من شک دارم که بسیاری از خوانندگان ZNet از شنیدن این که برنامه تلویزیونی ABC "Jimmy Kimmel Live" برداشت ویژه یا انتقادی از تاریخ ایالات متحده و رویدادهای جاری ارائه نمی دهد، شوکه شوند. با این حال، دو نظر پیدا کردم که کیمل در جریان برنامه دوشنبه اول می 1 بیان کرد که ارزش توجه ویژه ای را در رابطه با گذشته و حال کشور دارد.
«هیچوقت خبری از اول ماه مه نشنیدم»
اولین اظهار نظر زمانی مطرح شد که کیمل به طعنه گفت که میدانست اول ماه مه یک «تعطیلات بزرگ» است، اما «نمیدانست درباره چیست». آیا کسی اینجا می داند؟" کیمل پرسید. هیچ کس در کارکنان او، از جمله دستیار او "عمو فرانک"، نتوانست او را روشن کند.
تماشاگران استودیو خنده زیادی از آن یکی گرفتند.
اورول نمی دانست بخندد یا گریه کند. جورج اورول انگلیس، یک سوسیالیست دموکرات که در طول جنگ داخلی اسپانیا در کنار آنارشیستها جنگید، مطمئناً میدانست که روز اول ماه مه به شهرت (برای چپها و کارگران) و بدنامی (برای سرمایهداران) به عنوان روز سالانه طبقه کارگر در قرن نوزدهم دست یافت. در هیچ کجا به اندازه ایالات متحده، جایی که کارگران، مهاجران، اتحادیه های کارگری، آنارشیست ها، مارکسیست ها و دیگر چپ گرایان دسته جمعی برای عدالت اجتماعی و روز هشت ساعته در 19 مه 1 راهپیمایی کردند، به چنین شهرتی دست نیافت.
در انعکاس دلهرهآور قدرت شرکتها در «سرزمین آزادگان»، شهروندان ایالات متحده تقریباً چیزی در مورد تعطیلات کارگران نمیدانند، که به طور گسترده به عنوان نماد نیروی کار و قدرت چپ در سایر کشورها جشن گرفته میشود. این جشنها شامل دهقانان و کارگران معدن بولیوی است که هنوز یادبود آنارشیست چپ "شهدای های مارکت" را که توسط دولت سرمایهداری به دلیل رهبری جنبش هشت ساعته می 1886 در شیکاگو اعدام شدهاند، گرامی میدارند. اگر شهروندان آمریکایی تاریخ کار ایالات متحده را به اندازه معدنچیان نقره بولیوی می دانستند، شاید آمادگی بیشتری برای پیوستن به بولیوی ها، ونزوئلایی ها و سایر آمریکایی های لاتین در مقاومت در برابر شرکت های فراملیتی که به شدت به دموکراسی و سلامت اجتماعی و زیست محیطی در هر دو حمله می کنند، می شدند. آمریکای شمالی و جنوبی و سراسر جهان.
"همه به جز هندی ها مهاجر هستند"
دومین نظر قابل توجه کیمل بیشتر در مورد نژاد گفت تا کلاس. کیمل با اشاره به تظاهرات گسترده آمریکایی های لاتین "روز بدون مهاجر" در اول ماه مه (2006)، این مشاهدات به ظاهر لیبرال و حساس را بیان کرد که "همه ما آمریکایی ها مهاجر هستیم، البته به جز بومیان آمریکا." برای تأیید این ادعا، کیمل فیلم کوتاهی را پخش کرد که نشان میداد «اگر هیچ مهاجری [یا نوادگان مهاجران] سر کار نیامد، نمایش ما چگونه خواهد بود». در این کلیپ یک استودیوی خالی با چراغهای خاموش و یک جوان هندی «اسکوا» که با پاهایش روی صحنه نشسته بود، نمایش داده میشد. خنده بیشتر
فراموش کنید که بیشتر جمعیت کشور توسط نسل های زیادی از زمانی که اجداد مهاجر نسل اول آنها از دنیای قدیم آمدند، حذف شده اند. کیمل درست میگفت (نه اینکه اهمیت میداد) به ایالات متحده آمریکا یادآوری کرد که آنها از نسل مهاجرانی هستند که سرزمینی را تصرف کردند که دارای یک جمعیت اصلی غیر سفیدپوست بود - بومیان آمریکا.
خوب، نه همه آمریکایی های غیربومی [آمریکایی]. یک استثنای بزرگ دیگر غیر سفیدپوست از این قانون وجود دارد. وقتی صحبت از سیاهپوستان آمریکایی میشود که کار بدون دستمزدشان بخش زیادی از ارزش اضافی و سرمایه انباشتهای را که ایالات متحده را به یک کشور ثروتمند و قدرتمند جهان اول تبدیل میکند، تولید میکند که احتمالاً در وهله اول مهاجران جهان سوم را جذب میکند، این تحلیل مناسب نیست.
یک تعریف بدون خون: مهاجرت بدون آژانس
آمریکای سیاه از "مهاجران" نیست. این یک نکته بسیار ابتدایی است که به نظر می رسد حتی برای مورخان متخصص مهاجرت مانند راجر دنیلز محترم نیز گم شده است. فصل سوم کتاب پرخواننده دنیلز، آمدن به آمریکا: تاریخچه مهاجرت و قومیت در آمریکا (نیویورک، نیویورک: چندساله، 2002) با عنوان «بردگی و مهاجران از آفریقا» است. در این فصل آمده است: «اگر دنیای جدید را به عنوان یک کل در طول دوره استعمار در نظر بگیریم، به ازای هر اروپایی که به قاره آمریکا آمده، چهار یا پنج آفریقایی مهاجرت کردهاند». دانیلز می گوید: «در پایان دوره استعماری، تقریباً هر پنجمین مهاجر آمریکایی یا یک مهاجر آفریقایی بود یا از نوادگان یکی».
چند "مهاجر" آفریقایی "به آمریکا آمدند؟" دانیلز مشاهده میکند که بین اواسط قرن پانزدهم و دهه 1870، «نزدیک به 10 میلیون نفر از آفریقا ربوده شدند که همه آنها به جز 350,000 نفر برای فروش در قاره آمریکا قرار گرفتند.»
یک مشکل کوچک در اینجا وجود دارد: ربوده شدن از کشور و قاره خود، حمل و نقل در شرایط کلی وحشتناک از طریق اقیانوس و فروخته شدن در مقصد دوردستی که هرگز انتخاب نکرده اید (جایی در آمریکا) به معنای «مهاجرت به آمریکا» نیست. حتی "آمدن به آمریکا" هم نیست. باید شکار شود، وحشت زده شود، به کالایی قابل حمل تبدیل شود، و بر خلاف میل خود به آمریکا آورده شود. بسیاری از آفریقاییهای دزدیدهشده و «چیزدار» که مقصدشان دنیای جدید (یا مرگ در گذرگاه میانی) بود، در طول «مهاجرت» خود به آمریکا اقدام به خودکشی کردند.
پرندگان مهاجر آگاهانه سفر خود را از یک قلمرو ملی به سرزمین دیگر انجام نمی دهند. الگوهای پرواز و استقرار آنها در اراده آنها توسط طبیعت برنامه ریزی شده است. در عین حال، آنها توسط پرندگان شرور دیگر دزدیده نمی شوند و بر خلاف میل خود مجبور به سفر نمی شوند.
چگونه دنیلز و دیگر مورخان سفیدپوست به این عادت کنجکاو افتادند که میلیونها برده سیاهپوست را «ربودهشده» (به قول خود دانیلز) «مهاجر» آمریکایی بخوانند؟ دانیلز اعلام میکند: «طبق تعریفی که در این کتاب به کار رفته است، که در میان محققان این رشته مقبولیت فزایندهای پیدا کرده است، اکنون غیر قابل بحث است که «مهاجرت» به معنای «تغییر محل سکونت با عبور از یک مرز بینالمللی» است.
با توجه به این تعریف سردی غیرشخصی و بیخون، اما (به ظاهر) غیرقابل تعرض، ظاهراً بیربط است که آیا انسانهایی که «از مرزهای بینالمللی عبور کردهاند» تحت یا بر خلاف میل خود و با یا بدون هدف آگاهانه استقرار این کار را انجام دادهاند یا خیر. در سرزمینی جدید به گفته دانیلز، اگر بازنشسته شوم و در جامائیکا مستقر شوم، به اندازه یک گله گوسفند افغان که توسط سیا برده شده و به کمپ های شکنجه امپراتوری در خلیج گوانتانامو منتقل شده است، مهاجری به کارائیب نخواهم بود. درست است… و یهودیان هلندی که توسط رایش سوم به آشویتس برده شدند، از هلند به لهستان «مهاجرت» کردند!
تعریف غیرقابل انکار دنیلز از مهاجرت، هم عقل سلیم و هم، اتفاقاً، وبستر را به چالش می کشد، که معنای کلمه «مهاجرت» را با عبارات زیر توصیف می کند: «رفتن یا انتقال به یک کشور، منطقه یا محیط جدید به منظور آنجا مستقر شو.» Webster's «مهاجرت» را به این صورت تعریف میکند: «ترک یک کشور، ایالت یا منطقه و اقامت در دیگری به منظور اقامت».
کلمات کلیدی در اینجا "به منظور استقرار در آنجا" و "به منظور اقامت" هستند. مهاجرت شامل عاملیت آگاهانه و عمدی مهاجر است. مهاجرت انسانی (مهاجرت/مهاجرت) توسط انسان مهاجر تصور و اجرا می شود.
و به همین دلیل است که مبادله داستانی زیر بین دو روستایی غرب آفریقا پس از اینکه روستایی سومی در دهه 1600 با یک کشتی برده بریتانیایی، اسپانیایی یا هلندی به دنیای جدید برده شد، پوچ بود:
روستای یک: «از زمانی که گروه حمله از ساحل آمده بود، سه روز است که روستای سه را ندیده ام. می دانی چه اتفاقی برای او افتاده است؟»
روستای دو: «دیگر روستای سه را نخواهی دید، روستای یک. او به دنیای جدید مهاجرت کرده است. او اکنون یک مهاجر آمریکایی است!»
"ما انتخاب نکردیم که اینجا بیایم"
به پیروی از وبسترها، در واقع دقیقتر است که بومیان آمریکا را «مهاجر» بدانیم تا بردههای «ربودهشده» آفریقایی دنیای جدید را به این شکل توصیف کنیم. گروه سابق تصمیمی آگاهانه و آگاهانه گرفتند که به دنبال گاومیش کوهان دار و ماموت پشمی در سراسر تنگه برینگ و پایینتر به قارههایی که کلمبوس و همکارانش میرفتند. "کشف" و تجاوز جنسی.
دانشگاهیان نخبه می توانند در مورد آنچه که «فراتر از مناقشه» در مورد تعریف مهاجرت به میان می آید، اعتراف کنند، اما هر کسی که توانایی استدلال اولیه دارد باید بداند که دهکده سه و قربانیان «ربوده» سیاه پوستان ماوراء اقیانوس اطلس از آفریقا به آمریکا مهاجرت نکرده اند. همانطور که یک مدرس جامعه شناسی سیاه پوست که اخیراً توسط نیویورک تایمز مصاحبه شده است، خاطرنشان می کند، مبارزه کنونی برای حقوق مهاجرت «از جنبه های اساسی، بسیار متفاوت از مبارزه ما است. ما اینجا را انتخاب نکردیم. ما به عنوان برده به اینجا آمدیم. و ما حتی با وجود اینکه شهروندان قانونی بودیم، از حقوق اولیه خود محروم شدیم» (ریچل اسوارم، «ناراحتی فزاینده برای برخی سیاه پوستان در مورد مهاجرت»، نیویورک تایمز، 4 مه 2006. ص.
A1)
این و سایر تفاوتهای بنیادی مرتبط برای درک بحران سیاهی که بهطور نامرئی در پشت صحنه رویدادهای جاری الهامبخش مانند ظهور جنبش جدید حقوق مدنی مبتنی بر مهاجران ادامه دارد و عمیقتر میشود، بسیار مرتبط هستند. دنیلز و امثال او هیچ بهانهای ندارند که به اندازه یک مجری بد برنامه تلویزیونی درباره مسائل مهم تاریخی و معاصر بیخبر باشند.
خیابان پل ([ایمیل محافظت شده]) مورخ، نویسنده، سخنران و فعال است. آخرین کتاب او مدارس جدا شده: آپارتاید آموزشی در دوران پسا حقوق مدنی است (نیویورک، نیویورک: روتلج، 2005).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا