توسعه و استقرار سلاحهای هستهای معمولاً بر این فرض استوار است که امنیت ملی را افزایش میدهد. اما، در واقع، همانطور که این مطالعه قدرتمند سیاست هسته ای به طور قانع کننده ای نشان می دهد، سلاح های هسته ای کشورها را به سمت لبه نابودی سوق می دهد.
مبنای این نتیجهگیری، مسابقه تسلیحات هستهای پس از جنگ جهانی دوم و بهویژه بحران موشکی کوبا در اکتبر 1962 است. در اوج بحران، مقامات ارشد دولتهای ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به سختی از نابودی آن اجتناب کردند. بخش قابل توجهی از نژاد بشر توسط دین آچسون، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده، یکی از شرکت کنندگان مهم در رویدادها، آن را «شانس گنگ ساده» نامید.
نویسنده این گزارش هشداردهنده، مارتین شروین، که اندکی پس از انتشار آن درگذشت، مطمئناً واجد شرایط لازم برای گفتن این داستان هولناک بود. شروین، استاد تاریخ در دانشگاه جورج میسون، نویسنده این اثر تأثیرگذار بود جهانی ویران شده: هیروشیما و میراث آن و نویسنده مشترک، با کای برد، از پرومتئوس آمریکایی: پیروزی و تراژدی جی رابرت اوپنهایمر، که در سال 2006 برنده جایزه پولیتزر برای زندگی نامه شد. شاید عامل کلیدی در تولید این سه اثر علمی، خدمت شروین به عنوان یک افسر اطلاعاتی کوچک نیروی دریایی ایالات متحده بود که در جریان بحران موشکی کوبا به فرمانده خود دستور داده بود تا نقشه های جنگی فوق سری را به فرمانده خود ارائه دهد.
In قمار با آرماگدونشروین به طرز ماهرانه ای نشان می دهد که چگونه سلاح های هسته ای به تدریج به بخش کلیدی روابط بین الملل تبدیل شدند. اگرچه هری ترومن از برخی محدودیتها در ادغام این سلاحها در استراتژی امنیت ملی ایالات متحده حمایت میکرد، جانشین او، دوایت آیزنهاور، نقش آنها را به طور قابل توجهی گسترش داد. بر اساس NSC 162/2 دولت آیزنهاور، دولت ایالات متحده از این پس «سلاحهای هستهای را برای استفاده به عنوان مهمات دیگر در نظر میگیرد». شروین خاطرنشان می کند که به دستور آیزنهاور، «سلاح های هسته ای دیگر عنصری از قدرت نظامی آمریکا نبودند. آنها آن بودند اصلی ابزار."
شروین میافزاید، اگرچه هدف اصلی استراتژی جدید ایالات متحده «تلافیجویانه عظیم» «ترس دادن رهبران شوروی و جلوگیری از جاهطلبیهای آنها بود»، اما «نتیجه اصلی آن . . . رویکرد اولیه جان اف کندی به سیاست امنیت ملی ایالات متحده - تکمیل برتری هسته ای ایالات متحده با نیروهای نظامی متعارف اضافی و حمایت از تهاجم به کوبا به رهبری سیا - صرفاً ایجاد طرحی برای نیکیتا خروشچف بود تا "تحرک هسته ای" خود را ایجاد کند. عزم خروشچف برای رقابت با قدرت ایالات متحده در امور جهانی را تقویت کرد. در نتیجه، از سرگیری آزمایش های تسلیحات هسته ای شوروی و بحران شوروی-آمریکایی بر سر برلین به دنبال داشت.
در واقع، خروشچف که از برتری هسته ای ایالات متحده ناامید شده بود و از طرف دولت ایالات متحده بی احترامی می کرد، تصمیم گرفت مخفیانه موشک های هسته ای بالستیک میان برد و متوسط را در کوبا مستقر کند. همانطور که شروین مشاهده می کند، رهبر شوروی از این طریق به دنبال "حفاظت از کوبا، حتی تعادل سلاح های هسته ای و ترس هسته ای، و تقویت اهرم خود برای حل مشکل برلین غربی" بود. خروشچف با این فرض که موشک ها تا زمانی که استقرار کامل نشده باشد مورد توجه قرار نخواهند گرفت، فکر کرد که دولت کندی با عمل انجام شده، چاره ای جز پذیرش آنها نخواهد داشت. خروشچف مطمئناً انتظار جنگ هسته ای را نداشت.
اما این چیزی است که نزدیک بود اتفاق بیفتد. پس از کشف استقرار موشک توسط دولت ایالات متحده در کوبا، رئیس ستاد مشترک ارتش خواستار بمباران و حمله به جزیره شد و توسط اکثر اعضای ExComm، یک گروه ویژه از مشاوران ارشد کندی در طول بحران، حمایت شد. در آن زمان، آنها متوجه نشدند که دولت شوروی قبلاً موفق شده بود 164 کلاهک هستهای را به کوبا تحویل دهد و بنابراین، تعداد قابل توجهی از موشکهای بالستیک در جزیره از قبل عملیاتی شده بودند. همچنین، 42,000 سرباز شوروی در کوبا مجهز به سلاحهای هستهای تاکتیکی بودند و مجوز استفاده از آنها برای دفع تهاجم به آنها داده شد. همانطور که فیدل کاسترو بعداً گفت: «ناگفته نماند که در صورت تهاجم، ما جنگ هستهای میکردیم.»
در ابتدا، از میان همه مشاوران کندی، تنها آدلای استیونسون، سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد، استفاده از یک ابزار سیاسی - به جای ابزار نظامی - را برای تضمین حذف موشک ها پیشنهاد کرد. اگرچه کندی شخصاً استیونسون را دوست نداشت، اما به حکمت رویکرد سفیر خود در سازمان ملل پی برد و به تدریج شروع به پذیرش ایده های او کرد. رئیس جمهور به مشاوران جنگ طلب خود گفت: «سوال واقعاً این است که ما چه اقدامی انجام می دهیم که شانس تبادل هسته ای را کاهش می دهد، که بدیهی است که شکست نهایی است». از این رو، کندی انگیزه اولیه خود را برای دستور دادن به اقدام نظامی سریع کاهش داد و در عوض، طرحی را برای محاصره دریایی ("قرنطینه") کوبا اتخاذ کرد و بدین ترتیب ورود موشک های اضافی شوروی را متوقف کرد و زمانی را برای مذاکره با خروشچف برای حذف این موشک ایجاد کرد. موشک هایی که قبلاً مستقر شده اند.
رهبران نظامی ایالات متحده، در میان دیگر «خردمندان» ظاهری، از آنچه که ضعف طرح محاصره را میدانستند، وحشت زده شدند، هرچند که تا حدودی از تضمین کندی که اگر نتواند نتایج مطلوب را در یک دوره هفت روزه به دست آورد، خشنود شده بودند. حمله نظامی ایالات متحده به جزیره به دنبال آن خواهد بود. در واقع، همانطور که شروین فاش می کند، در آغاز ماه اکتبر، قبل از کشف موشک ها، ستاد مشترک ارتش ایالات متحده از قبل برای تهاجم به کوبا برنامه ریزی می کرد و به دنبال بهانه ای برای توجیه آن بود.
حتی با وجود اینکه خروشچف، مانند کندی، محاصره را فرصتی مفید برای مذاکره در مورد موضوعات کلیدی می دانست، اما آنها به سرعت کنترل اوضاع ناآرام را از دست دادند.
به عنوان مثال، افسران ارتش ایالات متحده رویارویی ایالات متحده و شوروی را به اوج جدیدی رساندند. ژنرال توماس پاور، رئیس فرماندهی راهبردی هوایی ایالات متحده، با ابتکار عمل خود، نیروهای هستهای خود را تا DEFCON 2 پیش برد، که تنها یک قدم تا جنگ هستهای فاصله داشت - تنها موقعیتی که این سطح از هشدار هستهای برقرار شد. او همچنین سطح هشدار ایالات متحده را "به طور واضح" پخش کرد و اطمینان حاصل کرد که روس ها آن را رهگیری خواهند کرد. آنها این کار را کردند و بلافاصله سطح هشدار هسته ای خود را به همان وضعیت رساندند.
علاوه بر این، به نظر میرسید که تعداد کمی از شرکتکنندگان در این بحران دقیقاً میدانند که اگر یک کشتی شوروی به محاصره کوبا توسط ایالات متحده احترام نگذارد، چه باید کرد. آیا نیروی دریایی ایالات متحده باید بخواهد سوار آن شود؟ آتش بر آن؟ علاوه بر این، به دستور کاسترو، یک باتری زمین به هوای شوروی در کوبا، یک پرواز نظارتی آمریکایی U-2 را سرنگون کرد و خلبان را کشت. خروشچف نسبت به این اقدام تحریک آمیز ابراز نگرانی کرد، در حالی که دولت کندی با این معضل مواجه بود که چگونه به آن واکنش نشان دهد.
حادثه خطرناکی در دریای سارگاسو در نزدیکی کوبا رخ داد. برای تقویت دفاع شوروی از کوبا، چهار زیردریایی شوروی که هر کدام به یک اژدر مجهز به کلاهک هسته ای 15 کیلوتنی مجهز بودند، به جزیره اعزام شدند. پس از یک سفر طولانی و دلخراش در میان دریاهای طوفانی غیرمعمول، این کشتی ها هنگام رسیدن به کوبا به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. با قطع ارتباط با مسکو، خدمه آنها نمی دانستند که آیا ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی قبلاً در حال جنگ بودند یا خیر.
تنها چیزی که آنها می دانستند این بود که ناوگانی از کشتی های جنگی و هواپیماهای جنگی نیروی دریایی ایالات متحده ظاهراً در حال حمله به یکی از زیردریایی های آسیب دیده شوروی بودند، با استفاده از تاکتیک غیرمعمول (و غیرمجاز) آن را مجبور به بیرون آوردن با پرتاب نارنجک های دستی در مجاورت آن کردند. یکی از خدمه اتحاد جماهیر شوروی به یاد می آورد که "احساس می کرد که در یک بشکه فلزی نشسته اید در حالی که شخصی دائماً با پتک در حال انفجار است." با توجه به اتمام باتری های زیردریایی و آب های گرمسیری، دما در زیردریایی بین 113 تا 149 درجه فارنهایت متغیر بود. هوا ناپاک بود، آب شیرین کم بود، و اعضای خدمه طبق گزارش ها «مثل دومینو در حال سقوط بودند». کاپیتان کشتی که تحت تاثیر شرایط غیرقابل تحمل زیر عرشه قرار نگرفت و متقاعد شد که زیردریایی او مورد حمله قرار گرفته است، به افسر تسلیحات خود دستور داد تا اژدر هسته ای را برای عملیات جمع کند. "ما اکنون آنها را منفجر می کنیم!" او فریاد زد. ما خواهیم مرد، اما همه آنها را غرق خواهیم کرد - ما ننگ ناوگان نخواهیم شد.
در این مرحله، کاپیتان واسیلی آرخیپوف، رئیس ستاد تیپ جوان شوروی که به طور تصادفی به زیردریایی منصوب شده بود، مداخله کرد. با آرام کردن کاپیتان مضطرب، او در نهایت او را متقاعد کرد که حمله نظامی آشکار، به علاوه شلیک مسلسل بعدی از هواپیماهای نیروی دریایی ایالات متحده، احتمالاً چیزی بیش از یک تقاضا برای ظاهر شدن نیست. و همینطور هم کردند. شروین خاطرنشان می کند که اقدام آرکیپوف نه تنها جان خدمه زیردریایی را نجات داد، بلکه جان هزاران ملوان آمریکایی و میلیون ها غیرنظامی بی گناه را که در تبادلات هسته ای کشته می شدند، نجات داد. اژدر هستهای به آن کشتیهای نیروی دریایی ایالات متحده حمله میکرد.
در همین حال، کندی و خروشچف با درک اینکه اوضاع به سرعت از دست آنها خارج می شود، چانه زنی های پر تنش اما جدی انجام دادند. در نهایت، آنها توافق کردند که خروشچف موشک ها را حذف کند، در حالی که کندی تعهد عمومی مبنی بر عدم حمله به کوبا را صادر کند. علاوه بر این، کندی موشکهای هستهای ایالات متحده را از ترکیه حذف میکند - اقدام متقابلی که برای هر دو نفر منطقی بود، اگرچه، به دلایل سیاسی، کندی اصرار داشت که مبادله موشکی مخفی بماند. بدین ترتیب بحران موشکی با راه حل دیپلماتیک پایان یافت.
از قضا، پنهان کاری مداوم در مورد مبادله موشکی کوبا و ترکیه، همراه با توهمات کالیبراسیون نرم قدرت دولت کندی توسط شرکت کنندگان ExComm و رسانه های ارتباط جمعی، منجر به تصویری طولانی مدت، آرامش بخش و پیروزمندانه از بحران موشکی شد. در نتیجه، اکثر آمریکاییها این تصور را داشتند که کندی محکم بر خواستههایش ایستاده است، در حالی که خروشچف «چشمک میزند». این یک "درس" شاهین بود - و یک درس دروغ. همانطور که شروین اشاره می کند، «درس واقعی بحران موشکی کوبا. . . این است که تسلیحات هستهای خطراتی را ایجاد میکند که برای جلوگیری از آن مستقر شدهاند، اما برای حل آنها فایده چندانی ندارند.»
اگرچه کتاب های متعددی درباره بحران موشکی کوبا نوشته شده است، قمار با آرماگدون به عنوان بهترین آنها رتبه بندی می شود. این کتاب با جزئیات واقعی، به وضوح و دراماتیک نوشته شده و بر پایه تحقیقات گسترده است، اثری با قدرت و دانش عظیم است. به این ترتیب، این یک دستاورد برجسته توسط یکی از مورخان برجسته ایالات متحده است.
مانند دیگر آثار شروین، قمار با آرماگدون همچنین با یکی از مشکلات بزرگ جهان دست و پنجه نرم می کند: دورنمای نابودی هسته ای. حداقل، نشان می دهد که در حالی که سلاح های هسته ای وجود دارد، جهان در خطر باقی می ماند. در سطحی عمیقتر، نیاز به حرکت فراتر از ملاحظات امنیت ملی به امنیت بینالمللی، از جمله لغو سلاحهای هستهای و حل و فصل مسالمتآمیز درگیریها بین کشورها را نشان میدهد.
تأمین این اهداف ممکن است مستلزم سفری طولانی باشد، اما نوشتههای شروین به ما یادآوری میکند که برای حفظ بقای انسان، واقعاً هیچ جایگزینی برای ادامه دادن به آن وجود ندارد.
دکتر لارنس اس ویتنر (https://www.lawrenceswittner.com/ ) استاد افتخاری تاریخ در SUNY / آلبانی و نویسنده مقابله با بمب (دانشگاه دانشگاه استنفورد).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا