من از همان محله شیکاگو (هاید پارک) به عنوان ستاره جدید راک سیاسی کشور باراک اوباما آمده ام. من در زمینه سیاست شهری و حقوق مدنی کار میکنم و اخیراً به چپها گفتهام که در رایگیری «تاکتیکی» ریاستجمهوری شرکت کنند - برای کری در ایالتهای بلاتکلیف و برای چپگراهایی مانند کاب یا نادر در ایالتهای «امن». بنابراین من باید واقعاً از سخنرانی اوباما، وکیل سابق حقوق مدنی کاریزماتیک در کنگره ملی دموکرات ها در روز سه شنبه خوشم آمده باشد، درست است؟
نه واقعا. متأسفم، من ممکن است (بیشورانه) به مردم توصیه کنم پاییز آینده در برخی از حوزههای قضایی به کری رای دهند، اما من هنوز یک چپگرا هستم - چیزی که واقعی است، نه آن نوع اسطورهای ایجاد شده توسط حق باطل، که امثال متفاوت (مثلاً) را با هم ترکیب میکند. بیل کلینتون، نیویورک تایمز، تام داشل، آل فرانکن، مایکل مور، نوام چامسکی و چه گوارا به عنوان بخشی از همان دیدگاه ایدئولوژیک.
برابری در مقابل فرصت برابر
و من به عنوان یک فرد چپ واقعی، با نابرابری اجتماعی به خودی خود مخالفم، هر منشأ آن باشد. نابرابریهای اجتماعی-اقتصادی عظیمی که زندگی آمریکایی و جهانی را زخمی میکند برای من توهینآمیز خواهد بود - و از نظر جهانی من به شدت به دموکراسی و خیر عمومی آسیب میرساند - حتی اگر همه در رأس هرم از موقعیتی برابر در جهان به موقعیتهای خود برسند. خط شروع یک "زمین بازی مساوی". در جامعه واقعاً موجود چنین زمینهای وجود ندارد، اما ایجاد چنین آغازی برابر باعث نمیشود که 1 درصد از جمعیت ایالات متحده بیش از 40 درصد از ثروت کشور (همراه با احتمالاً بالاتر) را مسموم و مستبدانه کند. درصد سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکا). همانطور که یوجین دبز سوسیالیست دموکرات بزرگ می گفت، نکته - حداقل برای رادیکال ها - «برخاستن از توده ها نیست، بلکه «قیام با توده ها» است. ، و پس از فرآیند سیاست گذاری.
جهان بینی بیان شده در سخنرانی اوباما از فضای اخلاقی و ایدئولوژیکی بسیار متفاوت، بورژوا-فردگرا و ملی- خودشیفته سرچشمه می گیرد. اوباما آمریکا را به عنوان "چراغ آزادی و فرصت" نهایی برای کسانی که "کار سخت و پشتکار" از خود نشان می دهند ستایش کرد و ادعا کرد که شخصاً وعده بزرگ آمریکایی هوراتیو-الجزایر را تجسم می بخشد. اوباما مدعی شد: «داستان من، یکی (او میگوید) از خاستگاه فروتن به دانشکده حقوق هاروارد و (اکنون) شهرت سیاسی ملی، «بخشی از داستان بزرگتر آمریکاست». او گفت: "در هیچ کشور دیگری روی زمین، داستان من حتی ممکن نیست."
اوباما از جمله معروف توماس جفرسون در مورد «برابر آفریده شدن همه مردان» نقل قول کرد، اما هشدارهای جفرسون در مورد تأثیر وحشتناک نتایج نابرابر بر دموکراسی و حکومت مردمی را نادیده گرفت. او از یک نژاد موش برابرتر حمایت میکرد، مسابقهای که در آن «هر کودک در آمریکا فرصت مناسبی برای زندگی دارد و درهای فرصت [کلمه «فرصت» حداقل پنج بار در سخنرانی او تکرار شد] به روی همه باز است.
متأسفم، اما این درها حتی به "روی همه باز" نیستند. آمریکا در مقایسه با سایر کشورهای صنعتی از نظر اقدامات حرکتی صعودی امتیاز خوبی ندارد (و مدیر اجرایی فعلی برزیل در طبقه کارگر آن کشور متولد شده است). هر بچه ای سزاوار "یک زندگی شایسته" است، نه فقط "یک گلوله". و چنین زندگی به معنای زندگی در دنیای نابرابری یا (به پایین) امپراتوری نیست.
دموکراسی در مقابل چندگانگی
چپهای واقعی دموکراتهای رادیکال «کوچک» هستند. آنها شدیداً به دموکراسی اساسی، چند جانبه، ریشه ای و شاخه ای اعتقاد دارند. منظور آنها از دموکراسی تک نفره، یک رای و نفوذ یکسان در سیاست گذاری برای همه، صرف نظر از طبقه، ثروت، قومیت، و دیگر تفاوت های امتیازات و قدرت ساخته شده اجتماعی است. آنها عمیقاً به تضاد اصلی جفرسونی بین دموکراسی تعریف شده رادیکال و تمرکز ذاتی سرمایه داری از ثروت و قدرت حساس هستند. آنها از یک زندگی سیاسی و اجتماعی حمایت می کنند که در آن حکومت مردمی واقعی، منظم و چند بعدی در بافت نهادی تجربه و آگاهی روزانه ساختار یافته است.
آنها به سختی مجذوب آنچه برای «دموکراسی» سیاسی در ایالات متحده است، جایی که انتخابات بسیار تشریفاتی، گاه به گاه و پراکنده، تمرینی است برای انتخاب دورهای شبه مردمی نمایندگان از حلقهای «ایمن» و کوچک از «نخبگان» ممتاز، مجذوب نمیشوند. " یکی از اصطلاحات برای توصیف «دموکراسی» واقعاً موجود ایالات متحده، «پلی آرشی» است، چیزی که ویلیام رابینسون جامعهشناس را ترک کرد «سیستمی که در آن گروه کوچکی در واقع حکومت میکنند و مشارکت تودهای در تصمیمگیری محدود به انتخابهای رهبری است که به دقت توسط رقابت مدیریت میشوند [کسب و کار]. و نخبگان تحت تحریم.
رابینسون خاطرنشان می کند که مفهوم چندسالاری دموکراسی یک ترتیب موثر برای مشروعیت بخشیدن و حفظ نابرابری ها در داخل و بین ملت ها (تعمیق در اقتصاد جهانی) بسیار مؤثرتر از راه حل های استبدادی است. هژمونی، انتشارات دانشگاه کمبریج، 1996، ص 385).
سخنرانی اوباما مفهومی کوتاه، منفعل و منفی از دموکراسی را مطرح کرد، مفهومی که در آن قرار است صرفاً به این دلیل که زیر پاشنه آهنین اقتدارگرایی آشکار زندگی نمیکنیم، به وجد باشیم. او مدعی شد که این یک "معجزه" آمریکایی است که "می توانیم آنچه را که فکر می کنیم بگوییم، آنچه را که فکر می کنیم بنویسیم، بدون شنیدن یک ضربه ناگهانی در" و اینکه "می توانیم بدون ترس از مجازات در روند سیاسی شرکت کنیم، و که آرای ما شمارش خواهد شد - یا حداقل، در بیشتر مواقع."
فراموش نکنید که آنچه ما می گوییم و فکر می کنیم به طور کلی توسط کارتل رسانه ای غول پیکر و متمرکز دولتی غرق می شود و آرای ما - حتی زمانی که واقعاً شمارش می شود - در مقایسه با ابرشهروندی قدرتمند ساختاری که به مردم اعطا شده است، صرفا نیم پنی سیاسی است. منافع و شرکتهای بزرگ پولی که بر «دموکراسی دلاری» ما حکومت میکنند، «بهترین چیزی که پول میتواند بخرد». جفرسون و مدیسون سعی کردند به ما در مورد این اختلاف قدرت هشدار دهند.
"بیعت با ستارگان و راه راه"
چپهای واقعی نسبت به کسانی که شکافهای ملی داخلی را کماهمیت جلوه میدهند، «وطن پرستانه» بر اختلاف طبقاتی و بر همبستگی بینالمللی بین مردمی که به صلح، عدالت و دموکراسی تمایل دارند، امتیاز میدهند، مشکوک هستند. البته ما عمیقاً از جنگ و امپراتوری انتقاد می کنیم که نابرابری و بدبختی را در داخل و خارج از کشور پیش می برد. بشریت جهانی – گونه – و نه «پدری» یا دولت-ملت، «گروه مرجع» است که برای ما اهمیت دارد.
به همین دلیل است که بسیاری از چپها وقتی شنیدند که اوباما امید بزرگ مترقی که به تازگی مسح شده بود، از آمریکاییها به عنوان «یک ملت، همه ما با ستارهها و راه راهها وفاداری میکنیم، همه ما از ایالات متحده آمریکا دفاع میکنیم» به هم خوردند. این بخشی از این است که چرا وقتی اوباما از "مرد جوانی" به نام شاموس تمجید کرد که "به من گفت به تفنگداران دریایی پیوسته و هفته بعد به عراق می رود" ناراحت شدم. اوباما فکر می کند یکی از ویژگی های دوست داشتنی شموس "ایمان مطلق به کشور ما و رهبران آن، وفاداری او به وظیفه و خدمت است." اوباما گفت: «فکر میکردم این مرد جوان تمام چیزی است که هر یک از ما ممکن است در یک کودک به آن امیدوار باشد». من نه. من به کودکانی امیدوارم که به طور منظم و غنی اقتدار را زیر سوال ببرند و ملت و رهبران/رهبران نادرست آن را تحت نظارت انتقادی دائمی قرار دهند.
بسیاری از ما در سمت چپ باید وقتی اوباما در مورد هزینه های خون وحشتناک حمله و اشغال عراق صرفاً از نظر نیروهای آمریکایی "که به زادگاه خود باز نمی گردند"، عزیزان آنها و سایر سربازان آمریکایی که در حال معامله هستند، ناراحت می شدیم. با جراحات وحشتناک جنگی
در مورد تعداد بسیار بیشتر (به ده ها هزار) عراقی که در نتیجه امپریالیسم ایالات متحده کشته و معلول شده اند و تعداد آنها رسماً به مقامات ایالات متحده بی ربط است، چه می گویید؟ یکی از مشکلات استثناگرایی آمریکایی که اوباما از آن حمایت میکند این است که بیتفاوتی نسبت به «قربانیان بیارزش» در میان مردم و ملتهایی است که کمتر مورد لطف «خدا» و/یا تاریخ قرار دارند تا «فانوس دریایی» آمریکا. این سردی رنگ آمیزی نژادی به بنیانگذاران این کشور برمی گردد، که فکر می کردند به «شهر روی تپه» آنها حق تعیین شده توسط خالق برای از بین بردن ساکنان اصلی، بی خدا و نالایق آمریکای شمالی داده شده است.
اوباما در بخشی از سخنرانی خود که به انتقاد مستقیم از حمله به عراق نزدیک شد، اظهار داشت که دولت بوش حقیقت را در مورد اینکه چرا «سربازان آمریکایی به سوی «مسیر آسیب» فرستاده شده اند، «محافظه کرده است». ایالات متحده هرگز نباید "بدون تعداد نیروهای کافی برای پیروزی در جنگ، تامین صلح و جلب احترام جهان وارد جنگ شود."
با این حال، زمانی که قدرتمندترین دولت امپراتوری تاریخ به ملت ضعیفی حمله میکند که قبلاً طی سالها بمباران مرگبار و (مرگبارتر) «تحریمهای اقتصادی» آن را ویران کرده است، به سختی «جنگ» محسوب میشود. "تامین صلح" توصیفی است که از نظر اخلاقی فقیرانه و از نظر ملی متکبرانه و خودخواهانه از هدف واقعی کاخ سفید در عراق: آرام کردن مردم خشمگین ملتی که به طور قابل درک از تصرف امپراتوری آن ناراضی هستند، به زور در صورت لزوم. به درستی آن را ناشی از تمایل این ابرقدرت برای تعمیق کنترل خود بر منابع نفتی فوق العاده مهم استراتژیک خود می داند.
و «حقیقت را بپوشان» به اجرای عدالت در مورد فریب دولتی - دروغ وحشیانه، شوم و پیچیده - که دولت بوش از آن برای پوشش برنامه واقعی خود استفاده میکرد و هنوز هم دارد استفاده میکند، که با دقتی کم درک میشود، نمیشود. توسط مردم عراق
فکر میکنم نقطه ضعف در سخنرانی اوباما زمانی بود که او در مورد مفهوم «امید» که بارها به آن اشاره میکرد، چنین گفت:
"من در اینجا در مورد خوش بینی کور صحبت نمی کنم - جهل تقریباً عمدی که فکر می کند بیکاری از بین می رود اگر فقط در مورد آن صحبت نکنیم، یا بحران مراقبت های بهداشتی خود به خود حل می شود اگر فقط آن را نادیده بگیریم. من در مورد آن صحبت می کنم. این امید بردگانی است که دور آتش نشسته اند و آوازهای آزادی می خوانند؛ امید مهاجرانی که به سواحل دور می روند؛ امید یک ستوان نیروی دریایی جوان که شجاعانه در دلتای مکونگ گشت می زند؛ امید پسر کارگر آسیاب که جرأت می کند. سرپیچی از شانس؛ امید یک بچه لاغر با اسم بامزه که معتقد است آمریکا هم برای او جایی دارد... در نهایت این بزرگترین هدیه خداوند به ماست، بستر این ملت؛ اعتقاد به چیزهایی که دیده نمی شود. ؛ اعتقاد به اینکه روزهای بهتری در راه است."
متاسفم، اما این چپگرا از این توده وحشتناک مبارزات و معنویت بردگان آفریقایی-آمریکایی قبل از جنگ با مصلوب نژادپرستانه جنوب شرق آسیا از سوی ایالات متحده استثنا قائل می شود - «خط ستوان نیروی دریایی جوان» اشاره ای به مشارکت «قهرمانانه» جان کری در برنامه قبلی است. و تهاجم امپریالیستی بسیار خونینتر، حملهای که جان میلیونها ویتنامی را به همراه داشت – زیر تصویر آمریکاییهای نجیب که با هم برای آیندهای بهتر آرزو میکنند. گمان میکنم «خدا» (سخنران اصلی اوباما به «خدا» و «خالق» اشارههای مکرر داشت) به جلادان نازی و قربانیان نازی هدیه مشترک امید به روزهای بهتر در پیش رو داد.
چه چیزی به کری و مافوقش گفت که دلتای مکونگ متعلق به آنهاست که باید "گشت" کنند؟ احتمالاً همان حساسیتهای متکبرانه که به آمریکاییهای سفیدپوست قرن نوزدهم اجازه میداد تا بردگان خانهای داشته باشند و به دولت بوش اجازه داد عراق را به عنوان یک دارایی استعماری نو تصرف کند.
مبارزه مردمی، نه ناجیان "نخبگان".
باید زحمت بکشم و در پایان اضافه کنم که چپها به سازماندهی و مبارزه در کنار مردم عادی برای عدالت و دموکراسی در داخل و خارج معتقدند، نه اینکه رهبران بزرگی را از (هر چه که منشأ فروتنانهشان باشد، آلا اوباما یا جان ادواردز) در درون ممتازها بهعنوان نجاتدهنده نگه دارند. "نخبه"؟ احتمالاً ماهیت مأموریت اصلی اوباما این بود که او با گفتن اینکه سوگند کری و جان ادواردز به عنوان رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور به آمریکا اجازه می دهد تا "وعده خود را پس بگیرد" و ملت را "از این طولانی سیاسی خارج کند" به پایان برساند. تاریکی." این که بگویم آینده ای مطلوب تنها از طریق مبارزه ای فداکارانه و رادیکال دموکراتیک برای عدالت و آزادی و نه با امید - یا رای - به دست می آید، در درک چپ من از اینکه دموکراسی و عدالت درباره چیست و چگونه به دست می آید، ذاتی است. بازیگران "نخبگان" خیرخواه که از طرف هر حزب سیاسی و/یا حامیان مالی شرکتی آن کار می کنند.
خیابان پل ([ایمیل محافظت شده]) معاون تحقیقات و برنامه ریزی در لیگ شهری شیکاگو در شیکاگو، ایلینوی است. کتاب او امپراتوری و نابرابری: آمریکا و جهان از 9 سپتامبر (www.paradigmpublishers.com) در سپتامبر 2004 منتشر خواهد شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
اشتراک ها: چرا پول نقد بزرگ اوباما مهم است | راهرو C