چرا هیلاری وانمود می کند که اوباما را دوست دارد؟
در محافل Beltway به خوبی درک شده است که بیل و هیلاری کلینتون از باراک اوباما متنفر هستند. آنها هرگز او را به خاطر کتک کاری که او و تیمش در سال 2008 به آنها تحمیل کردند یا سایر موارد جزئی، واقعی و قابل درک، نمی بخشند. پس تصمیم هیلاری برای پوشاندن خود در پرچم ریاست جمهوری اوباما در جریان مناظره هایش با برنی سندرز، و انتقاد از سناتور تازه کار به خاطر جرات مشاهده این موضوع که رئیس جمهور در بسیاری از حوزه های سیاسی و سیاسی «مترقی خواهان» را ناامید کرده و به آنها خیانت کرده است، چه می شود. ?
در جریان مناظره دیشب در میلواکی، هیلاری بار دیگر سندرز را به خاطر نوشتن یک تاپیک مثبت برای کتابی با عنوان پشیمانی خریدار: پرزیدنت اوباما چگونه ترقی خواهان را کنار گذاشت، سرزنش کرد. خانم کلینتون گفت: «آن نوع انتقادی که از سناتور سندرز درباره رئیس جمهورمان شنیدیم، از جمهوری خواهان انتظار دارم. من از کسی که برای نامزدی دموکرات ها نامزد می شود، انتظار ندارم که جانشین پرزیدنت اوباما شود.»
بیایید فعلاً این پوچی کودکانه را فراموش کنیم که می گویند جمهوری خواهان دست راستی همان «نوع انتقادی» را که سندرز از سوی چپ لیبرال و سوسیال دموکرات رئیس جمهور (با احتیاط) از اوباما مطرح می کند، انجام می دهند. چه معامله است؟ اینطور نیست که دولت اوباما آنقدر محبوب باشد که هیلاری بخواهد به شدت با آن در ارتباط باشد. و مشاهده سندرز کاملاً غیر قابل بحث است، یا حداقل باید باشد: اوباما نئولیبرال دقیقاً همان کاری را انجام داده است که هیلاری فکر می کند عملاً خیانت برنی است که مشاهده کند. با تلاش اوباما برای نهایی کردن اجرای شراکت بزرگ جهانی-شرکتگرای ترانس پاسیفیک، خیانت قابل حمل اوباما در حال حاضر گسترده و در حال انجام است. اوباما همان طور که توسط این نویسنده و دیگر مفسران چپ که هرگز از کول عید «hopey-changey» ننوشیده بودند، بارها و بارها با نظمی سادیستی از پشت به «پایگاه مترقی» حزب دموکرات چاقو زد.
سه دلیل اساسی برای رویه اخیر هیلاری در ضربه زدن به سندرز به دلیل احترام ناکافی به باراک اوباما وجود دارد. اول، هیلاری و بیل با وجود تمام دشمنیهای شخصیاش برای رئیسجمهور، در همان شیارهای اساسی برنامهای و ایدئولوژیک شرکتی-نئولیبرالی حرکت میکنند که اوباما البته بسیاری از کتابهای نمایشی جعلی-پیشرو و به همان اندازه اسیر وال استریت خود را از کلینتونها گرفت. . از نظر هیلاری و برای باراک، «مترقی که کارها را انجام می دهد» همان ترجمه اصلی را دارد: یک نئولیبرال شرکتی که درگیر دستکاری پوپولیسم توسط نخبه گرایی و، خوب، فریب و خیانت مترقیان است.
دوم، هیلاری از شرکتهای بزرگ و کمککنندگان مالی که میدانند در دوران وال استریت بری واقعاً خوب عمل کردهاند، درخواست میکند. او میخواهد آنها بفهمند که همچنان از سودهای استراتوسفری لذت خواهند برد، در حالی که بقیه جمعیت تحت پنجمین دوره تغییر جعلی کلینتون-اوباما، بیشتر از این صخره پرت میشوند. ماشین کلینتون محاسبه میکند که اکنون این پیام مستحق تاکید ویژه است، زیرا ناکارآمدی غیرقابل اجرا نامزدهای ریاست جمهوری جمهوریخواه (ترامپ، کروز، روبیو و کاسیچ احتمالاً شکستخوردههای انتخابات عمومی هستند) به این معنی است که هیلاری میخواهد وال استریت را افزایش دهد. پول نقدی که در غیر این صورت ممکن است به دست یکی از رقبای جمهوری خواه برود و به این دلیل که او با یک چالش اولیه سخت تر از حد انتظار از سوی یک مترقی غیرنئولیبرال واقعی (ساندر) مواجه است که ممکن است به طور جدی سعی کند برای «طبقه میلیاردرها» مشکلات واقعی ایجاد کند.
سوم، هیلاری با سیاست هویت نژادی بازی می کند، زیرا رقابت های مقدماتی ریاست جمهوری به ایالت هایی با رای دهندگان سیاهپوست بزرگتر از سفیدپوستان آیووا و نیوهمپشایر منتقل می شود. هیلاری با نزدیک کردن خود به اوباما و پیشنهاد اینکه سندرز (که هرگز نمی تواند آنقدر پیش برود که تحسین اساسی خود را از اوباما اعلام کند) احترام مناسبی برای اولین رئیس جمهور سیاه پوست کشور ندارد، امیدوار است که تعداد آرای سیاهپوستان خود را افزایش دهد.
"مکانی خاص در جهنم"
البته، اصلی ترین کارت هویت سیاسی که هیلاری و تیم و یارانش این بار بازی می کنند، مربوط به جنسیت است. او بارها ادعا کرده است که به سادگی نمی تواند یکی از اعضای تشکیلات باشد، زیرا، خوب، زیرا او یک زن است و بنابراین یک آدم پایین و بیرونی. بنابراین، واقعاً، ماری آنتوانت یک Jacobin Sans Culotte بود. مارگارت تاچر بخشی از طبقه کارگر انگلیسی بود. کاندولیزا رایس روی خط کشتار در یک کشتارگاه مرغ کار می کند. مگ ویتمن دختر یک معدنچی زغال سنگ و یک استاد کمکی است. گلوریا استاینم در شیفت شب در یک ریخته گری تحت برنامه رفاه به کار کار می کند. و مادلین آلبرایت یک پیشخدمت بازنشسته است که در سوشال سکیوریتی و مدیکر می خراشد. درست است، درست مانند هیلاری و بیل کلینتون که پس از خروج بیل از کاخ سفید، «نزدیک به شکست» (هیلاری ادعا کرد) بودند. (هیچ چیزی به اندازه 625,000 دلار در هزینه سخنرانی گلدمن ساکس وجود ندارد که به فرد کمک کند از فقر وحشتناک بیرون بیاید و حتی ممکن است برای ریاست جمهوری شرکت کند.)
کارت جنسیت باید کمی نرمتر از خانم استاینم در آستانه شکست هیلاری در نیوهمپشایر بازی شود. نماد فمینیست چپ جعلی به یک مجری برنامه تلویزیونی گفت که زنان جوان از برنی حمایت می کنند تا «پسران» را تحت تأثیر قرار دهند. این نقل قول کامل است: "وقتی جوان هستید، به این فکر می کنید که "پسرا کجا هستند؟" پسرها با برنی هستند." خوب. گلوریا مجبور شد عذرخواهی کند، اما آسیب جدی نسلی به میراث فمینیستی او قبلاً انجام شده بود.
با این حال، جایزه شبهفمینیستی به خانم آلبرایت تعلق میگیرد، که به زنان جوان در نیوهمپشایر گفت که «مکان ویژهای در جهنم برای زنانی وجود دارد که به یکدیگر کمک نمیکنند». منظور آلبرایت از «زنانی که به یکدیگر کمک می کنند» رای دادن به هیلاری کلینتون بود. در آخرین مناظره خود با سندرز، به طور قابل توجهی، هیلاری از فاصله گرفتن از آن اظهارنظر فوق العاده مضر خودداری کرد.
مکان خاص در جهنم؟ اگر جهنم وجود داشته باشد، گوشه داغی از آن در انتظار مادلین آلبرایت است که بهعنوان وزیر امور خارجه بیل کلینتون به سیبیاس نیوز گفت که قتل نیم میلیون کودک عراقی توسط تحریمهای اقتصادی تحت رهبری ایالات متحده «بهایی ارزش پرداخت» است. پیشبرد اهداف سیاست خارجی ایالات متحده
آلبرایت در بحران کوزوو مداخله کرد تا تلاشهای منطقی بینالمللی برای یک راهحل مسالمتآمیز کاملاً قابل مدیریت برای درگیری بین آلبانیاییهای این استان و دولت صربستان را تضعیف کند. او بعداً بدون سابقه به خبرنگاران گفت که «ما عمداً سطح را برای صربها بالا گذاشتیم که نتوانند از آن پیروی کنند. آنها به بمباران نیاز دارند و این چیزی است که به دست خواهند آورد.» حتی هنری کیسینجر از بهانههای بیرحمانهای که در واشنگتن به «جنگ مادلین» معروف شد، که شامل کشتار بیرحمانه غیرنظامیان صرب از جمله زنان و دختران در هوا بود، منزجر شد.
یکی دیگر از اظهارات بدنام مادلین آلبرایت در قالب یک سوال لفاظی از ژنرال کالین پاول، رئیس ستاد مشترک ارتش ایالات متحده آمده است: "اگر ما نتوانیم از آن استفاده کنیم، داشتن این ارتش فوق العاده که همیشه از آن صحبت می کنید، چه فایده ای دارد؟"
هیلاری می گوید نه ما نمی توانیم
هیلاری به لطف سوابق طولانی خود در تباهی شرکتی و امپریالیستی، از جمله اصلاحات جدی بیمه سلامت ملی در سال 1993، حمایت او از کاهش شریرانه دو حزبی حق خانواده های فقیر از خانواده های پایه، قرار ملاقات خاص خود را با کارشناسان گرمایش شیطان دارد. کمک های نقدی در سال 1996، رای او (به عنوان سناتور ایالات متحده در پاییز 2002) به جورج دبلیو بوش اجازه داد تا اگر بخواهد به طور گسترده به عراق حمله کند (او می خواست) و کمک های اصلی او (به عنوان وزیر امور خارجه اوباما) کشتار و جابجایی گسترده مسلمانان و اعراب در پی تغییر رژیم "بشردوستانه" در لیبی و سوریه. بسیاری از زنان و دختران به لطف سیاستهایی که مادلین آلبرایت و هیلاری کلینتون، بازیگران سیاسی امپراتوری-شرکتی پیشروی کردهاند، جان خود را از دست دادهاند و به طرز وحشتناکی مجروح شدهاند.
در اینجا بازتابی هوشمندانه و خشمگین از یک زن جوان حامی سندرز است که اخیراً توسط Village Voice با عنوان "من ترجیح می دهم به جهنم بروم تا به هیلاری کلینتون رای بدهم" منتشر شده است:
دلیل اینکه وال استریت میلیونها ربع را در ماشین سوپر PAC-Man هیلاری رها میکند به این دلیل نیست که خواهان تغییر است - به این دلیل است که وال استریت درآمد را در وعدههای خود برای حفظ همه چیز میبیند. در دوران هیلاری، زندانهای ما به مجازات سودجویی ادامه خواهند داد. مدارس ما همچنان به پیمانکاران خصوصی فروخته می شود. و علیرغم اینکه 87 درصد از دموکراتها پشت مراقبتهای بهداشتی همگانی ایستادهاند، هیلاری اصرار دارد که «هرگز، هرگز محقق نخواهد شد.» حدس میزنم از او نیست، زیرا او بیش از 13 میلیون دلار از صنعت مراقبتهای بهداشتی گرفته است... «ما واقعاً میتوانیم». هیلاری می گوید: t، آمریکا. 'جواب منفی. هرگز. ما ملت قدرتمندی هستیم، بچه ها، اما کشوری که توسط خدای بازار بزرگ اداره می شود. رفلکس تهوع اخلاقی خود را درب منزل بگذارید. آن پنجره مزاحم اورتون را ببندید، نه؟ و یک عروسک باشید و آن میزها را روی زمین بچسبانید. شما عاشق پولدارها خواهید شد، عزیزم. انجام میدهم. جهنم، دخترم با یکی ازدواج کرد!»
برنی سندرز شایسته تقدیر است که ماهرانه به جوش سمی و پر از چرک کلینتونیسم در چرخه انتخاباتی فعلی ضربه زده است. افزایش غیرمنتظره او (حداقل برای من) به بسیاری از رای دهندگان جوان کمک کرده است که کلینتون ها را آن گونه که واقعاً هستند ببینند: شرکت های امپریالیستی و اجتماعی که خود را به عنوان مترقیان لیبرال در می آورند. (به هر حال، این نیز دقیقاً اوباما را توصیف می کند.)
مرگ معنوی و یاران عجیب و غریب
حیف است که سندرز نمی تواند دید مترقی خود را فراتر از سواحل ایالات متحده گسترش دهد. یکی از لحظات جالبتر در مبارزات انتخاباتی او در جریان یک رویداد اخیر در CNN تاون شهر نیوهمپشایر بود که از او در مورد ارزشهای مذهبی و معنویاش پرسیدند:
اندرسون کوپر مجری CNN و کارمند سابق سیا: «شما یهودی هستید اما گفته اید که فعالانه با مذهب سازمان یافته درگیر نیستید. به رای دهنده ای که می گوید - و ایمان را به عنوان یک اصل راهنما در زندگی خود می بیند و می خواهد آن یک اصل راهنما برای این کشور باشد، چه می گویید؟
سندرز: «این یک اصل راهنما در زندگی من است، قطعاً همینطور است. هر کس به شیوه ای متفاوت به دین عمل می کند. به نظر من، امشب اینجا نبودم، اگر احساسات مذهبی و معنوی خیلی قوی نداشتم، برای ریاست جمهوری ایالات متحده کاندید نمی شدم. من معتقدم که به عنوان یک انسان، دردی که یک نفر احساس میکند، اگر بچههایی داشته باشیم که در آمریکا گرسنه هستند، اگر افراد مسنی داشته باشیم که نمیتوانند داروهای تجویزی خود را بپردازند، میدانید که چه چیزی روی شما تأثیر میگذارد، این روی شما تأثیر میگذارد. من و من بسیار نگران جامعه ای هستم که در آن برخی از مردم از نظر روحی می گویند، برای من مهم نیست، آن را فهمیدم، من به دیگران اهمیت نمی دهم. بنابراین معنویت من این است که همه ما با هم هستیم و وقتی بچه ها گرسنه می شوند، وقتی کهنه سربازان در خیابان می خوابند، روی من تأثیر می گذارد. این احساس معنوی بسیار قوی من است.»
خیلی خوب بود که سندرز مفهوم «ایمان» و «احساسات معنوی» معنیدار را فراتر از مذهب سازمانیافته و خداباورانه گسترش داد و مفهوم نگرانی متقابل برای دیگران و خیر عمومی را در بر گرفت - این ایده که «همه ما در این امر با هم هستیم». من خودم مدتهاست که چنین اومانیسم سوسیالیستی اساسی را با یک بیخدایی عموماً آرام ترکیب کردهام.
مشکل معنویت اومانیستی سندرز در اینجا این است که محدود به مردم ایالات متحده است که فقط 5 درصد از نژاد بشر را تشکیل می دهند. و این با غیبت آشکار در مبارزات انتخاباتی وی از هرگونه انتقاد جدی یا رویارویی با سیستم غول پیکر پنتاگون ایالات متحده، که نیمی از هزینه های نظامی جهان و 54 درصد از هزینه های اختیاری فدرال ایالات متحده را به خود اختصاص می دهد، در حالی که 1000 تاسیسات نظامی را حفظ می کند، سازگار است. در بیش از 100 کشور "مستقل" همانطور که جیل استین از حزب سبز اخیراً به من گفت: «بسیاری از حامیان ما از هر دو کمپین [ساندرز و سبزها] حمایت میکنند و این خوب است، اما شما نمیخواهید با حزب دموکرات که در بهترین حالت است، حتی تحت رهبری سندرز وفاداری کنید. فشار برای بودجه نظامی که ما را از نظر مالی و اخلاقی ورشکست می کند، جنگ با تروریسم که ترور بیشتری ایجاد می کند و با سعودی ها رفتار می کند که انگار آنها راه حل هستند تا عامل تروریسم. سندرز از برنامه جنگ با هواپیماهای بدون سرنشین فاجعه بار اوباما حمایت کرده است و «در مقابل دولت عمیق [امنیت ملی اورول] نمی ایستد»، سندرز از جنگنده جت جنگی F-35 به این دلیل حمایت کرد که باعث ایجاد شغل در ایالت او می شود. ، بیان قابل توجهی از تعهد او به کینزگرایی نظامی است که به طور خاص برای تضعیف کینزگرایی سوسیال دمکراتیک دولت رفاه پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفته شد. و سندرز از دولتهای [متحدان ایالات متحده] که مرتکب نقض فاحش حقوق بشر میشوند، از جمله اسرائیل، مصر و عربستان سعودی که به تروریسم در سراسر جهان دامن میزند، حمایت میکند. استاین خاطرنشان می کند که «رفتار برنی با فلسطینی ها» وحشتناک است.
اتفاق بسیار عجیبی در مورد سندرز و پادشاهی سرکوبگر عربستان سعودی، مرتجع ترین دولت روی زمین، در جریان است. استراتژی سندرز در خاورمیانه به رهبری سعودی ها در مبارزه با تروریسم متکی است. برنی به ولف بلیتزر از CNN گفت: «آنها باید دستشان را کثیف کنند. «آنها باید نیروهای خود را روی زمین بیاورند. آنها باید با حمایت ما در آن جنگ پیروز شوند.»
سندرز اعلام می کند که جنگ ترور «نبردی برای روح اسلام است». این جنگی است که او می خواهد عربستان سعودی – بله آل سعود – آن را رهبری کند. به طور جدی؟ غیر واقعی. همانطور که جفری سنت کلیر می گوید: «ظاهراً سندرز از جلسه توجیهی در مورد اینکه چگونه ایدئولوژی آخرالزمانی دولت اسلامی توسط واعظان وهابی که توسط خانواده سلطنتی سعودی تأمین مالی می شوند، تقویت شده است، صرف نظر کرد. سناتور قرمز همچنین از این واقعیت که داعش در جنگ نیابتی خود علیه ایران که اکنون در یمن و عراق و همچنین سوریه در حال وقوع است، به عنوان نیروهای شوک برای آل سعود عمل می کند، بی اطلاع است. شما فکر می کنید که برنی از دوستانش در اطلاعات اسرائیل مشاوره بهتری می گرفت.»
سوسیالیسم دموکراتیک اسمی غیر خداباور و سلطنت طلبی وهابیت در واقع افراد بسیار عجیبی را ایجاد می کنند.
آیا سندرز از سوال امپراتوری اجتناب می کند و در حمله به سیستم پنتاگون شکست می خورد زیرا او مرد وفادار امپراتوری جهانی ایالات متحده است؟ از دکتر استین پرسیدم. "چه کسی می داند در سر او چه می گذرد؟" او پاسخ داد. "واقعیت این است که او از جنگ علیه تروریسم حمایت می کند"، که به گفته استین، "در پانزده سال گذشته 6 تریلیون دلار هزینه داشته است." این 75,000 دلار برای هر خانواده است!»
فراتر از ویرانی خونین بی حد و حصری که جنگ دائمی ایالات متحده علیه ترور برای انسان ها و سایر موجودات آگاه در خارج از کشور ایجاد می کند (بازتابی از "ورشکستگی معنوی" که جیل استین اشاره می کند). برنامه سیاست داخلی مترقی برنی به سادگی قابل پرداخت نیست مگر اینکه و تا زمانی که ایالات متحده بودجه غول پیکر «دفاع» (امپراتوری) کشور را به شدت کاهش دهد. کمپین کلینتون و حامیان آن بارها و بارها می گویند که سندرز نشان نمی دهد که چگونه هزینه برنامه بلندپروازانه اجتماعی-کینزی خود را پرداخت می کند. سندرز بارها و بارها در مورد هزینه هنگفت قهقرایی و ارتجاعی پروژه نظامی-کینزی سکوت می کند. اخیرا کانتر تفسیر تد رال با عنوان «برنی چگونه میتواند برای دستور کار خود بپردازد: ارتش را بریده بریده» است. رال یک پیشنهاد بسیار اساسی ارائه می دهد:
بیانیهای که قصد او برای کاهش هزینههای نظامی را نشان میدهد - نه فقط بودجهی موجود در پنتاگون، بلکه دلارهای مالیاتی «خارج از دفتر» را که به جنگهایی مانند اشغال افغانستان و عراق و همچنین هزینههای نظامی پرداخت میشود. آژانس امنیت ملی و سایر بخشهای ایالت نظارتی که از 9 سپتامبر به شدت گسترش یافتهاند - میتواند به پاسخ یکی از شدیدترین انتقادات منتقدان سندرز کمک کند: این که او یک سانتا گون وایلد غیرمسئول خواهد بود که شهریه دانشگاه و مدیکر رایگان میدهد. برای همه بدون توجه به نحوه پرداخت هزینه آن در جهان."
بیانیه ای که رال به طور منطقی توصیه می کند هرگز نمی آید. اینکه برنی به آمریکاییها بگوید که میتوانند و باید بر اساس مدل دانمارک به سمت یک دولت رفاه سوسیال دمکراتیک حرکت کنند، بدون توجه به اینکه دانمارک درصد نسبتاً ناچیزی از بودجه ملی خود را صرف ارتش میکند، غیر وجدان نیست. سلام؟
آیا واقعاً باید این معما را دوباره در سمت چپ با برنی سندرز تکرار کنیم؟ به طور جدی؟ دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور در مجموعه ای از سخنرانی ها در مورد سیستم پخش کانادایی، موج قابل توجهی از شورش های نژادی را که در شهرهای ایالات متحده در تابستان سال های 1966 و 1967 درگرفت. «جنگ واشنگتن در [او شاید بهتر میگفت «در»] ویتنام. کینگ خاطرنشان کرد که تهاجم نظامی به جنوب شرقی آسیا، سیاهپوستان فقیر را تا حد نامتناسبی به خطوط مقدم کشتار فرستاد. این تصور را مطرح کرد که خشونت پاسخی معقول و حتی راه حلی برای مشکلات اجتماعی و سیاسی است. همچنین منابعی را از «جنگ علیه فقر» که به طور مختصر اعلام شده و به سختی با آن مبارزه کرد، به سرقت برد. همانطور که کینگ در 4 آوریل 1967 در کلیسای ریورساید در شهر نیویورک در سخنرانی بزرگ ضد امپراتوری خود، دقیقاً یک سال قبل از اعدامش در ممفیس، تنسی، با تاسف مشاهده کرد:
یک ارتباط بسیار آشکار و تقریباً آسان بین جنگ در ویتنام و مبارزه ای که من و دیگران [برعلیه فقر و نژادپرستی] در آمریکا انجام داده ایم، وجود دارد. چند سال پیش، لحظه درخشانی در آن مبارزه بود. به نظر می رسید که از طریق برنامه فقر، وعده واقعی امید برای فقرا - چه سیاه و چه سفید - وجود دارد. آزمایشها، امیدها، شروعهای جدید وجود داشت. سپس در ویتنام افزایش یافت و من برنامه را دیدم که شکسته و پراکنده شده بود، گویی بازیچه بیکار جامعه ای بود که از جنگ دیوانه شده بود، و می دانستم که آمریکا تا زمانی که ماجراجویی باشد، هرگز سرمایه یا انرژی لازم را برای بازسازی فقرای خود سرمایه گذاری نخواهد کرد. مانند ویتنام به کشیدن مردان و مهارت ها و پول مانند لوله مکش مخرب اهریمنی ادامه داد. بنابراین من به طور فزاینده ای مجبور شدم که جنگ را دشمن فقرا ببینم و به آن حمله کنم.»
با کنار گذاشتن مسائل بودجه و جزئیات ویتنام، کینگ افزود: «ملتی که سال به سال پول بیشتری را صرف دفاع نظامی می کند تا برنامه های ارتقای اجتماعی، به مرگ معنوی نزدیک می شود.»
کینگ در پاسخ به آنچه که در سالهای 1966-68 یک «ندای اخلاقی... فراتر از وفاداریهای ملی» نامید، در کنار سوسیال دموکراتهای پیشرو دهه 1960 ایالات متحده مانند بایارد راستین، فیلیپ راندولف و مایکل هرینگتون ایستاد. این رهبران چپ و دیگر رهبران چپ (مانند مکس شاختمن و تام کان) به دلیل اعتقاد نادرست خود به پیگیری مبارزه با فقر در اتحاد با حزب دموکرات طرفدار جنگ و AFL-CIO حاضر به مخالفت صریح با حمله امپراتوری ایالات متحده به هندوچین نبودند. . راستین، هرینگتون و راندولف در این زمینه احمق های عملی و اخلاقی بودند. علاوه بر مخالفت با جنگ به دلایل معنوی، کینگ به خوبی درک می کرد که هزینه های امپراتوری مانع از هزینه های جدی ضد فقر می شود.
همه ما می دانیم که بر سر جنبش های اجتماعی چپ و مبارزه با فقر تا حدی به لطف پیروزی خط راستین - راندولف - شاختمن - هرینگتون - سندرز بر یوجین دبز - نوام چامسکی - دکتر چه اتفاقی افتاد. خط کینگ-جیل استاین در مورد امپراتوری آمریکا و نظامی گری. آمریکن وارد نیکسونلند شد و - با کمک های انتقالی از شرکت امپریالیستی و نئولیبرال دولت پس از واترگیت کارتر - به انقلاب بزرگ ریگان سرمایه داری در دهه 1980 فارغ التحصیل شد.
من از گفتن آن متنفرم، اما جایگاه ویژهای در جهنم برای سوسیال دموکراتهای جنگ جهانی (لنین آنها را «سوسیال شوونیست» با عقل خطاب میکرد) و مترقیانی که به درسهای تاریخ بیاعتنایی میکنند و نمیتوانند درخواستهای نشاطبخش معنوی خود را برای عدالت اجتماعی گسترش دهند، وجود دارد. صلح و مراقبت فراتر از مرزهای ملی
آخرین کتاب پل استریت آنها حکومت می کنند: 1٪ در برابر دموکراسی (پارادایم، 2014)
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
7 نظرات
به قول پل ساتن از «مقالهاش» Pomp Bogus and Bourdieu’s Paradox: Zappa and Resentment، از کتاب آکادمی Zappa: مجموعه مقالات اولین کنفرانس بینالمللی زاپولوژی Esemplastic (ICE-Z)
«اگر برای مقاومت، هیچ منبع دیگری جز ادعای ادعای چیزی که بر من تسلط است ندارم، آیا این مقاومت است؟ سوال دوم: از سوی دیگر، چه زمانی کار غالب در تخریب آنچه که آنها را «مبتذل» نشان میدهد و تصاحب آن چیزی که در رابطه با آن مبتذل به نظر میرسد... این تسلیم است؟ من فکر می کنم این یک تناقض غیر قابل حل است. این تناقض که در منطق سلطه نمادین گنجانده شده است، چیزی است که کسانی که از «فرهنگ عامه» صحبت میکنند نمیپذیرند.
خواه ضیافت و جشن گرفتن از پابلوم ناچیز پاپ، […]، یا با سپاسگزاری بیش از حد بر ضیافت غنی هنر بورژوازی، آن حقایق و پوشاندن سلطه، مطمئناً به جای زیر سؤال بردن توزیع فعلی است. منابع."
از این آنچه می خواهید بسازید. من هنوز مطمئن نیستم که حتی آن را درک کنم، اما خواندن آن بسیار بازیگوش تر و سرگرم کننده تر از بسیاری از چیزهایی است که در مورد تبلیغات انتخاباتی آمریکا باید بارها و بارها با آنها کنار بیاید. و به نوعی می توانم ارتباطی را در نقل قول بالا با مشکل سیاست انتخاباتی ببینم که برنی سندرز یا کوربین، یا پودموس یا سیریزا ظاهر می شوند. سیاست انتخاباتی چیزی است که انسان را به استفاده از منابع و ابزار سلطه برای مقاومت می کشاند، که اولین سوال را در مورد مقاومت مطرح می کند، یا زمانی که توده های نامرتب، در تلاش برای پاک شدن، چیزها و چیزهایی را تصاحب می کنند. همان ابتذال آنها در نظر سلطه گر تعریف می شود که سوال دوم را در مورد تسلیم مطرح می کند. اونوقت چی میشه؟ چگونه می توان از این پارادوکس، این معضل اجتناب کرد. معضلی که ذهن بسیاری از چپگرایان را درگیر میکند، وقتی که پابلوم ناچیز سیاستهای انتخاباتی سر زشت خود را بالا میبرد.
از همه شما برای انبوه اطلاعات جدید برای من تشکر می کنم.
مایه تاسف است که کاندیداها در معرض انبوهی از سوالاتی که این مقاله و نظرات آن مطرح کرده است، قرار نگرفتند.
آن نهادهای شرکتی که مناظره ها را سازماندهی می کنند، باید پاسخ های زیادی برای پاسخگویی به آنها بدهند، زیرا به آماده سازی آنها عمق نمی دهند و مدیران مناظره خود را آزاد می کنند تا سؤالات مناسب بپرسند.
پل، من در مورد نقاط ضعف و جنبه تاریک سندرز کاملاً با شما موافقم، اگرچه او بسیار بهتر از کلینتون ها است. و شما تردیدها و بی اعتمادی خود را به او به خوبی خلاصه کردید: «حدس میزنم ویتنر باید فکر کند که من یک «پاکگرای جناح چپ» و «آتشباز» هستم که ضد نظامیگری اساسی سنت برنارد صلحطلب را درک نمیکنم. که: آشکارا از جنگ هواپیماهای بدون سرنشین اوباما حمایت کرده است. F-35 boondoggle را در آغوش گرفت (زیرا "برای ورمونت شغل ایجاد می کند"). می گوید که اسنودن یک جنایتکار است. حملات وحشتناک اسرائیل به غزه را منطقی می کند. هوگو چاوز را "دیکتاتور کمونیست مرده" می خواند. فعالان صلح چپ (که نام مستعار «بمب افکن برنی» را به دست آوردند) در برلینگتون را زیر پا گذاشت تا بمباران جنایتکارانه «بشر دوستانه» مادلین آلبرایت و بیل کلینتون در صربستان را در آغوش بگیرند. از مرتجع ترین دولت روی زمین (عربستان سعودی، قدرت بزرگ منطقه ای در پس گسترش بنیادگرایی وهابیت) می خواهد تا نظامی گری قاتل خود را تقویت کند. به آمریکا می گوید که بیشتر شبیه اسکاندیناوی باشد، در حالی که ماهیت نسبتاً کوچک بودجه نظامی اسکاندیناوی را حذف می کند. و نمی تواند "کاهش های گسترده در بودجه امپراتوری پنتاگون" را در پاسخ خود به نحوه پرداخت هزینه هایی مانند شهریه رایگان دانشگاه و بیمه درمانی تک پرداخت کننده و مواردی از این دست لحاظ کند. با این حال، من فقط یک شهود دارم که اگر رئیس جمهور شود، این مواضع ارتجاعی و واپسگرایانه را رد خواهد کرد. همچنین، من فکر میکنم که او مخفیانه متوجه میشود که باید «کاهشهای گسترده در بودجه امپراتوری پنتاگون» را لحاظ کند تا بتواند هزینههایی مانند شهریه رایگان دانشگاه و بیمه درمانی تکپرداخت کننده و مواردی از این قبیل را از دیدگاهی عملگرایانه و منطقی بپردازد. او احمق نیست زیرا می داند که اجرای این برنامه های عظیم رفاه اجتماعی به چه چیزی نیاز دارد. فقط فکر کنم او کاری را که باید انجام شود انجام خواهد داد. و او فقط ممکن است در مورد مسائل دیگر به معنای مثبت تکامل یابد. مردم تغییر می کنند
دقیقاً به این دلیل که سندرز نامزدی دموکرات را انتخاب کرد، نیویورک تایمز هنری کیسینجر را در صفحه اول قرار داد. بچه هایی که هرگز نام او را نشنیده اند اکنون (احتمالاً) از معلمان خود در مورد هندوچین، درباره مصدق می پرسند، به عبارت دیگر درباره امپراتوری یاد می گیرند. جیل استین همان پلت فرم خیابان پل را دارد.
من همچنین می خواستم به این واقعیت غم انگیز اشاره کنم که حتی یک سوال در مورد تغییرات آب و هوا پرسیده نشد، که به شما امکان می دهد بدانید که کدام بحث کاملاً خارج از محدوده است.
پل، شما طبق معمول درست روی خط هستید، و با قیچی خود، بافت های فریب و دروغ های امپریالیستی، نئولیبرال شرکتی-نظامی، هیلاری کلینتون و همسرش، بیل، و مواضع رقت بار آنها را در مواضع به اصطلاح مترقی می شکافید. . بنابراین، ما باید به افشای بی امان افسانه ها و دروغ های امپراتوری جهانی امپراتوری که توسط هیلاری و بیل ارائه شده است، ادامه دهیم.
متشکرم جورج، اما لطفاً انصافاً توجه داشته باشید که این مقاله به همان اندازه که علیه هیلاری است، علیه سندرز است. بخش پایانی این مقاله را با چند مقاله ویتنر در بالا در مورد Z امروز مقایسه و مقایسه کنید. من حدس میزنم ویتنر باید فکر کند که من یک «پاکگرای چپ» و «آتشباز» هستم که ضد نظامیگری اساسی را درک نمیکنم. سنت برنارد، صلح طلب فرضی، که: آشکارا جنگ هواپیماهای بدون سرنشین اوباما را تایید کرده است. F-35 boondoggle را در آغوش گرفت (زیرا "برای ورمونت شغل ایجاد می کند"). می گوید که اسنودن یک جنایتکار است. حملات وحشتناک اسرائیل به غزه را منطقی می کند. هوگو چاوز را "دیکتاتور کمونیست مرده" می خواند. فعالان صلح چپ (که نام مستعار «بمب افکن برنی» را به دست آوردند) در برلینگتون را زیر پا گذاشت تا بمباران جنایتکارانه «بشر دوستانه» مادلین آلبرایت و بیل کلینتون در صربستان را در آغوش بگیرند. از مرتجع ترین دولت روی زمین (عربستان سعودی، قدرت بزرگ منطقه ای در پس گسترش بنیادگرایی وهابیت) می خواهد تا نظامی گری قاتل خود را تقویت کند. به آمریکا می گوید که بیشتر شبیه اسکاندیناوی باشد، در حالی که ماهیت نسبتاً کوچک بودجه نظامی اسکاندیناوی را حذف می کند. و نمی تواند "کاهش های گسترده در بودجه امپراتوری پنتاگون" را در پاسخ خود به نحوه پرداخت هزینه هایی مانند شهریه رایگان دانشگاه و بیمه درمانی تک پرداخت کننده و مواردی از این دست لحاظ کند. این خیلی جدید نیست نه، البته، دهه 1960 نیست، اما این واقعاً هنوز همان بن بست اساسی معنوی و برنامه ای است که مایکل هرینگتون، مکس شاختمن و تام کان سعی کردند چپ جدید را در اواسط دهه 1960 سوق دهند….. گورستان اخلاقی و عملی. که دکتر کینگ بزرگ آن را رد کرد (در خطر بزرگ، یک سال بعد نهایی شد) در کلیسای ریورساید (و قبل از آن). و نئو هارینگتونی-شاختمانی های زمان ما را به عنوان «شوینیست های اجتماعی» معرفی کنید. من زیاد اهل نقل قول از لنین نیستم، اما اگر کفش مناسب باشد...
رای به کلینتون، رای به همان پیر است. رای به سندرز اساساً در سیاست خارجی و جنگ یکسان است، با این فرض که لفاظیهای او تا حدی قدرتی در مسائل داخلی دارد و این بستگی به اعمال فشار و تداوم فشار "مردم" به دولت دارد - گامی بزرگ در ایمان کور برای سیاست ایالات متحده. !
به وجدان رأی دهید، به جیل استین رأی دهید، منطقی به نظر می رسد.
طبق معمول، خیابان در این مقاله درست است.