من هرگز صدای شلیک گلوله در عصبانیت را نشنیده ام. اما من ممکن است کمی بیشتر از جنگ بدانم سباستین یونگر.
پیش از این به عنوان نویسنده شناخته شده بود طوفان ایده آلیونگر، خبرنگار نیویورکی که جنگ های آفریقا و کشتارهای کوزوو را پوشش داده است، و تیم هترینگتونیک فیلمساز و عکاس تحسین شده با تجربه زیاد در مناطق درگیری، هنگام ساخت فیلم مستند جدید خود، تعداد زیادی از این گونه شلیک ها توسط آمریکایی ها و افغان ها را شنید. Restrepo - در مورد یک پاسگاه جنگی جدا شده به نام یک پزشک محبوب که در یک آتش سوزی کشته شد. در آنجا، آنها زندگی سربازان آمریکایی از شرکت نبرد، گردان دوم، هنگ 2 پیاده نظام از تیپ 503 هوابرد را در جریان یک تور در شرق افغانستان شرح دادند. دره کورنگال.
این فیلم تقریباً توسط منتقدان جریان اصلی تحسین شده است و جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره فیلم ساندنس امسال را دریافت کرد. آ نیویورک تایمز "انتخاب منتقدان" Restrepo AO Scott روزنامه را مجبور کرد تا به بررسی درخشان خود پایان دهد گفتن به خوانندگانبا بازگشت جنگ در افغانستان به صفحات اول و بحث ملی، ما حداقل 90 دقیقه از توجه خود را مدیون مردان فیلم رسترپو هستیم. در لس آنجلس تایمز، منتقد بتسی شارکی به این نتیجه رسیدند به روشی مشابه: «آنچه «رسترپو» بهطور چشمگیر و قانعکننده انجام میدهد این است که انتزاعی را ملموس میکند و به سربازان در خط مقدم چهره و صدا میدهد.»
در کنار هترینگتون، یونگر که اخیراً با کتاب همراهش نیز موفقیت بزرگی را تجربه کرده است جنگ، حدود 150 ساعت فیلم در دره کورنگال در سال 2007 و 2008 در مجموع 10 سفر به کشور گرفته است. نثر وب سایت بالای بیانیه کارگردانانشان درباره فیلم می گوید: «این جنگ است، نقطه پایان است».
این نیست
یونگر و هترینگتون ممکن است چیزهایی در مورد افغانستان، اطلاعات خوبی در مورد جنگ و حتی بیشتر در مورد سربازان مدرن آمریکایی بدانند، اما شواهد کمی ارزشمند در این زمینه وجود دارد. Restrepo که - با وجود عنوان کتاب یونگر - آنها چهره واقعی جنگ را می شناسند.
جنگ در آستانه شما
اوایل سال جاری، یونگر یک رمان جدید جنگ ویتنام، کارل مارلانتس کهنه کار را بررسی کرد. متری هورن، برای بررسی کتاب نیویورک تایمز. او در یک ارزیابی درخشان در صفحه اول نوشت: «مبارزه واقعاً چیزی نیست که «ماترهورن» درباره آن است. درباره جنگ است و در دستان مارلانتس، جنگ دنیایی گیج کننده و غنی است که در آن برخی مردان قهرمانانه می میرند، برخی دیگر به دلیل حماقت بوروکراتیک می میرند، و عده ای نیز عمداً توسط جوخه های کینه توز کشته می شوند. تحلیل اشتباه یونگر از متری هورن کمک می کند تا باورهای نادرست خود را در مورد جنگ باز کند و مشکلاتی را که در غیر این صورت از نظر سینمایی خوشایند و از برخی جهات مفید فیلم او را درگیر می کند، توضیح می دهد.
میلیون ها ویتنامی بودند کشته و مجروح در طول دوره ای که ویتنامی ها آن را «جنگ آمریکایی» در جنوب شرقی آسیا می نامند. حدود دو میلیون نفر از کشته شدگان غیرنظامی ویتنامی بودند. آنها توسط توپخانه تکه تکه شدند، با بمب منفجر شدند و در دهکده ها و روستاهایی مانند قتل عام شدند. لای من, پسر تانگ, تانه فونگو سینی، در بخش های عظیمی از مکونگ دلتا، و در مناطق کوچک بی نام مانند یک در استان کوانگ نام متری هورن هیچ کدام از اینها را لمس نمی کند. مارلانتس به شدت بر واحد کوچکی از آمریکاییها در یک مکان دورافتاده که توسط نیروهای دشمن مسلح احاطه شده است تمرکز میکند - اپیزودی که اگرچه در تصویر کامل است، اما تنها گوشهای از درگیری را نشان میدهد که جنگ ویتنام بود.
جای تعجب نیست که این دیدگاه از جنگ برای یونگر جذاب باشد. که در Restrepoاین دیدگاه او از جنگ نیز هست.
Restrepoنماهای فشرده مکرر روی صورت سربازان جوان آمریکایی استعاره ای عالی برای آنچه در فیلم کم است و چیزی که آن را برای گفتن چیزهای قابل توجه در مورد جنگ واقعی در افغانستان تقریباً بی فایده می کند. فقط در هنگام شلیک های واید به داخل Restrepo آیا ما نگاه های گذرا از آن جنگ واقعی را می بینیم؟
در صحنه های آغازین، که از یک خودروی زرهی شلیک شده است (قبل از اینکه یک بمب دست ساز کاروان ارتش ایالات متحده را متوقف کند)، ما خانواده های افغان را در یک روستا مشاهده می کنیم. وقتی دوربین در سراسر دره کورنگال حرکت می کند، خانه های ساده ای را در دامنه تپه ها می بینیم. وقتی مردان شرکت نبرد به خانهای میروند که هدف حمله هوایی قرار گرفتهاند و افراد محلی کشته شده و کودکان زخمی را میبینند، وقتی فیلمهای دانهدار از یک خانواده مزرعهدار را میبینیم یا یک ستوان جوان، یک خارجی در سرزمینی بیگانه را تماشا میکنیم که یک نفر را مرعوب و بازجویی میکند. گلهدار بز جوان (که به نظر او دستهایش خیلی تمیز است و واقعاً متعلق به یک گله بز نیست) - جنگ واقعی اینجاست. و در اینجا افرادی هستند که یونگر و هترینگتون اگر می خواستند بیاموزند - و می خواستند به ما بیاموزند - باید با آنها همکار می کردند - واقعاً جنگ آمریکا چیست.
تعداد کمی از آمریکاییهایی که پس از جنگ داخلی متولد شدهاند، اطلاعات زیادی درباره جنگ دارند. جنگ واقعی جنگی که به دنبال شماست جنگی که به آستان شما می رسد - نه یک بار در ماه آبی، بلکه یک بار در ماه یا یک هفته یا یک روز. ترس همیشگی از اینکه درست زمانی که در دورترین نقطه مزرعه خود هستید، درست زمانی که بیشتر در معرض، تنهاترین، آسیب پذیرترین هستید، به دنیای شما غوغا کند.
آن دسته از آمریکاییهایی که از دهه 1870 به جنگ رفتهاند - سربازان یا غیرنظامیان - بیشتر گردشگران جنگنده بودهاند، حتی آنهایی که بسیاری از تورها را زیر اسلحه یا با خودکار (یا کامپیوتر) در دست به گزارش از مناطق جنگی گذراندهاند. سربازان در میان آنها، حتی سربازان سرباز یا نه چندان داوطلب جنگ های گذشته، همیشه یک انتخاب داشتند - فرار از کشور یا رفتن به زندان. آنها هرگز مجبور نبودند قسمت مهمی از زندگی خود را در یک پناهگاه بمب زیرزمینی سپری کنند یا نگران بیرون آمدن از آن قبل از پرتاب شدن یک سرباز خارجی در یک نارنجک باشند. آنها هرگز مجبور نبودند رقص روزانه را با عذاب بگذرانند، احساس ترس و ناتوانی زمانی که نیروهای خارجی و فناوری خارجی قدرت مرگ و زندگی را بر روستای شما، خانه شما، هر روز در دست دارند.
مردم عادی که سربازان آمریکایی آنها را در معرض چندین دهه جنگ و اشغال، مرگ و ویرانی، عدم اطمینان، ترس و رنج قرار داده اند - در مکان هایی مانند ویتنام، لائوس، کامبوج، عراق و افغانستان - چنین انتخابی نداشته اند. آنها نه جایی برای رفتن داشتند و نه راهی برای رسیدن به آنجا، مگر اینکه به عنوان تبعیدی و پناهنده در سرزمین خود یا همسایگان. آنها در عوض مجبور شدهاند با این بلاتکلیفی همیشگی زندگی کنند که ناشی از داشتن نوجوانان آمریکایی با لباسهای عجیب و غریب فرهنگی است که در کشورشان پرسه میزنند، هموطنان خود را میکشند، به خانههایشان حمله میکنند، پسرانشان را دستگیر میکنند، و فریادهای نامفهومی را فریاد میزنند. کلمه "فاک" یا مشتقات آن.
از زمان جنگ جهانی اول، این غیرنظامیان بوده اند که اغلب بار نامتناسب جنگ های مدرن را به بار آورده اند. این مردم عادی بوده اند که روز به روز با جنگ زندگی کرده اند. که در Restrepo چنین افرادی - بزرگان افغان که به دنبال اطلاعات در مورد کسی هستند که آمریکایی ها بازداشت کرده اند، روستاییان به دنبال غرامت برای یک گاو مجروح که آمریکایی ها در استیک های تازه قصابی کرده اند، و مردی که با عصبانیت از آمریکایی ها و مترجم آنها می خواهد که طالبان را در میان غیرنظامیانی که توسط هوایی ایالات متحده کشته شده اند، نشان دهند. اعتصاب - فقط کاراکترهای حمایتی یا اضافی هستند.
یونگر و هترینگتون در بیانیه کارگردانان خود می نویسند: «ما با افغان ها مصاحبه نکردیم». با این حال، اینها دقیقاً افرادی هستند که بیشتر در مورد جنگ می دانند. و به نوعی نمی توانم باور کنم که یونگر به طور شهودی این را نمی داند. مطمئناً منطقی است که غیرنظامیان افغان در دره کورنگال و جاهای دیگر - که برخی از آنها در اشغال شوروی، جنگ داخلی خونین اوایل دهه 1990 که طالبان قدرت را به دست گرفتند، و اکنون تقریباً یک دهه از آمریکا و متحدان خارجی خود را گذرانده اند. شغل - درک بهتری از جنگ نسبت به بیست و چند نفری که یونگر با ذرت تغذیه می کند و حدود یک سال در هر زمان گردشگران جنگنده هستند (حتی اگر چندین تور خدمت انجام دهند) داشته باشید.
جنگ در تاریکی
این دانش محلی حیاتی، همه به جز از دست رفته است Restrepo، در فیلمی از یک به خانه هدایت می شود گزارش PBS Frontline در کدام یک از Restrepoکاپیتان دان کرنی، "ستارگان"، در جولای 2008 با یکی از بزرگان افغان، حاجی زلوار خان، در دره کورنگال صحبت می کند. تقریباً همین زمان است. Restrepo به پایان می رسد، درست زمانی که کرنی می خواهد فرماندهی خود را به یک افسر آمریکایی-گردشگر جنگی دیگر واگذار کند.
«شما مردم حداقل روزی یک خانه تیراندازی می کنید. خان می گوید دیشب به خانه ای در کندلای شلیک کردی. در پاسخ، کرنی لبخندی مشکوک و بهانه های قابل پیش بینی ارائه می دهد.
خان ادامه میدهد: «شما مردم مثل صاعقه هستید که وقتی به خانهای برخورد میکنید، همه چیز را در داخل میکشید. بعداً، وقتی الیزابت روبین، خبرنگار فرانت لاین میتواند به تنهایی با او صحبت کند، بزرگتر به او میگوید که با خروج آمریکاییها درگیری پایان خواهد یافت. او به او اطمینان میدهد: «وقتی آنها میروند، دعوا نمیشود». شورشیان برای مبارزه با آمریکایی ها وجود دارند.
شاید کاملاً طبیعی باشد که یونگر (یا شاید کلمه مناسبتر تثبیت شود) نه بر افغانهای زخمی یا کشته شده در خانههای خود، یا حتی چریکهایی که به دنبال بیرون راندن اشغالگران خارجی از دره هستند، بلکه بر روی داوطلبان جوانی متمرکز شده است که با آنها میجنگند. جنگ آمریکا در آنجا آنها اقلیتی کوچک و منتخب از آمریکایی ها هستند که دولت بارها و بارها از آنها خواسته است تا در اشغال طولانی مدت خود پس از 9 سپتامبر خدمت کنند. و احتمالاً به دلایلی از میهنپرستی گرفته تا فقدان چشماندازهای دیگر، این مردان جوان عمدتاً بچهچهره - هیچ نیروی زن در واحد وجود ندارد - داوطلب شدند تا به دستور شخص دیگری به دلایل دیگران بکشند. چنین افرادی بی علاقه نیستند.
برای مخاطبان آمریکایی، آنها و رنج آنها، ساده ترین راه را برای ورود به منطقه جنگی افغانستان فراهم می کنند. آنها همچنین ساده ترین دسترسی را برای Junger و Hetherington ارائه می دهند. نیروهای جوان به طور طبیعی باعث همدردی می شوند زیرا در دره کورنگال محاصره شده اند و سختی ها را متحمل می شوند. (اگرچه معمولاً سختیهایی که به سختی تجربه افغانها نزدیک میشود، نیست.) علاوه بر این، یونگر البته به زبان آنها صحبت میکند، اهل کشورشان است و ارجاعات فرهنگی آنها را درک میکند. او می شود آنها.
حتی در چارچوب آمریکایی، آنچه او به دست نمی آورد، سربازانی که نمی تواند بفهمد، کسانی هستند که نیروی طبقه کارگری را تشکیل می دهند که ایالات متحده در ویتنام مستقر کرده است. آن ارتش یک نخبۀ جنگجوی بالقوه نبود که سربازی «اکسپدیشن» برای آنها فقط یک انتخاب شغلی دیگر باشد. در عوض ترکیبی از داوطلبان جدی بود، بی شباهت به مردان داخل Restrepoهمراه با تعداد زیادی از سربازان وظیفه و سربازان سربازی که اکثر آنها فعالانه به دنبال زندگی اشغالگران خارجی نبودند و به ویژه علاقه ای به پادگان بی پایان سرزمین های دور که محلی ها به دنبال کشتن آنها بودند، نداشتند.
در بررسی مارلانتس متری هورنیونگر اعتراف می کند:
برای خبرنگاری که ارتش را در تجسم کنونی آن پوشش داده است، وقایع بازگو شده در این کتاب آنقدر وحشیانه و پرهزینه است که به نظر می رسد نه فقط مربوط به زمان دیگری، بلکه متعلق به کشور دیگری است. سربازان آشکارا به کشتن فرماندهان خود فکر می کنند. آنها در ماموریت های بی فایده ای که در درجه اول برای کمک به شغل افراد بالاتر از آنها طراحی شده اند، ده ها نفر می میرند. مجروحان را از کیسه های IV جدا می کنند و به حال خود رها می کنند تا بمیرند، زیرا دیگرانی که برای نبرد مورد نیاز هستند، از کم آبی بدنشان پژمرده می شوند و به آنها دستور داده شده که این مایع گرانبها را بنوشند. تقریباً هر صفحه حاوی نمونههایی از سنگدلی یا بیکفایتی نظامی است که امروزه عملاً غیرقابل تصور است، و من متوجه شدم که آیا این کتاب بهعنوان کیفرخواست علیه جنگ به طور کلی یا نمایشی از اینکه این ملت در 40 سال گذشته تا چه حد پیشرفت کردهاند، بوده است. سال ها."
با پایان یافتن جنگ آمریکا در ویتنام، نیروهای آمریکایی در حالت شورش آشکار بودند. شکستن - حملات به فرماندهان (اغلب توسط FRAGنارنجک فکری) - در حال افزایش بودند، فرار به سمت مصرف مواد مخدر نیز افزایش یافت. سربازان دستورات را رد کردند، سرکشی کردند و مرتباً مأموریتهای «جستجو و فرار» را انجام دادند و در نقاط امن نگه داشتند و در عین حال مختصات نادرست را فراخوانی کردند.
AWOL و فرار از پشت بام گذشت. در طول جنگ جهانی دوم، نرخ فرار تفنگداران دریایی در سال 8.8 به 1,000 در هر 1943 نفر رسید. در سال 1972، آخرین سال کامل جنگ ایالات متحده در ویتنام، تفنگداران دریایی دارای نرخ فرار 65.3 در هر 1,000 بودند. و تعداد کمی از تفنگداران دریایی گرانبها حتی در آن نقطه در ویتنام بودند. نرخ AWOL نیز خیره کننده بود - 166.4 در هر 1,000 برای ارتش بسیار بیشتر و 170 در هر 1,000 برای تفنگداران دریایی. در سال 1971 که بسیار خوانده شده است مجله نیروهای مسلح مقاله، سرهنگ بازنشسته رابرت دی. هاینل، جونیور، نوشت: "با هر شاخص قابل تصور، ارتش ما که اکنون در ویتنام باقی مانده است در حال فروپاشی است، با یگان های فردی که از جنگ اجتناب می کنند یا امتناع می کنند، افسران و درجه افسران خود را به قتل می رسانند. مواد مخدر، و ناامید در جایی که تقریباً شورش نیست.»
نیازی به دانشمندان موشکی نیست تا بفهمند که شما نمیتوانید در سرزمینهای دور با ارتشی مانند آن، مشاغل طولانیمدت چرخاندن را انجام دهید. و به این ترتیب نیروی تمام داوطلبانه دوستدار اشغال طولانی مدت که یونگر به آن پی برده است متولد شد. اینکه درک پاسخ شهروند-سرباز به هدف از دست رفته آمریکا در ویتنام برای او بسیار سخت است، اساساً تضمین می کند که داستان غیرنظامی جنگ، به ویژه داستان غیرنظامیان بیگانه در سرزمین های دور، از درک او طفره می رود. این همان چیزی است که باعث انزوای نسبی واحدی می شود که او با آن سروکار دارد Restrepo بسیار مفید است، حتی برای او راحت است، زیرا او نسخه ای بسیار آمریکایی از آنچه جنگ است را ارزیابی می کند.
در سال 1969، آشکار بود که جنگ ویتنام به کجا میرود و به طور فزایندهای، سربازان از این احتمال که آخرین مردی باشند که برای کشورشان در یک جنگ فاجعهبار جان خود را از دست میدهند، چشم پوشی کردند. در حالی که مشخص شد حدود 15,000 آمریکایی از سال 1969 تا 1971 در ویتنام خواهند مرد (تقریباً به همان اندازه که از سال 1965 تا 1967 جان باختند)، سربازان به طور فزاینده ای از این بابت عصبانی بودند.
زره بدن، جنگ با هواپیماهای بدون سرنشین، هواپیماهای مدواک فوق سریع، و انبوهی از نوآوریهای تکنولوژیک دیگر، بدون اشاره به نبرد با تعداد کمی از چریکهای نسبتا ضعیف، بدسلاح، و عموماً نامحبوب، به این معناست که مدل جدید ارتش یونگر میتواند جنگهای خود را با حداقل تلفات آمریکایی و تا کنون کمتر در خانه (یا حتی شاید در میدان) ناراحت شده است. امروز، تعداد آمریکاییهای مرده مانند خوان اس. رسترپو، پزشکی که پاسگاه در فیلم یونگر برای او نامگذاری شد، در مقایسه با ویتنام نسبتاً کم است. از سال 1,100 تاکنون بیش از 2001 سرباز آمریکایی در افغانستان و اطراف آن کشته شده اند.
از سوی دیگر، به لطف همه چیز، چه کسی میداند که در این مدت چند غیرنظامی افغان کشته شدهاند بمب های دست ساز شورشی، حملات انتحاری و گردن زدن به حملات هوایی آمریکا, نیروهای عملیات ویژه حملات شبانهو تیراندازی در ایست بازرسی جادهآیا از هر سختی دیگری که جنگ آمریکا در افغانستان به راه انداخته، تشدید یا تشدید کرده است صحبت نکنیم؟ چه کسی داستان آنها را می داند؟ چه کسی رنج بی پایان آنها را مستند کرده است؟ تعداد کمی اذیت شده اند. تعداد کمی از آنها جان خود را به خطر انداخته اند تا ماه ها زندگی روزمره را در روستاهای درگیر در افغانستان به تصویر بکشند. با این حال، داستان واقعی جنگ را برای فیلمبرداری پیدا میکنید، نه در برخی از پاسگاههای منزوی آمریکا. در جای چنین کاری داریم Restrepo.
حتی یک ارتش تماماً داوطلبانه اگر برای مدت طولانی بیش از حد تحت فشار قرار گیرد، در نهایت سقوط خواهد کرد. سربازان در نهایت اگر منفجر نشوند دچار شورش خواهند شد یا حداقل شروع به فرار از دستور خواهند کرد، اما این چشم انداز به این زودی برای ارتش ایالات متحده بعید به نظر می رسد. برخلاف غیرنظامیان افغان، سربازان آمریکایی پس از انجام وظیفه به خانه می روند یا حداقل منطقه جنگی را ترک می کنند. و اگر اکثر آمریکاییها لزوماً اغلب اوقات زیاد به آنها فکر نمیکنند، ظاهراً مشکلی با پرداخت پول به آنها برای جنگیدن، یا شرکت در ادای احترام بدون زحمت به آنها، مانند برخاستن در بازیهای بیسبال برای یک سلام کششی در مرحله هفتم، ندارند.
در آنچه می گذرد برای یک صحنه تلخ در Restrepoکاپیتان کرنی پس از اینکه یک واحد خواهر تلفات غیرمعمول سنگینی را متحمل شد، با سربازان خود صحبت می کند. او می گوید که آنها می توانند چند لحظه برای عزاداری وقت بگذارند، اما وقت آن است که دوباره به مبارزه برگردند. زمان جبران فرا رسیده است، زمان آن است که دشمن احساسی را که دارد احساس کند. سپس به مردانش برای نماز وقت می دهد.
اگر کرنی زمانی سربازانش را جمع کرد و لحظه ای را به یاد غیرنظامیانی که کشته یا زخمی کردند برای دعا اختصاص داد، یونگر و هترینگتون آن را از دست دادند، یا تصمیم گرفتند آن را شامل نشوند. به احتمال زیاد هرگز اتفاق نیفتاده است. و به احتمال زیاد، آمریکایی هایی که می بینند Restrepo به هیچ وجه آن را عجیب و غریب نخواهد یافت آنها همچنین فکر نمی کنند که امتیاز دادن به زندگی آمریکایی ها بر زندگی افغان ها سرد، بی احساس یا تعصب باشد. به هر حال، به گفته یونگر، «بی رحمی نظامی» راه جنگنده بمب افکن اف-4 فانتوم ویتنام قدیمی آمریکا را رفته است.
اگر آمریکاییها به شدت به سربازان حرفهای و حقوق بگیر خود اهمیت میدهند - آنهایی که اسکات میگوید سزاوار 90 دقیقه وقت ما هستند - حتی کمتر به غیرنظامیان افغان اهمیت میدهند. برای همین جنگ را نمی فهمند. و به همین دلیل است که آنها فکر می کنند که ماهیت جنگ همان چیزی است که در تاریکی می نشینند و تماشا می کنند. Restrepo.
[توجه به ادامه مطلب و مشاهده: برای مقاله ای عالی از سباستین یونگر که درک بسیار عمیق تری از ماهیت واقعی جنگ را نشان می دهد، به قطعه برنده جایزه ونیتی فیر او در سال 1999 مراجعه کنید.پزشکی قانونی جنگ" برای کارهایی از تیم هترینگتون که همین کار را می کند، به مستند 2007 مراجعه کنید شیطان سوار بر اسب آمد، که او فیلمبردار آن بود.]
نیک تورس دستیار سردبیر TomDispatch.com است. یک روزنامه نگار برنده جایزه، آثار او در لس آنجلس تایمز ملت, و به طور منظم در TomDispatch. او نویسنده است مجتمع: چطور ارتش زندگی روزمره ما را تحریک می کند. آخرین کتاب او، پرونده خروج از افغانستان (برعکس) که تحلیلگران برجسته را از سراسر طیف سیاسی گرد هم می آورد, در شهریور منتشر خواهد شد. وب سایت او است NickTurse.com.
[این مقاله برای اولین بار در Tomdispatch.com، وبلاگی از موسسه ملت، که جریان ثابتی از منابع جایگزین، اخبار و نظرات تام انگلهارت، سردبیر طولانی مدت در انتشارات را ارائه می دهد. یکی از بنیانگذاران پروژه امپراتوری آمریکا، نویسنده انتهای پیروزی فرهنگ، به عنوان از یک رمان، آخرین روزهای انتشار. آخرین کتاب او است راه آمریکایی جنگ: چگونه بوش'جنگ اوباما شد's (کتابهای Haymarket).]
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا