لطفا به ZNet کمک کنید
نوام چامسکی درست می گوید که در ایالات متحده، ورزش «دنیای فانتزی» لازم را ایجاد می کند تا مردم را از درک، سازماندهی و تلاش برای «تأثیرگذاری بر دنیای واقعی» محافظت کند.
چامسکی در گفت و گو با AlterNet با اشاره به تفسیرهای ورزشی و برنامه های تلفنی شگفت زده شد در مهارت های فکری و تحلیلی افراد درگیر در فرهنگ ورزش. او گفت، با این حال، در نهایت، این فرهنگ «هیچ معنایی ندارد و احتمالاً رشد میکند زیرا معنایی ندارد، به عنوان جابهجایی از مشکلات جدی که نمیتوان روی آنها تأثیر گذاشت و تأثیر گذاشت، زیرا اتفاقاً قدرت در جای دیگری قرار دارد».
این تا حد زیادی در مورد ایالات متحده و اروپا صدق می کند، جایی که ورزش به سودآورترین تجارت تبدیل شده است. به ورزشکاران و زنان ارزش های مالی، مانند محصولاتی که باید در یک بازار پر رونق خرید و فروش شوند، اختصاص می یابد.
با این حال، ایالات متحده و اروپا نماینده بقیه جهان نیستند. در حالی که در غرب از نظر اقتصادی ممتاز، رهایی آگاهانه از سیاست - به دلیل بی اعتمادی عمومی به سیاستمداران یا گاهی اوقات بی تفاوتی به نتایج سیاسی - در جاهای دیگر برای مردم نسبتاً آسان است، ورزش، به ویژه فوتبال، دارای معانی بسیار عمیقتر و لایهای است که باید در یک زمینه اجتماعی-اقتصادی و سیاسی کاملاً متفاوت تحلیل شده است.
نویسنده فرانسوی، مارک پرلمن، صبر کمی برای ورزش دارد. او پیدا می کند کل تمرین بی ارزش، خطرناک و غیر قابل رفع است. او تنها نیست. را مقایسه مصلحتی که بسیاری از روشنفکران، به ویژه در جناح چپ، آن را مناسب میدانند این است که نقش ورزش شبیه به تصویر کشیدن کارل مارکس از دین به عنوان «افیون تودهها» است.
در حالی که این ادعا از نظر تاریخی قابل درک است، باز هم در چارچوب فرهنگی غربی، تقلیل گرایانه است و، اگرچه اغلب ناخواسته، هوای قوم گرایی را به همراه دارد. بله، رابطه بین جوامع سرسخت سرمایه داری غربی و «مصرف کنندگان» آنها - طبقات کارگر نسبتاً به حاشیه رانده شده - سزاوار بررسی دقیق است، اما آنچه در مورد ایالات متحده و اروپا صدق می کند نباید به طور خودکار در مورد بقیه جهان نیز صدق کند.
آنتونیو گرامشی، روشنفکر ضد فاشیست ایتالیایی، گفت: درباره عقل مردم: «همه انسانها روشنفکرند، اما همه انسانها در جامعه کارکرد روشنفکری ندارند.» تا حدودی، این بدان معناست که در حالی که روشنفکران ممکن است در جامعه به عنوان یک طبقه جداگانه عمل کنند - تجزیه و تحلیل، ساختارشکنی و ارائه خرد خود - هر مرد و زنی، صرف نظر از هر کارکردی که در جامعه انجام می دهد، می تواند نقش روشنفکر را در خود ایفا کند. ظرفیت و زمینه های اجتماعی مختلف، حتی اگر به این عنوان تعیین نشده باشند.
گرامشی از نقشی که روشنفکران اروپایی – بهویژه ایتالیایی – در اوایل قرن بیستم ایفا کردهاند، کاملاً آشفته بود. او انطباق عده ای و انحراف اجتماعی برخی دیگر را تنبیه می کرد. او از تفکر گروه دوم به عنوان «روشنفکری» یاد کرد، مردانی با ایدههایی که در مدارهای بسته فرو میروند، نه تحت تأثیر محرکهای بیرونی قرار میگیرند و نه میتوانند بر نتایج خارج از پیلههای فکری خود تأثیر بگذارند.
برای این "روشنفکران" راحت است که همه مردم جهان را به عنوان یک "توده" درک کنند که قادر به تفکر یا عمل خارج از نقشی است که "نظام" برای آنها تعیین کرده است. اما برای گرامشی، تودهها بسیار پیچیدهتر و باهوشتر هستند. آنها همسترهای صرفاً در یک آزمایش آزمایشگاهی نیستند که قادر به یافتن مسیر خود یا تصمیم گیری خود نیستند.
این به همان اندازه که در زمینه های اجتماعی دیگر مرتبط است، در ورزش نیز مرتبط است.
طی تحولات سیاسی و خشونتآمیز چندین کشور عربی در دهه گذشته، هواداران فوتبال نقش خود را در جامعه از «طرفداران ورزش» صرف به آژیتاتورهای سیاسی تغییر دادند. در آن گذار دردناک، هزاران نفر به خاطر جرأت عبور از خط خیالی که برایشان از پیش تعیین شده بود، کشته، شکنجه و زندانی شدند. جالب اینجاست که در این مورد، هواداران فوتبال بهعنوان عوامل سیاسی و در عین حال در همان زمینه اجتماعی طرفدار فوتبال رفتار میکردند.
این پدیده جدید نیست، زیرا سال ها در آمریکای جنوبی، آفریقا و دیگر فضاهای سیاسی-اجتماعی در نیمکره جنوبی خود را نشان داده است.
مثالی که بلافاصله در بافت غربی به ذهن متبادر می شود، همبستگی است نمایش داده توسط هواداران تیم سلتیک اسکاتلند نسبت به مردم فلسطین و سایر مبارزات ملی در سراسر جهان. رفتار سلتیک زمانی که از منظر تاریخی نگریست واقعا قابل قدردانی است، زیرا این باشگاه در دوران تحولات، رنجهای بزرگ و نژادپرستی ناگفته که ایرلند، اسکاتلند و انگلیس را در اواخر قرن نوزدهم گرفتار کرده بود، شکل گرفت.
استادیوم های فوتبال مانند آینه های اجتماعی هستند که روحیه جمعی را در هر جامعه ای منعکس می کنند. وضعیت فیزیکی خود استادیوم، نماد پرچمها و شعارها، نژادپرستی یا رفاقت، شادی و درد، همه بازتابدهنده پدیدههای بزرگتری هستند که شایسته بررسی و مطالعه هستند. هیچ یک از اینها را نمی توان به چند اصل و فرضیات سریع تقلیل داد.
برای بسیاری از کشورهای جهان، فوتبال نوعی فرار نیست. بلکه تنها فضای «سیاسی» است که می توانند (بخوانید: مجاز) در آن فعالیت کنند. در حالی که در ابتدا، آنها ممکن است به نظر "طرفدار" رویدادهای ورزشی "بی معنی" باشند، اغلب آنها از معانی سیاسی، اگر نگوییم سیاسی-اجتماعی، این رویدادها و نقش خود و نه به عنوان تماشاگر آگاه هستند. ، اما به عنوان عوامل سیاسی و گاهی اوقات آشوبگر.
به همین دلیل است که عربها یا هندیها از تیمهای ملی کامرون یا نیجریه در طول جام جهانی حمایت میکنند یا هواداران سلتیک پرچمهای فلسطین را در طول مسابقات خود برافراشته میکنند و غیره. آنها این کار را به این دلیل انجام میدهند که با موفقیت خود را در میان نظمهای طبقاتی و نژادی که جهان را به دو دسته اول، دوم و سوم، مستعمرهنشینان و سفیدپوستان مستعمره، ممتاز و «مردم رنگین پوست» تقسیم میکنند، شناسایی کردهاند.
درست است، برای طبقات حاکم، فوتبال اغلب به عنوان "تریاک مردم" در نظر گرفته می شود. اما ساده لوحانه خواهد بود که فرض کنیم مردم، در ظرفیت «روشنفکری» خود، قادر به مالکیت آن رسانه نیستند، همانطور که در بسیاری از فضاهای مورد مناقشه دیگر انجام داده اند.
به خودی خود فوتبال و ورزش نه خوب است و نه بد. این یکی از بسیاری از فضاهای سیاسی-اجتماعی مورد مناقشه دیگر است که میتوان به آن معانی گوناگونی نسبت داد و همچنان مردم میتوانند آن را بیانگر فرهنگ، هویت جمعی و آرمانهای سیاسی خود بدانند.
رمزی بارود روزنامه نگار و سردبیر The Palestine Chronicle است. او نویسنده پنج کتاب است. آخرین او "این زنجیر شکسته خواهد شد: داستان های فلسطینی مبارزه و سرکشی در زندان های اسرائیل» (کلاریتی پرس). دکتر بارود پژوهشگر ارشد غیر مقیم در مرکز اسلام و امور جهانی (CIGA) و همچنین در مرکز آفریقایی خاورمیانه (AMEC) است. وب سایت او است www.ramzybaroud.net
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا