یک پیام ایمیل از کراچی، پاکستان برای من می آید. در بخشی از این پیام آمده است: «چامسکی میگوید که حمایت آمریکا از اسرائیل به دلیل «لابی یهودی» نیست و برای آن دلایلی ارائه میکند. برای یکی، خیلی ساده انگارانه است که فکر کنیم یک گروه فشار می تواند سیاست های تشکیلات را کنترل کند. او همچنین مواردی را بیان میکند که تشکیلات علیه لابی موضع گرفتند و در پاسخ، لابی به سختی توانست نالهای ایجاد کند.
این همه خوب است. اما این سوال پیش میآید که چرا آمریکا تا این حد برای حمایت از اسرائیل (که حتی به قول خود چامسکی هم خاص است) پیش میرود در حالی که این سطح از حمایت از هیچ یک از متحدان دیگر آمریکا وجود ندارد. به هر حال، عربستان سعودی از زمان ایجادش مشتری ایالات متحده بوده است و عراق نیز در تمام این سال ها مشتری این کشور بوده است.
همانطور که چامسکی می گوید، ایالات متحده از اسرائیل برای "کنترل جریان دلارهای نفتی" حمایت می کند، به سختی قابل قبول به نظر می رسد زیرا به راحتی می تواند با کمک متحدان مستبد عرب خود این کار را انجام دهد. چرا از اسرائیل حمایت می کند، در حالی که این حمایت در واقع می تواند روابطش با این کشورها را تهدید کند؟»
دوست من (و دوستانش که "پیروان مشتاق چامسکی" هستند) سؤال مهمی را مطرح می کنند که در این زمانه های باطل نیاز به تحلیل دارد.
کالین پاول، وزیر امور خارجه از غرب آسیا بدون هیچ چیزی برای ارائه بازگشته است. بیانیه بوش (پاول "راهی به سوی صلح" را ایجاد کرده است) زنگ آن کلینتونیسم قدیمی ("پل قرن بیست و یکم") را دارد.
هنگامی که بوش شارونیسم را برای مبارزه با القاعده پذیرفت، ایالات متحده حق خشم خود را از رفتار شارون به شیوه سنتی خود سلب کرد. سخنگوی بوش که در بند مانوی خود گرفتار شده بود، مجبور شد (11 آوریل) بگوید: "شارون مرد صلح است" و "رئیس عرفات هنوز اعتماد رئیس جمهور را جلب نکرده است." شارون خوب است، عرفات شر است.
در واقع، سنای ایالات متحده از این موضع کلی حمایت می کند، علیرغم تجمع ده هزار نفری به نمایندگی از شارونیسم در واشنگتن دی سی. لیبرالیسم لیبرمن منجر به تلاش برای تصمیم گیری از طرف تهاجم نیروی دفاعی اسرائیل به سرزمین های اشغالی شد (لیبرمن گفت: "فقط چند روز پس از بخش بزرگی از ده نفر، "من فکر می کنم این لحظه ای است که کنگره باید صحبت کند." هزاران نفر بزرگترین شاهین بوش و مرد حامی هستهای ولفوویتز را هو کردند که جرأت این را داشت که بگوید ممکن است نارضایتیهای واقعی در طرف فلسطینی وجود داشته باشد.
همانطور که لیبرمن شکست خورد، دایان فاینشتاین و میچ مک کانل "قانون پاسخگویی عرفات" را معرفی کردند تا به یاسر عرفات اطلاع دهند، به قول مک کانل، "رهبری او با شکست های مکرر مشخص شده است. ناکامی در محکوم کردن و خاتمه دادن به بمب گذاری های هولناک قتل، ناتوانی در خدمت به عنوان یک شریک معتبر و قابل اعتماد در صلح."
اما، همانطور که لیبرمن عقب نشینی کرد، مک کانل و فاینشتاین به مطبوعات گفتند که برای رأی گیری فشار نمی آورند. ژست کافی بود.
رهبری کنگره از این نماد استقبال کرد، اما با عجله اضافه کرد که آنها خواهان رای گیری نیستند زیرا ممکن است این امر نقش دولت ایالات متحده را در منطقه تضعیف کند. داشل، رهبر سنا گفت: «من از مردم نمیخواهم که زبان خود را نگه دارند، اما معتقدم که برای ما مهم است که نسبت به هرگونه سوء تفاهمی که ممکن است در نتیجه اظهارات بیان شده یا اقدامات انجام شده رخ دهد، بسیار حساس باشیم.»
بنابراین، کنگره ایالات متحده متحد در پشت اسرائیل، و بنابراین سیاست دولت ایالات متحده در غرب آسیا ایستاده است.
اگر این کار «لابی یهودی» است، پس به یک شاهکار قابل توجه دست یافته است: یک کنگره کاملاً دو حزبی با اختلاف اندکی علیه اهداف کلی آن. با این حال، همانطور که بیشتر دادههای مربوط به انتخابات و مبارزات انتخاباتی نشان میدهد، «لابی یهودی» تمایل دارد به سمت حزب دموکرات متمایل شود [اگرچه این به اندازه گذشته قوی نیست - نگاه کنید به موری فریدمن، «آیا یهودیان آمریکایی به سمت راست حرکت میکنند؟ ” تفسیر، آوریل 2000]، پس چرا جمهوری خواهان اینقدر قوی برای اسرائیل ظاهر می شوند؟
گذشته از همه اینها، حکومت نفتی اکنون در قدرت است و وزیر انرژی آن به شیوه معمول چند نژاد پرستانه، یک آمریکایی عرب است و بسیاری از عناصر حیاتی کابینه آن روابط پایداری با شیوخ پترو دارند.
در سال 1990، بوش تقریباً یک میلیون دلار از معامله ای که توسط امارت بحرین تامین شده بود به دست آورد (هارکن، یک شرکت کوچک تگزاسی که بوش را در هیئت مدیره خود داشت، قراردادی را در بحرین علیه غول آماکو به دست آورد، عمدتاً به دلیل تماس های بوش با پدرش. ، رئیس جمهور وقت).
در هیئت مدیره هارکن، در کنار بوش، طلعت عثمان بود که اخیراً توسط وزارت دادگستری به دلیل نقش مهمی در مؤسسات خیریه اسلامی که به آن حمله کرده بود، انگشت گذاشته بود. عثمان، که در کنوانسیون ملی جمهوری خواهان در فیلی در سال 2000 این تقدیر را ارائه کرد، به گروور نورکویست و خالد صفوری پیوست تا مؤسسه اسلامی را ایجاد کند تا مسلمانان محافظه کار را به حزب جمهوری خواه بکشاند.
خانواده بوش و حزب جمهوری خواه در منجلاب دو نوع بنیادگرایی به زانو در آمده اند: تنوع بازار و آن چیزی که توسط آخوندها و کشیشان دستفروشی می شود.
با توجه به این شبکه پیچیده روابط، چرا دولت ایالات متحده "روابط ویژه" خود با اسرائیل را گرامی می دارد و حکومت پتروشیخ را به خطر می اندازد؟ جنگ شش روزه ژوئن 1967 قدرت و مهارت ارتش اسرائیل را به نمایش گذاشت که ارتش همسایگان خود را در هم شکست. در میان تأثیرات فراوان این جنگ دگرگون کننده، برای اهداف ما باید به دو مورد اشاره کرد:
(1) ایالات متحده، که تا آن زمان تنها یک «دوست» جزئی برای اسرائیل بود، پس از جنگ به متحدی محکم تبدیل شد. در سال 1958، آیزنهاور با رژیم سعودی قراردادی منعقد کرد تا دفاع از خودکامگی شبه جزیره به بخشی از منافع ملی ایالات متحده تبدیل شود. دولت ایالات متحده برای تضعیف کمونیسم و ناصریسم، عمدتاً برای محافظت از سرزمین های نفتی در برابر چپ (و اتحاد جماهیر شوروی) یک اتحاد استراتژیک با نیروهای اسلام مبارز ایجاد کرد.
کودتای سرتیپ عبدالکریم قاسم در بغداد در همان سال بیثباتی اتحاد آمریکا با رژیمهای سلطنتی را نشان داد (این امر بیست سال بعد در ایران تکرار خواهد شد). وقتی اسرائیل نشان داد که میتواند ژاندارم امپریالیسم آمریکا باشد، پول و تجهیزات نظامی برای تقویت آن حرکت کردند. سادات، رابط بین ارتش مصر و اخوانالمسلمین راستگرا، در کمپ دیوید (1978) با اسرائیل معامله کرد و دومین دریافتکننده بزرگ کمکهای ایالات متحده شد.
حمایت ایالات متحده از اسرائیل اساساً این کشور عربی مرتکب را در یک خط قرار داد، این امر پس از شکست مصر اسرائیل در جنگ 1973 بود. پس حمایت ایالات متحده از اسرائیل فقط برای حفظ یک کشور یهودی نیست (اگر اصلا چنین باشد). این عمدتا به عنوان گوه ای برای انضباط متحدان پترو-شیخ است.
علاوه بر این، اسرائیل به متحدان ایالات متحده مانند رژیم سادات در مصر (که اکنون در دست مبارک است) این فرصت را می دهد که وانمود کنند طرفدار فلسطین هستند و در عین حال طرفدار آمریکا هستند: رهبری می تواند علیه اسرائیل ضربه بزند، به "خیابان" بگوید که با آن طرف است. مردم (که در میان تودههای عرب توسط فلسطینیها نمایندگی میشوند)، درست همانطور که در مقابل کمکهای ایالات متحده در صف ایستادهاند. بنابراین، سرمایهگذاری ایالات متحده در اسرائیل با معیاری از عملگرایی و نژادپرستی مشخص میشود.
نژادپرستی به دلیل این ایده گسترده حاکمیتی که به اعراب نباید اعتماد کرد. عمل گرایی زیرا اگر یک متحد وفادار در منطقه دارید، می توانید از آن برای اطمینان از ماندن سایرین (مانند عربستان سعودی) در صف استفاده کنید.
(2) پیروزی ارتش اسرائیل در سال 1967 دیدگاه تشکیلات اسرائیل را نسبت به خود تغییر داد. وزیر دفاع موشه دایان را به عنوان مثال در نظر بگیرید. در ژوئن 1967، دایان به سربازان گفت: «سربازان اسرائیل، ما هیچ هدفی برای فتح نداریم. تنها هدف ما این است که تلاش ارتش های عربی برای تسخیر سرزمین ما را ناکام بگذاریم.»
سپس، سه سال بعد، وی خاطرنشان کرد که از سال 1948 تا 1967 تشکیلات به مرزهای اسرائیل که توسط گان صهیونیسم تعریف شده بود، قانع بود، «ما برای رسیدن به قله جنگیده بودیم. ما از آنچه به دست آورده بودیم راضی بودیم.»
با تهاجم جدید ارتش اسرائیل، «فکر میکردیم به قله رسیدهایم، اما برایمان روشن شد که هنوز در مسیر صعود به کوه هستیم. قله بالاتر است.» «اجلاس» در مجموع اخراج فلسطینیان از اطراف است.
از سال 1967 تا 1977، تحت دولت های کارگری میر و رابین، دولت اسرائیل 350 شهرک در کرانه باختری (هزینه: 1977 میلیون دلار) ساخت و ایده تشکیل کشور فلسطین را رد کرد (زمانی که اکنون می شنویم که سازمان آزادیبخش فلسطین با اسرائیل مخالفت می کند، ما باید آن را در این زمینه قرار دهیم). هنگامی که بگین لیکود در سال XNUMX به قدرت رسید، او حتی بیشتر از این جنگ طلب بود.
او گفت: «چه سرزمینهای اشغالی، اگر منظورتان یهودیه، سامره و نوار غزه باشد، آنها سرزمینهای آزاد شده و بخشی از سرزمین اسرائیل هستند».
بگین آریل شارون را که قبلاً به خاطر وحشیگری هایش علیه اعراب در دهه 1950 مشهور بود (مانند واحد 101 در قبیه، 1953: هفتاد بی گناه کشته شدند) را به عنوان وزیر کشاورزی خود آورد، که روش دیگری برای گفتن وزیر استعمار بود. در ژوئن 1979، شارون پیش نمایشی از تاکتیک های فعلی خود ارائه کرد:
در یک سال دیگر، فعالیت شهرک سازی ممکن است غیرممکن باشد. بنابراین ما باید اکنون اقدام کنیم - برای حل و فصل قوی و سریع. اول از همه برای ایجاد حقایق جای پا، و سپس برای زیباسازی سکونتگاه ها، برنامه ریزی آنها، گسترش آنها» (نیویورک تایمز، 16 ژوئن 1979). دولت بودجه ای را برای ایجاد شهرک ها اختصاص داد، سیاستی که به ناچار توافقنامه اسلو در سال 1993 را با شکست مواجه کرد.
اگر امپریالیسم بتواند یک قانون پاسخگویی نمادین عرفات را پیشنهاد کند، چپ باید قانون پاسخگویی شارون را ارائه دهد که نه تنها نقش او را در قتل عام از قبیه تا صبرا، بلکه نقش او را در ایجاد شهرکها به تفصیل بیان کند. بیست و سه نفر از بازماندگان قتل عام صبرا و شتیلا در 18 ژوئن 2001 علیه شارون در بلژیک شکایت کردند، اما دادگاه آنجا تصمیم گرفت به آن احترام نگذارد.
منطق این بود که شارون به اندازه پینوشه شیلی، هابره از چاد، میلوسویچ صربستان در جنایات جنگی مجرم است (برای اطلاعات بیشتر در این مورد، به www.indictsharon.net مراجعه کنید). محاکمه شارون به این معنی بود که شارونیسم نیز محاکمه خواهد شد. اما برای امپریالیسم، پینوشه- هابره- میلوسویچ- نوریگا یکبار مصرف هستند، در حالی که ژاندارم سرزمین های نفتی متحد ضروری باقی می ماند.
رابطه امپریالیسم ایالات متحده با اسرائیل بسیار فراتر از مفهوم "لابی یهودی" است، یک تظاهر یهودستیزانه که با تمام پیامدهای یک جنایت، یک توطئه همراه است، و این احساس که بزرگان صهیون با شوالیهها همپیمان هستند. جنگ صلیبی جدید (بوش سر معبد بودن).
دوست من از کراچی هیچ یک از اینها را پیشنهاد نکرد، اما گاهی اوقات این مفهوم به میان می آید و شیوه ساختاری عملکرد امپریالیسم را به حداقل می رساند (همه چیز در مورد "خرید شدن" نیست - کنگره فقط به دلیل مشارکت در مبارزات انتخاباتی نیست. به عنوان مثال، طرفدار شرکت است).
دلایل قوی سیاسی، نظامی و اقتصادی برای این اتحاد وجود دارد که فراتر از اجبارهای انتخاباتی ایالات متحده است (به همین دلیل، من معتقدم که کوبایی ها در میامی واقعاً سیاست ایالات متحده در مورد کوبا را "دیکته" نمی کنند - اما این برای تفسیر دیگری است. ) که فراتر از قدرت هر لابی است.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ویجی پراشاد دانشیار و مدیر برنامه مطالعات بین المللی 214 مک کوک، کالج ترینیتی، هارتفورد، سی تی. 06106. 860-297-2518.