این فصل اول کتاب تسخیر استراتژی است که جلد سوم و پایانی این مجموعه با عنوان Fanfare برای آینده. در هفتههای آینده گزیدههای بیشتری از این جلد را دنبال خواهیم کرد، اما امیدواریم بسیاری از خوانندگان آن را از ما سفارش دهند. فروشگاه آنلاین برای خودتان و سپس به دیگران انتقال دهید. مقدمه را می توان یافت اینجا کلیک نمایید.
"دروغ نگویید، مدعی پیروزی آسان نباشید."
– آمیلکار کابرال
بدون استراتژی یعنی بدون پیروزی
"ناتوانی توده ها." چه ابزاری برای همه استثمارگران و سلطه گران،
گذشته حال و آینده، و به ویژه برای بردگان مشتاق مدرن، هر چه که باشند.»
- ولین
یکی از اولین چیزهایی که از هر معلم جدی در مورد هر بازی متضاد می آموزیم - مثلاً در مورد شطرنج از یک طرف، یا دبیرستان، کالج یا فوتبال حرفه ای از طرف دیگر - این است که چشم انداز برنده شدن داشته باشیم. باید برنامه داشته باشیم هر انتخابی که میکنیم نباید از همه انتخابهای دیگر جدا باشد. این نباید یک واکنش خودانگیخته و حتی بدون فکر (که برای اکثر انتخاب های بازیکنان در موارد معمولی تقریباً جهانی است) باشد، بلکه باید بخشی از سناریوی روشن و انعطاف پذیری باشد که برای دستیابی به هدف مورد نظر خود در نظر گرفته ایم. - که احتمالاً باید با صداقت ما برنده شویم.
از یک طرف، هر مسابقه ای شامل بسیاری از لحظات متناقض یا دوره های کوتاهی از تعامل فعال است. روی صفحه شطرنج حرکتی پشت سر هم انجام می دهید، یا در یک رویارویی تاکتیکی با یک تبادل احتمالی مبارزه می کنید. در زمین فوتبال، شما بازیها را یکی پس از دیگری اجرا میکنید، یا یکی پس از دیگری دفاع میکنید، یا شاید مجموعهای از بازیها را بهطور کلی اجرا میکنید. هر مجموعه جداگانه از چند اقدام که به صورت جداگانه انجام می شود به سختی قطعی است. در عوض، اعمال مجزا یا مجموعههای کوچک اعمال در یک کل بزرگتر ترکیب میشوند. در صفحه شطرنج شما سعی می کنید در هر مجموعه از حرکات، دستاوردهای کمی در موقعیت (به دست آوردن فضا، و غیره) یا در مواد (مهره های برنده) جمع آوری کنید، و همه دستاوردها با هم به یک مزیت پایدار تبدیل می شوند که در نهایت باعث حفظ "چک زدن" شما می شود. حریف در فوتبال، شما سعی می کنید در موقعیت زمین، سپس در گلزنی و در نهایت در جمع آوری امتیازات برای پیروزی نهایی، برتری کسب کنید. یا، برای آن موضوع، در شطرنج یا فوتبال ممکن است در یک تورنمنت باشید یا یک فصل کامل بازی کنید، بنابراین مسئله فقط برنده شدن در یک مسابقه نیست، بلکه یک سری مسابقات کامل است، جایی که حتی یک برد یا باخت خاص تنها بخشی از یک الگوی بسیار بزرگتر است که به بردن یا از دست دادن قهرمانی کلی منجر می شود.
نکته این است که تاکتیکهای موقتی وجود دارند که ممکن است در موقعیتهای مشابه اغلب تکرار شوند یا ممکن است با دیگران جایگزین شوند. چنین تاکتیکهایی، چنگال شوالیه یا سنجاق کردن مهرهای برای کسانی که با شطرنج آشنا هستند، یا مجموعهای از بازیهای طراحی شده برای آزاد کردن یک گیرنده باز، ضربه به پهلو یا الگوی برق آسا که برای فریب دادن بازیکن حریف طراحی شده است، برای کسانی که با فوتبال آشنا هستند. خودشان استراتژی نیستند در عوض، استراتژی یک الگوی اقدامات یا برنامه اقدامات مورد انتظار است، از جمله دستاوردهای جستجو شده و روش های گسترده برای پیگیری آن دستاوردها، که در نهایت به برنده شدن در یک بازی، یا شاید یک مسابقات یا قهرمانی فصل ختم می شود.
اولین مشاهده ما در مورد استراتژی این است که در شطرنج، در فوتبال، یا در تلاش برای تغییر جهان بسیار نادر است - که نکته ما در این کتاب و از طریق قیاس بحث در مورد شطرنج و فوتبال است - که یک استراتژی بدون تغییر باقی بماند. آغاز تا پایان یک تلاش بالاخره شما یک حریف دارید. و به ویژه در تلاش برای تغییر جهان، شما همچنین زمینه بسیار پیچیده ای دارید که در آن عمل می کنید. حریف شما تغییراتی ایجاد می کند. زمینه شما تغییر می کند. جنبه های استراتژی شما نیز اغلب باید تغییر کند.
صفحه شطرنج و مهره ها و قوانین شطرنج تغییر نمی کند. زمین فوتبال تا حدودی تغییر می کند (با باد، باران یا برف) همانطور که "تکه های" فوتبال به شکل سلامتی یا روحیه بازیکنان و مربی تغییر می کند، اگرچه قوانین فوتبال بدون تغییر باقی می ماند. با این حال، در تلاش برای تغییر جهان، هر چیزی و همه چیز ممکن است تغییر کند - زمین، بازیکنان، و حتی اهداف شما با دستیابی به بینش های جدید. در واقع، حتی قوانین نیز می توانند تغییر کنند، از جمله تغییر عمدی به عنوان بخشی از استراتژی در قالب تغییر نهادهای جامعه.
بنابراین، برای شطرنج گفته ما "بدون استراتژی به معنای عدم پیروزی است" به این معنی است که شما تقریباً بدون هدف و الگو، بدون برنامه حرکت کنید، فقط با واکنش انعکاسی هر بار که حریف حرکت می کند، بدون اینکه تصور کنید شما و حریف شما چه کاری انجام می دهید. برنامه ای برای بهبود مستمر موقعیت و مواد خود را از دست خواهید داد.
این چیزی نیست که کسی بتواند ثابت کند. حتی همیشه هم درست نیست برای مثال، اگر هر دو طرف بدون استراتژی بازی کنند، مطمئناً یک طرف برنده خواهد شد. برای این موضوع، اگر یک طرف از نظر تاکتیکی درخشان باشد و طرف دیگر به سختی بازی کند - دومی میتواند مجموعهای از اهداف فوقالعاده داشته باشد، و اولی میتواند دو ثانیه در هر حرکت، صرفاً واکنشگرا، بدون هیچ برنامهای بازی کند، و با این وجود این کار را انجام خواهد داد. به راحتی برنده شوید اما، اگر چیزی شبیه یک مبارزه سخت در جریان باشد، اگر یک نبرد نزدیک از راه دور وجود داشته باشد، و اگر یک طرف برنامه ریزی کند، و در مواقع لزوم، برنامه های خود را با توجه به تغییرات رخ داده به روز کند، و طرف دیگر فقط واکنش نشان دهد، واکنش نشان میدهد، واکنش نشان میدهد – سپس معمولاً برنامهریز به راحتی برنده میشود.
در فوتبال هم وضعیت به همین منوال است. اگر یک تیم به دقت نقاط قوت و ضعف خود و تیم دیگر و همچنین شرایط زمین را ارزیابی کند و با توجه به همه آن عوامل یک برنامه بازی تدافعی و تهاجمی ترسیم کند و سپس برنامه های خود را بر اساس تغییر و اصلاح کند. در شرایطی که در حال شکلگیری است، در حالی که تیم دوم هر بازی جدید را بدون ارجاع به هیچ الگو یا برنامهای انجام میدهد، مگر اینکه تفاوت واقعاً زیادی در مهارت وجود داشته باشد. بدون استراتژی به معنای عدم پیروزی است.
اجازه دهید این نکته را در مورد نابرابری کمی واضح تر بیان کنیم. اگر فیل در یک فضای بسته با کک بجنگد، فیل تقریباً همیشه برنده خواهد شد، حتی کاملاً تصادفی عمل می کند، مهم نیست که کک چقدر هوشمندانه حرکت های خود را برنامه ریزی می کند. بابی فیشر ککها به یک فیل میبازد. این نابرابری خیلی زیاد است که کک نمی تواند بر آن غلبه کند یا فیل نمی تواند آن را هدر دهد. در نهایت فیل، با تلو تلو خوردن، و شاید حتی نداند که در مسابقه است، کک را زیر پا می گذارد. اما دو فیل، یا یک فیل و یک شیر، یا یک فیل و یک نفر را در گودال قرار دهید و آنها را در یک محیط پیچیده بفرستید که در آن هر یک از طرفین به طور قابل تصور برنده شوند، و سپس اجازه دهید یک طرف برنامه ریزی کند و اطلاعات جدید را ارزیابی کند و برنامه های خود را بر اساس آن به روز کند. - در حالی که طرف مقابل به طور انعکاسی پیش می رود و برنامه ریز تقریباً هر بار برنده خواهد شد.
به طور مشابه، اگر مجموعهای از مردم داشته باشیم که از بیعدالتی متنفرند و متعهد به مبارزه برای آزادی هستند، اما بدون برنامهریزیهایی که به آینده گسترش مییابند، تقریباً واکنشی واکنش نشان میدهند، و گروه دیگری از مردم داریم که از بیعدالتی متنفرند و متعهد به مبارزه برای مبارزه هستند. آزادی، اما اهداف بلندمدت منسجمی را توسعه میدهند و ایدههایی را در مورد چگونگی به کارگیری تواناییها و انرژیهای خود در الگوهایی فرموله میکنند که میتوانند دستاوردهایی را به دست آورند که در مجموع به مزیتهای کافی برای رسیدن به آن اهداف تبدیل میشوند – و علاوه بر این، بهطور دورهای استراتژی خود را در پرتو تغییرات مستمر شرایط اصلاح میکنند. ست اول احتمالا محکوم به شکست است و ست دوم چشم اندازهای بسیار خوبی دارد.
و بدین ترتیب به بینشی که به دنبال آن هستیم می رسیم. ما به استراتژی نیاز داریم تا احتمال دستیابی به آنچه می خواهیم را افزایش دهیم. و صادقانه، این کاملا بدیهی است، یا باید باشد. اما در حالی که تردید وجود دارد که کسی با این مشاهدات مخالف باشد، با این وجود تقریباً همه شطرنج بازی میکنند، فوتبال بازی میکنند و با بیعدالتی مبارزه میکنند. مردم علیرغم اینکه می دانند این به احتمال زیاد محکوم به فنا است، این کار را انجام می دهند. و در حالی که برای کسانی که با دوستان شطرنج یا فوتبال بازی می کنند، عاقلانه نیست، برای کسانی که به دنبال دنیایی بهتر هستند، خودکشی است.
اگر می خواهید سفر کنید، دانستن اینکه به کجا می خواهید بروید کمک می کند. اگر واقعاً امیدوارید به جایی که میخواهید برسید، برنامهریزی برای اینکه از چه وسیله نقلیه و سوختی برای رسیدن به آنجا استفاده کنید نیز کمک میکند. به همین سادگی است.
استراتژی انعطاف ناپذیر یعنی بدون پیروزی
«بهترین روزگار بود، بدترین روزگار بود، عصر خرد بود، عصر حماقت بود، عصر باور بود، دوران ناباوری بود، فصل نور بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان ناامیدی بود.»
- چارلز دیکنز
در بحث قبلی، بارها نیاز به به روز رسانی استراتژی را با یادگیری اطلاعات جدید ذکر کردیم. این نیز یک مشاهده ابتدایی است.
در نبرد بین فیل و کک، اگر استراتژی فیل این بود که در اطراف میدان نبرد کوچک محصور قدم بزند تا زمانی که کک له شود، احتمالاً نیازی به بهروزرسانی نخواهد داشت. هیچ کاری کک نمی تواند انجام دهد برنامه های او را مختل نمی کند.
زمانی که بابی فیشر در دوران اوج خود به عنوان یک شطرنجباز بود، برخی از تحلیلگران ادعا کردند که او تنها شطرنجبازی بود که تا به حال برنامهای برای بازی ایجاد کرده و سپس به ندرت آن را در طول مسابقه تغییر داده است. حریف تقریباً هرگز قادر به انجام کاری نبود که فیشر را غافلگیر کند و باعث شود که او مجبور شود اهداف و تلاشهای خود یا فرضیات اساسی خود را در مورد بازی در حال گسترش تغییر دهد. مطمئنم که این اغراق قابل توجهی بود، حتی برای فیشر، اما نکته قابل ذکر است. اگر یک طرف در مقایسه با طرف دیگر یک غول مجازی باشد، بعید به نظر میرسد که طرف اول مجبور به انجام یک برنامه جدید باشد. با این حال، در رقابتهای واقعیتر، و بهویژه در تلاش برای برنده شدن در دنیایی بهتر، همه چیز پیچیدهتر است. اساسیترین عناصر استراتژی، از جمله اینکه با چه کسی ارتباط برقرار کنیم و سازماندهی کنیم، چه تمرکز گستردهای داشته باشیم، و بسیاری از جنبههای دیگر که به زودی بررسی خواهیم کرد - ممکن است تقریباً بدون تغییر باقی بمانند. اما مطمئناً جنبههای زیادی وجود خواهد داشت که باید با تغییر شرایط تغییر کنند، به ویژه زمانی که نیروهایی که به دنبال جلوگیری از پیروزی در دنیای جدید هستند، در انتخابهای غافلگیرکنندهای شرکت میکنند.
اگر استراتژی انعطاف ناپذیری دارید، اگر در ابتدا در تصور آن اشتباه کردید، ضرر می کنید، زیرا انعطاف ناپذیر به این معنی است که شما در اشتباه خود گیر کرده اید. اگر استراتژی انعطاف ناپذیری داشته باشید، به این معنی است که اگر نیروهایی که علیه شما قرار گرفته اند رفتاری بسیار متفاوت از آنچه پیش بینی می کنید داشته باشند، شکست می خورید، زیرا در این صورت درگیر تصوری خواهید بود که دیگر کارساز نیست. اگر شکست یا موفقیتی غیرمنتظره داشته باشید، دوباره درگیر برنامه ای خواهید بود که دیگر با واقعیت جدید شما سازگار نیست. این مشاهدات در واقع چیزی نیست جز دقیق کردن نیاز ذکر شده قبلی به داشتن استراتژی که در ابتدا صحیح باشد اما در صورت نیاز به روز شود.
البته داشتن استراتژی معقول منعطف تضمین کننده پیروزی نیست. بلکه امکان پیروزی را باز می کند. با این حال، نداشتن استراتژی معقول منعطف، این احتمال را تقریباً میبندد. استراتژی انعطاف ناپذیر به معنای عدم پیروزی است.
ترکیب استراتژی
«اول از همه دو نفر دور هم جمع می شوند
و آنها می خواهند درهای خود را بزرگتر کنند.
- باب دیلن
شاید سادهترین راه در نظر گرفتن استراتژی به عنوان یک مفهوم انعطافپذیر از چگونگی رفتن از یک شرایط یا موقعیت به موقعیت دیگر باشد. بنابراین، در تلاش برای تغییر جهان، رفتن از جامعه ای است که با آن مواجه می شویم به جامعه ای که می خواهیم.
استراتژی از یک مفهوم منعطف از شرایط فعلی خارج می شود که بعداً با تغییر زمان به روز می شود. ایجاد مفاهیم برای تجزیه و تحلیل ما از شرایط فعلی، و همچنین شرایط آینده، همان چیزی بود که بخش اول فنفار، تئوری اشغال، درباره آن بود.
استراتژی با رسیدن به شرایطی که به دنبال پیروزی هستیم به پایان می رسد. ایجاد مفاهیم برای درک و اصلاح مداوم چشم انداز ما از آینده مطلوب چیزی است که قسمت دوم Fanfare، Occupy Vision درباره آن بود.
استراتژی همچنین و به نوعی عمدتاً شامل جمع آوری ابزارهایی برای جستجوی تغییر و استفاده از آنها برای به دست آوردن تغییر است. برای مثال، یکی از مؤلفههای کلیدی، افزایش تعداد افراد طرفدار تغییر و تقویت تواناییهای آنها برای مبارزه برای آن است. شما نمی توانید جامعه را بدون مشارکت دادن افراد به تعداد کافی تغییر دهید. اسم این را افزایش آگاهی و ایجاد تعهد بگذارید. مسائل محوری برای افزایش آگاهی و ایجاد تعهد این است که تلاشهای جنبش مردمی برای تغییر باید چه مواردی را جذب کند و چگونه چنین تلاشهایی باید تعهد آگاهانه و پایدار آن افراد را حفظ و گسترش دهد.
در ابتدای کارزار برای به دست آوردن یک جامعه جدید، افزایش آگاهی و ایجاد تعهد در اولویت قرار دارد. این تنها اولویت اولیه نیست، اما قطعاً اولویت اصلی است، زیرا پایهای از حمایت لازم برای سایر تلاشهای آینده ایجاد میکند.
علاوه بر این، افزایش آگاهی و ایجاد تعهد تا زمان پیروزی در یک جامعه جدید و حتی در طول زمان آن یک تمرکز مهم باقی می ماند، زیرا پایه حمایت مردمی از جامعه جدید باید به طور مستمر تقویت شود. وفاداری باید حفظ و تقویت شود. بنابراین، در حالی که در ابتدا، افزایش آگاهی و ایجاد تعهد هسته اصلی استراتژی است، با گذشت زمان، افزایش آگاهی ادامه می یابد، اما کمتر مرکزی می شود. بنابراین چه چیزی در اهمیت نسبی رشد می کند؟
هنگامی که سطح کافی از حمایت برای تغییر در انرژی ها و منابع مارشال برای شروع به دست آوردن برخی پیروزی ها وجود دارد، کسب آن پیروزی ها به عنصر دیگری از استراتژی تبدیل می شود. رقابت بر سر مطالبات به طور پیوسته اهمیت خود را افزایش می دهد و به مرور زمان به جنبه مرکزی فرآیند تبدیل می شود و به نوبه خود به رشد بیشتر در حمایت و تعهد کمک می کند و همیشه نیاز به رشد بیشتر دارد، حتی اگر پیروزی ها در مورد مطالبات روابط موجود را تغییر می دهند، احتمالاً به نفع تغییر.
با این حال، در کنار رقابت، ساخت و ساز نیز وجود دارد. جنبشها نه تنها برای پیروزیها میجنگند، با مخالفانی که میخواهند از تغییر جلوگیری کنند، میجنگند، بلکه روابط جدید و در صورت امکان نهادهای جدید خودشان را میسازند، به این ترتیب هم افزایش آگاهی و رقابت را افزایش میدهند و هم زمینهسازی ساختارهای یک سازمان را فراهم میکنند. جامعه جدید بنابراین جنبش ها در سطح محلی و جهانی سازمان می سازند، پروژه های جدید می سازند و غیره.
با در نظر گرفتن این دیدگاه، استراتژی دارای سه جنبه اصلی متقابلا حمایت کننده و متقابل وابسته است که هر یک همیشه عمل می کنند، اما با گذشت زمان در مرکز خود تغییر می کنند.
اولاً افزایش آگاهی و ایجاد تعهد بسیار مهم است، در حالی که حتی در مراحل اولیه نیز بحث و ساز و کار وجود دارد.
در مرحله دوم، افزایش آگاهی ادامه می یابد، و ساخت و ساز به رشد خود ادامه می دهد، اما مناقشه محوری ترین و غالب ترین جنبه می شود.
در نهایت، در حالی که هم افزایش آگاهی و هم رقابت ادامه مییابد، با نزدیکتر شدن پیوسته به برنده شدن در جامعهای جدید، ساختوساز به طور پیوسته محوریتر میشود و در نهایت در ایجاد واقعی نهادهای اصلی جامعه جدید، نه تنها در درون جامعه جدید، مهمتر میشود. میان قدیم، و دیگر نه تنها به عنوان سر ساحل و مدل های الهام بخش، بلکه به معنای واقعی کلمه به عنوان زیرساخت دنیای جدید.
بنابراین، در حالی که استراتژی را می توان مطمئناً، همانطور که اغلب دیده می شود، و همانطور که قبلاً توضیح دادیم، به عنوان مسیری متشکل از ترکیبی از مراحل تاکتیکی به همراه برنامه های مقیاس بزرگتر دیده می شود - استراتژی همچنین می تواند به عنوان مجموعه ای از مفاهیم ترجیحی دیده شود. مرتبط با افزایش آگاهی و ایجاد تعهد، رقابت، و ساخت. در واقع، در بقیه این جلد سوم از فن, استراتژی اشغال، ما با استفاده از هر دو این زاویه رویکرد، بر روی یک مفهوم استراتژیک قابل دوام با ارزش حلقه خواهیم زد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا