مایکل آلبرت که در سال 1947 به دنیا آمد، از زمانی که در دهه 1960 به عنوان دانشجوی MIT در بوستون با جنگ ویتنام مخالفت کرد، یک فعال رادیکال بود. او بیش از پانزده کتاب نوشت و برخی از مهمترین سازمانهای چپ رادیکال آمریکا را تأسیس کرد - از انتشارات مترقی South End Press تا مجله Z و وب سایت محبوب ZNet. آلبرت، یک رویاپرداز و استراتژیست، همراه با رابین هانهل، شکلی از اقتصاد مشارکتی یا Parecon را به عنوان جایگزینی برای سرمایه داری و سوسیالیسم متمرکز برنامه ریزی شده توسعه داده است.Parecon: زندگی پس از سرمایه داری، Verso، 2003).
در بریتانیا برای یک تور سخنرانی کوتاه برای تبلیغ Parecon، آلبرت با ایان سینکلر* در نمایشگاه سالانه کتاب آنارشیست در لندن صحبت کرد.
صلح نیوز: به نظر شما چرا داشتن چشم انداز و استراتژی روشن برای فعالان مترقی برای آینده مهم است؟
مایکل آلبرت: اول از همه، اگر نمیدانید کجا میخواهید بروید، به احتمال زیاد جایی را که نمیخواهید بپیچید. این یک عبارت ساده است، اما حقیقت زیادی در آن وجود دارد.
دومین مورد، عبارت رایجی است، به ویژه در میان آنارشیست ها و جوانان: بذرهای آینده را در زمان حال بکارید. شما نمی توانید بذرهای آینده را بکارید، اگر نمی دانید آینده چیست و نمی خواهید چیزی در مورد آینده بگویید. شما طرحی نمیخواهید، زیرا این به ما نیست که طرحی بسازیم. و ما به هر حال از آن ناتوانیم. اما کاری که میخواهید انجام دهید این است که از طریق چشماندازی بیندیشید که در آن کاری که انجام میدهید، پی بردن به تغییرات نهادی کلیدی است که لازم است تا افراد در آینده بتوانند آینده خود را تعیین کنند.
دلیل سوم، و این دلیل اصلی از بسیاری جهات است، این است که وقتی تاچر گفت «جایگزینی وجود ندارد» انگشتش را روی نبض جهان گذاشته بود. او احمق نبود. او اساساً میگفت دلیل اینکه چرا ما در قدرت میمانیم و بقیه زیر آن میمانند این است که فکر نمیکنند جایگزینی وجود دارد. در اعماق درون مردم فکر می کنند که اجتناب ناپذیر است. آنها فکر می کنند مبارزه با فقر، جنگ و سرمایه داری مانند مبارزه با پیری، سرطان یا جاذبه است. این یک کار احمقانه است - فقط احمقانه. بنابراین مردم این کار را انجام نمی دهند و در عوض سعی می کنند در شرایط فاسدی که همه ما با آن روبرو هستیم از خود مراقبت کنند. بنابراین بینش این را خنثی می کند و امید می دهد، جهت می دهد و با بدبینی مقابله می کند.
پ.ن: ارزیابی شما از اینکه چگونه فعالان مترقی در طول زندگی شما با پرسش های چشم انداز و استراتژی درگیر شده اند چیست؟
م: این رقت انگیز بود. ما هزاران بار تحلیل کرده ایم که چه چیزی اشتباه است و توضیح داده ایم که سرمایه داری، مردسالاری و نژادپرستی چگونه صدمه می زند. ما این کار را به یک روش انجام می دهیم، و سپس دوباره کمی متفاوت انجام می دهیم و این کار را ادامه می دهیم. این را همه می دانند. چیزی که آنها نمی دانند این است که ما چه می خواهیم و چگونه به آن برسیم. مقداری که ما انجام می دهیم در مقایسه بسیار ناچیز است.
پ.ن: سرمایه داری چه مشکلی دارد؟
م: سرمایه داری دزدی است. سرمایه داری قتل است. سرمایه داری فقر است. سرمایه داری گرسنگی است. سرمایه داری خواری است. این عبارات واقعی هستند. در غیاب آلترناتیو به نظر لفاظی می آید، اما واقعیت این است که آنها واقعی هستند. سالانه ده ها میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی و بیماری های قابل پیشگیری می میرند - این قتل است. در ایالات متحده 30 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند. هر شب هفت میلیون اتاق هتل خالی است و هفت میلیون نفر نیز به دلیل نداشتن خانه زیر پل ها و بیرون از جعبه زندگی می کنند. یکسان بودن اعداد تصادفی است اما قابل توجه است. حالا به افرادی فکر کنید که وضعیت بهتری دارند و شغل دارند. در مقایسه با 100 سال پیش ثروت مادی دارند. اما آنها هیچ حیثیتی یا کنترلی بر زندگی خود ندارند. آنها با اطاعت و تحمل خستگی عمل می کنند. حتی اگر به بالای جامعه نگاه کنید، آنها فقط موش هایی هستند که برنده مسابقه شده اند. در بدترین حالت، این سیستم وحشتناک است، در بهترین حالت آن وحشتناک است. مردم آنقدر ثروتمند هستند که پادشاهان و ملکه های قدیم را مانند فقرا جلوه می دهند.
پ.ن: می توانید دیدگاه خود را از Parecon خلاصه کنید؟
MA: اقتصاد مشارکتی جایگزینی برای سرمایه داری و چیزی است که سوسیالیسم برنامه ریزی شده متمرکز نامیده می شود. این ویژگی های زیادی ندارد زیرا ایده این است که فقط ویژگی های حیاتی را ترسیم کند که به کارگران و مصرف کنندگان آینده اجازه می دهد تا زندگی خود را کنترل کنند.
می گوید مردم آینده تصمیم خواهند گرفت. بنابراین کارگران و مصرف کنندگان به مکانی نیاز دارند که بتوانند ترجیحات خود را بیان کنند - شوراهای کارگران و مصرف کنندگان.
نهاد دوم در مورد نحوه اتخاذ این تصمیمات است. آیا یک نفر همه حرف ها را می زند یا دموکراسی است که همه رای دارند و اکثریت حکومت می کند؟ آیا اجماع است؟ هیچ کدوم از اینا نیست این خود مدیریتی است، به این معنی که برای هر تصمیم، به طور کلی، همه ما باید متناسب با تأثیری که بر ما می گذارد، حرفی برای گفتن داشته باشیم. بنابراین گاهی اوقات این دموکراسی است. اما گاهی اوقات اگر یک حوزه انتخابیه بیشتر تحت تأثیر قرار گیرد، اظهار نظر بیشتری خواهد داشت.
مردم چقدر درآمد دارند؟ اگر نابرابری در سهم محصول اجتماعی زیاد باشد، جامعه خوبی نخواهید داشت. پس هنجار چه باید باشد؟ خوب، شما نباید به دلیل دارایی درآمد داشته باشید، بنابراین باید از بین برود. در سیستم بازار شما آنچه را که می توانید بدست آورید - قدرت چانه زنی - به دست می آورید. اما این اقتصاد اراذل و اوباش است. در مورد هنجار سوسیالیستی که شما همان چیزی را که کمک می کنید پس می گیرید چطور؟ این را هم دوست ندارم دلیل اینکه من این را دوست ندارم این است که به چیزهایی که نباید پاداش دهد، پاداش می دهد. اگر ابزارهای بهتری نسبت به پسر بعدی داشته باشم به من پاداش می دهد. اگر من چیزی با ارزش تر از پسر بعدی تولید کنم، پاداشی به من می دهد. اگر با افراد موفق تری کار کنم به من پاداش می دهد.
من فکر میکنم تا زمانی که کار ارزشمند اجتماعی انجام میدهید، باید برای مدت زمانی که کار میکنید (مدت زمان)، برای میزان سختی کار (شدت) و شرایط سختی که تحت آن کار میکنید (مشکل سختی) درآمد کسب کنید. شما نمی توانید فقط چاله ها را حفر کنید. این برعکس چیزی است که اکنون داریم. در حال حاضر هر چه کمتر کار کنید، شدت کمتری کار می کنید و شرایط کاری شما دلپذیرتر می شود. چرا؟ زیرا قدرت چانه زنی شما این شرایط را برای شما به ارمغان می آورد و درآمد بیشتری برای شما به ارمغان می آورد.
سپس، شما باید از شکاف بین مدیران، وکلا، پزشکان و مهندسان و هر کس دیگری خلاص شوید. اینطور نیست که از نظر ژنتیکی باهوش تر باشند. اینطور نیست که آنها سزاوارتر باشند. اینطور نیست که آنها سخت کوش تر باشند. این همه انبوهی از مزخرفات است. آنچه اتفاق میافتد این است که طبقه کارگر شکست میخورد - برو به قهرمان طبقه کارگر جان لنون گوش کن - و طبقه هماهنگ کننده بالا میرود و اعتماد به نفس پیدا میکند. راه مقابله با این امر، توزیع مجدد چیزی است که به این طبقه هماهنگ کننده موقعیت غالب خود را می دهد - کار توانمندسازی. بنابراین به همه ترکیبی از کار توانمند و سلب قدرت – یک مجموعه شغلی متعادل – بدهید تا تفاوت از بین برود.
آخرین ویژگی این است که شما نمی توانید بازار یا برنامه ریزی مرکزی داشته باشید. هر یک از این موارد موارد بالا را لغو می کند. اگر شوراهای کارگری، شمارش عادلانه و مجتمع های شغلی متعادل دارید، پیامدهای رقابت در بازار، دستاوردهای شما را تضعیف می کند و همه چرندیات قدیمی را دوباره معرفی می کند. بنابراین شما باید بازارها و برنامه ریزی مرکزی را با برنامه ریزی مشارکتی جایگزین کنید - روشی جدید برای انجام تخصیص. این امر از یک مرکز یا بالا جلوگیری می کند، خود مدیریتی است، مشارکتی است، به همه می دهد و به یک ارزیابی صحیح از اقلام در اقتصاد می رسد که اثرات زیست محیطی، اجتماعی و شخصی آن را در نظر می گیرد، که بازارها این کار را نمی کنند.
پ.ن: آیا کشورهایی هستند که Parecon یا نوعی از Parecon با موفقیت معرفی شده باشد؟
م.ا: اگر کشوری در جهان وجود داشت که اقتصاد مشارکتی داشت، لازم نبود این سوال را بپرسید. همه می دانستند، به ویژه به این دلیل که ایالات متحده در تلاش است آن را در تابوت بگذارد. اما آیا کشورهایی هستند که کارهایی مشابه اقتصاد مشارکتی انجام می دهند یا درگیر فرآیندی هستند که می تواند به اقتصاد مشارکتی منجر شود؟ آره. ونزوئلا و بولیوی کارهای زیادی انجام می دهند که ممکن است به عنوان بخشی از پروژه یا مبارزه برای تولید این نوع جامعه انجام شود.
پ.ن: پیامدهای Parecon برای پویایی داخلی سازمان های مترقی که امروزه کار می کنند چیست؟
م: ما درس "بذرهای آینده را در زمان حال بکار" نیاموخته ایم. اگر مجتمعهای شغلی متوازن یک جزء حیاتی برای آینده هستند، عمل چپ در حال حاضر باید مجتمعهای شغلی متعادل و خود مدیریتی داشته باشد. همچنین، یک تمایل طبیعی در بالادست ها وجود دارد که احساس کنند قلب جنبش هستند و درخشش و تخصص آنها ضروری است. و از آن محافظت میکنند و احساس میکنند در راستای منافع بشریت از آن محافظت میکنند. بنابراین آنها Parecon یا ایده رشد و قدرتمند شدن Parecon را دوست ندارند. زیرا اگر این کار انجام می شد به این معنی بود که سازمان های آنها باید بازسازی شوند.
این مانند زمانی است که زنان با تبعیض جنسی مبارزه کردند و در نبرد گنجاندن بذرهای آینده در زمان حال پیروز شدند – چپ نباید جنسیت گرا باشد. باید حرکاتمان را اصلاح می کردیم. ما هنوز آن را به طور کامل انجام ندادهایم، اما باید آن را انجام میدادیم.
اگر به تعداد مصاحبه ها یا نقدهایی که من در Parecon انجام داده ام نگاه کنید، ارتباط جالبی وجود دارد. هیچ کدام در جریان اصلی وجود ندارد و در سمت چپ فقط سازمان هایی هستند که همکاری دارند و بیشتر آنارشیست هستند که به Parecon دیده می شوند. سازمان های چپ بزرگتر؟ هیچی، نه یک نظر. نه نقد می کنند، نه بحث می کنند و نه نظر می دهند.
پ.ن: به اونایی که میگن Parecon هیچوقت جواب نمیده چرا که ذات انسانی خودخواه و حریص ما رو نادیده میگیره چطور جواب میدی؟
MA: من چیزی مانند "به فردی که می شناسید فکر کنید که حریص یا خودخواه نیست" می گویم. آن شخص استدلال بهتری برای طبیعت انسانی است که با یک جامعه خوب سازگار است تا 100 میلیون راب حریص، استدلالی برای طبیعت انسانی است که اینطور نیست. چرا؟ زیرا هر نهادی راب های حریص را ایجاد می کند. همه موسسات حرص و طمع نزدیک بینی را تولید می کنند. این تنها تمایل ما به انسان دوستی است که در برابر آن ایستادگی می کند و ما را از وحشتناک بودن باز می دارد.
حتی اگر در جامعه ما به عنوان یک انسان دلسوز و حساس بزرگ شوید، وقتی وارد اقتصاد شوید فقط در صورتی موفق خواهید شد که ضد اجتماعی شوید. اگر واقعا حساس و دلسوز بمانید شکست خواهید خورد. زیرا اگر واقعاً حساس و واقعاً مراقب باشید، همیشه نگران افرادی خواهید بود که از گرسنگی میمیرند و اینکه چگونه فعالیت شما به درد و رنج انسان کمک میکند. اما اگر بتوانید ذهن خود را به همه اینها معطوف کنید و به افرادی که له می کنید اهمیتی ندهید، خوب هستید - زباله ها بالا می روند. در Parecon برعکس است. اگر بزرگ شده اید تا فردی حریص شوید و وارد یک اقتصاد مشارکتی شوید، برای پیشرفت باید اجتماعی باشید و نگران رفاه دیگران باشید. Solidarity توسط Parecon تولید می شود. ضداجتماعی توسط سرمایه داری تولید می شود.
پ.ن: پس از 40 سال به عنوان یک فعال رادیکال، چه چیزی شما را با انگیزه نگه می دارد؟
ما: من می خواهم برنده شوم. من در این نیستم که بتوانم خودم را در آینه نگاه کنم. من در این نیستم که با جنگ خوب بجنگم و ببازم. من می خواهم برنده شوم. من دلیل دیگری برای این کار نمی بینم. من یک فیزیکدان بودم اینجاست که من خوبم. این کاری است که اگر در جامعه خوبی زندگی می کردم، انجام می دادم. اما وقتی در مدرسه بودم، وقتی به اطرافم نگاه می کردم، نمی توانستم ادامه دهم، زیرا همه چیز بسیار وحشتناک بود. بنابراین من تغییر کردم و علیه جنگ رفتم. و من در آن زمان سوخت میشدم، و الان هم با خواستن جامعهای متفاوت سوخت میشوم. من می خواهم به ایجاد آن کمک کنم. من می خواهم به آن کمک کنم.
*ایان سینکلر یک نویسنده مستقل در لندن، بریتانیا است. [ایمیل محافظت شده].
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا