دولت بوش که از واقعیت کنار گذاشته شده بود، خودخور و مستاصل بود، به تهاجم روابط عمومی دیگری پرداخت که در سال گذشته «سومین تلاش بزرگ روابط عمومی» محسوب می شود.
رئیس جمهور در اولین از مجموعه سخنرانی های خود از جهانی صحبت کرد که در آن جنگ های پیشگیرانه برای جلوگیری از تجاوز تروریست ها بسیار مهم است، که "ترک کردن" عراق آمریکایی ها را در معرض خطر قرار می دهد، جایی که تروریست ها در آن عملیات خواهند کرد. خیابان های شهرهای خودمان
او به گروهی از کهنه سربازان در همایش لژیون آمریکایی در سالت لیک سیتی در 31 اوت گفت: «جنگی که ما امروز میکنیم بیش از یک درگیری نظامی است». â €
اما پنج سال پس از کشتار هولناک 11 سپتامبر، و سه سال و نیم پس از جنگ خونین و بیمعنا در عراق - با تعداد تلفات 9 سپتامبر - دولت بوش باید قدردان این عظمت باشد. از خراب شدن آن به جای رویارویی با اشتباهات، دولت تلاش کرده است در مورد انگیزه های اولیه دروغ بگوید، اهداف را هر زمان که مناسب باشد تغییر دهد، و با عامل ترس بازی کند، و قاطعانه تلاش کرده است تا یک جامعه از قبل آسیب پذیر و ترس زده را وحشت زده کند.
تنها چند هفته پس از ورود تانک های آمریکایی به بغداد "آزادسازی شده"، جنگ به شکل کج پیش رفت. اهداف جنگ مانند شنهای صحرا تغییر یافت: وقتی هیچ سلاح کشتار جمعی یافت نشد، هدف از تهاجم به هدف تحمیل دموکراسی بدل شد. زمانی که تظاهر به دموکراسی باعث ایجاد سیاست فرقهای و به دنبال آن حمام خون شد، لفاظیهای دموکراسی پف کرد و کل خاورمیانه را در بر گرفت. منظور از این طرح حواس پرتی عالی بود که دولتهای عربی را تحت نظارت بینالمللی قرار میداد.
سرزنش کردن، جابهجایی میدانهای نبرد و لفاظیها تنها راهبرد قابل تعریفی بوده است که بهطور مداوم توسط دولت بوش برای توجیه کارنامه وحشتناک خود اعمال میشود، چیزی که ظاهراً نه تنها در خارج، بلکه در داخل نیز با ناامیدی و بیصداقتی همراه بود. (واکنش فاجعه بار فدرال به بحران انسانی ناشی از طوفان کاترینا، نشانه روشنی بود از اینکه دولت چقدر برای زندگی برخی از آمریکایی ها ارزش قائل نیست. یک سال پس از فاجعه دلخراش، نیواورلئان هنوز کمتر از بغداد قابل سکونت است.)
اگر بحرانهایی که دولت کشور را در آن فرو برده است، در هر دموکراسی غربی دیگری رخ میداد، تغییرات جدی کابینه سالها پیش صورت میگرفت و بسیاری از سیاستگذاران و مقامات مسئول پاسخگو بودند. این بسیار نگران کننده است که دموکراسی آمریکایی از اساسی ترین عناصر پاسخگویی به مردم ربوده شده است، و رسانه ها از نقش تاریخی خود منحرف شده و به جای چشم و گوش مردم، به ابزار تبلیغاتی دولتی تبدیل شده اند.
با این حال، باید توجه داشت که از همان ابتدا، شیرین کاریهای تبلیغاتی جاری به روشهایی طراحی میشوند که هر چیزی جز تصادفی نیست. برعکس، لفاظی جسورانه با منطق و اهداف روشن ساخته شده است، با هدف ارسال پیام های شفاف به عموم مردم که:
اول، یک استراتژی روشن وجود دارد و اینکه دولت بوش یک تیم مدیریت بحران نیست، بلکه یک ریاست جمهوری مسئول است که در حال مبارزه با یک جنگ اخلاقی و سرنوشت ساز است و نقش آمریکا را به عنوان رهبر جهان آزاد حفظ می کند.
دوم، تهدید تروریستی هنوز بسیار واقعی است و اگر آمریکا از عراق خارج شود، تروریست ها می توانند آمریکایی ها را به خیابان های خودشان تعقیب کنند.
سوم، در حالی که دولت مصمم است با تروریستها در هر کجا که هستند بجنگد، اما نگران هزینههای سنگینی است که باید برای خلاصی جهان از شر "نیروهای تاریکی" که صلح و آرامش را در اسارت نگه میدارند پرداخت کند، دموکراتها به عنوان بیناحس و بیناحس شناخته میشوند. نگرش آنها نسبت به دشمنان آمریکا "ممنونانه" تلقی می شد. وزیر رامسفلد نیز به دنبال همین رویکرد بود تا خاطرات دردناک جنگ جهانی دوم را القا کند، زمانی که متحدان (به رهبری بریتانیا) متهم به مماشات برای اجتناب از جنگ کامل با هیتلر شدند. (لازم به ذکر است که این اسرائیلی ها بودند که قبل از جنگ با عراق قیاس را ابداع کردند و اکنون نیز همین منطق را علیه ایران تحریک می کنند).
در نهایت "و در یک هدف مرتبط" جنگ علیه القاعده و تروریست ها از نظر پیامد، اهمیت و مفهوم برابر است با بزرگترین و خونین ترین جنگی که تاکنون انجام شده است، جنگ علیه فاشیسم و نازیسم.
زمانی که رئیس جمهور برای اولین بار واژه «اسلاموفاشیست» را بلافاصله پس از اعلام بریتانیا مبنی بر خنثی کردن یک توطئه تروریستی برای منفجر کردن چندین هواپیمای مسافربری در 10 اوت، معرفی کرد. معرفی رسمی یک کمپین روابط عمومی قطعی، که در آن تعداد کمی از سلول ها، حتی اگر آزادانه، توسط یک روحانی قرون وسطایی متحد شده باشند، با بزرگترین تهدید ثبت شده برای بشریت برابری می کنند. به گفته بوش، تروریستهای امروزی «جانشینان فاشیستها، نازیها، کمونیستها و دیگر تمامیتخواهان قرن بیستم» هستند.
این تشبیه خارقالعاده، هر چند با واقعیت متناقض باشد، مطمئناً باعث ایجاد لرز در دل بسیاری از آمریکاییها میشود، با این امید که حتی بیشتر به رئیسجمهور سرسخت و بدون مزخرف خود نزدیکتر شوند. بعلاوه، چنین هدف اغراق آمیزی، یعنی مبارزه با تهدید اسلامو فاشیست، نازی و کمونیست، حتی بیشتر به دولت دستور می دهد که به دنبال ایران، اگر سوریه و شاید ونزوئلا نباشد. توصیف بی وقفه رئیس جمهور ایران، احمدی نژاد به عنوان هیتلر جدید - "همچنین سهم اسرائیل"، جنگ علیه ایران را از نظر اخلاقی توجیه پذیرتر می کند. (اسرائیل اصرار داشت که بسته مشوق های ارائه شده به ایران برای کنار گذاشتن برنامه هسته ای خود دقیقاً برابر با مماشات با هیتلر است، زمانی که او به همسایگان نزدیک خود حمله کرد و تهدید به جنگ جهانی کرد.)
رامسفلد منتقدان دولت را متهم کرده است که از «تاریخ» درس نمیآموزند. حقیقت این است که به نظر میرسد نه رامسفلد و نه روسای او از اشتباهات تاریخی خود آگاه نیستند. در حالی که تغییر لفاظی ممکن است در کوتاه مدت به اهداف سیاسی محدودی خدمت کند، اما به سختی شروع به جبران اشتباهات وحشتناکی که این دولت مرتکب شده است، از جنایات علیه بشریت گرفته تا درگیر کردن آمریکا در یکی از فاجعهبارترین درگیریهای نظامیاش تا کنون خواهد بود.
در واقع، جنگ جهانی دوم به نشان دادن آمریکا به عنوان یک ابرقدرت بی نظیر کمک کرد.
با این حال، دولت بوش بر آغاز جنگ جهانی سوم پافشاری میکند و اگر تغییری بنیادی در مسیر بلافاصله صورت نگیرد، مطمئناً واردات، اعتبار و شاید اهمیت جهانی آمریکا را تضعیف خواهد کرد.
-رمزی بارود روزنامه نگار و نویسنده آمریکایی است. آخرین کتاب او، "انتفاضه دوم فلسطین: تواریخ مبارزه مردم" (Pluto Press) در بسیاری از کتابفروشی ها موجود است و همچنین می توانید آن را در Amazon.com پیدا کنید.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا