هر چه یک ملت قدرتمندتر شود، قربانی بودن خود را بیشتر نشان می دهد. از دید بریتانیاییهای معاصر، بزرگترین جنایات قرن 18 و 19 آنهایی بود که در سیاهچاله کلکته یا در جریان شورش هند و محاصره خارطوم بر هموطنان مرتکب شد. مظاهر شدید بار مرد سفیدپوست، این وقایع نماد بربریت و ناسپاسی نژادهای وحشی بود که بریتانیا به دنبال نجات از تاریکی خود بود.
امروز حمله به نیویورک به گونه ای مورد بحث قرار می گیرد که گویی این بدترین اتفاقی است که در زمان های اخیر برای هر کشوری رخ داده است. تعداد کمی انکار می کنند که این یک جنایت بزرگ بوده است، اما ما باید به مردم آمریکا ابراز همدردی منحصر به فرد و منحصر به فرد کنیم. اکنون این تقاضا به ضررهای قبلی آمریکا تعمیم داده شده است.
به نظر می رسد که سقوط شاهین سیاه به یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ تبدیل شود. مانند تمام فیلمهایی که کارگردان انگلیسیالاصل ریدلی اسکات ساخته است، جذاب، شدید و زیبا است. همچنین این یک تفسیر نادرست خیره کننده از آنچه در سومالی اتفاق افتاد است.
در سال 1992 ایالات متحده با نیت خوب وارد سومالی شد. جورج بوش ارشد اعلام کرد که آمریکا آمده است تا "کار خدا" را در کشوری که از جنگ قبیله ای و قحطی ویران شده است، انجام دهد. اما، همانطور که گزارش دست اول اسکات پترسون من در برابر برادرم نشان می دهد، این ماموریت با شکست اطلاعاتی، استقرار حزبی و در نهایت، این باور که شما می توانید یک کشور را به سمت صلح و رفاه بمباران کنید، محکوم به شکست بود.
قبل از اینکه دولت آمریکا در سال 1993 مدیریت سومالی را به سازمان ملل واگذار کند، چندین اشتباه اساسی مرتکب شده بود. از سران قبیله محمد فرح عیدید و علی مهدی علیه یک جنگسالار دیگر حمایت کرده بود و قدرت خود را درست در زمانی که شروع به فروپاشی کرده بود، تقویت کرد. این کشور متوجه نشده بود که روسای قبیله های رقیب آماده پذیرش خلع سلاح در مقیاس بزرگ هستند، اگر بی طرفانه انجام شود. به دور از حل و فصل درگیری بین قبیله ها، ایالات متحده به طور تصادفی آن را تقویت کرد.
پس از تحویل، نیروهای حافظ صلح پاکستانی سازمان ملل تلاش کردند ایستگاه رادیویی آیدید را که تبلیغات ضد سازمان ملل را پخش می کرد، تصرف کنند. این حمله شکست خورد و 25 نفر از سربازان توسط هواداران آیدید کشته شدند. چند روز بعد، نیروهای پاکستانی به سوی جمعیت غیرمسلح تیراندازی کردند و زنان و کودکان را کشتند. نیروی سازمان ملل به فرماندهی یک دریاسالار آمریکایی، با شبه نظامیان آیدید به درگیری خونی کشیده شد.
با تشدید اختلافات، نیروهای ویژه ایالات متحده برای مقابله با مردی که اکنون توسط اطلاعات آمریکا به عنوان "هیتلر سومالی" توصیف می شود، وارد شدند. آیدید، که مطمئناً مردی بیرحم و خطرناک بود، اما تنها یکی از چندین رهبر قبیلهای که برای قدرت در کشور رقابت میکردند، مقصر همه مشکلات سومالی بود. ماموریت حفظ صلح سازمان ملل به یک جنگ پارتیزانی تبدیل شده بود.
نیروهای ویژه، بیش از حد اعتماد به نفس و ناآگاهانه، به سرعت به مقر برنامه توسعه سازمان ملل متحد، سازمان خیریه World Concern و دفاتر پزشکان بدون مرز یورش بردند. آنها توانستند در میان تعداد زیادی غیرنظامی بی گناه و امدادگران، رئیس نیروی پلیس سازمان ملل را دستگیر کنند. اما مسخره به زودی به عنوان یک تراژدی تکرار شد. هنگامی که برخی از ارشدترین اعضای قبیله آیدید در ساختمانی در موگادیشو گرد هم آمدند تا درباره توافقنامه صلح با سازمان ملل گفتگو کنند، نیروهای آمریکایی که مثل همیشه اطلاعات نادرست داشتند، آنها را منفجر کردند و 54 نفر را کشتند. بدین ترتیب آنها موفق شدند تمام سومالیایی ها را دشمن سازند. نیروهای ویژه توسط افراد مسلح از هر طرف تحت فشار قرار گرفتند. در مقابل، نیروهای آمریکایی در محوطه سازمان ملل شروع به شلیک موشک به مناطق مسکونی کردند.
بنابراین یورش به یکی از ساختمان های آیدید در 3 اکتبر 1993، که منجر به انهدام دو هلیکوپتر بلک هاوک و کشته شدن 18 سرباز آمریکایی شد، دور دیگری از مسابقه کینه توزی آمریکا با فرمانده جنگ بود. نیروهایی که مقامات آیدید را دستگیر کردند مورد حمله همه قرار گرفتند: افراد مسلح حتی از شبه نظامیان رقیب برای انتقام از مرگ غیرنظامیانی که آمریکایی ها کشته بودند، آمدند. نیروهای ویژه ایالات متحده، با توجهی قابل درک اما بی رحمانه به امنیت خود، زنان و کودکان سومالیایی را در خانه ای که در آن محاصره شده بودند، حبس کردند.
ریدلی اسکات میگوید که او بدون سیاست وارد پروژه شده است، این همان چیزی است که مردم معمولاً وقتی دیدگاه غالب را تایید میکنند، میگویند. داستانی که او نقل می کند (با کمک وزارت دفاع ایالات متحده و رئیس سابق ستاد مشترک ارتش) داستانی است که مردم آمریکا باید برای خود تعریف کنند.
Black Hawk Down پیشنهاد میکند که هدف از حمله در 3 اکتبر، جلوگیری از گرسنگی توسط نیروهای قاتل آیدید در سومالی بود. به جز حمله اولیه به نیروهای حافظ صلح پاکستان، هیچ اشاره ای به درگیری بین او و سازمان ملل داده نشده است. هیچ تشخیصی وجود ندارد که بدترین قحطی گذشته است، یا اینکه سربازان ایالات متحده مدتهاست که بخشی از راه حل نبوده اند. گروگانگیری ایالات متحده، حتی نقش حیاتی سربازان مالزیایی در نجات تکاوران، از پرونده حذف شده است. در عوض - و از 11 سپتامبر این موضوع به یک موضوع آشنا تبدیل شده است - تلاش برای دستگیری جانشینان آیدید نبردی بین خیر و شر، تمدن و بربریت بود.
سومالیایی ها در Black Hawk Down فقط برای محکوم کردن خود صحبت می کنند. آنها هیچ احساسی جز حرص و آز و شهوت خون ندارند. ظاهر آنها با تکنوی شوم عرب همراه است، در حالی که نیروهای ایالات متحده توسط ویولن، ابوا و آوازهای الهام گرفته از Enya دنبال می شوند. سربازان آمریکایی زخم های وحشتناکی از خود نشان می دهند. آنها عکس های عزیزانشان را در چنگ می گیرند و درخواست می کنند که در هنگام مرگ به یاد والدین یا فرزندانشان بیفتند. سومالیاییها مانند مگسها میافتند، پاک کشته میشوند، غیرقابل استفاده، بیسوگوار.
برخی افراد Black Hawk Down را با فیلم بریتانیایی زولو مقایسه کرده اند. در این مقایسه عدالت وجود دارد، اما سومالیاییها در اینجا تجسم بسیار قانعکنندهتری از شر را نسبت به زولوهای متخلف و جنگجو ارائه میکنند. آنها شوم، فریبکار و غیرقابل درک هستند. بیشتر شبیه کاریکاتور انگلیسی ها از چینی ها در طول جنگ های تریاک است.
چیزی که هم در بلک هاوک داون و هم در جنگ کنونی علیه تروریسم شاهد آن هستیم، خلق یک اسطوره جدید ملیت است. آمریکا خود را همزمان به عنوان ناجی و قربانی جهان معرفی می کند. یک مسیحای فداکار، در مأموریتی برای نجات جهان از شر. این افسانه حاوی خطرات غیرقابل محاسبه ای برای سایر افراد روی زمین است.
برای رفع احساس نارضایتی منحصر به فرد خود، دولت ایالات متحده به آنچه ممکن است به یک جنگ جهانی نامتقارن تبدیل شود اشاره کرده است. تصادفی نیست که سومالی در صدر فهرست کشورهایی قرار دارد که ممکن است آماده حمله باشد. این جنگ، اگر تحقق یابد، نه توسط ژنرالها در پناهگاههایشان، بلکه توسط افرادی هدایت میشود که داستانی را میسازند که ملت انتخاب میکند تا باور کند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا