ایران شهرت اغراق آمیزی در خاورمیانه برای حیله گری ماکیاولیستی و توانایی پیشی گرفتن از دشمنان خود دارد. بریتانیا قبلاً در منطقه به همین منظر تلقی میشد: نسنجیدهترین اقدامات آن به عنوان توطئههای شیطانی هوشمندانه تحسین میشد، در حالی که تمام کاری که انجام میداد استفاده از اشتباهات مخالفانش بود.
جمهوری اسلامی نیز به همین ترتیب به عنوان دست پنهان در پشت بسیاری از تحولات که ارتباط چندانی با آن ندارد، دیده می شود. متهم به ایجاد کریدوری از کشورهای طرفدار ایران از تهران تا دریای مدیترانه است که تهدیدی برای اسرائیل و پادشاهیهای خلیج فارس است. توافق هسته ای ایران در سال 2015 باید توسط دونالد ترامپ کنار گذاشته شود زیرا ظاهراً هیچ کاری برای جلوگیری از این خطرات انجام نداده است و احتمالاً اقدام نظامی را تنها گزینه باقی گذاشته است.
نفوذ ایران مطمئناً گسترش یافته است، اما تنها به لطف یک سری مداخلات نظامی فاجعه بار به رهبری ایالات متحده از آغاز هزاره. در اوایل سال 2001، ایران با افغانستان در شرق تحت حکومت طالبان منزوی شد، فرقهگرایی سنی آنها نفرت از ایران شیعه را برانگیخت. همسایه ایران در غرب، عراق صدام حسین بود که با او یک جنگ وحشیانه هشت ساله انجام داده بود.
همه اینها طی دو سال تغییر می کرد: در سال 2001، ایالات متحده طالبان را سرنگون کرد، اگرچه هرگز نتوانست آنها را برای همیشه شکست دهد یا حکومت متحدان محلی افغان خود را تثبیت کند. در سال 2003، یک ائتلاف به رهبری ایالات متحده به عراق حمله کرد و اولین دولت شیعه در جهان عرب از زمان صلاح الدین را به قدرت رساند و حکومتی که ناگزیر به شیعیان خود در ایران نگاه می کرد.
ناکامی های غرب در خاورمیانه از 9 سپتامبر تاکنون منحنی یادگیری ایجاد نکرده است. یا چنین منحنی وجود دارد، به جای بالا به پایین اشاره می کند. در پی خیزش مردمی در سوریه در سال 11، ایالات متحده و متحدان منطقهای آن - عربستان سعودی، ترکیه و قطر - از مخالفان مسلح بشار اسد حمایت کردند. هر کاری که آنها تصور می کردند انجام می دهند، تضمین کردند که برای زنده ماندن اسد به حداکثر تعامل روسیه و ایران در سوریه نیاز دارد.
آیا با آماده شدن آمریکا و اسرائیل برای رویارویی – و احتمالاً جنگ – با ایران، یک بار دیگر شاهد گسترش نفوذ ایران هستیم؟ ترامپ احتمالاً در 12 مه تحریمها را مجدداً علیه ایران اعمال خواهد کرد و در نتیجه توافق هستهای مورد مذاکره باراک اوباما را غرق خواهد کرد. این یک تصمیم خودآزار است که ایران را به عنوان یک قدرت بزرگ و تهدیدآمیز مورد سرزنش قرار میدهد، در حالی که بهطور عجیبی آنقدر ضعیف است که تحریمهای اقتصادی و حملات هوایی احتمالی آن را به خطر بیندازد.
تحریم ها علیه ایران بهتر از آن چیزی که علیه عراق در دهه 1990 یا علیه سوریه امروز انجام داد، نخواهد بود. اگر این کار را نکنند، تنها راه حل، اقدام نظامی از سوی ایالات متحده یا "نور سبز" کردن حمله اسرائیل توسط ایالات متحده است. اما پس از آن چه اتفاقی می افتد؟ این سوالی است که با مداخله مستقیم یا غیرمستقیم آمریکا در افغانستان، عراق و سوریه هرگز به درستی پاسخ داده نشد. حامیان این سرمایه گذاری ها هیچ چشم انداز روشنی از اینکه پیروزی ایالات متحده چگونه به نظر می رسد نداشتند و تا آنجا که استراتژی داشتند، بر روی آرزوهای آرزویی استوار بود.
در گزارش این سه جنگ، من همیشه از میزانی که ایالات متحده و متحدانش به دلیل اعتقاد ناسالم به تبلیغات خود دچار مشکل شده بودند، تحت تأثیر قرار می گرفتم. آنها ادعا می کردند که جایگزین حاکمان شرور می شوند که از حمایت مردمی برخوردار نیستند، اما آنها واقعاً درگیر جنگ های داخلی پیچیده قومی و فرقه ای بودند که در آن همه طرف ها حامیانی داشتند که تا سرحد مرگ می جنگیدند. آنها به جای رویارویی با این واقعیت، به خیالپردازیهایی مانند 70,000 جنگجوی میانهروی دیوید کامرون در سوریه پناه میبرند که هیچ کس دیگری نمیتوانست آنها را پیدا کند.
هنوز مشخص نیست که آیا ترامپ و نخستوزیر اسرائیل خواهان جنگ با ایران هستند یا خیر، اما ممکن است در یک جنگ اشتباه کنند. از طرف دیگر، آنها ممکن است تصور کنند که از طریق یک جنگ کوتاه موفق به راه خود می رسند و همانطور که بسیاری از رهبران در طول قرن ها انجام داده اند، درگیر درگیری طولانی و ناموفق هستند. اسرائیل تجربیات زیادی در این زمینه در لبنان داشت که در سال 1982 در جنگی که سالها در تلاش برای رهایی از آن بود به لبنان حمله کرد.
اما رهبران سیاسی هرگز آنقدر احمق نیستند که ممکن است در هنگام اغراق در تهدیدهای خارجی به نظر برسند. دولتها در همه جا میخواهند خود را به عنوان تنها مدافع شهروندان خود در برابر برخی تهدیدهای شنیع خارج از کشور معرفی کنند. ایران این نقش را برای آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و حاکمان سنی خلیج فارس ایفا می کند و به عنوان یک چسب مفید برای همبستگی ملی و انحراف از نارضایتی های داخلی عمل می کند. اعتقاد به یک توطئه همه جانبه ایرانی به پارانویا دامن می زند: در بحرین در سال 2011، مقامات پزشکان بیمارستان شیعه را که متهم به استفاده از یک قطعه تجهیزات پزشکی برای دریافت دستور از اربابان خود در تهران بودند، شکنجه کردند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، همواره تهدید ایران را مطرح کرده است. از اوایل دهه 1990، او هشدار داده بود که ایران در شرف دستیابی به زرادخانه هسته ای است، مگر اینکه فورا متوقف شود. او به عنوان نخستوزیر مدتهاست که از حمله اسرائیل به ایران صحبت میکند، اما در انجام آن بسیار محتاط بوده است. دیپلمات ها نمی پرسند که آیا این هنوز هم همینطور است؟
در اینجا بیشتر از تورم تهدید معمولی که از سیاستمدارانی که می خواهند در دفاع از وطن قد علم کنند یا مخالفان خود را به عنوان افراد ضعیف غیر وطن پرست به تصویر بکشند، انتظار می رود. این یک ویژگی مشترک در سیاست هر کشوری است، اما اسرائیل همیشه به طور خاص مشتاق داشتن دشمن مشترک با ایالات متحده بوده است. در واقع، زمانی که ایران در سالهای پس از سرنگونی شاه در سال 1979 در انقلابیترین حالت خود قرار داشت، به طرز شگفتآوری نسبت به تهدید ایران آرام بود.
تنها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 بود که این وضعیت تغییر کرد، زمانی که ایران خود را به رتبه اول شیاطین رساند. اسکات پترسون این را در تاریخ ادراکی خود از ایران توضیح می دهد. بگذار شمشیرها مرا محاصره کنند، اسرائیل در سال 1992 با نگرانی از اینکه ابزار استراتژیک خود به عنوان یک "سنگ" در برابر کشورهای عربی متحد شوروی درخشش خود را از دست می دهد، در سال XNUMX کمپینی را آغاز کرد تا آمریکا را متقاعد کند که یک تهدید جدید و خطرناک تر از سوی ایران پدیدار شده است. و افراط گرایی اسلامی که انقلاب الهام گرفت.»
چنین دستکاری تهدید هنوز موثر است. اما از قضا این آمریکا و متحدانش هستند که با تخریب یا تضعیف ساختار دولتی در افغانستان، عراق، سوریه و یمن درها را به روی ایران باز کرده اند. در هر رویارویی با آمریکا و اسرائیل، ایران تمام انگیزهها را برای تقویت موقعیت خود در منطقه خواهد داشت. اگر آمریکا واقعاً می خواهد نفوذ ایران و متحدانش در منطقه را کاهش دهد، راه بسیار بهتر و مؤثرتری برای انجام این کار وجود دارد: این پایان دادن به جنگ هایی است که ایران و بسیاری از بازیگران دیگر را قادر به گسترش نفوذ خود کرده است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا