طریق تفاوتهای نقش پذیرفته شده دوجانبه در زندگی خانگی، کار و جشن. و فمینیستها تأثیر تجمیع تجربیات جنسیتی گذشته را بر آنچه مردم فکر میکنند، میخواهند، و احساس میکنند و بر آنچه که مردم عادتاً یا آگاهانه انجام میدهند نشان داده بودند.
اگر میخواستیم منشأ بیعدالتی جنسیتی را پیدا کنیم، منطقی بود که باید تعیین کنیم کدام نهادهای اجتماعی - و کدام نقشها در آن نهادها - به مردان و زنان مسئولیتها، شرایط و شرایطی میدهند که مردان را بر زنان برتری میدهد. یکی از ساختارهایی که چندین دهه پیش از آن مورد بحث قرار گرفته بود، این بود که مردان پدر و زنان مادر هستند. یعنی زن و مرد دو نقش کاملاً متفاوت را در برابر نسل بعدی ایفا میکنند و انتظارات متفاوتی را از طریق آن نقشهای متفاوت منتقل میکنند.
فمینیستهای آن زمان پیشتر پرسیده بودند: «اگر بهجای مادر شدن زنان و پدر شدن مردان، زنان و مردان هر کدام با همان ترکیبی از مسئولیتها به نام فرزندپروری به فرزندان مربوط میشدند؟ چه میشود اگر به جای اینکه یک جنسیت وظایف پرورشی، مراقبتی، نظافتی و سایر وظایف نگهداری به نام مادری را انجام دهد و جنسیت دیگر وظایف تصمیمگیری به نام پدر شدن را انجام دهد، هر دو جنس ترکیبی از تمام نقشهایی به نام فرزندپروری را انجام دهند؟
استدلال برای این امر میگوید که مادری و پدری نقشهایی اجتماعی هستند و نه بیولوژیکی. زنان به عنوان مادر، دخترانی به دنیا می آورند که به نوبه خود نه تنها دارای ظرفیت مادری هستند، بلکه می خواهند مادر شوند و نه پدر، در حالی که به عنوان پدر، مردان پسرانی تولید می کنند که نه تنها توانایی پدری دارند، بلکه می خواهند پدر شوند و نه مادر. ما در مورد آن فرمولها فکر کردیم و تصمیم گرفتیم که شاید یکی از ویژگیهای یک جامعه بسیار بهبودیافته این باشد که زن و مرد هر دو پدر و مادر باشند. مادری در مقابل پدر شدن وجود نخواهد داشت، فقط والدین.
دیری نپایید که بسیاری از والدین جوان و برخی از بزرگترها نیز تصمیم گرفتند این را آزمایش کنند. می توانید شدت احساساتی را که این برانگیخته است تصور کنید. در طول تاریخ، از جمله در تربیت شما، همه مادری و پدری را تمرین کردند. جان فرزند شما در خطر است. نه پس گرفتن وجود دارد، نه اور. با این وجود، تصمیم می گیرید قالب را بشکنید. ما هر یک از والدین. این گام کوچکی نیست، اما در واقع برای بسیاری، تکه تکه، بدون وضوح صریح، تنها تلاش برای عادلانهتر کردن زندگی خانگی، سالها قبل آغاز شده بود. اما در RPS و با تلاش آن بود که تمرین سرعت گرفت و خودآگاه شد. بخش اعظم آن صرفاً تغییر انتخاب های شخصی خود بود، اما نه همه آنها. به عنوان مثال، برای داشتن والدین و عدم مادر و پدر شدن مستلزم مرخصی والدین برای مراقبت از نوزاد بود، نه مرخصی فقط برای زنان، بنابراین باید جنگ نیز انجام می شد.
یکی دیگر از ساختارهای معمولی که مدت ها قبل از RPS برای بسیاری از فمینیست ها مورد سوال قرار گرفته بود، شخصیت منزوی و منزوی خانواده هسته ای بود. آیا مراقبت از کودک و مشارکت خانوادگی باید تنها به یک یا دو والدین بیولوژیکی بستگی داشته باشد، یا در عوض باید افراد بیشتری را شامل شود - شاید یک خانواده بزرگ، دوستان، و اعضای جامعه؟
بسیار بعید به نظر می رسید که یک جامعه خوب باید یا حتی بتواند قوانینی داشته باشد که به چند سازمان معمولی خانگی و ساختارهای خانوادگی نیاز داشته باشد، به گونه ای که همه فقط آنها را وضع کنند. ما انتظار نداریم که طبق قانون، بزرگسالان مجبور باشند به تنهایی، به صورت جفت یا گروهی در هر یک یا حتی در چند الگوی ترجیحی زندگی کنند. نکته کلیدی احتمالاً تنوع است، اما همچنین این که هر الگوی چندگانه و متنوعی وجود داشته باشد، هر گزینه باید ویژگی هایی را در بر گیرد که به جای سلسله مراتب جنسیتی، برابری جنسیتی را مطرح می کند. بنابراین مردم الگوهای زندگی در خانه را با هدف گسترش مراقبت و تعاملی که کودکان از آن لذت می برند و همچنین مشارکت آنها در قضاوت ها را افزایش داده اند، آزمایش کرده اند.
ما با این امید هدایت شده ایم که افرادی که اینگونه تربیت شده اند نه تنها کامل، توانا و با اعتماد به نفس باشند، بلکه فاقد تمایزاتی هستند که شخصیت و مسیر زندگی کودکان را به نوعی قالب باریک زنانه یا مردانه محدود می کند.
و ما با امیدهای مشابهی در مورد جنسیت و روابط بین نسلی هدایت شده ایم. ما هنوز نمی دانیم که تمایلات جنسی کاملاً آزاد شده چگونه خواهد بود - با همه ترجیحات و اعمال آن - یا همه اشکال متنوع روابط بین نسلی که بزرگسالان و فرزندان و بزرگان آنها وارد خواهند شد. اما ما معتقدیم که هیچ یک از رویکردها بالاتر از دیگران نخواهد بود و همه گزینه های تحسین شده مانع از ایجاد عمدی در افراد تمایل به تسلط، حکومت، تابع بودن یا اطاعت بر اساس جنسیت بیولوژیکی، گرایش جنسی، سن یا هر اجتماعی دیگر می شود. یا ویژگی بیولوژیکی
حتی با گذشت 20 سال از RPS، ما فقط ایده های تقریبی داریم که چه الگوهای جنسیتی در آینده ای بهتر پدیدار خواهد شد - برای مثال، تک همسری و غیر، دگرجنس، همجنس یا دوجنسیتی، و شامل موسسات مراقبتی متحول، خانواده ها، مدارس، و فضاهای دیگر برای کودکان و همچنین برای بزرگسالان و سالمندان - اما ما مطمئن هستیم که بازیگران در هر سن، جنسیت و ترجیحات درگیر روابط جنسی توافقی غیر ظالمانه و عاری از انگ هستند.
البته اختلافات داخلی زیادی در مورد جنبه های این موضوع وجود داشته است. با این حال، یک چیز کلیدی، انعطاف پذیری و مطالعه مستمر ما از مفاهیم و گزینه ها تا به امروز بوده است. زمانی که مردم ما را به تلاش برای حذف خانواده ها یا محو عشق یا دوران کودکی متهم می کردند، اجتناب از قطبی شدن در حالت تدافعی تهاجمی دشوار بود. اما مانند بسیاری از مسائل دیگر، ما یاد گرفتیم که در چنین تبادلاتی به صبور بودن و احترام گذاشتن اهمیت دهیم.
امیدوارم در اینجا سوالی بپرسم که جدا از موارد بالا باشد و همچنین کمی شخصی باشد، برایتان مهم نیست. می دانم که شما به تازگی 75 ساله شده اید و نمی دانم که آیا حاضرید احساسات خود را در مورد پیری به ما بگویید؟
پدرم گاهی این شعر قدیمی را توسط شاعر معروفی به نام رابرت براونینگ برای من تکرار می کرد. گفت: "همراه من پیر شو، بهترین ها هنوز در راهند." قافیه زیبا، به نظر من برای برخی معنادار و برای آنها نشاط آور است. من از خوشحالی پدرم از این کلمات ناراحت نشدم، اما این احساس برای من یک فاج بزرگ یا حتی یک دروغ توهمآمیز بود. پدرم بر اثر آلزایمر فوت کرد. در نهایت او نمی دانست کسی کیست. این بهترین بود؟
برای پیری من، و فکر میکنم کمی نادر است، این دوبیتی حاوی حقیقت است زیرا پروژه RPS هسته اصلی اهداف و امیدهای من بوده است و اکنون به موفقیت کامل نزدیک شده است. شادی و آرامش باورنکردنی در آن نهفته است. اما آن همراه خوشآمد به پیری من - جنبهای که هر سال جدید را روشنتر میکند - به خودی خود هیچ ربطی به پیری ندارد، فقط به زمانی که من به اندازه کافی خوش شانس هستم که مسن باشم و حتی بیشتر مسن شوم.
بیایید صادق باشیم، خود پیری، آفت نهایی زندگی است. صرف نظر از استثناهای نادر، و با فرض اینکه از سایر اهداف بدتر اجتناب کنیم، پیری کاهش مییابد، از بین میرود و چون اوج آن کاملاً تحرک ما را از بین میبرد. پیری، قدرت مفهومی و حتی خود ادراک ما را کم رنگ، تیره و در نهایت خاموش می کند. پیری دوستان، خانواده و خود ما را به قتل می رساند.
من نمی توانم آن را جشن بگیرم. من نکته مثبتی در این نمی بینم که به جوانان بگویم منتظر پیر شدن باشند و من این کار را نمی کنم. به هر حال، مشتاقانه منتظر یادگیری بیشتر باشید و برای تحقق آن مطالعه کنید. مشتاقانه منتظر به دست آوردن خرد باشید و برای رسیدن به آن به طور گسترده تحقیق کنید. اما مشتاقانه منتظر وجه تلنگر سالهای سپری شده در اواخر عمر باشید که ظرفیتها رو به کاهش است؟ من اینطور فکر نمی کنم.
RPS نهادهایی را به ارمغان میآورد که مهار نمیکنند، بلکه در عوض پتانسیلهای انسانی ما را ارتقا میدهند. خوبه. پیری پتانسیل های ما را محدود می کند. این بد است. بهداشت مهم است، همبستگی مهم است، و ما باعث میشویم جامعه هر کدام را به وفور بیش از هر زمان دیگری در تاریخ عرضه کند، اما پیری سلامت را از بین میبرد.
احترام به دستاوردها و خردی که مدت زمان به آنها اجازه می دهد، و ارزش های جدیدی که به طور فزاینده ای در انتخاب های زندگی هدایت می شوند، احترام را افزایش می دهند. خوبه. پیری به تجربیات می افزاید اما خاطرات را کم رنگ می کند. این یک کیسه مخلوط است.
پیری به اندازه اجدادمان برای ما مخرب نیست و همچنان برای فرزندانمان ویرانگر خواهد بود. آن را جشن بگیرید. بهترین ها برای جامعه، برای بشریت، هنوز قوی نشده اند. آن را جشن بگیرید. اما برای هر یک از ما واگذاری که در حال پیری است باقی می ماند. اکنون که پله ها و حتی بلند شدن از روی صندلی به عنوان موانع روزانه به نظر می رسند، می توانم توصیه مثبتی در این مورد ارائه کنم.
از مراسم تشییع جنازه استقبال نکنید اما از سن ناله نکنید. تا می توانید از نظر ذهن و روح جوان بمانید. حتی سن را خاموش کنید. تأثیر آن را انکار کنید، اگر برای شما مفید است. به احساس 18 یا 30 سالگی یا هر سنی که برای شما کار می کند ادامه دهید، اما همانطور که ورزشکاران می گفتند، هیچ فایده ای ندارد انکار کنیم که پدر تایم هرگز نمی بازد. اینجا ترفند خودم است. در روزهای جلال عیاشی نکنید. حتی بیشتر، دستاورد فعلی را با معیارهای دیروز اندازه نگیرید. از آنچه می توانید برای انجام آنچه می خواهید استفاده کنید. انجام ندادن کارهایی که در اوایل زندگی می توانستید در اواخر زندگی انجام دهید، شکست نیست. این اجتناب ناپذیر است. انجام ندادن کارهایی که می توانید در اواخر زندگی انجام دهید، داستان متفاوتی است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا