نقض حقوق آزادی بیان در "آموزش عالی" ایالات متحده، حداقل از یک جهت کلیدی، کمی شبیه خشونت پلیس علیه اقلیت ها است. موارد نسبتاً ناشناخته زیادی از این مشکل فراتر از موارد معدودی که شهرت یافته اند وجود دارد.
به احتمال زیاد در مورد نویسندگان، محققان و سخنرانان چپ پرکار وارد چرچیل و نورمن فینکلشتاین شنیده اید. آنها مانند رادنی کینگ و تریون مارتین 21 ساله هستندst سرکوب دانشگاهی قرن در ایالات متحده
در سال 2007، چرچیل و فینکلشتاین هر دو از سمتهای آکادمیک برکنار شدند و به دلیل اعتقادات سیاسی خود از «آموزش عالی» اخراج شدند. هر دو از نظر آکادمیک و شغلی لینچ شدند - چرچیل (برکنار شد) توسط رئیس دانشگاه کلرادو به دستور فرماندار جمهوری خواه کلرادو و رهبر فاکس نیوز، بیل اوریلی، و فینکلشتاین (که توسط دپارتمانش به او رای داده و با حمایت یک نفر از او رای دادند. کمیته هیئت علمی در سطح کالج) توسط دانشگاه دی پاول شیکاگو به دستور لابی اسرائیل و آلن درشوویتز، سگ مهاجم پیشرو صهیونیستی که فینکلشتاین او را به عنوان یک سرقت ادبی مخوف افشا کرده بود.
شلیک های کمتر شناخته شده
دانشگاه ماساچوست در آمهرست و باربارا ماندلونی
احتمال اینکه نام باربارا ماندلونی را شنیده باشید بسیار کمتر است. او سالها مدیر بسیار محترم و مثبت ارزیابی شده دانشگاه ماساچوست در برنامه گواهینامه معلمان متوسطه آمهرست بود. در اوایل ماه مه 2012، پروفسور ماندلونی که در آن زمان 55 سال داشت با او صحبت کرد نیویورک تایمز گزارشگر مایکل وینریپ درباره مخالفتش با الزام دانشگاه مبنی بر شرکت معلمان دانشجو در برنامه جدید ارزیابی معلم طراحی شده توسط شرکت تست آموزشی Pearson, Inc. سیستم پیرسون آن معلمان را با ارسال دو ویدیوی 10 دقیقه ای و شرکت در یک آزمون استاندارد 40 صفحه ای ارزیابی کرد. سه هفته پس از اینکه وینریپ انتقاد ماندلونی و تلاش های موفقیت آمیز او را برای تشویق دانشجویانش به شرکت نکردن در برنامه پیرسون گزارش کرد، دانشگاه نامه ای برای او ارسال کرد که در آن قرارداد او در آگوست 2013 تمدید نخواهد شد.
کالج بارد و جوئل کوول
احتمالاً شما نیز مورد اکو سوسیالیست مشهور جوئل کوول، نویسنده هفت کتاب بسیار معتبر که به مدت دو دهه در کالج بارد در شمال ایالت نیویورک تدریس می کرد، نمی دانید. پس از سالها آزار و اذیت مدیران ارشد کالج بارد که از انتقاد عمومی او از صهیونیسم و ظلم اسرائیل به فلسطینیها ناراحت بودند، کوول در فوریه 2009 مطلع شد که قراردادش در جولای بعد تمدید نخواهد شد.
ماهیت سیاسی اخراج کوول در ترکیب «کمیته ارزیابی» که بارد برای قضاوت درباره کار کوول قبل از برکناری او ایجاد کرد، شفاف بود. این کمیته به طور برجسته شامل پروفسور برد، بروس چیلتون، یک الهیدان برجسته پروتستان بود که در محافل صهیونیستی بسیار فعال بود. همانطور که کوول پس از برکناری خود خاطرنشان کرد، «چیلتون به شدت علیه تلاشهای پروتستانها برای ترویج عدم سرمایهگذاری و تحریمها علیه دولت اسرائیل مبارزه میکند... ممکن است او در یک برنامه رادیویی ملی شنیده شود ... که از دکترین جنگ عادلانه استدلال میکند و ادعا میکند که این یک ضدیهودی است. انتقاد از اسرائیل به خاطر نقض حقوق بشر.»
کوول به طور منطقی مشاهده کرد: "حضور چنین صدایی در کمیته ای که نتیجه گیری آن در تصمیم گیری برای اخراج من از دانشکده بارد مؤثر بود بسیار مشکوک است." «بیتردید… چیلتون باید خود را کنار میگذاشت… شکست او در انجام این کار، همراه با این واقعیت که تصمیم بهعنوان یک کل در شرایط ناملایماتی بین من و دولت بارد گرفته شد، روند فسخ من را به عنوان نمونهای بیاعتبار میکند. چه کالج کتابچه راهنمای دانشکده روشی را "طراحی شده برای ارزیابی منصفانه و با حسن نیت هر عضو هیات علمی" می نامد.
بارد به هویت خود به عنوان یک کالج پیشرو و با ذهن باز بسیار افتخار می کند.
دانشگاه تمپل و تونی مونتیرو
اخیراً، مورد قابل توجه دکتر آنتونی مونتیرو، استاد مطالعات آفریقایی آمریکایی در دانشگاه تمپل در فیلادلفیا از سال 2004 تا ژانویه 2014 وجود دارد. رهبر در داخل و خارج از دانشگاه او با نوشتن، سخنرانی، و سازماندهی علیه جنگ امپریالیستی، حبس توده ای، اصیل سازی شهری (که تمپل در پشت آن نیروی پیشرو است) و فساد پلیس، شهرت مطلوبی در فیلادلفیا سیاه و محافل مترقی به دست آورده است. در طول راه، او به خوبی از سنت روشنفکر و فعال مارکسیست سیاهپوست WEB DuBois و CLR James (و دیگران) در داخل و خارج از آکادمی حمایت کرده است.
همه اینها و موارد دیگر، مونتیرو را هدف آزار و نظارت مدیران معبد، از جمله دکتر ترزا سوفاس، رئیس دانشکده هنرهای لیبرال، بدنام مستبد و نه چندان ماهرانه نژادپرست مدرسه قرار داد. در تابستان 2012، سوفا دپارتمان مطالعات آفریقایی آمریکایی تمپل را تحت نظارت یک استاد ادبیات سابق سفیدپوست که هیچ پیشینه ای در مطالعات سیاه پوست نداشت، قرار داد. در طول سال بعد، مونتیرو با کمک به رهبری یک جنبش اعتراضی که تمپل را مجبور به جایگزینی رئیس سفیدپوست با پروفسور سیاهپوست معبد «افرومرکزی»، دکتر مالهفی کیته آسانته کرد، خشم خاص سوفاس را برانگیخت.
ژانویه گذشته، سوفاس با اطلاع دادن به مونتیرو مبنی بر اینکه قرارداد سالانهاش برای سال 2014 منعقد نخواهد شد، پول پرداخت کرد. در دو ماه گذشته یک جنبش اعتراضی که خواستار بازگرداندن مونتیرو به سمت ریاست جمهوری است (و خواستار خیانت آسانته به مونتیرو) است. فراتر از مونتیرو، به این موضوع می پردازد که «آموزش عالی» باید در خدمت چه کسانی باشد: مؤسسه شرکت یا جامعه گسترده تر.
کالج بروکلین، جوزف ویلسون و GCWE
احتمالاً شما نیز درباره پروفسور جوزف ویلسون و تعطیلی مرکز تحصیلات تکمیلی 30 ساله چپگرا برای آموزش کارگران (GCWE) در کالج بروکلین دانشگاه سیتی نیویورک (CUNY) نشنیده اید. در پاییز 2012، GCWE بی سر و صدا تعطیل شد، هیئت علمی وابسته آن به طور خلاصه اخراج شد و جذب دانشجویان متوقف شد - این علیرغم سابقه موفقیت آمیز طولانی مدت آن در ارائه تحصیلات تکمیلی با کیفیت به دانشجویان کارگر با پیشینه طبقه کارگر و اتحادیه. هیچ توضیح رسمی ارائه نشد، اگرچه یک قاتل دانشگاهی که برای نظارت بر تعطیلی فعال شده بود - دکتر کوری رابین - به درخواست برای بازگشایی مرکز با متهم کردن مدیر سابق آن جوزف ویلسون به "سوء مدیریت" و ادعای اینکه GWCE پاسخ داد. واقعاً یک برنامه آموزشی کارگری نیست زیرا بر «مسائل کارگری» سنتی (تشکیل اتحادیه، چانه زنی جمعی و موارد مشابه) تمرکز نمی کرد. از آنجایی که اتهامات علیه ویلسون به شدت توسط اتحادیه او مورد اعتراض قرار گرفته است (کنگره کارکنان حرفه ای [PSC]، فدراسیون معلمان آمریکا [AFT] Local 2334، به نمایندگی از 25,000 استاد، مشاور، مدرس، مشاور و دیگران در CUNY) و دلیلی وجود ندارد که برنامه آموزش کارگران باید یک برنامه اتحادیه و چانه زنی جمعی باشد، بسیاری در داخل و اطراف مرکز بسته به طور منطقی گمان می کنند که به انتقام جهت گیری سیاسی خود مورد حمله قرار گرفته است. عجیب است که با توجه به ادعای دکتر رابین مبنی بر فعالیت به نام جنبش کارگری، اتحادیه مربوطه در این مورد (PSC-AFT) در کنار ویلسون و اعضای اخراجی است.
آزار و اذیت و سرزنش
دانشگاه شمال شرقی ایلینوی و لورتا کیپهارت
رایجتر از اخراجهای تبعیضآمیز و تلافیجویانه، بدون شک مواردی است که در آن دانشگاهیان مستقر در معرض آزار و اذیت و سرزنش قرار میگیرند تا از حقوق آزادی بیان خود دفاع کنند - سرکوبی که پیامی دلخراش برای تعداد زیادی از دانشگاهیان که فاقد دوره تصدی هستند، میفرستد. یکی از نمونههای گرافیکی، لورتا کافرت، استاد برجسته در دانشگاه شمال شرقی ایلینوی (NEIU) در شمال شیکاگو است. "دو سال پیش، روزنامهنگار چپ، دیو زیرین اشاره کرد، او همچنین یک اتحادیه فعال و فعال ضد جنگ است که سالهاست. قابل درک است که دانشجویان ضد جنگ در طول جنگ پرزیدنت بوش در عراق به دنبال او به عنوان مشاور گروهی بودند.
در سال 2007، کیپهارت توسط همکارانش به عنوان رئیس دپارتمان مطالعات دادگستری NEIU انتخاب شد. استخدام کنندگان سیا در محوطه دانشگاه هاس حتی "دانشجویان و سایر اساتید را تهدید کرد و گفت که بهتر است همه آماده باشند تا عواقب اعمال خود را بپذیرند." NEIU همچنین جایزه برتری هیئت علمی را به Capeheart رد کرد و اتهامی خارقالعاده به نام «چاله کردن» علیه او ساخت.
کیپهارت بدهکار شد تا از NEIU به دلیل نقض حقوق آزادی بیان و تلافی او شکایت کند. شکایت او که در اولین جلسه استماع فدرال خود شکست خورد، اخیراً در دادگاه استیناف ایالات متحده در حوزه هفتم تأیید شده است.
کالج مولداوی و گری اولسون
همچنین مورد اخیر گری اولسون، استاد محبوب و با سابقه علوم سیاسی در کالج موراویان، واقع در بیت لحم، پنسیلوانیا، وجود دارد. 10 فوریه گذشتهthاولسون یک نظر سرمقاله منتشر کرد که منعکس کننده آن در روزنامه محلی بود تماس صبح در بازدید اخیرش در روز مارتین لوتر کینگ از یادبود 9 سپتامبر در شهر نیویورک. او درباره یادبود و نوئل جان فاستر، شاگرد سابق خود که در حملات هواپیمای مسافربری به مرکز تجارت جهانی کشته شد، صحبت کرد. اولسون در مورد تعهد به صلح و مخالفت با سیاست خارجی امپراتوری ایالات متحده نوشت که اولسون و فاستر با دکتر کینگ مشترک بودند. اولسون خاطرنشان کرد که دیدار او «[او] را بر آن داشت که به این فکر کند که آیا اکنون این امکان برای آمریکاییها وجود دارد که به طور همزمان با دو حقیقت اساسی دست و پنجه نرم کنند. البته اولین مورد این است که حمله 9 سپتامبر یک جنایت غیر وجدانی علیه بشریت بود. مورد دوم و دشوارتر، مستلزم پاسخ به این سوال است که توسط هاوارد زین، مورخ افسانه ای فقید مطرح شده است: "سیاست خارجی آمریکا از چه راه هایی مردم را در سراسر جهان تا حد ایجاد تروریست ملتهب و دشمنی کرده است؟"... اولسون نوشت، مظنون است که کینگ از آنچه در 11 سپتامبر رخ داد غافلگیر نمی شد. در سخنرانی خود در کلیسای ریورساید منهتن در 4 آوریل 1967... کینگ ابراز تاسف کرد که دولت خودش "بزرگترین تامین کننده خشونت در جهان" است. جهان، افزود که جنگ جاری ویتنام تنها بخشی از «الگوی سرکوب» ایالات متحده در سرتاسر جهان بود... کینگ همچنین به طور جدی و پیشاپیش نسبت به عواقب عملاً قطعی هشدار داد، چیزی که اکنون «بازگشت» نامیده میشود، از جمله تلفات جسمی و روحی. سربازان آمریکایی که وظیفه دارند به طور وحشیانه یک امپراتوری آمریکایی را حفظ کنند.»
این کلمات سخت اما بسیار قابل پشتیبانی بودند - کلماتی که نیاز به تأمل عمیق و دقیق داشتند. یک هفته بعد، رئیس کالج موراویان نامه ای به آن نوشت تماس صبحگاهی سردبیری که به دکتر اولسون به خاطر "مرگ غم انگیز یک دانش آموخته موراویایی... برای تبلیغ پلت فرم سیاسی خودش" حمله می کند. وی افزود: گری اولسون…از طرف کالج موراویان یا فارغ التحصیلان، دانشجویان، اساتید یا کارکنان صحبت نمی کند.
گریگزبی نتوانست هیچ یک از ایده های اولسون را درگیر کند، و نامه او را به تلاشی شفاف برای خاموش کردن مخالفان از طریق فرونشاندن بحث ها تبدیل کرد.
همانطور که حامیان اولسون در یک طومار آنلاین در اعتراض به نامه گریگزبی خاطرنشان کردند: «با توجه به سیاستهای فعال نوئل فاستر (نوئل خود در دوران دانشجویی یک فعال ضد آپارتاید بود)، اصرار بر اینکه اولسون یک «سکوی سیاسی» را از هر بحثی دور نگه دارد، بسیار دلخراش است. در مورد شاگرد سابقش هیچ کس حق نظارت بر نحوه انتخاب مردم برای به یاد آوردن عزیزان خود را ندارد... نوشتن اینکه اولسون "از طرف کالج موراویا صحبت نمی کند" غیرضروری است، زیرا این واقعیت هرگز مورد سوال قرار نگرفته است، بنابراین صرفا تلاش می کند و اولسون را منزوی می کند. از کالج و جامعه ای که او برای دهه ها خانه خوانده است."
در تفسیر دکتر اولسون هیچ بی احترامی به نوئل جان فاستر وجود نداشت.
کسانی که برای آزادی فکری ارزش قائل هستند باید با تماشای منظرهای که یک رئیس کالج علناً یک استاد کهنهکار را به خاطر ابراز عقیدهاش در مورد جنایات مرتبط 9/11/2001 و سیاست خارجی امپراتوری ایالات متحده که عمیقاً یک رهبر اخلاقی کمتر از دکتر دکتر را نگران میکند، سرزنش کند. مارتین لوتر کینگ، نقش مناسب یک مدیر ارشد دانشگاهی باید تشویق به بحث آزاد و آزاد باشد، نه خفه کردن و پلیس.
موراویان کالج دیگری است که به هویت لیبرال و آزاداندیش خود افتخار می کند.
کالج کلمبیا و ایمن چهاده
آزار و اذیت و سرزنش دانشگاهیان مستقر پیامی دلخراش برای کسانی که فاقد تصدی هستند ارسال می کند. اگر یک کیپهارت یا اولسون را مدیران به خاطر عقاید سیاسیشان سرزنش و مورد آزار و اذیت قرار دهند، مربیان بدون سابقه قطعاً میدانند که میتوانند به راحتی اخراج شوند - از نظر فنی "تجدید نشده" - به همین دلیل.
البته، برای اینکه مستقیماً توسط مدیران دانشگاهی در دانشگاه شرکتی مورد آزار و اذیت قرار بگیرید، نیازی نیست که شما در سمت شغلی باشید. برای مثال، پاییز گذشته، ایمن چهاده، استاد کالج کلمبیا، به دفتر استیو کوری، رئیس بخش علوم انسانی، تاریخ و علوم اجتماعی کالج فراخوانده شد. کوری به چهاده گفت که درس محبوب خود در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین را به شیوه ای «متوازن تر» تدریس کند. پس از این اخطار، تنها چند ساعت پس از اینکه در دسترس دانشجویان ثبت نام کننده قرار گرفت، یک بخش از درس Chehade برای ترم بعدی از کاتالوگ کلمبیا خارج شد.
چهاده برای این تذکر و مجازات چه کرده بود؟ او فیلم نامزد اسکار را به نمایش گذاشت پنج دوربین خراب، یک مستند تحسین برانگیز درباره مبارزات فلسطینی ها و سرکوب اسرائیل است که باعث می شود دانش آموزی از "سوگیری" شکایت کند.
یک بار در پاسخ به یک شکایت دانشجویی توسط یک رئیس بخش با من تماس گرفته شد. در بهار سال 2006، در حین تدریس درس تاریخ شیکاگو در دانشگاه ایلینوی شمالی، جرأت کردم به طور خلاصه بین سرکوب کارگران آمریکایی و چپها در اواخر دهه 1880 (مخصوصاً پس از حادثه معروف بمب های مارکت در ماه مه) قیاسی انجام دهم. 4، 1886) و از بین بردن تفکر انتقادی و مستقل در ایالات متحده پس از 9/11/2001. پس از اینکه یک دانش آموز بزرگتر به رئیس گفت که این ارتباط توهین آمیز بود. به من دستور داده شد که تمرکز کلاس خود را به گذشته های دور محدود کنم، تنها کانون مشروع نگرانی مورخان. من دستورالعمل را نادیده گرفتم، زیرا می دانستم که در پایان یک قرار ملاقات کاملاً یک ساله هستم که هیچ شانسی برای تمدید نداشتم و اینکه «آموزش عالی» در وضعیت فعلی آینده کمی برای من دارد.
دانشگاه ویسکانسین-میلواکی، پیتزای پالرمو و چهار دانشجو
و البته، برای اینکه در دانشگاه شرکتی مورد آزار و اذیت تحصیلی قرار بگیرید، لازم نیست استاد باشید. در اوایل ماه مه 2013، معترضان دانشجو یک غرفه پیتزای پالرمو را که در ساختمان اتحادیه دانشجویی در دانشگاه ویسکانسین در میلواکی (UWM) فعال بود، اشغال، محاصره و تعطیل کردند. آنها این کار را در همبستگی با کارگران پالرمو انجام دادند، 90 نفر از آنها به طور غیرقانونی اخراج شده بودند، پس از آن که سه چهارم حقوق بگیران شرکت تمایل خود را برای به رسمیت شناختن اتحادیه در ماه مه سال گذشته اعلام کردند. پالرمو که شناخته شده است کارکنان خود را در شرایط کاری بد و ناامن قرار می دهد، به فعالیت خود با کارگران جایگزین ادامه داد در حالی که کارمندان سابق آن که به طور مجرمانه اخراج شده بودند اعتصاب خود را برای به رسمیت شناختن اتحادیه در ژوئن 2012 آغاز کردند.
در طول سال تحصیلی 2012-13، دانشجویان UWM وابسته به دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک (SDS) و انجمن دستیاران فارغ التحصیل میلواکی (MGAA، اتحادیه دستیاران آموزش فارغ التحصیل و پروژه در UWM) تمام تلاش خود را برای کار از طریق کانال های رسمی انجام دادند. مدیران دانشگاه را وادار کنید تا همه روابط خود را با شرکت پالرمو قطع کنند. آنها موفق شدند هم انجمن دانشجویی UWM و هم سنای دانشکده UWM را متقاعد کنند که قطعنامه هایی را که دقیقاً خواستار آن هستند تصویب کنند.
همه چیز بی فایده بود و باعث شد که دانش آموزان دست به اقدام مستقیم بزنند. UWM با دستگیری فعالان برجسته پاسخ داد.
دانشگاه ویسکانسین در میلواکی ادعا می کند که از حقوق کارگران، "حکومت مشترک" و مخالفت های مسالمت آمیز استقبال می کند. با این وجود، در حالی که برای خنثی کردن اعتراضات تابستان 2013، غرفه پیتزا UWM پالرمو را برای مدت کوتاهی تعطیل کرد، دانشگاه همچنان از پاییز همان سال به شرکت اجازه فروش پیتزا در اتحادیه دانشجویی را داده است. و یک ماه پیش، مدیران UWM چهار فعال دانشجویی را درگیر در اقدام ماه مه 2013 - دانشجوی فارغ التحصیل، جاکوب گلیکلیچ، مربی تاریخ UWM و رهبر MGAA، و سه عضو کارشناسی SDS (لورلی فلورس، کوری ماسیمو، و تیفانی استرانگ) را درگیر کردند. "تحریم انضباطی." همانطور که گلیکلیچ، فلورس، ماسیمو و استرانگ در بیانیه ای دسته جمعی دفاع شخصی در 14 فوریه گذشته اشاره کردند.th:
«اتهامات وارد شده علیه ما... ماهیت سیاسی این حبس تعلیقی را نشان می دهد، و همچنین نشان می دهد که اولویت های فعلی دولت چقدر مخرب است. آنها به جای مذاکره با تحریم دانشگاه، به دنبال منحرف کردن آن بودند. آنها بهجای احترام به حکومت مشترک، قطعنامههای انجمن دانشجویی و سنای اساتید را آشکارا نادیده گرفتند و همچنان نادیده میگیرند. آنها بهجای نگرانی در مورد شرایط عرقفروشی که پیتزای پالرمو را تولید میکنند، اختلال ساختگی و از دست دادن فروش شش پیتزا را محکوم میکنند.
«مدیران هیچ مراقبتی برای کارگرانی که ده ساعت در روز و هفت روز در هفته کار می کنند، برای کارفرمایی که با پلیس تماس گرفته است، به جای مذاکره با اتحادیه خود ندارند. آنها نسبت به شرایط تحمیل شده توسط شرکت که توسط کنسرسیوم حقوق کارگران محکوم شده است، ابراز نگرانی نمی کنند. آنها هیچ نگرانی برای این واقعیت ندارند که از ماه مه گذشته کارگران دیگری انگشتان خود را از دست داده اند که در پالرمو کار می کنند.
جاکومو فالوکا، مدیر عامل پالرمو، فارغ التحصیل مدرسه تجاری لوبار UWM است. صدای او به وضوح بالاتر از صدای دانشجویان و اساتید دانشگاه UWM شنیده شده است.
خودسانسوری
در کتاب دلخراش خود در سال 2008 دموکراسی گنجانده شده: دموکراسی مدیریت شده و شبح توتالیتاریسم وارونهشلدون وولین، دانشمند علوم سیاسی لیبرال (که باید گفت دقیقاً خود را در دفاع از دانشجوی سابقش نورمن فینکلشتاین متمایز نکرد) نگران "ادغام مؤثر دانشگاه ها در دولت شرکتی" بود. ولین فکر میکرد که نمونهای از این ادغام، عدم اعتراض قابل توجه دانشگاه به اشغال بینالنهرین توسط جورج دبلیو بوش است. وولین نوشت: «در طی ماههای منتهی به حمله به عراق و پس از آن، پردیسهای دانشگاهی و کالجها، که چنان مراکز بدنام مخالفت با جنگ ویتنام بودند که سیاستمداران و روزنامهنگاران بهطور جدی از نیاز به «آرامش کردن دانشگاهها» صحبت کردند. به سختی هم زده شد. آکادمی خودآرامبخش شده بود.»
می توان مثال های بسیار دیگری از خودآرام سازی تحصیلی آورد. جنبش اعتراضی استادان ظاهراً «آکادمی چپ» علیه دولت نژادپرستانه حبس جمعی کجاست؟ در برابر تغییرات فاجعهبار آب و هوا و سایر ابعاد بحران زیستمحیطی فزاینده تحمیلی سرمایه؟ در برابر جنگهای پهپادی گسترده اوباما، سیاستهای نظارتی اورول و اشغال کره زمین توسط نیروهای ویژه؟ در برابر تمرکز رو به رشد ثروت و قدرت در کشوری آشکارا پلوتوکرات که وارد عصر طلایی جدید از نابرابری های اجتماعی-اقتصادی حیرت انگیز شده است؟ در برابر قیمت گذاری جوانان طبقه کارگر از آموزش عالی؟ در برابر تخلیه نئو مک کارتی چرچیل، فینکلشتاین، مونتیرو، ماندلونی و کوول؟
متأسفانه، بعید به نظر میرسد که سرکوب عامل اصلی ترسو بودن سیاسی بیشتر اساتید دانشگاههای بیش از پیش سازمانیافته آمریکا باشد. بعد از اینکه اخیراً پیوندی به حادثه کالج بروکلین ارسال کردم، یک دانشمند سیاسی چپ جوان با این مشاهدات برایم نوشت: «موارد سرکوب بد هستند. خیلی بدتر، خودسانسوری و خنثی سازی داوطلبانه است که از طریق اجتماعی شدن در مقطع کارشناسی ارشد اتفاق می افتد. مردم یاد میگیرند که تحقیقات نامربوط انجام دهند، زیرا حمایت از آن نادیده گرفته میشود. این سیستم "کار می کند" زیرا به مردم تلقین می شود که حتی قبل از اینکه سوت بزند، خود را از مبارزه خارج کنند.
با تأمل در این نظر، به وولین برگشتم. او در مورد دانشگاه ها می نوشت و بحث می کرد دموکراسی گنجانده شده است که «اگرچه» آنچه او «توتالیتاریسم وارونه» مینامید (شرکتگرایی پسا دموکراتیک آمریکایی و امپریالیسم/ملیگرایی) «گاهی قادر به آزار و اذیت منتقدان و بدنام کردن آنها» است، اما «در عوض یک روشنفکر وفادار پرورش داده است» که واقعاً نیازی به آن ندارد. در وهله اول بسیار مورد آزار و اذیت قرار گیرند.
انعکاس وولین با تجربه من در طی سالیان متمادی در "آموزش عالی" ایالات متحده و اطراف آن در دوران نئولیبرال طنین انداز است. من با اساتید زیادی برخورد نکرده ام که بخواهند در تحقیقات، تدریس یا زندگی عمومی خود فراتر از آکادمی به طور معناداری از آنها دفاع کنند. چنین اساتیدی وجود دارند اما نادر هستند. آنها با تحقیر تعداد قابل توجهی بیشتر از دانشگاهیان خودسانسوری روبرو هستند که اغلب نفرت عمیق و پایداری نسبت به اقلیتی دارند که "خنثی سازی داوطلبانه" را رد می کنند.
پرکاریات آکادمیک
البته دشوار است که بدانیم دانشگاهیان ایالات متحده چقدر جسور میباشند - استادان چقدر مایل هستند که علیه ثروت و قدرت متمرکز اظهار نظر کنند، اگر بسیاری از آنها بدون سابقه کار نمیکردند. واقعاً آزادی آکادمیک برای استادان «دستیار» و «دانشیار» که با قراردادهای یک ساله زحمت می کشند یا در دوره های فردی استخدام می شوند، چه معنایی دارد؟ همانطور که نوام چامسکی اخیراً در مصاحبه ای در مورد کار آکادمیک خاطرنشان کرد، "آموزش عالی" ایالات متحده چندین دهه است که به تصدی و استقلال هیات علمی حمله کرده است. این کار را به نفع ایجاد یک پرولتاریای پروفسوری خوابیده یا «پرکاریات» بر اساس مدل نیروهای کار زیردست در صنعت سرمایهداری آشکارتر انجام داده است. چامسکی در پاسخ به سوالی درباره استخدام روش متداول استخدام هیئت علمی خارج از مسیر تصدی، اظهار داشت:
این بخشی از مدل کسب و کار است. این مانند استخدام افراد موقت در صنعت یا آنچه که آنها «همکار» در وال مارت می نامند، کارمندانی است که مزایا بدهکار نیستند. این بخشی از یک مدل کسب و کار شرکتی است که برای کاهش هزینه های نیروی کار طراحی شده است افزایش خدمت به نیروی کار. وقتی دانشگاهها شرکتی میشوند، همانطور که در نسل گذشته بهطور کاملاً سیستماتیک به عنوان بخشی از حمله عمومی نئولیبرالی به جمعیت اتفاق افتاده است، مدل کسبوکار آنها به این معنی است که آنچه اهمیت دارد نتیجه نهایی است. صاحبان مؤثر متولیان (یا قانونگذار، در مورد دانشگاههای دولتی) هستند و میخواهند هزینهها را کاهش دهند. و مطمئن شوید که زایمان مطیع و مطیع است. روش انجام این کار اساساً موقتی است. همان طور که استخدام افراد موقت در دوره نئولیبرال افزایش یافته است، شما در دانشگاه ها نیز با همین پدیده مواجه می شوید. هدف این است که جامعه را به دو گروه تقسیم کنیم. گاهی اوقات یک گروه را 'plutonomy' می نامند (اصطلاحی که سیتی بانک در زمان آنها استفاده می کرد به سرمایه گذاران خود مشاوره می دهند در مورد محل سرمایه گذاری وجوه خود)، بخش برتر ثروت، در سطح جهانی اما بیشتر در مکان هایی مانند ایالات متحده متمرکز شده است. گروه دیگر، بقیه جمعیت، یک «پرکاریات» هستند، که در وضعیتی نامطمئن زندگی میکنند... خوب، آن را به دانشگاهها منتقل کنید: چگونه «ناامنی بیشتر کارگران» را تضمین میکنید؟ مهمتر از همه، با عدم تضمین اشتغال، با آویزان نگه داشتن افراد بر روی دست و پایی که در هر زمان می توان اره کرد، به طوری که آنها بهتر است ساکت شوند، حقوق کمی بگیرند و کار خود را انجام دهند; و اگر آنها این هدیه را دریافت می کنند که یک سال دیگر در شرایط اسفبار اجازه خدمت دارند، آنها باید از آن استقبال کنند و دیگر درخواست نکنند... و همانطور که دانشگاه ها به سمت مدل کسب و کار شرکتی حرکت می کنند، ناامنی دقیقاً همان چیزی است که تحمیل می شود. استفاده از نیروی کار ارزان - و اسیب پذیر نیروی کار... در دانشگاه ها، نیروی کار ارزان و آسیب پذیر به معنای دانشجویان کمکی و تحصیلات تکمیلی است. دانشجویان فارغ التحصیل به دلایل واضحی آسیب پذیرتر هستند. ایده انتقال آموزش به کارگران ناامن است که نظم و کنترل را بهبود می بخشد بلکه امکان انتقال وجوه به مقاصد دیگر غیر از آموزش را نیز فراهم می کند. البته هزینهها بر عهده دانشجویان و افرادی است که به سمت این مشاغل آسیبپذیر کشیده میشوند.»
در همین حال، کالجها و دانشگاههای آمریکایی بخشهای زیادی از پرداختهای شهریهای متورم و فزاینده را به ایجاد لایههای در حال گسترش بوروکراسی و نظارت اختصاص میدهند که به طور فزایندهای توسط مدیران پردرآمد و بدون پیشزمینه تدریس یا تحقیق تشکیل میشوند. می توان انتظار داشت که این گونه از هماهنگ کننده های دانشگاهی «ادغام مؤثر دانشگاه ها در دولت شرکتی» را به گونه ای پیش ببرند که آینده آزادی آکادمیک را نوید خوبی نمی دهد.
با این حال، نمونههای استادان ماندلونی، کوول، مونتیرو و چهاده، همراه با دانشجویانی مانند گلیکلیچ، فلورس، ماسیمو و استرانگ (و بسیاری دیگر از دانشگاهیان و دانشجویانی که شایسته ذکر هستند) نشان میدهد که برخی از کارگران و دانشجویان روشنفکر دانشگاهی-صنعتی. مجموعه حاضرند شجاعانه مطابق با آرمان های خود حتی بدون حمایت از تصدی عمل کنند. البته چیزهای بزرگتری برای از دست دادن نسبت به حرفه آکادمیک وجود دارد، از جمله احترام به خود و توانایی فرد در احترام به آنچه چامسکی زمانی مفید به عنوان مسئولیت اخلاقی روشنفکران توصیف کرد: گفتن حقیقت در مورد چیزهایی که برای افرادی که اهمیت دارند و می توانند اهمیت داشته باشند. در مورد آن کاری کنید.
میلیونها میلیون نفر جان خود را به دلیل ساختارها و سیاستهای قدرت شرکتی و امپریالیستی از دست دادهاند که تعداد بسیار کمی از دانشگاهیان صاحب منصب، هوش و اعتقادی برای مخالفت صریح در داخل و خارج از دیوارهای پژمرده اطراف برج عاج نشان میدهند.
کتاب بعدی پل استریت است آنها حکومت می کنند: 1% در مقابل دموکراسی (پارادایم، 2014)
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
There’s an error on Kovel: his degree was in psychology, not history. A month ago or so could have corrected in text but that function is gone as far as I can tell.