منبع: The Intercept
A پیاده روی کوتاه از مرز، در شهر مکزیک نوگالس، سونورا، ساختمانی ساده مملو از میزهای طولانی و به سبک کافه تریا قرار دارد. را کمدور، همانطور که در محلی شناخته شده است، تمیز و دلپذیر است، با فضایی برای حداکثر 60 مهمان. دیوارها با تصاویری از مسیح و حواریونش که به سبک کتاب کودکان نقاشی شده است تزئین شده است. در گوشه ای از اتاق، لوازم پزشکی قرار دارد که در سطل های پلاستیکی چیده شده و مرتب شده اند. خواهر ماریا انگراسیا روبلز روبلز، راهبه ای با خواهران مبلغین مراسم عشای ربانی، از آشپزخانه به منطقه مشترک شناور می شود و صبحانه و ناهار گرم را برای هر کسی که به آن نیاز دارد سرو می کند.
رابلز و دو راهبه دیگر در سال 2006 کار خود را آغاز کردند. در آن زمان، آریزونا مرکز مهاجرت در امتداد مرز و محل یک بحران بزرگ انسانی بود. در حالی که مردمی که به سمت شمال میرفتند در بیابان به تعداد بیسابقه جان خود را از دست میدادند، یک دستگاه اخراج رو به رشد جریان ثابتی از بازماندگان را به نوگالس میفرستاد. راهبه ها شروع به غذا دادن به اخراج شدگان از صندوق عقب ماشین هایشان کردند. در سال 2008، آنها ملکی را که اکنون کمدور در آن قرار دارد، ایمن کردند. به طور رسمی توسط ائتلافی از سازمان ها به نام Kino Border Initiative اداره می شود، اولین تکرار آن هیچ دیواری نداشت. از گرمای کویر آرامشی نداشت. وقتی باران های موسمی آمد، راهبه ها برای سرو غذا از میان آب های ایستاده عبور کردند.
در سال های گذشته، مهمانان تقریباً همه مردان مکزیکی بودند که اخیراً اخراج شده بودند. دیگر اینطور نیست. در یک صبح روشن و روشن در اواخر فوریه در گوشه کمدور نشسته بودم، صف طولانی خانوادههایی از گواتمالا، هندوراس و دیگر کشورهای آمریکای لاتین و سراسر جهان را تماشا کردم که از جلوی در عبور میکردند. آنها نیمکت ها را پر کردند، شانه به شانه. بسیاری با اتوبوس از سیوداد خوارز آمدند و از قلمرو کارتل مورد مناقشه عبور کردند، جایی که یک خانواده مورمون فقط چند ماه قبل قتل عام شدند.
هنگامی که والدین و بچه ها در آنجا مستقر شدند، خواهر روبلز در اتاق رفت و از آنها پرسید که برای چه چیزی سپاسگزار هستند. در حالی که پاسخ مردی را در دفترم می نوشتم - برای اینکه با دخترش باشم - دختر کوچکی با جامپر صورتی یک لوله خالی از چپستیک، سپس یک مجسمه کوچک از زنی با لباس سبز و سپس یک مداد رنگی آبی شکسته به من داد. در حالی که گنجینه هایش را یکی یکی تقسیم می کرد لبخند زد. مادرش بعداً به من گفت که دختر و خواهرش اهل چیلپانسینگو بودند، شهری مکزیکی در ایالت گوئررو، نه چندان دور از شهری که در آن دانش آموزان 43 در سال 2014 توسط پلیس ناپدید شدند. به گفته مادر، این خشونت بود که باعث شد آنها را ترک کنند.
من در نیمه راه یک سفر سه هفته ای گزارش از این سر مرز به آن سوی مرز بودم که در کمدور توقف کردم. هدف از این سفر بررسی تأثیرات دولت ترامپ پس از سه سال و نیم ریاست جمهوری، گذراندن وقت با کسانی بود که در تیررس سیاست های رئیس جمهور گرفتار شده اند و با شبکه سراسری وکلای مهاجرت بررسی می شود. ، امدادگران بشردوستانه و مدافعان پناهندگی در کنارشان هستند. از ماتاموروس تا خوارز، از نوگالس تا تیجوانا، داستان هایی از خانواده های پناهجو شنیده بودم که در سیستمی از مجازات، قدرت و طرد شدن غرق شده بودند، که هم از نظر دامنه و هم از نظر شرارت گسترده بود. آنها از یک شکل خشونت به شکل دیگر فرار می کردند و با سر به شادی آورترین دولت ضد مهاجر در تاریخ مدرن آمریکا می زدند. در آن سوی مرز، به نظر می رسید که همه موافق بودند: این لحظه متفاوت بود، و تصور اینکه اوضاع بدتر شود دشوار بود.
ویروس کرونا به معماران سیاست های مرزی ترامپ این بهانه را داد که یک بار برای همیشه مرز را ببندند و پناهندگی را خفه کنند.
ماه های بعدی این تصور را بر هم زد. ویروس کرونا به معماران سیاستهای مرزی دونالد ترامپ فرصتی چشمگیر ارائه کرد، یک موقعیت اضطراری واقعی که بهانهای برای بستن مرزها و خفه کردن پناهندگی یکبار برای همیشه فراهم میکند. با انتخاب سریع کووید-۱۹ به عنوان یک مهاجم خارجی، رئیس جمهور که برای انتخاب مجدد رقابت می کرد، به روایتی بازگشت که در وهله اول به او در کاخ سفید کمک کرد. ماموران گشت مرزی شروع به عقب انداختن هزاران نفر از مردم، پرتاب کردن مردان، زنان و کودکان در سراسر شکاف بینالمللی کردند بدون اینکه اثری از روند قانونی داشته باشند. با به تعویق افتادن و لغو جلسات، انتظار برای حدود 19 نفر در برنامه دولت مکزیک ماندن در مکزیک به طور فزاینده ای نامعلوم و نامشخص شد، که بسیاری از آنها خانواده های جوانی در خطرناک ترین شهرهای قاره گیر افتاده بودند - مکان هایی که قبلاً بیش از 60,000 نفر در آن ربوده شده بودند. مورد حمله قرار گرفته یا به قتل رسیده است.
با فشار دولت پناهجویان به مکزیک، زندانها و بازداشتگاههایی که توسط اداره مهاجرت و گمرک اداره میشوند به سیاهچالههایی تبدیل میشوند که به نظر میرسد تنها راه خروج از این کشور اخراج است. در اواخر فوریه، سه هفته قبل از اینکه ترامپ ویروس کرونا را یک وضعیت اضطراری ملی اعلام کند، لیندا ریواس، مدیر اجرایی سازمان حمایت حقوقی Las Americas در ال پاسو، تگزاس، در میان گروه کوچکی از وکلای دادگستری بود که هنوز برای ملاقات با مشتریان به خوارز سفر میکردند. او در آن زمان به من گفت: «در حال حاضر هیچ چشمی به بازداشتگاه ها نیست. شرایط واقعاً رو به وخامت است.»
برای بیش از سه دهه، لاس آمریکا وکالت قانونی برای مهاجران ارائه کرده است. ریواس و همکارانش سهم خود از رنج را در مرز دیده اند. با این حال، او گفت، با این حال، سالهای ترامپ موفق شد «برخی از سختترین، تاریکترین، سختترین زمانها را در تاریخ ما رقم بزند». طرفداران خط مقدم در حال رسیدن به نقطه شکست بودند. ریواس گفت: «ما به سطحی از امید نیاز داریم. این سوال که بعداً چه خواهد شد، کاملاً وحشتناک است.
یک واقعیت ناراحت کننده
بیرون از کمدور ایستاده بودم، هوشبهت فاهریف، مرد مسلمان 29 ساله ای از سیبری را دیدم. فاهریف توضیح داد که چگونه پلیس اسلام هراسی و خشونت اسکین هد او و همسرش را بر آن داشت تا دو فرزند خردسال خود را بگیرند و از نیمه راه در سراسر جهان فرار کنند. فاهریف به مدت پنج ماه با بچه ها در نوگالس بود. از یک اتاق اجاره ای نه چندان دور از کمدور، او در حال پیشرفت در آموزش زبان انگلیسی و اسپانیایی بود، اما هیچ پنهانی وجود نداشت که او یک خارجی است. فقط چند هفته قبل، پنج مرد که جلیقههای تاکتیکی به تن داشتند و تفنگهای تهاجمی در دست داشتند، فاهریف را در حالی که از مغازهای گوشهای بیرون میرفت، متوقف کردند. پرسیدند اهل کجاست؟
فاهریف به یاد می آورد: «به آنها گفتم که اسپانیایی را خوب صحبت نمی کنم و به راه رفتن ادامه می دهم. یکی از مردان با اسلحه بر سر او زد. در حالی که فاهریف سعی داشت توضیح دهد که نمی تواند ارتباط برقرار کند، مرد همچنان به او ضربه می زد. ضرب و شتم در نهایت متوقف شد و مردان سوار یک کامیون شدند و با سرعت به راه افتادند. فاهریف با پلیس تماس گرفت و مارک و مدل وسیله نقلیه و همچنین شماره گواهینامه آن را به آنها داد. او گفت که پلیس با این اطلاعات کاری انجام نداد. فهریف به یاد می آورد که پلیس گفته بود: «مراقب باش. "اینجا خطرناک است."
این واقعیت که اکنون یک پایگاه عملیاتی بزرگتر و دائمی ضروری تلقی میشد، یک واقعیت نگرانکننده را تأیید میکرد: بحران راه به جایی نمیبرد.
در آن سوی خیابان از کمدور قدیمی کینو، مرکز جدید سازمان قرار داشت که به زودی افتتاح می شود. خوابگاه مردانه می تواند 70 نفر را در یک شب اقامت دهد. یک خوابگاه اضافی برای زنان و کودکان و دیگری برای مسافران ترنس وجود داشت. یک گروه لحافسازی محلی پتوهای دستساز را برای تختها اهدا کردند و فضاهای اختصاصی برای کار با کامپیوتر و آموزش زبان انگلیسی، مشاوره سلامت روان و پشتیبانی قانونی وجود داشت. با قدم زدن در سالن های خالی پناهگاه پیشرفته، مشخص بود که جامعه بشردوستانه نوگالس چیزهای زیادی برای جشن گرفتن دارد. در مقایسه با کمپ پناهندگان در ماتاموروس که چند روز قبل از آن بازدید کرده بودم، این چیزی شبیه چیزی از بعد دیگری بود. با این حال، زمانی که داوطلبان بیش از یک دهه پیش کار خود را در شهر آغاز کردند، این امید وجود داشت که این نیاز موقتی باشد. این واقعیت که اکنون یک پایگاه عملیاتی بزرگتر و دائمی ضروری تلقی میشد، یک واقعیت نگرانکننده را تأیید میکرد: بحران راه به جایی نمیبرد.
حوالی ساعت 2 بعدازظهر، ماشینی بیرون از پناهگاه جدید ایستاد. زنی که منتظرش بودم رسیده بود.
دورا رودریگز در حالی که در خانه را باز می کرد لبخند می زد. او با موهای شاه بلوطی پشت سرش، پیراهن آبی سلطنتی به تن داشت که نام سازمانش: Salvavision، حک شده بود.
"من هرگز سر کارم نیستم!" رودریگز با خنده گفت، در حالی که زیر آفتاب ظهر قدم گذاشت. رودریگز یک مددکار اجتماعی تمام وقت است. کار مرزی، شغل داوطلبانه و انتخابی اوست. روز دوشنبه بود، به این معنی که این زن 60 ساله در میانه روال هفتگی خود بود و از مراکز بازداشت جنوب آریزونا بازدید می کرد، جایی که خدمات ترجمه را برای وکلای حقوقی ارائه می کرد و لوازم را از مرز به پناهگاه های مهاجران در نوگالس می برد. از روی شیشه جلو، میتوانستم ببینم که وسیله نقلیهاش پر از جعبه و کیف بود و مملو از اسباببازیهای کودکان و وسایل بهداشت شخصی بود. در سرتاسر خیابان، صفی برای ناهار در کمدور شروع شد. به طور معمول، رودریگز با لبخندی گرم و درخشان تابش میکند، اما وقتی برگشت و به جمعیت رو به رشد خانوادهها نگاه کرد، رفتارش بد شد. او به من گفت که هرگز چنین چیزی ندیده بود. رودریگز در حالی که به سمت پناهگاهی در اعماق نوگالس میرفت، به قبرستانی اشاره کرد که آخرین باری که او در شهر بود، گروهی از مردان هندوراسی در آن خوابیده بودند. او به یاد آورد که چگونه یکی از مردان به او گفت که شماره او در صف انتظار ماندن در مکزیک 4,425 است. او می دانست که پرونده او احتمالاً شکست می خورد. این روزها تقریباً برای همه کسانی که به مرز می آمدند همینطور بود. به نظر میرسید هیچکس شواهدی را که دولت میخواست، نداشت.
رودریگز گفت: "و حتی اگر آنها آن را داشته باشند، کافی نیست - این چیزی نیست که آنها در حال حاضر انجام می دهند."
رودریگز که در خیابانهای پشتی شهر مرزی میپیچید، تماسی را که در زمستان گذشته، زمانی که از یکی از مراکز بازداشت به خانه در حرکت بود، دریافت کرد. این یک داوطلب کمک های بشردوستانه توسان بود که به دنبال کمک در مورد یک خانواده پناهجو از ونزوئلا بود. خانواده موفق به آزادی مشروط به ایالات متحده شده بودند، اما دخترشان که در آن روز 18 ساله شد، به این دلیل که اکنون بالغ شده است، این کار را نکرد. او را از والدینش جدا کردند و به بازداشتگاه بردند. نزدیک به دو ماه بعد، او همان جا ماند. رودریگز گفت: «شب کریسمس بود.
او به من گفت: «رحمتی وجود ندارد. "هیچ یک."
رحمت و سختی
وقتی دورا رودریگز از رحمت و سختی در مرز صحبت می کند، این کار را از روی تجربه شخصی انجام می دهد. تلاشهایی که او در پناهگاهها و بازداشتگاهها انجام میدهد، روش کار او از طریق آن تجربه است.
در سال 1980، زمانی که رودریگز 19 ساله بود، از السالوادور به امید پناه بردن به ایالات متحده فرار کرد. جنگ داخلی در جریان بود. رژیم تحت حمایت آمریکا هزاران نفر غیرنظامی را شکنجه، ناپدید و می کشت. شهر رودریگز مورد حمله دولت قرار گرفت. رئیس گروه جوانان کلیسای او در مقابل چشمان او به قتل رسید. با ناپدید شدن سه تن از دوستانش، رودریگز می دانست که زمانی برای تلف کردن وجود ندارد. او به گروهی از پناهندگان ملحق شد که به آنها گفته شد که در ازای قیمتی می توان آنها را با خیال راحت از مرز در آریزونا عبور داد و به کالیفرنیا برد.
در آخر هفته داغ چهارم ژوئیه، رودریگز و بیش از دوجین پناهنده دیگر، از جمله سه خواهر، 12، 14 و 16 ساله به صحرای سونوران برده شدند. برخی از زنان در انتظار پرواز به سمت غرب، چمدانهای چرخان را آوردند و لباسها و کفشهای پاشنه بلند پوشیدند. به خواهران جوان گفته شد که آنها با مادرشان ملاقات خواهند کرد.
پناهندگان بلافاصله پس از عبور توسط راهنمای خود رها شدند. آنها روزها را در بنای یادبود ملی کاکتوس ارگان پیپ، یکی از نابخشودنی ترین مناظر در نیمکره غربی، در دمای 120 درجه سرگردان بودند. آب آنها در مدت کوتاهی تمام شد و آنها به نوشیدن لوسیون، کرم موبر و ادرار خود متوسل شدند. توهم شروع شد و یکی یکی شروع به مردن کردند. موهای سر رودریگز از گرما سوخت. ناامید و هذیان، او در روز ششم با صدای سم ها و هلیکوپترها - یک مهمانی نجات مرزبانی - از خواب بیدار شد. از 26 پناهنده ای که راهی سفر شدند، 13 نفر مرده بودند. عکاسی که برای نجات چشمگیر آنها آماده بود، تصویری از رودریگز، لنگان در آغوش یک مامور گشت مرزی، گرفت که روزنامههای سراسر جهان را منتشر کرد.
مرگ بر روی ارگان پایپ نقطه عطفی در جنوب آریزونا بود. این فاجعه نشان داد که چگونه دولت ایالات متحده به طور سیستماتیک و غیرقانونی از پناهندگی به اهالی سالوادور و گواتمالا – افرادی که از دولتهایی که ایالات متحده حمایت میکردند فرار میکردند – رد میکرد. این انکارها جرقه جنبش پناهگاه را برانگیخت، کمپینی که از راه آهن زیرزمینی الگوبرداری شده بود که در آن رهبران مذهبی در توسان با دولت فدرال مخالفت کردند و هزاران پناهنده را به عبادتگاه ها در سراسر ایالات متحده منتقل کردند. بنیانگذاران جنبش به ایجاد برخی از معتبرترین سازمانهای بشردوستانه آریزونا پرداختند که امروزه در کنار Kino Border Initiative و Casas Alitas، یک سازمان مستقر در توسان، برای مراقبت از عبورکنندگان مرزی در صحرای Sonoran کار میکنند. در میان آنها No More Deaths، مجموعه ای از داوطلبان است که آب را برای مهاجرانی که از صحرا عبور می کنند و عملیات جستجو و بازیابی را در مناطق مرزی انجام می دهند، و دادستان های دولت ترامپ بارها سعی کرده اند - و شکست خورده اند - آنها را تعطیل و زندانی کنند.
ادغام رودریگز در صحنه بشردوستانه آریزونا در ابتدا کند بود. پس از نجات آنها، او و سایر پناهندگان به عنوان شاهدان مادی علیه قاچاقچیان خود بازداشت شدند، قبل از اینکه دولت آنها را به السالوادور بازگرداند. به هیچ یک پناهندگی داده نشد، اگرچه رودریگز در نهایت از طریق ازدواج تابعیت خود را به دست آورد. او در رستوران ها و انبارهای فست فود کار می کرد، در کلاس های شبانه شرکت می کرد و به خودش انگلیسی آموزش می داد. او خود را در کالج گذراند و پنج فرزند داشت که همگی شهروند ایالات متحده بودند. رودریگز برای سالها درباره داستان خود سکوت کرد، واقعیتی که او آن را به یک ازدواج توهین آمیز نسبت میدهد. وقتی او آن رابطه را ترک کرد، حدود 13 سال پیش، شروع به یافتن صدای خود کرد.
«این گونه است که من واقعاً از تجربه خودم شفا میدهم. هیچ راهی وجود ندارد که من هرگز این کار را انجام ندهم.»
در مورد مسائل مربوط به سیاست مهاجرت، دیدگاه رودریگز نسبت به سلف ترامپ چندان خوشایند نیست. دولت اوباما بیش از هر دولت دیگری در تاریخ ایالات متحده مردم را از کشور اخراج کرد، از جمله بیش از 150,000 سالوادور که بسیاری از آنها ریشه های عمیقی در این کشور داشتند. اما زمانی که ترامپ در سال 2015 از پله برقی طلایی خود در منهتن پایین آمد و با این ادعا که مکزیک "متجاوزین" و جنایتکاران را به آن سوی مرز می فرستد، نامزدی خود را برای ریاست جمهوری اعلام کرد، رودریگز تغییری را احساس کرد. ترامپ با نشأت از چاه تنفر ضد مهاجران از نظر سیاسی قوی، لفاظیهای نژادپرستانه، از جمله صحبتهای بعدیاش درباره «کشورهای گندهچاله» را با یک سرکوب در دنیای واقعی ترکیب میکند. رودریگز آن را نداشت.
انتخابات، برای رودریگز، نقطه عطفی بود. در بهار 2019، او به تکهای از صحرا بازگشت که در آنجا نجات یافت - این بار با یک گروه خبری محلی. او توضیح داد: «به خودم گفتم دیگر نمیتوانم داستانم را برای خودم نگه دارم، زیرا داستان من داوطلبان را میآورد، مردم را میآورد. آن پاییز، رودریگز با داوطلب No More Deaths به واشنگتن دی سی پرواز کرد اسکات وارن، جغرافی دانی که در آن زمان دولت در تلاش بود برای فرستادن به زندان به اتهام قاچاق مورد از هم پاشید در ماه نوامبر، و دولت به طور ناگهانی اتهامات باقی مانده خود را در فوریه لغو کرد. رودریگز به قانونگذاران و گروههای حقوق بشر درباره تجربهاش از بحران انسانی در مرز، هم بهعنوان یک پناهجو و هم بهعنوان یک مدافع گفت. آن لحظه به همان اندازه فوری بود که او تا به حال دیده بود و برای او بی عملی مطرح نبود.
او به من گفت: «این گونه است که من واقعاً از تجربه خودم شفا میدهم. هیچ راهی وجود ندارد که من هرگز این کار را انجام ندهم.
صداهایی از صحرا
در سالهای منتهی به روی کار آمدن ترامپ، مرکز اصلاح و تربیت لا پالما، که توسط غول زندان خصوصی CoreCivic اداره میشود و در شهر الوی، آریزونا واقع شده است، بیش از هر بازداشتگاه ICE در این کشور، شاهد مرگهای بیشتری در بازداشتگاه بوده است - 15 مورد در 14 نفر. در طول سال، چند نفر از آنها خودکشی کردند. رودریگز از طریق کار ترجمه اش با Keep Tucson Together، یک گروه حقوقی حقوق مهاجران، به طور منظم از این مرکز بازدید می کرد. در سال گذشته، او به ویژه در سرنوشت یک مرد جوان که در آنجا نگهداری می شود، یک پناهجوی اهل سالوادور به نام فرانسیسکو سرمایه گذاری کرده بود.
رودریگز برای اولین بار از طریق یک گروه فیلمبرداری مستند که داستان غم انگیز مرد جوانی را که در تلاش برای عبور از ارگان پایپ در سال 2019 جان خود را از دست داد - همان بخش مرگبار بیابانی که رودریگز و دیگران در آن نجات یافتند - از پرونده فرانسیسکو مطلع شد. اسکار آلفردو گومز علاوه بر یک همسر و دو فرزند خردسال، بهترین دوست خود را در پناهگاهی در شهر مرزی سونویتای مکزیک - فرانسیسکو 26 ساله - به جا گذاشت. رودریگز به من گفت که به ندرت پیش می آمد که او یک سالوادورایی را در تنگنای وخیم فرانسیسکو پیدا کند. او اصرار داشت که با مرد جوان ملاقات کند.
تعقیب انبوه مهاجرت در مرز در حال حاضر متوقف شده است. آنچه بعدا می آید نامشخص است.
رودریگز در آگوست گذشته، زمانی که آن دو سرانجام همدیگر را دیدند، به خود گفت: "این می تواند پسر من باشد." "من باید به او کمک کنم." رودریگز از خانهاش در توسان در هفتههای بعد با فرانسیسکو همگام بود و از طریق پیامهای متنی توضیح میداد که چگونه میتواند به او کمک کند در صورت بازگشت به السالوادور روی پاهایش بماند. او از او التماس کرد که سعی نکند از گذرگاه عبور کند - اگر کسی خطرات بیابان را درک می کرد، او بود. فرانسیسکو قول داد که این کار را انجام نخواهد داد، اما در اواخر سپتامبر، پیامهای او دیگر ارسال نشد. روزها بدون حرف گذشت. رودریگز به یاد می آورد: «دیوونه شدم. او با هر سازمانی که فکرش را می کرد تماس گرفت. "می دانستم که او در بیابان گم شده است." سرانجام، در اوایل اکتبر، او از کنسولگری سالوادور تماس گرفت: فرانسیسکو زنده است و در بازداشتگاه ایالات متحده در لا پالما است. رودریگز گفت: "اوه خدای من، این بهترین خبر بود." . به نظر می رسید فرانسیسکو تنها بود.
هنگامی که رودریگز برای اولین بار به عنوان یک جوان 19 ساله آسیب دیده به ایالات متحده آمد و کسی به او مراجعه نکرد، یک خانواده مکزیکی در توسان او را پذیرفتند. او بیش از یک سال با آنها زندگی کرد. او گفت: «آنها خانواده دوم من شدند. محبتی که به او نشان داده شد، زندگی او را ممکن کرد. با توجه به موقعیتی که فرانسیسکو با آن روبرو بود، رودریگز از تیم حقوقی No More Deaths که بیشتر وقت خود را به صورت داوطلبانه با آنها می گذراند، پرسید که آیا می تواند به عنوان حامی برای یک پناهجو پیش قدم شود. پاسخی که او دریافت کرد بله بود.
رودریگز روی نیمکتی در اتاقی بدون پنجره در دادگاهی در مرکز شهر توسان نشسته بود و منتظر بود تا نام فرانسیسکو را صدا بزنند، رودریگز کاغذهای او را زیر و رو کرد و وقتی پرونده مردانی را که می شناخت، یادداشت کرد. وقتی مرد جوانی که روز قبل با او صحبت کرده بود، بی سر و صدا درخواست اخراجش کرد - او با من زمزمه کرد، او دیگر طاقت نیاورد.
در نهایت قاضی نام فرانسیسکو را با صدای بلند خواند. رودریگز زمانی که وکیلش به حضور او در دادگاه اشاره کرد، قد بلند نشست، و این نشان دهنده تمایل او برای ایفای نقش به عنوان حامی قانونی او بود - از بین همه بازداشتی هایی که پرونده آنها در آن روز مورد رسیدگی قرار می گرفت، فرانسیسکو تنها کسی بود که یک وکیل یا شبکه پشتیبانی در آن حضور داشت. .
رودریگز امیدوار بود که حضور او دادگاه را برای تعیین وثیقه ای که به طور واقعی قابل پرداخت باشد، تحت تاثیر قرار دهد. شانس او خوب نبود - در دوران ترامپ، تمایل ICE برای محبوس نگه داشتن زندانیان افزایش یافته بود و قضات مهاجرت خود را متحدان مهمی در تلاش های آژانس نشان داده بودند. وکیل فرانسیسکو از قاضی درخواست کرد تا 3,000 دلار وثیقه تعیین کند. دادستان ICE به دنبال پرداختی بیش از سه برابر آن بود. قاضی تفاوت را تقسیم کرد و 7,000 دلار وثیقه تعیین کرد.
رودریگز در حالی که به سمت آسانسورهای دادگاه می رفت، خوشحال بود - این مبلغی بود که می توان تصور کرد. حال سوال این بود که چگونه.
برای افرادی که ملاقات کردم، ویروس صدای پسزمینهای بود که به سختی از صدای غرش اضطراری اولیه شنیده میشد: خود وضعیت مرز.
در حالی که رودریگز خود را به وظیفه ای که در دست داشت اعمال می کرد، کشور با سرعت بیشتری وارد لحظه تغییر تاریخی می شد. پیامدهای ویروس کرونا در کانون توجه قرار گرفت. مرگ و میر در ایالت واشنگتن در حال افزایش بود. کاخ سفید اطلاعات هشدار دهنده ای را دریافت می کرد که جزئیات تهدید ناشی از کووید-19 را شرح می داد، اگرچه مردم تا هفته ها بعد از این گزارش ها مطلع نشدند. با این حال، برای افرادی که ملاقات کردم - از ماتاموروس گرفته تا نوگالس تا تیجوانا - ویروس صدای پسزمینهای بود که به سختی از صدای غرش اضطراری اولیه شنیده میشد: خود وضعیت مرز.
هنگامی که در آخر هفته آخر فوریه از توسان خارج شدم، به مقصد ساحل غربی، اخباری مبنی بر توقف برنامه «ماندن در مکزیک» توسط فدرال منتشر شد. در سراسر مرز، مدافعان و پناهجویان تلاش کردند تا پاسخ دهند. در ماتاموروس، خانوادههایی که در کمپ پناهندگان میمانند به سمت پل براونزویل، تگزاس حرکت کردند. میدان نیرویی که دولت ترامپ از آن برای دفع پناهجویان استفاده میکرد، کاهش یافته بود - حدس میزد که چقدر طول میکشد. در امتداد بین ایالتی 8 به سمت غرب مسابقه دادم، مستقیم به سمت تیجوانا رانندگی کردم.
زمانی که خانواده ها در بندر ورودی ال چاپارال، پناهجویان از سرتاسر آمریکای مرکزی و جنوبی ظاهر شدند، هوا تاریک بود. با بچههایی که گرمترین کتهای زمستانیشان را پوشیده بودند، با عجله از راهرویی که به ایالات متحده منتهی میشد رفتند. چندین نسخه چاپ شده از دستور. هنگامی که آنها به ورودی بندر نزدیک می شدند، یکی از دوستان و همکار خبرنگاران با صدای بلند یک خبر فوری را از تلفن خود خواند: دستور متوقف شده بود. ماندن در مکزیک دوباره به راه افتاد. تعداد انگشت شماری از خانواده هایی که شرایط پزشکی وخیم داشتند اجازه ورود پیدا کردند. بیشتر نبودند.
آخر هفته با پناهجویان در آن سوی مرز آغاز شد که بر این باور بودند که بالاخره تغییر رخ داده است. تا روز دوشنبه، امید تمام شد. کاخ سفید در حال پیشبرد یک برنامه بلندپروازانه برای دستیابی به یک هدف دیرینه بود: قفل کردن مرز ایالات متحده با مکزیک. استفان میلر، مشاور ارشد کاخ سفید و معمار اصلی سیاستهای مهاجرتی و اجرای مرزی رئیسجمهور، سالها به دنبال راهی برای ارتباط بین مهاجران و بیماری بهعنوان بهانهای برای جلوگیری از مهاجرت به ایالات متحده بود. ترسزدایی علامت تجاری او در سراسر اولین سخنرانی اصلی ترامپ در مورد ویروس کرونا بود که از دفتر بیضی شکل در 12 مارس پخش شد، که با اثبات این که این ویروس آغاز شد.خارجیقبل از تشریح یک سری از «محدودیتهای مسافرتی گسترده» و مقصر دانستن چین و اتحادیه اروپا.
پس از هفتهها نادیده گرفتن و کم اهمیت جلوه دادن این بیماری، میلر و ترامپ به چارچوبی که میدانستند بازگشته بودند.
بهانه همه گیری
سه روز پس از سخنرانی ترامپ در دفتر بیضی شکل، رودریگز میزبان یک جفت نمایش فیلم در کلیسایی در توسان بود و مستندی را که برای اولین بار او را به داستان فرانسیسکو هدایت کرد، به نمایش گذاشت.
تلاش های جمع آوری کمک های مالی به کندی پیش می رفت. رودریگز فکر کرد اگر مردم توسان فقط می توانستند چهره فرانسیسکو را ببینند و سخنان او را بشنوند، مطمئناً برای آزادی او کمک می کنند. متأسفانه برای او، جمع آوری کمک های مالی همزمان با اعلام وضعیت اضطراری در آریزونا توسط فرماندار داگ دوسی بود. فقط هفت نفر برای اولین نمایش حاضر شدند. رودریگز ناامید و با این باور که هیچ کس برای دومی حاضر نخواهد شد، آن را لغو کرد.
روز بعد، دولت ترامپ کلیه بازدیدهای اجتماعی از مراکز بازداشت ICE را به حالت تعلیق درآورد. برای کسانی که در داخل هستند، این به معنای قطع ارتباط با دنیای بیرون در لحظهای از ترس و اضطراب بود، زمانی که کارشناسان خود دولت فدرال هشدار میدادند که بازداشت مهاجران «جعبهای» برای گسترش کووید-19 است. برای رودریگز، این به معنای از دست دادن تعاملات چهره به چهره با افرادی بود که به آنها اهمیت می داد، از جمله فرانسیسکو.
رودریگز استدلال میکرد که اگر او نمیتوانست به طور فیزیکی از مراکز بازداشت بازدید کند، یک کمپین نامهنویسی ترتیب میداد تا به مردم داخل آن اطمینان دهد که فراموش نشدهاند و به تماسهای تلفنی آنها ادامه میداد.
گوش دادن به مردم ناامید در انتهای طناب همیشه سخت ترین بخش کار رودریگز بوده است. با رسیدن اخبار ویروس به افرادی که در زندانهای ICE محبوس شدهاند، همه چیز خستهکنندهتر شد. رودریگز می توانست ترس را در صدای آنها بشنود. با وجود حداکثر 150 نفر در یک واحد، ورود ویروس به این موضوع مربوط نمی شود که اگر چه زمانی باشد. فاصله گذاری اجتماعی وجود نداشت اعتراضات با واکنش تلافی جویانه مواجه شد. در همین حال، هدف رودریگز برای تضمین آزادی فرانسیسکو هنوز دور از دسترس بود. پس از هفتهها جمعآوری کمکهای مالی، او حدود 3,000 دلار کمک مالی جمعآوری کرده بود، مبلغی سالم اما هنوز با آنچه نیاز داشت فاصله دارد.
در حالی که رودریگز در حال پیشبرد فعالیت های بشردوستانه خود بود، کاخ سفید اعلام کرد که تمام سفرهای غیرضروری در سراسر مرز را به حالت تعلیق در می آورد. یک قانون صادر شده توسط مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری. در 19 روز پس از فعال شدن این قانون، گشت مرزی نزدیک به 10,000 نفر را اخراج کرد از کشور، از جمله پناهجویان، خانواده ها، و کودکان بدون همراه، که در گذشته تحت قوانین فدرال از حذف بدون پروسه قانونی محافظت می شدند. برای اولین بار از سال 1980، زمانی که رودریگز و همراهانش به شمال گریختند، پناهجویان به طور خلاصه از کشور اخراج شدند بدون اینکه فرصتی برای طرح ادعای خود داشته باشند. شهرهای در هم تنیده نوگالس، آریزونا، و نوگالس، سونورا، آماده شدند تا ببینند این قانون چگونه بر زندگی دو ملیتی آنها تأثیر می گذارد. مدافعان ابتکار مرزی کینو در بیانیه ای گفتند: «آخرین اعلامیه از همه گیری به عنوان بهانه ای برای پیشبرد اهداف خطرناک استفاده می کند. "این لحظه ای است برای دور هم جمع شدن، شناخت راه های ارتباط ما و مراقبت از یکدیگر."
رودریگز اخبار روز را دنبال نمی کرد. صبح روزی که ترامپ تعطیلی مرزها را اعلام کرد، با او تماسی از «مرگهای دیگر وجود ندارد» دریافت کرد: گروه بشردوستانه تصمیم گرفته بود 4,000 دلار باقیمانده را برای وثیقه فرانسیسکو بگذارد. رودریگز که بسیار خوشحال بود کمک های مالی را جمع آوری کرد و مستقیم به سمت لا پالما رفت. وقتی در ماشینش در پارکینگ بازداشتگاه نشسته بود، ساعت ها گذشت. روز به شب تبدیل شد حدود ساعت 9 شب یک ون ایستاد. بیش از نیم دوجین مرد در داخل انباشته شده بودند، با غل و زنجیر مچ دست و مچ پا، علیرغم این واقعیت که همه قرار بود آزاد شوند. فرانسیسکو یکی از آنها بود.
تصمیم برای پذیرش فرانسیسکو در میانه یک بیماری همه گیر از نظر لجستیکی پیچیده اما از نظر اخلاقی ساده بود.
ICE مجموع وسایلش را در یک کیسه پلاستیکی کوچک ریخته بود. او بدون بند کفش یا جوراب آزاد شد، به این معنی که اولین ایستگاه او والمارت محلی بود. از آنجا، فرانسیسکو را به خانه جدیدش بردند، جایی که رودریگز قبلاً اتاقی آماده کرده بود. او در حالی که فضا را گرفت، شکست. "باورم نمی شود که اینجا هستم." فرانسیسکو از لاپالما بیرون آمده بود که از نظر جسمی و روحی خسته شده بود. او ماه ها در آشپزخانه بازداشتگاه کار می کرد و روزانه یک دلار درآمد داشت. رودریگز در حالی که فرزندانش بزرگ شده و از خانه خارج شده اند، خانه کوچکش در توسان را با شوهرش به اشتراک می گذارد. تا دو هفته بعد، هر سه در داخل خانه ماندند، خود را قرنطینه کردند، صحبت کردند و داستان گفتند.
برای رودریگز، تصمیم برای پذیرش فرانسیسکو در میانه یک بیماری همه گیر از نظر لجستیکی پیچیده بود - او اذعان کرد: "ما ریسک کردیم" - اما از نظر اخلاقی ساده بود. او دو بار در مورد آن فکر نکرد.
تنبیه سیستماتیک
زمانی که فرانسیسکو لا پالما را ترک کرد، مردان واحد او معتقد بودند که ویروس کرونا از قبل رسیده است. ترس آنها به زودی تایید شد. در هفتههای پس از آزادی فرانسیسکو، لا پالما و مرکز بازداشت الوی مجاور، با بیش از 19 مورد تایید شده تا این گزارش، به دو کانون اصلی کشور برای موارد تایید شده کووید-611 در بازداشتگاه ICE تبدیل شدند.
در ماه آوریل، رودریگز ماسک و دستکش به تن کرد و با شوهرش سوار ماشین شد. آنها با هم به کاروانی متشکل از بیش از 100 وسیله نقلیه که در بازداشتگاه فرود آمدند، پیوستند. در حالی که تظاهرکنندگان به گلدانها میکوبیدند و برای مردم داخل فریاد میزدند، تلفن رودریگز به صدا درآمد - مرد نیکاراگوئهای، یکی از دوستان فرانسیسکو، که هنوز در داخل قفل بود. "دوریتا!" او فریاد زد. "ما می توانیم صدای شما را بشنویم!"
روز به روز در هفتههای بعد، آمار ICE از موارد تایید شده کووید-19 رشد و افزایش مییابد، درست همانطور که همه کسانی که کمترین درک را از رکورد آژانس در کنترل بیماریهای عفونی داشتند، پیشبینی میکردند.
در بحبوحه کرونا، ترامپ برای اخراج مهاجران اقدام کرد - اما گشت مرزی هیچ یک از آنها را آزمایش نکرد
بیرون از دیوارهای بازداشتگاه ها، مدافعان نبردی سخت علیه پیوندهای رو به رشد و سیستمی که از قبل مستعد بازداشت و تبعید بود، جنگیدند. در طول راه، فرانسیسکو انگلیسی خود را با زنی که رودریگز از جامعه کمک های بشردوستانه می شناخت، تمرین کرد. او زمان زیادی را در آشپزخانه گذراند و مهارت های آشپزی خود را برای رودریگز و همسرش به نمایش گذاشت. آنها برای او یک دوچرخه خریدند و او شروع به دوستی در توسان کرد. در نهایت، رودریگز به فرانسیسکو کمک کرد تا یک آپارتمان پیدا کند و در 1 ژوئن، او به تنهایی شکست خورد. او امیدوار است در این ماه مجوز کار دریافت کند. برای رودریگز، کار ادامه دارد.
هم در Eloy و هم در La Palma، بیش از 100 نفر در بازداشتگاه ICE نامه های ناامیدانه نوشتند. ممکن است و ژوئن، ادعاهای آژانس مبنی بر تحت کنترل بودن ویروس کرونا را زیر پا گذاشت و التماس کرد که آنها را رها نکنند تا بمیرند. آنها شرایط بهداشتی متعددی را توصیف کردند که افراد در بازداشت را در معرض خطر شدید قرار می داد و مقامات بازداشتگاه دقیق از گاز اشک آور و گلوله های فلفل برای اجبار به تبعیت از زندانیان استفاده می کردند. رودریگز گفت: «دریافت این نامهها بسیار دلخراش است. شما می دانید که آنها از جهنم در آنجا گذشته اند، و آنها هنوز آنجا هستند و ما هنوز برای بیرون کردن آنها می جنگیم."
او افزود: «این سیستماتیک است و مجازات است. "آنها می خواهند آنها را بشکنند. آنها میخواهند الگوی آمدنشان و درخواست حفاظت را بشکنند.» در روزهای نهضت پناهندگی، مدافعان پناهندگی از اوراقی که مقامات مهاجرت برای پناهجویان گذاشته بودند به عنوان «پول باج» یاد می کردند. چهل سال بعد، آنها همچنان یکی از بزرگترین چالشهای رودریگز و سازمانهایی هستند که او داوطلبانه با آن روبرو هستند. در گفتگوی اواسط تابستان، رودریگز در مورد پرونده مرد جوان دیگری از السالوادور که در حال کار بر روی آن بود به من گفت. او گفت: «او فقط 19 سال دارد. وثیقه او 30,000 دلار است.
پرداخت اوراق قرضه یکی از بزرگترین چالشهای رودریگز و سازمانهایی است که او داوطلبانه با آن روبرو هستند.
"این مردم از کجا می خواهند این پول را بیاورند؟" او پرسید. حتی ما، به عنوان داوطلب، به عنوان انسان دوست، غیرممکن است. من حاضرم اعتبارم، حساب بانکی ام را امضا کنم، و به آنها می گویم، برای خروج شما امضا می کنم، اما پیش پرداخت 10,000 دلار است.
نه تنها این مبلغ هنگفتی برای سازمانهای کوچک و داوطلبانه است که با هم جمع شوند، بلکه اکنون باید در زمانی که دهها میلیون آمریکایی بیکار هستند و میلیونها نفر دیگر بهطور موجهی نگران خودشان هستند، جمعآوری شود. امنیت مالی و سلامتی و رفاه خانواده خودشان.
چالش بسیار بزرگ است و به راحتی می توان به شبکه ای از زندان های عمدتاً انتفاعی نگاه کرد که ده ها هزار نفر را که بسیاری از آنها پناهجویانی هستند که به دنبال پناهندگی هستند را در میانه همه گیری جهانی حبس می کند و نتیجه گیری می کند که هیچ کس اهمیتی نمی دهد، اما رودریگز معتقد است که انجام این کار یک اشتباه است. او گفت: «یک ارتش کامل پشت این افراد است. او اشتباه نمی کند. داوطلبانی که زمان و انرژی خود را صرف تلاش جمعی برای مقاومت در برابر ماشین بازداشت و تبعید می کنند، به همان اندازه که استفان میلر تا به حال انجام داده است، در مرز در چهار سال گذشته واقعیت دارند. در نهایت، تلاشهای آنها ممکن است کافی نباشد، اما آنها آنجا هستند و تلاش میکنند - آنها قبل از روی کار آمدن ترامپ این کار را انجام میدادند و اگر مجبور باشند، پس از رفتن او به کار ادامه خواهند داد. رودریگز گفت: «این چیزی است که واقعاً مرا به ادامه راه نگه میدارد. "من در این تنها نیستم. من این کار را با یک جامعه انجام می دهم. من هرگز نمیتوانم این کار را به تنهایی انجام دهم.»
در آخر هفته چهارم ژوئیه، رودریگز به منطقه بیابانی بازگشت که در آنجا نجات یافت و 13 مرد، زن و کودکی که با آنها سفر می کرد، 40 سال پیش جان خود را از دست دادند. در حالی که خورشید بالای سرش می درخشید، گام های آن ها را به بهترین شکلی که می توانست دنبال کرد و صلیبی به یادگار گذاشت تا یاد و خاطره آن ها را گرامی بدارد. او گفت: "این یک قول بود که ما به ادامه کار خواهیم رفت." "ما به مبارزه ادامه خواهیم داد. ما نمی تونیم توقف کنیم."
با انتشار ویروس در مراکز ICE، تلفن رودریگز از زمانی که ما در اوایل سال جاری از هم جدا شدیم، زنگ نمی زند - او تخمین می زند که روزانه به طور متوسط 20 تماس از افرادی که در داخل بازداشتگاه قفل شده اند دریافت می کند. او نمی داند که آیا آن افراد ممکن است دوباره تماس بگیرند یا نه، آیا این آخرین تماسی است که تا به حال انجام می دهند یا خیر، پاسخ ندادن را غیرممکن می داند. او به هر یک از آنها یک چیز می گوید: "شما تنها نیستید. ما اینجا هستیم."
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا