این فصل چهارم Occupy Vision است که دومین جلد از مجموعه سه جلدی با عنوان Fanfare for the Future است. در روزهای آینده هشت فصل کتاب را منتشر خواهیم کرد. میتوانید در مورد تئوری تسخیر، چشمانداز اشغال، و استراتژی اشغال، و همچنین نحوه خرید کتابهای چاپی یا کتابخوانی در صفحه کتاب Z برای آنها اطلاعات بیشتری کسب کنید - که در آدرس زیر است: https://znetwork.org/the-fanfare-series/
«وقتی کسی با اقتدار معلمی، مثلاً، دنیا را توصیف میکند و تو در آن نیستی، لحظهای عدم تعادل روانی پیش میآید، انگار به آینه نگاه کردهای و چیزی ندیدهای».
- آدرین ریچ
در بحث از بینش برای روابط جنسیتی، ما در نظر داریم یک جامعه خوب تولید مثل، پرورش، اجتماعی شدن، جنسیت، و سازماندهی زندگی روزمره خانه را با نگاهی ویژه به سه بعد پیامد: روابط بین زنان و مردان، بین همجنسگرایان و دگرجنسگرایان، و بین. اعضای نسل های مختلف
چشم انداز خویشاوندی
"در قلب من، فکر می کنم یک زن دو انتخاب دارد:
او یا فمینیست است یا مازوخیست.»
- گلوریا استاینم
مشکلی که در مورد این بحث وجود دارد این است که هنوز وضوح بسیار کمی در مورد اینکه روابط خویشاوندی متحول شده در یک جامعه جدید چگونه خواهد بود وجود دارد. چه نهادهای تغییر یافته یا جدیدی تولید مثل، پرورش و اجتماعی شدن را سازماندهی خواهند کرد؟ ساختارها و نقشهای اجتماعی که ما برای انجام امور تربیتی و زندگی خانگی ایفا میکنیم چگونه تغییر میکنند تا ریشههای سلسله مراتب جنسیتی و جنسی را از بین ببرند.
ارزشهای ما حاکی از آن است که انجام کارکردهای خویشاوندی باید همبستگی بین بازیگران درگیر را افزایش دهد، تنوع گزینهها و انتخابها را حفظ کند، مزایا و مسئولیتها را به طور عادلانه تقسیم کند، و نفوذ خود مدیریتی را با در نظر گرفتن مسائل مربوط به سن و غیره منتقل کند.
بنابراین با مجموعه ای از خواسته های گسترده، آیا خانواده هایی وجود خواهند داشت که اکنون آنها را می شناسیم؟ آیا تربیت با آنچه اکنون می دانیم تفاوت زیادی خواهد داشت؟ خواستگاری و رابطه جنسی چطور؟ ارتباط پیر و جوان چگونه خواهد بود؟ رفتار بزرگسالان با افراد مسن و جوان چگونه خواهد بود؟
تحقق ارزشهای ما مستلزم آن است که ساختارهای خویشاوندی مطلوب، زنان و مردان را رهایی بخشند تا اینکه اولی را تابع دومی قرار دهند، و به همین ترتیب برای سایر روابط سلسله مراتبی یا تحقیرآمیز.
بنابراین، ما در مورد حذف ویژگیهایی صحبت میکنیم که باعث ایجاد تبعیض جنسی سیستماتیک، همجنسگرا هراسی، و سنگرایی میشوند، بهعلاوه دستیابی به مجموعهای از پیشرفتهای مثبت که فقط میتوانیم حدس بزنیم تا زمانی که پیشنهادهای کاملتری را برای نهادهای خویشاوندی رویایی انجام دهیم. اما اینها حداقل شامل مزایای افراد اضافی برای رسیدن به حداکثر پتانسیل خود می شود.
البته این طور نیست که همه مشکلات مرتبط با جنسیت در یک جامعه خوب ناپدید شوند، یا اینکه تمام خواسته های برآورده نشده یا ظرفیت های آشکار نشده به طور کامل و بدون هیچ دردسری برطرف شوند. حتی در یک جامعه شگفتانگیز، میتوانیم با اطمینان پیشبینی کنیم که هنوز عشق نافرجامی وجود خواهد داشت. رابطه جنسی دچار آشفتگی نخواهد شد. تجاوز به عنف و سایر اعمال خشونت آمیز رخ خواهد داد، البته بسیار کمتر از اکنون. تغییرات اجتماعی نمی تواند درد از دست دادن دوستان و خویشاوندان به مرگ زودرس را از بین ببرد. این نمی تواند همه بزرگسالان را به یک اندازه در برقراری ارتباط مثبت با کودکان یا با افراد مسن یا بالعکس ماهر کند.
با این حال، آنچه ما می توانیم معقولانه انتظار داشته باشیم و مطالبه کنیم، این است که اشکال جدید تعامل، خشونت سیستماتیک زنان، همجنسگرایان، کودکان و سالمندان را که باعث می شود کل این گروه ها از محرومیت های مادی یا اجتماعی رنج ببرند، از بین ببرد.
میتوانیم تقاضا کنیم که نوآوریها اجبار ساختاری مردان و زنان، دگرجنسگرایان و همجنسگرایان، و همه بزرگسالان و کودکان را به الگوهایی تبدیل کنند که برای مدت طولانی نقض سیستماتیک همبستگی، تنوع، برابری، و مدیریت خود را آشکار و حفظ کردهاند.
چگونه این همه اتفاق خواهد افتاد؟ نه اینکه چگونه به این آینده بهتر خواهیم رسید، که پرسشی مشتق شده و حتی دشوارتر است که بعداً در جلد سوم فانفر به آن خواهیم پرداخت، اما نهادهایی که آینده خویشاوندی بسیار بهتری را تعریف می کنند چگونه خواهند بود؟
بدون شک برخی از مردم ایده های خوبی دارند، اما باید اعتراف کنیم که به سختی در مورد این سوال رویایی آگاهی داریم. در واقع، ما میتوانیم در ادبیات معاصر چپ، پاسخ پیشنهادی بسیار کمی پیدا کنیم. در گذشته برخی از زنان تلاش کردهاند تا بینشهای بینشآمیز جنسیتی را ارائه دهند و ما میخواهیم به برخی از این تلاشها اشاره کنیم که ارزش تلاش برای تفصیل در یک دیدگاه مرتبط با جنسیت را دارند.
در جوامع معاصری که مردان را با سپردن زنان به گزینههای کمتر توانمندتر و کاملکننده بالا میبرند، چه ساختارهای تعیینکنندهای هستند که ذاتاً نظم جنسیتی ایجاد میکنند و بنابراین باید عمیقاً تغییر داده شوند تا این نظم حذف شود؟
جنسیت گرایی در مردانی که شرایط غالب و ثروتمندتری دارند شکل آشکاری به خود می گیرد. از طریق عادات دیرینه ارتباط و فرضیات رفتاری شکل ظریف تری به خود می گیرد. توسط نهادهایی تولید و بازتولید می شود که مردان و زنان را از هم متمایز می کنند، از جمله به طور اجباری مانند تجاوز و ضرب و شتم، اما همچنین به شکلی ظریف تر از طریق آنچه که به نظر می رسد تفاوت های نقش متقابل پذیرفته شده در زندگی خانگی، کار و جشن است. همچنین شامل تأثیر تجمعی تجارب جنسیتی گذشته بر آنچه مردم فکر میکنند، میخواهند و احساس میکنند، و بر آنچه که مردم عادتاً یا حتی خودآگاهانه انجام میدهند، میشود.
اگر بخواهیم منبع بی عدالتی جنسیتی را پیدا کنیم، منطقی است که باید تعیین کنیم کدام نهادهای اجتماعی – و کدام نقش ها در درون آن نهادها – به مردان و زنان مسئولیت ها، شرایط و شرایطی می دهند که انگیزه ها، آگاهی ها و ترجیحاتی را ایجاد می کند. مردان را بر زنان برتری دهید
ساختاری که در تمام جوامعی که دارای سلسله مراتب جنسیتی هستند می یابیم این است که مردان پدر و مادر هستند. به این معنا که ما دو نقش غیرمشابه را مییابیم که مردان و زنان در برابر نسل بعدی ایفا میکنند، با هر نقشی که از نظر اجتماعی تعریف شده و تنها به معنای بسیار جزئی از نظر بیولوژیکی ثابت است. یک تغییر ساختاری ساده مفهومی در روابط خویشاوندی حذف این تمایز مادری/پدری بین زن و مرد خواهد بود.
چه می شود اگر به جای اینکه زنان مادر شوند و مردان پدر شوند، هر کدام زن و مرد فرزندی داشته باشند؟ چه میشود اگر زن و مرد هر کدام به یک شکل، با ترکیبی از مسئولیتها و رفتارهای یکسان (به نام فرزندپروری)، به جای اینکه یک جنسیت تقریباً تمام وظایف تربیتی و همچنین مراقبت، نظافت و سایر وظایف نگهداری (به نام مادری) را بر عهده داشته باشد، با کودکان ارتباط داشته باشند. ) و جنس دیگر وظایف بسیار بیشتری بر اساس تصمیم دارد، با یک جنسیت بیشتر درگیر و دیگری دورتر و غیره؟
ما چندان مطمئن نیستیم که جایگزینی مادر و پدر شدن با تعریف جنسیتی با فرزندپروری کور جنسیتی، تمام ریشههای تعیینکننده جنسیتگرایی را از بین ببرد، اما فکر میکنیم که این احتمالاً یک نوآوری کلیدی برای از بین بردن علل زیربنایی سلسلهمراتب جنسیتی است.
این ایده خاص از کار نانسی چودورو می آید، که برجسته ترین آن در کتابی با عنوان بازتولید مادر شدن (انتشارات دانشگاه کالیفرنیا) است. این کتاب نشان میدهد که مادری نقشی است که از نظر اجتماعی تعریف شده است، نه بیولوژیکی، و زنان بهعنوان مادر، دخترانی به دنیا میآورند که به نوبهی خود، نه تنها تواناییهای مادری دارند، بلکه میل به مادر شدن دارند. چودورو ادامه می دهد: «این ظرفیت ها و نیازها در خود رابطه مادر و دختر ساخته شده و رشد می کند. در مقابل، زنان بهعنوان مادر (و مردان بهعنوان نه مادر) پسرانی تولید میکنند که ظرفیتها و نیازهای پرورشی آنها بهطور سیستماتیک محدود و سرکوب شده است.»
برای Chodorow، مفهوم این بود:
«تقسیم کار جنسی و خانوادگی که در آن زنان مادر هستند و بیش از مردان درگیر روابط عاطفی بین فردی هستند، در دختران و پسران تقسیمی از ظرفیتهای روانی ایجاد میکند که آنها را به بازتولید این تقسیم کار جنسی و خانوادگی سوق میدهد».
چودورو به طور خلاصه مدعی شد که:
«همه سیستمهای جنسیتی جنس، جنسیت و نوزادان را سازماندهی میکنند. تقسیم کار جنسی که در آن زنان مادر، نوزادان را سازماندهی می کنند و حوزه های خانگی و عمومی را از هم جدا می کنند. ازدواج دگرجنسگرا که معمولاً به مردان حقوقی در ظرفیتهای جنسی و باروری زنان و حقوق رسمی در کودکان میدهد، رابطه جنسی را سازماندهی میکند. هر دو با هم جنسیت را به عنوان یک رابطه اجتماعی نابرابر سازماندهی و بازتولید می کنند.»
بنابراین شاید یکی از ویژگیهای یک جامعه بسیار بهبود یافته در رابطه با روابط جنسیتی این باشد که زن و مرد هر دو پدر و مادر خواهند شد، بدون تقسیم بین مادری و پدری.
ساختار دیگری که برای بسیاری از فمینیست هایی که به بهبود روابط جنسیتی فکر می کنند زیر سوال می رود، خانواده هسته ای است. به نظر من حتی تعریف این موضوع سخت است، اما به این بستگی دارد که آیا محل مراقبت از کودک و مشارکت خانوادگی بسیار محدود است، مانند استراحت با دو والدین بیولوژیکی، یا در عوض افراد زیادی را در بر می گیرد - شاید یک خانواده بزرگ یا دوستان. ، اعضای جامعه و غیره
بسیار بعید به نظر می رسد که یک جامعه خوب برای روابط جنسیتی خود قوانینی داشته باشد که به چند سازمان معمولی خانگی و ساختارهای خانوادگی نیاز داشته باشد، به گونه ای که همه فقط باید آنها را رعایت کنند. ما انتظار نداریم که طبق قانون، بزرگسالان مجبور باشند به تنهایی یا به صورت جفت یا دسته جمعی، به صورت مجرد یا حتی با چند الگو زندگی کنند. نکته کلیدی احتمالاً تنوع است، از یک طرف، و اینکه هر الگوی متنوعی وجود داشته باشد، هر گزینه ای که اغلب انتخاب می شود ویژگی هایی را در بر می گیرد که برابری جنسیتی را به جای سلسله مراتب جنسیتی تحمیل می کند.
در حالی که ما برای توصیف چنین ویژگیهای احتمالی احساس آمادگی نمیکنیم، میتوانیم بگوییم که مردان و زنانی که به دنیا میآیند، بزرگ میشوند و سپس خودشان نسلهای جدید را در جامعهای جدید و بسیار بهتر تحمل میکنند و پرورش میدهند، کامل، توانا خواهند بود. و در رفتار خود مطمئن هستند و همچنین فاقد تمایزاتی هستند که شخصیت یا مسیرهای زندگی هر کدام را محدود و محدود می کند - چه به نوعی قالب باریک زنانه یا مردانه باریک.
همین را می توان به طور کلی در مورد تمایلات جنسی و روابط بین نسلی گفت. ما فکر نمیکنیم که نمیدانیم یا، احتمالاً، حتی تصویری بسیار ضعیف از این که تمایلات جنسی کاملاً آزاد شده با همه ترجیحات و اعمالش چگونه خواهد بود، یا بزرگسالان و کودکان و بزرگترهایشان با چه اشکال متنوعی از روابط بین نسلی وارد خواهند شد، نداریم. . با این حال، آنچه ما فکر میکنیم میتوانیم بگوییم این است که در جوامع مطلوب آینده، الگوهای کمی بالاتر از همه الگوهای اجباری قرار نخواهند گرفت، اگرچه همه گزینههای انتخابی گسترده مانع از ایجاد تمایل به تسلط، فرمانروایی، تابعیت یا تحت سلطه در افراد میشوند. اطاعت کنید، یا بر اساس گرایش جنسی، سن، یا هر ویژگی اجتماعی یا بیولوژیکی دیگری، برای آن موضوع.
ما ایده بسیار کمی داریم که در آینده ای بهتر چه الگوهای جنسی-جنسیتی خاصی ظهور، تکثیر و توسعه می یابد. برای مثال، تکهمسری یا غیر، دگرجنسگرا، همجنسگرا، و شامل موسسات، خانوادهها، مدارس و شاید دیگر فضاهای سیاسی و اجتماعی برای کودکان و همچنین برای بزرگسالان و سالمندان. اما میتوانیم با اطمینان حدس بزنیم که بازیگران در هر سن و جنس، که درگیر روابط جنسی توافقی غیر ظالمانه هستند، از انگ رهایی خواهند داشت.
همه موارد فوق مبهم و متواضعانه فرموله شده است. آیا روابط خویشاوندی بازسازی شده شامل ویژگی های ساختاری گسترده ای است که در بالا توضیح داده شد؟ ما نمی دانیم. ما مطمئناً معتقدیم که روابط خویشاوندی آینده بسیار متنوع خواهد بود، به هر حال. اما حتی بدون دانستن ویژگیهای درونی نهادهای جدید برای زندگی خانوادگی و تعاملات مرتبط و در حالی که انتظار میرود دیدگاه خویشاوندی بهطور کاملتر از اندیشه و عملکرد فمینیستی بیرون بیاید، باز هم میتوان نکات مفیدی درباره روابط این حوزهها با اقتصاد و سیاست گفت. برعکس
خویشاوندی و جامعه رویایی
«[تاریخ] نزاع پاپها و پادشاهان با جنگهاست
یا آفت در هر صفحه; همه مردان برای هیچ چیز خوبی هستند،
و تقریباً هیچ زنی وجود ندارد.»
- جین آستن
نهادهای خویشاوندی برای رشد و برآوردن نیازهای جنسی و عاطفی افراد، سازماندهی زندگی روزمره و پرورش نسل های جدید فرزندان ضروری است. اما روابط خویشاوندی کنونی مردان را بر زنان و کودکان برتری میدهد، همجنسگرایان را سرکوب میکند، و پتانسیلهای جنسی و عاطفی انسان را مخدوش میکند.
در یک جامعه اومانیستی، ما تعاریف ظالمانه تحمیلی اجتماعی را حذف خواهیم کرد تا هر کس بتواند هر طور که می خواهد زندگی خود را دنبال کند، با هر جنسیت، ترجیحات جنسی و سن. هیچ تقسیم کار جنسی تحمیلی غیربیولوژیکی وجود نخواهد داشت که مردان یک نوع کار را انجام می دهند و زنان صرفاً به دلیل زن و مرد بودن آنها نوع دیگر را انجام می دهند و همچنین هیچ گونه مرزبندی نقش سلسله مراتبی افراد بر اساس ترجیحات جنسی وجود نخواهد داشت. ما روابط جنسی خواهیم داشت که به مشارکت های اجتماعی زنان و مردان احترام می گذارد و جنسیتی را ترویج می کند که از نظر فیزیکی غنی و از نظر احساسی رضایت بخش است.
برای مثال، این احتمال وجود دارد که اشکال جدید خویشاوندی بر تنگنای مالکیت تک همسری غلبه کنند و در عین حال امکان حفظ عمق و تداوم حاصل از روابط پایدار را نیز فراهم کنند. شکلهای جدید احتمالاً تقسیمهای خودسرانه نقشها را بین مردان و زنان از بین میبرند، به طوری که هر دو جنس در پرورش و شروع آزاد هستند. آنها احتمالاً فضایی را برای خود مدیریتی به کودکان می دهند، حتی اگر حمایت و ساختار مورد نیاز کودکان را نیز فراهم کنند.
اما چه چیزی همه اینها را ممکن می کند؟
بدیهی است که زنان باید از آزادی باروری برخوردار باشند - آزادی بچه دار شدن بدون ترس از عقیم سازی یا محرومیت اقتصادی، و آزادی بچه دار نشدن از طریق دسترسی بدون مانع به کنترل بارداری و سقط جنین. در مورد این موضوع هیچ مصالحه ای بیش از مصالحه در مورد مالکیت خصوصی ابزار تولید وجود ندارد. همانطور که مالکیت خصوصی حقوق کارمندان را برای کنترل و هدایت ظرفیت های کاری خود سلب می کند، محرومیت از کنترل موالید و سقط جنین نیز حقوق زنان را برای کنترل و مدیریت ظرفیت های باروری و در نتیجه زندگی آنها به طور کلی لغو می کند.
اما روابط خویشاوندی فمینیستی همچنین باید تضمین کند که نقشهای فرزندپروری وظایف را بر اساس جنسیت تفکیک نمیکند و حمایت از زوجهای سنتی، والدین مجرد، والدین همجنسگرا و همجنسگرایان، و ترتیبات پیچیدهتر و چندگانه والدینی وجود دارد. همه والدین باید به راحتی به مراقبت روزانه با کیفیت بالا، ساعات کاری انعطاف پذیر و گزینه های مرخصی والدین دسترسی داشته باشند. نکته این نیست که والدین را از فرزندپروری با سپردن نسل بعدی به آژانسهای بیتوجهی که عمدتاً از زنان (یا حتی زنان و مردان) که از احترام اجتماعی پایینی برخوردارند، کار میکنند، مبرا نمیدانیم. این ایده ارتقای جایگاه تربیت کودک، تشویق تعامل بسیار شخصی بین کودکان و بزرگسالان، و توزیع مسئولیتها برای این تعاملات به طور عادلانه بین مردان و زنان و در سراسر جامعه است.
بالاخره چه وظیفه اجتماعی می تواند مهمتر از پرورش نسل آینده شهروندان باشد؟ پس چه چیزی غیرمنطقی تر از ایدئولوژی های مردسالارانه است که جایگاهی را که شایستگی آن ها را بر عهده دارند، از کسانی که این نقش مهم اجتماعی را ایفا می کنند، رد می کند؟ در جامعه مطلوب نه تنها باید فعالیت خویشاوندی به نحو عادلانه تری ترتیب داده شود، بلکه ارزیابی اجتماعی این فعالیت نیز باید اصلاح شود.
فمینیسم همچنین باید دیدگاهی آزادانه از تمایلات و انتخابهای افراد، چه همجنسگرا، دوجنسگرا، دگرجنسگرا، تکهمسر یا غیرتکهمسر را در بر بگیرد. فراتر از احترام به حقوق بشر، اعمال و کاوش در اشکال مختلف تمایلات جنسی توسط شرکای رضایتمند، تجربیات مختلفی را فراهم می کند که می تواند برای همه مفید باشد. در یک جامعه اومانیستی که سلسله مراتب ظالمانه را حذف کرده است، رابطه جنسی را می توان صرفاً برای لذت و رشد عاطفی، جسمی و معنوی یا البته به عنوان بخشی از روابط عاشقانه دنبال کرد. آزمایش برای رسیدن به این اهداف نه تنها قابل تحمل نیست، بلکه قدردانی می شود.
ما به چشم اندازی از روابط جنسیتی نیاز داریم که در آن زنان دیگر تابع نباشند و استعداد و هوش نیمی از گونه ها در نهایت آزاد باشد. ما به چشم اندازی نیاز داریم که در آن مردان آزادانه پرورش دهند، دوران کودکی زمان بازی و مسئولیت فزاینده همراه با فرصتی برای یادگیری مستقل است، اما نه ترس، و در آن تنهایی به عنوان رذیله ای که هر سال می گذرد، دستش را نمی گیرد.
یک چشم انداز خویشاوندی شایسته زندگی را از قلمرو عادت و ضرورت باز می گرداند تا آن را به شکل هنری تبدیل کند که همه ما قادر به تمرین و اصلاح آن هستیم. اما هیچ وانمودی وجود ندارد که همه اینها را می توان یک شبه به دست آورد. همچنین دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم یک نوع واحد شریک-والدین برای همه بهترین است. در حالی که ثابت شده است که خانواده هسته ای معاصر بیش از حد با هنجارهای مردسالارانه سازگار است، بدون شک نوع دیگری از خانواده هسته ای همراه با انبوهی از اشکال خویشاوندی دیگر تکامل خواهد یافت، زیرا مردم در مورد چگونگی دستیابی به اهداف فمینیسم آزمایش می کنند.
اقتصاد و زنان و مردان
اگر طلاق هزار نفر افزایش یافته باشد
درصد، جنبش زنان را سرزنش نکنید.
نقشهای جنسی منسوخ شدهای را که ازدواجها بر اساس آنها شکل گرفتهاند، سرزنش کنید.»
- بتی فریدن
اقتصاد سرمایه داری ظریف تر از آن چیزی است که برخی از تحلیلگران منتقد در مقابل زنان و مردان فکر می کنند. در حقیقت، هیچ چیزی در نهادهای تعیین کننده سرمایه داری - مالکیت خصوصی بر دارایی مولد، تقسیم کار شرکتی، تصمیم گیری مقتدرانه و بازارها - وجود ندارد که حتی به آن توجه داشته باشید - بسیار کمتر از مردان و زنان به دلیل یک قانون کاملاً متمایز و سلسله مراتبی جدا می شود. پویایی و منطق اقتصادی از سوی دیگر، اگر نظام جنسیتی یک جامعه بین زن و مرد تمایز ایجاد کند، اقتصاد سرمایه داری این واقعیت را نادیده نخواهد گرفت، بلکه در واقع آن را تطبیق می دهد یا حتی آن را بازتولید می کند، همانطور که در جلد اول فنفار مورد بحث قرار گرفت.
بنابراین، اگر مردان و زنان با روابط خانوادگی و سایر روابط خویشاوندی به گونهای قرار بگیرند که اولی انتظار تسلط نسبی بر دومی داشته باشد، اقتصاد سرمایهداری در پرتو این وضعیت عمل خواهد کرد.
فرض کنید یک کارفرما به دنبال استخدام یک مدیر است. اگر نیروی کار غالباً مرد و زن و مرد باشد و زن از اعتبار بهتری برخوردار باشد و برای وظایف واقعی درگیر مناسبتر باشد، در یک جامعه جنسیتی، مرد به احتمال زیاد به شغلی دست مییابد حتی اگر کارفرما نداشته باشد. اصلا تعصبات جنسیتی
دلیل آن هم این است که کارفرما به نیروی کار مرد نیاز دارد که نسبت به مدیر احساس اطاعت و تابعیت داشته باشد و مدیر احساس اقتدار و برتری نسبت به نیروی کار کند. بسیار کمتر احتمال دارد که این الگو در برابر نظم های جنسی از پیش ساخته شده جامعه ظاهر شود تا اینکه الگوی مورد نظر مطابق با آن نظم ها ظاهر شود. به عبارت دیگر، تقسیم کار شرکتی معمولاً از سلسله مراتب جنسیتی که توسط روابط خانوادگی و خویشاوندی ایجاد شده است، به جای واژگونی استفاده می کند.
به طور مشابه، الگوهای پرداخت، قدرت چانه زنی متفاوتی را که تبعیض جنسی بر مردان و زنان تحمیل می کند، منعکس می کند. مردان، همه چیزهای دیگر برابر، قادر خواهند بود برای کار یکسان دستمزد بیشتری نسبت به زنان دریافت کنند، زیرا مالکان از موقعیت زیردست و قدرت چانه زنی کمتر زنان سوء استفاده می کنند.
اینها حداقل امکانات اقتصادهای سرمایه داری برای روابط خویشاوندی جنسیتی است. سلسله مراتب سرمایه داری سلسله مراتب جنسیتی را به چالش نمی کشد و تا حد زیادی در آن گنجانده شده است. زنان به طور نامتناسبی پست های زیردستی را اشغال می کنند. زنان درآمد کمتری دارند. از این جزئیات ناراحت کننده از جمله وقوع شدید فقر زنان، بیماری ناخوشایند، تجاوز جنسی و سایر خشونت ها که تا به حال همه ما درباره آن می دانیم، بیرون می آید.
درک این نکته مهم است که، با این حال، تأثیر عمیق تری از حوزه نیروی سلسله مراتب جنسیتی بر روابط اقتصادی وجود دارد. سبکها و الگوهای رفتار زن و مرد که توسط یک نظام جنسیتی مردسالار تولید میشود، میتواند بر نقشهای اقتصادی تحمیل شود، به گونهای که تولید، مصرف و تخصیص بهجای تطبیق یا بهرهبرداری از آنها، به معنای واقعی کلمه ویژگیهای خویشاوندی را در بر میگیرد.
به عبارت دیگر، مشاغل اقتصادی زنان میتوانند ویژگیهای پرورش و مراقبت و نگهداری را به خود اختصاص دهند که به هیچ وجه مورد نیاز یا حتی کاملاً منطقی در پرتو دستورات اقتصادی نیست، و به طور مشابه برای نقشهای مردانه که الگوهای مردانه را نیز بهواسطه تعاریف خویشاوندی تحمیل میکنند. - حتی برخلاف منطق صرفا اقتصادی.
در این مورد، شاهد مشاغلی در اقتصاد خواهیم بود که رفتارهای زن و مرد تحمیل شده توسط یک سیستم جنسیتی مردسالار را منعکس می کنند و مهمتر از همه، فعالانه بازتولید می کنند. سپس اقتصاد در بازتولید یا بازتولید مشترک تبعیض جنسی شریک می شود.
تاثیر Parecon و Parpolity
«وقتی فکر میکنیم که با زنان بهعنوان دارایی رفتار میشود، برای زنان تحقیرآمیز است که با فرزندان خود بهعنوان دارایی رفتار کنیم که آنطور که صلاح میدانیم از آنها خلاص شویم».
- الیزابت کدی استانتون
با این حال، بازتولید روابط جنسیتی که از یک سیستم جنسیتی مردسالارانه ناشی می شود، ناپدید می شود. فقط این نیست که یک اقتصاد مشارکتی در کنار یک حوزه خویشاوندی آزاد به خوبی کار می کند. این امر این است که یک پارکن مانع یا حداقل در برابر روابط غیرآزادانه میان مردان و زنان می شود. Parecon جنسیت گرایی را آشکار می کند.
پارکون به مردان کار نسبتاً توانمندتر یا درآمد بیشتری نسبت به زنان نمی دهد زیرا نمی تواند چنین مزایایی را برای هیچ گروهی نسبت به گروه دیگر فراهم کند.
مجتمعهای شغلی متوازن و خود مدیریتی نیاز دارند و به دنبال بزرگسالانی هستند که بتوانند در تصمیمگیریها شرکت کنند و کار توانمندسازی خلاقانه را بدون توجه به جنسیت یا هر گونه اسناد بیولوژیکی یا اجتماعی انجام دهند. اگر روابط خویشاوندی به نتایج دیگری فشار بیاورد، تناقض وجود دارد و یا خویشاوندی یا اقتصادی باید جای خود را به دیگری بدهد.
هیچ فرآیندی از یک پاراکون وجود ندارد که به درستی عمل کند و سلسله مراتبی که در روابط جنسیتی متولد شده اند به درستی عمل کند، زیرا هیچ سلسله مراتبی در یک پاراکون وجود ندارد که بتواند آن را رعایت کند. زنان نه می توانند کمتر از مردان درآمد داشته باشند، نه مشاغلی که قدرت کمتری دارند و نه در تصمیم گیری ها حرف کمتری دارند.
اما کار خانگی چطور؟ بسیاری از فمینیستها در این مرحله این سوال را مطرح میکنند که «پارکون ادعا میکند که تمایز در کار و درآمد مورد نیاز جنسیتگرایی معاصر را حذف میکند، اما آیا کار خانگی بخشی از اقتصاد است؟»
تمایل ما این است که بگوییم هیچ پاسخ درستی برای این سؤال وجود ندارد، درست مانند بسیاری از سؤالات فراتر از موضوعات تعیین کننده اصلی روابط. به عبارت دیگر، ما میتوانیم جامعهای را تصور کنیم که کار خانگی از انواع مختلف را به عنوان بخشی از اقتصاد مشارکتی خود در نظر میگیرد و میتوانیم جامعهای را تصور کنیم که چنین نمیکند. با درک فعلی ما، به چند دلیل، نوع دوم را ترجیح می دهیم. اما هیچ یک از این دو انتخاب منتفی یا اجتناب ناپذیر است، صرفاً با منطق پاراکون.
با این حال، فراتر از این گشودگی منطقی، ما تمایل داریم فکر کنیم که کار خانگی نباید بخشی از اقتصاد در نظر گرفته شود که تابع هنجارهای کار مولد است.
اولاً، پرورش و پرورش نسل بعدی مانند تولید پیراهن، استریو، چاقوی جراحی، یا جاسوسی نیست. در مورد مفهوم سازی مراقبت از کودک و تولید در محل کار به عنوان همان نوع فعالیت اجتماعی، چیزی اساساً در تفکر ما تحریف کننده وجود دارد.
دلیل دومی که فکر می کنیم کار خانگی نباید به عنوان بخشی از تولید اقتصادی در نظر گرفته شود این است که از ثمرات کار خانگی تا حد زیادی خود تولیدکننده لذت می برد. آیا باید بتوانم زمان بیشتری را برای طراحی و نگهداری خانه صرف کنم و در نتیجه حقوق بیشتری دریافت کنم؟ اگر چنین است، من خروجی کار را میگیرم و درآمد بیشتری هم دارم. این با کارهای دیگر متفاوت است و به نظر ما تغییر طراحی اتاق نشیمن یا حفظ باغم بیشتر شبیه مصرف است تا تولید.
فرض کنید من دوست دارم پیانو بزنم یا هواپیماهای مدل بسازم یا هر چیز دیگری. فعالیتی که من به خاطر سرگرمی ام انجام می دهم شباهت های زیادی با کار دارد، اما ما به آن مصرف می گوییم زیرا تحت حمایت خودم و برای خودم انجام می دهم. آنچه ما کار می نامیم، در مقابل، کاری است که تحت نظارت شوراهای کارگری انجام می دهیم تا خروجی هایی تولید کنیم که افراد دیگری غیر از خودمان از آن لذت ببرند.
آیا این مشکل وجود دارد که بگوییم چون نگهداری و تربیت فرزندان از نظر نوع با تولید ماشین یا پیچ گوشتی تفاوت اساسی دارد یا اینکه نگهداری از خانواده در روابط اجتماعی و مزایای آن با کار در کارخانه متفاوت است و استنباط کنیم که بر این اساس ما آیا نباید نیروی کار خانگی را به عنوان کار با دستمزد در نظر گرفت و زیر نظر موسسات محل کار پارکون انجام می شود؟
حدس میزنم اگر فکر کنیم که تغییر در روابط جنسی و جنسیتی غیرممکن است، بله، مشکلی وجود دارد. اگر هنجارها و ساختارهای خانوارها و واحدهای زندگی به شدت جنسیتگرا باشند، و اگر یک پارکن، کار خانگی را به عنوان بخشی از اقتصاد تلقی نکند و آن را تابع هنجارهای پاراکون نکند، کار خانگی ممکن است بهطور عمده توسط زنان و اراده انجام شود. در نتیجه، اوقات فراغت آنها یا زمان آنها را برای انجام کارهای دیگر نسبت به مردان کاهش می دهد.
اما چرا چنین فرض می شود؟ چرا نباید هنجارهای دگرگون شده برای کار خانگی به جای اینکه کار خانگی را بخشی از اقتصاد بدانیم، با دگرگونی خود روابط جنسیتی تولید می شود؟
آن را برعکس بگیرید. اگر این کتابی در مورد فمینیسم و بقیه جامعه بود و اگر من یک دیدگاه فمینیستی جنسیتی را ترسیم کرده بودم، فکر نمیکنم بسیاری از مردم بپرسند که آیا میتوانیم محل کار را به عنوان یک خانواده حساب کنیم تا از مزایای آن بهره مند شود. روابط نوآورانه ای که خانواده ها و واحدهای زندگی جدید دارند. در عوض، فرض میکنیم که باید انقلابی در اقتصاد رخ دهد، نه فقط در روابط خویشاوندی، و برای بازتعریف اصلی زندگی در محل کار به اولی تکیه میکنیم، حتی همانطور که پیشبینی میکردیم و لازم بود که اقتصاد رعایت شود. و حتی از دستاوردهای خویشاوندی حمایت میکردیم، و حتی زمانی که تلاش میکردیم اطمینان حاصل کنیم که دستاوردهای هر یک با دیگری سازگار است.
در هر صورت، به وضوح یک قانون تبعیض جنسی را کاهش میدهد، زیرا از یک سو هیچ دلیلی ندارد و حتی نمیتواند سلسله مراتبهای جنسیتی را در خود بگنجاند، و از سوی دیگر، زنان را به گونهای توانمند میسازد و پاداش میدهد که مانع از زیردسترفتن آسان آنها در سایر موارد نمیشود. قلمرو
وضعیت سیاست حتی ساده تر و سرراست تر است. البته ساختارهای قانونگذاری و سایر ساختارها یک جنس را در مقابل جنس دیگر ترجیح نمی دهند. و قوانین با خویشاوندی فمینیستی سازگار است، زیرا خویشاوندی فمینیستی باید افرادی را پرورش دهد و اجتماعی کند که قادر به مدیریت مشارکتی روابط سیاسی باشند. بنابراین حکومت قوانینی خواهد داشت، اعم از قانون اساسی و غیر آن، تضمین ماهیت روابط سیاسی با منافع فمینیستی روابط خویشاوندی جدید منطبق و حتی بازتولید کننده آن است و بالعکس.
شاید این کمبود درک ما باشد، اما به غیر از قیاس مستقیم با بحث بالا، صادقانه بگویم که ما رابطه عمیقتری بین اقتصاد یا سیاست و تمایلات جنسی نمیبینیم. اگر همجنسگرا هراسی یا سایر سلسلهمراتبهای جنسی در جامعهای وجود داشته باشد، و اگر اقتصاد سرمایهداری باشد، آنگاه اقتصاد - تا جایی که مالکان بتوانند این کار را انجام دهند - از هر تفاوتی در قدرت چانهزنی که در اختیارشان قرار میگیرد، بهرهبرداری خواهد کرد. یک سیاست معمولاً از بالا به پایین نیز حداقل این تفاوت ها را منعکس می کند و اغلب آنها را تشدید می کند. اما فراتر از این، اقتصاد سرمایه داری و هر سیاست استبدادی نیز ممکن است الگوهای رفتاری همجنسگرایان و مستقیم را در نقش های اقتصادی، الگوهای مصرف، و غیره بگنجانند. با این حال، با رکود و بی عدالتی، هیچ بهره برداری از تفاوت جنسی حتی امکان پذیر نیست - بسیار کمتر در اقتصاد - زیرا یک هنجار پاداش و یک منطق تعریف کار وجود دارد که برای همه صدق می کند و طبق تعریف خود گزینه های سلسله مراتبی را سلب می کند، در حالی که سیاست از اراده مردان و زنانی که توسط آنها آموزش دیده اند نشأت می گیرد و بنابراین منعکس کننده و محافظت می کند. روابط فمینیستی
مثبتتر از آن، به نظرم میرسد که هر آنچه که تمایلات جنسی رها شده در جامعهای آینده معنی خواهد داشت، تنها میتواند توسط روابط اقتصادی و سیاسی که به بازیگران قدرت خود مدیریتی و تخصیصهای عادلانه میبخشد، شتاب و تشویق شود، و در نتیجه تمایل به تولید بازیگرانی دارد که انتظار خلاق بودن دارند. شروع کردن و خود مدیریتی در سایر حوزه های زندگی خود به غیر از امور اقتصادی.
تضاد بین نسلی چطور؟ سرمایهداری همیشه از تفاوتهای سنی برای کسب سود از طریق کاهش دستمزد جوانان و پیران به دلیل کاهش قدرت چانهزنی این حوزهها استفاده میکند. برای تقسیم کار استثماری از ظرفیتهای مختلف مربوط به سن استفاده میکند و به دلایل استثماری، ورود زودهنگام کار یا کندتر از خروج از کار را کندتر خواهد کرد. با این حال، یک پاراکون نه تنها رفتارهای انسانی را بهعنوان منافع هر شرکتکننده - و در هر صورت، تنها راه مجاز بودن - ترویج میکند، بلکه تخلفات را به دلیل مغایرت با تعریف هنجارها و ساختارهای پارکن غیرممکن میسازد. به طور کلی، هیچ راهی برای بهره برداری از تفاوت های مبتنی بر سن وجود ندارد زیرا هیچ راهی برای کسب مزیت وجود ندارد. به طور مشابه، یکپارچگی از اراده افراد در هر سنی محافظت می کند و در آن گنجانده می شود، زیرا خود مدیریت چیزی کمتر از آن را اجازه نمی دهد.
جوامع در مورد نقش سالمندان از جمله سن بازنشستگی و به همین ترتیب برای ورود جوانان به مسئولیت اقتصادی و سیاسی به عنوان بخشی از تصمیم گیری مشارکت تصمیم خواهند گرفت. در حالی که روابط بین نسلی آشنا و فرااقتصادی دیگر مطمئناً صرفاً توسط ساختارهای اقتصادی یا سیاسی اداره نمی شود و در عوض به دلیل انبوهی از متغیرها از جمله شکل های جدید خویشاوندی و جنسیتی ایجاد می شود، این واقعیت که یکپارکون و یکپارپلیتی مستلزم توسعه و توسعه است. کنشگران کاملاً مشارکتی و خود مدیریتی، به طور کلی احترامی را برای همه بازیگران به زندگی تحمیل میکنند و به همه بازیگران برابری مادی و رفتار و عاداتی میدهند که برخلاف هر نوع تبعیت ناشی از سایر نهادهای جامعه باشد.
ما هنوز به طور کامل نمی دانیم که روابط آزادکننده جنسیتی، جنسی و بین نسلی چگونه خواهد بود، اما می توانیم بگوییم که پارپولیت و پارپلیت کاملاً سازگار و حتی پرورش دهنده آنها به نظر می رسد، همانطور که جوانان را به آمادگی تربیت می کنند و اجتماعی می کنند. برای خود مدیریت زندگی اقتصادی و سیاسی. به زودی، امیدواریم که دیدگاه خویشاوندی بیشتر برای روابط اساسی وجود داشته باشد و این ادعا و همسانی و همسانی - همراه با خویشاوندی فمینیستی - میتواند در صورت لزوم بیشتر توضیح داده، آزمایش یا اصلاح شود.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا