در ژوئیه 2005، زمانی که فدراسیون عمومی اتحادیه های کارگری فلسطین، همراه با بیش از 170 اتحادیه، احزاب سیاسی و سازمان فلسطینی خواستار یک کمپین جهانی بایکوت و حذف سرمایه از اسرائیل شد، در ژوئیه XNUMX توجه چندانی نداشت. آفریقای جنوبی. با این حال، قابل توجه است که اتحادیه کارمندان عمومی کانادا (CUPE) بود توجه داشته باشید و مهمتر از آن، در خرداد ماه سال جاری، 896 نماینده به نمایندگی از 20,000 کارمند دولتی به اتفاق آرا در مجمع عمومی سالیانه خود مصوبه 50 را تصویب کردند. این قطعنامه که اکنون سیاست است، اتحادیه را متعهد می کند
· اجرای یک کمپین آموزشی برای اعضا در مورد ماهیت آپارتاید دولت اسرائیل؛
· برای حمایت از کمپین جهانی تحریم و سرمایه گذاری از اسرائیل تا زمانی که پناهندگان فلسطینی اجازه بازگشت به خانه های قبلی خود را پیدا کنند. و
· از کنگره کارگری کانادا بخواهد تا در مخالفت با دیوار «امنیتی» چند میلیارد دلاری اسرائیل که بخشهای عظیمی از سرزمین فلسطین را مصادره میکند، به آنها بپیوندد.
جای تعجب نیست که در عرض چند دقیقه پس از تصویب قطعنامه CUPE، کنگره یهودیان کانادا اعضای یهودی را از طریق ایمیل "هشدارهای اقدام" بسیج کرد و حامیان اسرائیل نقشه برکناری رئیس CUPE را، سید رایان، که از آن زمان با سطوح غیرقابل تحمل آزار و اذیت مواجه شده است، داشتند. با این وجود، تصویب این قطعنامه توسط بزرگترین اتحادیه کانادا عمیقاً بر دامنه بحث در داخل چشم انداز اتحادیه تأثیر گذاشته است. اتحادیههای کانادایی میتوانند پیشینه CUPE را تأیید یا رد کنند، اما نمیتوانند آن را نادیده بگیرند، زیرا بسیاری از فعالان اتحادیه را هیجان زده کرده است. اتحادیههای سراسر کشور میتوانند انتظار داشته باشند، یا قبلاً بحثهای شدیدی را درباره ماهیت «آپارتاید» دولت یهود، نقش تجاوزات منطقهای اسرائیل در چارچوب نظم اقتصادی نئولیبرال، و اثربخشی واگذاری و تحریم به عنوان یک استراتژی مقاومت این یک دستاورد عمیق است، اگرچه اگر تاکتیک های ارعاب مخالفان قطعنامه در ساختن نمونه ای از CUPE و ترساندن دیگر رهبران اتحادیه ها از پیروی از آن موفق باشد، تهدید می شود که لغو خواهد شد.
فعالان اتحادیه که تلاش میکنند از رهبری CUPE پیروی کنند یا از سیاست آن در واگذاری و تحریم اسرائیل حمایت کنند، میتوانند نه تنها از اعضا، بلکه از رهبری اتحادیه خود انتظار مقاومت داشته باشند. من می توانم از سال های گذشته واکنش عصبی مدیر اتحادیه خودم، ناحیه 12 فدراسیون معلمان مدارس متوسطه انتاریو (OSSTF) را به یاد بیاورم، زمانی که اعضا طرح هایی را - که نسبتاً بی ضرر نیز هستند - علیه اشغالگری اسرائیل مطرح کردند. همه نمی توانند شکم این نوع دعوا را داشته باشند، به ویژه یک رهبری منتخب. با این حال فعالان صنفی که هستند تا مبارزه باید برای بحث های اجتناب ناپذیری که باید با آنها روبرو شوند آماده شوند. منطق و عقل همیشه روی کسانی که احساسات شدید طرفدار اسرائیل دارند کار نمی کند و با چنین افرادی تعامل بی فایده است. تا زمانی که توده بحرانی کافی برای غیرقابل دفاع کردن موقعیت آنها وجود داشته باشد، احتمالاً ساختن متحدانی در اطراف آنها مفیدتر است. با این وجود، برای بسیاری که هیچ احساس قوی در مورد این موضوع ندارند، یا برای تعداد معدودی که باز و مایل به شنیدن هستند، در زیر سعی کرده ام به رایج ترین اعتراضات علیه حمایت اتحادیه از رهبری CUPE پاسخ دهم. من شخصاً بارها با این مخالفتها برخورد کردهام و پاسخهایم را آنقدر تکرار کردهام که از فرط خستگی، نیاز به جمعآوری آنها به شکلی کوتاه و کاربرپسند را احساس کردم که میتوانم به سادگی ارائه دهم. من این را منبعی برای فعالان صنفی می دانم.
اعتراض #1. کارکرد یک اتحادیه مذاکره در مورد قراردادها - دوره است. اقدام سیاسی، حداقل زمانی که هدف آن کار مستقیم برای بهبود شرایط کاری یا قراردادهای دسته جمعی نباشد، هدر دادن حق عضویت است که تنها به تغذیه فعالان صنفی کمک می کند.
اتحادیهها در قرن نوزدهم و در زمانی پدید آمدند که امپریالیسم اروپایی در حال ایجاد – در واقع تحمیلکننده – یکپارچگی سیاسی و اقتصادی جهانی بود که ممکن است امروز آن را «اقتصاد جهانی شده» بنامیم. اتحادیهها در آن روزها اغلب «بینالمللی» نامیده میشدند، زیرا حتی در همان مراحل اولیه دریافتند که شرایط کار محلی با نیروهای جهانی مرتبط است که تنها از طریق تشکیل شبکههای همبستگی بینالمللی قابل رسیدگی است. در واقع، همانطور که کارگران بخش تولید کانادا در سالهای اخیر آموختهاند، دستمزدهای پایین و شرایط ظالمانه کاری کشورهایی مانند مکزیک یا هائیتی میتواند تأثیر شگرفی بر امنیت شغلی و استاندارد زندگی کارگران در اینجا داشته باشد. به همین دلیل، کمپینهای همبستگی بینالمللی را نباید پروژهای توهینآمیز برای فعالان اتحادیهای تلقی کرد (اگرچه ممکن است در مواقعی هم چنین باشد). آنها، در عوض، بخشی از کارکرد اساسی تشکیل شبکه های حمایتی هستند که قادر به پرداختن به تأثیر نیروهای جهانی بر شرایط کار محلی هستند.
اسرائیل، همانطور که حتی صهیونیست های سرسخت گاهی به خود می بالند، نقش مهمی در پیشبرد منافع آمریکا در خاورمیانه ایفا کرده است. از زمان ایجاد آن در سال 1948، نیروی اصلی در سرکوب جنبش های مردمی در سراسر منطقه بوده است. خواه جنگ نیابتی ایالات متحده علیه گسترش کمونیسم باشد، یا نبردهای خط مقدم به نمایندگی از منافع ایالات متحده در "جنگ علیه ترور"، به طور مداوم برای تضمین ادامه فقر توده های عرب کار کرده است. این کار را به طرق مختلف انجام داده است، یا از طریق ایجاد اتحاد با نخبگان فاسد عرب (مانند مصر، اردن)، دامن زدن به درگیری های منطقه ای (مثلاً فروش سلاح به ایران در طول جنگ ایران و عراق)، مداخله نظامی (مثلاً عراق، لبنان). ، یا مستقیماً زمین را اشغال می کند (مثلاً لبنان، سرزمین های اشغالی). برتری منطقهای اسرائیل - یا بهتر است بگوییم، برتری نخبگان اشکنازی اسرائیل، برای اکثریت یهودیان سفاردی و میزراچی به طور نامتناسبی فقیر هستند - به ضعف و وابستگی همسایگان آن بستگی دارد. خوشبختانه برای اسرائیل، در حالی که جاه طلبی های منطقه ای خود را دنبال می کند، از حمایت دیپلماتیک و حمایت مالی ایالات متحده برخوردار شده است - اتفاقاً، مستعمره شهرک نشین دیگری که برای بیش از یک قرن، سیاست منطقه ای مشابهی را در حیاط خلوت خود در آمریکای لاتین دنبال کرده است. . بنابراین اسرائیل یک هدف مشروع و مهم برای کارگران در سراسر جهان است که به دنبال توقف پیشرفت نظم اقتصادی جهانی هستند که ثروتمندان را ثروتمندتر و فقرا را فقیرتر می کند.
اعتراض #2: اگرچه انتقاد از اسرائیل فی نفسه ضد یهود نیست، اما هدف قرار دادن انحصاری اسرائیل برای یک کمپین بین المللی بایکوت و واگذاری، زمانی که فقط اسرائیل را هدف قرار می دهد، ضدیهود است.
هرکسی که مانند من معلم بوده است، احتمالاً هنگام تنبیه یک دانش آموز بداخلاق این پاسخ را شنیده است: «چرا فقط می گویید؟ me? دانشآموزان دیگر نیز بدرفتاری میکنند.» معلم ممکن است پاسخ دهد: «بله، اما در لحظه من در حال صحبت با شما خواهد شد.اگر پاسخ به انتقاد از اسرائیل همیشه باشد، کشورهای دیگری برای انتقاد وجود دارند، چه زمانی is آیا مناسب است در مورد اسرائیل صحبت کنیم؟ هرگز؟
به هر حال، اسراییل اولین کشوری نیست که هدف کمپین تحریم و سرمایه گذاری قرار می گیرد. آفریقای جنوبی بود. این تنها کشوری نیست که مورد انتقاد قرار گرفته است. روزنامه ها را بخوانید. ببینید ستون نویسان و نویسندگان سرمقاله هر روز در مورد ایران یا سودان یا عربستان سعودی یا زیمباوه یا کره شمالی چه می گویند. دولتهای این کشورها مدافعان کمی دارند یا اصلاً ندارند. اسراییل در واقع به راحتی از آن خارج شده است، به ویژه با توجه به اینکه تقریباً شصت سال است که بزرگترین بحران پناهجویان در جهان را تداوم بخشیده است.
بله، ممکن است کسی بگوید، اما چرا اینطور است ترک کرد همیشه اسرائیل را هدف قرار می دهد؟ واقعیت این است که «چپ»، اگر چنین موجودیت همگنی وجود داشته باشد (که وجود ندارد) تنها اسرائیل را هدف قرار نمی دهد. با این حال، فعالان مراکز قدرت، به ویژه مراکزی را که در حوزه نفوذ آنها قرار دارند، هدف قرار می دهند. مردم آمریکای شمالی کنترل چندانی بر کارهایی که مثلاً چین یا روسیه انجام می دهند، ندارند، اما (ظاهراً) در کارهایی که کشورهای خودشان انجام می دهند، صدایی دارند. اگر می خواهید تغییر ایجاد کنید، بهترین استراتژی شما تمرکز بر سیاست های کشور خود است، به خصوص اگر آمریکایی هستید و کشور شما تنها ابرقدرت جهانی جهان است. تصادفی نیست که سرسخت ترین و رساترین منتقدان اسرائیل، اگر اسرائیلی نباشند، یهودی هستند.
اعتراض #3: قطعنامه CUPE از اسرائیل به عنوان یک دولت "آپارتاید" یاد می کند که مضحک و نادرست است. اسرائیل یک دموکراسی چند فرهنگی است. چرا هیچکس پیشنهاد تحریم کشورهای عربی همسایه اسرائیل را که دیکتاتوری های سرکوبگر هستند و هیچ یهودی در آن پذیرفته نمی شود، مطرح نمی کند؟
اینکه اکثر کشورهای عربی توسط دیکتاتورهای فاسد و غیر دموکراتیک اداره می شوند، واقعیتی است که هیچ کس آن را مورد بحث قرار نمی دهد. از زمانی که ناصر رهبر یک ملت عرب از حمایت مردمی برخوردار نبود. رهبران عرب عموماً توسط مردم خود تحقیر می شوند. یهودی ستیزی، در بسیاری از موارد، به طور فعال توسط دولت ترویج می شود، دقیقاً مانند روسیه تزاری، و تقریباً به همین دلیل: تمرکز مجدد خشم از دولت های سرکوبگر عربی که در واقع تنها مدافعان آنها کشورهای غربی هستند. که آنها را حمایت می کند. تعداد کمی در "چپ" پیشنهاد تحریم آنها را می دهند، یا به این دلیل که مانند یمن یا کویت یا امارات عربی، نفوذ آنها فراتر از مرزهای آنها نیست، یا به این دلیل که آنها مانند عراق یا الجزایر، پرونده های سبدی سیاسی هستند که توسط جنگ داخلی ویران شده است. وضعیت خود ویرانگری، یا به این دلیل که فشار بین المللی به رهبری ایالات متحده از قبل علیه آنها وجود دارد، مانند مورد سودان، سوریه و ایران (که یک کشور "عربی" نیست، اما ممکن است باشد).
در مورد دموکراسی بودن اسرائیل، این از نظر فنی درست است اما ذاتاً بی معنی است. ایالات متحده در زمان برده داری یک دموکراسی بود، همانطور که کانادا زمانی که یک زن از نظر قانونی "نیم نفر" در نظر گرفته می شد و نمی توانست رای دهد، یک دموکراسی بود. آپارتاید آفریقای جنوبی نیز از نظر فنی یک دموکراسی بود - اما فقط برای سفیدپوستان.
مدافعانش استدلال می کنند که اسرائیل مانند آن مکان ها نیست. به هر حال، آنها خاطرنشان می کنند، اسرائیل یک میلیون شهروند عرب دارد که از شهروندی کامل برخوردار هستند و اجازه رای دادن دارند. آنها به سرعت اصرار می کنند که نامیدن این حالت "آپارتاید" ناپسند است.
مشکل این استدلال، جدای از روشی که از سطوح مختلف تبعیض که «عرب-اسرائیلیها» در اسرائیل با آن روبهرو هستند، این است که هیچ اشارهای به حدود چهار میلیون فلسطینی ساکن کرانه باختری و غزه که شهروندان بدون تابعیت هستند، نمیکند. زندگی زیر چکمه اشغال نظامی اسرائیل. این افراد نه حقی دارند، نه دسترسی به دادگاه دارند و نه در جریانات سیاسی و نظامی که خانه، زمین و معیشت آنها را غارت کرده و آنها را به گدا تبدیل کرده است. برای آنها، اسرائیل یک دموکراسی نیست. از دیدگاه آنها، "آپارتاید" وضعیت آنها را کاملاً دقیق توصیف می کند. این استدلال که کرانه باختری و غزه «سرزمینهایی» هستند که از نظر فنی در نهاد سیاسی به نام «اسرائیل» گنجانده نشدهاند، صرفاً بازی با کلمات و در عین حال نادیده گرفتن الحاق بخشهای وسیع زمین و آب حاصلخیز از این سرزمینها به اسرائیل است. اشاره به تبعیض گذشته علیه یهودیان در کشورهای عربی، که به ویژه پس از ایجاد اسرائیل در سال 1948 شدیدتر شد، غیرممکن است، زیرا اگرچه این یک موضوع واقعی و جدی است، اما موضوع جداگانهای است که فلسطینیها هیچ ارتباطی با آن نداشتند. انجام دادن.
اعتراض #4: اسرائیل در حال حاضر در حال جدا شدن از سرزمین های اشغالی است. همین سال گذشته از غزه خارج شد. چرا اسرائیل را در حالی که در حال پایان دادن به اشغال خود و اعطای کشوری به فلسطینیان است، مجازات کنیم؟
برخلاف آنچه اکثر رسانه های غربی می گویند، اسرائیل هرگز از غزه عقب نشینی نکرد. این کشور صرفاً نیروهای خود را از داخل به خارج از مرزهای غزه مستقر کرد و نوار کوچک و پرجمعیت را در حالت محاصره نگه داشت. تهاجمات نظامی به غزه، که مدت ها به دلیل حضور 6000 شهرک نشین یهودی غزه محدود شده بود، در واقع پس از بسته شدن شهرک ها تشدید شد. اسرائیل کنترل مرزها و حریم هوایی را حفظ کرد و اقتصاد منطقه را خفه کرد و سپس بودجه تشکیلات خودگردان فلسطین را قطع کرد و قحطی گسترده و بحران انسانی را ایجاد کرد که نیاز به کمک بینالمللی داشت. در ماه ژوئیه، تنها تاسیسات برق غزه را ویران کرد و مردم را بدون برق یا آب تمیز در ماه های گرم تابستان رها کرد. همانطور که دوو وایزگلاس، وزیر ارشد اسرائیل و دستیار آریل شارون، سال گذشته در مورد خروج از غزه اعتراف کرد، «اهمیت طرح جدایی، توقف روند صلح است. وقتی شما این روند را متوقف می کنید، از تشکیل کشور فلسطینی جلوگیری می کنید و از بحث در مورد پناهندگان، مرزها و بیت المقدس جلوگیری می کنید.
شکل مشابهی از "خروج" در حال حاضر برای کرانه باختری برنامه ریزی شده است. به عقیده بسیاری، فلسطینیان در حال اعطای یک طرفه از سوی اسرائیل به «دولت» خود نیستند. آنها محصور می شوند، بلکه در چیزی شبیه به یک منطقه حفاظت شده هندی هستند، جایی که در آن مانند حیوانات بدون آب، زمین حاصلخیز کم، بدون کنترل مرزها یا حریم هوایی، بدون وسیله دفاع شخصی، و بدون هیچ فرصت اقتصادی در قفس قرار می گیرند. استقلال.
اعتراض #5: CUPE با درخواست از اسرائیل به حدود شش میلیون پناهنده فلسطینی "حق بازگشت" به سرزمین های اجدادی خود، در واقع خواستار نابودی کشور یهودی است.
این اساساً درست است، و ممکن است که از نقطه نظر استراتژیک CUPE از خودش فراتر رفته باشد. اما فقط از منظر استراتژیک، نه اخلاقی. در دفاع از موضع آنها، باید توجه داشت که درخواست برای پایان دادن به یک دولت یهودی با دعوت به "هولوکاست دوم" یا مثلاً جایگزینی اسرائیل با یک دولت اسلامی نباید اشتباه شود. کمپین بین المللی تحریم و تحریم علیه آفریقای جنوبی خواستار «تخریب» دولت آپارتاید و همچنین جایگزینی آن با چیزی بود که با استانداردهای بین المللی برابری و کثرت گرایی مطابقت داشت. آپارتاید آفریقای جنوبی در واقع "ویران شد" - و چیزی بهتر جایگزین آن شد. تخریب یک ساختار دولتی با نابودی یک مردم یکسان نیست.
مسلماً، میراث هولوکاست، چشمانداز از دست دادن تنها کشور یهودی جهان را برای اکثر یهودیان غیرقابل تصور کرده است، و در واقع، بهعنوان یک فرد یهودی، مجبور شدم خودم با آن دست و پنجه نرم کنم. مسئله سخت و دردناکی است. با این حال، از دست دادن یک کشور یهودی مترادف با از دست دادن اسرائیل به عنوان یک سرزمین یهودی نیست. صهیونیسم های اولیه مانند فیلسوف آلمانی یهودی مارتین بوبر و رئیس مؤسس دانشگاه عبری، جودا مگانس، در واقع زندگی خود را صرف جدایی مفاهیمی مانند «دولت» و «وطن» به امید ایجاد یک یهودی دو ملیتی کردند. دولت عربی (این گاه «صهیونیسم فرهنگی» نامیده میشود.) علاوه بر این، این که هجوم شش میلیون پناهنده فلسطینی میتواند «دولت عربی» ایجاد کند نیز درست نیست. از نظر جمعیتی، چنین چیزی زمانی غیرممکن خواهد بود که در مقابل پنج میلیون یهودی که نخبگان آن ها مزیت کنترل بیشتر ثروت و منابع منطقه را دارند، متعادل شود. برخی از فلسطینیها، در واقع، با راهحل فوری تکدولتی مخالفند، زیرا میترسند که خود را بهعنوان یک طبقه فرودست دائمی، شبیه به اکثریت مردم بومی و مستیزو کشورهایی مانند بولیوی و پرو ببینند.
این که راه حل یک دولت یا دو دولتی بهترین راه برای پایان دادن به ظلم و ستم بر فلسطینیان است، یک بحث است. اگر اتحادیهها میخواستند از CUPE حمایت کنند بدون اینکه در مخالفت با یک دولت یهودی قدم بگذارند، یک احتمال این است که یک قطعنامه معتدلتر مانند مصوبهای که توسط کلیسای متحد تورنتو به تصویب رسیده است، که خواستار تحریمهای هدفمند و واگذاری تنها از شرکتهایی است که از این دولت سود میبرند، حمایت کنند. شغل (مانند کاترپیلار) یا کسانی که در سرزمین های اشغالی تجارت می کنند (مانند مک دونالد).
اعتراض #6: هیچ معادلی بین سیاهان آفریقای جنوبی و فلسطینی ها وجود ندارد. سیاه پوستان آفریقای جنوبی به دنبال برابری با سفیدپوستان بودند. در مقابل، فلسطینی ها و حامیان اسلامی آنها به شدت یهودی ستیز هستند و خواهان تابعیت یهودیان تحت حکومت اسلامی هستند. لیبرال های خوش نیت که از فلسطینی ها حمایت می کنند، در واقع از گروه هایی مانند حماس حمایت می کنند که برنامه آنها با نازی ها قابل مقایسه است.
از میان تمام باورهای ریشهداری که باید هنگام بحث در مورد سیاست خاورمیانه با حامیان اسرائیل با آن روبرو شوم، این یکی از همه سختتر است که گرهگشایی شود، زیرا با ترسهای عاطفی و شبکه اطلاعات نادرست و حقایق گزینشی که نه تنها یهودیان، بلکه بیشتر آنها را در خود جای داده است. آمریکایی های شمالی بزرگ شده اند. نوع نگاه ما به جهان محصول تلاقی قدرت، علایق و امتیازاتی است که تصویری از جهان ایجاد شده توسط نهادهای اجتماعی مانند مدارس، دانشگاه ها و رسانه ها را قاب می کند. همانطور که نوآم چامسکی معروف است، همه ما در جهانی اجتماعی هستیم که توسط نخبگان منتشر و چارچوب بندی شده است و درک ما از جهان ناگزیر از دیدگاه آنها شکل می گیرد.
بسیاری از ما میدانیم که چگونه ایجاد اسرائیل به یهودیان سراسر جهان احساس امنیت و غرور بخشید که اجداد آنها قرنها فقط در رویای آن بودند. اما برای بسیاری از ما، به ویژه آنهایی از ما که یهودی هستیم، دشوار است که علایق خود را در گذشته ببینیم و به تأثیر امتیازات به دست آمده خود بر دیگران نگاه کنیم. بله، در سطح معینی، ممکن است بدانیم که ایجاد یک دولت یهودی مستلزم خلع ید صدها هزار نفر از سرزمینشان، تبدیل آنها به پناهنده و تقلیل آنها به گدا است. شاید بپذیریم که این مایه تاسف و ناعادلانه بود، اما سعی میکنیم به آن توجه نکنیم. یا شاید با متقاعد کردن خود به اینکه زندگی ناعادلانه است، جنگ زشت است، یا کسانی که زندگیشان را نابود کردیم، ابتدا ما را نابود میکردند، سعی میکنیم آن را منطقی کنیم. یا شاید ما فعالانه سعی می کنیم که خیلی عمیق به مسائل نگاه نکنیم. آیا واقعاً میخواهیم بدانیم که فلسطینیها از آب محروم هستند تا اسرائیلیها بتوانند دوش طولانی بگیرند و چمنهای خود را آبیاری کنند؟ آیا واقعاً میخواهیم بدانیم که پارکهای زیبای اسرائیل بر فراز مکانهای روستاها و گورستانهای فلسطینی کاشته شدهاند که از ساکنانشان خالی شده و با بولدوزر از روی زمین تخریب شدهاند؟
به خاطر چیزهایی که نمی بینیم - چه به این دلیل که ترجیح دادیم آن را نبینیم یا به این دلیل که از دید پنهان است - خشم و خشونت کسانی که زندگی آنها به نفع ما ویران شده است غیر منطقی و حتی غیرمنطقی به نظر می رسد. ما do ببینید که حزب الله «یهودیان» را می کشد، که منشور حماس از آن نقل می کند پروتکل های بزرگان صهیون. اینها حقایق غیرقابل انکار هستند، حتی اگر در قالب های مشکل ساز باشند. اما چه تعداد از ما حاضریم بپذیریم که خشونت و حتی یهودستیزی کاملاً قابل پیشبینی است، در صورتی که واکنشهای ناگوار کسانی که به نام یک دولت یهودی تحت ستم قرار میگیرند و وجودشان به عنوان یک «تهدید جمعیتی» مطرح میشود؟ برای این موضوع، چقدر کسانی که یهودی ستیزی عربی یا مسلمان را محکوم می کنند، اسلام هراسی و نژادپرستی شریرانه ای را که اغلب در دفاع از دولت یهود مورد استناد قرار می گیرد، محکوم می کنند؟
نکته اصلی این است که همه درگیری ها منجر به تحریف کسانی می شود که منافعشان با هم برخورد می کند. این تحقیر کلاسیک «دیگری» است، برای وام گرفتن اصطلاح فرویدی که در محافل پسااستعماری رایج است. آلمان نازی نسل کشی یهودیان اروپایی را به عنوان یک اقدام دفاع از خود توجیه کرد و همه کسانی که مرتکب چنین مزخرفات فاحشی شدند این کار را بدبینانه انجام ندادند. بسیاری از آلمانی ها واقعاً آن را باور کردند. آنها می گفتند: "تو نمی فهمی." یهودیان اگر جلوی آنها گرفته نمی شد آلمان را نابود می کردند. آنها یک دشمن معمولی نیستند.» در سال 1941، ژوزف گوبلز در مورد یهودیان نوشت: «آنها می خواهند رایش آلمان و مردم ما را نابود کنند»، بیانیه ای که قدرت خود را از این واقعیت می گرفت که از نظر فنی درست بود. (چه یهودی آن زمان نمی آیا میخواهید پایان آلمان نازی را ببینید؟) بسیاری از آلمانیهای معمولی در دهه 1940 خود را قربانیانی میدانستند که تنها پس از قربانی شدن در جنگ قبلی تلاش میکردند تا حیثیت ملی خود را بازیابند، اما دشمنان قدیمیشان به آنها اجازه ندادند. بیش از عده معدودی معتقد بودند که اقدامات آلمان تدافعی بود، حتی حمله به لهستان به عنوان یک «حمله پیشگیرانه» فروخته شد. این گزیده از مقاله 1943 گوبلز را بگیرید.
«امنیت ایالت ما ایجاب می کند که هر اقدامی را که برای محافظت از جامعه آلمان در برابر تهدید ضروری به نظر می رسد، انجام دهیم. این منجر به برخی تصمیمات دشوار می شود، اما اگر بخواهیم با تهدید مقابله کنیم، اجتناب ناپذیر است. این جنگ یک جنگ نژادی است. یهودیان آن را شروع کردند و هدایت می کنند. هدف آنها نابودی و نابودی مردم ماست. ما تنها نیرویی هستیم که بین یهودیت و سلطه بر جهان ایستاده ایم.»
در این قطعه "یهودیان" را به جای "تروریست های اسلامی" جایگزین کنید و به طرز وحشتناکی معاصر به نظر می رسد. هشدار گوبلز در سال 1941 نیز چنین خواهد بود: «رهبران معنوی یهودی امروز، خاخامها، تضمین کردهاند که یهودیان تا به امروز با... نفرت تربیت میشوند.» فقط "امام" را جایگزین "ربی" کنید و نام گوبلز را به "دانیل پایپس" تغییر دهید.
واقعیت این است که همه افرادی که درگیر درگیری هستند معتقدند که مورد آنها متفاوت است، دشمن آنها به طرزی خشن تر و به طور منحصر به فردی با عقل مخالف است. با این حال، چیزی که امیدوار کننده است این است که چگونه به راحتی چنین تصورات غلط، ترسها و نفرتهای واقعی از بین میروند، وقتی که یک همسویی مجدد منافع و حل عادلانه نارضایتیها در سطح سیاسی وجود دارد. به عنوان مثال، پایان آپارتاید در آفریقای جنوبی یا برده داری در ایالات متحده منجر به مجازات خشونت آمیز سیاه به سفید نشد، همانطور که بسیاری از سفیدپوستان هر دو جامعه از آن می ترسیدند. علاوه بر این، شصت سال پس از هولوکاست، آلمان اکنون دارای سریعترین رشد جامعه یهودی در اروپا است. هنگامی که چکمه ظلم برداشته شد، افراد ستمدیده سابق عموماً به فکر بازسازی زندگی خود هستند نه انتقام.
من پیشنهاد نمی کنم که اسرائیل مانند آلمان نازی است، اما ظلم، ظلم است، حتی اگر روش و درجه آن متفاوت باشد، و مردمی که تحت ستم هستند، تمایل دارند با تنفر از ستمگران خود واکنش نشان دهند. بدون شک یهودی ستیزان واقعی وجود دارند که از کمپین تحریم و سرمایه گذاری اسرائیل حمایت می کنند، و حامیان سرمایه گذاری مسئولیت ویژه ای خواهند داشت تا یهودی ستیزان را در میان خود بو بکشند و به چالش بکشند. اما ذکر این نکته مهم است که یهودی ستیزان واقعی نیز وجود دارند که به شدت از اسرائیل حمایت می کنند. برخی مانند ژان ماری لوپن فرانسوی، صهیونیسم را راهی برای خلاصی کشورشان از وجود یهودیان می دانند. برخی دیگر مسیحیان انجیلی هستند که بر این باورند که بازگشت سرزمین مقدس به کنترل یهودیان، پیش شرط بازگشت عیسی است، پس از آن یهودیان یا به طور دسته جمعی گرویدند یا در جهنم خواهند سوخت. یهودی ستیزی هیچ موضع سیاسی واحدی در قبال اسرائیل ندارد. علاوه بر این، درستی یک موضع سیاسی با این واقعیت که افراد بد از آن حمایت می کنند، نفی نمی شود. این واقعیت که هیتلر گیاهخوار بود، گیاهخواری را بی اعتبار نکرده است.
در خاتمه، تکرار میکنم که صرف مشاجرههای منطقی با کسانی که مایل به گوش دادن هستند سودمند است. هدر دادن نفس و بالا بردن فشار خون برای کسانی که توانایی شنیدن ندارند، ارزشی ندارد – که طبق تجربه من ترجیح می دهند از طریق ارعاب دهان شما را ببندند و به ندرت مستقیماً با کسانی که نظرشان را نمی خواهند بشنوند درگیر می شوند. بنابراین، آنچه من در اینجا ارائه کرده ام، نکات منطقی است. برای موارد غیرمنطقی، بهتر است به سادگی بگویید: «باید موافقت کنیم که مخالفت کنیم»، سپس دور شوید و کارتان را بدون آنها انجام دهید.
جیسون کونین یک معلم در تورنتو و رئیس سابق شعبه فدراسیون معلمان مدارس متوسطه انتاریو (OSSTF)، ناحیه 12 است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا