دوست عزیز،
من هم مثل شما در یک خانواده مختلط بزرگ شدم. خانواده والدینم از پنجاب و از برمه به بنگال آمدند. یک طرف به هندوئیسم متمایل است. دیگری به آیین سیک. شهر، مترو، لنگرگاه فرهنگی خود را فراهم کرد، و در هند سکولار، من به همه ادیان علاقه مند شدم و عمیقاً در هیچ یک از آنها تحصیل نکردم. اید به معنای معاشرت با همسایگان و دوستان مسلمانم بود. ناوجوت به معنای یک مسیر تصادف در زندگی پارسی بود. تولد Nanak به معنای دیدار از Gurudwara Sant Kutiya در مرکز شهر بود. کریسمس، که بارا دین در کلکته است، به معنای یک خیابان پارک با نور روشن و بازدید از کلیسای جامع سنت پل بود. و البته دیوالی و هولی نمایانگر نقاط بالای فرهنگ جشنواره ما بودند. دین رنگارنگ و دوستانه بود. این نه نشان دهنده خشن ترین اخلاق شخصی بود و نه رنجش یا بی اعتمادی دیگران.
چند دعا و آواز یاد گرفتم اما این یادگیری سیستماتیک نبود. برخی از دوستان من در سنت های مختلف خود بهتر از من آموزش دیده بودند. تنوع ما صرفاً در سراسر مذهب نبود، بلکه تنوعی از تراکم تعامل ما با دین بود: ادم دینی یا بی سوادان مذهبی به اندازه کسانی که به ایمان خود متعهد بودند استقبال می کردند. جشنواره ای که من بیشتر دوست داشتم ساراسواتی پوجا بود، روزی که زرد می پوشیدیم و همه کتاب های مدرسه را زیر پای الهه می گذاشتیم. همانطور که می توانید تصور کنید، مهلت از مطالعه خوش آمدید.
اخلاق من از جای دیگری غیر از دین، ناشی از شناخت دردهای دنیاست. معلمان دینی که من با آنها مواجه شدم، گاهی از این رنج صحبت می کردند، اما به نظر می رسید که آنها چیزی بیش از صدقه برای کسانی که رنج کشیده اند، نداشته باشند. به نظرم رسید که اگرچه جشنهای مذهبی زیبا بودند، اما خود مذاهب به عنوان راهحلی برای بحرانهای مدرن کافی نیستند. اما دین، همانطور که سالها بعد با خواندن گاندی فهمیدم، می تواند در پاکسازی اخلاق عمومی نقش داشته باشد. گاندی در سال 1940 نوشت: «من هنوز بر این عقیده هستم که نمی توانم سیاست را جدا از دین تصور کنم. در واقع، دین باید در یکی از اعمال ما همه را فرا گیرد. در اینجا دین به معنای فرقه گرایی نیست. این به معنای اعتقاد به حکومت اخلاقی منظم عالم است. کمتر واقعی نیست زیرا دیده نمی شود. این دین فراتر از هندوئیسم، اسلام، مسیحیت و غیره است. آنها را هماهنگ می کند و به آنها واقعیت می بخشد» (هریجان، 10 بهمن 1940). به عبارت دیگر، سیاست نباید صرفاً در مورد جنگ قدرت باشد، بلکه باید مملو از دغدغه های اخلاقی باشد. برنده شدن کافی نیست. باید تلاش کرد تا آنچه گاندی آن را حقیقت در جهان می نامید ایجاد کرد.
تلاش برای حقیقت به این معنا نیست که ما به عنوان انسان می توانیم مطمئن باشیم که آنچه به آن اعتقاد داریم یا آرزوی آن را داریم حقیقتی متعالی است. زندگی نامه گاندی من حقیقت را یافتم نام نداشت، بلکه داستان آزمایش های من با حقیقت بود. استفاده از کلمه "آزمایش ها" آشکار کننده است، زیرا به یک سنت علمی اشاره دارد که آزمایش های قابل تایید را امتیاز می دهد (این مورد در مورد کلمه گجراتی "prayago" نیز صادق است، که در عنوان اصلی 1927، Satya-na Prayago athva Atmakatha است. پروفسور بابو سوتار «پرایوگا»، مفرد «پرایاگو» را به حس آیورودا و یوگای درمان و تمرین پیوند میدهد. یک پزشک آیورودا باید از بیمار بخواهد که دارویی را «پرایوگا» کند، که به این معنی است که آن را امتحان کند تا ببیند. اگر کار کند). سنت های مذهبی منابعی هستند که ما را به عنوان افراد اجتماعی از طریق دشواری ها و فرصت های زندگی مان راهنمایی می کنند. آنها جزمی نیستند که مردم را از یکدیگر جدا کنند. گاندی در مقالهای قدرتمند علیه جداسازی اجباری بیوهها نوشت: «شنا کردن در آبهای سنت خوب است، اما غرق شدن در آن خودکشی است» (نواجیوان، 28 ژوئن 1925). بگذارید سنت یک منبع مطالعه شده باشد، نه مجموعه ای از قوانین انعطاف ناپذیر و تغییرناپذیر.
بیش از یک دهه پیش، تاریخ جنوب آسیا را در مرکز نیویورک تدریس می کردم. چند دانشجوی جوان مرا به گروه گیتاخوانی خود دعوت کردند. من از پیوستن به آنها خرسند شدم، نه به این دلیل که در گیتا متخصص بودم، بلکه به این دلیل که دیدم آمریکایی های نسل دوم آسیای جنوبی به تاریخ و سنت های شبه قاره علاقه نشان می دهند، خوشحالم کرد. دانش آموزان با وظیفه شناسی بخش خود را برای عصر مطالعه کردند و به بحث در مورد آن پرداختند. آنها به غیر از متن راهنمایی کمی داشتند و شجاعانه از مهارت های تحلیلی که در کلاس های خود یاد گرفتند برای درک گیتا استفاده کردند. برای آنها، دین «آزمایشی با حقیقت» نبود، بلکه به دلیل زمینهای که داشتند، این حقیقت بود که میبایست با قرائت دقیق و متعهدانهشان نقاب زدایی میکرد. احساس کردم که در آن فرو رفته ام.
گیتا کتابی قابل توجه است، دقیقاً به دلیل تاریخچه اش (این کتاب مدت ها پس از مهابهاراتا نوشته شده است، به زبان سانسکریت کلاسیک عصر گوپتا نوشته شده است، و بعدها در حماسه طولانی گنجانده شده است). با ناامیدی از سلسله مراتبی که برهمن ها از طریق سنت های ودایی ترویج می کردند، تعداد زیادی از مردم به سنت های سرامانی (آشنایی ترین، بودیسم) روی آوردند. گیتا پاسخی عالی به قدرت بودیسم با مفاهیمی مانند کارما برگرفته از آن است. نبوغ متن این است که مفاهیم و ایدهها را از این سنتهای رایج میگیرد و با برخی از اصول محوری برهمنیسم (عمدتاً وارنا) مطابقت میدهد. گیتا مملو از تناقضات است: آهیمسا را موعظه میکند و با این حال در میدان جنگی قرار میگیرد، جایی که کریشنا باید آرجون را متقاعد کند که وارد جنگ شود. اهمیت سلسله مراتب کاست را تأیید می کند، و با این حال نوری بر برابری همه در برابر قدرت مهیب الوهیت می تاباند. ماهیت متناقض متن به هر خواننده ای اجازه می دهد تا چیز مفیدی را در آن بیابد. به عنوان آینه ای برای واقعیت ما عمل می کند.
سپس باکتی، یکی از سنگهای اساسی هندوئیسم مدرن وجود دارد. این مفهوم اصلی گیتا است. فداکاری شخصی (باکتی) از مردمان ستمدیده شبه قاره این توانایی را گرفت که با کسانی که بین آنها و الوهیت قرار داشتند (مثلاً برهمن ها) و کسانی که بین آنها و زندگی صلح آمیز قرار داشتند (مثلاً پادشاهان) به چالش کشیدند. این مفهوم، باکتی، ایده اصلی یک سری شورش های مهم معنوی و اجتماعی بود که توسط افرادی مانند اندال، کبیر، میرابای، توکارام، و بالاتر از همه، جنانسوار رهبری می شد. جنانسوار، شاعر مراتی قرن سیزدهم، تفسیری مبسوط بر گیتا نوشت که در آن نه تنها به دنبال قدرتمندان رفت، بلکه از آسیب بزرگی که به مردمی که دین برای آنها به جای موتور تبدیل شده بود، عصا کرده بود، تاسف خورد. او نوشت: "کشاورز دهقان فرقه پس از دیگری را بنا به راحتی ایجاد می کند." او به دنبال واعظی می رود که در حال حاضر چشمگیرترین به نظر می رسد، فرمول عرفانی او را می آموزد. برای زنده ها خشن است، او بر سنگ ها و تصاویر تکیه می کند. اما حتی در آن زمان نیز هرگز به هیچ یک از آنها صادق نیست.» نقد قدرتمند جنانسوار با جنبشی به همان اندازه قدرتمند برای براندازی پایه نظم اجتماعی زمان خود مواجه نشد. همانطور که مورخ DD Kosambi می نویسد: "اگرچه در یوگا به عنوان راهی به سوی جاودانگی جسمانی و کمال عرفانی مهارت داشت، اما چیزی برای [جنانسوار] جز خودکشی باقی نمانده بود." ایده ها باشکوه بودند، اما هیچ بستر نهادی برای تحقق آنها وجود نداشت.
هندوتوای مضر
اگر کسی گیتا را بهعنوان حقیقت ثابت بخواند و نه آزمایشی در حقیقت، همه اینها از بین میرود. زمانی که گاندی ادعا کرد که فلسفه اهیمسا خود را بر پایه گیتا قرار می دهد، با مخالفت هایی روبرو شد. او در هند جوان (29 مه 1924) نوشت: «ادعای من درباره هندوئیسم توسط برخی رد شده است، زیرا من به [به] عدم خشونت در شکل افراطی آن اعتقاد دارم و از آن حمایت می کنم. آنها می گویند که من یک مسیحی در لباس مبدل هستم. حتی به طور جدی به من گفته اند که وقتی به آن شعر بزرگ آموزش خشونت پرهیز از تقلب را نسبت می دهم، معنای گیتا را تحریف می کنم. برخی از دوستان هندو من به من می گویند که کشتن وظیفه ای است که توسط گیتا تحت شرایط خاص مقرر شده است. روز گذشته یک ششتری بسیار آگاه تفسیر من از گیتا را با تحقیر رد کرد و گفت که هیچ دلیلی برای عقیده برخی از مفسران وجود ندارد که گیتا نشان دهنده دوئل ابدی بین نیروهای شر و خیر است و وظیفه ریشه کن کردن شر را تلقین می کند. در درون ما، بدون تردید، بدون عطوفت... دین من فقط بین من و خالق من است. اگر من یک هندو هستم، نمیتوانم از بودنم دست بکشم، حتی اگر کل جمعیت هندو از من طرد شده باشند.»
کسانی که گاندی را به دلیل «سوء استفاده» او از هندوئیسم مورد انتقاد قرار دادند، از سازمان های راست بودند. هندو ماهاساباها (1915) و راشتریا سویامسواک سانگ (1925) این حق را با هسته ای نهادی برای تشدید حمله به جامعه هند و نهضت آزادی هند (که رهبر بلامنازع آن در آن زمان گاندی بود) فراهم کردند. رهبری این راست گاندی را "خائن" به "مردم هندو" می دانست و این کادر آنها بود که او را در سال 1948 به قتل رساندند. RSS، سر نیزه "ناسیونالیسم هندو" جدید، از مبارزات آزادی توده ای که در آن ظهور کرد اجتناب کرد. دهه 1920، در دهه 1930 تیزتر شد و در نهایت راج بریتانیا را در دهه 1940 شکست داد. در سال 1928، RSS اردوگاه آموزشی افسران خود را افتتاح کرد تا سربازان طوفانی خود را آموزش دهد، نه برای جنگ با بریتانیای قدرتمند و مؤسسات آن، بلکه با تودههای نسبتاً ناتوان مسلمان. سوآامسواک یا داوطلب، سوگند یاد کرد که «خود را به طور کامل – بدن، ذهن و ثروت – برای حفظ و پیشرفت ملت هندو تقدیم کرد». پیچیدگی هند، میراثهای متنوع و منابع فرهنگی سیال آن، برای RSS و دکترین هندوتوا (هندوئیسم) تضعیف شد.
نفوذ فاشیسم ایتالیایی و نازیسم آلمانی RSS را فرا گرفت و در کتاب 1939 ام. در کل، درس خوبی برای ما در هندوستان است که یاد بگیریم و از آن سود ببریم.» از نظر گلوالکار، نقش «یهودی» در هند را «مسلمان» باید ایفا کند (باید گفت که کتاب او در سال 1939 در سال 1944 و در سال 1947، پس از اینکه هولوکاست برای همه شناخته شد، تجدید چاپ شد، و با این حال بدون تجدید نظر در این بخش). جای تعجب نیست که آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل، ایدئولوژی RSS را «فاشیسم اشتراکی» میدانست. RSS به عنوان یک عنصر حاشیه ای در زندگی سیاسی هند باقی ماند و هیچ نقشی در مبارزه آزادی ایفا نکرد و دیدگاهی مضر از پیچیدگی زندگی اجتماعی هند داشت که فقط برای تعداد کمی از کاست های مسلط که احساس می کردند از جمهوری جدید هند کنار گذاشته شده بودند جذاب بود. .
لانه زنبوری هندی
این پیچیدگی چیزی است که گاندی و دیگران به خوبی درک کردند. در سال 1992، انجمن مردم شناسی هند اولین مجموعه از تک نگاری های در حال انجام را با عنوان omnibus، مردم هند منتشر کرد. در این جلد، مرحوم KS سینگ، یافتههای اساسی این مطالعه عظیم در مورد مردم هند را بیان کرد. او نوشت، 4635 جامعه قابل شناسایی در هند وجود دارد که «از نظر ویژگیهای بیولوژیکی، لباس، زبان، اشکال عبادت، شغل، عادات غذایی و الگوهای خویشاوندی متنوع هستند. همه این جوامع هستند که در شیوه های اساسی زندگی خود زندگی مردمی ملی ما را بیان می کنند.» به طور شگفت انگیزی، دانشمندانی که تحت هدایت سینگ کار می کردند، همپوشانی عظیم را در خطوط مذهبی کشف کردند. آنها 775 صفت را شناسایی کردند که به اکولوژی، سکونت، هویت، عادات غذایی، الگوهای ازدواج، آداب و رسوم اجتماعی، سازمان اجتماعی، اقتصاد و شغل مربوط می شد. چیزی که آنها دریافتند این بود که هندوها 96.77٪ با مسلمانان، 91.19٪ با بودایی ها، 88.99٪ با سیک ها، 77.46٪ با جین ها مشترک هستند (مسلمانان به نوبه خود 91.18٪ با بودایی ها و 89.95٪ با سیک ها اشتراک دارند). به همین دلیل، سینگ اشاره کرد که جامعه هند مانند یک «لانه زنبوری» است، جایی که هر جامعه در تعامل دائمی و معنادار با هر جامعه دیگری است. مرزهای بین جوامع بیشتر یک واقعیت برای خود تعریفی است تا تمایز فرهنگی. این گاندی به طور ضمنی می دانست. وحدت یک واقعیت زندگی بود، نه یک تئوری سکولار.
هنگامی که در اوایل دهه 1990 برای انجام تحقیقات پایان نامه خود به پنجاب رفتم، از یافتن جوامعی که خود را در مورد هویت مذهبی خود در حصار می دانستند، شگفت زده شدم. به طور خاص سه نفر (که راه خود را به مطالعه سینگ باز می کنند) برجسته بودند: میراسی، سونار و راجپوت، که ادعا می کردند هم هندو هستند و هم مسلمان. گروهی که برای مطالعه به آنجا رفته بودم، بالمیکی ها، تاریخ مذهبی بسیار غنی داشتند، جایی که سنت معنوی خود را در اطراف بالا شاه نوری و لالبگ، پیشوا ساختند. اشعار بالاشاه هم برهمن ها و هم آخوندها را به دلیل تداوم دست نخوردگی و امتناع آنها از عدالت خواهی مورد حمله قرار داد. رام ته رحیم کیان چپ چپ جانا، پیروان رام و رحیم از ترس خود را پنهان می کنند، ساوا نزه ته دین اوگا، هاده دوسخ پانا و چون غروب می کند بالا آنها را به جهنم می فرستد. این نوع زبان آن شاعر بزرگ دیگر پنجابی، بول شاه، را تداعی می کند که آواز می خواند، Musalman sarne تا Dared Hindu Dared Gor، Dove ese Vich Mard Eho Duha Di Khor (مسلمانان از شعله می ترسند، هندوها از مقبره هر دو در این وحشت می میرند. ، نفرت آنها چنین است).
هندوتوا، یا ایدئولوژی و جنبش شوونیسم هندو، تلاش می کند تا با این غنا همان کاری را انجام دهد که تجارت های کشاورزی با تنوع زیستی انجام می دهند. آنها میخواهند کثرت و کثرت اشکال فرهنگی را به شکلی تقلیل دهند که سپس قادر به کنترل آن هستند: یک «هندویی» از بین رفته، مانند شکل اصلاحشده ژنتیکی برنج یا جو. لذت زندگی مذهبی، زندگی اجتماعی، به شکلی از عبادت تولید انبوه تقلیل مییابد که به جای مشارکت برای بشریت، از تنفر نسبت به ادیان دیگر پرورش مییابد. با RSS و پریوار (خانواده) آن، ما دیگر در سرزمین دین نیستیم. ما اکنون در سرزمین قدرت و سیاست، نفرت و کینه هستیم.
تا دهه 1980، RSS در حاشیه سیاست هند باقی ماند. جنبش که در رای گیری رد شد، تنها از طریق ترور و ارعاب، از طریق شورش و ضرب و شتم ظهور کرد و از طریق آن به دنبال تعریف فضای سیاسی و اجتماعی بود. در دهه 1980، شرایط تغییر کرد، زیرا کنگره سوسیالیسم/سکولاریسم نرم خود را به خاطر جهانی شدن نئولیبرال و سیاسی کردن مذهب (اول با حمایت از جدایی طلبان سیک) کنار گذاشت. خانواده RSS از طریق یک کمپین تهاجمی علیه دالیت ها (بر سر تلاش کمیسیون های ماندال برای تعمیق محفوظات)، علیه مسلمانان (بر سر تغییر دین میناکشیپورام و بحث بر سر مسجد در آیودیا) و علیه چپ بر «بانک رأی هندو» کنگره پیروز شدند. (با «بیگانه» پنداشتن ایدئولوژی آن). کمپینهای پر زرق و برقی که برای استفاده حداکثری از رسانههای تلویزیونی و لفاظیهای تند علیه اقلیتها طراحی شده بود، محرومشدگان را جذب کرد، که اکنون با کاستهای غالب ناراضی برای به قدرت رساندن BJP پیوستند.
لانه زنبوری هند در این دوره شروع به فروپاشی کرد. همچنین در این زمان بود که هندوتوا با اعتماد به نفس جدیدی به خارج از کشور رفت.
یانکی هندوتوا
بیش از یک دهه پیش، من از اصطلاح "یانکی هندوتوا" برای توصیف راه ورود شوونیسم هندو به ایالات متحده استفاده کردم. RSS و زیرمجموعههای آن که مشتاق بودند به دیاسپورا منشعب شوند، از چندفرهنگی برای ایجاد جای پای خود در اینجا استفاده کردند. نه برای مخاطب آمریکایی، یک لفاظی بدون تحریف ضد مسلمانان (که فقط در برخی از فضاهای "امن" و به طور تهاجمی تر، پس از 9 سپتامبر رخ می دهد). در ابتدا، سازمان های RSS، به ویژه Vishwa Hindu Parishad of America (VHPA) و شاخه جوانان آن، شورای دانشجویان هندو (HSC)، این ایده را ترویج کردند که هندوئیسم در ایالات متحده تحقیر می شود و اگر فرهنگ های دیگر مورد تجلیل قرار می گیرند، چرا که نه. هندوئیسم نیز این یک استدلال غیرقابل استیضاح است، اما با برخی مشکلات اجرایی همراه بود. اولاً، فرض بر این بود که «هندوئیسم» یک چیز منحصر به فرد است، نه نامی ناشیانه برای تنوع باورها و عواطف که نه تنها شبه قاره، بلکه در دیاسپورای جنوب آسیا (از ترینیداد تا فیجی) را پر کرده است. دوم، از آنجا که VHPA و HSC ابتدا وارد بازی شدند، و از آنجا که سختگیرترین ها اغلب ادعا می کنند که از یک مذهب صحبت می کنند، محافظه کاران کنترل این موضوع را به دست گرفتند. هیچ نقد لیبرالی از تحقیر هندوئیسم وجود نداشت، و زمانی که لیبرال ها و رادیکال ها جرأت کردند پا به پا بگذارند، محافظه کاران به سختی در را به روی آنها به عنوان مدافعان غیراصیل فرهنگ بستند. این نقطه عطف نبرد بر سر بازنگری های 11-2005 کتاب های درسی کالیفرنیا بود. کتاب های قدیمی را هم دوست نداشتیم. اما ما نسخه پاکسازی شده تاریخ هند را که محافظهکاران ترویج میکردند، دوست نداشتیم. ما میخواستیم «هند» همانطور که هست ظاهر شود، سرزمین تناقضها، نه یک «برند» بیعیب که باید فروخته شود تا بتوانیم به دروغ احساس غرور کنیم.
در سال 1990، گروهی از فعالان متعهد جناح راست، شورای دانشجویان هندو (HSC) را در جنگل های نیوجرسی تشکیل دادند. اعلام عمومی آنها در امتداد دانههای چندفرهنگی لیبرال بود، که میخواستند به دانشآموزان هندو کمک کنند که به دلیل «تربیت با فرهنگ دوگانه هندو و یهودی-مسیحی» با «فقدان و انزوا» دست و پنجه نرم میکنند. و نقایص به عنوان انسان به روش های مختلف خودشکوفایی. و ما معمولاً به تنهایی از این مبارزه درونی آشفته عبور می کنیم. دقیقاً برای کمک به شما در رفع این نیازهای روحی، عاطفی و هویتی بود که HSC متولد شد.» با توجه به سخت گیری های چندفرهنگی لیبرال، همه، از جمله مدیران کالج ها، کنار ایستادند و تشویق کردند. اما HSC هرگز صرفاً در مورد مبارزات هویتی کسانی نبود که آنها را هندو آمریکایی می نامید. این همچنین انگشتان جوانی دست دراز برتری هندوتوا در هند بود. HSC در ابتدا "پروژه ای از ویشوا هندو پریشاد آمریکا" بود، "شاخه فرهنگی" راست افراطی راست راست سنگ پریوار (خانواده مومنان). هنگامی که فعالان راست یک مسجد پانصد ساله را در سال 1992 ویران کردند، VHP آنها را تشویق کرد، VHPA تشویق کرد، و رهبران HSC نیز چنین کردند. از نظر آنها، نگرانی در مورد مبارزات هویتی جوانان سرخپوست آمریکایی می تواند به راحتی با سیاست ضد مسلمانان آنها سازگار شود. چندفرهنگی در ایالات متحده پوششی برای شوونیسم ظالمانه فرهنگی در هند فراهم کرد.
جوانان آمریکای جنوبی آسیای جنوبی، مانند شما، نه همیشه برای سیاست آن، بلکه به عنوان فضایی برای سرپناه و مبارزه علیه نژادپرستی ضد هندی به HSC می آیند. فالگونی تریودی، که در سال 1997 با HSC شرکت کرد، داستان را به طرز تلخی تعریف میکند: «وقتی دوازده ساله بودم، بچههای آمریکایی در ایستگاه اتوبوس به من حمله میکردند و «نقطه گاندی» را فریاد میزدند و میپرسیدند: «چرا هند گاو را می پرستد و ادرار گاو می نوشد؟ برای هندوهای جوانی که بین دو فرهنگ گیر کرده اند بسیار سخت است.» وقتی تریودی نزد والدینش رفت، آنها مانند بسیاری از مهاجران نسل اول، استراتژی شترمرغ را به او پیشنهاد کردند. آنها گفتند: "تطبیق دهید" با توهین کلامی. با این حال، تریودی از والدینش می خواست که پاسخ های روشنی به سؤالات مطرح شده توسط جوانان نژادپرست، مانند پاسخ هایی در مورد گاو، ارائه دهند. والدین پاسخ های آماده ای نداشتند. دیرج سینگال، که اکنون یک وکیل در اوهایو است، گفت: «والدین نمی دانند، آنها گم شده اند. آنها نمی دانند کجا را نگاه کنند. بچه ها واقعاً از اینکه بدانند چه کسانی هستند، معنای آداب و رسومشان را ناامید می کنند. این خلأ غولپیکر جهل که با آنها روبروست، یک مسئله بزرگ است.» اینجاست که HSC و سازمانهای دیگر از این قبیل (از جمله انجمنهای غیرجمعی دانشجویان جنوب آسیا در پردیسهای مختلف کالج) وارد میشوند. اما HSC در واقع نمیتواند با نژادپرستی ایالات متحده مقابله کند. این به جوانان میگوید که آنها از یک میراث باستانی آمدهاند و باید به آن افتخار کنند، اما HSC هیچ تلاشی برای تضعیف ساختارهای نژادپرستی که این نوع اظهارات نژادپرستانه را ایجاد میکند، انجام نمیدهد. تبلیغ هندیها بهعنوان «اقلیت نمونه»، که دارای فرهنگ بزرگ و باستانی هستند، و مبارزه نکردن با نژادپرستی که دنیای رنگینپوستها را ویران میکند و رنگینپوستان را در برابر یکدیگر قرار میدهد، کافی نیست. این فقط یک اقلیت، ما را بالا می برد و می گوید که ما نباید این مزخرفات را قبول کنیم، زیرا از نظر فرهنگی عالی هستیم.
گروه هایی مانند HSC و VHPA کمتر به مشکل گسترده نژادپرستی و زندگی سرخپوستان آمریکایی اهمیت می دهند تا اینکه دستور کار هندوتوا را در ایالات متحده و کانادا پیش ببرند. در اینجا دو نمونه وجود دارد:
(1) Sadhus با تهویه مطبوع.
در اواخر دهه 1990، معابد هندو را میتوان در بیشتر مناطقی که هندوهای آمریکایی زندگی میکردند (یا هندوهای آمریکایی، مانند هاوایی) یافت. معبد پراتیشتاپاناس برای میدلتاون، CT.، در نزدیکی محل زندگی من در سال 1999 برگزار شد (اگرچه خانوادههای این منطقه از اوایل دهه 1980 در زیرزمینهای خود عبادت میکردند). این معابد منبعی برای هندوئیسم، با مراسم و جشنوارهها، «مدارس یکشنبه» و جلسات عبادی هستند. VHPA ایده های دیگری برای معابد دارد. در سال 1998، در VHPA Dharam Sansad، مجمع تصمیم گرفت که همه معابد و سازمانهای فرهنگی «باید با VHPA ارتباط برقرار کنند، تأیید کنند و/یا به VHPA وابسته باشند تا صدای هندو را مؤثرتر کنند». در سال 2000، VHPA صدها مرد خدا را از هند به دارما پراچار یاترا فرستاد «به گونهای که تمام آمریکا با هندوتوا پوشانده شود»، همانطور که یکی از فعالان VHPA گفت. یکی از وظایف یاترا برای سادوها این بود که "تصورات غلط در مورد VHP" را پاک کنند و "دیدگاه VHP در مورد موضوعاتی مانند جنبش آیودیا و حملات به مسیحیان" را ابراز کنند. همه صحبت ها در مورد "گفتگوی بین ادیان" و هندوئیسم به عنوان مدارا از پنجره بیرون می رفت. این خدامردها به سفر رفتند، نه برای ارائه آرامش، راهنمایی معنوی یا برای توضیح دردهای نژادپرستی - آنها بیرون آمدند تا از BJP، VHP و مبارزات آن علیه مسلمانان و مسیحیان در هند حمایت کنند.
با خدامردان مانند ستاره های راک در حال گردش رفتار می شد. خوشبختانه من در آن ترم Manavadharmasastra (یا قوانین مانو) را آموزش میدادم: «یک کشیش باید همیشه از تحسین و ستایش چنان بیدار شود که انگار سم است و همیشه آرزوی تمسخر داشته باشد که گویی آمبروسیا است» (II. 162). کاهنان ما که دارای تهویه مطبوع هستند، حتی از تواضع و فروتنی که دعوتشان از آنها خواسته شده است، بسیار دور هستند.
(2) به نمایندگی از هندوئیسم.
برای دههها، بحثهای مداومی در حوزه وسیع مطالعات هند وجود داشته است. این محققان تحت تأثیر مورخان اجتماعی که دنیای فرهنگ عامه هند و مبارزات مردم عادی هند را گشودند و با مداخله شرق شناسی ادوارد سعید (1978) علیه نژادپرستی و محافظه کاری آکادمی مبارزه کردند. به عنوان مثال، مطالعات سانسکریت، هند را به عنوان یک منبع باستانی بدون میراث زنده هندو در نظر گرفت. دانشمندان علوم سیاسی هند را بر اساس سیاست خارجی ایالات متحده یا بریتانیا می دیدند، نه بر اساس آنچه که به نفع مردم هند است. تحصیلات تکمیلی در دهه 1980 و اوایل دهه 1990، محل درگیری علیه آنچه برخی از ما به عنوان یک نمایش نژادپرستانه از شبه قاره می دیدیم، بود.
در سال 2000، راجیو مالهوترا از بنیاد بی نهایت مقالهای طولانی علیه علاقهمندی مطالعات هندوئیسم در ایالات متحده منتشر کرد، گویی که او یک پیشگام تنها بود، مالهوترا علیه کل آکادمی ایالات متحده به جهنم دست زد. بسیاری از آنچه او گفت درست است (بی احساسی نسبت به سنت هندو، و بی اعتنایی به هندی های زنده واقعی وجود دارد)، و این مبنای یک بحث طولانی مدت در اطراف نهادها بوده است. مالهوترا (و بنیاد هندو آمریکایی که به زودی تشکیل می شود) با دسترسی خود به رسانه های آمریکایی سرخپوستی، به دنبال تک تک دانشگاهیان و سپس کتاب های درسی کلاس ششم کالیفرنیا شد. برق و رعد و برق زیاد بود: بسیاری از ما لیبرالها و رادیکالها از قبل درگیر این جنگها بودیم و بسیاری از کارهای ما مثمر ثمر بوده است. اما ما صرفاً برای خوب جلوه دادن هند سرمایه گذاری نکردیم: ما می خواستیم اطمینان حاصل کنیم که تنوع تاریخ هند و مبارزات آن در برنامه درسی و برنامه های تحقیقاتی نشان داده شود. مالهوترا میگوید: «کتابهای علوم اجتماعی و تاریخ به اندازه فرهنگهای اسلامی، یهودی و مسیحی تصویری سخاوتمندانه از فرهنگ هند ارائه نمیدهند. هنگامی که از سوهاگ شوکلا از بنیاد هندو آمریکایی پرسیده شد در مورد مبارزات دالیت ها و زنان در هند باستان، غرغر کرد: «از نظر مردان و زنان، فکر می کنم، اول از همه اگر به مسیحیت یا یهودیت یا اسلام نگاه کنید، هیچ کجا آیا در کتاب های درسی بحثی درباره حقوق زنان وجود دارد؟ سپس این که آن را به هندوئیسم وارد کنیم، رفتار متفاوتی با هندوئیسم است. همه فرهنگ ها باید دارای رفتار مساوی باشند، همه نمایندگان معاصر آن فرهنگ باید بتوانند بر اساس این بازنمایی، احساس ارزشمندی خود را ایجاد کنند. شوکلا نکته ای دارد: هیچ روایتی در این مسائل روشن نیست. راهحل این نیست که کتابهای درسی تاریخ هند باستان را بشویید، بلکه نوشتن کتابهای صادقانهتر درباره تضادهای همه تمدنها است.
حمله مالهوترا برای پذیرفته شدن یک تفسیر درست از نظر سیاسی یا اصلاً هیچ چیز، نسخهی ساده لوحانه فعالان شیو سنا و VHP در هند است که به دنبال کتاب جیمز لین در مورد شیواجی (با سوزاندن کتاب و حمله فیزیکی به همکارانش) رفتند.
این مسائل توسط VHPA، HSC، HFA به مرکز آورده شده است: همه ما را از مسائل دیگر، مانند نژادپرستی در ایالات متحده، جنگ عراق، عدم اطمینان اقتصادی و پریشانی در هند، افزایش تعداد تجاوزات جنسی و زنان کور می کند. کودک کشی در هند و قتل عام گجرات. یانکی هندوتوا مجموعه ای از کورها است، نه یک نور برای دیدن واضح جهان.
چه چیزی خواهید داشت؟
یدیدام سویا مارتانام روکاته تاترا که وایام
اگر خود اشیاء چنین هستند، ما کی هستیم؟
دارماکیرتی (قرن هفتم).
حضور خفقانآور VHPA و HSC، RSS و BJP ظرفیت هندوئیسم و پیروان آن را از بین نمیبرد. محبت ما به منابع آن کاهش نمی یابد و نباید از سنت های خود دور شویم زیرا RSS و خانواده اش سعی در تحقیر آن دارند.
در سال 2004، مردم هند و اکثریت آنها مدعی عنوان هندو بودند، احزاب راست افراطی را در انتخابات پارلمانی رد کردند (آنها دوباره در سال 2007 در انتخابات ایالت اوتار پرادش شکست خوردند). این مأموریت به کنگره و چپ پیشنهاد شد، که برنامه حداقل مشترکی را تدوین کردند که نویدبخش مجموعهای از سیاستهای سخاوتمندانهتر برای طبقه کارگر، دهقانان و فقرا و همچنین دفاع سکولارتر از حوزه عمومی بود. احزاب هندوتوا وارد یک دوره خودخواسته از درگیری های درونی شدند، زیرا رسوایی ها ادعای آنها را برای داشتن زمینه های اخلاقی بالا قطع کرد.
در دیاسپورا، بازتابی از این تغییر در چشمانداز سیاسی هند وجود داشت. راست افراطی علیرغم تغییراتی که در داخل هند رخ داد، به تحکیم دستور کار خود پرداخت - روابط نزدیکتر بین گروههای لابی هندی آمریکایی و گروههای لابی طرفدار اسرائیل، تا این ایده را تیز کند که مشکلات هند و پاکستان تنها به شیوه اسرائیل و از طریق زور قابل حل است. ایجاد بنیاد هندو آمریکایی (که کمپین اصلی آن در سالهای 2004-05 قطعنامه دیوالی بود و یکی از رهبران فعال کمپین کتابهای درسی کالیفرنیا بود). حمله ای به دانشمندان هند و هندوئیسم که این بار توسط بنیاد بی نهایت رهبری می شود. اما سخنی از هیچ یک از این سازمانها در مورد خودکشی کشاورزان در آندرا پرادش، در مورد عمیقتر شدن مشکل بیکاری در سراسر هند، و در مورد نرخ فاجعهبار سوءتغذیه کودکان در سراسر کشور، به گوش نمیرسد. این مسائل ظاهراً اهمیتی نداشتند. همانطور که میرا کامدار می گوید، بحث در مورد سیاره هند، بحران های اجتماعی رو به رشد در هند را تحت الشعاع قرار داد. همانطور که گاندی نود سال پیش به همنوعان خود هشدار داد، "آزمون نظم در یک کشور تعداد میلیونرهای آن نیست، بلکه عدم گرسنگی در میان توده های آن است" (انجمن اقتصاد کالج مرکزی Muir، الله آباد، 22 دسامبر 1916). به همین ترتیب، این سازمان ها پس از 9 سپتامبر در برابر حملات به جنوب آسیایی ها و اعراب و بازداشت غیرقانونی صدها جنوب آسیایی (گروه های حقوق مدنی و فعالان، مانند رهبران فردای آمریکای جنوبی آسیایی و Desis Rising Up and Moving) سکوت کردند. در اینجا پیشتاز بودند). اصلاحات مهاجرتی، "عملیات Meth Merchant" (علیه مغازه داران کوچک هندی در گرجستان) و سایر مسائل از این دست به همان اندازه در رادار HSC، VHPA و HAF قرار داشت.
اگر من جای شما بودم، شورای دانشآموزان هندو را رها میکردم و سازمان جدیدی به نام سرودایا (رحمت برای همه) ایجاد میکردم، کلمهای که گاندی برای تنوع عدالت اجتماعی خود ابداع کرد. شما هنوز هم می توانید تحقیقات فکری و معنوی درباره گیتا داشته باشید، هنوز می توانید بحث های بین ادیان برگزار کنید، هنوز می توانید به همنوعان خود در مورد سنت غنی و متنوع هندوئیسم آموزش دهید، و همچنین می توانید برابری طلبی و عدالت اجتماعی را به عنوان ارزش هایی که از شما نشأت می گیرد ترویج کنید. سنت
هندوئیسم که بیشتر به شهرت خود اهمیت می دهد تا ارتباط آن، دیگر یک سنت زنده نیست. به چیزی تبدیل شده است که از دور به آن احترام می گذارد. هندوئیسم برای زنده نگه داشتن آن نیاز به درگیری با تاریخ خود (که به ما نشان می دهد چگونه تکامل می یابد و تغییر می کند) و با مفاهیم اصلی خود (آنچه ما در غیر این صورت فلسفه می نامیم) دارد. گاندی در سال 1925 می نویسد: «در این عصر عقل، هر فرمول هر دینی باید در برابر آزمون اسید عقل و عدالت جهانی تسلیم شود. پشتیبانی شده توسط کتاب مقدس جهان» (هند جوان، 26 فوریه 1925). تمام ایمان را به آزمایشها بسپارید تا ببینید چگونه آنها میتوانند در دنیای آشفتهای که ما در آن زندگی میکنیم به یک نفر کمک کنند: جدا کردن ایمان به اغراق به معنای حمایت از آن سنتها است. این ماهیت آزمایش است، رویکردی بسیار بهتر به سنت های ایمانی تا احترام توخالی.
انتخاب بین واگذاری سنت های مورد علاقه شما به نیروهای نفرت است که ممکن است خود را به عنوان مدافعان سنت نشان دهند. یا به نیرویی که در درون شماست، و در اطراف شما، نیرویی از عشق و خلسه، اشتیاق و درد برای تغییر جهان. چه چیزی خواهید داشت؟
ویجی پرشاد
می 17 2007.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا