بدون تجزیه و تحلیل کلاس
در زیر افسانههای فرصتهای برابر و تحرک افسارگسیخته رو به بالا، ایالات متحده جامعهای بهشدت نابرابر با ساختار طبقاتی به شدت سلسله مراتبی و اقتدارگرا است. به عنوان بازتابی از آن واقعیت ساختاری خشن، تقریباً تابو است که درباره نابرابری طبقاتی در رسانه ها و سیاست «جریان اصلی» (تحت تسلط شرکت ها) کشور صحبت یا نوشتن به هر نحوی درگیر و معنادار باشد. این جریان اصلی می تواند میزبان یک بحث عمومی در مورد استفاده از نژاد به عنوان یک عامل ترجیحی در پذیرش کالج ها و فارغ التحصیلان و مدارس حرفه ای باشد. در همین حال، سیستم "میراث" غنی اشرافی، که به موجب آن فرزندان مرفه فارغ التحصیلان مدارس نخبه پذیرش قابل توجهی در مکان هایی مانند هاروارد و پرینستون دریافت می کنند، فراتر از بحث های مودبانه و بحث های قابل قبول است.
در سال گذشته تماشای یک محصول قدیمی - فارغ التحصیل دانشگاه ییل و هاروارد - جورج دبلیو بوش - به وزارت دادگستری خود دستور داد تا علیه استفاده از نژاد به عنوان عاملی در پذیرش در دانشگاه میشیگان مداخله کند. بوش سپس زمانی که دادگاه عالی (به اتفاق آرا توسط فارغ التحصیلان مدارس آلوده به سیستم قدیمی تشکیل شد)، که (همراه با سلب حق رای گسترده رای دهندگان سیاه پوست در فلوریدا) مدیون دفترش است، از اقدام مثبت استقبال کرد.
جریان اصلی انزجار را نسبت به افشای اینکه ویلیام جی. بنت، ویلیام جی. بنت، نجیب ارتجاعی بزرگ آمریکا، در ده سال گذشته "بیش از 8 میلیون دلار" به صنعت قمار از دست داده است، انزجار می کند. در مورد بی اخلاقی بالاتری که در حفظ یک ساختار اجتماعی وجود دارد چیزی نمی گوید که در آن یک مرد با دوچرخه سواری مبلغی بیش از شش برابر درآمد مادام العمر اکثر هموطنان خود از طریق ماشین های بازی، خود را با قیمت مناسب سرگرم می کند. (اداره سرشماری ایالات متحده، بازده بزرگ: پیشرفت تحصیلی و برآوردهای ترکیبی درآمدهای شغلی-زندگی [ژوئیه 2002]).
"آنها را روی بوش بیاور"
نمونه ای عالی از به حاشیه راندن طبقاتی در گفتمان جریان اصلی را می توان در برهه های کوتاه مدتی یافت که در اوایل ماه جاری زمانی که بوش به چریک های عراقی برای حمله به سربازان آمریکایی طعنه زد ظاهر شد. بوش خشمگین در 2 ژوئیه به خبرنگاران گفت: «عدهای هستند که احساس میکنند اگر به ما حمله کنند، ممکن است تصمیم به ترک زودهنگام بگیریم. آنها نمی فهمند که در مورد چه چیزی صحبت می کنند اگر اینطور باشد ... برخی هستند که احساس می کنند شرایط به گونه ای است که می توانند آنجا به ما حمله کنند. پاسخ من این است، آنها را بیاورید.» (شان لافلین، «بوش به شبه نظامیان در عراق هشدار می دهد»، CNN.com./INSIDE POLITICS، 3 ژوئیه 2003، در دسترس آنلاین در http://www.cnn.com/2003/ALLPOLITICS/ 07/02/sprj.nitop. bush/indext.html).
گفتنش جهنمی بود در همان روزی که بوش عصبانی شد، نیویورک تایمز گزارش داد که «طاعون خشونت در عراق هیچ نشانه ای از کاهش نشان نمی دهد، زیرا سربازان آمریکایی با عراقی های خشمگین و انتقام جو و حملات غیرقابل پیش بینی در گرمای شدید مواجه می شوند. گزارشگر ادوارد ال. اندروز خاطرنشان کرد: به نظر می رسید که امروز تیراندازی و بمباران از همه طرف آمده است و ردی از تلخی، سردرگمی و گرسنگی برای انتقام را بر جای گذاشته است. («در روز خشونت، حملات از همه جهت»، نیویورک تایمز، 2 ژوئیه 2003، A16).
روز بعد، دو ماه پس از اعلام "پیروزی" آمریکا توسط بوش در عراق، یازده عراقی به یک کاروان آمریکایی در بزرگراهی در شمال بغداد کمین کردند و هجده سرباز آمریکایی در یک حمله خمپاره ای در همان منطقه مجروح شدند. یکی دیگر از سربازان آمریکایی هنگام نگهبانی از موزه بغداد به ضرب گلوله کشته شد. («حمله باعث کشته شدن سرباز آمریکایی، 18 زخمی، USA Today، 4 ژوئیه 2003). ژنرال ریکاردو اس. سانچز، فرمانده نیروهای متفقین در عراق اذعان کرد که "ما هنوز در جنگ هستیم" و برای دستگیری صدام حسین تا 25 میلیون دلار جایزه تعیین کرد.
در همین حال، ایالات متحده از کشورهای دیگر التماس می کرد که به آنها کمک کنند تا به طور مؤثرتری مردم عراق را مهار کنند، عملیاتی پرهزینه و خطرناک که دولت بوش هرگز در برنامه خود برای تسلط بر جهان نقشی نداشت. تا 10 ژوئیه، نیویورک تایمز گزارش داد که 31 سرباز آمریکایی از زمان اعلام پایان نبرد بزرگ توسط بوش کشته شده اند و CNN اشاره کرد که 1,000 سرباز آمریکایی در آغاز جنگ خود زخمی شده اند. http://truthout.org/docs_03/071103C.shtml) در 20 مارس. همانطور که دونالد رامسفلد، مولتی میلیونر و مدیر عامل سابق شرکت اخیراً اذعان کرد، از آن زمان تعداد بیشتری از بین رفته اند و بله، تعداد بیشتری نیز خواهند مرد.
شوکه و وحشت زده، تا حدی
به اعتبار آنها، صداهای جریان اصلی به سرعت با انتقاد از اظهارنظر تحریک آمیز «به آنها بیاور» که در محوطه زیبا و دارای تهویه مطبوع اتاق روزولت کاخ سفید بیان شد، پاسخ دادند. ما از نماینده ریچارد آ. گفاردت شنیدیم که گفت از «لفاظی های جعلی و مذبوحانه» رئیس جمهور «به اندازه کافی» استفاده کرده است. من پیامی برای رئیس جمهور دارم. ما به یک برنامه روشن برای ایجاد ثبات در عراق و گفتگوی صادقانه با مردم آمریکا در مورد هزینه این تلاش نیاز داریم. ما به یک تلاش جدی برای توسعه یک طرح پس از جنگ برای عراق نیاز داریم و نه بیشتر از یک تیراندازی از باسن.»
سناتور ناباور فرانک لوتنبرگ گفت: «زمانی که در طول جنگ جهانی دوم در اروپا خدمت میکردم، هرگز نشنیدهام که هیچ فرمانده نظامی - چه رسد به فرمانده کل - دشمنان را برای حمله به نیروهای آمریکایی دعوت کند.»
هاوارد دین، نامزد پیشرو دموکرات ریاست جمهوری آمریکا، از بوش به دلیل «بی حساسیتی نسبت به خطراتی» که GIهای آمریکایی با آن روبرو هستند، انتقاد کرد. به نظر میرسد که این احساسات اولیه توسط خبرنگار و مفسر نیوزویک، هوارد فاینمن، به اشتراک گذاشته شده است. فاینمن به کریس متیوز از اماسانبیسی گفت که بوش با «سخت گفتن» زمانی که «سربازان ما در عراق میدانند که در مشکل هستند، «سفر خورد». فاینمن افزود: «رئیسجمهور واقعاً «طرح» آمریکا در عراق را توضیح نداده است، «و به خودش در این نوع چیزها کمک نمیکند». فاینمن از کارت پستالی که اخیراً از «یک دوست که افسر بلندپایه در عراق است» دریافت کرده است نقل قول کرد. در کارت پستال نوشته شده بود: «خبری برایت دارم؟» خبرنگاران تازه فرار کرده اند و داستان های واقعی تازه شروع شده است. عراق یک آشفتگی است.» فاینمن خاطرنشان می کند که بوش "برنامه ای نداشت" و "ما نیروهای کافی نداریم."
دایان سایر از ABC از اظهار نظر بوش وحشت زده به نظر می رسید. در 7 ژوئیه، وقتی ژنرال تامی فرانکز به او گفت که «کاملاً» با حرف بوش موافق است، شگفت زده شد. ساویر با ظاهری ناباورانه پاسخ داد: "میگی؟!" تری موران، گزارشگر کاخ سفید، که میزبان شبکه خبری ABC برای شب بود، نیز منفجر شد. دایان بسیار جالب است. ژنرال فرمانده همان جا به فرماندهی می گوید: «آنها را بیاورید».
پسر(های) خوش شانس
با این حال، در حالی که جریان اصلی احساس مشروعی را بیان میکند که اظهارات بوش «غیر مسئولانه»، «بیحساس»، منعکسکننده برنامهریزی ضعیف و حتی غیر وطنپرستانه است، نمیتواند به بزدلی و محتوای طبقاتی غنی سخنان رئیسجمهور و نظامیگری آمریکایی توجه کند. واقعاً چقدر "ماچو" است که به عراقی ها جرأت کنیم به شما حمله کنند، بلکه به زیردستان دور (از نظر فضایی و اجتماعی)، آسیب پذیر و در معرض دید شما که در خیابان ها و شن های یک اشغال نابخردانه و برنامه ریزی نشده گیر کرده اند و مخالف شما هستند، حمله کنند. آیا از همان ابتدا اکثریت غالب بشریت آگاه سیاسی می توانند اضافه کنند؟
مانند بسیاری از افراد در سن جنگ از حلقه ممتاز و فوق ثروتمند خود، "آنها را به بوش بیاور" در طول جنگ ویتنام از خدمت واقعی سربازی اجتناب کرد. او از درگیری نظامی مرکزی زمان خود با «ظهور گاهگاهی در گارد ملی تگزاس» طفره رفت (اریک مارگولیس، «آن را بیاورید، روی بوش»، ستاره تورنتو، 3 ژوئیه 2003). با توجه به فرصتی برای ابراز احساسات خشن و تگزاسی غربی خود علیه دشمنان "کمونیست" "آزادی" آمریکا در جنگل های جنوب شرقی آسیا، او راضی بود که کار خونین و کثیف را به فرزندان طبقه کارگر آمریکا بسپارد. او با وحشت از جنبش ظاهراً نخبهگرای ضد جنگ عقب نشینی کرد، اما خوشحال بود که سربازان عمدتاً فقیر و طبقه کارگر آمریکا را به قتل و مرگ از حاشیههای پنهان مزیت اشرافی کشاند. نگرش اصلی و موقعیت مرتبط او در سرود راک ضد جنگ پوپولیستی دوران ویتنام «پسر خوش شانس» کاملاً به تصویر کشیده شد و به طرز وحشیانه ای مورد تمسخر قرار گرفت:
برخی از مردم برای به اهتزاز درآوردن پرچم ساخته شده اند،
اوه، آنها قرمز، سفید و آبی هستند.
و وقتی گروه "سلام بر رئیس" را می نوازد،
اوه، آنها توپ را به سمت شما نشانه می روند، پروردگار،
این من نیستم، من نیستم، پسر هیچ سناتوری نیستم، پسر.
این من نیستم، من نیستم؛ من آدم خوش شانسی نیستم، نه، بعضی از مردم قاشق نقره ای در دست به دنیا می آیند،
پروردگارا، آیا آنها به خودشان کمک نمی کنند، اوه.
اما وقتی مامور مالیات به در می آید،
پروردگارا، خانه به نظر می رسد فروش کاوشگری، بله،
این من نیستم، من نیستم، من پسر میلیونر نیستم، نه.
این من نیستم، من نیستم؛ من آدم خوش شانسی نیستم، نه. برخی از مردم چشم های ستاره دار را به ارث می برند،
اوه، تو را به جنگ می فرستند، پروردگارا،
و هنگامی که از آنها می پرسید: "چقدر باید بدهیم؟"
اوه، آنها فقط بیشتر پاسخ می دهند! بیشتر! بیشتر! یوه،
این من نیستم، من نیستم، من یک پسر نظامی نیستم، پسر.
این من نیستم، من نیستم، من پسر خوش شانسی نیستم.
توسط J.C. Fogarty (Credence Clear Water Revival)
اکنون، بوش، واقعاً پسر خوش شانس نهایی، - به لطف حوادث مرتبط با تولد، بودجه مبارزات انتخاباتی، نژادپرستی انتخاباتی، نفت و اسامه (یک برادر کلاسی) - به یک نقش بالاتر در جامعه شناسی جنگ فارغ التحصیل شده است، که در اوایل دهه شصت اسیر شده است. سرود ضد جنگ، "استادان جنگ" باب دیلن (1963):
تو هرگز کاری نکردی اما ساختی تا نابود کنی
تو با دنیای من بازی میکنی انگار اسباب بازی کوچیک توست
تفنگ گذاشتی تو دستم
و از چشمانم برگرد
و در حالی که گلوله های سریع پرواز می کنند، دورتر می چرخی و می دوی
شما ماشه ها را می بندید تا بقیه شلیک کنند.
سپس می نشینید و تماشا می کنید در حالی که تعداد مرگ و میر بیشتر می شود
تو در عمارت هایت پنهان می شوی، در حالی که خون جوانان،
از بدنشان بیرون می زند و در گل و لای مدفون می شود.
با این حال، ذکر این نکته ضروری است که بوش، رامسفلد و بقیه حزب جنگ فوقالعاده مرفه و پوستخزنده آنها کارت سفیدی از کنگره آمریکا دریافت کردند تا جنگ نامشروع و اشغال امپراتوری در عراق را دنبال کنند. به همان اندازه مهم، کمپین نئو امپراتوری به طور مداوم توسط رسانه های دولتی ایالات متحده فعال، تشویق و حتی عمدتاً هدایت می شود. در میان فرزندان 435 نماینده مجلس نمایندگان و از 100 سناتور (حداقل 90 درصد آنها میلیونر هستند)، شایان ذکر است که تنها یک نفر - پدر یک پسر سناتور مجرد و منفرد - دارای فرزند است. که در عملیات آزادی عراق خدمت کرده است. هیچ داده مقایسه ای در مورد پسران و دختران مدیران رسانه های سودجوی جنگ و شرکت های «دفاع» وجود ندارد. با این حال، داده های موجود نشان می دهد که ما بسیاری از آنها را در میان کسانی که در مبارزه بزرگ فرضی برای نجات آمریکا و جهان از دست صدام حسین خدمت کردند، نخواهیم یافت.
«آینه نظامی آمریکا طبقه کارگر» و «طبقه بالای ما دیگر در خدمت نیست»
دقیقاً چه کسی در عراق خورش، طفره می رود و گلوله می گیرد، می میرد و می کشد؟ به گزارش نیویورک تایمز، در یک مطالعه مهم که همزمان با شروع کامل تهاجم منتشر شد، «بررسی اطلاعات جمعیتی بیپایان جمعآوری و تحلیل شده ارتش آمریکا، تصویری از یک نیروی جنگی را نشان میدهد که هر چیزی جز بخشی از آمریکا است.»
تایمز دریافت که ارتش «آینهای از طبقه کارگر آمریکاست»، که «شبیه یک مدرسه دو ساله رفتوآمد یا بازرگانی در خارج از بیرمنگام یا بیلوکسی است که بسیار بیشتر از یک محله یهودی نشین یا باریو یا دانشگاه چهار ساله در بوستون است. ” این ارتش «در اصل یک ارتش طبقه کارگر» است، ارتشی که «لازم است برای آمریکای مرفه بجنگد و بمیرد».
چارلز سی. موسکوس، جامعه شناس دانشگاه نورث وسترن خاطرنشان می کند که حتی در میان رده های افسری، آمریکایی های مرفه اساساً غایب هستند. موسکو به تایمز گفت: «سپاه افسران امروز، نشان دهنده اشراف نیست. اینها افرادی نیستند که در آینده کنگره یا سناتور شوند. او افزود که تعداد کهنه سربازان در سنا و مجلس هر سال کاهش می یابد. این به شما نشان می دهد که طبقه بالای ما دیگر خدمت نمی کند.»
مطمئناً هیچ پیشنویسی وجود ندارد، اما ارتش «داوطلب» مملو از افرادی است که وارد میشوند، زیرا بهطور تصادفی از تولد، دسترسی به مسیر استاندارد طبقه متوسط آمریکا برای موفقیت شغلی ندارند. یک انگیزه کلیدی فرصت یادگیری یک مهارت و دریافت کمک شهریه دانشگاه است، چیزی که ارتش به عنوان رشوه برای جذب افراد استخدام شده ارائه می دهد.
یکی از سربازان جوان ارتش که توسط تایمز نقل شده است، خاطرنشان کرد: «عادلانه نیست که برخی از بچههای فقیر انتخاب زیادی ندارند، اگر میخواهند مثمر ثمر باشند، زیرا به مدرسه خوبی نرفتهاند، یا آنها مشکلات خانوادگی داشتند که آنها را از عملکرد خوبشان باز می داشت، بنابراین آنها می پیوندند و آنها کسانی هستند که برای کشور ما می میرند در حالی که بچه های پولدار می توانند از آن اجتناب کنند." (دیوید ام. هالبفینگر و استیون ای. هولمز، "آینه های نظامی طبقه کارگر آمریکا"، نیویورک تایمز، 30 مارس 2003).
جسیکا لینچ که سابقاً قابل مصرف بود و اکنون رسماً مشهور شده است، نمونهای عالی است. لینچ که اکنون به دلیل خدمتش در جنگ بوش به شدت مجروح شده است، دختر راننده کامیون از منطقه معدن زغال سنگ در شهرستان ویرت ویرجینیای غربی است. یک پنجم جمعیت آن شهرستان، از جمله بیش از یک چهارم فرزندان آن، در زیر سطح فقر بدنام ناکافی دولت فدرال در اوج رونق اقتصادی دهه 1990 زندگی می کردند. (سرشماری ایالات متحده، پرونده خلاصه 2000 سرشماری 3 – Wirt Country، ویرجینیای غربی).
جسیکا مانند بسیاری از جوانان آمریکایی دیگر از گروه اجتماعی-اقتصادی خود، به صفوف عمدتاً طبقه کارگر نیروهای مسلح پیوست که به دنبال شغلی فراتر از شغل فوری بودند. او همچنین به دنبال کمک شهریه کالج برای دریافت گواهینامه آموزشی بود که برای داشتن یک زندگی مناسب در ایالات متحده، نابرابرترین کشور در جهان صنعتی، ضروری است. خدمت نظامی بهایی است که او و بسیاری دیگر از آمریکایی ها برای تولد در رده های پایین سلسله مراتب آمریکا می پردازند.
همانطور که یکی از ساکنان ویرجینیای غربی می گوید: «اینجا در ویرجینیای غربی، ما بالاترین سرانه سربازی را در بین هر ایالت داریم. فکر میکنم این به خوبی در مورد فرصتهایی که این اقتصاد به جوانان این بخشها ارائه میدهد، صحبت میکند. مشاغل در معادن زغال سنگ دیگر حتی زیاد نیستند. جسیکا یکی از افراد امیدوار بود که به دنبال راهی برای کسب مهارت ها و آموزش های مورد نیاز و در نهایت بازگشت به خانه کوهستانی محبوبش بود. او مطمئناً بیشتر از آن چیزی که چانه زنی کرده بود، از راههای مختلف به دست آورد.» (آن تاتلین، «انجیل به روایت جسیکا لینچ»، در http://wheresmypants.net/jessica.htm)
صندلی راحتی کابوی
پادشاه پسر نازپرورده در کاخ سفید دوست دارد یک آشنایی عامیانه و پوپولیستی مصنوعی با طبقه کارگر آمریکا پرورش دهد. به اندازه کافی عجیب، او و گردانندگانش مرتباً این طبقه را با یک سیاست داخلی که شامل کاهش مالیات های قهقرایی است که شبیه چیزی خارج از «پسر خوش شانس» است، خراب می کنند. و نزدیکترین چیزی که بوش میخواهد به اقدام نظامی خطرناکی که شبهنظامیان عراقی جرأت میکند علیه آمریکاییهای طبقه کارگر انجام دهند، بیاید، نشستن در مقابل تلویزیون، تماشای منفجر شدن موشکهای کروز در بغداد یا درخشش بازیگر مورد علاقهاش است. قهرمان اکشن جنگ سرد، چاک نوریس.
بوش خود را شاید نوریس واقعی تصور می کند که ترسی را در دل آن اعراب «شرور» ایجاد می کند که جرأت کردند در 11 سپتامبر 2001 به خدا و دولت منتخب تاریخ، مرکز «خوبی» روی زمین حمله کنند. او یک گاوچران صندلی راحتی از محافل ممتاز است، جایی که مردان بزرگ مفروض قدرت از فرستادن مردان جوان و اکنون زنان جوان با موقعیت پایین به بیمارستانهای نظامی یا گور اولیه در تعقیب رویاهای امپراتوری که به نفع افراد معدود ممتاز است خوشحال هستند. . نه، همه چیز در 9-11 تغییر نکرد.
خیابان پل ([ایمیل محافظت شده]) یک نویسنده و محقق در شیکاگو، ایلینوی است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا