برخلاف خط مشی رهبری اسرائیل، تظاهرات فلسطینیان در روز 15 مه، روز نکبت، یک توطئه ایرانی یا سوری نبود، بلکه اعتراضات مردمی مردم محروم و آواره ای بود که از پذیرش سرنوشت خود به عنوان شناور زمین سر باز می زنند. با اخراج بزرگ اسرائیل در سال 1948 از هویت و حیثیت خود محروم شدند.
روزنامه لبنانی الاخبار گزارش داد فلسطینیان در جنوب آن کشور می خواستند شکست بزرگ (نکبت) 15 می 1948 را گرامی بدارند، اما به جای بزرگداشت آن، مجبور شدند آن را دوباره زنده کنند. هزاران نفر بامداد یکشنبه اردوگاههای پناهندگان خود را در سراسر لبنان ترک کردند و به راهپیمایی پر جنب و جوشی پیوستند که آن را «رژه بازگشت به فلسطین» نامیدند. زمانی که به روستای رأس مارون در جنوب لبنان رسیدند، چند صد نفر توانستند از خط ارتش لبنان بگذرند و به سیم خاردارهایی که مرز اسرائیل را نشان میدهد، نزدیک شوند، جایی که خانههای والدین یا پدربزرگها و مادربزرگهایشان فراتر از آن بود. ارتش لبنان سعی کرده بود از رسیدن آنها به سیم خاردار جلوگیری کند و بالای سر آنها تیراندازی کرد. فلسطینیها بیتردید شروع به پرتاب سنگ به سمت اسرائیل کردند و پرچمهای فلسطین را به اهتزاز درآوردند و روی سیمهای خاردار پوستر انداختند. نیروهای ارتش اسرائیل تنها چند یاردی با همه اینها فاصله داشتند.
بنا بر بیانیه ارتش لبنان، بنا به دلایلی که مشخص نیست، نیروهای اسرائیلی به طور ناگهانی به سمت جمعیت در امتداد سیم خاردار تیراندازی کردند که منجر به کشته شدن 10 نفر و زخمی شدن 112 نفر شد که برخی از آنها به شدت زخمی شدند. گاردین تنها 2 کشته را گزارش کرده و به مجروحان اشاره ای نکرده است. به نقل از یک ژنرال اسرائیلی گفته می شود که فلسطینی ها حصار سیم خاردار را "تخریب" می کنند و در نتیجه آتش را جذب می کنند و اطلاع از تلفات فلسطینی را انکار می کنند. به نظر می رسد فلسطینی ها متقاعد شده اند که تیراندازی در تلافی پرتاب سنگ رخ داده است. شلیک سربازان اسرائیلی بر فراز مرز لبنان و کشتن فلسطینی ها در خاک لبنان از سوی لبنانی ها به عنوان نقض حاکمیت آنها تلقی می شد.
نظامیان رژیم صهیونیستی نیز به سوی معترضان فلسطینی تیراندازی کردند در مرزی که بین کرانه باختری و اورشلیم شرقی کشیده اند (در واقع قدس شرقی بخشی از کرانه باختری است که در سال 1967 توسط اسرائیل اشغال شد) و در خود کرانه باختری، جایی که اسرائیل مستعمرات متعصبان یهودی اغلب مسلح را سرنگون کرده است. در شهرها و شهرک های فلسطینی
در بلندی های جولان تحت اشغال اسرائیل که متعلق به سوریه است، جمعیتی متشکل از 200 فلسطینی از سوریه سیم خاردارهای اسرائیل را پشت سر گذاشتند تا به روستای مجدال شمس بیایند، جایی که نیروهای اسرائیلی به آنها شلیک کردند و 2 تا 4 نفر یا بیشتر را کشتند و تعدادی دیگر را زخمی کردند. احتمالاً ضعف دولت سوریه بود که به این بازگشت کوچک فلسطینی ها اجازه داد، نه دسیسه های دمشق.
اعتراضات سوریه در مورد عجله اسرائیل برای استفاده از گلوله جنگی علیه معترضان، اگر اعتراضی که از محلههایی صادر میشد، درگیر استقرار گلولههای جنگی مشابه روی معترضان نبودند، وزن بیشتری داشت.
تظاهرکنندگان فلسطینی در غزه به سمت مرز اسرائیل آمدند (فلسطینیها از حدود 1/4 غزه که نزدیک اسرائیل است حذف شدهاند) و تیراندازی شدند.
هزاران معترض مصری در مقابل سفارت اسرائیل در قاهره تجمع کردند خواستار اخراج سفیر اسرائیل شد. زمانی که برخی سعی کردند به محوطه سفارت حمله کنند، نیروهای مصری برای متفرق کردن تظاهرکنندگان از گاز اشک آور و گلوله های جنگی استفاده کردند. یک نفر به شدت مجروح شد و بسیاری از آنها بر اثر گاز اشک آور بیمار شدند. معترضان شکایت داشتند که از زور بیش از حد علیه یک جمعیت مسالمت آمیز استفاده شده است.
فکر نمیکنم ارتش نظر کسی را تغییر دهد.
آنچه باعث تظاهرات فلسطینی ها شد، استیصال و حالت بی تابعیتی، در برزخ بودن، نداشتن حقوق، نداشتن دارایی، بدون چشم انداز، زندگی در چشمان خانه سابق خود، خیره شدن به آن از کشورهای خارجی است که اتفاقا عربی هم صحبت می کنند. اما با آنها به عنوان بیگانگان یا (مانند اردن) شهروندان درجه دوم رفتار می کنند.
در سال 1948، مهاجران یهودی اروپایی در فلسطین تحت قیمومت بریتانیا، حدود 700,000 فلسطینی را پاکسازی نژادی کردند و آنها را از کشوری که جامعه ملل در سال 1920 به آنها وعده داده بود، محروم کردند، زمانی که فلسطین را به عنوان یک دستور طبقه A به رسمیت شناخت و بریتانیا را به ایجاد کشور جدید متهم کرد. (سوریه و عراق نیز دستورات طبقه A بودند، یعنی سرزمینهای عثمانی سابق که اکنون نامزدهای ملیت مستقل بودند). در عوض، اسرائیل به وجود آمد که در شورش علیه بریتانیا و جنگ داخلی با فلسطینیهایی که بیش از دو سوم جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند، به وجود آمد. لبنان، از شرق تا کرانه باختری، سوریه و اردن، و از جنوب به نوار غزه و مصر. اکثر کسانی که از خانه های خود اخراج شده بودند غیرنظامیان غیرنظامی بودند و برخی از آنها توافقنامه صلح غیررسمی با ساکنان شهرک های یهودی نشین همسایه داشتند. با توجه به افزایش طبیعی، اکنون حدود 12 میلیون فلسطینی وجود دارد. حدود 1.5 میلیون نفر در اسرائیل زندگی می کنند و دارای شهروندی نامطمئن هستند که تنها 20 درصد از جمعیت یک کشور یهودی را تشکیل می دهند. حدود 3.6 میلیون نفر در اردن تابعیت دارند و 140,000 نفر دیگر (عمدتاً از غزه) که تابعیت ندارند. حدود 400,000 نفر در لبنان تابعیت ندارند و همچنین 450,000 نفر در سوریه تابعیت ندارند. حدود 4 میلیون نفر در غزه و کرانه باختری تحت اشغال نظامی اسرائیل هستند که فاقد شهروندی در یک کشور هستند.
بنابراین فلسطینیان به مردمی پراکنده و عمدتاً پناهنده تبدیل شدند که فاقد دولتی بودند که حقوق اولیه و کرامت انسانی آنها را تضمین کند. در لبنان، جایی که من با آنها مصاحبه کرده ام، آنها نمی توانند دارایی داشته باشند، عمدتاً نمی توانند کار کنند، نمی توانند اجازه سفر به سوریه یا اردن را بگیرند. اردوگاه های آنها از امنیت ضعیفی برخوردار است و گاهی اوقات، مانند نهرالبارد، میزبان گروه های کوچک یاغی هستند که باعث می شوند کل اردوگاه مورد حمله و تخریب قرار گیرد. من با پیرمردی 80 ساله در نهرالبارد صحبت کردم که در خانه های موقت سازمان ملل زندگی می کرد زیرا این شهر کوچک در تلاش برای نابودی حدود 50 مبارز فتح الاسلام به ویرانه تبدیل شده بود. او به یاد آورد که چگونه در سال 1948 با مادرش در آپارتمانی در حیفا زندگی می کرد که صهیونیست ها آمدند و آن را از آنها گرفتند. آنها به مرز لبنان گریختند و در آنجا به مدت یک سال به عنوان پناهنده زندگی کردند. سپس کارگران سازمان ملل آنها را سوار قطار کردند و به طرابلس لبنان در شمال بردند و در کمپ پناهندگان مستقر کردند. او از آن زمان آنجا بود. او نمی توانست مالکیت داشته باشد. او هرگز نتوانسته بود شغلی داشته باشد. دستم را گرفت و به اتاق کوچکی برد که دو پیرزن مریض آنجا بودند. او گفت: "به آنها نگاه کن." "آیا این راهی برای زندگی کردن است؟"
پیشنهادات اسرائیل مبنی بر اعطای تابعیت لبنان به آنها تلاشی برای فرار از مسئولیت پاکسازی قومی است. لبنان آنها را خلع ید نکرد، اسرائیل این کار را کرد. لبنان توازن ظریف اقلیت ها را دارد و دادن شهروندی به صدها هزار عرب فلسطینی عمدتاً سنی مذهب کاملاً آن را ناراحت می کند (به هر حال این کشور فقط یک کشور 4 میلیونی است). اما به طور عمده، چرا آنها باید؟ چرا اسرائيل نبايد خود نابساماني را پاك كند؟
از آنجایی که فقدان کشور فلسطینی ها باعث می شود که آنها مانند خاک رفتار شوند، به میل خود خلع ید شوند، از کالاهای اساسی مسدود شوند، در شرایط "ناامنی غذایی" قرار بگیرند، نتیجه آن چیزی است که آنها نیاز دارند. بالاتر از همه یک دولت است. من از پناهندگان دوباری نهرالبارد پرسیدم اگر پرزیدنت اوباما موفق به تأمین راه حل دو کشوری شود، چه خواهند کرد. تقریباً فریاد زدند. گفتند فردا در جریکو خواهیم بود. آنها به کرانه باختری می رفتند، جایی که شهروندی آنها به رسمیت شناخته می شد. بالاخره پاسپورت خواهند داشت. آنها می توانستند شغلی پیدا کنند، دارایی داشته باشند، انسان های مناسبی باشند، از زندان بزرگ فلسطینی که جامعه جهانی آنها را به خاطر اسرائیل در آن جا داده بود فرار کنند. توجه داشته باشید که آنها اهل حیفا و جلیل بودند. آنها به خانه نخواهند رفت اما آنها به دولت ملت خود خواهند رفت و این بهتر از چیزی بود که اکنون ندارند.
دولت کنونی اسرائیل به سرقت زمین از فلسطینی ها و تلاش برای محاصره آنها در غزه ادامه می دهد. همچنان مسئولیت میلیون ها نفر در تبعید را انکار می کند. هرگز برای تمام اموالی که از آنها غصب کرده است، یک ریال غرامت پرداخت نکرده است. تا زمانی که سیاست اسرائیل به این شکل باشد، اسرائیل پناهگاهی ناامن در حاشیه خاورمیانه خواهد ماند، خاورمیانه ای که خود تبدیل به سیال و در معرض سونامی های مردمی شده است.
من اسرائیل و اسرائیلی ها را دوست دارم و دوست دارم زندگی عادی و بدون اضطراب آنها را ببینم. اما سیاست دولت کنونی در قبال فلسطینی ها خودباختگی است. خودزنی یکی از آن عبارات مرده ای است که با شنیدن آنها به آن فکر نمی کنیم. منظورم این است که واقعاً خود باخت.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا